هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

علی آیه تطهیر و علی پایه تکبیر حاج غلامرضا سازگار



نه لوح و نه قلم بود نه ارض و نه سما بود
خدا بود و علی بود علی بود و خدا بود

نه حرف از من و ما بود نه ذکر تو و من بود
علی بود علی بود که پیش از من و ما بود

علی بود و قدم بود علی بود و عدم بود
علی بود و ولایت علی بود و ولا بود

نه چرخ و نه فلک بود نو حور و نه ملک بود
علی حمد به لب داشت علی گرم ثنا بود

نه جبریل امین بود نه گردون نه زمین بود
نه این چار عناصر نه این هفت بنا بود

علی سر نهان بود علی نور عیان بود
علی پرده نشین بود علی چهره گشا بود

علی پیر سرافیل علی مرشد جبریل
از او عقده گشا بود و بر این راهنما بود

علی اول و آخر علی باطن و ظاهر
علی روح و روان بود علی نور و ضیا بود

علی روح ولایت علی نور هدایت
علی بحر عنایت علی کان عطا بود

علی مقصد عالم علی منجی آدم
علی راهبر نوح به طوفان بلا بود

علی همدم عیسی بهنگام دمیدن
علی یاور موسی به عجاز عصا بود

علی بدر زمانها علی صدر مکانها
علی در همه دم بود و علی در همه جا بود

علی در شب بعثت زتوفیق و زرفعت
هم آغوش محمّد به دامان حرا بود

علی همنفس ختم رسل در شب معراج
علی باب یتیمان زره مهر و وفا بود

علی کوثر و یاسین علی یوسف و طاها
علی قدر و علی بدر و علی شمس ضحا بود

علی نیت و لبیک علی کعبه و میقات
علی سجده علی حمد و علی ذکر و دعا بود

علی نور جلی بود به هر عصر علی بود
به هر فصل ولی بود به هر درد شفا بود

علی آیه تطهیر و علی پایه تکبیر
علی سبع مثانی و علی نقطه با بود

علی زمزمه با دوست به هر شام و سحر داشت
علی یار همه خلق به هر صبح و مسا بود

علی صاحب اسلام به هر صبح و به هر شام
گل مجلس ایتام و چراغ فقرا بود

علی عبد خدا بود و خداوند خلایق
نه از خالق دادار نه از خلق جدا بود

علی ای که گلم را به مهر تو سرشتند
علی ای که به نایم زشور تو نوا بود

به زخم همه جانها تولاّی تو مرهم
بدرد همه دلها پیام تو دوا بود

نگویم تو خدائی ولی فاش بگویم
که حاجات همه خلق بدست تو روا بود

نگویم تو خدائی ولی در کف حُکمت
زمین بود و زمان بود قدر بود و قضا بود

در آن جا که محمّد به دشمن شده فاتح
به یک دست تو شمشیر به یک دست لوا بود

تو را فضل و کرامت تو را علم و امامت
تو را حکم و زعامت تو را صبر و رضا بود

همین فخر به (میثم) بود بس که به عالم
ثنا خوان تو هر دم به آوای رسا بود

حاج غلامرضا سازگار

آیا ارث پدرم به زور گرفته شود..؟!



تا فاطمیــه


حضرت صدیقه کبری صلوات‌الله‌علیها
خطاب به انصار فرمودند

 قد تجلّی لکم کالشّمس الضّاحیة أنّی ابنته؛ أیهاً معشر المسلمین! ءأبتزّ تراث أبی؟ یابن أبی قحافة! أفی کتاب الله أن ترث أباک ولا أرث أبی؟!

 البته که مثل خورشید تابان برای شما روشن است که من دختر او ( رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ) هستم، از شما مسلمین بعید است! آیا ارث پدرم به زور گرفته شود؟
ای پسر ابوقحافه! آیا در کتاب خدا نوشته شده که تو از پدرت ارث ببری ولی من از پدرم ارث نبرم؟!

 از خطبه فدکیه حضرت زهرا علیهاالسلام


امام حسن عسکری علیه السلام: امیر مؤمنان على علیه السلام به مردى نگریستند و در چهره او نشانه ترس دیدند. به او فرمودند:



امام حسن عسکری علیه السلام:

امیر مؤمنان على علیه السلام به مردى نگریستند و در چهره او نشانه ترس دیدند. به او فرمودند: در چه حالى؟ گفت: از خدا مى ترسم. فرمودند: «اى بنده خدا! از گناهانت و از عدالت خدا درباره ظلم هایى که به بندگان خدا کرده اى بترس و خدا رادر آنچه تو را موظّف نموده، پیروى کن و از او در آنچه صلاح تو درآن است، نافرمانى نکن. پس از آن، از خدا نترس؛ زیرا او به هیچ کس ظلم نمى کند و هرگز کسى را بیش ازاستحقاقش مجازات نمى کند. مگر این که نگران عاقبت بد باشى، به این که سرنوشت، دگرگون شود و تغییر یابد. پس اگر خواستى از عاقبت بد درامان باشى، بدان هر خیرى که به تو مى رسد، از لطف خدا و توفیق اوست و هر شرّى به تو مى رسد، به جهت مهلت دادن خدا به تو و بردبارى اش درباره توست».

تفسیر امام حسن عسکرى علیه السلام، ص۲۶۵، ح۱۳۳

حضرت ابولؤلؤ نه تنها خود شیعه بوده بلکه خانواده اش نیز شیعه و اهل علم بوده اند .


.
.

.مرحوم میرزاصاحب کتاب ریاض العلماء ابولؤلؤ را شیعه امیرالمومنین علیه السلام معرفی فرموده[جلد پنج صفحه پانصدوهفت]
صاحب مستدرک به نقل از الاستیعاب مینویسد: ابولولو برادری داشته بنام ذکوان و فرزند او عبدالله بن ذکوان عالم اهل مدینه در علم حساب و فرضیه ها و نحو و شعر و حدیث و فقه بوده[-فصل الخطاب فی تاریخ قتل عمر بن خطاب ص۱۸۴]
ونیزذهبی در کتاب المختصر فی علم الرجال می نویسد: عبدالله بن ذکوان از غلامان بنی امیه و برادرزاده ابولولوة قاتل عمر بوده است. و برادرش ذکوان شخص ثقه و ثبت بوده است. که از او بسیاری از راویان حدیث چون مالک و لیث و سفیانان روایت می نموده اند.
.

فضل شجاع الدین ...




ﺩﺭ ﻣﺎﻩ ﺻﻔﺮ ﺳﺎﻝ ۱۳۸۱ ﻫﺠﺮی ﻗﻤﺮی ﺣﻀﺮﺕ ﺁیت ﺍﻟﻠﻪ العظمی سید ﺷﻬﺎﺏ ﺍﻟﺪین ﻣﺮعشی نجفی ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ جمعی ﺍﺯ ﻓﻀﻼ ﻭ ﻣﺪﺭسین ﺣﻮﺯﻩ علمیه ﻗﻢ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ کاﺷﺎﻥ ﺗﺸﺮیف ﻓﺮﻣﺎ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﻮﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﺍﺩﮔﺎنی که ﺩﺭ این ﺷﻬﺮ ﻭ ﺣﻮﻣﻪ ﺁﻥ ﻣﺪﻓﻮﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻧﻤﺎیند که ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ایشان زیارت ﺑﻘﻌﻪ متبرکه ﺑﺎﺑﺎ ﺷﺠﺎﻉ ﺍﻟﺪین ﺍﺑﻮلؤلؤ "علیه السلام" ﺑﻮﺩ که ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻮﺟﻪ ﻋﺎﻡ ﻭ ﺧﺎﺹ ﮔﺮدید ﻭ ﻃﺒﻖ ﻧﻘﻞ ﺑﺮخی ﺍﺯ ﻣﻮمنین ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻫﺎﻥ وی ﺩﺭ ﺳﻔﺮﻫﺎی زیارتی، ایشاﻥ چندین ﺑﺎﺭ ﺟﻬﺖ ﺯیاﺭﺕ ﺑﻘﻌﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﻮلؤلؤ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺯیاﺭﺗﻨﺎﻣﻪ ﺍی ﻫﻢ که اکنون ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻘﻌﻪ ﻧﺼﺐ می ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻪ ﺍﻧﺸﺎﺀ ﺣﻀﺮﺕ ﺁیت ﺍﻟﻠﻪ العظمی مرعشی نجفی است که ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺑﻪ ﺗﺎیید ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﺁیت ﺍﻟﻠﻪ العظمی میرزا جواد تبریزی (اعلی الله درجاته) ﻧﻴﺰ ﺭﺳﻴﺪ.

ﻫﻤﺮﺍﻫﺎﻥ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺁیت ﺍﻟﻠﻪ ﺍلعظمی ﻣﺮعشی نجفی ﻧﻘﻞ میکنند که ایشان ﺩﺭ هنگام ﺯیاﺭﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﻮلؤلؤ ﻣﻲ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:
ﻫﺮکس ﺍﺑﻮلؤلؤ "علیه السلام" ﺭﺍ ﺩﺭ کاﺷﺎﻥ زیارﺕ ﮐﻨﺪ، ﺛﻮﺍﺏ ﺯیاﺭﺕ ﺟﺪﻩﺍﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ (سلام الله علیها) ﺩﺭ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻋﻄﺎ می کنند. (ﺗﺬکرﻩ ﺍﻣﺎﻣﺰﺍﺩﻩ ﺁﻗﺎ علی ﻋﺒﺎﺱ ﻭ ﺑﺎﺑﺎ ﺷﺠﺎﻉ الدین ، تالیف آیت الله العظمی سید عزیزالله امامت کاشانی "حفظه الله" ، ﺹ ۱۵)

حضرت خدیجه (س) ،همفکر امام امیرمؤمنان (ع) در دفاع از پیامبر اکرم (ص) و آیین او




ریاحین : حضرت خدیجه سلام الله علیها، همفکر و همراه و همرزم امام امیرمؤمنان علی علیه السلام، در دفاع از دین و حمایت دلیرانه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، برای نجات مردم از بند اسارت تاریک‌اندیشان، استبدادگران و محافظه‌کاران بود.

ریاحین : حضرت خدیجه سلام الله علیها، همفکر و همراه و همرزم امام امیرمؤمنان علی علیه السلام، در دفاع از دین و حمایت دلیرانه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، برای نجات مردم از بند اسارت تاریک‌اندیشان، استبدادگران و محافظه‌کاران بود.

 

امام صادق علیه السلام فرمود:

«پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، به مدت پنج سال دعوت آسمانی‌اش را نهان می‌داشت و تنها حضرت علی علیه السلام و حضرت خدیجه سلام الله علیها به او ایمان آورده و یار و همراه و مدافع سرسخت او بودند!»

به علّت فشار شرارت تاریک‌اندیشان و سیاهکاران، اندیشه و باور و راه و رسم مترقّیِ خود را نهان می‌داشتند؛ اما یاری و همراهی و حمایت خود را از آن بزرگوار، دریغ نداشته و هر دو، جان بر کف، در خدمت آرمان‌های والای آن حضرت بودند!

به یک نمونه از دفاع و فداکاریِ مشترک آن دو انسان برجسته، از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بنگرید:

در سال ششم بعثت، فرشته وحی فرود آمد و این آیات را بر قلب مصفّای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خواند.

«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ * إِنَّا کَفَینَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ *  الَّذِینَ یجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَسَوْفَ یعْلَمُونَ»؛۱

«پس آنچه بدان فرمان داده می‌شوی، آشکارا بیان کن و از شرک‌گرایان روی گردان! بی‌گمان ما تو را از شرارت و آسیب تمسخرکنندگان بسنده‌ایم و آنان که با خدای یکتا، خدایی دیگر قرار می‌دهند، به زودی خواهند دانست که به چه گمراهیِ هولناکی درافتاده‌اند!»

به همین جهت، آن بزرگوار در راه انجام فرمان خدا و در موسم حج، خود را بر فراز کوه «صفا» رساند و با بهره‌وریِ شایسته از حضور انبوه طواف‌کنندگان و زائران خانۀ خدا و با درایت و فرصت‌سازیِ بسیار، با صدای رسا مردم را ندا داد:

«ای مردم! من پیامبر خدا هستم!»

با ندای او، مردم گِرد آمدند و آن حضرت، برای آنان آیاتی از «قرآن» را تلاوت نمود و به روشنگری پرداخت. سپس از کوه «صفا» پایین آمد و به کوه «مروه» رفت و سه بار فرمود:

«ای مردم! من پیامبر خدا هستم!»

امّا تاریک‌اندیشان محافظه‌کار که با هر دعوت جدیدی در ستیز بودند و آن را برای سلطۀ ظالمانۀ خویش خطرخیز می‌دیدند، به جای منطق و خِرَد، با خشونت و ددمنشی بر او یورش بردند و آن نداگر یکتاپرستی و برابریِ انسان‌ها را رسنگباران نمودند!

ابوجهل، سنگی به طرف حضرت پرتاب کرد و پیشانیِ مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شکست و خون جاری گردید! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، بر اثر فشار بارانی از سنگ‌ها، به طرف کوه «صفا» شتافت و بالای کوه رفت و غریب و تنها در نقطه‌ای نشست و می‌گریست!

امیرمؤمنان علی علیه السلام ـ که آن زمان نوجوانی در آغازین سال‌های دهۀ دوم زندگی بود ـ سراسیمه در جست‌وجوی آن حضرت بود، که مردی فریاد برآورد:

«حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را کُشتند!»

حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام گریست و سوی خانۀ حضرت خدیجه سلام الله علیها شتافت و آن بانوی بزرگوار را از ماجرا آگاه نمود و فرمود:

«می‌گویند که مشرکان، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را سنگ‌باران نموده‌اند!»

حضرت خدیجه سلام الله علیها نیز صدا به گریه بلند کرد! سپس آب و طعامی برداشتند و برای جست‌وجوی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیرون آمدند. امیرمؤمنان علی علیه السلام، به کوه و دره‌ها پی در پی فریاد می‌کشید:

«ای پیامبر خدا! کجا مانده‌ای و چرا مرا با خود نبرده‌ای؟!»

حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها هم سوی کوه «صفا» شتافت و در آن جا به جست‌وجوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرداخت، او از دامنه کوه، ندا می‌داد:

«مَن اَحَسَّ لِی النَّبِیَّ المُصطَفی؟ مَن اَحَسَّ لِی الرَّبِیعَ المُرتَضی؟ مَن اَحَسَّ لِی المَطرُودَ فِی اللهِ؟ مَن اَحَسَّ لِی اَبَالقاسِم...»؛

«آیا کسی هست که از پیامبر برگزیده و سلامتیِ او برایم خبر آورد؟! آیا کسی هست تا از آن بهاران زندگیِ پسندیده برایم سخن گوید؟! آیا کسی هست تا از حال آن پَرچمدار توحید و تقوا ـ که به جُرم دعوت به حق و عدالت از خانه و کاشانه‌اش رانده شده ـ مرا آگاه سازد؟!»

در این هنگام، حضرت جبرئیل علیه السلام بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد! حضرت گریست و فرمود:

«ای برادرم! جبرئیل! ببین قوم من با من چه کردند؟! سخن مرا به دروغ نسبت دادند و پیشانی‌ام را شکستند!»

حضرت جبرئیل علیه السلام، آن حضرت را برداشت و بر قلّه کوه برد و فرشی از بهشت آورد و زیرپای حضرت گسترانید و عرض کرد:

«یا رسول الله! اگر می‌خواهی، کرامت و مقام و منزلت خود را نزد خدا بدانی، این درخت را سوی خود بخوان!»

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم، درختی را که دیده می‌شد، خواند! درخت آمد و آن حضرت را سجده کرد و سپس حضرت فرمود: «برگرد!» درخت هم به جای خود برگشت! در این هنگام، فرشتگانی که موکّل آسمان و زمین و تمام کرات بودند؛ آمدند و از حضرت خواستند که اجازه دهید تا همه کفّار «قریش» را نابود کنیم! حضرت صورت خود را سوی آسمان گرفت و فرمود:

«من برای عذاب مبعوث نشده‌ام، بلکه من رحمت عالمیانم؛ مرا با قوم خود واگذارید، که آنان نادان و جاهلند!»

سپس جبرئیل عرض کرد:

«یا رسول الله! ألاتَری خَدِیجَة قَد اَبکَت لِبُکائِها ملائِکَةَ السَّماءِ؟ اُدعُها اِلیکَ فَاقرَئها مِنِّی السَّلام وَ قُل لَها: اِنَّ اللهَ یُقرِئُک السَّلامَ وَ بَشِّرها اَنَّ لَها فِی الجَنَّةِ بَیتاً مَن قَصَب لاَنَصبٌ فِیهِ وَلا صَخَبٌ»؛۲

«یا رسول الله! حضرت خدیجه سلام الله علیها  را دریاب که از گریۀ او، فرشتگان به گریه درآمدند! او را سوی خود صدا کن و سلام مرا به او برسان و بگو: خداوند متعال، تو را سلام می‌رساند و به او بشارت ده که در بهشت برای تو خانه‌ای از مروارید است که آن را با نور، زینت داده‌اند و در آن جا هیچ ترس و وحشتی وجود ندارد!»

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام و حضرت خدیجه سلام الله علیها را جست‌وجو نمود و آنان را یافت، در حالی که خون از صورت مبارکش جاری بود، ولی نمی‌گذاشت که آن خون، به زمین ریخته شود! حضرت خدیجه سلام الله علیها گفت:

«پدر و مادرم فدای تو! چرا نمی‌گذاری که این خون به زمین ریخته شود؟!»

فرمود:

«می ترسم که خداوند قهّار، بر اهل زمین غضب نماید!»

امیرمؤمنان علی علیه السلام و حضرت خدیجه سلام الله علیها، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را به خانه آوردند. هنگامی که مشرکان متوجه شدند که حضرت به خانه بازگشته، دسته جمعی سوی خانۀ حضرت آمدند و خانه را سنگ‌باران نمودند! حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام و حضرت خدیجه سلام الله علیها خودشان را سپر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرار می‌دادند! حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها صدا زد:

«ای مردم «قریش»! شرم و حیا نمی‌کنید که خانۀ زنی را سنگ‌باران می‌کنید؟! از خدا بترسید!»

سپس مشرکان پراکنده شده و به خانه‌های خود رفتند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، پیام حضرت جبرئیل علیه السلام را به حضرت خدیجۀ کبری سلام الله علیها رساند و حضرت خدیجه سلام الله علیها هم در جواب گفت:

«انّ الله هو السّلام و منه السّلام و علی جبرئیل السّلام و علیک یا رسول الله و رحمة الله و برکاته.»۳

 

 

پی نوشت:

۱ـ حجر، ۹۴ ـ ۹۶.

۲ـ صحیح بخاری، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بخاری، ج ۵، صلی الله علیه و آله و سلم ۱۱۲؛ اسد الغابة فی معرفة الصّحابة، ابن اثیر، ج ۵، صلی الله علیه و آله و سلم ۴۳۸؛ کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب علیهما السلام، ابوعبدالله محمد بن یوسف بن محمد قرشی گنجی شافعی، صلی الله علیه و آله و سلم ۳۵۹؛ بحار الأنوار، محمدباقر مجلسی، ج ۱۶، صلی الله علیه و آله و سلم ۸ و ج ۱۸، صلی الله علیه و آله و سلم ۲۴۳.

۳ـ صحیح بخاری، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بخاری، ج ۵، صلی الله علیه و آله و سلم ۱۱۲؛ اسد الغابة فی معرفة الصّحابة، ابن اثیر، ج ۵، صلی الله علیه و آله و سلم ۴۳۸؛ کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب علیهما السلام، ابوعبدالله محمد بن یوسف بن محمد قرشی گنجی شافعی، صلی الله علیه و آله و سلم ۳۵۹؛ بحار الأنوار، محمدباقر مجلسی، ج ۱۶، صلی الله علیه و آله و سلم ۸ و ج ۱۸، صلی الله علیه و آله و سلم ۲۴۳.

 

منبع: خصائص ام المومنین خدیجة الکبری

تالیف: حجت الاسلام والمسلمین حسین تهرانی

ناشر: طوبای محبت


مِهر وصف ناپذیر حضرت خدیجه سلام الله علیها نسبت به امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام




ریاحین : پنج سال از ازدواج مقدّس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت خدیجه سلام الله علیها گذشت، امیرمؤمنان علی علیه السلام در آن روزها، چشم به جهان گشود! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، حضرت علی علیه السلام را بسیار دوست می‌داشت و همواره او را هنگام خواب و بیداری، مراقبت و نوازش می‌کرد

ریاحین : پنج سال از ازدواج مقدّس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت خدیجه سلام الله علیها گذشت، امیرمؤمنان علی علیه السلام در آن روزها، چشم به جهان گشود! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، حضرت علی علیه السلام را بسیار دوست می‌داشت و همواره او را هنگام خواب و بیداری، مراقبت و نوازش می‌کرد

 

گاهی او را در آغوش می‌گرفت و گاهی بر دوشش می‌نهاد و با انواع هدیه‌ها و نوازش‌ها، او را خشنود می‌نمود و می‌فرمود:

«این کودک، برادر و برگزیده و یاور و وصیّ من است!»

حضرت خدیجه سلام الله علیها نیز علاقۀ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت علی علیه السلام را می‌دید؛ از این رو، او نیز به حضرت علی علیه السلام محبت می‌کرد؛ او را پاکیزه می‌نمود و لباسش را عوض می‌کرد و پیراهن آراسته و زیبا بر تن او می‌پوشانید و به کنیزان و غلامانش می‌گفت: حضرت علی علیه السلام را با خود حمل کنند (بر دوش و بغل گیرند) و به تفریح برند و او را نوازش نمایند!

دیگر، آن کودک ارجمند، شب و روز در خانۀ حضرت خدیجه سلام الله علیها بود؛ در کنار مام پُرمهر و باصفایش می‌زیست، بازی می‌کرد، به جست و خیز می‌پرداخت، همگام با رشد ظاهری و جسمی، از نظر معنوی و اخلاقی، فکری و عاطفی و منش و روش مترقّی زندگی در پرتو رهنمون‌ها و روشنگری‌ها و الگودهی‌های درخشان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت خدیجه سلام الله علیها، پله‌های کمال و شکوفایی را یکی پس از دیگری پشت سر می‌نهاد و اوج می‌گرفت!

کار دلبستگی این کودک آینده‌ساز به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و خدیجه سلام الله علیها به جایی رسید که پدر و مادرش او را جز در خانه دو مربّیِ آگاه و پُرمعنویت و دو آموزگار دلسوز زندگی‌اش نمی‌یافتند!

در این مورد آورده‌اند: روزی حضرت ابوطالب علیه السلام به همسرش حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها گفت:

«چرا دیگر حضرت علی علیه السلام را در خانه و کنار خویش نمی‌نگریم؟ او دیگر، نه با ما غذا می‌خورد و نه کنار ما به بازی و استراحت می‌پردازد؟!»

همسرش گفت:

«حضرت خدیجه سلام الله علیها ـ با همه وجود تربیت و اداره امور او را به عهده گرفته ـ به گونه‌ای به او مِهر و محبت می‌ورزد که دیگر از او و از خانه‌اش، هوای جای دیگری نمی‌کند!»

ابن حجر عسقلانی در «فتح الباری بشرح صحیح البخاری» در این باره می‌نویسد:

«وَ عَلِیٌّ نَشَأ فِی بَیتِ خَدیجَة وَ هُوَ صَغِیر، ثُمَّ تَزَوَّجَ بِنتَها بَعدَها فَظَهَرَ رُجُوعُ اَهلَ البَیت النَّبَویّ اِلی خَدِیجَة دُونَ غَیرِها...»؛۱

«حضرت علی علیه السلام، از کودکی در خانۀ حضرت خدیجه سلام الله علیها رشد کرد و پس از او، با دختش (فاطمه سلام الله علیها) ازدواج کرد. بر این باور، آشکار می‌گردد که ریشه و اساس خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ـ از سوی مادر ـ به حضرت خدیجه سلام الله علیها باز می‌گردد، نه دیگری.»

مِهر خالصانه حضرت خدیجه سلام الله علیها نسبت به امام امیرمؤمنان علی علیه السلام، انگیزه‌های متعدّدی داشت؛ از جمله اینکه می‌شنید چگونه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سفارش آن حضرت را به مردم می‌کند:

«مَن اَحَبَّ عَلِیّاً فَقَد اَحَبَّنِی، وَ مَن اَحَبَّنِی فَقَد اَحَبَّ الله؛ وَ مَن اَبغَضَ عَلِیّاً فَقَد اَبغَضَنِی وَ مِن اَبغَضَنِی فَقَد اَبغَضَ الله...»؛۲

«ای مردم! هر کس حضرت علی علیه السلام را دوست دارد، در حقیقت مرا دوست داشته و هر کس مرا دوست دارد، خدا را دوست داشته است! کسی که با حضرت علی علیه السلام دشمنی ورزد، در حقیقت با من دشمنی ورزیده و کسی که با من دشمنی ورزد، در حقیقت با خدا دشمنی ورزیده است!»

خطاب به امیرمؤمنان علی علیه السلام می‌فرماید:

«اَشبَهتَ خَلقی و خُلقی، وَ أنتَ مِن شَجَرَتیِ الَّتی أنّا مِنها»؛۳

«علی جان! تو در آفرینش و بینش و منش، بسان من هستی و از همان درخت تناوری می‌باشی که من از آن هستم!»

از این زاویه بود که حضرت خدیجه سلام الله علیها، دوستیِ امام امیرمؤمنان علی علیه السلام را در امتداد دوستیِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و دوستیِ خدا می‌نگریست و جزیی گسست‌ناپذیر از ایمان و پروا و شایسته کرداری و عدالت‌خواهی؛ درست همان گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می‌نگریست!

با این وصف، چیز شگفتی نیست که به بیان روایات رسیده و تاریخ اسلام و عرب، آن بانوی معظّمه، بهترین و زیباترین لباس را برای حضرت علی علیه السلام فراهم می‌ساخت و به هنگام حرکت او از خانه، افزون بر اهتمام به آراستگی لباس و مرکب او، شماری از کارگزاران خویش را برای خدمت و مراقبت از او می‌گماشت و وجود او را بخشی از وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم احساس می‌کرد و به گونه‌ای در آسایش و سلامت و رشد او می‌کوشید که همۀ ناظران را شگفت‌زده می‌ساخت! تا آن جایی که خدمتکاران و نزدیکان حضرت خدیجه سلام الله علیها در پاسخ پرسش افراد ناشناس از حضرت علی علیه السلام می‌گفتند:

«هُوَ اَخو مُحمَّد صلی الله علیه و آله و سلم و اَحَبُّ الخَلقِ اِلَیه وَ قُرَّةُ عَینِ خَدِیجَة سلام الله علیها وَ مَن یَنزِلُ السَّکِینَةَ عَلَیه»؛۴

«این نوجوان، برادر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، محبوب‌ترین مردم در نظر او، آرام‌بخش دل او و نور دیدگان حضرت خدیجه سلام الله علیها است!»

این روایت را از میان ده‌ها روایت رسیده، در این مورد بنگریم تا با مِهر وصف‌ناپذیر آن بانوی بزرگوار، نسبت به امام امیرمؤمنان علی علیه السلام بیشتر آشنا گردیم:

یکی از یاران پیامبر به نام معاذ آورده:

«روزی پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم، اندوه‌ زده و نگران، از غار «حِرا» به خانه آمد! یار فداکارش، حضرت خدیجه سلام الله علیها از او استقبال کرد، اما او را نگران دید!» از آن حضرت پرسید:

«یا رَسولَ اللهِ! ماالّذی اَری بِکَ مِنَ الکآبةِ وَ الحُزنِ مالَم اَرَهُ فِیکَ مُنذُ صُحبَتِی»؛

«ای پیامبر خدا! این چه اندوه و نگرانیِ بی‌سابقه‌ای‌ست که اثر آن را در سیمای شما می‌نگرم؟!»

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«یَحزُنُنِی غیبَةُ عَلِیٍ علیه السلام»؛

«ناپدید شدن حضرت علی علیه السلام، مرا این گونه نگران و غم زده ساخته است! او بر اثر هجوم ددمنشانه تاریک‌فکران به من و همراهانم، از من جدا افتاد و اینک نمی‌دانم کجاست و بر جان او نگرانم!»

حضرت خدیجه سلام الله علیها، به منظور کاستن نگرانیِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم؛ خاطرنشان ساخت که حضرت علی علیه السلام نیز بسان دیگر مسلمانان به خانه خواهد آمد و خطری او را تهدید نخواهد کرد؛ اما هنگامی که شدّت مِهر قلبیِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به او و عمق نگرانی‌اش را در مورد سلامتیِ وی دید و پرتوی از شکوه و عظمت آن انسان والا و آینده‌ساز را از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنید، به او اطمینان خاطر داد که از همه نفوذ و امکانات خویش برای یافتن حضرت علی علیه السلام و بازگرداندنش به خانه، بهره خواهد گرفت و تا جان در بدن دارد، از سلامت و امنیت او دفاع خواهد کرد!

از پی این سخن، خدمتکاران خویش را فرا خواند، تا مرکب ویژه‌اش را آوردند و شجاعانه سلاح برگرفت و رکاب کشید و در بیابان‌ها و کوه‌های «مکّه» به جست‌وجوی حضرت علی علیه السلام پرداخت، تا اینکه سرانجام او را یافت و با هم سوی «مکه» حرکت کردند. پس از نزدیک شدن به خانه، خود با سرعت بیشتری آمد تا مژده آمدن حضرت علی علیه السلام را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دهد، که آن حضرت را در حال راز و نیاز با خدا دید! گوش جان سپرد، دید آن بزرگوار می‌گوید:

«اَللّهُمَّ فَرّج هَمِّی وَ بَرِّد کَبِدِی بِخَلیلی عَلی ابنِ اَبی طالب علیهما السلام»؛

«بار خدایا! اندوهم را بزدای و دل را به دیدار محبوبِ دلم، حضرت علی بن ابی طالب علیهما السلام خُنک و شادمان ساز!»

حضرت خدیجه سلام الله علیها گام به پیش نهاد و گفت:

«ای پیامبر! مژده! مژده! که خدا، خواسته شما را برآورده ساخت!»

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با شنیدن صدای حضرت خدیجه سلام الله علیها برخاست و رو به آسمان نمود و مکرّر گفت:

«شُکراً لِلمُجیبِ، شُکراً لِلمُجیبِ، شُکراً لِلمُجیبِ»؛

«سپاس به بارگاه خدای شنوا و برآورنده دعای بندگان! سپاس! سپاس!»۵

کوتاه سخن آنکه: محبت حضرت خدیجه سلام الله علیها نسبت به امام امیرالمؤمنان علی علیه السلام، طوری بود که مردم آن حضرت را نور چشم حضرت خدیجه سلام الله علیها می‌خواندند و می‌گفتند:

«هذا أخو محمّد و أحبّ الخلق إلیه و قُرّة عین خدیجة».۶

 

 

پی نوشت:

۱ـ فتح الباری بشرح صحیح البخاری، ابن حجر عسقلانی، ج ۷، ص ۱۱۰.

۲ـ کنز العمّال فی سنن الأقوال و الأفعال، علاءالدّین علی متّقی هندی، ج ۱۱، ص ۶۲۲.

۳ـ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج ۱۱، ص ۱۷۱.

۴ـ اثبات الوصیّة، ابوالحسن علی بن حسین بن علی مسعودی، ص ۱۴۴.

۵ـ تفسیر الفرات، ابوالقاسم فرات کوفی، ص ۵۴۷؛ بحارالأنوار، محمد باقر مجلسی، ج ۴۰، ص ۶۵ ـ ۶۶.

۶ـ اثبات الوصیة، ابوالحسن علی بن حسین بن علی مسعودی، ص ۱۴۴؛ بحارالأنوار، محمدباقر مجلسی، ج ۳۵، ص ۴۳.

 

 

منبع: خصائص ام المومنین خدیجة الکبری

تالیف: حجت الاسلام والمسلمین حسین تهرانی

ناشر: طوبای محبت


مجموعه والپیپرهایی به مناسب سالروز ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه علیهم‌السلام


ریاحین : ضمن تبریک سالروز ازدواج حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها مجموعه والپیپرهایی به این مناسبت ارائه می‌گردد.

ریاحین : به مناسبت یکم ذی الحجه سالروز ازدواج حضرت امیرالمومنین علی علیه‌ السلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها مجموعه تصاویر زیبایی را به این مناسب تقدیم کاربران میکنیم.
 

<span class=دانلود" style="width: 682px; height: 511px;" />

رفتار امام جواد (ع) در انتقام از قاتلان مادرشان زهراء (س) چگونه بود؟


ریاحین : تمام اهل‎بیت (ع) نسبت به ستمی که بر مادرشان حضرت زهرا (س) صورت گرفت، بسیار حساس بودند، طوری که در سیرۀ رفتاری آنان به وضوح قابل درک است و به مناسبتها و صورتهای مختلف خشم و بی‎‎زاریشان را نشان می‌‎دادند.

ریاحین : تمام اهل‎بیت (ع) نسبت به ستمی که بر مادرشان حضرت زهرا (س) صورت گرفت، بسیار حساس بودند، طوری که در سیرۀ رفتاری آنان به وضوح قابل درک است و به مناسبتها و صورتهای مختلف خشم و بی‎‎زاریشان را نشان می‌‎دادند.

حضرت زهرا (س) نه تنها مادر و پناهگاه مؤمنان، محبان و شیعیان‎‎اند، بلکه نسبت به خود فرزندانشان یعنی دوازده معصوم (ع) و حتی پدرشان از جایگاه و مقامی والا برخوردار بودند، آنان قاتلان مادرشان را لعنت می‌کردند، هماچنانکه دربارۀ شهادت امام حسین (ع) نیز این مسئله از سوی تمام اهل‎بیت (ع) و حتی انبیا (ع) به وضوح روشن است.

لعنی که امام عالم می‌کند، با لعن ما مومنان و محبان بسیار متفاوت است، وقتی امام عالم لعن می‌کند، اثر آن روی فرد مورد نظر می‌نشیند و دمار از روزگار او در می‌آورد. به عنوان مثال، زکری ابن آدم می‎گوید: خدمت‏ حضرت رضا(ع) نشسته‏ بودم که امام جواد(ع) را پیش او آوردند، این در حالی بود که سن آن حضرت از کمتر از چهار سال بود، امام جواد(ع) دستهایش را بر زمین گذاشت، سرش را به طرف آسمان ‏بلند کرد و در فکرى عمیق فرو رفت، امام رضا(ع) فرمودند: ای فرزندم! به چه چیزی فکر می‌کنی؟

امام جواد (ع) فرمودند: به آن کسانی که به مادرم فاطمۀ زهرا (س) ظلم کردند، فکر می‌کنم و به خدا قسم اگر خدا به من اجازه دهد آنان را از قبرستان بیرون آورده، زنده کرده و زنده زنده در آتش می‎سوزاندم تا وقتی که بمیرند و سپس آنها را به آتش جهنم می‌فرستم. امام رضا (ع) نزدیک فرزندشان شدند و پیشانی او را بوسیدند و فرمودند: پدر و مادرم به فدایت، به راستی که تو صاحب آن هستی، یعنی صاحب امانت و به عبارت دیگر، صاحب امامت و ولایت هستی.

کمی در این فعل امام جواد (ع) دقیق شویم، رفتار یک امام در مقابل یک امام دیگر با موضوع انتقام از قاتلان مادر، به راستی در صحنه به صحنۀ زندگی تمام ائمه (ع) برای بشریت دریا دریا درس نهفته است، امام جواد (ع) رفتاری در قبال دشمنان و ظالمان به مادرشان نشان می‌‎دهند که برای ما درس بزرگی است، این فعل امام جواد (ع) به نظر قرارست در آینده انجام شود، نگاه امام به افقهای دور دست و به آینده است؛ به آینده‎‎ای که در آن فضا قرارست انتقام ظلمها و ستمهای دشمنان گرفته شود، امام (ع) تبرّی از دشمنانشان را با نگاه به آینده مطرح می‌کنند، با هر یادی که از ستمهای آنان می‌کنند، روحیۀ تبرّی را در خود تقویت و شدیدتر می‌کنند تا در فضایی مناسب آن را اجرا کنند.

حال ما جوانان بیاییم به پیروی از رفتار امام عالم، تولّی و تبرّی خویش را جهت بدهیم تا در فضای آینده که به تعبیر مقام معظم رهبری «آینده روشن است و به شما جوانان تعلق دارد»، خودمان را برای حضور در آن صحنه‎ها و انجام بهترین رفتارها آماده کنیم.

متن حدیث:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ آدَمَ قَالَ: «إِنِّی لَعِنْدَ الرِّضَا إِذْ جِی‏ءَ بِأَبِی جَعْفَرٍ ع وَ سِنُّهُ أَقَلُّ مِنْ أَرْبَعِ سِنِینَ فَضَرَبَ بِیَدِهِ إِلَى الْأَرْضِ وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَأَطَالَ الْفِکْرَ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع بِنَفْسِی فَلِمَ طَالَ فِکْرُکَ فَقَالَ فِیمَا صُنِعَ بِأُمِّی‏ فَاطِمَةَ أَمَا وَ اللَّهِ لَأُخْرِجَنَّهُمَا ثُمَّ لَأُحْرِقَنَّهُمَا ثُمَّ لَأُذْرِیَنَّهُمَا ثُمَّ لَأَنْسِفَنَّهُمَا فِی الْیَمِّ نَسْفاً فَاسْتَدْنَاهُ وَ قَبَّلَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ قَالَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَنْتَ لَهَا یَعْنِی الْإِمَامَةَ».


إثبات الوصیة: ۱۸۴، بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏۵۰، ۵۹

بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی پیرامون رسالت شیعه در غدیر


بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی پیرامون رسالت شیعه در غدیر

بسم الله الرحمن الرحیم


تولی

«وَاعْلَمُوا أَنَّکمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی تَرَکهُ وَ لَمْ تَأْخُذُوا بِمِیثَاقِ الْکتَابِ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی نَقَضَهُ وَ لَنْ تَمَسَّکوا بِهِ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی نَبَذَهُ وَ لَنْ تَتْلُوا الْکتَابَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی حَرَّفَهُ وَ لَنْ تَعْرِفُوا الضَّلَالَةَ حَتَّی تَعْرِفُوا الْهُدَی وَ لَنْ تَعْرِفُوا التَّقْوَی حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی تَعَدَّی»؛[1] در مذهب حقه جعفری، علاوه بر اصول پنج‌گانه توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت، اعتقاد و التزام به فروعات ده‌گانه نیز لازم است . از میان آنها می‌توان به تولی و تبری اشاره کرد که دو رکن احساسی و عاطفی به شمار می‌روند. تشیّع علی‌رغم آنکه بر استدلال‌های علمی و منطقی اتکا دارد، توجه خاصی نیز به احساسات و عواطف در هدایت و سعادت انسان‌ها می‌کند. شخصی خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) آمد و عرض کرد : یا رسول اللَّه من اهل انجام‌دادن تکالیف شرعی هستم، اما آنچه بیشتر برایم اهمیت دارد این است که شما را خیلی دوست دارم، تا آنجا که اگر یک روز شما را نبینم آن روز حال خوشی ندارم. حضرت فرمودند: هل الدین الاّ الحب؟[2] آیا دین غیر از مهرورزی است؟ محبت به رسول‌ اللَّه (صلی الله علیه و آله) صرفاً محبت به شخص ایشان نیست، بلکه علاقه و مهر به شخصیت الهی ایشان است. اگر کسی پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دوست دارد، در واقع خداوندِ مبعوث‌کننده محمد (صلی الله علیه و آله) را دوست دارد. در فرهنگ شیعه، تولّی از فروع مهم و راهی برای ارتباط با خداوند از طریق محبّت معصومان (علیهم السلام) است. محبت اهل بیت، خصوصاً پنج تن مقدسه (علیهم السلام)، موضوعی است که به معنای عام آن، اهل سنت هم به آن معتقدند؛ چراکه سنت نبوی و روایات رسیده از آن بزرگوار در این زمینه آن‌قدر فراوان است که گریزی از آن نیست. مرحوم آقای فیروزآبادی (قدس سره) در کتاب فضائل الخمسة من الصحاح الستة، که از تألیفات ارزنده ایشان است، نمونه‌های بسیاری از محبت به اهل بیت (علیهم السلام) و تأکید بر آن را در منابع اهل سنت جمع‌آوری کرده است.

تبرّی

مسئله مهم دیگر تبری است. تبری لازمه تولّی است؛ یعنی دوری‌کردن و دشمنی با کسانی که از اهل بیت (علیهم‌السلام) دور شدند و با آنها دشمنی کردند. این وظیفه محبّان و دوستداران خاندان مطهر رسول (علیهم‌السلام) است و بدون آن تولّی صحیح نیست. امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرماید: «وَاعْلَمُوا أَنَّکمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی تَرَکهُ»؛ «بدانید هرگز راه درست را نخواهید شناخت مگر اینکه ترک‌کنندگان آن و کج‌راهان را بشناسید». اگر می‌خواهید بدانید راه صحیح و حق کدام است باید اهل باطل را بشناسید. این تعبیر خیلی عجیب است که تنها راه شناخت و رشد، شناخت کجروان است. «وَ لَمْ تَأْخُذُوا بمِیثَاقِ الْکتَابِ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی نَقَضَهُ»؛ «هرگز شما به پیمانی که با قرآن دارید وفا نمی‌کنید مگر کسانی را که پیمانشان را با قرآن شکستند، بشناسید. اگر شناختید که چه کسانی در خصوص قرآن پیمان‌شکنی کردند آنگاه می‌توانید پیمان خود را با قرآن حفظ کنید و به آن وفادار باشید. اینکه امام می‌فرمایند: «لَمْ تَأْخُذُوا بمِیثَاقِ الْکتَابِ» علت این است که أخذ میثاق، بالاتر از معرفت به آن است . یعنی معرفت به این میثاق به‌تنهایی کافی نیست.

ضرورت توأم ‌بودن تولّی و تبری

تولی و تبری لازم و ملزوم یکدیگرند . نمی‌توان فقط جهت اثباتی را در نظر داشت. جهت نفی هم لازم است . لازمه اثبات خدا، نفی الهه‌های دیگر است. مفسّران می‌گویند «لا اله» مقدم بر «الا اللَّه» است؛ یعنی اول نفی است و بعد اثبات . حضرت در اینجا می‌فرمایند این نفی در اینجا لازمه اثبات است . باید کسانی را که عهد و میثاق الهی را شکستند شناخت: «وَ لَنْ تَمَسَّکوا بِهِ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی نَبَذَهُ»؛ تمسک به میثاق الهی هم ممکن نیست، مگر با شناخت کسانی که این میثاق را دور انداخته‌اند: «وَ لَنْ تَعْرِفُوا الضَّلَالَةَ حَتَّی تَعْرِفُوا الْهُدَی»؛ ضلالت هم قابل شناسایی نیست، مگر آنکه هدایت را بشناسید.

رسالت شیعه

با وجود تأکید فراوانی که بر تولی و تبری در مذهب شیعه شده، وظیفه دیگری به نام تقیه نیز بر عهده شیعه گذاشته شده است. تقیه اهمیت در خور توجهی دارد. معنای تقیه این است که شیعه باید در حفظ اسرار بکوشد و آنچه را می‌داند و می‌فهمد در هر جایی علناً فریاد نکند. ائمه طاهرین (علیهم‌السلام) هم بر این وظیفه مهم تأکید کرده‌اند، مگر در جایی که تقیه نتیجه‌اش پذیرفتن ذلت باشد. داستان زندگی و شهادت صحابی بزرگوار امیرالمؤمنین جناب حجر بن عدی، که از وفادارترین دوستان و از خالص‌ترین اصحاب است، می‌تواند چراغ فروزانی باشد برای همه کسانی که حرکت در مسیر ولایت و تشیع را برگزیده‌اند.

روزی ایشان در خدمت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند. حضرت فرمودند: ای حجر! بعد از من تو را وادار می‌کنند مرا سبّ کنی و به من فحش دهی. برای حفظ جانت با زبان از من تبری بجوی، اما با قلبت هرگز. دلت هیچ‌گاه از من جدا نشود. بعد حضرت چیزی می‌فرمایند که واقعاً متأثرکننده است. ایشان می‌فرمایند: من اول کسی هستم که مسلمان شده‌ام و نخستین کسی هستم که در میدان‌های جنگ داوطلبانه در قلب کفّار و مشرکان شمشیر می‌زدم . با قلبت از من تبری نکن. چون تبری از علی (علیه السلام) با قلب، تبری از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و تبری از دین و اسلام است. حجر بن عدی به گریه افتاد. روزگاری گذشت و معاویه آمد و حرکات شرم‌آوری داشت که به‌ تفصیل در تاریخ ثبت شده است . بعد از قضیه صلح امام حسن مجتبی (علیه السلام) با اینکه قرار شده بود اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) در امان باشند، معاویه با شدّت شروع به دستگیری آنها کرد . حجر بن عدی را هم دستگیر و به شام تبعید کرد. قبل از اینکه به شام برسد، به عمال خود دستور داد او را وادار کنند از علی (علیه السلام) تبری بجوید؛ و اگر تبری کرد و فحش داد آزادش کنند و إلّا او را بکشند.

در این آزمون الهی حجر تنها نبود. پسر جوانش نیز همراهش بود. وقتی پیغام معاویه را به او رساندند، گفت : هرگز از علی (علیه السلام) تبری نمی‌کنم حتی به زبان. پسر هم همین را گفت . خواستند حجر را بکشند، گفت: از شما خواهش می‌کنم قبل از مرگ، دو حاجت مرا برآورده کنید . پذیرفتند . حجر گفت: اوّل اینکه دو رکعت نماز بخوانم. نماز قدری طولانی شد. دشمنان با طعنه گفتند: حتماً بوی مرگ را استشمام کرده‌ای که این‌گونه نمازت را طولانی کرده‌ای؟! گفت : نه، برای اینکه شما چنین فکری نکنید، نمازم را کوتاه خواندم. اما حاجت دوم من این است که پسرم را قبل از من بکشید . دشمنان که خلاف این را انتظار داشتند با تعجب پرسیدند: چرا؟ حجر با نهایت ایمان و اعتقاد گفت: اولاً پسر من میوه دل من است . عزیز من است . دلم می‌خواهد داغی هم که در زندگی می‌خواهم ببینم در راه علی (علیه السلام) باشد و من این صدمه را در راه علی (علیه السلام) بخورم. ثانیاً فرزند من جوان است. ممکن است طرز کشتن من جوری باشد که او را تحت تأثیر قرار دهد و بدون اینکه خودش بخواهد، ولو با زبان هم شده، از علی (علیه السلام) بیزاری بجوید. دلم نمی‌خواهد از نسل من کسی باشد که از علی (علیه السلام) تبری کند!

اینها پرورش‌یافتگان دامن شیعه بوده‌اند.

تلاش برای بقای تشیع

اسلام شیعی، اصیل است. برخی بزرگان می‌گویند شیعه مولود طبیعی اسلام است. از آن بالاتر باید گفت شیعه اصل اسلام است. برای بقای اسلام اصیل، رنج‌ها کشیده‌اند و خون‌ها بر خاک ریخته شده است. اگر صلح امام حسن مجتبی (علیه السلام) و قیام امام حسین (علیه السلام) نبود، شیعه کاملاً نابود شده بود. در واقع، اسلام نابود شده بود . تشیع، همان اسلامی است که حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) آوردند و غیرشیعه اصلاً اتصافی به اسلام ندارد . جاهلیتی است که لباس اسلام پوشیده است. معیارهایش، معیارهای بنی‌امیه و ابوسفیان است . امام مجتبی (علیه السلام) با صلح خود و سیدالشهدا (علیه السلام) با قیام خونین خویش و بعد شیعه با قیام‌هایی که کرد، این حرکت را زنده نگه داشتند. البته نمی‌گویم هر جا که رسیدیم به سبّ و لعن‌کنندگان امیرالمؤمنین (علیه السلام) بپردازیم. ما معتقد به تقریب هستیم و می‌خواهیم در بین مسلمانان زندگی کنیم. ما باید در مقابل افراد بیگانه و خارج از اسلام با هم متحد باشیم تا دنیای اسلام قدرت داشته باشد و بتواند ممالک خود را حفظ کند، اما نکته‌ای که هست، این است که حفظ وحدت میان مسلمانان به هیچ وجه به معنای دورشدن از اندیشه‌های متعالی ائمه طاهرین و کنارگذاشتن ویژگی‌های مکتب اهل بیت نیست، بلکه تبیین ارزش‌های حق ‌محور و ظلم ‌ستیز علوی و فاطمی و زدودن غبارهای تزویر و جعل و دروغ از آینه اسلام، ویژگی مهم و لا یتغیر شیعه است. واضح است که محل بحث و گفت‌وگو در این موضوعات، محیط‌های علمی و به دور از جنجال است که موجب تحریک احساسات عموم مردم نشود. ذات مکتب شیعه، در خصوص ظلم، حق‌کشی، انحراف و بیرون‌رفتن دین از مسیری که پیامبر (صلی الله علیه و آله) ترسیم فرموده‌اند، حساسیت نشان می‌دهد و با ظالمان و منحرفان و دشمنان اسلام و با آنان که برخلاف مسیر معصومان (علیهم‌السلام) گام برمی‌دارند، هرگز سازش نمی‌کند. بعضی‌ها می‌گویند هزار و چهار صد سال گذشته، قضیه غدیر، هر چه بوده گذشته و تمام شده است؛ نه امیرالمؤمنین (علیه السلام) هست و نه عمر؛ تکرار این مباحث بی‌فایده است . باید گفت مسئله گذشت زمان مطرح نیست . دنیای اسلام باید حرکتی اسلامی داشته باشد. حرکت اسلامی فقط تیر و تفنگ نیست . حرکت اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و علمی است. اگر می‌خواهیم حرکتی اسلامی داشته باشیم، پرسش مهم این است که: این حرکت اسلامی بر اساس چه معیار و ضابطه‌ای باید باشد؟ یعنی چه چیز را اسلام بدانیم؟ ممکن است بگویند قرآن، درست است؛ قرآن معیار و ضابطه حرکت ما است، اما بسیاری از مطالب در قرآن به صورت کلی آمده و باید به صورت جزئی و کاربردی برای ما تبیین شود. ما با تمام وجود همنوا با خود قرآن می‌گوییم: «و لاَ رَطْبٍ وَلاَ یابِسٍ إِلَّا فِی کتَابٍ مُبِینٍ»؛[3] اما آیا کسی می‌تواند بگوید تمام این رطب و یابس‌های در کتاب خدا برای ما قابل فهم است؟ همه می‌گویند خیر . درک عمده مطالب قرآن را سنت و بیان پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای ما آشکار می‌کند. حال باید پرسید : این بیان پیامبر (صلی الله علیه و آله) را از کجا أخذ کنیم؟ باید کسانی باشند که آنچه را در قرآن برای ما ناگفته مانده است، تبیین کنند . حرکت اسلامی بدون اطلاع از اساس اسلام ممکن نیست . أخذ مطالب قرآن و بیان پیغمبر (صلی الله علیه و آله) از کسانی که به مجرد اینکه به قدرت رسیدند (و حتی قبل از آنکه به قدرت برسند) سخنان و حرکاتی کاملاً مغایر با قرآن نشان دادند، ممکن نیست.

روز رحلت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) چه کسانی شمشیر کشیدند و داد زدند و گفتند: هر کس بگوید پیغمبر (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفته است او را خواهیم کشت؟! آیا باید از این افراد حقایق دینی را أخذ کنیم؟ حرکت اسلامی معیارهایی می‌طلبد که باید درست شناسایی شود تا حرکت‌ها صحیح باشد. در تمام دنیا هم وقتی می‌خواهند ایدئولوژی خاصی را حاکم کنند، اول اساس آن را تعیین می‌کنند و بعد درباره آن اساس بحث می‌کنند . ما در فقه افرادی مثل شیخ طوسی (قدس سره)، شیخ انصاری (قدس سره)، و سید مرتضی (قدس سره) را داریم که قولشان معتبر است. در اسلام چه کسانی هستند که قولشان دارای اعتبار است؟ اگر ما از گذشته بیرون بیاییم و کار به گذشته نداشته باشیم، پس این اساس را از کجا أخذ کنیم؟ از کجا بدانیم آنچه پیش روی ما است صحیح است یا نیست؟ اینجا مسئله حق و باطل است که نمی‌توان از آن گذشت. شخصیت‌های مذهبی- سیاسی، کلامشان ضبط می‌شود . به همین دلیل، این همه مطلب درباره شخصیت و سنت‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل شده است و صحابه پیغمبر هر چه از ایشان دیده بودند، نقل کرده‌اند . عایشه مدّت کوتاهی در خانه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بوده ولی روایات بسیاری از ایشان نقل کرده است؛ حتی مسائل خصوصی را. چرا؟ زیرا شخصیت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) به گونه‌ای است که تمام ابعاد آن در خور توجه و تأمل است .

واقعه غدیر

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بعد از هجرت، چند بار به مکه مشرف شدند. یکی از آنها در فتح مکه، و دیگری در حجة‌الوداع است . بنابراین، سفر به مکه سفری است بسیار مهم و باارزش . موقع بازگشت از سفر آخر، که حج پیامبر (صلی الله علیه و آله) در خلال آن انجام شد، واقعه غدیر خم هم اتفاق افتاد. بعد از اتمام مراسم و بازگشت حاجیان از مکه در غدیر خم که مسیر حاجیان از هم منشعب می‌شد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دستور توقف دادند . اکثر قریب به اتفاق توقف کردند . جمعیت غدیر را از سی هزار نفر تا یکصد و بیست هزار نفر هم نوشته‌اند. فرمان توقف پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در وسط روز و در گرمای شدید است. کاروان‌ها باید به ‌موقع به منازل برسند. در سفرهای آن زمان یک ساعت هم بسیار مهم بود. اگر این خیل عظیم جمعیت، مشک‌هایشان از آب تهی می‌شد، قطعاً بی‌آبی بسیاری از آنها را هلاک می‌کرد . با این خصوصیت، پیغمبر (صلی الله علیه و آله) دستور توقف می‌دهند تا برای مردم صحبت کنند.

چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مکه برای این مسئله اقدام نکرد؟ به دلیل اهمیت موضوع و اینکه مردم بدانند هدفی اساسی را دنبال می‌کنند. صرف دوستی و دوست‌داشتن علی (علیه السلام)، آن‌گونه که اهل سنّت ادعا کرده‌اند نیست. آیا واقعاً در آن وضعیت خاص پیامبر (صلی الله علیه و آله) مردم را جمع کرد تا فقط بگوید: من علی را دوست دارم و شما هم او را دوست بدارید؟ آیا معنای ولی، فقط همین دوست‌داشتن است؟ آیا آیه شریفه «إِنَّمَا وَلِیکمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ رَاکعُونَ»[4] هم بر این (دوست‌داشتن) دلالت دارد؟! خلاف عقل و انصاف است اگر گفته شود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تمام این جمعیت را معطل کرد که فقط بگوید: من علی را دوست دارم! آیا پیامبر چون علی را دوست دارد این‌گونه برای او دعا می‌کند؟ «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؛[5] «خدایا دوست بدار دوستانش را و دشمن بدار دشمنان او را». در واقع، این دعا برای جایی است که هدفی مهم و اساسی در پی باشد نه صرف دوست‌ داشتن.

حسان بن ثابت، شاعر پیامبر (صلی الله علیه و آله) فی‌البداهه اشعاری سرود و در حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) خواند. پیغمبر هم برایش دعا کرد . دعای پیامبر و اشعار حسان بن ثابت در شأن علی (علیه السلام) و اهمیت روز غدیر خم[6] موجود است.

تنهایی علی (علیه السلام) و بی‌وفایی مردم

از هجدهم ذی‌الحجه تا بیست و هشتم صفر چه اتفاقی افتاد؟ روز غدیر خم هجدهم ذی‌الحجه و رحلت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بیست و هشتم صفر به وقوع پیوست . فقط هفتاد روز از واقعه غدیر گذشته بود. این واقعه با همه اهمیتی که در ذهن‌ها و دل‌ها باقی گذاشته بود به‌سادگی انکار شد و به‌ شدّت به علی (علیه السلام) بی‌اعتنایی کردند و ایشان تنها شد. بسیاری از دوستان علی (علیه السلام) صورت خود را از علی (علیه السلام) برمی‌گرداندند. حتی نوشته‌اند یکی از دوستان نزدیک حضرت که بسیار اظهار ارادت می‌کرد، وقتی می‌دید علی به سوی او می‌آید، راهش را کج می‌کرد تا با او مواجه نشود. روایت شده است، روزی در آن ایام حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) از امیرالمؤمنین پرسیدند: شنیده‌ام که مردم دیگر به شما سلام نمی‌کنند؟ امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: ای کاش سلام نمی‌کردند! حتی جواب سلام مرا هم نمی‌دهند!

اتمام حجت علی (علیه‌السلام)

علی (علیه السلام) نفس پیامبر است. زیرا در روز مباهله، پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله) حسنین (علیهماالسّلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) و علی (علیه السلام) را به همراه خود برد و چون کلمه «ابنائنا» شامل حسنین علیهما السّلام و «نسائنا» شامل حضرت زهرا (سلام الله علیها) می‌شود، پس باید علی (علیه السلام) مشمول کلمه «انفسنا» شود. در این صورت بین شخص علی (علیه السلام) و نفس پیامبر (صلی الله علیه و آله) جدایی معنا ندارد. حضرت امیر (علیه السلام) در این روزها با همان حالتی که خداوند در روز مباهله فرموده بود: «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکم»[7] صدیقه طاهره (سلام الله علیها) و حسنین (علیهماالسلام) را سوار بر مرکبی کردند و چهل شب به خانه‌های مهاجرین و انصار رفتند و تظلم کردند که بیایید و شهادت دهید، ولی نیامدند و شهادت ندادند. حدیث غدیر در کتب اهل سنت بیشتر از حدّ تواتر است . مرحوم علامه امینی و مرحوم علامه میرحامد حسین هندی (قدس سره) از کتب اهل سنت طریق حدیث شریف غدیر را نقل کرده‌اند که در حدّ تواتر و حتی بیشتر است . اما ببینید همین تواتر که در همه جای عالم ایجاد علم می‌کند و «العلم حجة بذاته لا بجعل جاعل»، در نظر آقایان چگونه است. محمدحسین هیکل کتاب حیات محمد (صلی الله علیه و آله) را هفده بار تجدید چاپ کرده است . در چاپ اوّل، یک فصل به نام غدیر دارد که تمام خصوصیات غدیر در آن ذکر شده است، اما در چاپ هفدهم اصلاً چیزی به نام غدیر در آن وجود ندارد . گویا اصلاً واقع نشده است . کسانی از اهل تحقیق، این هفده چاپ را جمع کردند و با یکدیگر مقابله کردند. در هر چاپ، یک تکه از فضایل علی (علیه السلام) و حدیث غدیر حذف شده است. مثلاً حدیث یوم الدار در چاپ سیزدهم یا چهاردهم حذف شده است. چرا این کار را کردند؟ چون جواب قانع‌کننده‌ای برای نسل جوان و مردم دنیا ندارند.

انتخاب علی (علیه السلام) یعنی انتخاب اصلح

آنها که این مطالب را از تاریخ حذف می‌کنند، ناخواسته می‌خواهند بگویند نعوذ بالله پیغمبر (صلی الله علیه و آله) متوجه تفاوت افراد نبوده‌اند! ابن‌ابی‌الحدید معتزلی در شرح نهج‌البلاغه می‌گوید: «الحمد للَّه الذی ... قدم المفضول علی الافضل لمصلحة اقتضاها التکلیف».[8] آیا این مفضول را پیغمبر (صلی الله علیه و آله) مقدم داشت؟ یعنی اسلام آیینی است که مفضول را بر فاضل مقدم می‌دارد ! ؟ آیا اسلام برای علم ارزشی قائل نیست؟! برای تقدم فاضل ارزشی قائل نیست؟! آیا «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ»[9] موضوعیت ندارد؟ آیا معاویه و یزید مظهر اسلام‌اند؟! کسانی که قلم از نوشتن، زبان از گفتن و گوش از شنیدن اعمالشان شرم دارد؟ تبهکارانی که اسلام را وسیله‌ای برای نفوذ و تسلط بر جان و مال و اعراض مسلمین کردند . آنانی که زشت‌ترین و منفورترین گناهان (که زنای با محارم شاید کوچک‌ترین آنها است) مرتکب شدند معرف اسلام می‌شوند؟ کسانی که سعی در محو فضایل علی (علیه السلام) دارند دنبال چه چیزی هستند؟ متفکران و دانشمندان آنها به نسل‌های آینده و تاریخ چه خواهند گفت؟ محو فضایل اهل بیت (علیهم السلام) به چه دلیلی بوده است؟ امام صادق (علیه السلام) را رها کردند و دیگران را برگزیدند؟! بر اساس چه مرجحی؟ آن هم امامی را که هزار سال بعد از وفاتش از سوی معتبرترین مراکز علمی جهان، لقب مغز متفکر می‌گیرد! اگر فضایل اهل بیت (علیهم السلام) را انکار می‌کنند آیا می‌خواهند ولید بن یزید را معرف اسلام بدانند و به مراکز علمی جهان معرفی کنند؟ کسی که به علت مستی صبح نمی‌تواند به مسجد برود و کنیز مست خود را می‌فرستد تا در محرابی که باید خلیفه رسول‌اللَّه (صلی الله علیه و آله) نماز بخواند، برای مردم امام جماعت شود! می‌خواهند اینها را به عنوان اسلام معرفی کنند؟

دلیل منکوب‌کردن شیعه

آیا شیعه غیر از این حرفی دارد که اسلام دینی است که برای علم ارزش قائل است؟ اسلام دینی است که اصلح را مقدم می‌دارد . شیعه به آنچه قرآن درباره حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) می‌گوید قائل است. تمام حرکات و سکنات پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بر اساس وحی الهی است: «وَ مَا ینطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَی»؛[10] پس اگر دست علی (علیه السلام) را بلند کرد و فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» فقط به دلیل آن است که خدا فرموده بود و حضرت امتثال امر الاهی فرمود. آقایان در تفسیر آیه شریفه: «وَ إِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»[11] می‌گویند این راجع به احکام حج بوده است! مگر احکام حج را پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در مکه تمام نکرده بود؟ این چه مطلب مهمی است که خداوند تهدید می‌کند؟ فخر رازی از مفسران اهل سنت، در تفسیر خود می‌کوشد به گونه‌ای که مطابق نظر اهل سنت باشد، این معضل را حل کند، اما علی‌رغم همه تلاش‌ها راه به جایی نمی‌برد و مطلب در خوری عرضه نمی‌کند. البته فخر رازی چون فرد دانشمندی است، این را نقل می‌کند. بسیاری از آنها اساساً حاضر به نقل هم نیستند. این مظلومیت شیعه است؛ بلکه مظلومیت حق و حقیقت است . مظلومیت تفکر صحیح، تفکر علمی و مظلومیت علم است. اگر شیعه کنار گذاشته شود، اسلامی برای عرضه وجود ندارد. وقتی از شیعه با عناوینی مثل «مشرک»، «کافر» و «الروافض (خذلهم الله تعالی)» یاد می‌شود، چه کسی باید مسلمان و موحّد نامیده شود؟ آیا ابوسفیان مظهر اسلام است که وقتی بلال حبشی (قدس سره) مؤذن رسول‌اللَّه (صلی الله علیه و آله) را بر بالای کعبه در حال اذان‌گفتن می‌دید، با ناراحتی می‌گفت: ای کاش مرده بودم و نمی‌دیدم این کلاغ سیاه در جایگاه هبل بایستد و نام محمد را ببرد؟ یا خلیفه دوم که رسماً به فرماندارانش بخش‌نامه کرده بود که به موالی، یعنی ایرانیان، هیچ شغل و سمتی ندهند[12] و رسماً نژادپرستی را ترویج کرد، در حالی که اسلام به‌شدّت با نژادپرستی مخالف است؟ تشیع، مکتبی بسیار مترقی است . تشیع یعنی حرکت در مسیر علی بن ابی‌طالب (علیه السلام).

وظیفه شیعه

ما شیعیان اولاً باید خداوند تبارک و تعالی را شاکر باشیم که ما را در سرزمینی قرار داد که با علی و فرزندانش (علیهم السلام) آشنا شویم . هم علی‌شناس، و هم محب علی (علیه السلام) هستیم. باید قدردان این نعمت باشیم و توجه کافی داشته باشیم که حرکتی نکنیم که موجب لکه‌دارشدن این نام‌های مقدس و آموزه‌های اصیل دینی شود. شیعه باید به یاد داشته باشد که روزگاری بر او گذشته است که کسی جرئت اینکه بگوید شیعه هستم نداشت . به قدری کتمان عقاید شدید بود، که حتی برخی در خانواده خود هم ابراز عقیده نمی‌کردند . این مسئله نباید فراموش شود که چه زحماتی کشیده شده و چه خون‌هایی ریخته شده که امروز شیعه می‌تواند در تمام دنیا با عزّت و افتخار ندای پرارج «اشهد ان علیاً ولی اللَّه» را با عالی‌ترین صدا فریاد بزند. باید بکوشیم در حال شناخت باشیم و هم خودمان معرفت پیدا کنیم و هم این معارف را عرضه کنیم. امام صادق (علیه السلام) سخنی را فرمودند که از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) هم وارد شده است. ایشان فرمودند: «دوست ندارم شما را ببینم مگر آنکه یا معلم باشید یا متعلم». دیگران تلاش کرده‌اند و این امانت گران‌بها را به ما رسانده‌اند، ما هم باید بکوشیم و آن را به نسل‌های بعدی عرضه کنیم.

والسلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته



[1] . نهج‌البلاغه، شیخ محمد عبده، ص450.

[2] . مجلسی، بحار الانوار، ج66، ص237.

[3] . انعام: 59.

[4] . مائده: 55؛ ابواسحاق ثعلبی در تفسیرش با اسناد خودش از ابوذر غفاری روایت می‌کند : ما در مسجد پشت سر رسول خدا (ص) نماز می‌خواندیم. گدایی وارد مسجد شد. کسی چیزی به او نداد . سائل دستانش را به آسمان بالا برد و گفت: خدایا، شاهد باش که در مسجد پیامبرت محمد (ص) طلب کمک کردم، کسی به من چیزی نداد . حضرت علی (ع) در نماز، در حال رکوع بود. به او با انگشت خنصر راست، که در آن انگشتری بود، اشاره کرد . سائل جلو آمد و انگشتر را از دست علی (ع) خارج کرد. این اتفاق پیش چشم پیامبر (ص) افتاد. پیامبر یک سمت صورت را به آسمان بلند کرد و فرمود: «اللهم ان اخی موسی سئلک رب اشرح لی صدری ... واجعل لی وزیراً من اهلی هارون اخی اشدد به ازری و اشرکه فی امری ... اللهم انی محمد نبیک و صفیک اللهم اشرح لی ... واجعل لی وزیراً من اهلی اشدد به ظهری . ابوذر (قدس سره) می‌فرماید زمانی که دعای پیغمبر (ص) تمام شد جبرئیل (ع) نازل شد و این آیه را بر پیامبر عرضه داشت: «إِنَّمَا وَلِیکمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ رَاکعُونَ»؛ تفسیر طبری، ج6، ص165؛ تفسیر رازی، ج4، ص431.

[5] . مجلسی، بحار الانوار، ج2، ص226.

[6] . علامه شیخ عبد الحسین احمد الامینی، الغدیر، دار الکتب الاسلامیة، طهران، 1366، چاپ دوم، ج2، ص34.

[7] . ای پیامبر! به نصارای نجران بگو برای اثبات حق‌بودن خود بیایید همدیگر را نفرین کنیم و برای این کار به آنها بگو ما فرزندان خود را می‌آوریم، شما هم فرزندانتان را بیاورید، ما زنانمان را می‌آوریم شما هم زنانتان را بیاورید، ما خودمان می‌آییم شما هم خودتان بیایید (آل عمران: 61).

[8] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص3.

[9] . واقعه: 10-11؛ خود اهل سنت گفته‌اند این آیه در حق علی نازل شده است . ابن‌مردویه از ابن‌عباس نقل می‌کند که این آیه در حق حزقیل مؤمن آل فرعون و حبیب نجاری (که در سوره یس ذکر شده) و علی بن ابی طالب نازل شده و هر یک از اینها باسابقه‌ترین امت خود هستند و علی (ع) افضل آنها است. این روایت را محب‌الدین طبری در ریاض، ج1، ص157، نقل می‌کند و گنجی در کفایة، ص46 می‌گوید: باسابقه‌ترین افراد در امت‌ها سه نفرند که یک چشم به هم زدن شرک به خدا نورزیدند : علی بن ابی‌طالب (ع)، صاحب یاسین و مؤمن‌آل فرعون؛ اینها صدیقون هستند و علی برترین آنها است؛ به نقل از: الغدیر، ج2، ص306.

[10] . نجم: 3-4.

[11] . مائده: 67.

[12] . مسعودی، مروج الذهب، ج 2 ، ص 320.

بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی (مدظله العالی) پیرامون اصول الگوگیری در روایات


بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی (مدظله العالی) پیرامون اصول الگوگیری در روایات

بسم الله الرحمن الرحیم

اصول الگوگیری در روایات

 وجود مقدس آقا علی بن موسی الرضا (علیه السلام) از امام علی بن الحسین، امام سجاد (علیه السلام)، نقل می­کنند حضرت می فرمایند: «ولکن الرجل کل الرجل نعم الرجل هو الذی جعل هواه تبعا لامرالله، وقواه مبذولة فی رضی الله، یری الذل مع الحق أقرب إلی عز الابد من العز فی الباطل، ویعلم أن قلیل مایحتمله من ضرائها یؤدّیه إلی دوام النعیم فی دار لا تبید ولا تنفد، وإن کثیرما یلحقه من سرائها إن اتبع هواه یؤدیه إلی عذاب لا انقطاع له ولایزول، فذلکم الرجل نعم الرجل، فبه فتمسکوا، وبسنته فاقتدوا، وإلی ربکم به فتوسلوا، فإنه لاترد له دعوة، ولاتخیب له طلبة.[1]»

امام رضا (علیه السلام ) به روایت از امام على بن الحسین (علیهما السلام ) فرمود: مرد کامل و بهترین مرد، آن است که هواى خویش را پیرو فرمان خدا قرار دهد و نیروهاى خود را در راه خرسندى خدا به کار اندازد، و بپذیرد که ذلت در راه حق نزدیکتر است به عزت جاودان ، تا عزت در راه باطل ، و بداند که اندک ناراحتى که در دنیا تحمل مى کند، او را به نعمت دائمى مى رساند، در سرایى که پایان ندارد و تمام نمى شود، و خوشیهاى فراوان دنیا، اگر پیرو هواى خویش باشد، او را به عذابى مى رساند که بریده شدن و نابودى ندارد، پس چنین مردى نیکوترین مرد است. به او تمسک جویید، و از روش ‍ و سنت او پیروى کنید، و به وسیله او به پروردگار خویش متوسل شوید، چراکه دعاى او به هدف اجابت مى رسد و به آنچه بخواهید، دست پیدا مى کنید.

در این حدیث شریف آقا علی بن موسی (علیه السلام) ویژگیها و خصلتهای یک مرد شایسته را معرفی می کنند، البته نه مرد به معنای یک فرد مذکر، بلکه انسانی که دیگران او را بخاطر خصلتهای نیکویش الگو قرار می دهند، همانطور که آخر این روایت حضرت می فرماید: "فبه فتمسکوا، وبسنته فاقتدوا" یعنی به او نگاه کنید و راهش را الگو قرار دهید. و این همان انسانی است که به تعبیر حضرت: "جعل هواه تبعا لامرالله"  منظور از هوا در روایت، خواهش های نفسانی است، یعنی خصلتهایی که انسان از حیث انسان بودن و نفسانی بودنش آن را طلب می کند، چنین شخص تمام خواسته های نفسانی اش را می یابد وآنها را در راه خدا قرار می دهد.

تربیت نفس اماره

 به بیانی دیگر این شخص خواسته های خودش را همسوی آن چیزی قرار می دهد که خداوند به آن امر کرده و آن را اراده کرده است، یعنی نفسش را با لجام زدن یا حد زدن تربیت می کند. البته ناگفته نماند که وجود خواهش های نفسانی در انسان امری طبیعی است، اما به شرطی که از حد خودش تجاوز نکند، اما اگر از حد خودش تجاوز کرد و خواست او از امر خداوند خارج شود، آنجا باید نفس را لجام زد و مانع پیشروی آن شد. و اگر فرد این کار را کرد به تعبیر حضرت می شود: " وقواه مبذولة فی رضی الله" یعنی آنچه که در توان دارد در راه رضای خدا به کار می گیرد. و این یعنی از خود گذشتن است، یعنی خواهشهای نفسانی را در راه ارادة الله سوق دادن است، یعنی موضوعیت نداشتن خودش در مقابل خداوند است. به تعبیر دیگر یعنی هدفمند کردن زندگی و معیشت خود است. چنین شخصی طبق تعبیر روایات دیگر حب و بغضش الهی  می شود. و رسیدن به اوج این مقام میسر نمی­شود، مگر اینکه انسان قوای خودش را با اراده خداوند همسو کند و هوای نفس را سرکوب کند و در مسیر ارادة الله قرار دهد، آن وقت است که به مقام البغض فی الله والحب لله می رسد، و دوستی و دشمنی اش فقط در راه خدا می شود. و این همان معنای عبودیت است، عبودیت به معنای واقعی.

بازتاب دفاع از حق وحقیقت

حتى اگر دقت کنیم، می بینیم که اگر امام جانب حق را بگیرد و بر حق پافشاری کند، ممکن است با گرفتاریها وسختیهایی مواجه شود همانطور که در تعبیر روایت ذلت آمده است، ولی اگر این ذلت را تحمل کند در راه حق تحمل کرده است. و این را باید بدانیم کسی که بخواهد در مسیر خدا حرکت کند، ممکن است با مشکلات و مضراتی در زندگی مواجه شود، ولی اگر استقامت کند و این سختی  را با آْن آسایش و راحتی ابدی روز قیامت معامله کند، آن وقت است که به طبق فرمایش حضرت می شود: " یری الذل مع الحق أقرب إلی عز الابد من العز فی الباطل" این شخص می­پذیرد که ذلت در راه حق نزدیکتر است به عزت جاودان، تا عزت در راه باطل؛ بنابر این اگر دوران امر بین همراهی کردن حق و تحمل کردن بیچارگی و ذلت باشد - گرچه عبد بودن هیچ وقت مضرت نیست- ارزش تحمل این ذلت بیشتر است تا آن عزتی که همراه باطل باشد. حتی اگر فرض کند عزت ابدی است، باز هم ارزش همرایی و همسویی با باطل را ندارد چون ابدیت در این دنیا وجود ندارد و این دنیا هم مثل دریای خزر بزرگ و از دید ناقص ما، بی انتهی باشد اما عمر ابدی که ندارد و بالاخره ظرفش محدود و تمام  خواهد شد.

دنیای زود گذر

و حضرت در ادامه می فرمایند: "ویعلم أن قلیل مایحتمله من ضرائها" یعنی بداند شخصی که در راه حق سختی می کشد و کمی لطمه ناملایمات را تحمل می­کند "یؤدیه إلی دوام النعیم فی دار لا تبید ولا تنفد"  این شخص در واقع در برابر زندگی ابدی دارد، و برای او آسایش واقعی آخرت است. چرا حضرت می فرماید: اگر مشکلات کم و قلیل را تحمل کند اجر و پاداش او آسایش آخرت است؟ بخاطر اینکه مگر همه  عمر این عالم چقدر است؟ مثلا ما هفتاد سال زندگی کردیم و به هفتاد سال که می رسیم، می بینیم کم کم به مرگ نزدیک شده ایم و در واقع عمر پشت سر گذاشته شده مثل یک خاطره گذشته می ماند یا مثل یک انسانی می ماند که تازه از خواب بیدار می شود و می بیند چقدر زود همه چیز گذشت، و انسان همین حالت را در زمان مرگ هم دارد و می گوید: چه زود همه چیز تمام شد! چه فرصت گذرایی! خلاصه هر چه سختی در این دنیا هست همین مقدار اندک و کم است. اما در آخرت" إلی دوام النعیم فی دار لا تبید ولا تنفد" است؛ آخرتی که زندگی در آن ابدی است و پایانی ندارد و آسایش واقعی همان جاست.

هلاکت ابدی و عذاب همیشگی

حضرت در ادامه می­فرمایند: "وإن کثیرما یلحقه من سرائها إن اتبع هواه یؤدیه إلی عذاب لا انقطاع له ولایزول" و خوشی­هاى فراوان دنیا، اگر پیرو هواى خویش باشد، او را به عذابى مى رساند که دائمی و بریده شدن و آن عذاب همیشگی و نابودى ندارد؛ حضرت در این سخن می­فرماید: خوشی ها و لذتهای باطل هر چند زیاد باشند، اما فرد را  به عذابی دردناک و مستمر می کشانند و این همان تعبیر حضرت است که فرمودند:"فذلکم الرجل نعم الرجل" مرد کامل و شایسته این است. حضرت از ما می خواهند که به چنین مردی تمسک کنیم و او را الگوی خودمان قرار دهیم؛ لذا در آخر فرمایش خود می فرمایند: "فبه فتمسکوا، وبسنته فاقتدوا، وإلی ربکم به فتوسلوا" پس چنین مردى شایسته­ترین و نیکوترین مرد است؛ به او تمسک جویید، و از روش ‍ و سنت او پیروى کنید، و به وسیله او به پروردگار خویش متوسل شوید، چراکه دعاى او به هدف اجابت مى رسد و به آنچه بخواهید، دست پیدا مى کنید.



[1] . الشیخ حر العاملی، وسائل الشیعة، ج8، باب اا  از ابواب صلاة الجماعة، ص317، ح14.


اخیراً در بعضی از سخنرانیها بعضی از آقایان روشنفکر، با حمله به عقاید شیعه، تهمت غلو به این عقاید می زنند. غلو در دین چیست؟




اخیراً در بعضی از سخنرانیها بعضی از آقایان روشنفکر، با حمله به عقاید شیعه، تهمت غلو به این عقاید می زنند.
اولاً معیار غلو در دین چیست؟
ثانیاً در جواب اینکه می گویند ولایت اهل بیت (علیهم السلام) مایه ی رهایی از آتش جهنم هستند، غلو است چه جوابی باید بدهیم؟


تعداد بازدید: 2729    مطرح شده توسط: سید مهدی رضوی  سید مهدی رضوی

پاسخ
آیت الله سید علی حسینی میلانی مدظله

بسمه تعالی
السلام علیکم
1 ـ معیار غلوّ ـ چنانکه از روایات کاملا واضح است و بزرگان تصریح کرده اند ـ عبارت از اینستکه رسول الله را خدا بگویند و ائمّه را پیامبر یا خدا، برای اطمینان بیشتر می توانید به کلام علاّمه مجلسی در بحار، باب الغلوّ والتقصیر، مراجعه کنید.
2 ـ اینکه ولایت اهل بیت شرط نجات در آخرت است، مدلول ادلّه کثیره موجوده در کتب فریقین است، و هرگز غلوّ نمی باشد، مخصوصاً که معنی و معیار معلوم شد، و حمله "کوتاه فکران" و "وهّابیان" تأثیری نخواهد داشت، و اهل تحقیق نباید اعتنائی داشته باشند. قابل ذکر است که عقائد حقّه ما از روز اوّل مورد هجمه بوده و در طول پانزده قرن همچنان استوار مانده است، (... فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأَرْضِ...) (یُرِیدُونَ أَن یُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ...)، فقط ما به وظیفه خود باید قیام کنیم، وبالله التوفیق وهو المستعان
2766



چاپ نمای پرینت
آیت الله سید علی حسینی میلانی مدظله
نصب تولبار سایت

کاربرانکاربران


http://www.al-milani.com/farsi/qa/qa.php?cat=47&itemid=51 

 




حدیث ثقلین علاوه از غدیر خم در چند موارد صادر شده با ذکر نام راوی و آدرس دقیق جواب لطف بفرمایید ممنون می شوم .



حدیث ثقلین علاوه از غدیر خم در چند موارد صادر شده
با ذکر نام راوی و آدرس دقیق جواب لطف بفرمایید ممنون می شوم .


تعداد بازدید: 2220    مطرح شده توسط: سید زائر عباس  سید زائر عباس

پاسخ
آیت الله سید علی حسینی میلانی مدظله

بسمه تعالی
السلام علیکم
حدیث ثقلین در مواردی و مکان های مختلف ذکر شده است، از جمله:
1 ـ هنگام بازگشت از شهر طائف (الصواعق المحرقة: 231)
2 ـ در حجة الوداع به طور مستقل در روز عرفه (کنز العمال: 1 / 188 حدیث 944)
3 ـ هنگام رحلت جانگدازشان (الصواعق المحرقة: 89).
6156



چاپ نمای پرینت
آیت الله سید علی حسینی میلانی مدظله
نصب تولبار سایت

کاربرانکاربران



http://www.al-milani.com/farsi/qa/qa.php?cat=47&itemid=147




امامت از فروع دین است یا ازاصول دین است، لطفاً دلایل محکمی در برابر شبهات دهید با تشکر





امامت از فروع دین است یا ازاصول دین است، لطفاً دلایل محکمی در برابر شبهات دهید
با تشکر

تعداد بازدید: 1646    مطرح شده توسط: هادی صفری  هادی صفری

پاسخ
آیت الله سید علی حسینی میلانی مدظله

بسمه تعالی
السلام علکیم
به عقیده اینجانب از اصول است، از جمله دلائل حدیث قطعی من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیّة، که به الفاط مختلفه در کتب فریقین روایت شده.
6693



چاپ نمای پرینت
آیت الله سید علی حسینی میلانی مدظله
نصب تولبار سایت

کاربرانکاربران


http://www.al-milani.com/farsi/qa/qa.php?cat=47&itemid=393




لطفا تمامی ادله ی عقلی بر ضرورت امامت را بفرمایید.





لطفا تمامی ادله ی عقلی بر ضرورت امامت را بفرمایید.

تعداد بازدید: 2003    مطرح شده توسط: امین  امین
پاسخ
آیت الله سید علی حسینی میلانی مدظله

بسمه تعالی
السلام علیکم
کافی است بدانیم که همان قاعده لطف که موجب بعث رسل بوده، موجب نصب امام است. و بدانیم که اگر چنین نشود نقض غرض لازم می آید، و خدا نقض غرض نمی کند.
6736



چاپ نمای پرینت
آیت الله سید علی حسینی میلانی مدظله
نصب تولبار سایت

کاربرانکاربران



http://www.al-milani.com/farsi/qa/qa.php?cat=47&itemid=426





شارع مقدس در حدیث غدیر چه کسی است؟




شارع مقدس در حدیث غدیر چه کسی است؟


تعداد بازدید: 1483    مطرح شده توسط: حسین بابای  حسین بابای

پاسخ
آیت الله سید علی حسینی میلانی مدظله

بسمه تعالی
السلام علیکم
در حدیث غدیر همان ولایتی که برای رسول الله بوده برای حضرت امیر علیهما السلام اعلام عمومی شده و بیعت گرفته شده.
7042


دانلود تصویر پاسخ

چاپ نمای پرینت
آیت الله سید علی حسینی میلانی مدظله
نصب تولبار سایت

کاربرانکاربران


http://www.al-milani.com/farsi/qa/qa.php?cat=47&itemid=586





در مورد حدیث من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة الکفر که با تصریح در کفر آورده شده واسانید آن از کتب فریقین




با عرض سلام وادب فراوان خدمت استاد گرامی
لطفا در مورد حدیث من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة الکفر که با تصریح در کفر آورده شده واسانید آن از کتب فریقین بنده را راهنمایی کنید.
با تشکر و سپاس فراوان از شما،همیشه از بیانات و کتب حضرتعالی استفاده فراوان را برده ایم.


تعداد بازدید: 1290    مطرح شده توسط: علی حسین زاده  علی حسین زاده
پاسخ
آیت الله سید علی حسینی میلانی مدظله

بسمه تعالی
السلام علیکم
در خود روایت «کفر» نیامده، میته ی جاهلیت است در کتب فریقین، ولی در روایت معتبره ی اصول کافی حضرت «میته ی جاهلیت» را به «کفر» تفسیر کرده اند. موفق باشید
7579


دانلود تصویر پاسخ

چاپ نمای پرینت
آیت الله سید علی حسینی میلانی مدظله
نصب تولبار سایت

کاربرانکاربران


http://www.al-milani.com/farsi/qa/qa.php?cat=47&itemid=874



از نظر شیعه واجب است که پیامبر جانشین داشته باشد در حقیقت این وجوب جانشینی از کجا می آید؟



سلام علیکم.
1. از نظر شیعه واجب است که پیامبر جانشین داشته باشد یا اینکه چون خداوند فرموده که نفری هست که در مطاع بودن مانند اوست شیعه هم قبول دارد که پیامبر باید جانشین داشته باشد؟
2. ایشان از لحاظ اینکه آخرین رسول بوده اند باید جانشین داشته باشند؟
3. یا اینکه چون حاکم بوده اند نیاز به وجود جانشین هست؟
در حقیقت این وجوب جانشینی از کجا می آید؟

تعداد بازدید: 1072    مطرح شده توسط: محمد رضا گلناری  محمد رضا گلناری
پاسخ
آیت الله سید علی حسینی میلانی مدظله

بسمه تعالی
السلام علیکم
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله مثل بقیّه انبیاء جانشین دارند، و این سنت الهی است که هم عقل و هم اجماع همه مسلمین نیز بر آن قائم است.
8567


دانلود تصویر پاسخ

چاپ نمای پرینت
آیت الله سید علی حسینی میلانی مدظله
نصب تولبار سایت

کاربرانکاربران

http://www.al-milani.com/farsi/qa/qa.php?cat=47&itemid=1532