ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
فرد لعین وخبیث غاصب به مردمی که در اطرافش بودند دستور داد هیزم جمع کنند، خودش نیز همراه آنان هیزم جمع کرد و آن را در اطراف خانه علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) و فرزندانش قرار دادند.
آنگاه فرد لعین وخبیث غاصب به گونه ای که علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) بشنوند ندا کرد: به خدا سوگند باید از خانه خارج شده و با خلیفه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بیعت کنی وگرنه تو را به آتش خواهم کشید.
فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: ای ....، (فرد لعین وخبیث غاصب) ما را با تو چه کار؟
غاصب لعین گفت: در را باز کن وگرنه خانه تان را به آتش می کشیم.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: ای ...لعین آیا از خدا نمی ترسی و وارد خانه من می شوی؟
....غاصب لعین دست برنداشت و آتش خواست و با آن، درب خانه را به آتش کشید سپس در را فشار داد و وارد خانه شد.
در این هنگام فاطمه (سلام الله علیها) در مقابل او در آمد و فریاد کشید: یا أبتاه، یا رسول الله!
....غاصب لعین شمشیر را در حالی که غلاف بود بالا برد و با آن به پهلوی فاطمه (سلام الله علیها) زد و آن حضرت ناله زد: یا رسول الله!
....غاصب لعین ملعون اینبار تازیانه را بالا برد و با آن به بازوی حضرت زد و آن حضرت فریاد کشید:
یا رسول الله! ....غاصب لعین چه رفتار بدی با بازماندگانت کردند.
ناگهان علی (علیه السلام) از جا برخواست و گریبان ....غاصب لعین را گرفت و او را کشید و بر زمین زد و بر بینی او کوبید و گلویش را فشار داد و خواست او را به قتل برساند که سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و سفارشی را که به او کرده بود به یاد آورد و فرمود:
ای پسر صحاک! سوگند به خدایی که محمد (صلی الله علیه و آله) را به سبب نبوّت گرامی داشت اگر نبود تقدیر خداوند که گذشته و اگر نبود عهدی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با من قرار داده می دانستی که نمی توانی وارد خانه من شوی.
....غاصب لعین کسی را برای درخواست کمک فرستاد و مردم هجوم آوردند و وارد خانه شدند و علی (علیه السلام) به سمت شمشیر خود هجوم برد. قنفذ چون خشم و ناراحتی علی (علیه السلام) را دید از ترس اینکه آن حضرت با شمشیر بیرون بیاید به سوی . ...غاصب لعین اولی ملعون بازگشت.
اولی ملعون به قنفذ دستور داد: برگرد اگر علی (علیه السلام) بیرون آمد که هیچ و الّا به خانه اش هجوم ببرید و اگر مانع شد خانه اش را به آتش بکشید.
قنفذ ملعون بازگشت و به همراه اصحابش بدون اجازه و به زور وارد خانه شد. علی (علیه السلام) به طرف شمشیر خود خیز برداشت ولی آن ها زودتر به سراغ آن رفتند و با تعداد زیادشان او را محاصره کردند؛ عده ای از آنان شمشیر به دست به آن حضرت حمله ور شده و طنابی به گردنش انداختند. جلوی درب خانه فاطمه (سلام الله علیها) بین آن ها و علی (علیه السلام) قرار گرفت. قنفذ لعین با تازیانه چنان ضربه ای به فاطمه (سلام الله علیها) زد که هنگام وفات حضرت ضربه او مانند دستبندی بر بازوی حضرت نمایان بود، خدا قنفذ و .....(فرد لعین وخبیث غاصب) را لعنت کند!
سلمان گفت: وقتی که علی (علیه السلام) را به سوی اولی ملعون می کشیدند آن حضرت چنین می فرمود:
به خدا سوگند اگر شمشیرم در دستم قرار می گرفت می فهمیدید که هرگز نمی توانستید بر این کار دست بیابید.
به خدا قسم از این با شما جهاد می کنم خود را سرزنش نمی کنم و اگر چهل مرد برایم فراهم می شد جمع شما را متفرق می کردم ولی خداوند لعنت کند اقوامی که با من بیعت کردند و سپس مرا تنها گذاشتند ...