هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

توسل به اولیاى خدا

:: توسل به اولیاى خدا

او آهى از دل کشیده با خود مى گوید: واى از این مشرکان کافر و زندیق... که خود را مسلمان مى خوانند. واى... .
محمد به او مى گوید: چه کسانى را مى گویى؟
کمال: شیعیان را مى گویم!
محمد: آنان را دشنام نده و مشرک نخوان که آنها مسلمان هستند.
کمال: کشتن آنان شایسته تر از کشتن کفار است.
محمد: این جوشش نابخردانه تو براى چیست؟ و به چه دلیل آنان مشرک هستند؟
کمال: آنان در کنار خداوند، خدایانى دیگر برگزیده اند و چیزى را به جاى خدا مى پرستند که نمى تواند به آنان سود و زیانى برساند.
محمد: چگونه چنین چیزى ممکن است؟
کمال: آنان به پیامبر، امامان و اولیاى خدا متوسل شده، با عبارتهایى چون: یا رسول اللّه ، یا على، یا حسین، یا صاحب الزمان و... از آنان مى خواهند حاجت شان را برآورند. شیعیان مدعى اند که آنان اولیاى خداوند هستند و مى توانند نیازهاى ایشان را بر آورده سازند. به نظر تو این کار شرک بى پرده و آشکار، و کفر و پرستش جز خدا نیست؟
محمد: اجازه بده مطلبى کوتاه براى تو بگویم.
کمال: بگو.
محمد: من نیز از کسانى بودم که شیعیان را آماج دشنام، تهمت و ناروا گویى قرار مى دادند. هر جا که فرصتى دست مى داد، و در نبود آنان دشنام خود را نثارشان مى کردم. سرانجام در سفر حج با یکى از شیعیان همراه شدم. بر اساس بدبینى نسبت به شیعیان، با وى سر ناسازگارى گذارده، کینه چندین ساله اى را که از آنان داشتم بر زبان راندم، اما او با صبر تمام، خاموش ماند و در حالى که از چهره اش خوشرویى نمایان بود، در واکنش به برخورد من فقط مى خندید. هر چه بر دشنام به او مى افزودم، با لبخند مهربانش در من مى نگریست. خوى نیکوى او آتش دشمنى و دشنام گویى مرا فرو نشاند. زمانى که ساکت شدم، رو به من کرد و گفت: برادر دینى، محمد، اجازه مى دهى سخنى با تو بگویم؟
میان ما سخن هایى در موضوع هاى مختلف رد و بدل شد. از جمله مطالبى که مرا به پذیرش حقانیت آنان وا مى داشت، موضوع توسل به اولیاى خدا بود.
کمال: گویا نیرنگ بازى، فریبکارى و شرک آنان در تو نیز تأثیر گذارده است... شناخت تو از دین و اسلام اندک است!
محمد: آماده ام تا بر اساس قرآن کریم، سنت اطهر و سیره مسلمانان صالح، درباره توسل به اولیاى خدا با تو بحث و گفت و گو کنم.
کمال: خداى بزرگ از همه خلق نسبت به آفریدگانش مهربان تر است و مانعى میان او و خلق وجود ندارد و بنده در هر جا و هر زمان باید به طور مستقیم و بدون واسطه با خدا ارتباط برقرار کرده و بدو متوسل شود و توسل به غیر خدا هر چند مانند پیامبران، امامان، فرشتگان یا بنده اى صالح، جایز نیست؛ اگر چه نزد خداوند بالاترین منزلت ها را داشته باشند.
محمد: چرا توسل به آنان جایز نیست؟
کمال: انسان، پس از مرگ معدوم شده، از بین مى رود و از چنین کسى هیچ گونه استفاده اى نمى شود، پس چگونه به موجودى که اینک نابود شده است متوسل مى شوى؟
محمد: به چه دلیل مى گویید که مُردن، نابود شدن است؟و چه کسى این را مى گوید؟
کمال: امام محمد بن عبدالوهاب مى گوید: «به صالحان از دنیا رفته، متوسل شدن در واقع دست به دامن معدوم، شدن است و این کار از نظر عقل ناپسند و زشت است. نیز یکى از پیروان او نقل مى کند که در حضور او [محمد بن عبدالوهاب] گفته شد، یا این که آن را شنیده و بدان راضى بوده و آن را تأیید کرده: «که این عصاى من از محمد [العیاذ باللّه  ]بهتر و سودمندتر است، چرا که از این عصا براى کشتن مار، عقرب و امثال آن مى توان استفاده کرد، در حالى که محمد مرده است و سودى از او بر نمى آید[21].
بنابر این، مطلب پیش گفته و مطالبى مشابه آن گویاى ناپسند و قبیح بودن توسل به مُردگان است، اگر چه آن مرده، پیامبرى چون رسول خدا باشد.
محمد: قضیه کاملاً برعکس است، زیرا با مُردن انسان عوالمى براى او آشکار و کشف مى شود که در زمان حیاتش کشف نشده بود. خداوند در این باره مى فرماید:
«...فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَـآءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ»؛ «و [ولى] ما پرده ات را [از جلو چشمانت] برداشتیم و دیده ات امروز تیز است»[22].
و «وَلاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلُ فِى سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَ تٌ بَلْ أَحْیَآءٌ وَ لَـکِن لاَّ تَشْعُرُونَ»؛ «کسانى که در راه خدا کشته شده اند مرده نخوانید، بلکه زنده اند، ولى شما نمى دانید»[23].
و نیز «وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِى سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَ تَا بَلْ أَحْیَآءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»؛ «هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده اند، مرده مپندارید، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند»[24].
در صحیح بخارى آمده است:
«پیامبر صلى الله علیه و آله به کنار «قلیب بدر» [جایى که کشتگان سپاه شرک در آن افکنده شدند] آمد، خطاب به کشتگان مشرکان فرمود: آنچه را که خداى مان به ما وعده داده بود حق یافتیم؛ آیا شما نیز وعده خداى تان را حق یافتید؟
به حضرت گفته شد: مردگان را[به پاسخ دادن فرا] مى خوانید!
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: شما از آنان شنواتر نیستید[25].
نیز «غزالى» (یکى از بزرگان مذهب شافعى) مى گوید:
«برخى مى پندارند که مرگ، نابودى است... این، پندار ملحدان [و کافران] است»[26].
کمال: امام غزالى اعتقاد به نابودى پس از مرگ را کفر و الحاد مى داند؟!... کجا چنین سخنى گفته است.
محمد: در کتاب احیاء العلوم[27] این مطلب را بیان داشته است. با مراجعه به این کتاب گفتار او را در این باب خواهى یافت.
کمال: این سخن غزالى شگفت انگیز است!
محمد: این سخن غزالى شگفت انگیز نیست، بلکه بى اطلاعى تو از آن، جاى تعجب دارد. آیا خطاب پیامبر صلى الله علیه و آله به کشتگان قلیب بدر، را نشنیدى؟
چنان که مردگان از بین رفته باشند، نه قدرت شنوایى دارند و نه توان فهم؛ لذا جایى براى گفته پیامبر صلى الله علیه و آلهباقى نمى ماند که فرمود: «شما از آنان شنواتر نیستید».[28] بنابر آنچه پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود، آنان همانند شما مى شنوند و مى فهمند. حال قانع شدى؟

کمال: آرى. اما در حیرتم که چگونه در این سالهاى دراز در این آیات تعمق و دقت نکرده ام تا به مقصود آن ها پى ببرم و چگونه [حتى یک بار] این حدیث پیامبر و گفته یکى از بزرگان مان، امام غزالى را نشنیده ام.
محمد: حال پذیرفتى که گفته شیعه مبنى بر نابود نشدن انسان پس از مرگ، سخنى منصفانه و مبتنى بر واقعیت است، یا این که همچنان در شک و تردید به سر مى برى؟
کمال: نه. در این گفته شکى ندارم، اما چیز دیگرى مرا سرگشته کرده است.
محمد: چه چیز موجب سرگشتگى ات شده است؟
کمال: این که غزالى چنین اعتقادى را باور داشته و خلاف آن را گفته ملحدان دانسته و پیامبر تأکید و تصریح دارد که مُردگان نیز همانند زندگان مى شنوند و مى فهمند؛ اما محمد بن عبدالوهاب معتقد است که انسان ها پس از مرگ نابود مى شوند.!
از دیگر سو چگونه محمد بن عبدالوهاب در کمال جسارت مى گوید: «چوب دستى من از پیامبر بهتر است، چرا که این سود مى رساند و پیامبر سودرسان نیست»؟[29] همین مسأله باعث سرگشتگى من شده است.
محمد: نه، نباید حیران و متعجّب شوى. باید افراد را در ترازوى قرآن و سنت و سیره گذشتگان صالح بسنجیم، چنانچه گفتار و کردار آنان با قرآن، سنت و سیره صالحان مطابقت داشت، مؤمن هستند، و هرگز نباید دین را با اشخاص شناخت و سنجید. حال اگر فردى را مؤمن و مخلص دانستیم مى توانیم تمام گفتار و کردار او راـ هر چند با قرآن، سنت و سیره صالحان مخالفت صریح و ریشه در کفر و الحاد داشته باشد ـ عین اسلام بدانیم؟ نه، چنین نیست، بلکه هر گاه هر انحرافى در هر کسى با هر جایگاهى دیدیم باید از او بیزارى جسته، از حقیقت پیروى کنیم.
کمال: درست است... تا به حال ایمان محکمى به این شخص (محمدبن عبدالوهاب) داشتم، اما اکنون که مرا از خطاى بزرگ او که کفر و الحاد در دین به شمار مى رود، آگاه کردى، اعتقادم نسبت به او از بین رفت و از این پس او را در مقام عالمى که بتوان احکام دین را از او فرا گرفت نخواهم دانست.
محمد: سخن از او (محمد بن عبد الوهاب) را به کنارى بگذار، سخن خود را دنبال کنیم.
کمال: باشد، مى پذیرم که انسان با مردن از بین نمى رود، اما با وجود این اندیشه که مى گوید: «توسل به خلق خدا شرک و بُریدن از دین است» چگونه مى توان به پیامبر، امام یا یکى از صالحان متوسل شد؟
محمد: دست به دامان زندگان شدن و درخواست نیاز از آنان کردن و التماس دعا گفتن یا این که بگوییم: اى باقر، اى جعفر، اى رضا، اى... دینارى به من بده، از خدا برایم طلب آمرزش کن، دست مرا گرفته به مسجد ببر یا... [از نظر شرع ]جایز است؟
کمال: البته که جایز است.
محمد: حال که ثابت شد انسان مُرده همانند زندگان مى شنود، درخواست نیاز از او و توسل به وى چه مانعى دارد؟
کمال درنگى کرده، سپس سر بلند کرد و گفت: همین طور است که تو مى گویى، درست است.
محمد: دلیل دیگرى بر جواز توسل به پیامبر صلى الله علیه و آله و دیگر صالحان در دست داریم.
کمال: چه دلیلى؟
محمد: صحابه[30] پیامبر صلى الله علیه و آله در زمان حیات و پس از وفات آن حضرت، به او متوسل مى شدند. پیامبر صلى الله علیه و آلهدر زمان حیات خود و پس از او دیگر یاران و اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله، از این کار جلوگیرى نمى کردند و اگر توسل به غیر خدا شرک باشد، بى تردید آنان از این کار منع مى کردند.
کمال: چه کسى پس از وفات پیامبر به آن حضرت متوسل شده است؟
محمد: به عنوان مثال به چند نمونه اشاره مى کنم:
«بیهقى»[31] و «ابن ابى شیبه» با اسناد صحیح روایت کرده اند و نیز از «احمد بن زینى دحلان» روایت شده است: «در روزگار خلافت عمر، مردم دچار قحطى شدند. «بلال بن حرث» کنار قبر پیامبر صلى الله علیه و آله رفت و گفت: اى رسول خدا، براى امتت طلب باران کن که [از گرسنگى و خشکسالى] در معرض نابودى قرار گرفته اند»[32].
مى دانیم که بلال مدتى طولانى همنشین و یار پیامبر صلى الله علیه و آله و از صحابه بود و احکام را بى واسطه از پیامبر  صلى الله علیه و آله مى گرفت. چنانچه خواندن پیامبر صلى الله علیه و آله و توسل به او شرک مى بود، بى تردید بلال مرتکب چنین کارى نمى شد و اگر چنین مى کرد دیگر صحابه او را باز مى داشتند. همین مطلب محکم ترین دلیل بر جواز توسل به پیامبر صلى الله علیه و آله است.
نیز بیهقى از عمر بن خطاب نقل کرده است که رسول خدا فرمود: چون آدم مرتکب خطا شد، گفت:
یا ربّ أسئلک بحقّ محمد صلى الله علیه و آله وسلم إلاّ ماغفرت لی...؛ خداوندا، از تو مى خواهم به حرمت محمد  صلى الله علیه و آله گناه مرا ببخشى...[33].
بنابر این اگر توسل به پیامبر صلى الله علیه و آله حرام و شرک بود هرگز حضرت آدم علیه السلامچنین کارى نمى کرد.
در روایت دیگرى آمده است:
«چون منصور دوانیقى روانه حج شد، به زیارت قبر پیامبر صلى الله علیه و آله نیز رفت. در آن جا به «مالک»[34] پیشواى مالکیان گفت: اى ابو عبداللّه ، رو به قبله بایستم و به درگاه خدا دعا کنم، یا این که رو به قبر پیامبرخدا کنم؟
مالک گفت: چرا از پیامبر که وسیله تو و پدرت آدم به درگاه خداوند است روى بگردانى؟ روى به جانب او بکن و او را شفیع خود قرار ده که [بى تردید ]خداوند شفاعت او را درباره ات مى پذیرد زیرا خداوند فرموده است: «...وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّـلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَآءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابا رَّحِیما»؛ «و اگر آنان وقتى به خود ستم کرده بودند، پیش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پیامبر [نیز ]براى آنان طلب آمرزش مى کرد، قطعا خدا را توبه پذیرِ مهربان مى یافتند».[35]-[36]
عبارت «او وسیله (واسطه) تو و پدرت آدم به درگاه خداوند است»[37] دلیل محکمى بر جواز، بلکه مستحب بودن توسل به پیامبر صلى الله علیه و آله مى باشد.
