پیامبر اکرم(صلی اله علیه وآله وسلم):
بى اُنذِرتُم وَ بِعَلىِّ بنِ أبى طالِبِ اهْتَدَیتُم... وَ بِالْحَسَنِ اُعْطیتُمُ الإْحسانُ وَ بِالْحُسَینِ تَسعَدونَ وَ بِهِ تَشقونَ ألا وَ إنَّ الْحُسَینَ بابٌ مِن أبوابِ الْجَنَّةِ مَن عاداهُ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیهِ ریحَ الْجَنَّةِ؛
به وسیله من هشدار داده شدید و به وسیله على علیه السلام هدایت مى یابید و به وسیله حسن احسان مى شوید و به وسیله حسین خوشبخت مى گردید و بدون او بدبخت. بدانید که حسین درى از درهاى بهشت است، هر کس با او دشمنى کند، خداوند بوى بهشت را بر او حرام مى کند.
البرهان فی تفسیر القرآن ج3 ، ص232
طریق پنجم
ابن تیمیّه مى گوید: این حدیث (حدیث ثقلین) دروغ است.
چه راه آسان و خوبى! چرا اهل سنّت از این راه با همه سهولتى که دارد غافل بودند؟ چرا خود را به زحمت تحریف «حدیث ثقلین» انداختند تا موجبات بدنامى و خیانت را براى خودشان فراهم آورند؟ چرا «حدیث ثقلین» را طرف معارضه با عبارتى موهوم و ساختگى بنام «حدیث اقتداء به شیخین» قرار دادند تا آن همه حمله هاى صحیح به آنان شود؟ چرا ابن جوزى خودش را به زحمت تضعیف رجال سند «حدیث ثقلین» مى اندازد؟ و چرا و چرا...؟!!
اى کاش تمام اینها از فکر بکر و وذوق سلیم و نظر ثاقب!!! ابن تیمیّه الهام مى گرفتند و بجاى آن راههاى پر پیچ و خم، به این ساده ترین راه!! چنگ زده و خیال خود و شیعه امامیّه را در ارتباط با تمسّک به «حدیث ثقلین» راحت مى کردند.
طریق چهارم
چهارمین راهى که براى از کار انداختن «حدیث ثقلین» بکار رفته است «معارضه» است.
حال باید دید مبتکرین!! این طریق، چه امورى را معارض «حدیث ثقلین» قرار داده اند؟
طریق سوّم
سوّمین حیله اى که براى از کار انداختن «حدیث ثقلین» بکار برده اند، تحریف حدیث شریف است، البتّه تحریف به معناى نقصان، به این معنى که: قسمتى از حدیث را که دلالت کامل «حدیث ثقلین» مبتنى بر آنست، حذف کرده و نقل ننموده اند، و از کسانى که متمسّک به این حیله شده اند «مسلم بن حجّاج» صاحب کتاب «صحیح مسلم» از صحاح ششگانه، و «خطیب بغدادى» در کتاب «تاریخ بغداد» مى باشند.
خطیب در کتاب تاریخش بعد از ذکر سند، «حدیث ثقلین» را بدینگونه نقل مى کند:
«إنَّ رَسُولَ اللهِ صلّى الله عَلَیْهِ (وآله) وَسَلَّمَ قالَ: یا أیُّها النّاسُ، إنِّی فَرَطٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ وارِدُونَ علَیَّ الحَوْضَ، وَإنّی سائِلُکُمْ حینَ تَرِدُونَ عَلَیّ عَنِ الثَّقَلَیْنِ، فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونی فیهِما: الثّقْلُ الأکْبرُ کِتابُ اللهِ، سَبَبٌ طَرَفُهُ بِیَدِ اللهِ وَطَرَفُهُ بِأَیْدیکُمْ، فَاسْتَمْسِکُوا بِهِ وَلا تَضِلُّوا وَلا تُبَدِّلُوا».
طریق دوّم
این طریق را ابو عبدالله بخارى صاحب کتاب «صحیح بخارى» به احمد بن حنبل (پیشواى حنابله) نسبت مى دهد. بخارى در کتاب «التاریخ الصّغیر»(1) چنین مى نویسد:
درباره روایتى که عبدالملک از عطیّه از ابى سعید خُدرى از رسول خدا صلّى الله علیه (وآله) وسلّم بعنوان «حدیث ثقلین» نقل شده است، احمد بن حنبل مى گوید: این گونه احادیث که از کوفیّین نقل شده است، از نظر متن ناشناخته است و مورد قبول نمى باشد.
در مقام جواب از این کشفیّات جناب بخارى باید گفت:
طریق اوّل
مبتکر!! این طریق «ابوالفرج ابن جوزى» است.
مطلب دوّم: تکرار وصیّت به قرآن کریم و عترت در موارد مختلف
بر اهل اطّلاع مخفى نیست که رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم توصیه به قرآن و عترت علیهم السّلام را در موارد مختلف و مواطن متفاوت تکرار فرموده اند که به چهار مورد آن اشاره مى شود:
مورد اوّل:
هنگام مراجعتشان از شهر طائف، که آنچه مربوط به این مورد است را «ابن ابى شیبه» ذکر کرده است، و «ابن حجر مکّى» در کتاب خودش «الصّواعق المحرقة»(1) از او نقل مى کند.
مورد دوّم:
در حجّة الوداع در ضمن اعمال حجّ، و در عرفه مستقلاًّ، و آنچه مربوط به این مورد است را «متّقى هندى» در کنز العمّال(2) از «ابن ابى شیبه» نقل مى کند، و نیز: ترمذى در «صحیحش»(3) طبرانى در کتاب «المعجم الکبیر»(4)، ابن اثیر جزرى در کتاب «جامع الاصول»(5) و دیگران که ذکر نامشان بطول مى انجامد آورده اند.
مورد سوّم:
هنگام مراجعت از حجّة الوداع در روز غدیر خم در ضمن خطبه طولانى و مفصّل غدیر، که مطالب مربوط به این مورد را احمد بن حنبل در «المسند»(6)، دارمى در «السّنن»(7)، بیهقى در «السّنن الکبرى»(8)، ابن کثیر در «البدایة والنّهایة»(9) و دیگران نقل کرده اند.
مورد چهارم:
هنگام رحلت جانگدازشان در حالیکه حجره شریف مملوّ از جمعیّت بود، که وقایع مربوط به این مورد را ابن ابى شیبه(10)، بزّار(11)، ابن حجر مکّى(12) و دیگران نقل کرده اند.
مطلب اوّل: اقتران «حدیث ثقلین» با احادیث دیگر
جهت سوّم: دلالت «حدیث ثقلین»
در صفحات گذشته که از الفاظ مختلف «حدیث ثقلین» بحث مى کردیم، اجمالى از دلالت این حدیث شریف را بر منصب منیع خلافت و امامت بیان کردیم، و گفتیم که حدیث شریف به حساب لفظ «خلیفتین» نصّ در امامت و خلافت مى باشد، ولى کیفیّت دلالت الفاظى مانند «أخذ» و «تمسّک» و «اعتصام» بدینگونه است که: چون این الفاظ دلالت بر وجوب تبعیّت و پیروى و اطاعت مطلق بدون قید و شرط مى نمایند، قهراً مفاد حدیث، امامت و خلافت خواهد بود، زیرا شکّى نیست که بین اطاعت مطلق و بین امامت و خلافت، تلازم و همبستگى تامّ غیر قابل انکار وجود دارد.
براى تثبیت آنچه بیان شد مى توانید به بیانات شارحین «حدیث ثقلین» از اعلام و مشاهیر اهل سنّت مراجعه نمائید، مثلاً مناوى در «شرح جامع صغیر» و ملاّ على قارى در «شرح مشکاة»، و نیز به کتابهاى «نسیم الرّیاض»، «شرح المواهب اللَّدُنیّة»، «السّراج المنیر فى شرح الجامع الصّغیر»، «الصّواعق المحرقة»، و «جواهر العقدین» و تألیفات زیاد دیگر، که مؤلّفین آنها همه تصریح نموده اند که مفاد «حدیث ثقلین» عبارتست از تشویق و وادار نمودن و برانگیختن جمیع امّت به اینکه از رفتار و کردار و اقوال خاندان نبوّت علیهم السّلام پیروى کرده و حجّت بدانند، و معالم دینشان را از آنان گرفته و آنان را مقتداى خود در جمیع امور قرار دهند.
براى نمونه به کلام چند تن از آنان توجّه نمائید:
جهت دوّم: راویان «حدیث ثقلین»
در بین اصحاب رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم بیش از سى نفر «حدیث ثقلین» را از آن سرور نقل کرده اند، و ما عدّه اى از آنها را ذیلاً نامبر مى کنیم:
جهت اوّل: تحقیق در الفاظ «حدیث ثقلین»
این حدیث شریف، مشهور است به «حدیث ثَقَلیْن»، و ثَقَلَیْن، تثنیه «ثَقَل» مى باشد، و کلمه ثَقَل در لغت به معناى آن چیزى است که مسافر با خود حمل مى کند، و ناگفته نماند که عدّه اى از محدّثین و اهل لغت، این کلمه را «ثِقْلَیْن» یعنى به کسر ثاء و سکون قاف، قرائت کرده اند، که در این صورت تثنیه ثِقْل، خواهد بود، و ثِقْل در لغت به معناى بار سنگین و گنج آمده است، ولى به نظر مى رسد کلمه «ثقلین» در این حدیث شریف، به فتح ثاء و قاف باشد.
فیروز آبادى در کتاب «القاموس المحیط» مى گوید: و ثَقَل (به حرکت قاف) متاع مسافر و اثاثیه او و نیز هر چیز نفیسى را که پنهان و محفوظش مى دارند گویند، و از همین لغت است حدیث شریف: إِنِّی تارِکٌ فِیْکُمُ الثَّقَلَیْنِ، کِتابَ اللهِ وَعِتْرَتِی(1).
و اینکه ما ضبط اوّل را بر ضبط دوّم ترجیح دادیم بدین جهت است که: تناسب ضبط اوّل (که ثَقَلَیْن باشد) با موقعیّتى که این حدیث شریف از رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم صادر گردیده بیشتر است، توضیح مطلب اینکه:
حدیث غدیر
بحث ما در اطراف «حدیث غدیر» است، حدیث شریفى که در سایه اهتمام حقّ سبحانه و تعالى و رسول مکرّم صلوات الله علیه وآله وسلّم و ائمّه اطهار علیهم السّلام و بزرگان صحابه و علماء در طىّ قرون، از اهمیّت خاصّى برخوردار است، و در قرآن کریم آیه مبارکه (یا أیُّهَا الرَّسُوْلُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ) ـ المائده: 5/67. ترجمه: اى پیامبر، به خلق برسان آنچه را از خدایت بر تو نازل شده، از جمله آیاتى است که مستقیماً مربوط به «روز غدیر» مى باشد.
لازم به تذکّر است که این آیه کریمه گرچه در قرآن کریم در ضمن آیاتى است که خداوند متعال در آن آیات، اهل کتاب را مخاطب قرار داده است(1) ولکن کاملاً و بدون کم و کاست قابل تطبیق بر امّت رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم نیز مى باشد، زیرا در مقام تطبیق این آیات مبارکه با این امّت مى توان چنین گفت: و اى کاش امّت اسلامیّه ایمان آورده بودند، و اگر آنان ایمان آورده و تقوى پیشه مى کردند، البتّه گناهانشان را مى پوشاندیم و آنان را در بهشت پرنعمت وارد مى کردیم، و اگر آنان به دستورات قرآن و فرمایشات رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم کاملاً عمل مى نمودند و آنچه را که در قرآن درباره امیرالمؤمنین و اهلبیت طاهرینش علیهم السّلام نازل شده است را بر دیده جان نهاده و قلباً مى پذیرفتند، البتّه از نعمت هاى آسمان و زمین بهره مند مى شدند، و از امّت اسلام نیز عدّه اى معتدل و میانه رو و بسیارى بدکردارند.
متن حدیث غدیر