هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

فصل اوّل: سه دلیل از دلائل امامت امیر المؤمنین علیه السّلام ،جهت سوّم: دلالت «حدیث ثقلین»


جهت سوّم: دلالت «حدیث ثقلین»


در صفحات گذشته که از الفاظ مختلف «حدیث ثقلین» بحث مى کردیم، اجمالى از دلالت این حدیث شریف را بر منصب منیع خلافت و امامت بیان کردیم، و گفتیم که حدیث شریف به حساب لفظ «خلیفتین» نصّ در امامت و خلافت مى باشد، ولى کیفیّت دلالت الفاظى مانند «أخذ» و «تمسّک» و «اعتصام» بدینگونه است که: چون این الفاظ دلالت بر وجوب تبعیّت و پیروى و اطاعت مطلق بدون قید و شرط مى نمایند، قهراً مفاد حدیث، امامت و خلافت خواهد بود، زیرا شکّى نیست که بین اطاعت مطلق و بین امامت و خلافت، تلازم و همبستگى تامّ غیر قابل انکار وجود دارد.


براى تثبیت آنچه بیان شد مى توانید به بیانات شارحین «حدیث ثقلین» از اعلام و مشاهیر اهل سنّت مراجعه نمائید، مثلاً مناوى در «شرح جامع صغیر» و ملاّ على قارى در «شرح مشکاة»، و نیز به کتابهاى «نسیم الرّیاض»، «شرح المواهب اللَّدُنیّة»، «السّراج المنیر فى شرح الجامع الصّغیر»، «الصّواعق المحرقة»، و «جواهر العقدین» و تألیفات زیاد دیگر، که مؤلّفین آنها همه تصریح نموده اند که مفاد «حدیث ثقلین» عبارتست از تشویق و وادار نمودن و برانگیختن جمیع امّت به اینکه از رفتار و کردار و اقوال خاندان نبوّت علیهم السّلام پیروى کرده و حجّت بدانند، و معالم دینشان را از آنان گرفته و آنان را مقتداى خود در جمیع امور قرار دهند.


براى نمونه به کلام چند تن از آنان توجّه نمائید:

  