«دارمى» در صحیح خود از «ابوالجوزاء» نقل مى کند که:
«مردم مدینه دچار قحطى شدیدى شدند، لذا از گرفتارى خود نزد «عایشه» شکایت بردند. او گفت: به قبر پیامبر صلى الله علیه و آله نگاه کنید و [با نگاه خود ]از آن روزنه اى تا به آسمان بسازید به گونه اى که حایل و مانعى در میان نباشد (او را نزد خداوند به شفاعت ببرید).
آنان این کار را کردند و رفتند. در نتیجه این توسل آسمان باریدن گرفت، گیاهان روئیدند، شترها [از فراوانى علوفه] چربى فراوان دادند و از شدت چاقى دریده شدند. آن سال «سال چاک» نامیده شد[38].
صدها مورد مشابه آنچه بیان شد در کتابهاى روایى وجود دارد که همگى بر جواز توسل به پیامبر پس از رحلت شان دلالت دارد. بنابر این اگر توسل به رسول خدا جایز بوده، حرام و شرک نباشد، توسل به امامان، فرشتگان و صالحان نیز جایز است، چرا که اگر این کار شرک آلود باشد، حتى در مورد پیامبر نیز باید حرام و ممنوع باشد و اگر جایز است لزوما باید توسل را نه تنها به پیامبر که به تمام بندگان صالح خدا جایز شمرد.
کمال: شگفتا! حتى یکى از این روایاتى که بر شمردى تا به حال ندیده و نشنیده بودم.
محمد: در صورتى که به کتاب هاى حدیث مراجعه کنى، صدها شاهد درباره جواز توسل به پیامبر صلى الله علیه و آله را خواهى دید که آنچه براى تو باز گفتم، چونان قطره شبنمى در برابر دریاست، وانگهى چنین به نظر مى رسد که در زمینه حدیث و سیره صالحان پیشین، مطالعه زیادى ندارید.
کمال: على رغم اشتیاقى که نسبت به مطالعه متون حدیثى و کتب سیره دارم، مشغله زیاد و گرفتارى ها مرا از این کار باز داشته اند.
محمد: در حالى که در زمینه حدیث مطالعه اندکى دارید آیا درست است که براساس گفته محمد بن عبدالوهاب، شیعیان و تمام مسلمانان را دشنام داده، آن ها را به شرک ورزیدن متهم کنید؟ این کار درست نیست و اگر اجازه بدهید بى پرده چیزى به شما بگویم.
کمال در حالى که مى خندید، با گشاده رویى گفت: هر چه در دل دارى بگو. ما دو دوست هستیم و به همین دلیل این موضوع را مطرح کردم تا از دانسته هاى تو بهره مند شوم.
محمد: تو دقیقا همانند کافران قریش هستى که بت پرستى پدران خود را بهانه کرده مى گفتند:
«...إِنَّا وَجَدْنَآ ءَابَآءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى ءَاثَـرِهِم مُّقْتَدُونَ»؛ «پدران خود را بر آیینى [و راهى] یافتیم و ما از پى ایشان راه سپریم».[39]
و بر بت پرستى خود پاى ورزى مى کردند؛ مى دانى چرا خداوند آنان را سرزنش کرد؟ از آن رو مورد سرزنش قرار گرفتند که به گفته پیامبران گوش نمى دادند تا از این رهگذر به درستى یا نادرستى گفتار او پى ببرند و همچنان بر پرستش بت ها اصرار مى ورزیدند.
از شما مى خواهم که کورکورانه، از رفتار پدرانت پیروى نکنى و با اندیشه و تفکر در پى یافتن حقیقت باشى و زندگى خود را بر آن استوار گردانى.
با مطالعه کتب حدیثى درخواهى یافت که نظر گروهى در مورد شرک آلود و حرام بودن توسل به اولیاى الهى، با نظر تمام فرقه هاى اسلامى مغایرت دارد؛ این را مى پذیرى؟
کمال: آرى... ظاهرا در این موضوع حق با شیعیان و دیگر مسلمانان  است.
حال در مورد دشنام هایى که به شیعیان داده ام چه کنم؟
محمد: به درگاه خداوند طلب مغفرت کن؛ همواره در جست و جوى حقیقت باش تا خدایت بیامرزد. هر چه را درباره اعتقادات شیعه مى شنوى بررسى کن و از حقیقت یا بطلان آن مطمئن شو تا به حقیقت برسى و دست از تعصب بردار که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده است: «هر تعصب [بى جایى] در آتش جاى دارد».
کمال: چنین خواهم کرد و از این که مرا از حقیقت آگاه کردى متشکرم.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد