هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

قاتلان مادر سادات




الإمام الجواد(علیه السلام):



 انجام دهنده ظلم، کمک دهنده ظلم و کسی که راضی به ظلم باشد، هر سه شریک خواهند بود.


کشف الغمّة، ج 2، ص 348

آیا ارث پدرم به زور گرفته شود..؟!



تا فاطمیــه


حضرت صدیقه کبری صلوات‌الله‌علیها
خطاب به انصار فرمودند

 قد تجلّی لکم کالشّمس الضّاحیة أنّی ابنته؛ أیهاً معشر المسلمین! ءأبتزّ تراث أبی؟ یابن أبی قحافة! أفی کتاب الله أن ترث أباک ولا أرث أبی؟!

 البته که مثل خورشید تابان برای شما روشن است که من دختر او ( رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ) هستم، از شما مسلمین بعید است! آیا ارث پدرم به زور گرفته شود؟
ای پسر ابوقحافه! آیا در کتاب خدا نوشته شده که تو از پدرت ارث ببری ولی من از پدرم ارث نبرم؟!

 از خطبه فدکیه حضرت زهرا علیهاالسلام


حضرت ابولؤلؤ نه تنها خود شیعه بوده بلکه خانواده اش نیز شیعه و اهل علم بوده اند .


.
.

.مرحوم میرزاصاحب کتاب ریاض العلماء ابولؤلؤ را شیعه امیرالمومنین علیه السلام معرفی فرموده[جلد پنج صفحه پانصدوهفت]
صاحب مستدرک به نقل از الاستیعاب مینویسد: ابولولو برادری داشته بنام ذکوان و فرزند او عبدالله بن ذکوان عالم اهل مدینه در علم حساب و فرضیه ها و نحو و شعر و حدیث و فقه بوده[-فصل الخطاب فی تاریخ قتل عمر بن خطاب ص۱۸۴]
ونیزذهبی در کتاب المختصر فی علم الرجال می نویسد: عبدالله بن ذکوان از غلامان بنی امیه و برادرزاده ابولولوة قاتل عمر بوده است. و برادرش ذکوان شخص ثقه و ثبت بوده است. که از او بسیاری از راویان حدیث چون مالک و لیث و سفیانان روایت می نموده اند.
.

فضل شجاع الدین ...




ﺩﺭ ﻣﺎﻩ ﺻﻔﺮ ﺳﺎﻝ ۱۳۸۱ ﻫﺠﺮی ﻗﻤﺮی ﺣﻀﺮﺕ ﺁیت ﺍﻟﻠﻪ العظمی سید ﺷﻬﺎﺏ ﺍﻟﺪین ﻣﺮعشی نجفی ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ جمعی ﺍﺯ ﻓﻀﻼ ﻭ ﻣﺪﺭسین ﺣﻮﺯﻩ علمیه ﻗﻢ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ کاﺷﺎﻥ ﺗﺸﺮیف ﻓﺮﻣﺎ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﻮﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﺍﺩﮔﺎنی که ﺩﺭ این ﺷﻬﺮ ﻭ ﺣﻮﻣﻪ ﺁﻥ ﻣﺪﻓﻮﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻧﻤﺎیند که ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ایشان زیارت ﺑﻘﻌﻪ متبرکه ﺑﺎﺑﺎ ﺷﺠﺎﻉ ﺍﻟﺪین ﺍﺑﻮلؤلؤ "علیه السلام" ﺑﻮﺩ که ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻮﺟﻪ ﻋﺎﻡ ﻭ ﺧﺎﺹ ﮔﺮدید ﻭ ﻃﺒﻖ ﻧﻘﻞ ﺑﺮخی ﺍﺯ ﻣﻮمنین ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻫﺎﻥ وی ﺩﺭ ﺳﻔﺮﻫﺎی زیارتی، ایشاﻥ چندین ﺑﺎﺭ ﺟﻬﺖ ﺯیاﺭﺕ ﺑﻘﻌﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﻮلؤلؤ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺯیاﺭﺗﻨﺎﻣﻪ ﺍی ﻫﻢ که اکنون ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻘﻌﻪ ﻧﺼﺐ می ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻪ ﺍﻧﺸﺎﺀ ﺣﻀﺮﺕ ﺁیت ﺍﻟﻠﻪ العظمی مرعشی نجفی است که ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺑﻪ ﺗﺎیید ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﺁیت ﺍﻟﻠﻪ العظمی میرزا جواد تبریزی (اعلی الله درجاته) ﻧﻴﺰ ﺭﺳﻴﺪ.

ﻫﻤﺮﺍﻫﺎﻥ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺁیت ﺍﻟﻠﻪ ﺍلعظمی ﻣﺮعشی نجفی ﻧﻘﻞ میکنند که ایشان ﺩﺭ هنگام ﺯیاﺭﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﻮلؤلؤ ﻣﻲ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:
ﻫﺮکس ﺍﺑﻮلؤلؤ "علیه السلام" ﺭﺍ ﺩﺭ کاﺷﺎﻥ زیارﺕ ﮐﻨﺪ، ﺛﻮﺍﺏ ﺯیاﺭﺕ ﺟﺪﻩﺍﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ (سلام الله علیها) ﺩﺭ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻋﻄﺎ می کنند. (ﺗﺬکرﻩ ﺍﻣﺎﻣﺰﺍﺩﻩ ﺁﻗﺎ علی ﻋﺒﺎﺱ ﻭ ﺑﺎﺑﺎ ﺷﺠﺎﻉ الدین ، تالیف آیت الله العظمی سید عزیزالله امامت کاشانی "حفظه الله" ، ﺹ ۱۵)

حضرت زینب (س) آیینه زهرا(س)


ریاحین : حجت الاسلام والمسلمین احمد زمانى پنجم جمادى الاولى سال پنجم و یا ششم هجرت، پرثمرترین میوه شجاعت و بردبارى، عفت و پاکدامنى در مدینه منوره ظاهر گشت.

ریاحین : حجت الاسلام والمسلمین احمد زمانى
پنجم جمادى الاولى سال پنجم و یا ششم هجرت، پرثمرترین میوه شجاعت و بردبارى، عفت و پاکدامنى در مدینه منوره ظاهر گشت.

(۱) او مظهر عواطف و احساسات پاک و ثمره وجودى دو دریاى مواج و خروشان نبوت و امامت گشت و بیت علوى را نورانیتى دیگر بخشید و سومین اثر زیباى «مرج البحرین یلتقیان‏» (۲) شد. به طورى که به انسانهاى شرافتمند جهان، افتخار دیگرى دارد. قدومش بر همگان مبارک و راهش پر رهرو باد.

  • خواهى که شوى با خبر از رتبه او
  • بابش على عالى و مامش زهراست
زینب در گرانبهاى نبوى و علوى است. لحظه‏اى که پا به عرصه وجود گذاشت، جهت جلوه بیشتر درخشش روحانى وجودیش در برابر همه ستمگریها و تاریکیهاى تاریخ نسبت ‏به معنویات، پنج تن آل‏ عبا دست‏ به تربیت و پرورش وى یازیدند و او را مورد توجه قرار دادند، از این رو زینب بعد از مادرش، مظهر وجودى پیامبر، على، فاطمه، حسن و حسین گردید، و به حق وى را زینب یعنى زینت پدر نامیدند.
نامگذارى
عقیله بنى‏هاشم آنگاه که پا به عرصه وجود گذاشت و در منزل وحى در کنار پنج تن قرار گرفت. مادرش فاطمه اطهر علیها السلام رو به شوهرش على بن ابى‏طالب(ع) کرد و از او خواست تا نام زیبایى را برایش انتخاب کند. آن حضرت فرمود: «در این امر مهم، بر پیامبر خدا پیشى نخواهم گرفت. باید مقدارى تحمل کنیم تا آن وجود نازنین از سفر برگردد». چون رسول خدا از سفر بازگشت، آن دو نامگذارى اولین فرزند دختر خویش را بر عهده آن حضرت گذاشتند. آن بزرگوار کمى تامل نمود، در آن هنگام جبرئیل نازل شد و سلام و درود حضرت حق را بر وى ابلاغ کرد و سپس گفت: «نام این نوزاد را زینب بگذار، زیرا خداوند این نام را برگزید و آن را انتخاب کرد». بعد هم پیش‏گویی هایى را نسبت‏به حوادث و قضایاى آینده آن سلاله پاک بیان داشت. (۳)
زینب علیها السلام ، دختر امیرالمؤمین، را زینب کبرى نامیده ‏اند تا از دیگر زینب‏ ها، همچون زینب بنت محمد، جدا گردد و نیز او را صدیقه صغرى گفته‏ اند تا از مادرش صدیقه کبرى علیها السلام جدا گردد.
القاب زینب
عظمت و قدرت روحى دختر امیرالمؤمنین در میدان‏هاى مختلف سبب گردید که او همچون استوانه محکمى باشد که بخش سنگینى از بار امامت و زعامت پدر و دو برادرش را بر دوش کشد. محدثان و مورخان براى آن حضرت القاب گوناگونى را ذکر کرده‏ اند که هر کدام نشانگر قوت موضع گیرى آن بانوى بزرگوار در برابر حوادث و رویدادهاى مختلف است، همانند تحمل رحلت پیامبر گرامى اسلام، شهادت صدیقه طاهره در دوران خردسالى، شهادت امیرالمؤمنان در محراب کوفه، تحمل شهادت امام مجتبى و از همه بالاتر واقعه پرحماسه و خونین کربلا که در کمتر از نصف روز شاهد به خون غلطیدن امام زمان خویش، حسین بن على بن ابى‏ طالب، گردید و همراه او نزدیک به‏۱۷ نفر از نزدیکترین افرادش، همچون فرزند و فرزندان برادر و یا خواهر بودند. برخى از القاب زیباى آن بانوى مکرمه در روایات مستند آمده و برخى هم برخواسته از صفات عالیه و فضایل بی شمار آن حضرت است.
زینب کبرى از نگاه اهل سنت
دانشمندان و نویسندگان و جامعه اهل سنت زینب کبرى را عزیز و گرامى مى‏ دارند و با تمام وجود در برابر شخصیت آن حضرت کرنش مى ‏نمایند و اعتقاد درونى خویش و خضوع و خشوع خود را بر زبان و قلم اظهار مى‏کنند. از تاریخ درخشان و سراسر شورآفرین زندگى این بانوى سترگ و قهرمان، نزدیک به ۱۳۵۲ سال مى‏گذرد و طبق پژوهشى که انجام گرفته بیش از یکصد و هفتاد کتاب مستقل (۴) و صدها مقاله نوشته شده است. اساس این امر دو مطلب ذیل مى‏ تواند باشد:
اول: زینب کبرى تربیت‏ یافته بیت رسالت و نبوت و آیینه تمام ‏نماى عفت فاطمى و اصالت محمدى و شجاعت علوى است. او دختر امیرمؤمنان و خلیفه رسول خداست و نواده پیامبر بوده، رسول گرامى اسلام او را تکریم نموده و بر او ارج نهاده، سخن و کلام او را مى‏ شنیده و بر آن تحلیل داشته است. در روایات آمده: آخرین روزهاى عمر پیامبر که زینب کبرى حدود ۵ سال داشت‏ خدمت آن حضرت آمد. عرض کرد: «جد بزرگوار دیشب در عالم خواب دیدم که تندباد سیاهى همه جا را فرا گرفت‏ به طورى که همه جا تاریک شد و آن باد تند مرا نیز جابجا نمود. خود را به درخت تنومندى رساندم و پناهنده شدم. فاصله‏ اى نشد که آن درخت نیز از جا کنده شد و بر زمین افتاد. من به یکى از شاخه‏ هاى قوى آن درخت متمسک شدم که او هم قطع گردید. دوباره شاخه قوى دیگرى را گرفتم که آن تندباد او را هم شکست. از خواب بیدار شدم‏». رسول خدا سخنان زینب را شنید و اشک‏هاى مبارکش جارى شد. بعد فرمود: آنچه را در خواب دیده ‏اى واقعیتى است که آن را توضیح مى‏ دهم. سپس فرمود: «آن درخت‏ بزرگى را که بدان تکیه کرده بودى، جد توست و بعد هم شاخه قوى بزرگ مادرت، فاطمه زهرا، است و شاخه بزرگ دیگر پدرت، على بن ابى‏ط‏الب، است و دو شاخه بعد از آن حسن و حسین مى‏باشد. با فقدان من و اینان دنیا را ظلمت و ستم فرا خواهد گرفت (و بعد از شهادت فرزندم حسین) عزا و ماتم و حزن همه را فرا خواهد گرفت
تحلیل پیامبر خدا بر رؤیاى زینب کبرى نواده خویش و متاثر گشتن به هنگام استماع سخنان دخترى پنج ساله چیزى جز عزت نهادن و گرامى داشتن آن کریمه نخواهد بود.
دوم: شخصیت ذاتى زینب کبرى از بدو تولد تا لحظه رحلت عامل دیگرى بوده که زندگى سراسر افتخار این بانو را از دیگر بانوان جدا ساخته است و در همه فراز و نشیب‏ها فطرت خداشناسى و اوصاف رحمانى در وجودش تبلور یافته است و از این رو در صبر و مقاومت، پاکدامنى و عفاف، پشتکار و ایمان، زهد و پارسایى و ... زبانزد خاص و عام گردیده است. اینک از باب ذکر نمونه سخنان بعضى از شخصیت‏هاى اهل قلم جامعه اهل سنت را مى‏آوریم:
الف) جلال ‏الدین سیوطى در رساله «زینبیه‏» خویش مى‏ نویسد: «زینب در زمان جدش رسول خدا پا به عرصه جهان گشود و در دامن وى پرورش یافت. او هوشمندى توانا و دوراندیش و داراى قلبى پرقوت و پرصلابت‏ بود». سپس مى‏ افزاید: حسن بن على هشت‏ سال قبل از رحلت پیامبر خدا و حسین بن على هفت‏ سال قبل از آن و زینب کبرى نیز پنج‏ سال قبل از رحلت آن بزرگوار به دنیا آمده اند، پس زینب پنج‏ سال از عمر خویش را در کنار پیامبر خدا گذرانده و تربیت‏ یافته است‏».
ب) شیخ عزالدین معروف به ابن اثیر جزرى مى‏ نویسد: «زینب دختر على بن ابى ‏طالب، مادرش فاطمه دختر رسول خدا بود. او در زمان پیامبر خدا بدنیا آمد و مقدارى از زندگى آن حضرت را درک نمود. زینب تنها خانم متفکر و دانشمندى بود که از قوت فکر بالایى برخوردار بود. پدرش وى را به ازدواج عبدالله بن جعفر درآورد خداوند به وى فرزندانى عنایت کرد که نام آنان على، عون اکبر، عباس، محمد و ام‏ کلثوم بوده است. او در واقعه کربلا همراه برادرش حسین بن على بود. بعد از شهادتش بهمراه قافله روانه شام گشت و در برابر یزید بن معاویه خطبه‏ اى شیوا و پرمعنى ایراد کرد که در کتابهاى تاریخى ذکر شده. ایراد آن خطبه درایت و عقل و اندیشه و قدرت بالاى قلبى وى را مى‏رساند.» (۵)
ج) استاد محمد فرید وجدى: «زینب، دختر على بن ابى‏طالب، از جمله زنان بافضیلت و بزرگوارى است که دوراندیشى و فکر با عظمتى داشت. او همراه برادرش حسین بن على در واقعه کربلا حضور داشت‏ به امر یزید بن معاویه آن خانم را به همراه دیگر اسراء به شام و شهرهاى مختلف بردند که در شام زینب کبرى در برابر یزید خطبه ‏اى غراء خواند.» (۶)
د) محمد غالب شافعى مصرى: او که از نویسندگان مقتدر مصرى است در مجله «الاسلام‏» سال اول شماره‏۲۷ علاقه و عشق خود را به زینب چنین مى‏نگارد:
«یکى از بزرگترین زنان اهل بیت از نظر حسب و نسب و از بهترین بانوان طاهره که داراى روحى بزرگ و مقام تقوى و آیینه سر تا پا نماى رسالت و ولایت‏بوده، حضرت سیده زینب دختر على بن ابى ‏طالب مى‏ باشد که به نحو کامل او را تربیت کرده بودند و از  علم و دانش خاندان نبوت سیراب گشته بود. به حدى که در فصاحت و بلاغت‏یکى از آیات بزرگ الهى گردید و در حلم و کرم و بینایى و بصیرت و تدبیر کارها در میان خاندان بنى ‏هاشم و بلکه عرب مشهور شد و میان جمال و جلال و سیرت و صورت و اخلاق و فضیلت را جمع کرده بود. شبها در حال عبادت و روزها را روزه داشت و به تقوى و پرهیزگارى معروف بود.» (۷)
  • به راز و نیاز و به سوز و گداز
  • تو گویى که زهرا بود در نماز

۱.ریاحین الشریعة، ج‏۳، ص‏۳۳; زینب کبرى در پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرت به دنیا آمد، بعضى ولادت آن حضرت را اوائل شعبان سال پنجم هجرت و بعضى ماه رمضان و یا اواخر ربیع ‏الثانى همان سال دانسته‏ اند. (که به طور معمول مرجح خاصى براى اقوال فوق وجود ندارد(.
۲.تفسیر نورالثقلین، الهویزى، ج‏۵، ص‏۱۹۱، ح‏۱۷; مناقب، ابن‏آشوب، ج‏۳، ص‏۳۱۹.
۳.زینب الکبرى، علامه جعفر نقدى، ص‏۱۷ -۱۶.
۴.فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفى، ج‏۲، ص‏۶۳۶-۶۳۷.
۵.زینب الکبرى، علامه جعفر نقدى، ص‏۱۹ - ۱۸.
۶.اسدالغابة فى معرفة الصحابة، ابن اثیر، ج‏۷، شماره ۶۹۶۱.
۷.دائرة معارف القرن العشرین، ج‏۴، ص‏۷۹۶ - ۷۹۵.

کرامت و مقام و شرافت حضرت زهرا (سلام الله علیها) در نزد خداوند



ریاحین : ۱ ـ میمونه رضی‌الله‌عنها همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گوید: رسول خدا مقداری گندم به من داد، و مرا نزد حضرت فاطمه علیهاالسلام فرستاد تا آن را آرد کند و بعد برای باز گرفتن مرا سوی حضرتش فرستاد، دیدم حضرت ایستاده و دست‌آس به خودی خود می‌چرخد قضیه را به رسول خدا گفتم

ریاحین : ۱ ـ  میمونه رضی‌الله‌عنها همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گوید: رسول خدا مقداری گندم به من داد، و مرا نزد حضرت فاطمه علیهاالسلام فرستاد تا آن را آرد کند و بعد برای باز گرفتن مرا سوی حضرتش فرستاد، دیدم حضرت ایستاده و دست‌آس به خودی خود می‌چرخد قضیه را به رسول خدا گفتم

 

فرمود: چون خداوند ضعف و ناتوانی فاطمه را می‌دانست به دست‌آس دستور داد که به چرخد و او به دستور خداوند می‌چرخد.

این حدیث را ابوصالح موذن در فضائل و مناقب حضرت زهراء نقل کرده است. [۱]

 

۲ ـ  روایت شده است که: آن حضرت گهگاهی در حال نماز که بود کودکش گریه می‌کرد و می‌دیدند که گهواره‌اش حرکت می‌کند و فرشتگان آن را حرکت می‌دادند. [۲]

 

۳ ـ  حضرت باقر علیه‌السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می‌کند که آن حضرت به فاطمه علیهاالسلام فرمود: برخیز و آن کاسه را بیاور، فاطمه از جا بلند شده و کاسه‌ای را که آبگوشت و استخوان پرگوشت فراوانی داشت جلو آورد، از آن غذا به مدت سیزده روز حضرت رسول و امیرالمومنین و فاطمه و حسن و حسین خوردند. روزی ام‌ایمن در دست حضرت حسین چیزی را دیده به او گفت: این را از کجا آوردی؟ پاسخ داد: چندین روز است که ما از این می‌خوریم، ام‌ایمن نزد حضرت زهرا آمده و گفت: ای فاطمه اگر در نزد ام‌ایمن چیزی باشد متعلق به فاطمه و فرزندانش خواهد بود ولی اگر فاطمه چیزی داشته باشد ام‌ایمن سهمی در آن ندارد؟! حضرت مقداری از آن غذا را از درون کاسه در آورده و به ام‌ایمن داد، ام‌ایمن از آن خورد و به مجرد خوردن او غذا تمام شد، حضرت رسول به فاطمه فرمود اگر از این غذا به کسی چیزی نمی‌دادی تا روز قیامت تو و فرزندانت می‌توانستید از آن بخورید.

بعد حضرت باقر علیه‌السلام فرمود: آن کاسه هم اکنون نزد ما است و قائم ما در زمان ظهورش آن را بیرون خواهد آورد. [۳]

 

۴ ـ  ابوسعید نقل می‌کند که روزی حضرت علی علیه‌السلام قبل از ظهر خواب قیلوله کرده و بعد از بیدار شدن بهفاطمه فرمود: آیا غذا داری برایم بیاوری؟ گفت: نه، سوگند به خداوند که پدرم را به پیامبری گرامی داشت امروز صبح چیزی نداشتم که به تو بدهم و بعد از رفتن تو هم ما چیزی نخوردیم و از روز پیش نیز چیزی نداشتیم فقط مقدار غذائی بود که مربوط به من و فرزندانم بود که تو را بر خود ترجیح داده و به تو دادیم.

حضرت فرمود: ای فاطمه چرا به من خبر ندادی تا در جستجوی غذا بر آمده و چیزی تهیه کنم؟
پاسخ داد: از خداوند شرم کردم که تو را نسبت به چیزی که توانش را نداری به زحمت اندازم.
حضرت با توکل و حسن ظن نسبت به خداوند از نزد فاطمه بیرون آمده و یک دینار قرض کرد، همانطور که دینار را در دست گرفته، می‌خواست چیزی برای خانواده‌اش تهیه کند و هوا بسیار گرم بود مقداد به آن حضرت رسید در حالیکه صورتش را آفتاب سوزانیده و بدنش را آزار می‌داد، چشم حضرت که به او افتاد ناراحت شده و فرمود: مقداد چه شده که در این ساعت از منزل بیرون شده‌ای؟ گفت: ای ابوالحسن دست از سرم برداشته و از حالم نپرس، فرمود: برادر زاده‌ام برای تو روا نیست که حالت را از من پنهان کنی، گفت: حال که نمی‌پذیری و اصرار داری، بدان: سوگند به خداوندی که محمد را به پیامبری گرامی داشت که از خانه بیرون نیامدم مگر بخاطر تلاش و کوشش برای دست آوردن غذا، من در حالی خانه‌ام را ترک کردم که خانواده‌ام از گرسنگی می‌گریستند، همینکه صدای گریه آنان را شنیدم، نتوانستم روی زمین قرار گیرم لذا با حالت غم و اندوه از خانه برون آمدم، اینست حال و داستان من. چشمان علی از گریه پر از آب شده و اشکش سرازیر گشته و محاسنش را تر کرد آنگاه گفت: من هم به همان چیزی سوگند می‌خورم که تو به آن سوگند یاد کردی که عامل بیرون شدنم از خانه چیزی جز انگیزه تو نیست هم اکنون یک دینار قرض گرفته‌ام بیا تو از من بگیر، تو را بر خود ترجیح می‌دهم، دینار را به او داده و رسول خدا رفت نماز ظهر و عصر و مغرب را با آن حضرت خوانده بعد از آنکه رسول خدا نماز مغرب را تمام کرد علی را در صف اول جماعت دید با پای مبارک به او اشاره کرد تا پشت سر حضرت حرکت کند همینکه بر در مسجد به آن حضرت رسید، فرمود: ای ابوالحسن آیا امشب غذائی داری که ما را میهمان کنی؟ امیرالمومنین سرش را پائین انداخته و از خجالت و شرم از رسول خدا نتوانست جوابی بدهد چون می‌دانست که با چه حالتی از خانه بیرون آمده رسول خدا فرمود، یا بگو، نه تا به خانه خود رویم و یا بگو بلکه تا با تو بیائیم؟ پاسخ داد، با کمال میل و احترام، تشریف بیاورید.

خداوند متعال به پیامبرش وحی کرده بود که شام را با آنان باشد لذا حضرت دست امیرالمومنین را گرفته، براه افتاد و برفاطمه علیهاالسلام وارد شدند، فاطمه در مصلای خود به نماز مشغول بود و در پشت سرش دیگی بود که بخار از آن بلند می‌شد همینکه صدای رسول خدا را شنید از مصلی بیرون آمده و بر حضرت سلام داد، او از همه کس در نزد حضرت گرامی‌تر و عزیزتر بود، پیامبر جواب سلام را داده و دست مبارک را بر سر او کشیده و فرمود: امشب در چه حالی؟ خداوند تو را بیامرزد و آمرزیده است. فاطمه دیگ غذا را برداشته و مقابل حضرت گذاشت، علی علیه‌السلام که این منظره را دیده و بوی غذا به مشامش رسید نگاهی به فاطمه نمود. فاطمه علیهاالسلام گفت: یا علی چرا این چنین می‌نگری، پاک و منزه است خداوند آیا خلافی انجام داده‌ام که سزاوار این گونه نگرشی از سوی تو باشم؟

حضرت فرمود: آیا امروز تو به خداوند سوگند یاد نکردی که دو روز است اصلا چیزی نخورده‌اید؟
فاطمه علیهاالسلام نگاهی به آسمان انداخت و گفت: پروردگارم می‌داند که در آسمان و زمینش چیست. جز حق چیزی نگفته‌ام، گفت: پس این چیست که تاکنون سابقه نداشته و مثلش را از تو ندیده و بویش را نشنیده و پاکیزه‌تر از آن نخورده‌ام؟ رسول خدا کف دست مبارک را بین دو شانه علی قرار داده و سخت تکان داده و گفت:ای علی این پاداش آن دینار است، و این ثواب دینار است این از نزد خداوند است «ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب» [۴]

بعد اشک از دیدگان حضرت رسول جاری شده و فرمود: سپاس خداوند را که شما دو نفر را از دنیا بیرون نبرد مگر اینکه به دست تو همان کاری را انجام داد که درباره زکریا انجام داد، و ای فاطمه تو را در مسیری قرار داد که مریم را در آن مسیر حرکت داد که «کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم انی لک هذا» [۵]

این حدیث را حافظ دمشقی در ضمن حدیث طولانی آورده است.

 

۵ ـ  از طریق اهل سنت از قول انس بن مالک روایت شده است که گوید: حجاج بن یوسف درباره حدیث عایشه و دیگ از من پرسید که دیده بود این حدیث رسیده است که دیده بود فاطمه آن را با دست خود به هم می‌زند در حالیکه می‌جوشد و بالا می‌آید، گفتم: آری این حدیث رسیده است که روزی عایشه بر فاطمه وارد شد در حالیکه داشت برای حسن و حسین با آرد و شیر و روغن در دیگی غذای حریره درست می‌کرد، دیگ بر روی اجاق و آتش می‌جوشید و بالا می‌آمد و فاطمه آن را با دست خود هم می‌زد، عایشه با اضطراب و نگرانی از نزد او بیرون آمده و نزد پدرش ابوبکر رفت و گفت: ای پدر من از فاطمه چیز شگفت‌آوری دیدم، که دست به درون دیگی که بر روی آتش می‌جوشید برده و آن را به هم می‌زد، گفت: دخترکم این را پنهان کن که کار مهمی است.
این خبر که به گوش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسید بر منبر بالا رفته حمد و سپاس الهی بجای آورده و سپس فرمود: همانا مردم دیدن دیگ و آتش را بزرگ شمرده و تعجب می‌کنند، سوگند به آن کسی که مرا به پیامبری برگزید و به رسالت انتخاب فرمود، همانا خداوند عزوجل آتش را بر گوشت و خون و موی و رگ و پیوند فاطمه حرام نمود، فرزندان و شیعیان او را از آتش به دور ساخت، برخی از فرزندان فاطمه دارای رتبه و مقامی هستند که آتش و خورشید و ماه از آنها فرمانبرداری کرده و در پیش رویش جنیان شمشیر زده و پیامبران به پیمان و عهد خود درباره او وفا می‌کنند، زمین گنجینه‌های خودش را تسلیم او نموده و آسمان برکاتش را بر او نازل می‌کند، وای، وای، به حال کسی که در فضیلت و برتری فاطمه شک و تردیدی به خود راه دهد، و لعنت و نفرین خداوند بر کسی که شوهر او علی بن ابیطالب را دشمن داشته و به امامت فرزندان او راضی نباشد، همانا فاطمه خود، دارای جایگاهی است و شیعیانش نیز بهترین جایگاه‌ها را خواهند داشت، همانا فاطمه پیش از من دعا می‌کند و شفاعت می‌نماید و شفاعتش علی رغم هر کسی که با او مخالفت می‌کند پذیرفته می‌شود.
و چه نیکو سرورده است در شان حضرتش فاضل و محترم شیخ حسن دمستانی در آنجا که گوید:

ایکبر عن قدر البتوله انها

تلا مس ما فی القدر و هی تفور

آیا از مقام و منزلت حضرت زهرا خیلی بالاتر است اینکه آن حضرت آن چه را که در ریگ می‌جوشد دست می‌زند

اما هی بنت المصطفی طابع الحصی

بخاتمه و المسلمون حضور

آیا او دختر حضرت مصطفی نیست که بر روی ریگ‌ها با انگشتری خود مهر زد در حالیکه مسلمین حاضر بودند

و مظهر اسرار الاله التی لها

علی باطن السر الخفی ظهور

او مظهر اسرار خداوند است و همان کسی است که باطن سر پنهان بر او آشکار است.

و من کان الحور الحسان تزورها

لهن لدیها غبطه و سرور

او کسی است که حوریه‌های زیبا به زیارت او آمده و نسبت به حضرتش غبطه خورده و شادمانند. [۶]

 

۶ ـ  از کعب الاحبار نقل شده است که گوید: روزی حضرت فاطمه رضی‌الله‌عنها بیمار شده بود علی نزد آن حضرت آمده و گفت: ای فاطمه از شیرینی‌های دنیا دلت چه میل دارد؟ گفت: ای علی، من اناری می‌خواهم، حضرت قدری فکر کرد چون چیزی با خود نداشت، از جا حرکت کرد، و به بازار رفت، درهمی قرض کرد و اناری با آن خرید و بسوی منزل حرکت کرد، در بین راه مرد مریض غریب و ناآشنائی بر کنار خیابان دید، حضرت ایستاد، و فرمود: ای پیر مرد دلت چه می‌خواهد؟ پاسخ داد: که ای علی هم اکنون پنج روز است که در اینجا افتاده مردم از کنارم عبور کرده و توجهی به من نمی‌کنند، دلم انار می‌خواهد. حضرت لحظه‌ای با خود اندیشیده و گفت: یک انار برای فاطمه خریده‌ام اگر آن را به این مستمند بدهم فاطمه از انار محروم خواهد شد و اگر به او ندهم با فرمایش خداوند که فرمود: «و اما السائل فلا تنهر» [۷] مخالفت ورزیده‌ام و حضرت رسول نیز فرموده است: سائل را هر چند بر بالای اسب نشسته است رد نکنید، پس انار را شکسته و به آن پیرمرد خورانید و بلافاصله بهبود یافت و در همان حال فاطمه علیهاالسلام نیز بهبودی یافت، علی علیه‌السلام در حالیکه از فاطمه شرمنده بود وارد منزل شد، چشم حضرت زهراء که به او افتاد از جا حرکت کرده و علی را در آغوش گرفته و فرمود: چرا اندوهناکی، سوگند به عزت و شکوه خداوند همینکه تو انار را به آن پیرمرد دادی هوس و میل به انار از دلم کنار رفت.

علی از سخنان فاطمه شاد شد، در این هنگام مردی از راه رسید و حلقه در را کوبید حضرت پرسید کیستی؟ من سلمان فارسی هستم، در را باز کن، حضرت از جا حرکت کرده و در را باز کرد دید سلمان فارسی طبقی سر پوشیده آورده آن را پیش روی حضرت گذاشت، پرسید این طبق چیست؟ جواب داد: از خداوند برای رسولش و از رسولش برای تو، حضرت سرپوش از روی طبق برداشت نه دانه انار در آن بود، فرمود ای سلمان اگر این انارها برای من می‌بود می‌بایست ده عدد باشد زیرا خداوند فرموده است: «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها» [۸] سلمان خندید و یک انار از آستین خود بیرون آورد و آن را در طبق گذاشت و گفت: ای علی، به خدا سوگند ده تا بود لکن خواستم بدینوسیله تو را بیازمایم. [۹]

 

۷ ـ  در داستان هجوم به خانه حضرت زهراء علیهاالسلام و تصمیم حضرت برای نفرین بر آنان: دست حسن و حسین را گرفته و از خانه برون آمده و خواست به طرف قبر حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم برود، علی علیه‌السلام به سلمان فرمود: ای سلمان دختر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را دریاب که من هم اکنون دو طرف شهر مدینه را می‌بینم که آماده فرورفتن به زمین است. [۱۰]

 

۸ ـ  در ضمن همین داستان سلمان گوید: من نزدیک آن حضرت بودم، به خدا سوگند، دیدم پایه‌های دیواره‌های مسجد حضرت رسول از زمین کنده شده بطوری که اگر کسی می‌خواست از زیر آنها عبور کند می‌توانست، خودم را به آن حضرت رسانیده و گفتم: ای بانوی من، وای سرور من، همانا خداوند تبارک و تعالی پدرت را به عنوان رحمت فرستاد تو نقمت و عذاب مباش، حضرت برگشت و دیوارهای مسجد در جای خود مستقر گردید بطوری که از زیر آنها گرد و غبار حرکت کرده و به بینی‌های ما فرورفت. [۱۱]

 

۹ ـ  حضرت زهراء علیهاالسلام جامه‌اش را نزد زن زید یهودی در مدینه گروگذاشت و مقداری جو قرض کرد. هنگامی که زید وارد خانه‌اش شد گفت این روشنی و نورها در خانه ما چیست؟ زنش پاسخ داد از جامه فاطمه است، وی بلافاصله مسلمان شد و بعد زنش و همسایگانش تا هشتاد نفر مسلمان شدند. [۱۲]

 

۱۰ ـ  از حضرت باقر علیه‌السلام در ذیل آیه شریفه «انها لاحدی الکبر، نذیرا للبشر» فرمود: مقصود حضرت فاطمه علیهاالسلام. [۱۳]

 

۱۱ ـ  حضرت علی علیه‌السلام فرمود: به همسر من مصحف و کتابی داده شده که علمی در آنست که کسی قبل از آن حضرت آن را نمی‌داند، و این یک هدیه خصوصی از خدا و رسولش برای او است. [۱۴]

 

۱۲ ـ  شیخ قاسم علی بن هلال جزائری تسبیح حضرت زهراء علیهاالسلام را زیاده بر یک ساعت طول میداد زیرا هر لفظی از اذکار تسبیح را که بر زبان جاری می‌ساخت به همراه آن اشکهایش سرازیر می‌شد. [۱۵]

 

پاورقی:

[۱] لسان المیزان ۵/ ۶۵ ط حیدرآباد.

[۲] علامه مجلسی، ملا محمد باقر، بحارالانوار، ۴۳/ ۴۵.

[۳] علامه مجلسی، ملا محمد باقر،بحارالانوار، ۳۴/ ۶۳.

[۴] آل‌عمران،/ ۳۷ هر گاه که زکریا در محراب بر او وارد می‌شد نزد او غذائی آماده می‌یافت و گفت ای مریم این از کجاست.

[۵] آل‌عمران،/ ۳۷ هر گاه که زکریا در محراب بر او وارد می‌شد نزد او غذائی آماده می‌یافت و گفت ای مریم این از کجاست.

[۶] وفاه فاطمه الزهراء تالیف بلادی بحرانی ص ۱۲.

[۷] الضحی/ ۱۰، سائل را از نزد خود مران.

[۸] سوره الانعام/ ۱۶۰، هر کس کار نیک انجام دهد برای او ده مقابلش خواهد بود.

[۹] خوبوی، دره‌الناصحین / ۶۶ ط بمبئی بر طبق نقل احقاق الحق ج ۱۹/ ۱۵۰ ـ  ۱۵۱.

[۱۰] قمی، حاج شیخ عباس، بیت‌الاحزان/ ۸۷.

[۱۱] قمی، حاج شیخ عباس، بیت الاحزان/ ۸۷.

[۱۲] بحارالانوار ۴۳ /۴۷.

[۱۳] تفسیر القمی، از ابوحمره ثمالی روایت کرده است سوره المدثر /۳۵: همانا آن یکی از بزرگ‌ها است،ترساننده برای بشر است.

[۱۴] علامه مجلسی، بحارالانوار ۳۹/ ۳۴۲.

[۱۵] محدث قمی، تحفه الاحباب.

 

 

منبع: کتاب فاطمه زهراء (سلام الله علیها) شادمانی دل پیامبر (صلی الله علیه و آله)

تألیف: آیت الله احمد رحمانی همدانی

 ترجمه : دکتر حسن افتخارزاده سبزواری

 

فاطمه در آیینه نام ها و القاب



ریاحین : مطلبی که در ادامه و با اندکی تلخیص می آید سخنرانی آیت الله استادی در ایام فاطمیه در مؤسسه آموزش عالی طلوع مهر قم می باشد که در دو بخش ایراد شده است .اول :بیان مرحوم شرف الدین درباره آیات مرتبط با حضرت زهرا سلام الله علیها و دوم: بیان و توضیح برخی از نامها و القاب حضرت زهرا سلام الله علیها

ریاحین : مطلبی که در ادامه و با اندکی تلخیص می آید سخنرانی آیت الله استادی در ایام فاطمیه در مؤسسه آموزش عالی طلوع مهر قم می باشد که  در دو بخش ایراد شده است .اول :بیان مرحوم شرف الدین درباره آیات مرتبط با حضرت زهرا سلام الله علیها و دوم: بیان و توضیح برخی از نامها و القاب حضرت زهرا سلام الله علیها

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِینَ وَ اللَّعنُ عَلَی أعدائِهِم إلی قیامِ یَومِ الدّین»

مرحوم سیّد شرف ‏الدّین ـ از علمای بزرگ ما ـ کتابی دارد به‏نام الکلمة الغرّاء فی تفضیل الزهرا؛ موضوع کتاب فضایل فاطمۀ زهرا سلام الله علیها و شناساندن حضرت است. مؤلف در این کتاب به چهار آیه از آیات قرآن مجید تمسّک کرده، می‏گوید: این آیات در ارتباط با فاطمۀ زهرا است و برای معرفی آن حضرت همین آیات کافی است.

آیۀ تطهیر

یکی آیۀ تطهیر است که با آن آشنا هستید؛ آیه‏ای که دربارۀ رسول خدا، امیرمؤمنان، فاطمۀ زهرا، امام حسن و امام حسین نازل شده آن ‏طوری که در کتاب‏های تفسیر توضیح داده‏اند، این آیه دلالت می‏کند بر عصمت امیرمؤمنان، فاطمۀ زهرا، امام حسن و امام حسین؛ یعنی از آیۀ شریفه استفاده می‏شود که خدای متعال خواسته شما پاک باشید؛ «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً».۱ مفاد و آن‏چه از آیه استفاده می‏شود، این است که امیرمؤمنان، فاطمۀ زهرا، امام حسن و امام حسین معصوم هستند.

آیت ‏اللّٰه جوادی می‏فرمایند که فاطمۀ زهرا امام و پیغمبر نیست، ولی سخن و عمل او، مثل امیرمؤمنان، مثل امام حسن، مثل امام حسین برای‏ ما حجت است؛ چون ملاک حجیت قول و فعل این بزرگوارها برای ما همان عصمت آنها است. چون امیرمؤمنان معصوم است، چون امام حسن و امام حسین معصوم هستند، هر چه می‏گویند، مطابق با واقع است، و هر چه را تأیید کنند، در آن اشتباه نیست. هر عملی که انجام بدهند، می‏تواند برای دیگران سرمشق و حجت باشد. فاطمۀ زهرا هم از این حیث مثل پیغمبر است، مثل امیرمؤمنان و مثل امام حسن و امام حسین مقام عصمت دارد.

آیۀ مباهله

آیۀ دیگری که در این کتاب به آن تمسّک شده، آیۀ مباهله است. با آیۀ مباهله هم شاید آشنا باشید؛ بنا شد رسول خدا صلی الله علیه و آله با نصارای نجران مباهله کنند. مفاد آیۀ شریفه این است که ما دعوت می‏کنیم از مردان خودمان، از زنان خودمان و از فرزندان خودمان، شما هم بیایید، تا با هم مباهله کنید. منظور از این‏ که رسول خدا فرموده ما انفس خود را دعوت می‏کنیم؛ یعنی امیرمؤمنان علیه السلام را، نساء را دعوت می‏کنیم؛ یعنی فاطمۀ زهرا سلام الله علیها را، ابناء را دعوت می‏کنیم؛ یعنی حسن و حسین علیه السلام را. این چهار نفر در ردیف هم قرار گرفتند؛ یعنی همان طور که آیۀ مباهله دقیقاً نشان می‏دهد که رسول خدا چقدر به حرف خودش ایمان دارد، نشان می‏دهد که امیرمؤمنان و امام حسن و امام حسین علیه السلام و فاطمۀ زهرا حقدر ایمان دارد. اگر می‏گوییم آیۀ مباهله علامت ایمان کامل رسول خدا است چون به حرف‏هایی که می‏زند و به آورده‏های خودش ایمان دارد؛ در این آیۀ شریفه فاطمۀ زهرا کنار امیرمؤمنان علیه السلام است؛ ایمان امیرمؤمنان مثل ایمان پیغمبر است، و ایمان فاطمۀ زهرا هم مثل ایمان رسول خداست.

آیه مودت اهل بیت

قرآن به رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده: به اینها بگویید که من از شما پاداشی نمی‏خواهم، مگر دوستی و مودّت اهل بیتم، دوستی و مودّت امیرمؤمنان، فاطمۀ زهرا، امام حسن و امام حسین علیه السلام. یکی از علما فرموده: پاداش هر چیزی اگر عادلانه باشد، باید مطابق آن چیز باشد؛ یعنی اگر شما کاری انجام می‏دهید که واقعاً ده هزار تومان قیمت آن است، پاداش آن همان ده هزار تومان است؛ اگر کمتر باشد، پاداش آن کار نیست، اگر کاری انجام می‏دهید که ده میلیون ارزش آن است، پاداش آن برابر آن است. قرآن مجید فرموده: پاداش رسالت رسول خدا صلی الله علیه و آله مودّت اهل بیت است. این بزرگوار فرموده: از این آیه استفاده می‏شود که مودّت اهل بیت در ردیف رسالت رسول خدا ست؛ رسالت رسول خدا چقدر کارآیی دارد؟ چقدر مؤثر است؟ چقدر می‏تواند در هدایت بشر مؤثر باشد؟ مودّت اهل بیت هم مساوی با آن است؛ چون اجر هر چیزی باید با آن مساوی باشد. اگر قرآن مجید می‏فرماید: به مردم بگویید من از شما اجری نمی‏خواهم، مگر مودّت و دوستی اهل بیت، باید این دوستی اهل بیت برابر با رسالت باشد، تا بتواند اجر رسالت باشد.

همچنین از سورۀ هل اتی که مربوط به فاطمۀ زهرا و اهل بیت علیهم السلام است، مقامات فاطمۀ زهرا استفاده می‏شود.

روایات هم فراوان است‏، بعضی‏ها چهل روایت در فضیلت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها از عایشه از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده‏اند.

از روایات معروف که، مثل آیۀ تطهیر می‏تواند عصمت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها را اثبات کند، روایاتی است که مضمون آن این است که هر چه را فاطمه راضی باشد، خدا راضی است و هر چه را فاطمه راضی نباشد، خدا راضی نیست؛ رضای خدا در رضای فاطمه است و غضب خدا در غضب فاطمه. اگر فاطمۀ زهرا سلام الله علیها معصوم نباشد، این جمله دربارۀ او نباید گفته شود؛ چون آن که معصوم نیست، ممکن است کاری انجام بدهد که مورد رضای خدا نباشد. از این‏ که رسول خدا صلی الله علیه و آله به‏طور کلی بفرماید هر چه را فاطمه راضی است، خدا راضی است و هر چه را فاطمه راضی نیست خدا راضی نیست؛ (و این روایت به عبارات مختلف در کتاب‏های حدیثی ما و در کتاب‏های حدیثی اهل تسنن آمده)، عصمت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها استفاده می‏شود.

اسامی بامسمای معصومین

علاوه بر آیات و روایات بعضی‏ها برای معرفی فاطمۀ زهرا سلام الله علیها به اسامی و القاب فاطمۀ زهرا سلام الله علیها تمسّک کردند؛ چون می‏دانید اسم‏های رسول خدا صلی الله علیه و آله، امیرمؤمنان علیه السلام، فاطمۀ زهرا و ائمۀ ما بی‏جهت نیست، اسم‏هایی نیست که بی‏معنی باشند. در جاهای دیگر گاهی این طور است که مثلاً اسم کسی را چیزی می‏گذارند که مصداق آن نیست؛ اسم او را می‏گذارند حسن، ولی از حُسن و نیکویی چیزی ندارد، اسم او را می‏گذارند رضا، ولی راضی به رضای خدا نیست، در عامّۀ مردم گاهی این طور است؛ یعنی اسم که می‏گذارند، گاهی به‏خاطر تبعیت از بزرگان وبه خاطر این‏ که هم‏نام با بزرگان باشد، گاهی هم برای این‏ که می‏گویند این نام را بگذاریم، به امید این‏ که این طور بشود، ولی برای پیغمبر و امیرمؤمنان و ائمۀ ما این طور نیست.

اگر گفته‏اند که «الأسماءُ تَنزِلُ مِنَ السَّماء»، دربارۀ این بزرگوارها حتمی است چون نام‏هایی که برای اینها انتخاب می‏شود، نام‏هایی است که خدای متعال و رسول خدا صلی الله علیه و آله گذاشته و همه واقعیت دارد. این‏ که در روایات ائمۀ ما نام‏های فاطمۀ زهرا سلام الله علیها را معنا کردند، اگر نام‏های فاطمۀ زهرا مثل نام من بود، معنا کردن نمی‏خواست؛ اسمی روی کسی گذاشتند، ممکن است با واقعیت باشد، ممکن است نباشد. این‏ که خود ائمه نام را معنی می‏کنند؛ یعنی این اسم‏ها بی‏جهت نیست.

اسامی فراوانی برای فاطمۀ زهرا هست؛ از جمله همین فاطمه؛ فاطمه در روایات ما و در کلمات بزرگان ما به چند صورت معنا شده که همۀ آن‏ها درست و قابل جمع است. این خانم را فاطمه نامیدند، به خاطر این‏ که «فُطِمَتْ مِنَ الشَّرِّ»،۲ همان عصمت که ‏گفتیم؛ یعنی کسی‏ که در وجود او اصلاً شر و گناه پیدا نمی‏شود. فاطمه را فاطمه نامیدند؛ چون «فُطِمَتْ مِنَ الشَّر»؛ یعنی از شر بریده شده است.

در این‏جا لغت فَطَمَ، فُطِمَ، فَطَمَهُ همان بریدن باید تعبیر بشود؛ یعنی فاطمه را فاطمه نامیدند؛ چون از شر بریده شده، شر در وجود او نیست؛ یعنی معصوم است، یعنی در طول عمر خود هر کاری بکند، هر سخنی بگوید، هر کسی را تأیید کند و با هر کسی مخالفت کند، تمام اینها حجّت است.

گاهی گفتند فاطمۀ زهرا سلام الله علیها را فاطمه نامیدند؛ چون شیعیان و محبان فاطمۀ زهرا سلام الله علیها ـ که امیدوارم همۀ شما عزیزان از شیعیان و محبّان آن بزرگوار باشیدـ از عذاب، از جهنم، از گرفتاری‏های بعد از مرگ بریده شدند. فاطمه را فاطمه نامیدند؛ به‏خاطر این‏ که شیعیان او اهل عذاب نیستد، اهل جهنم نیستند، از جهنم و از عذاب بریده شدند.

گاهی در بعضی از روایات معنا شده که فاطمه را فاطمه نامیدند، «لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»۳ چون هیچ کسی نمی‏تواند فاطمه را آن‏طوری که هست بشناسد. حتماً این عبارت را شنیده‏اید که خدا را نشناخت، جز رسول خدا صلی الله علیه و آله، امیرمؤمنان علیه السلام و فاطمۀ زهرا سلام الله علیها ، و همین‏طور فاطمۀ زهرا سلام الله علیها را نشناخت، جز رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیه السلام؛ یعنی آن مقامی که فاطمۀ زهرا دارد، برای من و شما و بزرگ‏تر از من و شما، قابل درک نیست، مقامی نیست که به آن برسیم. گفتند فاطمه را فاطمه نامیدند، «لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»؛چون مردم از شناخت حقیقی آن بانو بریده شدند. هیچ کسی نمی‏تواند ادعا کند که من فاطمۀ زهرا سلام الله علیها را آن‏طوری که هست، شناختم. هر کسی شناختی دارد، شناختی نسبی است.

در هر صورت، بعضی‏ها وقتی می‏خواهند فاطمۀ زهرا را معرفی کنند، سراغ نام‏های حضرت می‏روند، می‏گویند: هر کدام از این‏ نام‏ها بُعدی از ابعاد وجودی فاطمۀ زهرا را بیان می‏کند؛ یک نام عصمت او را بیان می‏کند، یک نام عظمت او را بیان می‏کند، یک نام علم او را؛ مثلاً از اسماء فاطمۀ زهرا سلام الله علیها محدَّثه است. محدَّثه؛ یعنی کسی که فرشته با او تماس می‏گیرد و مطالبی را در اختیار او می‏گذارد.

علامۀ مجلسی ـ رضوان ‏اللّٰه تعالی علیه ـ در بحار، بابی مطرح کرده با عنوان «الائمة علیهم السلام کُلُّهُم مُحَدَّثُون»؛ یعنی امیرمؤمنان، امام حسن و امام حسین تا امام زمان محدَّث هستند؛ و توضیح این نکته لازم است که وقتی پیغمبر از دنیا می‏رود، وحی قطع می‏شود. هر عالم شیعی و هر شیعه‏ای می‏داند که وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت، پیامبری به پایان رسید چون پیامبر ما خاتم پیامبران است. حتی در بعضی از عبارات از بزرگان ما نقل شده که با رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله «اِنقَطَعَ الوَحیُ»؛ وحی منقطع شد، دیگر وحی در کار نیست؛ اما معنای آن این نیست که فرشته‏ها خدمت امیرمؤمنان علیه السلام نیایند. آمدن فرشته ها خدمت امیرمؤمنان علیه السلام وحی نیست، اسم آن تحدیث است، وحی منقطع شده، ولی محدَّث بودن و تحدیث برقرار است، ائمۀ ما با فرشتگان در ارتباط بودند، امام زمان با فرشته‏ها در ارتباط است.

...مفاد سورۀ «إنا انزلنا» این است که در چنین شبی فرشته‏ها نازل می‏شوند، به چه کسی نازل می‏شوند؟ به امام زمان. گاهی گفته می‏شود برای اثبات وجود امام زمان به سورۀ «إِنَّا أَنزَلْنَا» تمسّک کنید؛ چون، هر سال شب‏ قدری هست و هر سال در شب‏ قدر فرشتگانی نازل می‏شوند. به چه کسی نازل می‏شوند؟ باید امامی باشد، باید کسی باشد که بر او نازل بشوند.

این‏ که گفته می‏شود وحی قطع شد، و این‏ هم که ما می‏گوییم ائمۀ ما با فرشته‏ها در تماس هستند، فاطمۀ زهرا سلام الله علیها محدَّثه است؛ فرشته‏ها و جبرئیل خدمت او می‏رسیدند، این دو مطلب دو مقولۀ جدایند و هر دو درست هستند. بعضی علمای اهل تسنن از روی ناآگاهی، به‏خصوص وقتی امام راحل این حدیث را خواند و فرمود که جبرئیل خدمت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها می‏رسید، این‏جا و آن‏جا نشستند، گفتند: اینها می‏گویند به امیرمؤمنان علیه السلام و فاطمۀ زهرا وحی می‏شود. پس خاتم پیامبران بودن یعنی چه؟

اینها روی ناآگاهی این حرف را زدند، تمام شیعه و علمای شیعه همه و همه قبول دارند که با رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وحی منقطع شده، ولی اگر فرشته خدمت امیرمؤمنان† می‏آید که می‏آید، اگر فرشته با فاطمۀ زهرا سلام الله علیها تماس می‏گیرد که می‏گیرد، این که فرشته بر امام زمان نازل می‏شود، این‏ اسمش وحی نیست، این همان است که در روایات ما آمده، فاطمۀ زهرا سلام الله علیها محدَّثه است، ائمۀ ما محدَّثون هستند.

عرض کردم علامۀ مجلسی بابی مطرح کرده با عنوان «الائمة علیهم السلام کُلُّهُم مُحَدَّثُون»، یعنی، فرشته‏ها با اینها ارتباط دارند، اینها با فرشته‏ها ارتباط دارند. یکی از نام‏های فاطمۀ زهرا محدَّثه است، و این نام هم بُعدی از ابعاد وجودی و عظمت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها را بیان کند.

فاطمه، کوثر است

یکی از سوره‏هایی که مربوط به فاطمۀ زهرا سلام الله علیها می‏تواند باشد، سورۀ کوثر است. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ إِنَّ شانِئَکَ هُوَ اَلأَبْتَرُ».

در تفسیر نیشابوری که از علمای قرن هشتم است این طور آمده: «قالَ عامّةُ أهلِ التَّفسیرِ إنَّ العاصَ بَن وائِل وَ جَمعاً مِن قُرَیش یَقولون إنَّ مُحَمَّداً لَا اِبنَ لَه یَقُومُ مَقامَهُ فَاِذا مَاتَ اِنقَطَعَ ذِکرُهُ وَ استَرَحْنَا مِنْهُ».

می‏گوید: تمام مفسرین گفتند که تعدادی از آن گردن‏کلفت‏های قریش، اینها دور هم جمع بودند؛ اشاره‏ای کردند به رسول خدا و گفتند ایشان عقبی ندارد، پسری ندارد که جانشین او بشود؛ وقتی از دنیا برود، دیگر نام او به فراموشی می‏افتد و دین او تمام می‏شود، ما هم از دست او راحت می‏شویم. این را که گفتند، سورۀ کوثر نازل شد. «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ إِنَّ شانِئَکَ هُوَ اَلأَبْتَرُ»،

یعنی رسول ما! پیامبر ما! اینها می‏گویند که شما فرزند ندارید و با رحلت شما نام شما فراموش می‏شود، اینها می‏گویند که با رحلت شما دین‏ شما از بین می‏رود. نه این طور نیست، ما به شما کوثر دادیم که این کوثر جواب حرف آنها را می‏دهد. اگر بگویند شما فرزند ندارید، کوثری که ما به شما دادیم، باعث بقای نسل شما است، اگر بگویند دین شما از بین می‏رود، کوثری که ما به شما دادیم، باعث بقای دین شما است.

گر چه روایتی نداریم که گفته باشد کوثر یعنی فاطمۀ زهرا، و مفسرین در بعضی از تفاسیر حدود بیست و شش مصداق برای کوثر ذکر کرده‏اند، ولی بعضی از بزرگان علمای ما مثل مرحوم مظفر و آیت‏ اللّٰه حاج شیخ مرتضی حائری ـ رضوان‏ اللّٰه تعالی علیه ـ و علامه طباطبایی، آن‏طوری که از ایشان در غیر تفسیر نقل شده، گفته‏اند: قراین نشان می‏دهد که این کوثر جز فاطمۀ زهرا سلام الله علیها نیست.

خدای متعال به پیامبر دلداری می‏دهد که اینها می‏گویند شما فرزند ندارید، اینها می‏گویند نامتان از بین می‏رود، اینها می‏گویند دینتان از بین می‏رود. ما به شما فاطمه را می‏دهیم که با فاطمه هم فرزندان شما می‏مانند، «إلی یوم القیامه»، هم نام شما برای همیشه می‏ماند و هم دین شما با فاطمه برای همیشه می‏ماند. بقاءِ اسلام با فاطمه هست و فرزندان فاطمه، با فاطمه هست و امام صادق، با فاطمه هست و امام زمان، این‏ها هستند که باعث بقای دین پیغمبر شدند و می‏شوند.

و نیز کوثر طبق بیان تعدادی از علمای ما می‏تواند به معنی ذّرّیۀ فاطمۀ زهرا سلام الله علیها باشد، «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ»؛ یعنی، ما به شما ذّرّیۀ کثیر دادیم. کوثر، یعنی خیر کثیر و آن‏طوری که از تبیان شیخ طوسی استفاده می‏شود، یعنی خیر کثیر فزاینده، هم باید خیر باشد، هم باید زیاد باشد، هم باید روز به روز فزاینده باشد. و این جز فاطمۀ زهرا سلام الله علیها مصداق دیگری ندارد.

اگر کسی بگوید کوثر یعنی قرآن، می‏گوییم گر چه قرآن خیلی عظیم است، اما نمی‏تواند جواب این سه مطلب را بدهد، مشرکان می‏گویند پیامبر فرزند ندارد، ما بگوییم قرآن را به شما دادیم، خوب قرآن را دادیم، اما فرزند چه شد؟

بعضی گفتند منظور از کوثر، اسلام است، آنها می‏گویند فرزند ندارد، دین او از بین می‏رود، ما بگوییم اسلام؟ پس با قراینی که هست؛ به‏خصوص «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ اَلأَبْتَر» فاطمۀ زهرا تنها مصداق کوثر است.

بعضی از بزرگان ما گفتند این سوره با این وجازت خود از جهات مختلف خبر غیبی است؛ خبر می‏دهد که نسل پیامبر برای همیشه می‏ماند، خبر می‏دهد نام پیغمبر برای همیشه می‏ماند، خبر می‏دهد دین پیغمبر برای همیشه می‏ماند، و شاید از همه مهم‏تر خبر می‏دهد که دشمنان ریشه‏کن می‏شوند، چیزی از آنها نمی‏ماند و نمانده است.

نامی از آنها نیست، امام حسین ما مانده، یزید کجا ست؟ امیرمؤمنان علیه السلام ما مانده، معاویه کجاست؟ دین رسول خدا صلی الله علیه و آله مانده، سایر ادیان کجا هستند؟.

می‏دانید تفوّق یک دین به منطق آن است. ممکن است امروز کسی بگوید غیر از اسلام دین‏های دیگر هم هست. ولی اگر کسی اهل مطالعه و بررسی باشد، دینی که منطق آن بر همۀ منطق‏ها تفوّق دارد، دینی که اگر دقت کنند، باید به سراغ آن بیایند، اسلام است. دینی که دین یهودی و مسیحی و ادیان دیگر را باقی نمی‏گذارد، اسلام است.

در هر صورت، یکی از آیات یا سوره‏هایی که مربوط به فاطمۀ زهرا سلام الله علیها است، همین سورۀ کوثر است که خدای متعال به پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود: ما به شما خیر کثیر دادیم، خیر کثیر فزاینده دادیم که مصداق آن فاطمۀ زهرا سلام الله علیها است، به ‏وسیلۀ این فاطمه سلام الله علیها هم نسل شما می‏ماند، هم نام شما می‏ماند، هم دین شما می‏ماند «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ اَلأَبْتَر»، دشمنان شما از بین می‏روند، آنها آتیه ندارند، عقبه ندارند، نامشان و مرامشان از بین می‏رود. برای همیشه مورد نفرین و لعن قرار می‏گیرند.

علامت سؤالی که حضرت زهرا سلام الله علیها در تاریخ گذاشت

... فاطمۀ زهرا وصیّت کرد که یا علی! من را شبانه غسل ‏دهید، حنوط ‏کنید، کفن ‏کنید، نماز بر من بخوانید و من را دفن ‏کنید که خود این وصیّت و موضع‏گیری‏های فاطمۀ زهرا سلام الله علیها بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله با هدف کمک به اسلام و روشن شدن حق بود. همه از هم سؤال می‏کنند که فاطمۀ زهرا سلام الله علیها چرا گفته من را شب غسل بدهید، شب کفن کنید، شب بر من نماز بخوانید، شب دفن کنید، چرا حاضر نشده که تشییع جنازه داشته باشد؟

فاطمۀ زهرا سلام الله علیها این سؤال را برای همیشه در تاریخ گذاشته که هر کس سؤال کند، چرا؟ جواب آن هم این است که فاطمۀ زهرا سلام الله علیها ناراحت بود، از اوضاع پیش آمده ناراحت بود، از شرایطی که بعد از رسول خداصلی الله علیه و آله پیش آمده بود، ناراحت بود و می‏خواست به من و شما بعد از چهارده قرن بفهماند که بعد از رسول خدا راه درستی را پیش نگرفتند، بعد از رسول خدا از آن راهی که پیغمبر ترسیم کرده بود، نرفتند، منحرف شدند، و الّا اگر فاطمۀ زهرا سلام الله علیها ناراحتی نداشت، نارضایتی نداشت، چرا باید وصیّت کند که من را شبانه دفن کنید؟

این موضع‏گیری‏ها، علامت سؤال‏هایی است که فاطمۀ زهرا در تاریخ گذاشته است. حضرت بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله بیمار شد، و آنهایی که به‏ عنوان خلیفۀ مسلمانان بودند، ‏خواستند از فاطمۀ زهرا سلام الله علیها عیادت کنند. در تاریخ و در کتاب‏های اهل تسنن هست که فاطمه راضی نمی‏شد که اینها عیادت او بیایند، چرا؟ چرا فاطمۀ زهرا سلام الله علیها راضی نمی‏شود عیادت او بیایند؟ چرا فاطمۀ زهرا سفارش می‏کند که نمی‏خواهم تشییع جنازه داشته باشم؟ اینها همه علامت سؤال‏هایی است که حضرت در تاریخ گذاشته، برای من، برای شما، برای تاریخ که همه‏ متوجه باشیم بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله حوادث و شرایطی پیش آمده که فاطمۀ زهرا سلام الله علیها ـ که گفتیم معصوم است ـ ، راضی نبوده، امیرمؤمنان علیه السلام راضی نبوده.

خود این برای همیشه گویا است؛ یعنی برای این‏ که مردم بفهمند چه راهی درست است، چه راهی نادرست، همین موضع‏گیری فاطمۀ زهرا کافی است، همین که به ما بفهماند من ناراضی بودم. می‏خواستند در خانۀ فاطمۀ زهرا را آتش بزنند که آتش زدند، چرا؟ این چراها همیشه در تاریخ هست.

اگر فاطمۀ زهرا سلام الله علیها با آنها مخالف نبود، اگر فاطمۀ زهرا به خلافت آنها راضی بود، اگر از شرایطی که پیش آمد راضی بود، چرا در خانۀ او را آتش بزنند؟ چرا هیزم بیاورند؟ چرا تهدید کنند؟ تمام اینها که در تاریخ هست، خوب نشان می‏دهد که فاطمۀ زهرا سلام الله علیها و امیرمؤمنان علیه السلام که هر دو معصوم بودند و همه وظیفه داشتند از این دو معصوم پیروی کنند، اینها از حوادثی که بعد از رسول‏ اللّٰه پیش آمد، راضی نبودند و برای همیشه این موضع‏گیری را در تاریخ ثبت کردند که من، شما، حتی بسیاری از غیر شیعیان هم به همین قطعات تاریخ مراجعه کنند، قدری دقت و قدری تأمل کنند و راه صحیح را از ناصحیح تشخیص دهند.

 

پی نوشت:

۱. سورۀ احزاب، آیۀ ۳۳.

۲.  أمالی صدوق، ص۵۹۲.

۳.  بحار الأنوار، ج۴۳، ص۶۵.

 

 

منبع:

کتاب گفتارهای فاطمی

(مجموعه سخنرانی های آیت الله رضا استادی در ایام فاطمیه سالهای ۱۳۸۴-۱۳۹۴)

 

تدوین: محمد ربانی

نظر اسلام درباره حضور خانم ها در جامعه با عنایت به الگو بودن حضرت زهرا سلام الله علیها


ریاحین : فقط و فقط یک خانم می‏تواند از خانه طوری بیرون بیاید و طوری برگردد که نه خودش گناه کند و نه زمینۀ گناه را فراهم کند...

ریاحین : فقط و فقط یک خانم می‏تواند از خانه طوری بیرون بیاید و طوری برگردد که نه خودش گناه کند و نه زمینۀ گناه را فراهم کند...

 

 

یکی از تعبیراتی که دربارۀ دنیا در روایات آمده است، این تعبیر از رسول خدا صلی الله علیه و آله است که فرمود: «اِعْلَمُوا أَنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ قَدْ غَرِقَ فِیهَا خَلْقٌ کَثِیرٌ»؛۱ مردم بدانید، دنیا دریای بسیار عمیقی است ـ به تعبیر ما اقیانوسی است ـ که خیلی‏ها در این دریا غرق شدند. در این دریا، سفینه لازم است. در این دریا یک وسیلۀ نجات لازم است. هر کسی خودش را در این دریا بیندازد و به جایی متکی نباشد و از وسیله‏ای استفاده نکند، غرق شدن، هلاک شدن و بدبخت شدن او حتمی است. طبق این نقل، رسول خدا فرموده: کشتی‏ای که در این دریا می‏تواند همه را نجات بدهد، آل محمد هستند. فرموده:

«اِعْلَمُوا أَنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ قَدْ غَرِقَ فِیهَا خَلْقٌ کَثِیرٌ وَ أَنَّ سَفِینَةَ نَجَاتِهَا آلُ مُحَمَّدٍ».

در آن روایت معروف هم هست که رسول خدا فرموده: «مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی فِیکُم کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَ وَ مَنْ تَرَکَهَا غَرِقَ»؛۲ مثل اهل بیت من، مثل کشتی نوح است که هر کسی از این کشتی استفاده کند، نجات پیدا می‏کند و هر کسی به این کشتی بی‏اعتنا باشد، غرق می‏شود. این تعبیر که اهل بیت کشتی نجات هستند، بسیار وارد شده است، در صلوات ماه شعبان هم هست، جاهای دیگر هم هست، مطلب قابل تردیدی نیست.

یک جمله‏ای هم در همین باره از امام کاظم علیه السلام برایتان نقل می‏کنم که شبیه این روایت است که از رسول خدا برایتان نقل کردم. امام کاظم فرمود: «إِنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ»،۳ پیغمبر هم همین را فرمود: «إِنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ»، آن ‏جا پیغمبر فرمود: «قَدْ غَرِقَ فِیهَا خَلْقٌ کَثِیرٌ»، این ‏جا طبق نقل، امام کاظم فرموده: «قَدْ غَرِقَ فِیهَا عَالَمٌ کَثِیرٌ»؛ جمعیت زیادی در آن غرق شدند، هلاک شدند، بدبخت شدند. آن‏ جا رسول خدا فرمود: کشتی نجات شما اهل بیت است، این‏ جا امام کاظم فرموده: «فَلْتَکُنْ سَفِینَتُکَ فِیهَا تَقْوَى اللّهِ»؛ کشتی نجات از این دریا تقواست.

آیا نباید بگوییم بین این دو ربط است؛ بین تمسّک به اهل بیت و تقوا ارتباط است. اگر امام کاظم می‏گوید: کشتی نجات شما تقواست و رسول خدا می‏گوید: کشتی شما اهل بیت من است؛ یعنی تمسّک به اهل بیت با تقوا لازم و ملزوم‏‏اند.

این اشتباه است که کسی خودش را فریب بدهد، بگوید: من متمسّک به اهل بیت هستم، ولی گناه می‏کنم، کار خلاف انجام می‏دهم. درست است کشتی نجات ما اهل بیت هستند، ولی باید بدانیم که کشتی نجات تمسّک به فاطمۀ زهرا و تقواست، نمی‏شود این‏ها را از هم جدا کرد. امام کاظم فرموده:

«فَلْتَکُنْ سَفِینَتُکَ فِیهَا تَقْوَى اللَّهِ»،

آن خواهری که می‏خواهد به ‏عنوان تمسّک به اهل بیت و تمسّک به فاطمۀ زهرا اهل نجات باشد که ان‏شاءاللّٰه هست، باید راه فاطمۀ زهرا را پیش بگیرد، باید اهل تقوا باشد، باید گناه را کنار بگذارد، باید عفت خودش را حفظ کند، حجاب خودش را حفظ کند، به فکر تربیت فرزندانش باشد، در خانه برنامه‏اش برنامه‏ای باشد که به دین بچه‏هایش کمک بشود، به دین شوهرش کمک بشود، و همین ‏طور آقایان.

این اشتباه است که این دو تا را از هم جدا بکنیم؛ تقوا را از محبت اهل بیت و تمسّک به اهل بیت جدا کنیم، این یک اشتباهی است که گاهی شیطان هم به آن دامن می‏زند. با این ‏که کشتی نجات اهل بیت هستند، کشتی نجات تقواست؛ یعنی ما باید هم تمسّک به اهل بیت داشته باشیم، هم به تقوا. نمی‏شود یک خواهری در ایام شهادت فاطمۀ زهرا به فاطمۀ زهرا اظهار علاقه کند، اظهار ادب کند، ولی مسیرش با مسیر فاطمۀ زهرا تفاوت داشته باشد، فاطمۀ زهرا از آن طرف می‏رود، این از این طرف می‏رود، او هر چه می‏تواند، کوشش می‏کند که عفت و حجاب حفظ شود، ولی این....

چه کسی است که نداند یا نفهمد که بسیاری از این خانم‏ها یا دختر خانم‏ها که از خانه بیرون می‏آیند و در خیابان قدم می‏زنند، هیچ کاری ندارند، جز این‏ که برای دیگران زمینۀ گناه فراهم کنند. وقتی می‏گوییم این‏ها نباید از خانه بیرون بیایند، می‏گویند فاطمۀ زهرا سلام الله علیها می‏آمد بیرون! این چه حرفی است که شما می‏زنید، فاطمۀ زهرا آمد در مسجد، دین خدا را یاری کند، اما تو از خانه می‏روی بیرون، به دین خدا لطمه می‏زنی، این چه مقایسه‏ای است؟

فاطمۀ زهرا از خانه آمد بیرون، برای حمایت از امامت، برای حمایت از دین خدا، برای حمایت از این ‏که دین خدا گرفتار انحراف نشود، تو می‏آیی خیابان، هم خودت گناه می‏کنی، هم دیگران را به گناه می‏اندازی. وقتی هم اعتراض می‏کنیم، یک نا‏آگاهی، یک نادانی در بعضی از رسانه‏ها، در بعضی از تریبون‏ها می‏گوید: آقا این چه حرفی است، مدام می‏گویید نیایید بیرون، نیایید بیرون، پس چرا فاطمۀ زهرا می‏آمد؟

می‏گوییم خواهر عزیز! دختر خانم! شما که در مغازه می‏روید، با این جوان صحبت می‏کنید، با آن جوان صحبت می‏کنید، چه بخواهی چیزی بخری، چه نخواهی چیزی بخری، چه کاری داشته باشی، چه کاری نداشته باشی، هم خودت داری گناه می‏کنی، هم دیگران را به گناه می‏اندازی. می‏گوید پس چرا زینب کبری آمد حرف زد؟ چه را با چه قیاس می‏کنی؟ زینب کبری سلام الله علیها برای چه حرف زد؟ او چه کار می‏خواست بکند، شما چه کار داری می‏کنی؟ این مقایسه، فریب شیطان خوردن است، فریب نفس امّاره خوردن است.

متأسفانه بعضی‏ها هم که این ‏جا و آن‏ جا صحبت می‏کنند، مصالح را در نظر نمی‏گیرند که چه دارند می‏گویند، کلیاتی بیان می‏کنند و وقتی در خارج پیاده می‏شود، می‏بینند جز فساد هیچ چیز ندارد. می‏آید در یک رسانه‏ای صحبت می‏کند بله اسلام با بیرون آمدن زن از خانه مخالف نیست، اسلام با این‏ که زن کار بکند، مخالف نیست، اسلام با این ‏که زن در جامعه وظایف خودش را انجام بدهد، مخالف نیست. یک چیزهایی می‏گوید، ولی وقتی پیاده می‏شود، چه می‏شود؟ در خیابان چه خبر است؟ در خیابان‏های بعضی شهر‏ها چه خبر است؟ در خیابان‏های تهران چه خبر است؟ این نتیجۀ همان حرف‏هاست.

تقوا لازم است. هم برای گوینده تقوا لازم است، هم برای نویسنده. همه باید کمک کنند که در جامعه تقوا و خداترسی زیاد بشود، نه این‏که دست به دست هم بدهند، دانسته و ندانسته، روز به روز به گناه دامن بزنند. من مکرر در مکرر به ‏عنوان اتمام حجّت عرض کردم که اسلام فقط و فقط به بیرون آمدن زن از خانه اجازه می‏دهد که کارش را انجام بدهد و برگردد، طوری که نه خودش به گناه آلوده بشود، نه زمینۀ گناه برای کسی فراهم بکند. غیر از این را اسلام جایز نمی‏داند.

این فقه ماست، این کتاب‏های فقهی ماست، این گفتار علمای ماست، فقط و فقط یک خانم می‏تواند از خانه طوری بیرون بیاید و طوری برگردد که نه خودش گناه کند و نه زمینۀ گناه را فراهم کند؛ نه این ‏که وقتی سوار ماشین می‏شود، همان داخل ماشین سه، چهار نفر را به گناه می‏اندازد، بعد هم می‏گوید کار داشتم، رفتم و برگشتم. خوب هم خودت گناه کردی، هم دیگران را به گناه انداختی.

ما از مادر‏ها، از خانواده‏ها و از کسانی که این حرف‏ها را متوجه هستند، انتظار داریم که قدری توجه داشته باشند، قدری نصیحت کنند. خود دختر خانم‏هایی که قدری توجه دارند، خودشان به دوستانشان نصیحت کنند، سفارش کنند که این راهی که تو پیش گرفته‏ای، جز فساد چیز دیگری ندارد، جز این‏ که خودت را به بدبختی بیندازی، چیزی ندارد.

می‏خواستم همین جمله را عرض کنم که این دو تا روایت کنار هم است، ما همه‏مان بزرگ، کوچک، زن، مرد، عالم، غیر عالم باید توجه داشته باشیم که «الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ...»؛ دنیا دریای عمیقی است که هر کسی سراغ کشتی نجات نرود، غرق می‏شود. کشتی نجات، هم اهل بیت هستند و هم تقوا. این‏ها از هم جدا نمی‏شوند، نمی‏شود کسی بگوید من این یکی را دارم، آن را ندارم، بگوید من تقوا دارم، به اهل بیت چکار دارم، من اهل بیت دارم، به تقوا چه کاری دارم. این با منطق خود اهل بیت نمی‏سازد. منطق خودشان این است که هر کس ما را دوست دارد، نشانه‏اش اطاعت از ماست.

تَعْصِی إلالَهَ وَ أَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ                                      هَذَا لَعَمْرُکَ فِی الْفعَالِ بَدِیعٌ۴

از امام صادق نقل می‏شود ـ اگر هم از امام نقل نشده باشد، مضمون درستی است ـ می‏گوید: تو خدا را معصیت می‏کنی، تو امام را معصیت می‏کنی، بگوییم «تَعْصِـی الإمامَ»، تو با امیر‏مؤمنان مخالفت می‏کنی، تو با فاطمۀ زهرا مخالفت می‏کنی «وَ أَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ»؛ می‏گویی دوستش دارم؟ این خیلی عجیب است. «لَوْ کَانَ حُبُّکَ صَادِقاً لاَطَعْتَهُ»؛ اگر این محبت واقعیت داشت، از او اطاعت می‏کردی. إِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ یُحِبُّ مُطِیعٌ‏؛ دوست از آن که را دوست دارد اطاعت می‏کند.

سینه‏ای کز معرفت گنجینۀ اسرار بود
و مجمعی حطب علی البیت الذی
والهاجمین علی البتول ببیتها
 

 

کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود
لم یجتمع لولاه شمل الدین
والمسقطین لها اعزّجنی
 

 

 

 

پی نوشت:

۱. همان، ج ‏۱۷، ص ۲۴۲.

۲.  إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ‏۵، ص ۸۶؛ غایة المرام؛ ج ‏۳، ص ۲۴.

۳.  بحار الأنوار، ج‏ ۱، ص ۱۳۶.

۴. بحار الأنوار؛ ج ‏۴۷، ص ۲۴.

 

 

منبع:

کتاب گفتارهای فاطمی – سخنرانی هشتم

اثبات عصمت فاطمه زهرا سلام الله علیها


ریاحین : آیت الله رضا استادی از اساتید برجسته حوزه علمیه قم از سال ۱۸۴ تا ۱۳۹۴ در ایام فاطمیه در مؤسسه آموزش عالی طلوع مهر قم سخنرانی کرده اند. چندی قبل زیر نظر حجت الاسلم والمسلمین بنایی این سخنرانی ها جمع آوری و تدوین شده و در کتاب گفتارهای فاطمی توسط انتشارات آیین دانش قم منتشر شد.

ریاحین : آیت الله رضا استادی از اساتید برجسته حوزه علمیه قم از سال ۱۸۴ تا ۱۳۹۴ در ایام فاطمیه در مؤسسه آموزش عالی طلوع مهر قم سخنرانی کرده اند. چندی قبل زیر نظر حجت الاسلم والمسلمین بنایی  این سخنرانی ها جمع آوری و تدوین شده و در کتاب گفتارهای فاطمی توسط انتشارات آیین دانش قم منتشر شد.

 

مجموعه این سخنرانی ها در بخشی به اسم گفتارهای فاطمی در سایت ریاحین و به تدریج نقل خواهد شد.

مطلبی که در ادامه می آید  بیان اهمیت مساله معرفت معصومین  و همچنین اثبات عصمت حضرت زهرا سلام الله علیها به وسیله آیات و روایات است .

 

 

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ

وَ آلِهِ أَجْمَعِینَ وَ اللَّعنُ عَلَی أعدائِهِم إلی قیامِ یَومِ الدّین»

معنای معرفت

امیدوارم که همۀ ما مشمول عنایات خاصّۀ فاطمۀ زهرا صدّیقۀ کبری سلام الله علیها باشیم.

یکی از واژه‏هایی که در تعبیرات دینی زیاد به آن برمی‏خوریم، واژۀ معرفت است؛ مثلاً در روایات به ما یاد می‏دهند که این طور دعا کنیم: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ»، «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ»، «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ»؛ یعنی روی معرفت و شناخت خدای متعال و روی معرفت رسول خدا صلی الله علیه و آله و روی معرفت امام علیه السلام تکیه شده است. البته از پیامدهای معنای واژۀ معرفت روشن می‏شود که معنای آن نباید فقط شناخت صوری و ظاهری باشد.

منظور ازشناخت در عبارات: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةَ».۱ شناختی که ما در کوچه و خیابان از هم داریم نیست و باید این شناخت معنای خاصّی داشته باشد که اگر کسی به این عرفان نرسید، چنین پیامد سوئی دارد: هر کس بمیرد، درحالی که امام زمان خودش را نشناخته باشد، معرفت به امام زمان پیدا نکرده باشد، مرگش مرگ جاهلیت است! مانند مردمی که قبل از آمدن اسلام و بعثت رسول خدا از اسلام خبر نداشتند، و می‏مردند، کسی هم که امام زمان را نشناسد، مردنش مردن جاهلیت است. این نوع شناخت باید محتوای خاصّی داشته باشد.

معروف است که یکی از پادشاهان اهل تسنن در جلسه می‏پرسید: این روایت را قبول دارید که رسول خدا فرمود: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةَ»‏؟ می‏گویند: قبول داریم. آن عالم می‏پرسد: آن امام زمانی که در این روایت منظور است، کیست؟ آن‏ها چون اهل تسنن بودند، گفتند: همین کسی که بر ما حکومت می‏کند‏! همین‏هایی که سلطان هستند، حاکم هستند، امام زمان همین است؛ آن عالم جواب داد: آیا عقل و فطرت هیچ عاقلی می‏پذیرد که اگر کسی از دنیا برود و شاه مملکت خود را نشناسد، «مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةَ»؟ کسی از دنیا برود و مثلاً شاه فعلی عربستان را نشناسد، «مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةَ»؟

حتماً منظور از امام زمان این افراد نیستند؛ چون معرفتی که این‏جا مطرح است، پیامدی دارد و آن این است که هر کس به آن دست نیافت، مردنش مردن جاهلیت است. باید این امام در ردیف پیغمبر باشد تا معرفتش، ارزشی مثل ارزش ایمان به خدای متعال و معرفت رسول خدا داشته باشد؛ زیرا هر کسی که بمیرد و ایمان به خدا یا رسول خدا نداشته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است. پس شناخت و ایمان به امام زمان در ردیف شناخت خدا و رسول خدا است.

در هر صورت، روی واژۀ معرفت خیلی تکیه شده است؛ مثلاً در کتاب‏های دعا و روایات آمده اجر کسی امام حسین را زیارت کند، «عَارِفاً بِحَقِّه»، یا کسی امام رضا را زیارت کند، «عَارِفاً بِحَقِّه»، چنین و چنان است. یعنی در حالی که شناخته باشد، زیارتش ارزش دارد معلوم است که این شناخت هم یک چیز معمولی و صوری نیست.

البته شناخت هم مراتبی دارد در روایات مربوط به زیارت هم بعضی از علما اختلاف احادیث را این طور حل کردند که مثلاً وقتی گفته می‏شود: هر کس امام حسین را زیارت کند، ثواب یک حج دارد و دوباره می‏گویند: هر کس امام حسین را زیارت کند، ثواب ده حج دارد، این تفاوت بستگی به معرفت زائر دارد؛ هر چه معرفتش زیادتر بشود، ثوابش هم زیادتر می‏شود، هر چه معرفت پایین‏تر بیاید، ثواب هم کمتر است. پس معرفت مراتب دارد.

از ما خواسته‏اند که رسول خدا، فاطمۀ زهرا و ائمۀ هدی را بشناسیم. عرض کردیم که شناخت یک معنی خاصّ دارد و مراتب دارد. بالاخره، یک مرتبه‏ای از آن را از ما خواسته‏اند. از طرفی هم به ما گفته‏اند که اگر بخواهید آن‏طوری که ما هستیم، ما را بشناسید، نمی‏توانید. گفته شده است که رسول خدا را غیر از خدا و امیر مؤمنان کسی نشناخته است، و امیر مؤمنان را غیر از خدای متعال و رسول خدا نشاخته و نمی‏تواند بشناسد.

فاطمۀ زهرا هم در همین ردیف است. همین جمله را دربارۀ فاطمۀ زهرا هم می‏شود گفت که رسول خدا را نشناخت، مگر امیر مؤمنان و فاطمۀ زهرا، و امیرمؤمنان را نشناخت، مگر رسول خدا و فاطمۀ زهرا، و فاطمۀ زهرا را هم نشناخت، مگر رسول خدا و امیر مؤمنان؛ چون فاطمۀ زهرا همتای امیر مؤمنان است، هر چه ما از مقامات، فضایل و مکارم امیر مؤمنان بگوییم، در مورد فاطمۀ زهرا هم پیاده می‏شود.

پس ما وظیفه داریم که فاطمۀ زهرا، امیر مؤمنان و رسول خدا را در حد وسع خودمان بشناسیم، و الاّ آن‏طوری که هستند، ما نمی‏توانیم بشناسیم؛ به خصوص در مورد فاطمۀ زهرا در بعضی از روایات آمده که: «سُمَّیَتْ فاطِمَةَ لِأنَّ النّاسَ قَدْ فُطِمُوا عَنْ کُنْهِ مَعرِفَتِها»؛۲ فاطمۀ زهرا را فاطمه نامیدند، برای این‏ که مردم بریده شده‏اند از شناخت واقعیت و کُنهِ او. پس شناخت حقیقت پیغمبر، امیر مؤمنان و فاطمۀ زهرا کار ما نیست، بلکه ما باید در حد خودمان این بزرگواران را بشناسیم.

حتماً یادتان است که امام در بحث‏های حکومت اسلامی و ولایت فقیه‏شان وقتی صحبت از ولایت می‏کردند، در آغاز می‏فرمودند: ولایت دو معنا دارد، یکی این است که مورد بحث ماست؛ یعنی کسی حاکم باشد، مانند حاکم اسلامی، که پیغمبر و امیر مؤمنان هم در دوره‏ای حاکم بودند. یکی هم ولایت به معنای مقام خاص رسول خدا است که ما اصلاً در آن وادی نباید وارد بشویم؛ یعنی آن نه مورد بحث ماست، نه می‏توانیم درست بفهمیم و درست بشناسیم؛ آن مقام ولایت رسول خدا، امیر مؤمنان و فاطمۀ زهرا ست و چیزی نیست که برای ما شناخته شود. در عین حال، از ما خواسته‏اند که معرفت داشته باشیم و خیلی هم برای این معرفت ارزش قائل شده‏اند.

گفتیم که به ما یاد داده‏اند که این گونه دعا کنیم: خدایا! خودت را به ما بشناسان، خدایا! پیغمبرت را به ما بشناسان، خدایا! امام زمان را به ما بشناسان، یا مثلاً وقتی زیارت جامعه را می‏خوانیم، زیارتی با این مفصّلی، آن‏چه که در پایان زیارت می‏آید، یک خواستۀ مهم زائر است، می‏گوید خدایا! «اَسئَلُکَ اَنْ تَجْعَلَنِی»، از خدای متعال درخواست می‏کند، که مرا از کسانی قرار بده که عارف به حق این‏ها هستند؛ یعنی وقتی زیارت جامعه را با آن متن بسیار بسیار بالا و مهم از اول تا آخر خواندیم، از فضایل و کمالات ائمه گفتیم، ولی در پایان باز می‏گویند از خدا بخواه که ما را در جملۀ عارفین به حق آن‏ها قرار بدهد؛ یعنی شما همین معنی صوری و ظاهری‏اش را دانستی، این کافی نیست، باید یک قدری بیشتر و بالاتر از این را از خدا بخواهی.

راه‏های کسب معرف حضرت زهرا

برای شناخت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها در عین این‏ که نمی‏توانیم مقام ایشان را آن‏طوری که هست، بشناسیم، ولی برای آن مقدار که از ما خواستند و در توان ما‏ست، راه‏هایی را قرار داده‏اند. یکی از آن راه‏ها آیاتی است که دربارۀ ایشان در قرآن مجید آمده است. همچنین روایاتی از رسول خدا، و نیز سیرۀ خود فاطمۀ زهرا، و روایاتی که از ائمۀ اطهار دربارۀ فاطمۀ زهرا وارد شده و مطالبی که علمای بزرگ ما دربارۀ فاطمۀ زهرا گفته‏اند، این‏ها مسیر شناخت ما از ایشان است.

اگر بخواهیم فاطمۀ زهرا را بشناسیم، باید سراغ آیاتی برویم که گفته می‏شود، مربوط به فاطمۀ زهراست، اگر خواستیم فاطمۀ زهرا را بشناسیم، باید سراغ روایاتی برویم که رسول خدا و ائمه هدی دربارۀ فاطمۀ زهرا فرموده‏اند. در یک مطالعۀ اجمالی می‏بینیم که از آیات قرآن و از روایات رسول خدا و ائمۀ هدی استفاده می‏شود که کل خصلت‏ها،‏ فضیلت‏ها و بزرگواری‏هایی که انبیای خدا داشتند، همه را فاطمۀ زهرا داشته است. از همین آیات و روایاتی که گفته می‏شود مربوط به فاطمۀ زهراست، با این که برخوردمان هم با این آیات و روایات یک برخورد ابتدایی و صوری است، می‏توانیم بفهمیم که فاطمۀ زهرا سلام الله علیها تمام آن صفات برجسته‏ای را که انبیای خدا داشتند را داشته است.

عصمت حضرت زهرا

یکی از مهم‏ترین صفات انبیا مسألۀ عصمت است. معصوم بودن انبیا و ائمه بسیار مهم است. ما ادله‏ای داریم که فاطمۀ زهرا مثل انبیای خدا و مثل ائمۀ هدی معصوم است. این ‏که می‏گوییم عصمت از برجسته‏ترین صفات انبیاست، واقعاً این طور است؛ پیامبران خدا در آن‏چه از خدای متعال تلقّی می‏کنند، معصوم‏اند، و این لازمۀ نبوت و رسالت‏شان است. بنده ممکن است الآن صحبتی بکنم، شما از حرف من یک چیز اشتباهی برداشت کنی، خیلی اتفاق می‏افتد، یک انسان از کسی چیزی می‏شنود، ولی منظور او را درک نمی‏کند و چیز دیگری برداشت می‏کند، اما دربارۀ انبیا چنین چیزی ممکن نیست.

انبیای خدا معصوم هستند، رسول خدا معصوم است؛ یعنی هر چه از طرف خدای متعال به آن‏ها القا می‏شود، هر چه از طرف خدای متعال تلقّی می‏کنند، در این تلقّی معصوم هستند، در این تلقّی اصلاً اشتباهی رخ نمی‏دهد. شما اگر ابن سیناها یا نوابغ بزرگ دنیا را مثال بزنید، همان‏ها هم احتمال قوی دارد که گاه‏گاهی مطلبی را از کسی تلقّی کنند، درست نفهمند مراد گوینده چه بود، درست تشخیص ندهند که گوینده منظورش چه بوده است، ولی انبیای خدا و رسول خدا، در هر چه از ناحیۀ خدای متعال تلقّی می‏کنند، باواسطه، به واسطۀ جبرئیل یا بی‏واسطه، مثلاً در خواب، هر چه را به‏ عنوان پیغمبری از عالم غیب تلقّی می‏کنند، در این تلقّی معصوم‏اند، اصلاً اشتباه راه ندارد؛ چون اگر اشتباه راه داشته باشد دین زیر سؤال می‏رود! مکتب زیر سؤال می‏رود!

مردم عادی هرمقدار هم که نابغه باشند و از عقل بالایی برخوردار باشند، چیزهایی که تلقّی می‏کنند، گاهی در حفظش اشتباه می‏کنند؛ یعنی چیزی را تلقّی کرده و درست تلقّی کرده، ولی بعد از یک ماه، اشتباه برایش پیش می‏آید، می‏خواهد آن چیزی که تلقّی کرده، به‏ عنوان چیزی که حفظ کرده، در اختیار بگذارد، اشتباه می‏کند، اما انبیای خدا این اشتباه را ندارند؛ هم در تلقّی معصوم هستند، هم در حفظ. تلقّی می‏کنند، اشتباه راه ندارد، در حفظ هم اشتباه راه ندارد. اگر پنجاه سال فاصله بشود، بین زمانی که رسول خدا از عالم غیب تلقّی کرده و آن زمانی که می‏خواهد آن را در اختیار بگذارد، در طول این پنجاه سال اشتباه معنا ندارد.

عصمت معنایش این است. پیغمبر معصوم است؛ یعنی هر چه تلقّی می‏کند، اشتباهی در آن راه ندارد، و هر چه تلقّی کرده، در حفظش اشتباه راه ندارد.

و در بیان آن نیز اشتباه نمی‏کند. وقتی می‏گوییم پیغمبر معصوم است؛ یعنی هم در تلقّی هم در حفظ معصوم و هم در بیان معصوم است.

یکی از مهم‏ترین فضایل فاطمۀ زهرا ارتباطش با عالم غیب است و در هر چه از عالم غیب تلقّی می‏کند، معصوم است و هر چه حفظ می‏کند، معصوم است و هر چه بیان می‏کند، معصوم است. و چون سیرۀ زندگی، روش و رفتار فاطمۀ زهرا هم جزء بیان ایشان است؛ هر رفتاری که انجام می‏دهد، از اشتباه مصون و محفوظ است؛ یعنی در تمام این مراحل معصوم است. چرا؟

دلیل قرآنی عصمت حضرت زهرا

اولین دلیل عصمت فاطمۀ زهرا آیۀ تطهیر است. آیۀ تطهیر به اتفاق شیعه و سنی دربارۀ فاطمۀ زهرا و امیر مؤمنان و امام حسن و امام حسین است، آیۀ تطهیر متعلق به خمسۀ طیّبه است. آیه تصریح می‏کند که خدای متعال خواسته فاطمۀ زهرا طاهر باشد، فاطمۀ زهرا پاک باشد. من در برخی جلسات توضیح داده‏ام که روایات متعددی از ائمۀ ما وارد شده که رجس در آیۀ تطهیر «لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْت»،۳ مصادیق متعدد دارد، و فرموده‏اند یکی از مصادیق آن شک است: «اَلرِّجسُ الشَّکُّ»،۴ یعنی هر کسی غیر از معصومین شکّ در زندگی‏اش راه دارد! هر چه هم ایمان بالا باشد، احتمال گرفتار تردید شدن دارد!

بودند کسانی که از کُمَّلین اهل ایمان به حساب می‏آمدند، ولی خودشان تصریح می‏کردند که بر ما لحظاتی می‏گذرد، دقایقی می‏گذرد که گویا اصلاً به خدا ایمان نداریم! با این‏ که مؤمن و اهل ایمان است و ایمان کامل هم دارد گاهی دچار تردید می‏شود. مدام به ما می‏گویند دعا کنید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ إِیمَاناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِی»،۵ «اللَّهُمَّ بَلِّغ إیمَانِی بِأَکمَلِ الأیمَان»،۶ این همه که سفارش می‏کنند؛ چون ایمان هم مراتب دارد، مؤمن گاهی گرفتار تردید و شکّ هم می‏شود، و رجس به هیچ معنایش در قاموس زندگی رسول خدا و ائمۀ هدی و فاطمۀ زهرا راه ندارد. پس یکی از دلایل عصمت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها آیۀ تطهیر است.

دلیل روایی عصمت حضرت زهرا سلام الله علیها

یکی دیگر از دلایل عصمت فاطمۀ زهرا مضمون حدیث نبوی است که رسول خدا فرموده‏اند: رضای خدا در رضای فاطمه و غضب خدا در غضب فاطمه است!

اگر کسی با انصاف با این عبارت برخورد کند، جز عصمت در تمام مراحل زندگی، چیز دیگری نمی‏تواند استفاده بکند، آن عبارت در روایات متعدد با عبارات مختلف که در کتاب‏های اهل تسنن و در کتاب‏های ما ـ مثل احقاق الحق و ملحقات آن ـ نقل شده است.

اگر کوچک‏ترین گناهی، اگر کوچک‏ترین اشتباهی در سراسر زندگی فاطمۀ زهرا فرض بشود، این عبارت را نباید درباره او بگویند، این عبارت وقتی صحیح است که در سراسر زندگی فاطمۀ زهرا گناه و اشتباه و تردید نباشد؛ چون تصریح می‏کند، می‏فرماید رضای خدای متعال در رضای فاطمۀ زهراست؛ یعنی به هرکاری او راضی بشود، هرچیزی را او بیان کند، هرچیزی را او مطلب دینی بداند، هرچیزی را او حکم شرعی بداند، هرچیزی را او محبوب خدا بداند، خدا به آن راضی است!

برخلافش هم همین‏طور، هرچیزی را او نپسندد، خدا نمی‏پسندد، هرچیزی را فاطمۀ زهرا گفت حرام است، خدا می‏گوید حرام است، هرچیزی را فاطمۀ زهرا گفت قبیح است، خدای متعال هم می‏گوید قبیح است، هرآدمی را فاطمۀ زهرا نپسندد، خدا او را نمی‏پسندد. این معنی جملۀ رضای خدا در رضای فاطمۀ زهراست و غضب خدا در غضب فاطمۀ زهراست.

یا فرموده‏اند هر کسی که فاطمۀ زهرا را اذیت کند، پیغمبر را اذیت کرده و هر کسی که پیغمبر را اذیت کند، خدا را اذیت کرده است. اگر یک کار خلاف در زندگی فاطمۀ زهرا فرض داشته باشد، ما راجع به آن کار خلاف او را نهی کنیم، اذیتش کرده‏ایم؟! پس آن عبارت درست نمی‏شود! باید اصلاً نقطۀ تاریک، نقطۀ اشتباه، نقطۀ تحریف و نقطۀ گناه در سراسر زندگی این بانو نباشد، تا این عبارت درست باشد که هیچ کسی نباید به هیچ عنوانی او را اذیت کند؛ چون هراذیتی نسبت به او اذیت پیغمبر است، هراذیتی نسبت به او اذیت خدای متعال است؛ چون اذیت پیغمبر اذیت خدای متعال است.

خلاصه آنچه گفتیم اینکه: به ما فرموده‏اند اهل بیت را بشناسید، رسول خدا را بشناسید، فاطمۀ زهرا را بشناسید، و از طرفی هم فرموده‏اند آن‏طوری که آنها هستند، شما نمی‏توانید بشناسید، ولی معرفت مراتب دارد، و باید مرتبه‏ای از معرفت را کسب کنیم. راه‏هایی که در اختیار ماست، آیات و روایات رسول خدا و ائمۀ هدی و کلمات بزرگان علما و سیره و روش و گفته‏ها و زندگی خود فاطمۀ زهرا است که از این راه‏ها تا حدی می‏توانیم فاطمۀ زهرا را بشناسیم. از ابعاد این شناخت مسألۀ معصوم بودن فاطمۀ زهراست، عصمت فاطمۀ زهرا که هم از آیات قرآن مجید استفاده می‏شود و هم از روایات.

کمال ایمان حضرت زهرا

از خصلت‏های انبیاء، کمال ایمانشان است؛ یعنی فرقشان با دیگران همان ایمان کامل‏تر است؛ یعنی ایمان من و شما، ایمان کسانی که از من و شما بالاتر هستند، باز قدری بالاتر، وقتی به اوج خود برسد، باز با ایمان آنها خیلی فرق دارد مثلاً می‏فرمایند: اگر ایمان جن و انس را در یک طرف بگذارند و ایمان علی علیه السلام را در طرف دیگر، بر همۀ آن‏ها برتری دارد، این معنایش چیست؟ یعنی هر چه دیگران کوشش کنند و هرمقدار به اوج ایمان هم برسند، باز ایمانشان قابل قیاس با ایمان امیرمؤمنان علیه السلام نیست، باز ایمانشان قابل قیاس با ایمان ائمۀ هدی و ایمان فاطمۀ زهرا نیست.

آن چیزی که برای ما کاملاً محرز است، ایمان رسول خدا است، بالاترین ایمان را ایشان دارد؛ چون شخص اول عالم امکان است، هر چه ممکن باشد که او داشته باشد، دارد، هر چه را رسول خدا ندارد، ممکن نبوده است. این‏ که رسول خدا خطاب به خدای متعال عرض می‏کند: «ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِک‏»،۷ یعنی بیش از این‏ که من دارم، ممکن نبوده، اگر امکان داشت، پیغمبر داشت. بعضی از بزرگان علمای ما این عبارت را دربارۀ رسول خدا و ائمۀ هدی به کار بردند که هرمقدار از فضایل و هرمقدار از معرفت امکان داشته باشد، امکانش دلیل این است که رسول خدا و ائمۀ هدی دارند، هرمقدار که می‏گویند نداریم که خودش هم می‏گوید ندارم، می‏گوید: «ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِک‏»، پیداست که امکان نداشته است.

مباهله شاهدی بر ایمان حضرت زهرا

ایمان رسول خدا بالاترین ایمان‏هاست، از طرفی در آیۀ مباهله علمای شیعه و علمای منصف اهل تسنن معتقدند که این آیه نشان دهندۀ ایمان است، مباهله ایمان را نشان می‏دهد، اگر شما هم حاضر بشوید مباهله کنید، شاهد ایمانتان است، اگر من حاضر شوم مباهله کنم، شاهد ایمان است، رسول خدا که حاضر می‏شود مباهله کند، این مباهله با آن شرایط خاص ایمان رسول خدا را نشان می‏دهد.

هم مفسرین عامّه، هم مفسرین خاصّه گفتند از این آیه معلوم می‏شود درجه ایمان امیر مؤمنان و ایمان فاطمۀ زهرا؛ یعنی همان کاری که پیغمبر انجام داد، همان را امیر مؤمنان انجام داد، همان کاری که پیغمبر انجام داد، همان را فاطمۀ زهرا انجام داد. یعنی از آیۀ مباهله و سایر ادله و قسمتی از روایات به خوبی استفاده می‏شود که همان طور که فاطمۀ زهرا عصمتی هم‏سنگ عصمت رسول خدا و امیر مؤمنان دارد، ایمانی هم مساوی با ایمان رسول خدا و امیرمؤمنان دارد.

در دعای ندبه مگر نمی‏خوانیم که رسول خدا به امیر مؤمنان خطاب کرده که: «إنَّ الاِیمَانَ مُخَالِطٌ لَحْمَکَ وَ دَمَکَ کَمَا خَالَطَ لَحْمِی وَ دَمِی»، یعنی پیغمبر می‏گوید ایمان تو مثل ایمان من است، ایمان در سراسر وجود تو نفوذ کرده «إنَّ الاِیمَانَ مُخَالِطٌ لَحْمَکَ وَ دَمَکَ....»؛ ایمان در گوشت و خون تو نفوذ کرده، همان طور که در گوشت و خون من، و فاطمۀ زهرا همتای امیرمؤمنان است.

در روایات فراوانی آمده است که اگر امیرمؤمنان نبود، فاطمۀ زهرا همتایی نداشت «مِن آدَم و مَنْ دُونَهُ‏»، پس هم عصمت فاطمۀ زهرا و هم ایمان ایشان دلیل قرآنی و روایی دارد، و ما از همین راه‏ها باید نسبت به آن حضرت معرفت و شناخت پیدا کنیم.

تمام مشکل ما با اهل تسنن همین ‏جا ست که آنها خیال می‏کنند بعد از رسول خدا آدم‏های معمولی می‏توانند جای رسول خدا بنشینند و ما می‏گوییم بعد از رسول خدا کسی مثل رسول خدا، باید جای رسول خدا باشد.

آنها برای خلیفۀ اول و دوم مقامی قائل نیستند، خودشان می‏گویند اشتباه می‏کردند و نسبت به بسیاری از مسائل جاهل بودند و بلد نبودند! ولی می‏گویند بلد نبودن، مهم نیست همانطور که ما هم استاندار داریم، فرماندار داریم، شهردار داریم، ممکن است خیلی چیزها را ندانند، آنها خیال می‏کردند بعد از رسول خدا کسی می‏خواهد شهردار، فرماندار یا مثلاً استاندار بشود، توجه ندارند که بعد از رسول خدا کسی باید باشد که دین رسول خدا را بیان کند، کسی که پاسدار دین رسول خدا باشد. این شخص باید مثل رسول خدا باشد و عصمتی مثل عصمت رسول خدا داشته باشد، ایمانی مثل ایمان رسول خدا داشته باشد، علمی مانند علم رسول خدا داشته باشد، تا بتواند دین رسول خدا را بیان کند و از آن پاسداری کند.

مشکل ما با اهل سنّت این‏جا ست؛ یعنی همین شناخت، همین عرفان، همین که ما می‏گوییم باید دنبال شناخت فاطمۀ زهرا باشیم. آنها مثل این‏ که می‏خواهند بگویند فاطمۀ زهرا مثل یک خانم، فضایلی دارد، اما یک خانم معمولی است! ما می‏گوییم این طور نیست، حساب فاطمۀ زهرا و امیر مؤمنان از دیگران جداست؛ هم در عصمت، هم در ایمان، هم در علم و به طور کلی تمام خصلت‏هایی که انبیای بزرگ داشتند که همان خصلت‏ها باعث شده بود پیامبر باشند، همان خصلت‏ها را فاطمۀ زهرا دارد.

رسول خدا به امیر مؤمنان فرمود: «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ ‏هارُونَ مِنْ مُوسَى إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِیَّ بَعْدِی».۸

در آیه مباهله: «أَنْفُسَنا» می‏گوید امیرمؤمنان نفس پیغمبر است؛ یعنی مساوات با پیغمبر دارد. البته خود امیرمؤمنان می‏فرمود: «أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِیدِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله».۹

نتیجه بحث این که شناخت و معرفت نسبت به رسول خدا، فاطمۀ زهرا و ائمۀ هدی وظیفۀ ما است، راه شناخت مراجعه به آیات قرآن مجید و روایات رسول خدا و ائمۀ هدی و سیرۀ فاطمۀ زهراست و این مسیر راه بسیار واضحی است که اگر کسی با مطالعه وارد‏ آن بشود، در حدی که توان دارد می‏تواند فاطمۀ زهرا و امیر مؤمنان را بشناسد و اگر شناخت، گرفتار انحراف و اشتباهی که دیگران شدند، نمی‏شود. می‏فهمد که حساب امیر مؤمنان با دیگران فرق دارد. فاطمۀ زهرا را زدند، به حضرت بی‏احترامی کردند، برای این مصایب یک عمری همه باید عزادار باشیم، ولی فاطمۀ زهرا مصایب بزرگ‏تر از اینها داشته است! همین که او را نمی‏شناسند، این که تشخیص نمی‏دهند فاطمه کیست، همین که تشخیص نمی‏دهند علی کیست، این‏ها از هر دردی بالاتر است. می‏گوید: «أَلدَّهرُ أَنزَلَنِىِ ثُمَّ أَنزَلَنىِ حَتَّى یُقالَ مُعاوِیةُ وَ عَلِّىٌ‏»،۱۰ یعنی مردم تشخیص نمی‏دهند، می‏گویند معاویه یک آدم است، علی هم یک آدم! این است که امیر مؤمنان را بیش از هرچیزی ناراحت می‏کند، این است که فاطمۀ زهرا را بیش از هرچیزی رنج می‏دهد، ولی از ما می‏خواهند که بشناسیم و معرفت کسب کنیم تا گرفتار آن اشتباهات نشویم.

 

پی نوشت:

۱. بحار الأنوار، ج‏۵۱، ص۱۶۰.

۲.  به تفسیر فرات کوفی رجوع کنید.

۳. سورۀ حزاب، آیۀ ۳۳.

۴.  شواهد التنزیل، ج‏۲، ص۵۱.

۵.  الکافی، ج۲، ص۵۲۴.

۶.  صحیفه سجادیه، نک: نیایش در طلب اخلاق ستوده و افعال پسندیده.

۷. حق الیقین، ص۱۳.

۸.  بحار الأنوار، ج‏۲۶، ص۳.

۹.  الکافی، ج‏۱، ص۹۰.

۱۰. حدیقة الشیعة، ج‏۲، ص ۱۰۶۸.

 

منبع:

کتاب گفتارهای فاطمی

(مجموعه سخنرانی های آیت الله رضا استادی در ایام فاطمیه در مؤسسه آموزش عالی طلوع مهر)

 

تدوین: محمد ربانی

حقیقت لیله القدر چیست؟


ریاحین : این امر در روایت های متعددی ذکر شده است؛ در کتاب شریف کافی جناب کلینی باب مستقلی در اخبار «انا انزلناه فی لیله القدر» دارد. آنجا تصریح دارد که لیله القدر، فاطمه زهرا(س) است.

ریاحین :  این امر در روایت های متعددی ذکر شده است؛ در کتاب شریف کافی جناب کلینی باب مستقلی در اخبار «انا انزلناه فی لیله القدر» دارد. آنجا تصریح دارد که لیله القدر، فاطمه زهرا(س) است.

شب قدر شبی است که رسول اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) به احیای این شب بسیار تاکید کرده اند. در روایات فراوانی وارد است که حضرت زهرا(س) به هر قیمتی که بود اجازه نمی دادند که فرزندانشان بخوابند، یعنی سعی داشتند تا فرزندان شب های قدر را بیدار بمانند چراکه این لیالی برای بیداری و عبادت و دعا وضع شده است. برای بررسی بیشتر ماهیت این شب عظیم که برتر از هزار ماه عنوان شده است به سراغ حجت الاسلام و المسلمین شیخ عباس اخوان رفتیم تا نظر ایشان را در این خصوص جویا شویم. متن زیر مشروح گفتگوی مهر با این مدرس حوزه علمیه است.

لیله القدر، فاطمه زهرا(س) است

حجت الاسلام عباس اخوان در مورد حقیقت شب های قدر که همان وجود مبارک حضرت صدیقه طاهره(س) است، گفت: این امر در روایت های متعددی ذکر شده است. در کتاب شریف کافی جناب کلینی باب مستقلی در اخبار «انا انزلناه فی لیله القدر» دارد. آنجا تصریح دارد که لیله القدر، فاطمه زهرا(س) است. مرحوم شیخ محمدحسین اصفهانی کمپانی بر اساس همین روایات است که می فرماید: لیله قدر اولیا، نور نهاد اصفیا/ صبح جمال او طلوع از افق علا کند/ بضعه سید بشر ام ائمه غرر/ کیست جز او که همسرى با شه لافتى کند؟

وی افزود: قرآن می فرماید «انا کُلَّ شَىْء خَلَقْناهُ بِقَدَر»، و یا امیرالمومنین می فرماید «رَحِمَ اللهُ امْرءً عَرَفَ قَدْرَهُ» یعنی رحمت خدا بر کسی است که اندازه خودش را بداند. لیله قدر شبی است که خداوند اندازه گیری می کند. «وَکُلُّ شَیْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَار، عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْکَبِیرُ الْمُتَعَالِ» این اندازه گیری نه در عالم ملک صورت می گیرد و نه در عالم ملکوت. برزخی است بین این دو عالم که اسم آن عالم قدر یا لیله قدر است که قرآن در آن شب نازل می شود و ائمه در آن شب قرار می گیرند و ملائکه در آن شب واقع می شوند. به این جهت «شب» گفته می شود که شان آن مجهول است.

وی ادامه داد: در این شب قرآن به محضر ولی خدا عرضه می شود و ولی خدا این قرآن را به آن اندازه که وظایف ملائکه است به آنها عرضه می کند که «تنزل الملئکه و الروح فیها باذن ربهم من کل امر» ملائکه فرود می آیند و همه در تحت اراده ذات ذوالجلال اند. به اراده خداوند عوالم وجود در تحت اراده ولی الله اعظم قرار می گیرد. «سلام هی حتی مطلع الفجر» همه در مقام تسلیم هستند.

این مدرس حوزه های علمیه گفت: ائمه معصومین (ع) از قرآنی که «و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین» است و «کل شی ء فعلوه فی الزبر و کل صغیر و کبیر مستطر» است، فیوضات را استخراج می کنند و آن را به ملائکه تحویل می دهند و ملائکه می روند که تا یک سال، فیض را جاری کنند. همه اینها در ظرف فاطمه صدیقه(س) واقع می شود. از این جهت که در حدیثی از امام عسکری داریم که می فرمایند مادر ما فاطمه(س) بر ما حجت است و وجودش احاطه دارد.

صدیقه طاهره(س) مظهر وجود ربطی هستند

حجت الاسلام اخوان گفت: خلقت از اساس یک شان فاعلیت و یک شان قابلیت و یک شان وجود ربطی دارد. فاعلیت از ذات ذوالجلال است و قابلیت از عالم امکان است. در روایت دارد که خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ فَمَکَثُوا أَلْفَ دَهْرٍ» یکی ناظر به جنبه فاعلی و یکی ناظر به جنبه قابلی است و یکی هم ناظر به جنبه وجود ربطی است. خداوند در همه عوالم وجود؛ وجود ربطی را حاکم کرده است. صدیقه طاهره(س) مظهر وجود ربطی هستند. «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ، بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ، فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ» صدیقه طاهره(س) در همه عوالم ظهور برزخی فرموده اند و لذا «هی حوراءُ انسیه» هم حورا است و هم انسیه، یعنی شان برزخی دارد. شب قدر شب اتصال عالم امر به عالم خلق است. لذا به وجود برزخی احتیاج است.

اخبار «انا انزلناه» دریای عمیق و عجیبی است. آیت الله جوادی آملی فرمودند بحث معرفت حضرت زهرا(س) آنجاست.

گاهی برکت به ساختن است و گاهی به سوختن

وی افزود: مقام حضرت زهرا مقامی است که «أَن بُورِکَ مَن فِی النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَهَا». برکت در قرآن دو جور است. یکی برکت به ساختن است و یک برکت به سوختن است. یک جا می فرماید «وَنَزَّلْنَا مِنْ السَّمَاء مَاء مُبَارَکًا» آب برکت دارد که همه آن را می فهمیم. ما برکت به سوختن ندیده ایم اما در قرآن می فرماید آن جلوه ای که به جناب موسی شد برکت به سوختن بود «أَن بُورِکَ مَن فِی النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَهَا»، که آن جلوه مقام فاطمه زهرا(س) است. فلذا ظهور ایشان هم در این عالم به سوختن بین در و دیوار است. بزرگان به سمت مقام صدیقه کبری(س) نمی روند. در سلامی که جناب خواجه نصیر دارند می گوید «اللهم صل علی صاحب الدعوه النبویه و العصمه الفاطمیه»  لذا در مقام عصمت باید بگوییم غُضُّوا اَبْصارَکُمْ.

هر چه راجع به امیرالمومنین گفته شده دون شان آن حضرت است

این کارشناس دینی در پاسخ به سوالی در خصوص مقام امیرالمومنین (ع) و رابطه بین ولایت آن حضرت (ع) و شب های قدر گفت: مرحوم امام در همان اوج جریانات انقلاب یک سخنرانی فرمودند آنچه که عرفا و شعرا و حکما و فلاسفه و علما راجع به امیرالمومنین گفته اند همه دون مقام امیرالمومنین است. همین حرف کافی است.

امیرالمومنین ندای عدالت آدمیان است

وی ادامه داد: جرق جرداق مسیحی در مورد امیرالمومنین می گوید «صوت العداله الانسانیه» یعنی ندای عدالت آدمیان است. این کتاب را نگاه کردم و گفتم کسی که در فضای عالم شیعه نیست چطور در مورد امیرالمومنین صحبت کرده است. این در کلام جرج جرداق است که در مورد شهادت امیرالمومنین می گوید «قتل فی المحراب لشدة عدله» از بس که عادل بود در محراب او را به شهادت رساندند.

تا انسان تحت ولایت خدا قرار نگیرد به هیچ کمالی از کمالات نمی رسد

این مدرس حوزه های علمیه افزود: باب ورود به ماه رمضان امیرالمومنین است اما مقام امیرالمومنین مقام ولایت است. تا انسان تحت ولایت خدا قرار نگیرد به هیچ کمالی از کمالات نمی رسد. ظهور ولایت خداوند متعال در ذات مقدس امیرالمومنین است. کسی که در این ظل قرار نگیرد به هیچ کمالی از کمالات نمی رسد. به کمالات اعتباری این عالم ممکن است دست یابد اما به آن کمالی که شایسته انسانیت است نمی رسد. مگر آن کسی که خداوند متعال برای او اراده سعادت کرده باشد که حسن عاقبت پیدا کند که امیدواریم جرق جرداق هم همینطور شده باشد.

ولایت امیرالمومنین همان ولایت خداوند است

حجت الاسلام اخوان گفت: ولایت امیرالمومنین، ولایت خداوند است و مقام تلویت است. خداوند می فرماید «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ»، این معیت را خداوند متعال در همه عوالم وجود در وجود منبسط مائیه قرار داده است. «و جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کلَّ شَیءٍ حی» این ظهور ولایت امیرالمومنین است که حضرت آن جلوه را در ظرف وجودی خود دارد و به همه عوالم وجود ایهاب می کند. لذا فرموده اند که آب ظهور ولایت حضرت امیر(ع) است. این آب در هر یک از عوالم یک جلوه ای دارد.

چرا سنگ عقیق استحباب دارد؟

وی ادامه داد: مثلا در مورد فضیلت سنگ عقیق روایات متعددی آمده است که از علامت های مومن است. یا اینکه اگر در قنوت نماز شما عقیق را به سمت آسمان برگردانید، عمود نوری از آن ساطع می شود که تا عرش می رود و نماز شما را بالا می برد. چرا عقیق اینطور شد؟ چون در عالم جماد این اولین سنگی است که ولایت امیرالمومنین را پذیرفته است. سنگی اگر ولایت را بپذیرد اینطور می شود حال از آن طرف انسانی هم که این ولایت را نپذیرد «قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً».

وی در پایان اظهار داشت: همه چیز ما امیرالمومنین (ع) است. فرموده اند که ذکر امیرالمومنین عبادت است. در قرآن آمده «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا» لذا ذکر امیرالمومنین ذکر خداست. معنای ولایت همین است. یعنی ذاتی که از یک طرف با عالم حق اتصال دارد و از یک طرف با عالم خلق اتصال دارد. تا کسی در تحت این ظل قرار نگیرد به جایی نمی رسد.

 

فاطمۀ زهرا سلام الله علیها و اعلام مخالفت با خلافت خلیفۀ اول


ریاحین : مطلبی که در ادامه می آید سخنرانی آیت الله استادی در ایام فاطمیه در مؤسسه آموزش عالی طلوع مهر قم می باشد که به تشریح چگونگی مخالفت حضرت زهرا سلام الله علیها با خلافت ابوبکر می پردازد.

ریاحین : مطلبی که در ادامه می آید سخنرانی آیت الله استادی در ایام فاطمیه در مؤسسه آموزش عالی طلوع مهر قم می باشد که  به تشریح چگونگی مخالفت حضرت زهرا سلام الله علیها با خلافت ابوبکر می پردازد.

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

از این سخن پیامبر که فرمود: هر چیز‏ی‏ برا‏ی‏ سعادت شما لازم بود را من گفتم، پیداست که ‏پیغمبر، علی علیه السلام ‏را تعیین کرده تا او ‏بخش مهمی ‏از چیزهایی ‏را که سعادت انسان را تأمین می‏ کند، بیان کند. اگر مسئلۀ ‏امامت فراموش شود، اگر مسئلۀ ‏امامت مغفولٌ‏ عنه قرار بگیرد، و منحرف شود به اسلام لطمه می‏ خورد.‏ دلیلی برای سکوت و تقیۀ فاطمۀ زهرا نبود، بلکه فاطمۀ زهرا وظیفه اش این بود که به درستی مسئله را بیان کند؛ که اگر در کوتاه مدت هم مؤثر نمی‏ شود، در دراز مدت مطلب برا‏ی ‏همگان روشن باشد.

فاطمۀ زهرا با کارها‏ی ‏متعدد‏ی ‏که انجام داد، به همه اعلام کرد که من به حوادثی ‏که بعد از رسول خدا پیش آمد، راضی ‏نیستم، من به خلافت ابو‏بکر راضی ‏نیستم. همین مقدار که فاطمۀ زهرا توانست بیان کند، کافی ‏است. در تاریخ ماند، در کتاب‏ها ماند، بعدها می‏خوانند، تحلیل می‏ کنند.‏ این وظیفه و‏ این مسئولیت را فاطمۀ زهرا خیلی ‏‏خوب انجام داد؛ با همین کارهایی‏ که مکرّراً در محافل و مجالس گفته شده و گفته می‏ شود و شنیدید و بنده هم باز تکرار می‏ کنم و توضیحاتی می ‏دهم.

عدم بیعت با خلیفۀ اول

اولین اقدام فاطمۀ زهرا این بود که هرگز با خلیفۀ اول بیعت نکرد؛‏ یعنی‏ در هیچ تاریخی ‏نوشته نشده است که فاطمۀ زهرا‏ مثلاً یک هفته، دو هفته یا چهار هفته بعد بیعت کرد. در بعضی ‏از کتاب‏ها‏ی‏ اهل تسنن هست که فاطمۀ زهرا پس از پیامبر شش ماه زنده بوده، شش ماه به قول آن‏ها یا سه ماه یا هفتاد ‏و ‏پنج روز به قول ما، در هیچ تاریخی ‏نوشته نشده است فاطمۀ زهرا بیعت کرده باشد. این‏که فاطمه بیعت نکند و خلافت خلیفۀ اول را به رسمیت نشناسد، خودش کافی‏ است.

به علاوه، امیرمؤمنان هم تا فاطمۀ زهرا زنده بود، بیعت نکرد. حالا بعد از شهادت فاطمۀ زهرا علی علیه السلام چه کرد، آن ‏یک بحث دیگر است، ولی‏ پیداست که تا فاطمه بود، فاطمه برا‏ی ‏امیرمؤمنان‏ یک پشتوانه خوبی ‏بود برای خودداری از بیعت کردن؛‏ یعنی ‏اگر بناست امیرمؤمنان رو‏ی ‏مصالحی ‏بعداً با آن‏ها همکار‏ی‏ کند، ولی ‏تا فاطمۀ زهرا هست، شرایط طور‏ی ‏است که امیرمؤمنان هم می ‏تواند از بیعت کردن ابا کند، می‏ تواند از همکار‏ی ‏کردن ابا کند. در کتاب‏ ها‏ی‏ ما و در کتاب‏ ها‏ی ‏اهل تسنن، به صراحت نوشته شده است که تا فاطمۀ زهراسلام الله علیها زنده بود، امیرمؤمنان بیعت نکرد. ‏این کار دوم.

صحبت با مهاجرین و انصار

کار سوم هم این ‏که امیرمؤمنان با فاطمۀ زهرا به در خانۀ مهاجر و انصار می ‏رفتند. ‏این جا‏ی‏ سؤال است که ‏آیا امیرمؤمنان فاطمه را همراه خود می‏ برد، ‏یا فاطمۀ زهرا علی علیه السلام ‏را همراه خود می برد؟ شاید دومی ‏است؛ ‏یعنی ‏فاطمه می‏ خواسته آن مسئولیتی‏ را که دارد،‏ ایفا کند، می‏ خواسته اتمام حجت کند، می‏ خواسته کارهایی‏ انجام دهد که در تاریخ بماند و مسئله روشن شود. فاطمۀ زهرا، امیرمؤمنان را همراه خود به در خانۀ مهاجر و انصار می‏    برده که ‏یادآور‏ی ‏کند که ‏آیا غدیر ‏یادتان هست؟ داستان امامت علی علیه السلام در دو سه ماه پیش‏ یادتان هست؟

آن‏ها یک محیط ارعاب و خفقانی‏ درست کرده بودند ـ حالا با هر شیطنتی که داشتند ـ که کسی‏ جرأت حرف زدن نداشت. همین ‏جا جا‏ی‏ سؤال است که اگر فاطمۀ زهرا بخواهد به در خانۀ مهاجر و انصار برود، چرا شب برود؟ چرا روز نرود؟ طبیعتاً باید امیرمؤمنان و فاطمۀ زهرا روز به در خانۀ آن‏ها می‏ رفتند. معلوم می ‏شود که محیط‏، محیط ارعاب، خفقان، ترس و لرز بوده و فاطمۀ زهرا یقیناً مراعات آن‏هایی ‏را می‏ کرده که سراغ آن‏ها می‏ رفته است.

در هر صورت، ‏این کار سومی ‏است که فاطمۀ زهرا انجام ‏داده؛‏ یعنی با امیرمؤمنان به ‏در خانۀ افراد متعدد رفته و مسئلۀ امامت را تذکر داده است و‏ یادآور‏ی کرده که ابو‏بکر نمی ‏تواند خلیفۀ پیغمبر باشد و از آن‏ها استمداد و ‏یار‏ی خواسته است؛ ولی ‏آن‏ها هم در جواب می‏ گویند که نمی ‏توانیم. شاید فاطمۀ زهرا و امیرمؤمنان می‏ دانستند که جواب آن‏ها منفی‏ است، ولی برای این‏که در تاریخ بماند و امشب من بگویم، شما بشنوید و در کتاب‏ ها نوشته شود که فاطمۀ زهرا به حوادث بعد از پیغمبر راضی ‏نبوده می‏ رفتند. اگر راضی ‏بود، شبانه برا‏ی‏ چه در خانۀ ‏این و آن می‏ رفت؟

داستان عیادت خلیفه از فاطمۀ زهرا

کار چهارمی ‏که فاطمۀ زهرا انجام داد، همان داستان مفصلی است که در بیماری ایشان اتفاق افتاد. فاطمۀ زهرا به هر جهتی‏ بیمار شد و در بستر بیمار‏ی ‏افتاد. آن‏ها حتماً برا‏ی‏ سیاسی‏ کار‏ی‏ گفتند خوب است ‏ملاقات و عیادتی‏ با فاطمۀ زهرا انجام شود. ‏این‏که آن‏ها تقاضا‏ی‏ عیادت داشتند، می‏رساند که نارضایتی فاطمۀ زهرا از خلیفۀ‏ اول و ‏دوم، از حوادثی‏ که آن‏ها پیش آوردند،‏ یک قدر‏ی بین مردم‏ منتشر شده بود، به تعبیر ما مردم با هم پچ پچ می‏ کردند که چه شده؟ این‏ها می‏ خواستند با‏ یک ملاقات یا عیادت چنین منعکس کنند که قصه تمام شد. اگر فاطمۀ زهرا ناراضی و ناراحت بود، از دل او در آوردیم، مسئله تمام شد.

به همین منظور پیشنهاد کردند که می ‏خواهیم عیادت فاطمۀ زهرا بیاییم. امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود من باید با خود فاطمۀ زهرا مشورت کنم و اجازه بگیریم. من حدس می ‏زنم که امیرمؤمنان و فاطمۀ زهرا،‏ این عیادت را قبول کردند تا در همین عیادت باز حق بیان شود. با ‏این که امیرمؤمنان می‏ توانست جواب نه بدهد، آمد سراغ فاطمۀ زهرا و از فاطمۀ زهرا سؤال کرد و فاطمۀ زهرا هم می‏ توانست جواب منفی بدهد، ولی ‏بالاخره طور‏ی ‏شد که آن دو نفر آمدند. طبق روایت مفصلی‏ که در صحیح بخاری و دیگر کتاب‏ها‏ی ‏معتبر اهل تسنن است،‏ این دو نفر برا‏ی‏ عیادت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها آمدند. حتماً رسالۀ عملیّه خوانده‏اید که سلام مستحب است، جواب سلام واجب است، اما‏ یک جاها‏ی‏ خاصی ‏است که انسان می ‏تواند جواب سلام را ندهد که من زیاد باز نمی‏کنم. وقتی مسلمان به انسان سلام کند، واجب است که جواب سلام دهد، مگر در مواقع ‏خاصی‏ باشد.

تاریخ ‏می ‏گوید ‏این‏ها وقتی وارد شدند به فاطمۀ زهرا سلام کردند، اما فاطمۀ زهرا جواب سلام آن‏ها را نداد. اگر به ‏این جواب سلام ندادن دقت و تأمّل کنیم، خیلی ‏معنی ‏دارد.‏ کسی‏ که خود را جانشین پیغمبر می داند‏، کسی‏ که خود را شخص دوم عالم اسلام می ‏داند، آمده به فاطمۀ زهرا سلام می‏ کند، فاطمه ‏جواب نمی ‏دهد. این جواب ندادن خیلی ‏معنی‏ دارد که من نمی ‏خواهم باز کنم. ‏این‏ها نشستند در خدمت فاطمۀ زهرا. تاریخ ‏می‏ گوید: فاطمۀ زهرا از آن‏ها رو‏ی‏ گرداند؛ یعنی ‏با قیافۀ خود هم نشان داد که از آن‏ها راضی ‏نیست، با قیافۀ خود نشان داد که از آن‏ها خشمگین و غضبناک است. بعد ‏این‏ها شاید جا‏ی ‏خود را عوض کردند.

ظاهر نقشۀ آن‏ها این بود که ‏این ملاقات یا عیادت تمام شود، بیرون بیایند و چنین منعکس کنند که قصه تمام شد، ولی ‏فاطمۀ زهرا از ‏این فرصت استفاده کرد و از آن‏ دو نفر پرسید که ‏این جمله را شما از پدرم رسول خدا شنیده ‏اید‏ یا نه؟‏ آن جمله این بود که رسول خدا در حضور این دو نفر در مورد فاطمۀ زهرا فرمود: «هر کسی ‏فاطمه از او غضبناک باشد، من غضبناک هستم و هر کسی‏ من از او خشمگین باشم، خدا‏ی‏ متعال از او راضی ‏نیست.» سپس فاطمۀ زهرا خیلی ‏صریح فرمود: من از شما راضی ‏نیستم.‏ یعنی ‏اگر پیغمبر و حرف پیغمبر را قبول دارید که هر کسی‏ من از او راضی‏ نباشم، پیغمبر راضی ‏نیست، هر کسی ‏پیغمبر از او راضی ‏نباشد، خدا از او راضی ‏نیست، من از شما راضی ‏نیستم.

فاطمۀ زهرا با آن صحنه ‏ها و شرایطی ‏که پیش آمده بود، حتماً می‏ دانست که کارهایی که می‏ کند، در کوتاه مدت اثر‏ی ‏ندارد، ولی ‏مسئلۀ امامت مسئله‏ ا‏ی ‏نبود که فاطمه سلام الله علیها بتواند از آن ساده بگذرد. امامت ادامۀ ‏نبوت است، اگر امامت از مسیر خود منحرف شود، اسلام ناقص است، نبوت ناقص است. ‏این است که فاطمۀ زهرا باید هر طور‏ی‏ می ‏تواند، برا‏ی ‏اتمام حجّت، برا‏ی ‏روشنگری، هر کار‏ی که می ‏تواند انجام دهد. ‏فاطمۀ زهرا با جواب سلام ندادن، با قیافۀ خوش نشان ندادن و با خواندن و ‏یادآور‏ی ‏آن حدیث باعث شد که در کتاب‏ ها‏ی ‏معتبر اهل تسنن داستان این ملاقات و همین‏ هایی ‏را که من عرض کردم، ثبت و ضبط شود.

خطبه خواندن در مسجد

علاوه بر ‏این‏ها فاطمۀ زهرا مسئلۀ ‏فدک را مطرح کرد، مسئلۀ ‏ارث خود را مطرح کرد، به ‏خاطر مسئلۀ‏ فدک به مسجد رفت، خطبه خواند، با خطبه خواندن خود بسیار‏ی ‏از حقایق را بیان کرد.‏ فکر نمی‏ کنم امروز کسی ‏خطبۀ‏ فاطمۀ زهرا را بخواند و بگوید فاطمۀ زهرا به خلافت خلیفۀ ‏اول راضی ‏بوده، خطبۀ ‏فاطمۀ زهرا را بخواند و بگوید فاطمۀ زهرا به خلیفۀ‏ اول اعتراض نداشته، خطبۀ ‏فاطمۀ زهرا را بخواند و نتیجه نگیرد که فاطمۀ زهرا هدفش از این خطبه این بوده که به من و شما، به همه، به تاریخ، به ده‏ سال بعد، صد سال بعد، هزار سال بعد، امروز و فردا، به روشنی بیان کند که ‏این‏ها مسیر اصلی‏ که رسول خدا ترسیم کرده بود را عوض کردند، آن مسیر به انحراف کشانده شده، مردم مواظب باشند، مردم توجه داشته باشند.

البته دربارۀ خطبۀ حضرت فاطمۀ زهرا بحث فراوان است، ولی ‏من‏ یک جمله را عرض کنم. اهل علم به‏ خصوص عزیزانی ‏که در محفل هستند، می‏دانند که با قراین متعدد ثابت و روشن است که‏ حدیث «نَحنُ مَعاشِرَ الأنبیاء لا نُوَرَّث»،۱ دروغ و جعل است که به پیغمبر بسته شده است. ‏این ‏که فاطمۀ زهرا بیاید در مسجد مسئلۀ ‏ارث خود را مطرح کند، ولی ‏در جواب بشنود که پیغمبر فرموده: «نَحنُ مَعاشِرَ الأنبیاء لا نُوَرَّث»، ‏این جمله که به عنوان حدیث از رسول خدا در آن جلسه نقل شد، قراین متعدد گواه است که ‏این جمله دروغ است.

من به ‏خصوص می ‏خواهم عزیزان اهل علم به ‏این توجه کنند که چرا فاطمۀ زهرا صریحاً نگفت دروغ می‏ گویید؟ در خطبه ندارد، وقتی‏ ابوبکر این حدیث را مطرح کرد، فاطمۀ زهرا بگوید دروغ می‏ گوید، ‏این جمله را پدرم نگفته، به دروغ دارید به پدرم نسبت می‏دهید. فاطمۀ زهرا نمی‏ توانست این ‏قدر صریح بگوید، شرایط خیلی ‏سخت بود، فاطمۀ زهرا در عین ‏این‏ که باید احقاق حق کند، در عین ‏این ‏که باید مطلب را بیان کند، باید طور‏ی‏ بیان کند که اوضاع به هم نریزد. شرایط را طوری کرده بودند که ممکن بود مردم علیه فاطمۀ زهرا بشورند.

فاطمۀ زهرا به ابوبکر خطاب کرد: «أَفِی‏ کِتَابِ اللَّهِ...»؛ ‏آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببر‏ی‏، من از پدرم ارث نبرم؟ او در جواب گفت: رسول خدا فرموده:

«نَحنُ نُعاشِرُ الأنبیاء» یا «نَحنُ مَعاشِرَ الأنبیاء لا نُوَرَّث».

فاطمۀ زهرا به‏ اشاره و کنایه گفت که پدرم هیچ وقت مخالف قرآن چیز‏ی ‏نمی‏ گوید؛‏ یعنی ‏تو‏ دروغ می‏ گویی،‏ یعنی ‏تو دار‏ی‏ خلاف می‏ گویی، تو به پیغمبر دروغ نسبت می‏ دهی، امّا حالا من صریحاً نمی‏ گویم دروغ می‏ گویی،‏ این ‏طور بیان می‏ کنم که پدر من چیز‏ی ‏خلاف قرآن نمی‏ گوید.

در هر صورت، با خطبه‏ ا‏ی ‏که فاطمۀ زهرا خواند، با توضیحاتی‏ که داد، باز‏ این علامت سؤال را در تاریخ گذاشت که همه بدانند و بفهمند که همان فاطمۀ زهرایی ‏که معیار حق و باطل است، همان فاطمۀ زهرایی ‏که رضا‏ی ‏خدا در رضا‏ی ‏اوست، سخط خدا در سخط اوست، از کارهایی ‏که بعد از پیغمبر پیش آمده؛ از جمله ‏این ‏که کسی ‏خود را به عنوان خلیفۀ ‏پیغمبر معرفی‏ کرده ـ ولو مردم پذیرفته باشند ـ فاطمه نپذیرفته، فاطمه قبول نداشته، فاطمه ناراضی‏ بوده است.

 

پی نوشت:

۱. بحار الأنوار، ج‏۲۸، ص۱۰۴.

 

منبع:

کتاب گفتارهای فاطمی

(مجموعه سخنرانی های آیت الله رضا استادی در ایام فاطمیه سالهای ۱۳۸۴-۱۳۹۴)

 تدوین: محمد ربانی

مناقب و فضائلی از حضرت زهراء (سلام الله علیها) که در آغازش سوگند یاد شده است , بخش اول


ریاحین : در ضمن حدیثی طولانی از خداوند متعال نقل شده است که فرمود: ای فاطمه به عزت و جلال و برتری جایگاه و مقامم سوگند که دو هزار سال پیش از آنکه آسمان‌ها و زمین را بیافرینم با خود قسم خوردم که دوستان تو و فرزندان تو را به آتش عذاب نکنم.

ریاحین : ۱ ـ  در ضمن حدیثی طولانی از خداوند متعال نقل شده است که فرمود: ای فاطمه به عزت و جلال و برتری جایگاه و مقامم سوگند که دو هزار سال پیش از آنکه آسمان‌ها و زمین را بیافرینم با خود قسم خوردم که دوستان تو و فرزندان تو را به آتش عذاب نکنم. [۱]

 

۲ ـ  در ضمن حدیثی طولانی از رسول صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که فرمود: ای فاطمه، سوگند به آن کس که مرا به راستی مبعوث کرد دخول بهشت بر همه مخلوقات حرام است تا اینکه من داخل آن شوم، و تو نخستین کسی هستی که بعد از من وارد بهشت می‌شوی، در حالیکه زیوری پوشیده و برخوردار از نعمت، و خوشحال هستی، ای فاطمه گوارایت باد، سوگند به آن کسی که مرا به حق مبعوث کرد تو بانوی زنانی هستی که وارد بهشت می‌شوند. سوگند به آن کسی که مرا به راستی مبعوث فرمود: همانا جهنم چنان فریادی برآورد که هیچ فرشته مقرب و پیامبر مرسلی باقی نمی‌ماند مگر آنکه از هوش می‌رود، به او خطاب می‌شود ای جهنم! خداوند جبار به تو می‌گوید: به عزت من، آرام باش و در جای خود آرام بگیر، تا اینکه فاطمه دختر رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم به سوی بهشت عبور کند و هیچ گرد و غبار و مسکنت وذلتی او را فرانگیرد.

سوگند به آن کسی که مرا بر حق مبعوث کرد هر آینه حسن و حسین نیز داخل می‌شوند، حسن در طرف راستت و حسین در طرف چپ تو و تو از بالاترین نقطه بهشت در پیشگاه پروردگار در جایگاهی رفیع بر دیگران اشراف داری لواء حمد در دست علی بن ابی‌طالب است هر گاه که خلعتی بر من پوشانده شود بر او نیز پوشانده شود و هر امتیازی که به من داده شود به او نیز داده خواهد شد.

سوگند به آن کسی که مرا به راستی مبعوث فرمود: به دشمنی و خصومت با دشمنان تو به پا می‌خیزم و آنان که حق تو را گرفتند و رشته دوستی با تو را بریده و بر من دروغ بستند، پشیمان خواهند شد، و در مقابل من به زمین کشانیده می‌شوند و من می‌گویم، امت من، امت من، و گفته می‌شود، آنان بعد از تو تبدیل و تحریف نمودند و به سوی آتش دوزخ برده می‌شوند. [۲]

۳ ـ  و از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده: که نزدیک وفاتش بعد از آنکه دست فاطمه زهرا علیهاالسلام را در دست حضرت علی علیه‌السلام گذاشت به آن حضرت فرمود: ای ابوالحسن، این امانت خداوند و ودیعه رسول او محمد در نزد توست، پس خداوند و مرا در مورد او محافظت نما و تو این کار را خواهی کرد، ای علی به خدا سوگند که او بانوی زنان اهل بهشت از گذشتگان و آیندگان است.

به خدا سوگند که او مریم کبری است، آگاه باش، به خدا سوگند عمرم به پایان نیامد مگر اینکه برای او شما از خداوند درخواست کردم و آن چه را که خواستم خداوند به من بخشید، ای علی هر آن چه را که فاطمه به تو دستور داد انجام بده، من به او دستوراتی داده‌ام که جبرئیل آن دستورات را داده است... به خدا سوگند ای فاطمه راضی نخواهم شد تا اینکه تو راضی شوی، نه به خدا سوگند، راضی نخواهد شد تا اینکه تو راضی شوی، نه، به خدا سوگند راضی نخواهم شد تا اینکه تو خشنودی گردی. [۳]

۴ ـ  حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به هنگام وفاتش به حضرت فاطمه علیها السلام خطاب کرده فرمود: سوگند به کسی که مرا به حق مبعوث فرمود به خاطر گریه تو عرش خداوند و ملائکه‌ای که اطراف آن می‌باشند و آسمان‌ها و زمین‌ها و آن چه که در آنها زندگی می‌کنند گریه خواهند کرد. [۴]

۵ ـ  رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: [۵] سوگند به آن کس که جانم در دست او است، زهراء علیها السلام همان بانوئی است که در صحنه قیامت بر ناقه‌ای سوار شده و عبور می‌کند در حالیکه سر آن شتر از ترس خدا، دو چشمش از نور خدا، افسارش از شکوه خدا، گردنش از روشنائی خدا، کوهانش از رضوان خدا، دمش از قدس خدا، پاهایش از بزرگواری خدا است، اگر راه رود تسبیح گوید، و اگر بیارامد تقدیس و تنزیه کند، بر او است هودجی از نور که در آن بانوئی نشسته که انسان است ولی در حقیقت حوریه بهشتی است، عزیز و گرامی است، گردآوری شده و آفریده گشته و ساخته شده و از سه بخش تشکیل یافته، آغازش از مشک خوشبوی و میانه‌اش از عنبر سپید و قسمت آخرش از زعفران سرخ است که با آب حیات به هم آمیخته که اگر آب دهانش را در هفت دریای شور بیفکند شیرین و خوشگوار شود و اگر ناخن کوچکش به دنیا برسد خورشید و ماه را در هم می‌گیرد جبرئیل در سمت راست، میکائیل در سمت چپ، علی علیه‌ السلام در پیش روی و حسن و حسین از پشت سرش در حرکتند و خداوند متعال از او مواظبت کرده و نگه داری می‌فرماید و با این حالت وارد صحرای محشر می‌شوند، در این هنگام از سوی پروردگار ندا می‌رسد، ای آفریدگان، دیده‌هایتان را فروبندید و سرها را به زیر افکنید، این فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر شما است. همسر علی امام شما و مادر حسن و حسین است.

با این حالت، فاطمه بر صراط می‌گذرد در حالی که دو چادر سفید بر سر انداخته است، هنگامی که وارد بهشت شده و به نعمتهائی که خداوند برایش مهیا ساخته می‌نگرد اینآیه را قرائت می‌کند:

«بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله الذی اذهب عنا الحزن ان ربنا لغفور شکور، الذی احلنا دار المقامه من فضله لایمسنا فیها نصب و لایمسنا فیها لغوب». [۶]

در این هنگام خداوند متعال به آن حضرت وحی کرده و می‌فرماید: ای فاطمه! از من در خواست کن به تو می‌بخشیم، از من بخواه خشنودت خواهم ساخت، حضرت می‌گوید:خداوندا تو خود آرزوی منی و بالاتر از آرزوئی، از تو می‌خواهم که دوستانم و دوستان عترتم را به آتش، عذاب نکنی، تا آخر حدیث. [۷]

۶ ـ  در ضمن حدیثی طولانی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است که فرمود: سوگند به آن کسی که مرا به بزرگواری مبعوث فرمود و رسالت و پیامبری را ویژه من گردانید، من او را به همسری علی ندادم، بلکه خداوند تبارک و تعالی از فراز عرش خود او را با علی همسر ساخت و تا علی راضی نشده بود من راضی نشدم و علی هم راضی نشد تا اینکه من راضی شدم، و من راضی نشدم تا اینکه فاطمه راضی شد و فاطمه راضی نشد، تا اینکه خداوند پروردگار جهانیان راضی شد. [۸]

۷ ـ  در ضمن حدیثی طولانی از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم روایت شدهاست که فرمود: ملائکه تسبیح و تقدیس پروردگار را انجام می‌دادند، خداوند متعال فرمود: سوگند به عزت و جلالم که ثواب و پاداش تسبیح و تقدیس شما را تا روز قیامت برای دوستان این زن و پدر و شوهر و پسرانش قرار خواهم داد. [۹]

۸ ـ  از جعفر بن محمد از پدرش از جدش: نقل شده است که فرمود: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بود و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم‌ السلام در نزد آن حضرت بودند، حضرت فرمود: سوگند به آن کسی که مرا به راستی به پیامبری برگزید بر روی زمین مخلوقی محبوبتر و گرامی‌تر از ما در پیشگاه خداوند وجود ندارد. [۱۰]

۹ ـ  از قول عایشه نقل شده است که گوید: روزی فاطمه بسوی ما می‌آمد. نه، سوگند به خداوندی که جز او خدائی نیست راه رفتنش از راه رفتن رسول خدا کم نمی‌آمد، همینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چشمش به او افتاد فرمود خوش آمدی دخترم، خوش آمدی دخترم، فاطمه خود گوید که حضرت به من فرمود: آیا دلت نمی‌خواهد که روز قیامت به عنوان بانوی زنان جهانیان وارد محشر بشوی؟! [۱۱]

۱۰ ـ  در ضمن حدیثی طولانی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمود: دخترم، سوگند به آن کسی که مرا به راستی به پیامبری برگزید او خود تو را به همسری آقای دنیا و آخرت ـ  علی علیه‌ السلام درآورد. [۱۲]

پاورقی :

 

[۱] قمی، حاج شیخ عباس، سفینه البحار ۲/ ۳۷۵.

[۲] مجلسی، ملا محمد باقر، بحارالانوار ۲۲/ ۴۹۱.

[۳] مجلسی، ملا محمد: باقر بحارالانوار ۲۲/ ۴۹۱ ـ  ۴۸۴.

[۴] مجلسی،ملا محمد: باقر بحارالانوار ۲۲/ ۴۹۱ ـ  ۴۸۴.

[۵] تاویل الایات ۲/ ۴۸۴، این حدیث را حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم درپاسخ درخواست سلمان که درخواست کرد از فضائل حضرت زهرا علیهاالسلام در روزقیامت بگویند: فرمود.

[۶] فاطر، ۳۴، ۳۵، سپاس پروردگاری را که اندوه را از ما برد، همانا پروردگار ما آمرزنده و سپاسگزار است، خداوندی که ما را در خانه جاوید از فضل خود جای داد که در آن جا زحمت و رنجی به ما نرسد.

[۷] اگر قرار باشد از جهانی دیگر که معیارهایش با این جهان تنگ مادی کاملا متفاوت است و اصولا ماده در آنجا نه با این تعریفی است که در محدوده حواس محدود ما تعریف می‌شود،سخن به میان آید، با چه الفاظ و مفاهیم و ادبیاتی می‌توان سخن گفت که برای گرفتاران در چهارچوبه مادی محدود این جهان شگفت‌انگیز نباشد و یا اگر بی‌خردانی بخواهند به تمسخر گیرند جاهلانه به مسخره نگیرند؟ آیا چنین ادبیات و زبان و مفاهیمی وجود دارد؟! برای اکثریتی از مردم که با ناقه ندیده و اگر دیده‌اند فقط شیرش را خورده، پشمش را چیده و لباسی ساخته و گاهی هم بر آن سوار شده‌اند و دیگر حتی زحمت تفکر و اندیشه در کیفیت خلقت آن که یکی از ساده‌ترین مخلوقات عالم مادی است به خود نداده‌اند چگونه می‌توان مرکوب بهترین انسان را که عصاره خلقت و رمز آفرینش است در صحنه قیامت ترسیم کرد؟ با چه معیاری از این معیارهای محدود می‌توان ناقه‌ای تصور کرد که سرش از خشیت خدا و دمش از قدس خدا و کوهانش از رضوان خدا باشد؟! اصولا آیا مراحل لطافت و ضخامت ماده که همه از ماء بسیط آفریده شده و در هر نشئه عوارضی به خود می‌گیرند. دنیا و آخرت، روح و جسم، خورشید و ماه و فرشتگان و جن و انس همه از اویند بدانسان که در روایات وارده از اهل البیت علیهم‌السلام رسیده است به طور جدی مورد مطالعه دانشمندان علوم طبیعی و زیست شناسان قرار گرفته است؟نه از آنان توقع نیست، آیا حدیث شناسان و مدعیان شناخت اسلام و اسلام‌شناسان حوزه‌های علمیه صرف نظر از پیش شناخته‌های فلسفه طبیعی یونان آیا با دیدی جدی و تحقیقاتی این گونه روایات را که در حقیقت خلقت از ائمه معصومین رسیده است نگریسته‌اند؟! یا اینکه: «الانسان عدو لما جهله» به هر حال اگر نتوانستیم تصویری از چنان ناقه‌ای و چنان حالتی در ذهن خود بیاوریم چندان هم تعجب نکرده که جاهلانه آن را رد کنیم. بلکه این گونه احادیث را در کنار بقیه آیات قرآنی و احادیث و روایاتی بگذاریم که سخن از برزخ و سکرات موت و قیامت و بهشت و جهنم و حساب و میزان و حور و قصور، آنها از آب و عسل... به میان آورده است و همه اینها را به عنوان یک سیستم جامع و منسجم و یک دید واقع بینانه از حقیقت ماده و حیات و به عنوان یک جهان‌شناسی در یک فرهنگ خاص با مفاهیم و ادبیاتی ویژه خود بنگریم که در آن صورت برای کسانی که امکان وجود عوالمی غیر از عالم محدودمادی را قائلند اعتقاد به چنین ناقه‌ای و باور داشتن عظمت خیره‌کننده‌ای برای بانوئی «ممتحنه» که تمام مراحل آزمایش عالی خود را به بهترین وجه گذرانیده و اسلام و پیشوایانش را مدیون جهاد و عبادت و مظلومیت و صبر و تقوای خود ساخته است، مطلب مشکلی نیست. (مترجم).

[۸] مرعشی نجفی، سید شهاب‌الدین، ملحقات احقاق الحق، ۱۸/ ۱۷۴.

[۹] بحرانی، عبدالله، عوالم العلوم ۱۱/ ۶.

[۱۰] بحرالمعارف / ۶۸۷.

[۱۱] المجالس السینه ج ۲/ جزء پنجم / ۶۳.

[۱۲] ابن‌مغازلی، المناقب / ۳۹۹.

مناقب و فضائلی از حضرت زهراء (سلام الله علیها) که در آغازش سوگند یاد شده است , بخش دوم


ریاحین : از آن حضرت نقل شده است که فرمود: سوگند به آن کسی که مرا به راستی به نبوت برگزید تو بانوی زنان جهانی

۱۱ ـ  و نیز از آن حضرت نقل شده است که فرمود: سوگند به آن کسی که مرا به راستی به نبوت برگزید تو بانوی زنان جهانی. [۱۳]

۱۲ ـ  ابوایوب انصاری گوید: که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیمار شد، فاطمه علیها السلام به عیادت آن حضرت آمد و گریه کرد حضرت فرمود: ای فاطمه، به خاطر ارزش و احترامی که خداوند به تو گذاشت تو را به کسی که در اسلام از دیگران سابقه‌اش جلوتر و علمش بیشتر بود به همسری درآورد، همانا خداوند متعال توجه و عنایتی مخصوص به اهل زمین فرمود از بین آنان مرا اختیار کرد و مرا پیامبری مرسل قرار داد، آنگاه بار دیگر به زمین توجه فرمود، از بین آنان شوهرت را برگزید، و به من وحی کرد تا تو را به ازدواج با او درآورم و او را وصی خود قرار دهم، ای فاطمه، بهترین پیامبران از ما است و او پدرت می‌باشد و بهترین اوصیاء از ما است و او شوهرت می‌باشد، و بهترین شهیدان از ما است که حمزه عموی پدرت باشد، و از ما است کسی که دارای دو بال است و در بهشت به وسیله آن دو بال پرواز می‌کند و به هر جا بخواهد می‌رود و او جعفر پسر عموی پدرت می‌باشد، و از ما است دو نواده این امت و دو آقای جوانان اهل بهشت، حسن و حسین که آن دو پسران تویند و سوگند به آن کسی که جانم در دست او است از ما است مهدی این امت و او از فرزندان تو است. [۱۴]

۱۳ ـ  از امام باقر و امام صادق علیها السلام نقل شده که فرمودند: به هنگامی که رویدادهای تلخ اتفاق افتاد فاطمه علیها السلام گریبان عمر را گرفته و جلو کشیده و فرمود: به خدا سوگند ای پسر خطاب، اگر نبود که از رسیدن بلاء به بی‌گناهان خوشم نمی‌آمد می‌دیدی که خدا را سوگند داده و به سرعت دعایم مستجاب می‌شد. [۱۵]

۱۴ ـ  عیاشی بدین گونه روایت کرده است: فاطمه علیها السلام از منزل بیرون آمده وفرمود: ای ابوبکر آیا می‌خواهی مرا بیوه کنی؟ به خدا سوگند اگر از او دست برنداری موهایم را پریشان کرده، گریبان چاک زده، کنار قبر پدرم رفته و پروردگارم را فریاد می‌زنم... سلمان رضی‌الله‌عنه خود را به حضرت رسانیده و گفت: ای دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم خداوند پدرت را به عنوان رحمت مبعوث کرد، برگرد به خانه خودت، فرمود: ای سلمان، می‌خواهند علی را بکشند، و من نمی‌توانم در مرگ علی صبر کنم، مرا رها کن تا نزد قبر پدرم رفته گیسوان پریشان کرده. گریبان را چاک زده و پروردگارم را فریاد زنم، سلمان گفت: من می‌ترسم که مدینه به زمین فرورود، علی مرا نزد تو فرستاده و دستور داده که به خانه‌ات برگردی و از این کار صرف نظر کنی، حضرت فرمود: اگر چنین است پس برمی‌گردم و صبر می‌کنم و گوش به دستور او داده و اطاعتمی‌کنم. [۱۶]

۱۵ ـ  در ضمن حدیثی طولانی از امام باقر علیه‌ السلام نقل شده است که فرمود: به خدا سوگند ای جابر، در روز قیامت حضرت فاطمه بسان پرنده‌ای که دانه خوب را از بد جدا می‌سازد، شیعیانش با آن حضرت نزدیک در بهشت می‌رسند خداوند در دلهای آنان می‌افکند که برگردید و بنگرید، همینکه برگشته و توجه می‌کنند خداوند متعال می‌فرماید: ای دوستان من، چرا برگشته‌اید با اینکه من در بین شما فاطمه دختر حبیبم را به شفاعت پذیرفته‌ام؟ می‌گویند، پروردگارا دوست داریم که قدر و منزلت ما در چنین روزی شناخته شود، خداوند متعال می‌فرماید: برگردید و به بینید چه کسی شما را به خاطر دوستی فاطمه دوست داشته است، ببینید چه کسی شما را بخاطر محبت فاطمه اطعام کرده است، بنگرید و به بینید چه کسی شما را به خاطر دوستی فاطمه لباس پوشانیده است، بنگرید چه کسی شما را بخاطر دوستی فاطمه یک بار سیراب کرده است، بنگرید چه کسی غیبتی را از شما بخاطر دوستی فاطمه برگردانده است، دستش را گرفته او را داخل بهشت کنید، حضرت باقر فرمود: به خدا سوگند در بین مردم کسی جز شک‌کننده یا کافر و یا منافق باقی نخواهد ماند. [۱۷]

۱۶ ـ  ابن‌عباس گوید: به خدا سوگند برای فاطمه کفو و همتائی جز علی علیه‌السلام نبود. [۱۸]

۱۷ ـ  امام محمد باقر علیه‌ السلام فرمود: هنگامی که فاطمه زهراء متولد شد، خداوند به فرشته‌ای وحی فرستاد تا زبان حضرت محمد را گویا کند، حضرت او را فاطمه نامیده و سپس فرمود: من تو را به وسیله علم جدا ساختم، من تو را از ناپاکی جدا ساختم سپس حضرت باقر علیه‌السلام فرمود: به خدا سوگند که خداوند آن حضرت را در عالم ذر و میثاق به علم جدا ساخته و از ناپاکی پاک و مبری نموده بود. [۱۹]

علامه مجلسی در شرح این حدیث گوید: «تو را به علم بریدم» یعنی از جهل و نادانی به سبب علم بریدم و یا جدائی از دوران شیر خوارگی تو را مقرون و همراه با علم نمودم، کنایه از آنکه در آغاز آفرینش نسبت به علوم الهی عالم و دانشمند بوده است. [۲۰]

۱۸ ـ اصبغ بن نباته گوید: از امیرالمومنین علی علیه‌السلام شنیدم که می‌فرمود: به خدا سوگند به سخنی لب می‌گشایم که جز من کسی غیر از انسان کذاب آن سخنان را نگوید: از پیامبر رحمت ارث بردم و همسرم بهترین زنان امت است و من بهترین جانشینان و اوصیاء می‌باشم. [۲۱]

۱۹ ـ  علی علیه‌ السلام فرمود: به خدا سوگند او را به خشم در نیاوردم، تا هنگامی که زنده بود او را وادار به کاری که خوشش نیاید نکردم، او هم مرا به خشم نیاورد و نافرمانی نکرد، هر گاه که به او نگاه می‌کردم غم و اندوه از دلم زدوده می‌شد. [۲۲]

۲۰ ـ  و نیز از آن حضرت نقل شده است که: به خدا سوگند شروع به تجهیز او کرده و او را در پیراهن خودش غسل دادم و پیراهن را به یکسو نزدم، بخدا سوگند میمنت و برکت داشت و پاک و پاکیزه بود، بعد با زیادتی حنوط رسول خدا او را حنوط داده [۲۳] و او را در کفن‌های خودش پوشانیدم، وقتی که خواستم بندهای کفن را ببندم صدا زدم: ای ام‌کلثوم، ای زینب، ای سکینه، ای فضله، ای حسن، ای حسین بیائید و از مادرتان بهره بگیرید،فراق و جدائی فرارسیده و دیدار به بهشت و قیامت موکول شده است.

حسن و حسین علیهما السلام جلو آمده و صدا می‌زدند، آه و افسوس، غم و اندوهی همیشگی از فقدان جدمان محمد صلی الله علیه و آله و سلم و مادرمان فاطمه زهراء، ای مادر حسن، ای مادر حسین، آنگاه که جدمان محمد مصطفی را دیدار کردی سلام ما را به او برسان و به آن حضرت بگو: بعد از تو در دنیا یتیم ماندیم.

امیرالمومنین علی علیه‌السلام فرمود: خدا را گواه می‌گیرم که فاطمه ناله‌ای کرد و فریادی کشید و دستهایش را کشیده و آن دو را به آرامی در آغوش گرفت و در این لحظه هاتفی صدا زد، ای ابوالحسن آن دو را از روی سینه مادرشان بلند کن که به خدا سوگند فرشتگان آسمانها را به گریه درآوردند، دوست مشتاق دیدار دوست است. [۲۴]

حضرت می‌فرماید که آن دو را از روی سینه فاطمه بلند کرده و شروع به بستن بندهای کفن او نموده و در آن لحظه این اشعار را می‌سرودم.

فراقک اعظم الاشیاء عندی

و فقدک فاطم ادهی الثکول

فراق و جدائی تو در نزد من بزرگترین چیزها است و فقدان تو ای فاطمه سنگین‌ترین مصیبت‌ها است.

سابکی حسره و انوح شجوا

علی خل مضی اسنی سبیل

از سر حسرت می‌گریم و از سر اندوه نوحه‌سرائی می‌نمایم بر دوستی که گام بر روشن‌ترین راه نهاده است.

الا یا عین جودی و اسعد بنی

فحزنی دائم ابکی خلیلی

ای دیده اشک بریز و با من همراهی کن اندوه من همیشگی است و بر دوستم می‌گریم.

پی نوشت :

[۱۳] ابن‌مغازلی، المناقب /۳۹۹.

[۱۴] قندوزی، ینابیع الموده / ۴۳۶ و مثل همین حدیث در منتخب الاثر تالیف صافی گلپایگانی / ۱۹۲.

[۱۵] کلینی، محمد بن یعقوب: کافی ج ۱/ ۲۶۰ باب میلاد حضرت زهراء علیهاالسلام.

[۱۶] محدث قمی، حاج شیخ عباس: بیت الاحزان ۸۶ ـ  ۸۷.

[۱۷] علامه مجالسی، ملا محمد باقر: بحارالانوار ۴۳/ ۶۵.

[۱۸] علامه مجلسی، ملا محمد باقر، بحارالانوار ۴۳/ ۱۰۱.

[۱۹] کلینی، محمد بن یعقوب: کافی ۱/ ۴۶۰.

[۲۰] علامه مجلسی، ملا محمد باقر، مراه العقول ۵/ ۳۴۴.

[۲۱] علامه مجلسی، ملا محمد باقر، بحارالانوار ۴۳/ ۱۴۳.

[۲۲] علامه مجلسی، ملا محمد باقر، بحارالانوار ۴۳/ ۱۳۴.

[۲۳] قبلا گفتیم که جبرئیل حنوطی آورد حضرت رسول بخشی از آن را به فاطمه علیهاالسلام اختصاص داد.

[۲۴] علامه مجلسی، ملا محمد باقر، بحارالانوار ۴۳/ ۱۷۹ ـ  ۱۸۰.

 

منبع :

فاطمه زهرا السلام الله ‌علیها شادمانی دل پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم

 تألیف: مرحوم آیت الله احمد رحمانی همدانی

 ترجمه: حسن افتخارزاده سبزواری

نظر اسلام درباره حضور خانم ها در جامعه با عنایت به الگو بودن حضرت زهرا سلام الله علیها





ریاحین : فقط و فقط یک خانم می‏تواند از خانه طوری بیرون بیاید و طوری برگردد که نه خودش گناه کند و نه زمینۀ گناه را فراهم کند...

ریاحین : فقط و فقط یک خانم می‏تواند از خانه طوری بیرون بیاید و طوری برگردد که نه خودش گناه کند و نه زمینۀ گناه را فراهم کند...

 

 

یکی از تعبیراتی که دربارۀ دنیا در روایات آمده است، این تعبیر از رسول خدا صلی الله علیه و آله است که فرمود: «اِعْلَمُوا أَنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ قَدْ غَرِقَ فِیهَا خَلْقٌ کَثِیرٌ»؛۱ مردم بدانید، دنیا دریای بسیار عمیقی است ـ به تعبیر ما اقیانوسی است ـ که خیلی‏ها در این دریا غرق شدند. در این دریا، سفینه لازم است. در این دریا یک وسیلۀ نجات لازم است. هر کسی خودش را در این دریا بیندازد و به جایی متکی نباشد و از وسیله‏ای استفاده نکند، غرق شدن، هلاک شدن و بدبخت شدن او حتمی است. طبق این نقل، رسول خدا فرموده: کشتی‏ای که در این دریا می‏تواند همه را نجات بدهد، آل محمد هستند. فرموده:

«اِعْلَمُوا أَنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ قَدْ غَرِقَ فِیهَا خَلْقٌ کَثِیرٌ وَ أَنَّ سَفِینَةَ نَجَاتِهَا آلُ مُحَمَّدٍ».

در آن روایت معروف هم هست که رسول خدا فرموده: «مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی فِیکُم کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَ وَ مَنْ تَرَکَهَا غَرِقَ»؛۲ مثل اهل بیت من، مثل کشتی نوح است که هر کسی از این کشتی استفاده کند، نجات پیدا می‏کند و هر کسی به این کشتی بی‏اعتنا باشد، غرق می‏شود. این تعبیر که اهل بیت کشتی نجات هستند، بسیار وارد شده است، در صلوات ماه شعبان هم هست، جاهای دیگر هم هست، مطلب قابل تردیدی نیست.

یک جمله‏ای هم در همین باره از امام کاظم علیه السلام برایتان نقل می‏کنم که شبیه این روایت است که از رسول خدا برایتان نقل کردم. امام کاظم فرمود: «إِنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ»،۳ پیغمبر هم همین را فرمود: «إِنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ»، آن ‏جا پیغمبر فرمود: «قَدْ غَرِقَ فِیهَا خَلْقٌ کَثِیرٌ»، این ‏جا طبق نقل، امام کاظم فرموده: «قَدْ غَرِقَ فِیهَا عَالَمٌ کَثِیرٌ»؛ جمعیت زیادی در آن غرق شدند، هلاک شدند، بدبخت شدند. آن‏ جا رسول خدا فرمود: کشتی نجات شما اهل بیت است، این‏ جا امام کاظم فرموده: «فَلْتَکُنْ سَفِینَتُکَ فِیهَا تَقْوَى اللّهِ»؛ کشتی نجات از این دریا تقواست.

آیا نباید بگوییم بین این دو ربط است؛ بین تمسّک به اهل بیت و تقوا ارتباط است. اگر امام کاظم می‏گوید: کشتی نجات شما تقواست و رسول خدا می‏گوید: کشتی شما اهل بیت من است؛ یعنی تمسّک به اهل بیت با تقوا لازم و ملزوم‏‏اند.

این اشتباه است که کسی خودش را فریب بدهد، بگوید: من متمسّک به اهل بیت هستم، ولی گناه می‏کنم، کار خلاف انجام می‏دهم. درست است کشتی نجات ما اهل بیت هستند، ولی باید بدانیم که کشتی نجات تمسّک به فاطمۀ زهرا و تقواست، نمی‏شود این‏ها را از هم جدا کرد. امام کاظم فرموده:

«فَلْتَکُنْ سَفِینَتُکَ فِیهَا تَقْوَى اللَّهِ»،

آن خواهری که می‏خواهد به ‏عنوان تمسّک به اهل بیت و تمسّک به فاطمۀ زهرا اهل نجات باشد که ان‏شاءاللّٰه هست، باید راه فاطمۀ زهرا را پیش بگیرد، باید اهل تقوا باشد، باید گناه را کنار بگذارد، باید عفت خودش را حفظ کند، حجاب خودش را حفظ کند، به فکر تربیت فرزندانش باشد، در خانه برنامه‏اش برنامه‏ای باشد که به دین بچه‏هایش کمک بشود، به دین شوهرش کمک بشود، و همین ‏طور آقایان.

این اشتباه است که این دو تا را از هم جدا بکنیم؛ تقوا را از محبت اهل بیت و تمسّک به اهل بیت جدا کنیم، این یک اشتباهی است که گاهی شیطان هم به آن دامن می‏زند. با این ‏که کشتی نجات اهل بیت هستند، کشتی نجات تقواست؛ یعنی ما باید هم تمسّک به اهل بیت داشته باشیم، هم به تقوا. نمی‏شود یک خواهری در ایام شهادت فاطمۀ زهرا به فاطمۀ زهرا اظهار علاقه کند، اظهار ادب کند، ولی مسیرش با مسیر فاطمۀ زهرا تفاوت داشته باشد، فاطمۀ زهرا از آن طرف می‏رود، این از این طرف می‏رود، او هر چه می‏تواند، کوشش می‏کند که عفت و حجاب حفظ شود، ولی این....

چه کسی است که نداند یا نفهمد که بسیاری از این خانم‏ها یا دختر خانم‏ها که از خانه بیرون می‏آیند و در خیابان قدم می‏زنند، هیچ کاری ندارند، جز این‏ که برای دیگران زمینۀ گناه فراهم کنند. وقتی می‏گوییم این‏ها نباید از خانه بیرون بیایند، می‏گویند فاطمۀ زهرا سلام الله علیها می‏آمد بیرون! این چه حرفی است که شما می‏زنید، فاطمۀ زهرا آمد در مسجد، دین خدا را یاری کند، اما تو از خانه می‏روی بیرون، به دین خدا لطمه می‏زنی، این چه مقایسه‏ای است؟

فاطمۀ زهرا از خانه آمد بیرون، برای حمایت از امامت، برای حمایت از دین خدا، برای حمایت از این ‏که دین خدا گرفتار انحراف نشود، تو می‏آیی خیابان، هم خودت گناه می‏کنی، هم دیگران را به گناه می‏اندازی. وقتی هم اعتراض می‏کنیم، یک نا‏آگاهی، یک نادانی در بعضی از رسانه‏ها، در بعضی از تریبون‏ها می‏گوید: آقا این چه حرفی است، مدام می‏گویید نیایید بیرون، نیایید بیرون، پس چرا فاطمۀ زهرا می‏آمد؟

می‏گوییم خواهر عزیز! دختر خانم! شما که در مغازه می‏روید، با این جوان صحبت می‏کنید، با آن جوان صحبت می‏کنید، چه بخواهی چیزی بخری، چه نخواهی چیزی بخری، چه کاری داشته باشی، چه کاری نداشته باشی، هم خودت داری گناه می‏کنی، هم دیگران را به گناه می‏اندازی. می‏گوید پس چرا زینب کبری آمد حرف زد؟ چه را با چه قیاس می‏کنی؟ زینب کبری سلام الله علیها برای چه حرف زد؟ او چه کار می‏خواست بکند، شما چه کار داری می‏کنی؟ این مقایسه، فریب شیطان خوردن است، فریب نفس امّاره خوردن است.

متأسفانه بعضی‏ها هم که این ‏جا و آن‏ جا صحبت می‏کنند، مصالح را در نظر نمی‏گیرند که چه دارند می‏گویند، کلیاتی بیان می‏کنند و وقتی در خارج پیاده می‏شود، می‏بینند جز فساد هیچ چیز ندارد. می‏آید در یک رسانه‏ای صحبت می‏کند بله اسلام با بیرون آمدن زن از خانه مخالف نیست، اسلام با این‏ که زن کار بکند، مخالف نیست، اسلام با این ‏که زن در جامعه وظایف خودش را انجام بدهد، مخالف نیست. یک چیزهایی می‏گوید، ولی وقتی پیاده می‏شود، چه می‏شود؟ در خیابان چه خبر است؟ در خیابان‏های بعضی شهر‏ها چه خبر است؟ در خیابان‏های تهران چه خبر است؟ این نتیجۀ همان حرف‏هاست.

تقوا لازم است. هم برای گوینده تقوا لازم است، هم برای نویسنده. همه باید کمک کنند که در جامعه تقوا و خداترسی زیاد بشود، نه این‏که دست به دست هم بدهند، دانسته و ندانسته، روز به روز به گناه دامن بزنند. من مکرر در مکرر به ‏عنوان اتمام حجّت عرض کردم که اسلام فقط و فقط به بیرون آمدن زن از خانه اجازه می‏دهد که کارش را انجام بدهد و برگردد، طوری که نه خودش به گناه آلوده بشود، نه زمینۀ گناه برای کسی فراهم بکند. غیر از این را اسلام جایز نمی‏داند.

این فقه ماست، این کتاب‏های فقهی ماست، این گفتار علمای ماست، فقط و فقط یک خانم می‏تواند از خانه طوری بیرون بیاید و طوری برگردد که نه خودش گناه کند و نه زمینۀ گناه را فراهم کند؛ نه این ‏که وقتی سوار ماشین می‏شود، همان داخل ماشین سه، چهار نفر را به گناه می‏اندازد، بعد هم می‏گوید کار داشتم، رفتم و برگشتم. خوب هم خودت گناه کردی، هم دیگران را به گناه انداختی.

ما از مادر‏ها، از خانواده‏ها و از کسانی که این حرف‏ها را متوجه هستند، انتظار داریم که قدری توجه داشته باشند، قدری نصیحت کنند. خود دختر خانم‏هایی که قدری توجه دارند، خودشان به دوستانشان نصیحت کنند، سفارش کنند که این راهی که تو پیش گرفته‏ای، جز فساد چیز دیگری ندارد، جز این‏ که خودت را به بدبختی بیندازی، چیزی ندارد.

می‏خواستم همین جمله را عرض کنم که این دو تا روایت کنار هم است، ما همه‏مان بزرگ، کوچک، زن، مرد، عالم، غیر عالم باید توجه داشته باشیم که «الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ...»؛ دنیا دریای عمیقی است که هر کسی سراغ کشتی نجات نرود، غرق می‏شود. کشتی نجات، هم اهل بیت هستند و هم تقوا. این‏ها از هم جدا نمی‏شوند، نمی‏شود کسی بگوید من این یکی را دارم، آن را ندارم، بگوید من تقوا دارم، به اهل بیت چکار دارم، من اهل بیت دارم، به تقوا چه کاری دارم. این با منطق خود اهل بیت نمی‏سازد. منطق خودشان این است که هر کس ما را دوست دارد، نشانه‏اش اطاعت از ماست.

تَعْصِی إلالَهَ وَ أَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ                                      هَذَا لَعَمْرُکَ فِی الْفعَالِ بَدِیعٌ۴

از امام صادق نقل می‏شود ـ اگر هم از امام نقل نشده باشد، مضمون درستی است ـ می‏گوید: تو خدا را معصیت می‏کنی، تو امام را معصیت می‏کنی، بگوییم «تَعْصِـی الإمامَ»، تو با امیر‏مؤمنان مخالفت می‏کنی، تو با فاطمۀ زهرا مخالفت می‏کنی «وَ أَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ»؛ می‏گویی دوستش دارم؟ این خیلی عجیب است. «لَوْ کَانَ حُبُّکَ صَادِقاً لاَطَعْتَهُ»؛ اگر این محبت واقعیت داشت، از او اطاعت می‏کردی. إِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ یُحِبُّ مُطِیعٌ‏؛ دوست از آن که را دوست دارد اطاعت می‏کند.

سینه‏ای کز معرفت گنجینۀ اسرار بود
و مجمعی حطب علی البیت الذی
والهاجمین علی البتول ببیتها
 

 

کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود
لم یجتمع لولاه شمل الدین
والمسقطین لها اعزّجنی
 

 

 

 

پی نوشت:

۱. همان، ج ‏۱۷، ص ۲۴۲.

۲.  إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ‏۵، ص ۸۶؛ غایة المرام؛ ج ‏۳، ص ۲۴.

۳.  بحار الأنوار، ج‏ ۱، ص ۱۳۶.

۴. بحار الأنوار؛ ج ‏۴۷، ص ۲۴.

 

 

منبع:

کتاب گفتارهای فاطمی – سخنرانی هشتم

مجموعه والپیپرهایی به مناسب سالروز ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه علیهم‌السلام


ریاحین : ضمن تبریک سالروز ازدواج حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها مجموعه والپیپرهایی به این مناسبت ارائه می‌گردد.

ریاحین : به مناسبت یکم ذی الحجه سالروز ازدواج حضرت امیرالمومنین علی علیه‌ السلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها مجموعه تصاویر زیبایی را به این مناسب تقدیم کاربران میکنیم.
 

<span class=دانلود" style="width: 682px; height: 511px;" />

آیت الله بهجت,روایات حضرت زهرا(س) پر اهمیت است



ریاحین : مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت می فرمود: با این که روایان حضرت زهرا (سلام الله علیها) کمتر از بقیه ی معصومین (علیهم السلام) است، ولی فاطمه ی زهرا (علیهاالسلام) صاحب مصحف است و همان روایات کم که از ایشان رسیده بسیار پر اهمیت است.

ریاحین : مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت می فرمود: با این که روایان حضرت زهرا (سلام الله علیها) کمتر از بقیه ی معصومین (علیهم السلام) است، ولی فاطمه ی زهرا (علیهاالسلام) صاحب مصحف است و همان روایات کم که از ایشان رسیده بسیار پر اهمیت است.

 

مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت می فرمود: با این که روایان حضرت زهرا (سلام الله علیها) کمتر از بقیه ی معصومین (علیهم السلام) است، ولی فاطمه ی زهرا (علیهاالسلام) صاحب مصحف است و همان روایات کم که از ایشان رسیده بسیار پر اهمیت است.
از جمله در روایت است که زنی به خدمت آن حضرت آمد و مساله پرسید و از مزاحمتی که به ایشان داده بود عذر خواست. حضرت فرمود:
اجر و پاداش معلم مانند کسی است که با زحمت به قله ی کوهی بالا رود و در آنجا یک گونی طلا به دست آورد.
کارهایی که ایشان نموده و یا دستور داده انجام شود نیز عجیب است، از جمله وصیت آن حضرت به این که علی (علیه السلام) او را از روی پیراهن غسل بدهد، و شبانه دفن کند، و افراد مشخص در تشییع جنازه ی او حاضر نشوند، و نیز دستور ساختن تابوت تا به هیچ وجه بدنش معلوم نشود، و نیز درست کردن تسبیح سی و چهار، یا صد دانه ای، تا در حال اشتغال به کارهای خانه، به راحتی ذکر بگوید. هم چنین مثل شیر، جواب ابوبکر را داد که:
أتراث أباک و لا أرث ابی؟ این انت من قوله تعالی: و ورث سلیمن داوود.
آیا تو از پدرت ارث می بری و من نمی برم؟ پس معنای این آیه ی شریفه که سلیمان از داوود (علیهم السلام) ارث برد چه می شود؟!


کتاب در محضر حضرت آیت ا.... العظمی بهجت – ص ۱۲۵
محمد حسین رخشاد

بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی پیرامون رسالت شیعه در غدیر


بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی پیرامون رسالت شیعه در غدیر

بسم الله الرحمن الرحیم


تولی

«وَاعْلَمُوا أَنَّکمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی تَرَکهُ وَ لَمْ تَأْخُذُوا بِمِیثَاقِ الْکتَابِ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی نَقَضَهُ وَ لَنْ تَمَسَّکوا بِهِ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی نَبَذَهُ وَ لَنْ تَتْلُوا الْکتَابَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی حَرَّفَهُ وَ لَنْ تَعْرِفُوا الضَّلَالَةَ حَتَّی تَعْرِفُوا الْهُدَی وَ لَنْ تَعْرِفُوا التَّقْوَی حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی تَعَدَّی»؛[1] در مذهب حقه جعفری، علاوه بر اصول پنج‌گانه توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت، اعتقاد و التزام به فروعات ده‌گانه نیز لازم است . از میان آنها می‌توان به تولی و تبری اشاره کرد که دو رکن احساسی و عاطفی به شمار می‌روند. تشیّع علی‌رغم آنکه بر استدلال‌های علمی و منطقی اتکا دارد، توجه خاصی نیز به احساسات و عواطف در هدایت و سعادت انسان‌ها می‌کند. شخصی خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) آمد و عرض کرد : یا رسول اللَّه من اهل انجام‌دادن تکالیف شرعی هستم، اما آنچه بیشتر برایم اهمیت دارد این است که شما را خیلی دوست دارم، تا آنجا که اگر یک روز شما را نبینم آن روز حال خوشی ندارم. حضرت فرمودند: هل الدین الاّ الحب؟[2] آیا دین غیر از مهرورزی است؟ محبت به رسول‌ اللَّه (صلی الله علیه و آله) صرفاً محبت به شخص ایشان نیست، بلکه علاقه و مهر به شخصیت الهی ایشان است. اگر کسی پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دوست دارد، در واقع خداوندِ مبعوث‌کننده محمد (صلی الله علیه و آله) را دوست دارد. در فرهنگ شیعه، تولّی از فروع مهم و راهی برای ارتباط با خداوند از طریق محبّت معصومان (علیهم السلام) است. محبت اهل بیت، خصوصاً پنج تن مقدسه (علیهم السلام)، موضوعی است که به معنای عام آن، اهل سنت هم به آن معتقدند؛ چراکه سنت نبوی و روایات رسیده از آن بزرگوار در این زمینه آن‌قدر فراوان است که گریزی از آن نیست. مرحوم آقای فیروزآبادی (قدس سره) در کتاب فضائل الخمسة من الصحاح الستة، که از تألیفات ارزنده ایشان است، نمونه‌های بسیاری از محبت به اهل بیت (علیهم السلام) و تأکید بر آن را در منابع اهل سنت جمع‌آوری کرده است.

تبرّی

مسئله مهم دیگر تبری است. تبری لازمه تولّی است؛ یعنی دوری‌کردن و دشمنی با کسانی که از اهل بیت (علیهم‌السلام) دور شدند و با آنها دشمنی کردند. این وظیفه محبّان و دوستداران خاندان مطهر رسول (علیهم‌السلام) است و بدون آن تولّی صحیح نیست. امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرماید: «وَاعْلَمُوا أَنَّکمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی تَرَکهُ»؛ «بدانید هرگز راه درست را نخواهید شناخت مگر اینکه ترک‌کنندگان آن و کج‌راهان را بشناسید». اگر می‌خواهید بدانید راه صحیح و حق کدام است باید اهل باطل را بشناسید. این تعبیر خیلی عجیب است که تنها راه شناخت و رشد، شناخت کجروان است. «وَ لَمْ تَأْخُذُوا بمِیثَاقِ الْکتَابِ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی نَقَضَهُ»؛ «هرگز شما به پیمانی که با قرآن دارید وفا نمی‌کنید مگر کسانی را که پیمانشان را با قرآن شکستند، بشناسید. اگر شناختید که چه کسانی در خصوص قرآن پیمان‌شکنی کردند آنگاه می‌توانید پیمان خود را با قرآن حفظ کنید و به آن وفادار باشید. اینکه امام می‌فرمایند: «لَمْ تَأْخُذُوا بمِیثَاقِ الْکتَابِ» علت این است که أخذ میثاق، بالاتر از معرفت به آن است . یعنی معرفت به این میثاق به‌تنهایی کافی نیست.

ضرورت توأم ‌بودن تولّی و تبری

تولی و تبری لازم و ملزوم یکدیگرند . نمی‌توان فقط جهت اثباتی را در نظر داشت. جهت نفی هم لازم است . لازمه اثبات خدا، نفی الهه‌های دیگر است. مفسّران می‌گویند «لا اله» مقدم بر «الا اللَّه» است؛ یعنی اول نفی است و بعد اثبات . حضرت در اینجا می‌فرمایند این نفی در اینجا لازمه اثبات است . باید کسانی را که عهد و میثاق الهی را شکستند شناخت: «وَ لَنْ تَمَسَّکوا بِهِ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی نَبَذَهُ»؛ تمسک به میثاق الهی هم ممکن نیست، مگر با شناخت کسانی که این میثاق را دور انداخته‌اند: «وَ لَنْ تَعْرِفُوا الضَّلَالَةَ حَتَّی تَعْرِفُوا الْهُدَی»؛ ضلالت هم قابل شناسایی نیست، مگر آنکه هدایت را بشناسید.

رسالت شیعه

با وجود تأکید فراوانی که بر تولی و تبری در مذهب شیعه شده، وظیفه دیگری به نام تقیه نیز بر عهده شیعه گذاشته شده است. تقیه اهمیت در خور توجهی دارد. معنای تقیه این است که شیعه باید در حفظ اسرار بکوشد و آنچه را می‌داند و می‌فهمد در هر جایی علناً فریاد نکند. ائمه طاهرین (علیهم‌السلام) هم بر این وظیفه مهم تأکید کرده‌اند، مگر در جایی که تقیه نتیجه‌اش پذیرفتن ذلت باشد. داستان زندگی و شهادت صحابی بزرگوار امیرالمؤمنین جناب حجر بن عدی، که از وفادارترین دوستان و از خالص‌ترین اصحاب است، می‌تواند چراغ فروزانی باشد برای همه کسانی که حرکت در مسیر ولایت و تشیع را برگزیده‌اند.

روزی ایشان در خدمت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند. حضرت فرمودند: ای حجر! بعد از من تو را وادار می‌کنند مرا سبّ کنی و به من فحش دهی. برای حفظ جانت با زبان از من تبری بجوی، اما با قلبت هرگز. دلت هیچ‌گاه از من جدا نشود. بعد حضرت چیزی می‌فرمایند که واقعاً متأثرکننده است. ایشان می‌فرمایند: من اول کسی هستم که مسلمان شده‌ام و نخستین کسی هستم که در میدان‌های جنگ داوطلبانه در قلب کفّار و مشرکان شمشیر می‌زدم . با قلبت از من تبری نکن. چون تبری از علی (علیه السلام) با قلب، تبری از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و تبری از دین و اسلام است. حجر بن عدی به گریه افتاد. روزگاری گذشت و معاویه آمد و حرکات شرم‌آوری داشت که به‌ تفصیل در تاریخ ثبت شده است . بعد از قضیه صلح امام حسن مجتبی (علیه السلام) با اینکه قرار شده بود اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) در امان باشند، معاویه با شدّت شروع به دستگیری آنها کرد . حجر بن عدی را هم دستگیر و به شام تبعید کرد. قبل از اینکه به شام برسد، به عمال خود دستور داد او را وادار کنند از علی (علیه السلام) تبری بجوید؛ و اگر تبری کرد و فحش داد آزادش کنند و إلّا او را بکشند.

در این آزمون الهی حجر تنها نبود. پسر جوانش نیز همراهش بود. وقتی پیغام معاویه را به او رساندند، گفت : هرگز از علی (علیه السلام) تبری نمی‌کنم حتی به زبان. پسر هم همین را گفت . خواستند حجر را بکشند، گفت: از شما خواهش می‌کنم قبل از مرگ، دو حاجت مرا برآورده کنید . پذیرفتند . حجر گفت: اوّل اینکه دو رکعت نماز بخوانم. نماز قدری طولانی شد. دشمنان با طعنه گفتند: حتماً بوی مرگ را استشمام کرده‌ای که این‌گونه نمازت را طولانی کرده‌ای؟! گفت : نه، برای اینکه شما چنین فکری نکنید، نمازم را کوتاه خواندم. اما حاجت دوم من این است که پسرم را قبل از من بکشید . دشمنان که خلاف این را انتظار داشتند با تعجب پرسیدند: چرا؟ حجر با نهایت ایمان و اعتقاد گفت: اولاً پسر من میوه دل من است . عزیز من است . دلم می‌خواهد داغی هم که در زندگی می‌خواهم ببینم در راه علی (علیه السلام) باشد و من این صدمه را در راه علی (علیه السلام) بخورم. ثانیاً فرزند من جوان است. ممکن است طرز کشتن من جوری باشد که او را تحت تأثیر قرار دهد و بدون اینکه خودش بخواهد، ولو با زبان هم شده، از علی (علیه السلام) بیزاری بجوید. دلم نمی‌خواهد از نسل من کسی باشد که از علی (علیه السلام) تبری کند!

اینها پرورش‌یافتگان دامن شیعه بوده‌اند.

تلاش برای بقای تشیع

اسلام شیعی، اصیل است. برخی بزرگان می‌گویند شیعه مولود طبیعی اسلام است. از آن بالاتر باید گفت شیعه اصل اسلام است. برای بقای اسلام اصیل، رنج‌ها کشیده‌اند و خون‌ها بر خاک ریخته شده است. اگر صلح امام حسن مجتبی (علیه السلام) و قیام امام حسین (علیه السلام) نبود، شیعه کاملاً نابود شده بود. در واقع، اسلام نابود شده بود . تشیع، همان اسلامی است که حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) آوردند و غیرشیعه اصلاً اتصافی به اسلام ندارد . جاهلیتی است که لباس اسلام پوشیده است. معیارهایش، معیارهای بنی‌امیه و ابوسفیان است . امام مجتبی (علیه السلام) با صلح خود و سیدالشهدا (علیه السلام) با قیام خونین خویش و بعد شیعه با قیام‌هایی که کرد، این حرکت را زنده نگه داشتند. البته نمی‌گویم هر جا که رسیدیم به سبّ و لعن‌کنندگان امیرالمؤمنین (علیه السلام) بپردازیم. ما معتقد به تقریب هستیم و می‌خواهیم در بین مسلمانان زندگی کنیم. ما باید در مقابل افراد بیگانه و خارج از اسلام با هم متحد باشیم تا دنیای اسلام قدرت داشته باشد و بتواند ممالک خود را حفظ کند، اما نکته‌ای که هست، این است که حفظ وحدت میان مسلمانان به هیچ وجه به معنای دورشدن از اندیشه‌های متعالی ائمه طاهرین و کنارگذاشتن ویژگی‌های مکتب اهل بیت نیست، بلکه تبیین ارزش‌های حق ‌محور و ظلم ‌ستیز علوی و فاطمی و زدودن غبارهای تزویر و جعل و دروغ از آینه اسلام، ویژگی مهم و لا یتغیر شیعه است. واضح است که محل بحث و گفت‌وگو در این موضوعات، محیط‌های علمی و به دور از جنجال است که موجب تحریک احساسات عموم مردم نشود. ذات مکتب شیعه، در خصوص ظلم، حق‌کشی، انحراف و بیرون‌رفتن دین از مسیری که پیامبر (صلی الله علیه و آله) ترسیم فرموده‌اند، حساسیت نشان می‌دهد و با ظالمان و منحرفان و دشمنان اسلام و با آنان که برخلاف مسیر معصومان (علیهم‌السلام) گام برمی‌دارند، هرگز سازش نمی‌کند. بعضی‌ها می‌گویند هزار و چهار صد سال گذشته، قضیه غدیر، هر چه بوده گذشته و تمام شده است؛ نه امیرالمؤمنین (علیه السلام) هست و نه عمر؛ تکرار این مباحث بی‌فایده است . باید گفت مسئله گذشت زمان مطرح نیست . دنیای اسلام باید حرکتی اسلامی داشته باشد. حرکت اسلامی فقط تیر و تفنگ نیست . حرکت اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و علمی است. اگر می‌خواهیم حرکتی اسلامی داشته باشیم، پرسش مهم این است که: این حرکت اسلامی بر اساس چه معیار و ضابطه‌ای باید باشد؟ یعنی چه چیز را اسلام بدانیم؟ ممکن است بگویند قرآن، درست است؛ قرآن معیار و ضابطه حرکت ما است، اما بسیاری از مطالب در قرآن به صورت کلی آمده و باید به صورت جزئی و کاربردی برای ما تبیین شود. ما با تمام وجود همنوا با خود قرآن می‌گوییم: «و لاَ رَطْبٍ وَلاَ یابِسٍ إِلَّا فِی کتَابٍ مُبِینٍ»؛[3] اما آیا کسی می‌تواند بگوید تمام این رطب و یابس‌های در کتاب خدا برای ما قابل فهم است؟ همه می‌گویند خیر . درک عمده مطالب قرآن را سنت و بیان پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای ما آشکار می‌کند. حال باید پرسید : این بیان پیامبر (صلی الله علیه و آله) را از کجا أخذ کنیم؟ باید کسانی باشند که آنچه را در قرآن برای ما ناگفته مانده است، تبیین کنند . حرکت اسلامی بدون اطلاع از اساس اسلام ممکن نیست . أخذ مطالب قرآن و بیان پیغمبر (صلی الله علیه و آله) از کسانی که به مجرد اینکه به قدرت رسیدند (و حتی قبل از آنکه به قدرت برسند) سخنان و حرکاتی کاملاً مغایر با قرآن نشان دادند، ممکن نیست.

روز رحلت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) چه کسانی شمشیر کشیدند و داد زدند و گفتند: هر کس بگوید پیغمبر (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفته است او را خواهیم کشت؟! آیا باید از این افراد حقایق دینی را أخذ کنیم؟ حرکت اسلامی معیارهایی می‌طلبد که باید درست شناسایی شود تا حرکت‌ها صحیح باشد. در تمام دنیا هم وقتی می‌خواهند ایدئولوژی خاصی را حاکم کنند، اول اساس آن را تعیین می‌کنند و بعد درباره آن اساس بحث می‌کنند . ما در فقه افرادی مثل شیخ طوسی (قدس سره)، شیخ انصاری (قدس سره)، و سید مرتضی (قدس سره) را داریم که قولشان معتبر است. در اسلام چه کسانی هستند که قولشان دارای اعتبار است؟ اگر ما از گذشته بیرون بیاییم و کار به گذشته نداشته باشیم، پس این اساس را از کجا أخذ کنیم؟ از کجا بدانیم آنچه پیش روی ما است صحیح است یا نیست؟ اینجا مسئله حق و باطل است که نمی‌توان از آن گذشت. شخصیت‌های مذهبی- سیاسی، کلامشان ضبط می‌شود . به همین دلیل، این همه مطلب درباره شخصیت و سنت‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل شده است و صحابه پیغمبر هر چه از ایشان دیده بودند، نقل کرده‌اند . عایشه مدّت کوتاهی در خانه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بوده ولی روایات بسیاری از ایشان نقل کرده است؛ حتی مسائل خصوصی را. چرا؟ زیرا شخصیت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) به گونه‌ای است که تمام ابعاد آن در خور توجه و تأمل است .

واقعه غدیر

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بعد از هجرت، چند بار به مکه مشرف شدند. یکی از آنها در فتح مکه، و دیگری در حجة‌الوداع است . بنابراین، سفر به مکه سفری است بسیار مهم و باارزش . موقع بازگشت از سفر آخر، که حج پیامبر (صلی الله علیه و آله) در خلال آن انجام شد، واقعه غدیر خم هم اتفاق افتاد. بعد از اتمام مراسم و بازگشت حاجیان از مکه در غدیر خم که مسیر حاجیان از هم منشعب می‌شد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دستور توقف دادند . اکثر قریب به اتفاق توقف کردند . جمعیت غدیر را از سی هزار نفر تا یکصد و بیست هزار نفر هم نوشته‌اند. فرمان توقف پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در وسط روز و در گرمای شدید است. کاروان‌ها باید به ‌موقع به منازل برسند. در سفرهای آن زمان یک ساعت هم بسیار مهم بود. اگر این خیل عظیم جمعیت، مشک‌هایشان از آب تهی می‌شد، قطعاً بی‌آبی بسیاری از آنها را هلاک می‌کرد . با این خصوصیت، پیغمبر (صلی الله علیه و آله) دستور توقف می‌دهند تا برای مردم صحبت کنند.

چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مکه برای این مسئله اقدام نکرد؟ به دلیل اهمیت موضوع و اینکه مردم بدانند هدفی اساسی را دنبال می‌کنند. صرف دوستی و دوست‌داشتن علی (علیه السلام)، آن‌گونه که اهل سنّت ادعا کرده‌اند نیست. آیا واقعاً در آن وضعیت خاص پیامبر (صلی الله علیه و آله) مردم را جمع کرد تا فقط بگوید: من علی را دوست دارم و شما هم او را دوست بدارید؟ آیا معنای ولی، فقط همین دوست‌داشتن است؟ آیا آیه شریفه «إِنَّمَا وَلِیکمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ رَاکعُونَ»[4] هم بر این (دوست‌داشتن) دلالت دارد؟! خلاف عقل و انصاف است اگر گفته شود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تمام این جمعیت را معطل کرد که فقط بگوید: من علی را دوست دارم! آیا پیامبر چون علی را دوست دارد این‌گونه برای او دعا می‌کند؟ «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؛[5] «خدایا دوست بدار دوستانش را و دشمن بدار دشمنان او را». در واقع، این دعا برای جایی است که هدفی مهم و اساسی در پی باشد نه صرف دوست‌ داشتن.

حسان بن ثابت، شاعر پیامبر (صلی الله علیه و آله) فی‌البداهه اشعاری سرود و در حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) خواند. پیغمبر هم برایش دعا کرد . دعای پیامبر و اشعار حسان بن ثابت در شأن علی (علیه السلام) و اهمیت روز غدیر خم[6] موجود است.

تنهایی علی (علیه السلام) و بی‌وفایی مردم

از هجدهم ذی‌الحجه تا بیست و هشتم صفر چه اتفاقی افتاد؟ روز غدیر خم هجدهم ذی‌الحجه و رحلت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بیست و هشتم صفر به وقوع پیوست . فقط هفتاد روز از واقعه غدیر گذشته بود. این واقعه با همه اهمیتی که در ذهن‌ها و دل‌ها باقی گذاشته بود به‌سادگی انکار شد و به‌ شدّت به علی (علیه السلام) بی‌اعتنایی کردند و ایشان تنها شد. بسیاری از دوستان علی (علیه السلام) صورت خود را از علی (علیه السلام) برمی‌گرداندند. حتی نوشته‌اند یکی از دوستان نزدیک حضرت که بسیار اظهار ارادت می‌کرد، وقتی می‌دید علی به سوی او می‌آید، راهش را کج می‌کرد تا با او مواجه نشود. روایت شده است، روزی در آن ایام حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) از امیرالمؤمنین پرسیدند: شنیده‌ام که مردم دیگر به شما سلام نمی‌کنند؟ امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: ای کاش سلام نمی‌کردند! حتی جواب سلام مرا هم نمی‌دهند!

اتمام حجت علی (علیه‌السلام)

علی (علیه السلام) نفس پیامبر است. زیرا در روز مباهله، پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله) حسنین (علیهماالسّلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) و علی (علیه السلام) را به همراه خود برد و چون کلمه «ابنائنا» شامل حسنین علیهما السّلام و «نسائنا» شامل حضرت زهرا (سلام الله علیها) می‌شود، پس باید علی (علیه السلام) مشمول کلمه «انفسنا» شود. در این صورت بین شخص علی (علیه السلام) و نفس پیامبر (صلی الله علیه و آله) جدایی معنا ندارد. حضرت امیر (علیه السلام) در این روزها با همان حالتی که خداوند در روز مباهله فرموده بود: «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکم»[7] صدیقه طاهره (سلام الله علیها) و حسنین (علیهماالسلام) را سوار بر مرکبی کردند و چهل شب به خانه‌های مهاجرین و انصار رفتند و تظلم کردند که بیایید و شهادت دهید، ولی نیامدند و شهادت ندادند. حدیث غدیر در کتب اهل سنت بیشتر از حدّ تواتر است . مرحوم علامه امینی و مرحوم علامه میرحامد حسین هندی (قدس سره) از کتب اهل سنت طریق حدیث شریف غدیر را نقل کرده‌اند که در حدّ تواتر و حتی بیشتر است . اما ببینید همین تواتر که در همه جای عالم ایجاد علم می‌کند و «العلم حجة بذاته لا بجعل جاعل»، در نظر آقایان چگونه است. محمدحسین هیکل کتاب حیات محمد (صلی الله علیه و آله) را هفده بار تجدید چاپ کرده است . در چاپ اوّل، یک فصل به نام غدیر دارد که تمام خصوصیات غدیر در آن ذکر شده است، اما در چاپ هفدهم اصلاً چیزی به نام غدیر در آن وجود ندارد . گویا اصلاً واقع نشده است . کسانی از اهل تحقیق، این هفده چاپ را جمع کردند و با یکدیگر مقابله کردند. در هر چاپ، یک تکه از فضایل علی (علیه السلام) و حدیث غدیر حذف شده است. مثلاً حدیث یوم الدار در چاپ سیزدهم یا چهاردهم حذف شده است. چرا این کار را کردند؟ چون جواب قانع‌کننده‌ای برای نسل جوان و مردم دنیا ندارند.

انتخاب علی (علیه السلام) یعنی انتخاب اصلح

آنها که این مطالب را از تاریخ حذف می‌کنند، ناخواسته می‌خواهند بگویند نعوذ بالله پیغمبر (صلی الله علیه و آله) متوجه تفاوت افراد نبوده‌اند! ابن‌ابی‌الحدید معتزلی در شرح نهج‌البلاغه می‌گوید: «الحمد للَّه الذی ... قدم المفضول علی الافضل لمصلحة اقتضاها التکلیف».[8] آیا این مفضول را پیغمبر (صلی الله علیه و آله) مقدم داشت؟ یعنی اسلام آیینی است که مفضول را بر فاضل مقدم می‌دارد ! ؟ آیا اسلام برای علم ارزشی قائل نیست؟! برای تقدم فاضل ارزشی قائل نیست؟! آیا «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ»[9] موضوعیت ندارد؟ آیا معاویه و یزید مظهر اسلام‌اند؟! کسانی که قلم از نوشتن، زبان از گفتن و گوش از شنیدن اعمالشان شرم دارد؟ تبهکارانی که اسلام را وسیله‌ای برای نفوذ و تسلط بر جان و مال و اعراض مسلمین کردند . آنانی که زشت‌ترین و منفورترین گناهان (که زنای با محارم شاید کوچک‌ترین آنها است) مرتکب شدند معرف اسلام می‌شوند؟ کسانی که سعی در محو فضایل علی (علیه السلام) دارند دنبال چه چیزی هستند؟ متفکران و دانشمندان آنها به نسل‌های آینده و تاریخ چه خواهند گفت؟ محو فضایل اهل بیت (علیهم السلام) به چه دلیلی بوده است؟ امام صادق (علیه السلام) را رها کردند و دیگران را برگزیدند؟! بر اساس چه مرجحی؟ آن هم امامی را که هزار سال بعد از وفاتش از سوی معتبرترین مراکز علمی جهان، لقب مغز متفکر می‌گیرد! اگر فضایل اهل بیت (علیهم السلام) را انکار می‌کنند آیا می‌خواهند ولید بن یزید را معرف اسلام بدانند و به مراکز علمی جهان معرفی کنند؟ کسی که به علت مستی صبح نمی‌تواند به مسجد برود و کنیز مست خود را می‌فرستد تا در محرابی که باید خلیفه رسول‌اللَّه (صلی الله علیه و آله) نماز بخواند، برای مردم امام جماعت شود! می‌خواهند اینها را به عنوان اسلام معرفی کنند؟

دلیل منکوب‌کردن شیعه

آیا شیعه غیر از این حرفی دارد که اسلام دینی است که برای علم ارزش قائل است؟ اسلام دینی است که اصلح را مقدم می‌دارد . شیعه به آنچه قرآن درباره حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) می‌گوید قائل است. تمام حرکات و سکنات پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بر اساس وحی الهی است: «وَ مَا ینطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَی»؛[10] پس اگر دست علی (علیه السلام) را بلند کرد و فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» فقط به دلیل آن است که خدا فرموده بود و حضرت امتثال امر الاهی فرمود. آقایان در تفسیر آیه شریفه: «وَ إِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»[11] می‌گویند این راجع به احکام حج بوده است! مگر احکام حج را پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در مکه تمام نکرده بود؟ این چه مطلب مهمی است که خداوند تهدید می‌کند؟ فخر رازی از مفسران اهل سنت، در تفسیر خود می‌کوشد به گونه‌ای که مطابق نظر اهل سنت باشد، این معضل را حل کند، اما علی‌رغم همه تلاش‌ها راه به جایی نمی‌برد و مطلب در خوری عرضه نمی‌کند. البته فخر رازی چون فرد دانشمندی است، این را نقل می‌کند. بسیاری از آنها اساساً حاضر به نقل هم نیستند. این مظلومیت شیعه است؛ بلکه مظلومیت حق و حقیقت است . مظلومیت تفکر صحیح، تفکر علمی و مظلومیت علم است. اگر شیعه کنار گذاشته شود، اسلامی برای عرضه وجود ندارد. وقتی از شیعه با عناوینی مثل «مشرک»، «کافر» و «الروافض (خذلهم الله تعالی)» یاد می‌شود، چه کسی باید مسلمان و موحّد نامیده شود؟ آیا ابوسفیان مظهر اسلام است که وقتی بلال حبشی (قدس سره) مؤذن رسول‌اللَّه (صلی الله علیه و آله) را بر بالای کعبه در حال اذان‌گفتن می‌دید، با ناراحتی می‌گفت: ای کاش مرده بودم و نمی‌دیدم این کلاغ سیاه در جایگاه هبل بایستد و نام محمد را ببرد؟ یا خلیفه دوم که رسماً به فرماندارانش بخش‌نامه کرده بود که به موالی، یعنی ایرانیان، هیچ شغل و سمتی ندهند[12] و رسماً نژادپرستی را ترویج کرد، در حالی که اسلام به‌شدّت با نژادپرستی مخالف است؟ تشیع، مکتبی بسیار مترقی است . تشیع یعنی حرکت در مسیر علی بن ابی‌طالب (علیه السلام).

وظیفه شیعه

ما شیعیان اولاً باید خداوند تبارک و تعالی را شاکر باشیم که ما را در سرزمینی قرار داد که با علی و فرزندانش (علیهم السلام) آشنا شویم . هم علی‌شناس، و هم محب علی (علیه السلام) هستیم. باید قدردان این نعمت باشیم و توجه کافی داشته باشیم که حرکتی نکنیم که موجب لکه‌دارشدن این نام‌های مقدس و آموزه‌های اصیل دینی شود. شیعه باید به یاد داشته باشد که روزگاری بر او گذشته است که کسی جرئت اینکه بگوید شیعه هستم نداشت . به قدری کتمان عقاید شدید بود، که حتی برخی در خانواده خود هم ابراز عقیده نمی‌کردند . این مسئله نباید فراموش شود که چه زحماتی کشیده شده و چه خون‌هایی ریخته شده که امروز شیعه می‌تواند در تمام دنیا با عزّت و افتخار ندای پرارج «اشهد ان علیاً ولی اللَّه» را با عالی‌ترین صدا فریاد بزند. باید بکوشیم در حال شناخت باشیم و هم خودمان معرفت پیدا کنیم و هم این معارف را عرضه کنیم. امام صادق (علیه السلام) سخنی را فرمودند که از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) هم وارد شده است. ایشان فرمودند: «دوست ندارم شما را ببینم مگر آنکه یا معلم باشید یا متعلم». دیگران تلاش کرده‌اند و این امانت گران‌بها را به ما رسانده‌اند، ما هم باید بکوشیم و آن را به نسل‌های بعدی عرضه کنیم.

والسلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته



[1] . نهج‌البلاغه، شیخ محمد عبده، ص450.

[2] . مجلسی، بحار الانوار، ج66، ص237.

[3] . انعام: 59.

[4] . مائده: 55؛ ابواسحاق ثعلبی در تفسیرش با اسناد خودش از ابوذر غفاری روایت می‌کند : ما در مسجد پشت سر رسول خدا (ص) نماز می‌خواندیم. گدایی وارد مسجد شد. کسی چیزی به او نداد . سائل دستانش را به آسمان بالا برد و گفت: خدایا، شاهد باش که در مسجد پیامبرت محمد (ص) طلب کمک کردم، کسی به من چیزی نداد . حضرت علی (ع) در نماز، در حال رکوع بود. به او با انگشت خنصر راست، که در آن انگشتری بود، اشاره کرد . سائل جلو آمد و انگشتر را از دست علی (ع) خارج کرد. این اتفاق پیش چشم پیامبر (ص) افتاد. پیامبر یک سمت صورت را به آسمان بلند کرد و فرمود: «اللهم ان اخی موسی سئلک رب اشرح لی صدری ... واجعل لی وزیراً من اهلی هارون اخی اشدد به ازری و اشرکه فی امری ... اللهم انی محمد نبیک و صفیک اللهم اشرح لی ... واجعل لی وزیراً من اهلی اشدد به ظهری . ابوذر (قدس سره) می‌فرماید زمانی که دعای پیغمبر (ص) تمام شد جبرئیل (ع) نازل شد و این آیه را بر پیامبر عرضه داشت: «إِنَّمَا وَلِیکمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ رَاکعُونَ»؛ تفسیر طبری، ج6، ص165؛ تفسیر رازی، ج4، ص431.

[5] . مجلسی، بحار الانوار، ج2، ص226.

[6] . علامه شیخ عبد الحسین احمد الامینی، الغدیر، دار الکتب الاسلامیة، طهران، 1366، چاپ دوم، ج2، ص34.

[7] . ای پیامبر! به نصارای نجران بگو برای اثبات حق‌بودن خود بیایید همدیگر را نفرین کنیم و برای این کار به آنها بگو ما فرزندان خود را می‌آوریم، شما هم فرزندانتان را بیاورید، ما زنانمان را می‌آوریم شما هم زنانتان را بیاورید، ما خودمان می‌آییم شما هم خودتان بیایید (آل عمران: 61).

[8] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص3.

[9] . واقعه: 10-11؛ خود اهل سنت گفته‌اند این آیه در حق علی نازل شده است . ابن‌مردویه از ابن‌عباس نقل می‌کند که این آیه در حق حزقیل مؤمن آل فرعون و حبیب نجاری (که در سوره یس ذکر شده) و علی بن ابی طالب نازل شده و هر یک از اینها باسابقه‌ترین امت خود هستند و علی (ع) افضل آنها است. این روایت را محب‌الدین طبری در ریاض، ج1، ص157، نقل می‌کند و گنجی در کفایة، ص46 می‌گوید: باسابقه‌ترین افراد در امت‌ها سه نفرند که یک چشم به هم زدن شرک به خدا نورزیدند : علی بن ابی‌طالب (ع)، صاحب یاسین و مؤمن‌آل فرعون؛ اینها صدیقون هستند و علی برترین آنها است؛ به نقل از: الغدیر، ج2، ص306.

[10] . نجم: 3-4.

[11] . مائده: 67.

[12] . مسعودی، مروج الذهب، ج 2 ، ص 320.