مناوى مى گوید: این حدیث شریف «حدیث ثقلین» به صراحت و بدون هیچگونه ابهامى دلالت دارد بر اینکه: قرآن و عترت (علیهم السّلام) مانند دو فرزندى هستند که با یکدیگر زاده شده اند، پیامبر اکرم (صلّى الله علیه وآله وسلّم) آنان را در بین امّت گذاشته و به امّت توصیه فرموده که به نیکى با آن دو سلوک نمایند، و حقّ آن دو را بر خودشان مقدّم کرده و در امور دینشان به آن دو تمسّک جویند(1).
ملاّ على قارى در شرح حدیث شریف چنین مى نگارد:
معناى تمسّک به عترت (علیهم السّلام) عبارتست از: دوستى آنان و هدایت یافتن به راه و روش و دستورات آنان(2).
زرقانى مالکى (که یکى از محقّقین پرآوازه عامّه در حدیث مى باشد) چنین مى گوید:
رسول خدا (صلّى الله علیه وآله وسلّم) در ذیل «حدیث ثقلین» توصیه اکید در رعایت حقوق «ثقلین» مى فرماید، آنجا که فرموده: پس ببینید پس از من چگونه پاس این دو را مى دارید؟ آیا از آن دو تبعیّت و پیروى کرده و موجبات خشنودى مرا فراهم مى آورید، یا از راه و روش این دو گوهر گرانبها اعراض نموده و با این کارتان مرا اندوهناک مى نمائید(3)؟
ابن حجر مکّى در ارتباط با مفاد «حدیث ثقلین» مى نویسد:
رسول خدا (صلّى الله علیه وآله وسلّم) با این فرمایش، امّت را به اقتداء و تمسّک و فراگیرى از علم سرشار این دو منبع دانش، فرمان مى دهند(4).
و از آن رهگذر که یکى از امورى که «حدیث ثقلین» افاده مى کند وجوب تعلّم از «عترت» علیهم السّلام است، مى توان نتیجه گرفت که «حدیث ثقلین» دلالت بر اعلمیّت اهلبیت علیهم السّلام مى نماید، و اعلمیّت هم مقیّد به مورد خاصّى و ظرف مخصوصى نیست، و به عبارت دیگر: اعلمیّت، اعلمیّت مطلق است، به این معنى که: تمام اصحاب (بعد از رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم) و تمامى امّت در ظروف آینده و زمانهاى آتیه مأمورند به اینکه در مسائل علمى و امور دین به خاندان نبوّت علیهم السّلام رجوع نمایند، همچنانکه مأمور به تبعیّت و پیروى و سرسپردگى و اطاعت از آنان مى باشند.
و شنیدنى است که گفته شود: در بعضى از الفاظى که بزرگان محدّثین عامّه نقل کرده اند، به مجموعه امورى که در سطور قبل مذکور شد، تصریح گردیده است:
طبرانى در «المعجم الکبیر»(5)، هیثمى در «مجمع الزّوائد»(6)، ابن اثیر جزرى در «اُسد الغابة»(7) و ابن حجر مکّى در «الصّواعق المحرقه»(8)حدیث شریف ثقلین را به این الفاظ نقل کرده اند:
رسول خدا (صلّى الله علیه وآله وسلّم) بعد از آنکه فرمودند: إنّی تارکٌ فیکم الثّقلین کتاب الله وعترتی أهل بیتی ما إن تمسّکتُم بهما لن تضلّوا بعدی أبداً، اضافه فرمودند که: فَلا تَقدَّمُوهُما فَتَهْلِکُوا، ولا تُقَصِّرُوا عَنْهُما فَتَهْلِکُوا، ولا تُعَلِّمُوهُمْ فَإنَّهُمْ أعْلَمُ مِنْکُمْ: پس بر کتاب و عترت (علیهم السّلام) پیشى نگیرید که هلاک خواهید شد، و در حقّ آن دو کوتاهى نکنید که هلاک خواهید شد، و به عترتم چیزى نیاموزید چراکه آنان داناتر از شما مى باشند.
و آنچه ما استنتاج نمودیم مورد تصریح اعلام اهل سنّت و شرّاح حدیث از عامّه مى باشد، مثلاً: ملاّ على قارى در کتاب «مرقاة المفاتیح» مى گوید: روشن است که در غالب موارد عرفى، افراد نزدیک تر به صاحب خانه، از حالات و خصوصیّات او بهتر آگاهى دارند تا دیگران، پس مراد از عترت: دانشمندان و عالمان از خاندان نبوّت مى باشند که اطّلاع کامل بر راه و روش رسول خدا (صلّى الله علیه وآله وسلّم) دارند، و دانش و حکمت آن بزرگوار نزد آنان مى باشد، و روى همین حساب هم قرین کتاب خداى سبحان قرار داده شده اند، و همچنانکه رسول خدا (صلّى الله علیه وآله وسلّم) معلّم کتاب خداوند متعال و آموزنده حکمت و دانش به امّت است ـ (یُعَلِّمُهُمُ الکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ)(9) ـ عترت آن بزرگوار نیز داراى همین منصب مى باشند.
و نیز ابن حجر مکّى در کتاب «الصّواعق المحرقة» بعد از نقل کامل حدیث ثقلین با الفاظى که اعلمیّت نیز از آن استنتاج مى شد، چنین مى گوید: این فرمایش حضرت که فرموده اند: فَلا تَقَدَّمُوهُمْ فَتَهْلِکُوا...، دلیل است بر اینکه در بین فامیل خاصّ رسول خدا (صلّى الله علیه وآله وسلّم) هرکه اهلیّت مراتب عالى و قدرت تأمین خواسته هاى دینى مردم را داراست بر دیگرى مقدم است.
نتیجه اینکه: «حدیث ثقلین» به اعتبار آن قسمت که دلالت بر وجوب تعلّم از «عترت» مى نماید، دلالت بر امامت خاندان نبوّت علیهم السّلام و تقدّم آنان بر دیگران مى کند، و این نیز یکى از امورى است که مى توان براى اثبات آن به «حدیث ثقلین» تمسّک جست.
و باید دانست که: اینکه رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم، «عترت» را قرین و همدوش قرآن کریم قرار داده اند نیز خود بر سه نکته اساسى دلالت مى نماید:
1 ـ عصمت اهلبیت علیهم السّلام.
2 ـ وجود امامى از اهلبیت علیهم السّلام در تمام زمانها که آن امام صلاحیّت براى امامت و خلافت و جانشینى رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم داشته باشد، و تا قرآن باقى است او نیز موجود است.
3 ـ واجب است جمیع افراد امّت، کلّیّه امورى که در دینشان بدان محتاج هستند از عترت علیهم السّلام، گرفته و دست نیاز در کلّیّه علومى که بدان نیازمند هستند به سوى آنان دراز نمایند.
و البتّه بحث از عصمت، و نیز بحث از امامت سایر ائمّه علیهم السّلام (غیر از امیرالمؤمنین) که باید همراه قرآن امامى باشد که اهلیّت تصدّى منصب رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم را در بین امّت داشته باشد، هریک مقتضى تألیفى جداگانه و مبسوط مى باشد.


(1) فیض القدیر: ج3/15.
(2) مرقاة المفاتیح: ج5/600.
(3) شرح المواهب اللّدُنیّة: ج7/5.
(4) الصّواعق المحرقة: 231، چاپ دارالکتب العلمیّة ـ بیروت ـ 1414 هـ.ق.
(5) المعجم الکبیر: ج5/186 ـ 187.
(6) مجمع الزّوائد به نقل طبرانى.
(7) اسد الغابة: ج1/490، چاپ دارالفکر ـ بیروت ـ 1409 هـ.ق.
(8) الصّواعق المحرقة: 90.
(9) سوره آل عمران: 3/164، سوره جمعه: 62/2. صفحه قبلی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد