بسم الله الرحمن الرحیم
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ،
شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ، وَ مَوْضِعِ الرِّسالَةِ، وَ مُخْتَلَفِ الْمَلائِکَةِ ومَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ اَهْلِ بَیْتِ الْوَحْىِ
اعیاد خجسته شعبان المعظم مبارک باد
خجسته میلاد با سعادت
حضرت سید الشهداء (علیه السلام)
علمدار کربلا حضرت ابوالفضل العباس (سلام الله علیه)
حضرت زین العابدین امام سجاد (علیه السلام)
را به منتظران امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
تبریک و تهنیت عرض مینماییم
به همین مناسبت مراسم جشن با شکوهی
در دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی (مدظله العالی)
برگزار میگردد.
سه شنبه
مصادف با میلاد با سعادت حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)
سخنران:
خطیب ارجمند حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقای حسینی قمی
همراه با
مدیحه سرایی مداحان اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)
چهار شنبه
مصادف با میلاد با سعادت علمدار کربلا حضرت ابوالفضل العباس (سلام الله علیه)
مدیحه سرایی مداحان اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)
پنج شنبه
مصادف با میلاد با سعادت حضرت زین العابدین (علیه السلام)
سخنران:
خطیب ارجمند حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقای سید رضا مدرسی
همراه با
مدیحه سرایی مداحان اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)
زمان:سه شنبه 3 شعبان المعظم 1437 مصادف با 21 اردیبهشت 1395
«به مدت سه روز»
ساعت 11 صبح
مکان: خیابان انقلاب (چهارمردان) کوچه شماره 6 بیت آیت الله العظمی بروجردی (قدس سره)
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی (مدظله العالی)
بسم الله الرحمن الرحیم
امام سجاد علیه السلام در دعای مکارم الاخلاق می فرمایند:
«اللَّهُمَّ .... وَ أَغْنِنِی وَ أَوْسِعْ عَلَیَّ فِی رِزْقِکَ و ولاتَفتنّی بالنَظر و لا تَبتلینی بالکبر».[1]
توجه به حقیقت و واقعیت اشیاء
در جلسه قبل در رابطه با فتنه بحث و تبادل نظر به عمل آمد، بیان شد که معنای کلمه فتنه آن است که انسان به آن چیزی که میبیند بیش از اندازه حساب کند و در آن تاثیر بگذارد و این در جهات مختلف زندگی ممکن است که پدید آید؛ همانند نگاهی که انسان را اسیر خودش میکند و گاهی از اوقات انسان به افرادی که دارای قدرت و ثروت ظاهری دارند، نگاه میکند و مبهوت آنان میگردد و یا حتی ممکن است که تدین و قداست برخی به رخ انسان کشیده شود، در حالی که حقیقت و واقعیتی پشت آن نیست و البته، انسان نسبت به آن متوجه هم نیست.
در تاریخ نقل شده که امیرالمومنین علیه السلام دیدند که یکی از اصحاب خیلی مفتون و مبهوت یکی از زهاد و عباد مقدس زمانه شده است. در مورد این شخص به او فرمودند: باید آخر و عاقبت او را دید نه حال کنونی او را. و لذا، همان فرد در جنگ نهروان به عنوان یکی از خوارج به جنگ حضرت آمده بود و در آنجا کشته شد. پس اگر ما چشم حقیقت بین داشتیم به حال خیلی از افرادی که به موقعیت و ثروت رسیدهاند، غصه میخوردیم و برای آنها نگران بودیم که چه بر سرشان خواهد آمد.
باید از دروازه ورودی نفس مراقبت کرد
چشم و گوش، ورودی نفس انسان است که با آنها میشنود و میبیند و لذا، باید مواظبت و مراقبت کرد تا بیخودی درون خود را از مناظر و جهاتی که با نگاه وارد نفس و بدن او میشود، آلوده نکند. لذا، امام میفرماید:«ولا تفتنی بالنظر»؛ یعنی خدایا ما را با نگاه و نظر مفتون نکن؛ یعنی حالا که خداوند خالق همه قوای انسان است و چشم را هم او داده و انسان را هم او خلق کرده، پس این توفیق را بدهد که هرچه انسان مینگرد به دیده عبرت باشد و نگاهی به ما بده که از هرچیزی که میبینیم درس بگیریم نه اینکه مفتون آن شویم و در آن بمانیم، که این حالت دوم، زندگی انسان را نابود میکند.
اندیشه های باطل از نگاه و نظر پدید می آید
بسیاری از اندیشههای بیهوده که در تصویر انسان میگذرد از راه نگاه و نظر است و این تصاویر، انسان را از آن شان و حیثیتی که دارد باز میدارد. بالاخره، انسان ظاهر بین است و مثلا، مکانی را که خیلی مجلس آرایی میکنند، میگوید: خیلی چشمها را گرفته است و همه را مفتون خود میکند ولذا، به آن دل میبندد و خیال هم میکند که اینها حقیقتی هستند؛ در حالی که واقعیتی در پشت آن نیست. از این رو، امام علیه السلام از خداوند درخواست میکنند توفیقی به انسان بدهد و عنایتی به او بکند که نگاه و چشمش، باعث مفتون شدن او به ظواهر دنیا و مظاهر آن نشود، بلکه نگاه انسان، نگاه عبرت و آموزنده باشد؛ بلکه همانند نگاه امیرالمؤمنین علیه السلام باشد که فرمودند «ما رایت شیئا الا رایت الله قبله او معه او بعده»[2] که این، همان نگاه توحیدی است؛ یعنی نگاهی در دایره وحدانیت الهی است؛ به عنوان تشبیه و مثال، یک شکل مخروطی یا هرمی وجود دارد که در قاعده آن، نقطه اوجی است که کثرت از آن حاصل میشود و در آن نوک هرم، یکی بیشتر نیست و اگر ما که در قاعده نشستیم و غیر راس آن هرم را ببینیم به خطا رفتیم؛ یعنی اگر من که در قاعده این مخروط واقع شدم به اجزاء مخروط دلگرم باشم و توجهی به آن راس نداشته باشم خطا کردهام.
نگاه توحیدی مایه رحمت الهی است
از رحمت خداوند نیز کسانی بهره بیشتر میگیرند که توجهشان به این وحدانیت و فردانیت بیشتر باشد، و اگر با آن وحدانیت و فردانیت همسو باشیم جهت ما هم به آن سمت گرایش پیدا میکند و آن رحمت شامل حال ما هم میشود والا از آن رحمت بهره نمیبریم و دچار فتنه میشویم که حجاب ما میشود که ما را از آن وحدانیت و فردانیت جدا میکند و باز میدارد و رو به دیگران میبرد و یک عمر زندگی را در غفلت سپری میکنیم.
متاسفانه اکثر انسانها در حال غفلت خودشان میمیرند و در عمر هفتاد و هشتاد ساله خود متوجه این حیثیت نمیشوند. پس چگونه از رحمت رحیمیه الهی بهره مند میشوند؛ بله رحمت عام و رحمانیت خدا شامل کافر هم میشود.
در دعای رجب میخوانیم: خداوند یک رحمت عامی دارد که به حساب خالق بودنش است؛ یعنی خود خالق بودن آثاری دارد و لذا آنجا ما از خداوند مسئلت میکنیم « یامَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسأَلْهُ» یعنی رحمت او شامل فردی است که اصلا متوجه نیست که خدایی هست تا سوالی بکند، و حتی بالاتر، « وَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ » یعنی و اصلا در طول عمرش خدا را نشناخته است. این همان رحمت عام الهی است.
رحمت عام خداوند فراگیر است
در کتاب نورالثقلین و برخی از کتب حدیثی تفسیری، آمده وقتی که موسی علیه السلام از میان آب رد شد فرعون هم وارد شد که آب او را غرق کرد؛ در حال غرق شدن، وی فریاد میزد و موسی را صدا میزد و میخواست به او پناه بیاورد، ولی موسی بن عمران از او رو برگرداند. بعد بین موسی و خدا، مکالمهای واقع شد و خداوند به موسی فرمود: چرا وقتی فرعون صدای زد و فریاد زد، جوابش را ندادی؟ موسی به خدا عرض کرد: او فردی بدکار و خبیث و کافری بود که در آن لحظه تازه به فکر ما افتاده بود.
از ناحیه خداوند خطاب آمد: ای موسی اگر به جای تو من را یکبار صدا زده بود من جوابش را میدادم. ای موسی تو خالق او نیستی، و لذا آن احساس من را نسبت به او نداری، من سازنده و خالق او بودم.
یعنی خداوند حتی نسبت به نمرود، و فرعونی که ادعای ربوبیت داشتند، باز هم بی توجه و نظر نیست و این یک واقعیت است.
بنابر این دعای «ولا تفتنی بالنظر» یعنی خدایا ما را از راه نگاه و چشم، ـ یعنی نعمتهایی که خودت به ما دادی ـ مفتون مکن تا ما این نعمتها را وسیله ای برای انصراف و برگشت از خودت قرار ندهیم.
ارزش چشم زمانی مشخص میشود که کوچکترین نقصی در آن ایجاد شود و آنکه چشم ندارد چه هزینه گزافی میدهد که چشمی را پیوند بزند و تازه اگر پیوند قبول کند. پس ای خدا، حال که نعمت چشم را تو به ما دادی، عنایتی کن که این نعمت را مثل سایر نعمتها در مسیر انحراف از خودت و در مسیر گذشتن از خودت قرار ندهیم.
امام در ادامه دعا میفرمایند « و لا تَبتلینی بالکبر»؛ چرا که ریشه اصلی کبر، آن است که انسان خودش را در مقابل خدا چیزی ببیند، و برای خودش سهمی و ارزشی قائل شود؛ در حالی که مطابق آیه قرآن، آخرت برای کسانی است که اراده علو و فساد را در دنیا نداشته باشند: « تِلکَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدونَ عُلُوًّا فِی الأَرضِ وَلا فَسادًا ۚ وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقینَ »[3] یعنی سرای آخرت را تنها برای کسانی قرارمیدهیم که اراده برتریجویی در زمین و فساد را ندارند؛ و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است!
[1] . الصحیفة السجادیة، ص92.
[2] . شرح کافی (مازندرانی)، ج 9، ص 400.
[3] . سوره قصص، آیه 83.
بسم الله الرحمن الرحیم
امام سجاد علیه السلام در ادامه دعای مکارم الاخلاق می فرمایند:
«وَ أَغْنِنِی وَ أَوْسِعْ عَلَیَّ فِی رِزْقِکَ».[1]
غنا در مقابل فقر مادی نیست
در ادعیه ما به صورت فراوان، دعای وسعت رزق و بینیازی آمده است. در این مقطع از دعای شریف نیز قبل از طلب وسعت رزق، تعبیر «أَغْنِنِی» آمده که نیازمند دقت است؛ یعنی اگر این تعبیر فقط به معنای ثروت و رزق مادی باشد، با قسمت بعدی، یعنی «وَ أَوْسِعْ عَلَیّ فِی رِزْقِکَ» همخوانی ندارد؛ پس این نکته، نشان دهنده آن است که قبل از اینکه انسان از خداوند بخواهد که رزق و روزی او را زیاد کند، باید از خداوند طلب غنا کند. این واژه در مقابل فقر مادی نیست، بلکه مراد از آن، در السنه روایات، معانی مختلفی است که در جایگاههای مختلفی نیز استعمال میشود.
غنا، بی نیاز از غیر خداوند است
در اینجا مراد از غنا، حالت بینیازی است که فرد از خداوند طلب میکند و کسانی هستند که در عین فقر غنا دارند و یا در عین گرفتاری و ابتلا، غنا دارند. بنابراین، امام علیه السلام در ابتدا از خدا میخواهد که خدایا حالت بینیازی نسبت به بندهها را به من عطا فرما؛ حالت و صفتی به من عطا بفرما که حتی در شدائد هم به غیر تو اظهار نیاز نکنم؛ البته، نیاز من را همان نیاز طبیعی و فطری و قهری قرار بده که همواره به خودت نیازمند باشم.
بنابراین، استغناء از غیر خدا، در واقع یک فعل و صفتی است که باید خدای متعال با عنایت خود آن را در دل انسان قرار بدهد که عبد، جز خدا را شایسته اظهار نیاز نبیند، و بلکه اصلا غیر او را موثر در عالم نداند. و این واقعیت را درک کند، اگر خدا چیزی را نخواهد، کاری انجام نمیشود.
اگر تیغ عالم بجنبد ز جای نبرد رگی تا نخواهد خدای
یعنی اگر او اراده نکند، امکان ندارد کاری انجام شود؛ همانطور که در قضیه ذبح اسماعیل، تیغ، تیز و برنده بود و گلوی اسماعیل، پوست و گوشتی باریک و نازک، ولی وقتی او چنین اراده کند، همین تیغ تیز فولادی در برابر آن پوست و گوشتی که بریدن طبیعت آن است، قاصر خواهد بود؛ یا آتشی که اقتضای آن سوزاندن است، اگر او نخواهد، هرگز نمیسوزاند. برخی خیال میکنند، آتش گلستان شد یا خاموش گردید، در حالی که چنین نبود و با اراده الهی، خود همین آتش، از نسیم بهاری هم لطیفتر شد.
استغنا، مستقل ندیدن دیگران است
بنابراین، تاثیر همه اسباب و مسببات در تمام شئون عالم هستی به اراده الهی است؛ و فهم این مسئله که ما واسطهها را مستقل نبینیم، بسیار مشکل است؛ مثلا، این آقا نسبت به من لطف داشته و کار من درست شده است و اگر این آقا نبود، کار من انجام نمیشد.
حالت استغنا همین است که این ریشه و عقیده در وجود و قلب ما نباشد. معروف است که ابومسلم مدتی در خراسان حاکم بود، در یکی از شبها، مردم نسبت به انسان مومنی، خطایی را نسبت دادند و مامورها نیز او را گرفتند و به زندان بردند. او دست به دعا بلند کرد که خداوندا من نمیخواهم که حتی یک شب هم اینجا بمانم. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به خواب ابومسلم آمد که همین الان برخیز و به زندان برو یک انسان مظلوم در آنجا افتاده است و او را آزادش کن. ابومسلم با آن قدرتنمایی که آن زمان داشت از خواب بیدار شد و به زندان رفت و به زندانبان گفت: چه کسی را امشب اینجا آوردند؟ او نیز همین فرد را به او نشان داد. ابومسلم به آن مرد زندانی گفت: ای مرد برخیز و برو که آزادی. وقتی که او میخواست از آنجا برود به او گفت: صبر کن.
ابومسلم از پرسید: آیا تو کاری با ما داری که ما آن را برای تو انجام بدهیم. گفت: نه.
ابومسلم گفت: من ابومسلم هستم و حاکم بزرگم. بگو که برای تو کاری کنم.
این مرد یک جملهای به ابومسلم گفت و رفت. او گفت: ای ابومسلم، آن کسی که خدایی به چنین عظمت دارد که ابومسلم را نصف شب برای آزادیش از زندان، از خوابش بیدار میکند، احتیاج به خود ابومسلم ندارد.
حالت استغنا همین است که ما این باور را نسبت به خدا داشته باشیم، خدایی که میتواند تمام امور را برایش محیا کند، نیاز به دیگری ندارد. البته، خداوند در بعضی مواقع مصلحت نمیداند، همه چیز را برای عبد خود فراهم آورد.
کثرت اولاد فاطمی، نشانه اراده الهی
بنابراین، ما باید این واقعیت را در حرکت عالم ببینیم. فخر رازی در تفسیر سوره کوثر میگوید: یکی از احتمالات مهم در تفسیر کوثر از کوثر در (إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ) را فاطمه زهرا میداند. و این وجه، را وجه بسیار خوبی برمیشمارد و میگوید: با وجود آنکه بنی امیه بر مردم مسلط شدند و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را و نیز ابی عبدالله الحسین را به شهادت رساندند و کار به جایی رسید که حتی در زمان هارون الرشید، اظهار سیادت جرم بود؛ لذا، سادات سیادت خود را انکار میکردند، ولی امروز در زمان ما ـ سال هفتصد و چند بوده ـ با اینکه صدها هزار نفر از سادات توسط حکومتها کشته شدند و از بین بردند، اما نسل فاطمه (سلام الله علیها) شرق و غرب عالم را گرفته است، اما در مقابل، از بنی امیه که در برابر فاطمه (سلام الله علیها) و فرزندان ایشان ایستاده بودند، حتی یک نفر هم امروز نیست که ادعا کند من از نسل بنی امیه هستم.
این در حالی است، در آن روزگاری که اسرای کربلا را به شام برده بودند، برخی از مورخان نوشتند: در خانههای آل امیه، بیش از هزار گهواره طلا، نوزادهای آنها را حرکت میداده است؛ و از آل فاطمه، تنها علی بن الحسین (علیه السلام) مانده بود. البته، این مسئله به نقلی است که امام باقر (علیه السلام) را در کربلا ذکر نکرده بود و فقط امام سجاد (علیه السلام) مانده بود.
به هر حال، این همان اراده الهی است که از نسل خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که از زمان زنده بودن حضرتش او را مورد هجمه قرار دادند و سپس فرزندانش را شهید کردند، امروز نسل ایشان همه عالم را فرا بگیرد و اما از نسل آنهایی که پول، زر و زور داشتند، هیچ نشانهای باقی نماند.
بنابراین، اغننی، یعنی خدایا این حالت غنا را به من بده تا بفهمم در این دنیا چه خبر است و حقایق این دنیا را درک کنم.
والسلام علیکم و رحمة و برکاته
[1]. الصحیفة السجادیة، ص92.
بسم الله الرحمن الرحیم
امام سجاد علیه السلام در دعای شریف مکارم الاخلاق میفرمایند:
وَ اکْفِنِی مَا یَشْغَلُنِی الِاهْتِمَامُ بِهِ، وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تَسْأَلُنِی غَداً عَنْهُ، وَ اسْتَفْرِغْ أَیَّامِی فِیمَا خَلَقْتَنِی لَهُ.[1]
درباره مقطع سوم در دعا، این سوال مطرح است که فراغت بال پیدا کردن در آنچه انسان برای آن آفریده شده، برای چیست؟
در این دعای شریف آمده است: پروردگارا من را در حیات و زندگیام، فراقتی عطا فرما که آن جهاتی که تو آن را برای من مقدر کردی، بر اساس آنها بتوانم در دنیا رفتار و حرکت داشته باشم.
توضیح این مقطع از دعا در قالب یک مثال آن است که فرض کنید فردی را برای منصبی یا مدیریتی انتخاب میشود، یک دستور العمل به او میدهند، اسم آن را شرح الوظایف میگذارند او باید بر طبق آن، وظایف و رفتار سازمانی خود را تطبیق دهد و اگر تخلف کرد بازخواست میشود؛ حال در مورد این روایت، باید گفت: چون خداوند انسان را خلق کرده و این نعمت هم بزرگترین نعمتی است که انسان را از عدم و هیچ به صفحه وجود آورده است و در واقع، چون این نعمت بالاترین خیر متصور برای انسان است، لذا در قبال این نعمات، به انسان یک سری شرح وظایفی داده شده که در واقع، آن اهداف و جهاتی است انسان برای رسیدن به آن اهداف خلق شده است.
بنابراین، اکنون که انسان در صحنه وجود قرار گرفته است، برای اینکه حرکت کمالی داشته باشد، باید مراحلی را بگذراند و در امتحان الهی قبول شود.
البته، نحوه تکامل در این مسیر به دو نحو است: یکی تکامل تکوینی و قهری است که بدون دخالت اراده و اختیار انسان رخ میدهد و سیر نزولی را به سمت رشد و تکامل جسمی تا سر حد مرگ ادامه میدهد.
اما سیر دوم تکاملی، امری کاملا اختیاری است که همراه با درجه و ترقی یافتن است. در سیر قهری ما بخواهیم یا نخواهیم، کم کم به سمت انتهای عمر یعنی به سمت رحمت یا عذاب الهی در حرکتیم. لذا در این سیر، هر چقدر که فاصله از خدا بیشتر شود، عذاب خدا هم بیشتر میشود و طبعا با نزدیک شده به جهنم امکان بهرهمندی از نعم بهشتی وجود ندارد.
البته هرچه زاویه انحراف کمتر باشد، به طوری که عبد با توبه و حرکت تکاملی خودش را در مقام عبودیت تثبیت کند، کمال بیشتری پیدا میکند تا جایی که اگر خضوع بیشتری داشته باشد و هم افق باشد، اصلا عذابی نخواهد داشت.
انسان اگر در شب بخواهد ستارهها را با تلسکوپ نشان بدهد، میبیند که اینها دارای طول و عرض هستند و اندازه و مشخصات خاصی دارد؛ و اگر طبق این مشخصات شما دقیقا عمل کردید میتوانید آن ستارهها را پیدا کنید و زوایای مختلفش را ببینید؛ اما اگر نتوانید این اندازه و طولش را پیدا کنید، محال است که بتوان این ستاره را ببینید؛ چون آنها انحراف دارند و در این حالت، طول و عرض جغرافیایی آنها پیدا نمیشود.
بنابراین، امام علیه السلام از خداوند در خواست میکند که خدایا تو من را برای اهدافی مانند عبودیت خلق کردی، پس زندگی من را در همین مسیر قرار بده.
ما با ذهنیت عرفی، تصویر روشنی از عبودیت نداریم، چون تصویر ما بر اساس عبید و موالی عرفی که در فقه بحث میشود، به این مسئله نگاه میکنیم؛ در حالی که وقتی مثلا در نماز که بالاترین مصداق عبودیت است، دقت کنیم، میبینیم وقتی خداوند از پیغمبرش میخواهد تجلیل کند، ابتدا وصف بندگی را به او عطا میکند و سپس رسالت او را بیان میکند: اشهد ان محمدا عبده و رسوله.
این تجلیل خداوند است و شهادتی است که خداوند آن را به ما یاد داده است؛ پس ما شهادت میدهیم که حضرت رسول اکرم در مقام عبودیت استوار است و این عبودیت مقدم بر رسالت است؛ یعنی مقام عبودیت، مقامی بالاتر از رسالت است و تو ای خدا، من را در مقام تعبد و در مقام خضوع و عبودیتی که من حقیقتش را نمیفهمم، موفق بدار و آن جهاتی را که موجب شود که روزگار من بیهوده از بین برود، آن جهات را از من دور کن که از این عبودیت غفلت نکنم.
گاهی سالها از عمر انسان میگذرد و یک توجه به خودش نمیکند، الان که در این دنیا آمدی چه کردی؟ دائما مشغول کار روزانه هست که مشکل امروز را حل کند و فکری هم برای فردا کند، فکر فردا هم فقط پول و مادیات است و فقط برنامهریزی خاص دنیایی است، اما چقدر به فکر کسب مقام عبودیت و تهذیب نفس است که در این مسیر چه کرده و چه کمالاتی را در این حوزه کسب کرده است؟
مبادا، در روز اول که طلبه شدیم دارای خلوص و تهذیب بیشتر بودیم و الان بعد از 70 سال متوجه بشویم، خلوص دیروز را نداریم، که این حالت، مایه افسوس خواهد بود.
مبادا کثرت آمال و آروزها، عمر کوتاه ما را فانی نماید؛ عمری که رفته و به سرعت نیز میگذرد، ببینیم در این محاسبه زیان کار شدیم. لذا امام علی بن الحسین علیهما السلام میفرماید: خدایا این هم از توفیقات خودت است که این فراغت را برای آن حیثیتی که «خلقتنی له» داشته باشیم و از آن حیثیت جدا نشویم و فاصله نگیریم تا آن هدف را به دست آوریم و به آن جهاتی برسیم که تو مقرر کردی، پس خدایا این عنایت را به من داشته باش و این فرصت را برای من ایجاد کن که به چیزی بپردازم که من را برای آن خلق کردی.
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
[1] .الصحیفة السجادیة، ص 92.
امام سجاد علیه السلام در دعای مکارم الاخلاق می فرمایند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکْفِنِی مَا یَشْغَلُنِی الِاهْتِمَامُ بِه وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تَسْأَلُنِی غَداً عَنْهُ، وَ اسْتَفْرِغْ أَیَّامِی فِیمَا خَلَقْتَنِی لَهُ».[1]
در این دعای شریف، وجود مقدس امام سجاد علیه السلام از خداوند درخواست مینماید: توفیق اهتمام به امور مفید برای دنیا و اخرت را به ایشان عطا کند و گرنه این امر، کاری نیست که به تنهایی از خود فرد برآید؛ ایشان به این نکته توجه میدهد، من امروز در این دنیا هستم، ولی فردا در مقابل کسی قرار میگیرم که از تمام آنچه در این عالم بر من گذشته و من آنها را انجام دادهام و درآن دخیل بودم، سوال خواهد کرد؛ یعنی من یک زندگی مسئولانه دارم؛ همانطور که به عنوان مثال، یک دولت نیز باید جوابگوی اقدامات خود باشد و تمام کارهایی را که انجام میدهند و تمام تصمیماتی را که گرفته، بعدا باید نسبت به آنها پاسخگو باشد.
زندگی ما در این دنیا یک زندگی مسئولانه است؛ یعنی امکاناتی که در اختیار ما قرار دارد، در مقابل آنها، از ما مسئولیت میخواهند؛ لذا بر اساس این عطاها و دادهها، فردا از ما سوال و بازخواست میشود که مثلا چرا تعقل به خرج ندادی یا چرا فهمت را به کار نگرفتی، درحالی که قابلیت و قدرت فهم را داشتی. در برخی از آیات قران بیان شده است: خداوند از نعمتها سوال می کند: « لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»؛ راوی از امام علیه السلام سوال میکند: آیا خداوند از این طعام و لباسی که به ما داده است، سوال میکند؟ امام برای اینکه وی را متوجه به نکته اصلی در این آیه کند فرمودند: خیر، بلکه مراد از نعمت در این آیه شریفه، ما اهل بیت هستیم. لذا، فهم اینکه اهل بیت برای ما چه فایدهای دارند و فهم رهبری و راهبری معقولانه جامعه توسط ایشان، از بزرگترین نعمتهایی است که در مقابل آن مسئولیتهای بزرگی هم وجود دارد.
از مردم سوال می شود: شما که انسانی مانند علی بن ابی طالب را داشتید، پس چه شد به این روزگار افتادید؟ مگر ما ایشان را به شما ندادیم؟ شما نعمت حسین بن علی را داشتید دعوتش هم کردید.
باید مواظب باشیم، مبادا در زمان حاضر، ما هم مثل مردم کوفه شویم و فقط دعا کنیم و ظهور حضرت حجت عجل الله فرجه الشریف را از خداوند طلب کنیم در حالی که اگر ایشان بیایند، دلبستگی و مطامع دنیوی ما، مانع از یاری ایشان شود. لذا، چه بسا، مردم کوفه یک قدم هم از ما جلوتر بودند؛ زیرا ما فقط دعا میکنیم که حجت بن الحسن عجل الله فرجه الشریف ظهور بفرمایند ولی آنها غیر از آن، نامه هم برای امام زمانشان نوشتند و حتی بعضی از آنها، مانند سلیمان برای حضور ایشان محیا هم شده بودند، اما از این نعمت چگونه بهره برداری کردند؟ در میان این کوفیان، کسانی بودند که مصاحبت با پیغمبر صلی الله علیه و آله را درک کردند، و کسانی بودند که قبلا در رکاب علی علیه السلام حضور داشتند، و البته پای همه این نامهها را هم مهر زدند، اما وقتی مسلم وارد شد در ابتدا دورش را گرفتند، اما تا آخر پای رهبری او نایستادند تا اینکه جناب مسلم شهید شد و امام حسین علیه السلام را نیز در کربلا تنها گذاشتند. آنها این قدر درک و فهم نداشتند که اگر امام حسین را تنها گذاشتند فردا میخواهند چه کنند؟ فردا میخواهند به چه کسی اقتدا کنند؟ تازه اینها، مردم متدین کوفه بودند که قرآن را میخواندند و سایر مردم هم به آنها توجه داشتند؛ مثلا، توجهی که شیعیان کوفه به سلیمان بن سرد خزاعی داشتد به مسلم نداشتند. لذا، در قیامت از مردم درباره جریان امام حسین علیه السلام سوال خواهد شد؟ اما بعدها، همین آقای سرد خزاعی با دیگران، نهضت توابین را تشکیل داد و منطقشان این بود، چون ما در قصه سیدالشهدا علیه السلام مقصر هستیم، باید بی هدف خودمان را به کشتن بدهیم؛ ما مقصر هستیم و به طمع زندگی دنیا تماشا کردیم تا اینکه امام علیه السلام را کشتند و ما باید خونمان رها بشود و کشته شویم.
بنابراین، فهم و درک مورد سوال واقع میشود، لذا حضرت فرمود: خدایا خودت عنایتی کن که ایام و زندگی من، و فرصتهای زندگی من برای آنچیزی محیا شود که برای آن هدف، مرا خلق کردی. خدایا خودت توفیق بده که حرکت کنم در آن جانبی که فردا از من سوال میکنی، حرکتی مسئولانه در زندگی داشته باشم. لذا، توجه داشته باشید که تدین برای ما فقط نماز و روزه و عبادت و توسل نیست، بلکه کل زندگی ما باید مسئولانه باشد.
شما در خانه با همسر و فرزند و با اقوام و خویشان خود چگونه رفتار کردی؟ این فرزند چگونه در اجتماع تربیت شده است؟ در حالی که متاسفانه امروزه، یکی از مصیبتهای ما در مملکت، پدیده آقازادگی است. به چه مناسبت این فرزند اینگونه تربیت شده است؛ آیا این نقصان در مدرسه بود و یا در خانه بوده است؟ گاهی از اوقات در میان برخی از خانوادههایی که سبب حرکت علمی در دنیای شیعه بودند، ولی برخی از فرزندان آنها نااهل بودند.
بنابراین، هر کس در حد مسئولیت خودش مورد سوال است، لذا حضرت سجاد علیه السلام فرمود: خدایا من را در این زندگی به کاری بگمار که متوجه به مسئولیتهایم باشم؛ یعنی خدایا من را نسبت به پرسشهایت در آن دنیا متوجه و آماده نگهدار. بنابراین، اگر کسی شیعه است و به امام علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام اقتدا میکند و در سر سفره نهج البلاغه قرار دارد، ولی باز هم در فهم معارف قصور دارد، باعث مصیبت برای خود و شیعه خواهد بود؛ همانطور که ما در تاریخ، بالاترین قصورها را از طرف مردم نسبت به ائمه علیهم السلام داشتیم و به عنوان نمونه، واقفیه را اهل سنت ایجاد نکردند، بلکه همین شیعه آن را تشکیل دادند. آنها وقتی دیدند زمینه انحراف وجود دارد، این فرقه را ایجاد کردند و یا مثلا دشمنان امام حسین علیه السلام از شام نیامده بودند، بلکه همه از کوفه بودند، کوفهای که محبت و عشق علی علیه السلام را در سینه داشت. یا در قضیه حکومت امیر المومنین علیه السلام همان افرادی که به ایشان برای پذیرش حکومت بعد از عثمان اصرار داشتند ولی در مسجد جمع میشدند و در ماه رمضان، نماز تراویح میخواندند و وقتی که آن حضرت فرمودند که من از رسول خدا شنیدم که نماز مستحبی را به جماعت نمیخوانند، و حتی ما نمازی تحت عنوان تراویح نداریم که واجب باشد، هیچ کس به این سخنان توجهی نکرد و پس از آنکه حضرت امیر علیه السلام ، امام حسن بن مجتبی علیه السلام را به نزد آنان فرستادند که پیغمبر صل الله علیه و آله از جماعت خواندن نماز مستحبی نهی کرده است، شروع به اعتراض کردند و نفهمیدند آن کسانی که قبلا نماز تراویح را ابداع کردند چه قصدی داشتند؟ یعنی متوجه نبودند که آغاز این کار در اوایل زمان خلافت،امری سیاسی بود و به سبب آن بود که اصحاب، شبها دور هم جمع میشدند و برای اینکه ذهن مردم را منحرف کنند، طرحی ریختند که مردم صد رکعت یا دویست رکعت نماز بخوانند و قرآن را نیز در ماه رمضان و در همین نمازها ختم کنند، تا نفهمیدند، که چه اتفاقاتی افتاده است و چه کسانی از اصحاب در اینجا جمع میشوند، تا جایی که نقل شده وقتی عمر دید که مردم با چه اشتیاقی به سراغ این نماز می روند، گفته است که نعمت البدعة؛ یعنی این کار چه بدعت خوبی بود.
نتیجه آنکه انسان باید درک و توجه داشته باشد که سرمایهها و امکاناتی که خداوند در اختیار او گذاشته باید بر اساس زندگی مسئولانه استفاده کند و در زندگی تصمیمات قاطع بگیرید و درک و فهم درستی از مسائل داشته باشد و براستی این فهم یکی از این نعمتهای بزرگی است که ما از آن غفلت داریم به طوری که فردی در شعرش سروده است که:
آنچه گویم به قدر فهم توست مردم اندر حسرت فهم درست
باری، ما شیعیان و محبان اهل بیت از این حیث یک قدری خیلی نقیصه داریم و لذا باید به خود آییم و مطالب را به درستی بفهمیم و حواسمان را به طوری کامل جمع کنیم. والسلام
نقش امام سجاد در نهضت حسینی
ما در آستانه شهادت وجود مقدس علی بن حسین سیدالساجدین علیه السلام قرار داریم. شخصیت ایشان غیر از مقام و شان امامت، دارای این نکته درخشان است که زندگی ایشان با کربلا و عاشورا به هم پیوند خورده است؛ مخصوصا این نکته دوم، بعد از شهادت امام حسین علیه السلام ، برای ادامه حرکت ایشان و رساندن پیام عاشورا، فوق العاده برجسته است. البته، زینب کبری سلام الله علیها نیز بعد از شهادت سیدالشهدا علیه السلام ، برای ادامه راه، نقش بسیار والا و برجستهای داشت و لذا، مرحوم محقق خویی در معجم الرجال، از حضرت زینب به تعبییر زیبای «شریکة الحسین» یاد میکند؛ به طوری که نشان میدهد از زینب کبری هم قبل از این واقعه و هم بعد از آن، در کنار امام حسین علیه السلام یک عنصر محوری و اساسی بوده و این مجموعه را مدیریت میکند.
وجود مقدس امام سجاد علیه السلام نیز در حرکت به کوفه و حرکت به شام و بازگشت به مدینه و حتی در سالیان طولانی زندگی بعد از این واقعه در مدینه، نقشی اساسی در این حرکت دارند؛ در حالی که ایشان در زمانه بسیار بدی بودند. در این دوران، بنی مروان، پس از حکومت آل امیه آمدند و هیچ وجاهت و توجیه شرعی نداشتند و لذا مردم را در خفقان قرار دادند.
معاویه، برای حکومت خودش، توجیه شرعی و سبقه دینی مانند کاتب وحی درست کرد و با مکر و حیله توانست بسیاری از یاران امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام را که حتی در صفین کنار امیرالمومنین علیه السلام جنگیدند به خودش جذب کند؛ اما یزید علنا میگفت:
لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ *** خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ
لَیْتَ أَشْیاخِی بِبَدْر شَهِدُوا *** جَزَعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الاَسَلْ
توجیه شرعی حکومت را زیر سئوال برد و در حالی که هنوز قضیه شهادت امام حسین به اقصی نقاط دنیای اسلام نرفته بود، یزید قتل عامی را در مدینه شروع کرد و خلاصه کار به جایی رسید که خلافت یزید سه سال بیشتر طول نکشید و کشته شد. وقتی زمام امر به معاویه پسر یزید در شام رسید، او به مسجد آمد و روی منبر گفت جدم معاویه اشتباه کرد و پدرم یزید نیز اشتباه کردند و این ها گمراه بودند و نباید امام حسین علیه السلام را میکشتند و نباید با علی بن ابی طالب علیه السلام جنگ میکردند؛ واضح است که در خود خانواده بحران خلافت چقدر وسیع است، لذا مادرش در همان مجلس پشت پرده بود ـ همسر یزیدـ گفت کاش کهنه حیض بودی دورت میانداختم. با این کار معاویة بن یزید، حکومت از آل ابی سفیان به آل مروان منتقل شد، و بعد از این جریان، حاکمانی که بر سر کار آمدند، دیگر توجیه شرعی ندارد، و اگر یک فقیه یا محدثی به خلیفه یا حکومت توجه میکند، فقط برای رسیدن به پول و دنیا است و هیچ وجه دیگری ندارد.
امام سجاد علیه السلام در این شرایط سخت زندگی میکردند، شاید بتوان گفت سائر ائمه علیهم السلام مبتلا به چنین وضعیتی نبودند. البته در این زمان، قیامهایی مانند قیام مختار شروع شد ولی کوچکترین تأییدی نسبت به قیام مختار از طرف امام علی بن الحسین علیه السلام نداریم؛ بله محمد بن حنفیه ورود کرد ، عموی امام میگفت: من تنها برادر و بازمانده سیدالشهدا علیه السلام هستم و لذا من ولی هستم. امام سجاد میخواهد این مکتب و اصول را حفظ کند، دشمنی که این مکتب را به یک تار مو رسانده، امام میخواهد این تار مو پاره نشود و این راه ادامه پیدا کند تا اسلام واقعی و اسلام اصیل برای آینده باقی بماند و نشانی داشته باشد و خط انحراف همه چیز را از بین نبرد. این رسالت امام سجاد علیه السلام است و این رسالت را امام سجاد علیه السلام در قالب دعا به خوبی پیاده کرد. ما نمیتوانیم الان نسبت به آن لطافتهایی که در صحیفه سجادیه است و در لباس دعا بیان شده غافل باشیم. خیلی حرفها در این قالب گفته شده است و فراز به فراز آن دارای مطالب بسیار عالی و درس آموز است. ایشان در مقام صلوات میفرماید: اللهم صل علی محمد و آل محمد، و حتی آله نمیفرمایند تا آل محمد صریحا بیان شود و بعد هم تاکید میشود که حتی زنها و غلامان این دعاها را حفظ کنند؛ چون ایشان میبیند که نام محمد در آن زمان در حال از بین رفتن و نابود شدن بود.
این واقعیتی است که امام سجاد علیه السلام دوران امامت بسیار ناراحت کنندهای داشتند و روششان بسیار با مسالمت همراه بود. اما آنها همین را هم نتوانستند تحمل کنند؛ ولی هرچه آل امیه سقوط میکرد اعتبار امام از این طرف رشد میکرد و بالا میرفت و لذا در قصه معروف شعر فرزدق در مسجد الاحرام، آمده است که وقتی مردم برای حج طواف میکردند چند بار خدمه و محافظان هشام خواستند هشام بن ملک را برای طواف ببرند ولی نتوانستند مردم را بشکافند؛ اما بعد دیدند کسی از در مسجد وارد شد. هشام که کناری نشسته بود دید همینطور که یک شخص محترمی نزدیک کعبه میشود جمعیت خود به خود کوچه باز می کند و با حالت احترام و سلام به استقبال او میروند تا جایی که این آقا رفت و توانست حجر را استعلام کند و برگردد. هشام با اینکه امام سجاد را میشناخت و گفت: این فرد چه کسی است؟
فرزدق در جوابش گفت:
وَالبَیْتُ یعْرِفُهُ وَالحِلُّ وَالحَرَمُ هَذا الّذی تَعرِفُ البَطْحاءُ وَطْأتَهُ،
هذا التّقیّ النّقیّ الطّاهِرُ العَلَمُ هذا ابنُ خَیرِ عِبادِ الله کُلّهِمُ،
بِجَدّهِ أنْبِیَاءُ الله قَدْ خُتِمُوا هذا ابنُ فاطمَةٍ، إنْ کُنْتَ جاهِلَهُ،
با اینکه فرزدق از شعرای دربار خلافت بود اما اینجا نتوانست تحمل کند، و این امر نشان میدهد که آل امیه از داخل سقوط کرده است و امام سجاد علیه السلام در بین مردم بیشتر شناخته میشود تا اینکه در دوران بعد، این رسالت به امام باقر علیه السلام منتقل شد و ایشان در اوج محبوبیت و مشروعیت بود که امروز حرکت شیعه را نگه داشت و اسلام اصیل را به دست ما رساند.
نکتهای که در زندگی امام سجاد علیه السلام بسیار حائز اهمیت است، خطبه و نطقی است که ایشان در شام داشتند، خودشان هم از یزید درخواست سخنرانی کردند و تعبییر به منبر نکردند بلکه فرمودند که من بالای این چوبها بروم؛ و سپس با سخنرانی خودشان، شام را عوض کرد؛ شامی که وقتی امام وارد شده و از کوچهها و محله یهودیها عبور میکردند مردم برای استقبال از اسارت ایشان، خوشحالی میکردند و سنگ و خاشاک و حتی آتش و خاکستر بر سر ایشان میریختند در حالی که دست امام را بسته بودند، اما همان مردم برای بدرقه امام، جمع شده بودند و وقت رفتن برای امام گریه میکردند. امام سجاد علیه السلام در همان خرابه شام برای مردم روضه خوانی می کرد و زینب کبری علیها السلام برای زنها مطالبی را میگفتند و زنها نیز گریه میکردند و این اولین مجالس عزاداری بود که تشکیل شد تا اینکه شام عوض شد و یزید مجبور شد که عذر خواهی کند. او میگفت من نمیخواستم حسین علیه السلام را بکشم بلکه ابن زیاد او را کشت.
به هر حال، نطق امام سجاد علیه السلام در شام با اینکه کم است اما همان مقدار هم، از نظر خطابه و از نظر نکاتی که امام سجاد علیه السلام رساندند، بسیار حائز اهمیت است و حتی ایشان همانند امام حسین علیه السلام در روز عاشورا در میان مردم شامی که بغض امام علی بن ابی طالب علیه السلام را داشتند و ایشان را کافر و جانی و خونریز میدانستند، به نسب خویش به آن حضرت بسیار تکیه میکند؛ تا اینکه مردم تغییر کردند و چنان متحول شدند که بدرقه پر شوری از این کاروان داشتند و البته یادگاری مثل رقیه خاتون در شام ماند و زینب کبری علیها السلام نسبت به قبر ایشان به مردم خیلی سفارش میکند تا جایی که هنوز هم حتی مردم سنی آن منطقه (به جز وهابیت مطرود) نسبت به این قبر احترام فراوانی دارند و حداقل سالی یک بار به آنجا می روند و نماز و دعا میخوانند و خودشان معتقدند که این سفارش حضرت زینب کبیر علیه السلام است.
سلام و درود خداوند بر آقا علی بن الحسین صلوات الله و سلامه علیه
گزارش تصویری؛
مراسم شهادت حضرت زین العابدین علیه السلام
در
دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی (مدظله العالی) 1394/08/17"
مقام سیادت و آقایی حضرت زین العابدین علیه السلام بر سایر عابدان عالم، همچون فرشتگان مقرب و اولیای الهی، هرگز قابل مقایسه با کسی نیست که در مقام صوفی گری، غار نشینی، گوشه گیری و ریاضت های بی دلیل، بر دیگران سروی و آقایی بفروشد. حضرت همان مولایی است که رسول خاتم صلی الله علیه و آله وسلم قبل از ولادت ایشان به جابر فرمودند:
از فرزندم حسین (علیه السلام)، فرزندی متولد می شود که او را علی (علیه السلام) می نامند؛ هنگامی که روز قیامت برپا می شود، منادی ندا سر می دهد: آقا و سرور عبادت کنندگان برخیزد؛ دراین هنگام علی بن الحسین(علیهما السلام) برمی خیزد.
برگرفته از جلسات به سوی معرفت
حضرت آیت الله یثربی مدظله
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و موضع الرساله
هشتم شوال المکرم
سالروز تخریب حرم مطهر ائمه بقیع (علیهم السلام)
را خدمت حضرت حجت بن الحسن العسکری (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
و همه شیعیان جهان تسلیت عرض می نمائیم.
به همین مناسبت ویژه برنامه سوگواری در
دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی (مدظله العالی)
برگزار میگردد.
سخنران:
خطیب ارجمند حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقای سید حسین مومنی
همراه با مداحی مداح اهل بیت (علیهم السلام)
زمان: شنبه 8 شوال 1436 مصادف با 3 مرداد 1394
ساعت: 11 صبح
مکان: قم، خیابان انقلاب، کوچه 6، بیت حضرت آیت الله العظمی بروجردی (قدس سره)
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی (مدظله العالی)
بسم الله الرحمن الرحیم
پیشینه تخریب قبورائمه (ع) از حرم امام علی (ع) تا قبرستان بقیع
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی در گفت و گو معظم له با خبرگزاری حوزه، به مناسبت سالروز تخریب قبور مطهر ائمه بقیع (علیهم السلام) ایشان فرمودند:
روز هشتم شوال یادآور واقعه بسیار تلخ تخریب قبور مطهر ائمه بقیع (ع) در مدینه است: داستان تخریب قبور، در تاریخ اسلام سابقه دارد و نکته ای که باید در ابتدا به آن اشاره کرد این است که در دوران اولیه، دو قبر به طور ویژه مورد هجمه واقع شدند که نخست قبر مطهر امیرالمؤمنین (ع) در نجف و دیگری قبر مطهر سیدالشهدا(ع) در کربلا بوده است.
وی با بیان این که حضرت علی(ع) چه پیش از شهادت و چه بعد از آن، مورد دشمنی و هجمه گستردهای قرار داشتند، اظهار داشت: جریان خوارج و دشمنی های آنان با حضرت امیر(ع) از یک سو و کینه و دشمنی بنیامیه با آن حضرت از سوی دیگر، ایشان را مورد تکفیر شدید قرار داد؛ به گونهای که به مدت شصت سال به طور رسمی بر سر منابر، آن حضرت سب میشدند.
این استاد حوزه ادامه داد: امام علی(ع) مسائل آینده را پیشبینی کرده بودند؛ از اینرو در وصیت خود اعلام داشتند که قبر ایشان مخفی باشد و کسی از آن آگاه نباشد و روایات مختلفی در این زمینه وجود دارد.
آیت الله علوی بروجردی ابراز داشت: در روایتی آمده است که شب هنگام، چهار تابوت از چهارگوشه کوفه بیرون رفت تا حتی سمت و سوی محل دفن این امام همام نیز مشخص نباشد؛ ازاینرو قبر امیرالمؤمنین(ع) در شهر نجف، مدتها مخفی بود.
وی افزود: همچنین در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است که در سفری همراه با پدرم به بیابانی رسیدیم و در آنجا پدرم کناری نشست و شروع کرد به اظهار ادب و گریه کردن. پرسیدم اینجا کجاست؟ فرمودند: قبر جدمان علیبنابیطالب(ع) است. این قبر جز برای افرادی خاص، همچون امام صادق(ع) مخفی بود و در زمان هارونالرشید آشکار شد؛ یعنی در تمام دوران بنیامیه قبر حضرت امیر(ع) مخفی بود.
این استاد حوزه با اشاره به داستان کشف قبر امیرالمؤمنین(ع)، خاطرنشان ساخت: آن گونه که در کتابهای اهل سنت نقل شده، داستان از این قرار است که روزی هارونالرشید برای شکار به بیرون بغداد رفته و آهویی را دنبال کرده بودند تا اینکه با صحنه شگفتی مواجه شدند. دیدند که این حیوان بهجای اینکه فرار کند، در نقطه ای نشست و هرچه به او نزدیک می شدند، با آرامش و بدون هیچ وحشتی نشسته بود و حرکت نمیکرد. هارون به اطرافیانش گفت: اینجا خصوصیتی دارد که این حیوان این گونه مؤدب نشسته است. او به اینجا پناه آورده است. ازاینرو پیرمردان آن منطقه را آوردند و درباره آن محل از آنان پرسوجو کردند. آنان گفتند: از پدرانمان شنیدیم که قبر امیرالمؤمنین علیبنابیطالب(ع) در این منطقه است و بعدها نیز همین مطلب را از حضرت موسیبنجعفر(ع) هم استفسار کردند. پس از آن، بنایی در همان زمان بر روی قبر ساخته شد؛ اما متوکل عباسی چون می دید که قبر آن حضرت ملجأ و پناهگاه شیعیان است و مردم به زیارت آن میروند، آن بنا را تخریب کرد و از بین برد.
* تخریب قبر سیدالشهدا (ع)
آیت الله علوی بروجردی با بیان اینکه نمونه دیگر از تخریب قبور در دوران نخستین اسلام، تخریب بارگاه سیدالشهدا(ع) است، تصریح کرد: شرایط خاص کربلا به گونهای بود که این امکان وجود نداشت که قبر مخفی باشد؛ یعنی از همان روز اربعین که طبق نقل فریقین، جابربنعبدالله انصاری، صحابی بزرگ پیامبر(ص) با آن کیفیت، به زیارت امام حسین(ع) آمد، محل دفن آن حضرت مشخص بود. پیش از آن هم بنیاسد که در دفن شهدای کربلا مشارکت داشتند، شب های جمعه برای زیارت ایشان به کربلا میآمدند. بنیامیه خیلی متعرض قبر امام حسین(ع) نشدند؛ چون در آن زمان، اصلاً مقتضی نبود که بنایی بر روی قبر ساخته شود؛ بلکه آن را با علامت مشخص میکردند؛ اما در زمان بنیعباس، فضای مناسبی فراهم شد؛ چون آنها با شعار «الرضا من آل محمد» پیش آمدند؛ یعنی تنها خاندان رسالت که آن همه ظلم بر ایشان روا داشته شده است، میتوانند به قدرت برسند؛ به همین دلیل عباسیان در آغاز امر، به قبور ائمه(ع) احترام میگذاشتند. مثلاً ابوالعباس سفاح، خلیفه اول عباسی، بنایی برای قبر امیرالمؤمنین(ع) بنا کرد و برای قبر سیدالشهدا(ع) هم کارهایی انجام داد. پس از او نیز دوباره بنایی بر روی قبر ابی عبدالله(ع) ساخته شد؛ اما بعدها خلفای عباسی به تخریب آن پرداختند.
وی ادامه داد: اوج این مسئله، در دوران متوکل است؛ چراکه وی هرچند عباسی بود و عباسیان پسرعموهای اهل بیت(ع) بودند؛ اما دشمنی بسیار فوقالعاده ای با ایشان داشت و این دشمنی را آشکار کرده؛ چراکه نهتنها قبر سیدالشهدا(ع) را خراب کرد؛ بلکه بر روی قبر آب نیز بست و با گاوآهن قبر را شخم زد.
این استاد حوزه بیان داشت: در تاریخ نقل شده است گاوی که برای شخم زدن آورده بودند، وقتی به نزدیکی قبر سیدالشهدا(ع) رسید، ایستاد و دیگر پیشروی نکرد؛ ولی چندین بار این کار را تکرار کردند؛ اما آن گاو دوباره همانجا میایستاد و پس از آن اطراف قبر امام حسین(ع) را حائر حسینی نامیدند.
آیت الله علوی بروجردی با بیان اینکه به زائران قبر أبی عبدالله(ع) جسارت نیز می کردند، گفت: نخست، زائران را می کشتند؛ اما وقتی مشاهده کردند که نمیتوانند حریف آنها شوند و هرچه می کشند، باز هم می آیند، گفتند: هر کس که به زیارت سیدالشهدا(ع) بیاید، یک دستش را می بریم؛ باز هم زائران به زیارت میآمدند.
وی ادامه داد: در تاریخ نوشتهاند که شخصی به قصد زیارت امام حسین(ع) خواست به کربلا برود. دیدند که او دو دست ندارد! گفتند: تو که دست نداری، چه چیزی می خواهی بدهی که بتوانی بروی؟ گفت: من در سفرهای قبلی دستهایم را دادم، دیدم با یک پا هم می توانم بروم؛ ازاینرو آمدم که یک پای من را ببرید تا من بتوانم به زیارت بروم.
این استاد حوزه با اشاره به اینکه این شور شوق و عشق ارادتمندان و علاقهمندان، این بنیان را سر پا نگه داشت و در نتیجه، متوکل ها از صحنه خارج شدند، اظهار داشت: ظاهراً معتمد عباسی یا یکی دیگر از خلفای عباسی همراه با یکی از اصحابش به بیرون رفته بودند. مقابر بنیعباس همه مخروبه و بسیار کثیف بودند. همراه خلیفه به او اعتراض کرد و گفت: ببینید؛ مقابر بنیهاشم چراغ دارد و زائران به آنجا میروند؛ اما چرا قبور پدران شما به این صورت است؟ آنها را تمیز و بنایشان را مرمت کنید و برای تشویق مردم به زیارتشان، به آنها پول بدهید. خلیفه عباسی که انسان آگاهی بود، گفت: ما همه این کارها را کردهایم و پاسخ نداده است. آنچه که مردم را برای زیارت این قبور می کشاند، دل این مردم است و ما در دل آنها جایگاهی نداریم؛ ما در دلها نیستیم و قدرتمان ظاهری است.
*وهابیت و تخریب قبور ائمه(ع)
آیت الله علوی بروجردی با اشاره به تاریخچه وهابیت و با بیان اینکه این گروه پیروان ابنتیمیه و عقاید او به شمار میروند، ابراز داشت: ابنتیمیه دارای دیدگاههایی است که نیاز به نقد دارد و با گذشت زمان محمدبنعبدالوهاب مکتب او را به نوعی بازسازی کرد و با استقبال اهل نجد و بنیتمیم مواجه شد.
وی ادامه داد: بنیتمیم سابقاً از خوارج بودند و با اهلبیت(ع) دشمنی داشتند. به هر حال، حکومت وهابیت بر پایههای زور شمشیر و حمایت قدرتهای خارجی شکل گرفت؛ چراکه آنها پس از تصرف مدینه، قبور ائمه بقیع(ع) را تخریب کردند و همچنین قصد تخریب قبر رسول اکرم(ص) را نیز داشتند که به دلیل اعتراض شدید مسلمانان موفق نشدند.
این استاد حوزه با بیان اینکه امروزه در همه جای دنیا احترام به اسوهها و الگوهای مقاومت هر کشور به رسمیت شناخته شده است، خاطرنشان کرد: در هر کشوری (حتی همین کشوری که پرچم وهابیت را بر دوش دارد) یکی از برنامههای رسمی آنها در مراسم استقبال از سران ممالک، ادای احترام به مؤسس آن کشور یا نظام و یا تجلیل از سرباز گمنام آن سرزمین است؛ چراکه این مسئله در دنیا به رسمیت شناخته شده است و شیعیان نیز برای بزرگداشت پیشوایان دینی، قبور ایشان را دایر نگه میدارند و آنها را مورد توجه و احترام قرار میدهند.
آیت الله علوی بروجردی افزود: این مسئله، امری عقلایی است که در همه جا پذیرفته شده است؛ حتی کسانی هم که مذهب ندارند، این را پذیرفتهاند. در مسکو، بدن مومیاییشده «لنین» هنوز هست و افراد، نه برای زیارت، بلکه برای دیدن و ادای احترام، به آنجا میروند.
وی با بیان اینکه رشته دشمنی با اهلبیت(ع) هنوز هم ادامه دارد، تصریح کرد: ما در سالهای گذشته نیز مشاهده کردیم که این دشمنی در سامرا تکرار شد و این گروه، بهمحض اینکه در گوشه ای از دنیا تسلط پیدا میکنند، دنائت و پستی خود را اعمال و دشمنی خود را اظهار کرده و آنچه منتسب به اهلبیت(ع) است را قلع و قمع میکنند؛ حتی اخیراً سلفی های مصر در این کشور هم چنین اقداماتی را شروع کردند که با هجمه مردم روبهرو شدند و جلوی این تحرکات گرفته شد.
تخریب قبور، بهانهای برای تخریب اهلبیت (ع)
این استاد حوزه گفت: هرچند وهابیان بنای روی قبور را به طور کلی حرام میدانند؛ اما روشن است که هدف آنان تخریب قبور و در نتیجه، از بین بردن مکتب امامان همام است.
آیت الله علوی بروجردی بیان داشت: وهابیون حتی در مملکت خود بناهای یادبود درست می کنند و جشنهای استقلالی می گیرند که زمانی همه این ها شرک بود؛ اما وقتی به اهلبیت(ع) میرسند، چنین اظهار دشمنی می کنند.
وی تصریح کرد: معروف است که مفتی درگذشته عربستان، بنباز، با افتخار اظهار می کرد که من بیش از چهل سال است که به زیارت پیامبر(ص) نرفته ام.
این استاد حوزه با اشاره به استدلالات وهابیون برای دفاع از مرام خود و توجیه تخریب قبور، اظهار داشت: نخستین استدلال آنان این است که در اسلام اصل زیارت قبور نداریم؛ چون زائران به این قبور پناه میآورند و صاحبان قبر را شفیع قرار میدهند و شفاعت شرک است.
*اثبات شفاعت
آیت الله علوی بروجردی با اشاره به مسئله شفاعت، ابراز داشت: صریح آیه قرآن است که "مَنْ ذَا الّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ" یعنی «چه کسی می تواند نزد خدا برای کسی شفاعت کند، مگر به اذن خدا؟»؛ پس اصل شفاعت ممکن، درست و مشروع است؛ ولی به این شرط که حتماً باید به اذن خدا باشد؛ حال، مکتبی مانند مکتب تشیع، می گوید: ما این اذن الهی برای شفاعت را ثابت می کنیم؛ پس شفاعت شرک نیست و التزام به شفاعت یا شفیع قرار دادن کسی، موجب شرک نمی شود.
*اثبات زیارت
وی با بیان مسئله زیارت و اثبات آن، خاطرنشان ساخت: در مستدرک الصحیحین نقل شده است که رسول اکرم(ص) فرمودند: کسی که حج و عمره به جا بیاورد و مرا زیارت نکند، به من جفا کرده است. اخیراً جزوههایی در بین افرادی که به عمره می روند پخش کرده بودند که این روایت، سخیف و جعلی است؛ در حالی که در مستدرک الصحیحین نقل شده است و بسیاری از بزرگان اهل تسنن و فقهای ایشان، به این روایت استناد کردهاند.
حذف اهلبیت(ع) هدف اصلی وهابیت
این استاد حوزه با تأکید بر اینکه حذف اهل بیت(ع) هدف اصلی وهابیت است، تصریح کرد: روشن است که مشکل وهابیون، نه مسئله زیارت است و نه مسئله شفاعت؛ بلکه هدف آنان شکستن اساس اهلبیت(ع) است که پیامبر(ص) آن را همردیف با قرآن و عِدل آن قرار داده بود.
آیت الله علوی بروجردی با اشاره به اینکه عترت یکی از دو ثقل است، گفت:وهابیون قصد دارند که این ثقل را بکوبند و برای کوبیدن این ثقل، مجبور شدند علم کلام را متحول کنند و خدا را از عدالت انداختند و در همین راستا نظریه جبر را حاکم کرده و با اثبات مسئله تصویب، برای خدا حکمی قائل نشده و در نهایت باعث سقوط مسلمانان به ورطه ای شدند که امروزه هر مکتب غیرالهی به این مکتب شرافت دارد و همین مسئله تأثیرات منفی بر فقه نیز گذاشته است.
وی یادآور شد: با چنین فقه و کلامی و با عقایدی همچون عقیده ابنتیمیه درباره تجسم خدا، دیگر نمی توان به تثلیث مسیحیت اشکال وارد کرد و در همین راستا باید گفت: چگونه است که عقیده تجسم خدا شرک نیست؛ اما شفاعتی که بر اساس آیه مَنْ ذَا الّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ مشروعیت دارد، شرک است؟
این استاد حوزه اظهار داشت: مسئله، بحث شرک و توحید نیست؛ بلکه مسئله این است که عترت باید از بین برود و از دل ها خارج شده و به هر صورتی باید این کار انجام شود.
*پیروزی فکر و مکتب بر تخریب قبور
آیت الله علوی بروجردی با بیان اینکه با کشتن و ترور و با تخریب قبور، هیچگاه نمیتوان فکر را از بین برد، ابراز داشت: مکتب با تخریب یک بنا از بین نخواهد رفت و این گروه گمان می کنند اکنون که قبور امام مجتبی(ع)، امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) تخریب و با خاک یکسان شده، توجه از آنها برداشته شده است؛ اما در ایام عمره یا حج، معلوم میشود که چقدر مورد توجهاند.
وی ادامه داد: شیعیان عربستان در روزهای معمولی جرأت نمی کنند به زیارت ائمه بقیع بروند؛ ولی وقتی زائران از کشورهای دیگر میآیند، آنها هم جسارت پیدا کرده و به زیارت میآیند.
این استاد حوزه یادآور شد: در تمام بقیع، توجهی که به این چهار قبر میشود، در هیچ منطقه ای از بقیع دیده نمی شود و بعد از این چهار قبر، قبری که عجیب مورد توجه و زیارت است، قبر ام البنین(س) است که از وابستگان به همین خاندان می باشد.
آیت الله علوی بروجردی تصریح کرد: به هر حال، همان گونه که جریان لعن امیرالمؤمنین(ع) به مدت شصت سال، حادثه عجیب و لکه ننگی در تاریخ اسلام است؛ تخریب قبور ائمه نیز چه در زمان متوکل و چه در این زمان توسط بهائیان، لکه ننگی است و نهتنها نزد عاشقان اهلبیت(ع) و نه پیش افراد متدین، بلکه نزد همه عقلای عالم و همه اهل فکر، کاری ناشایست و نادرست است.
وی در پایان با بیان اینکه امیدواریم که خداوند به همه ما توفیق دهد تا بتوانیم فکرمان را اصلاح کرده و درست بیاندیشیم، گفت: چوبی که مسلمانان در طول تاریخ 1400 ساله خود خوردند، از کجفکریها، بیبصیرتی ها و انحرافات بوده که متأسفانه هنوز همچنان ادامه می دهند.
جوی آباد محله بختیاری ها
ایام جشن وسرور ماه با عظمت شعبان
میلاد با سعات حضرت سیدالشهداء علیه سلام
ویار باوفایش قمر منیر بنی هاشم حضرت ابالفضل العباس علیه سلام
ومیلاد حضرت سید الساجدین آقا زین العابدین علیه سلام
.....................................................................................................
بسم الله الرحمن الرحیم
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ،
شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ، وَ مَوْضِعِ الرِّسالَةِ، وَ مُخْتَلَفِ الْمَلائِکَةِ ومَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ اَهْلِ بَیْتِ الْوَحْىِ
اعیاد خجسته شعبان المعظم مبارک باد
خجسته میلاد با سعادت
حضرت سید الشهداء (علیه السلام)
و
علمدار کربلا حضرت ابوالفضل العباس (سلام الله علیه)
و
حضرت زین العابدین امام سجاد (علیه السلام)
را به منتظران امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
و کاربران گرامی تبریک و تهنیت عرض مینماییم
به همین مناسبت مراسم جشن با شکوهی
در دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی (مدظله العالی)
با حضور:
مدیحه سرایی مداحان اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)
برگزار میگردد.
زمان: جمعه 3 شعبان المعظم 1436 مصادف با 1 خرداد 1394
«به مدت سه روز»
ساعت 11 صبح
مکان: خیابان انقلاب (چهارمردان) کوچه شماره 6 بیت آیت الله العظمی بروجردی (قدس سره)
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی (مدظله العالی)
وجود مقدس امام سجاد (علیه السلام) در دعای مکارم الاخلاق میفرمایند:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکْمَلَ الْإِیمَانِ، وَ اجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ، وَ انْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَى أَحْسَنِ النِّیَّاتِ، وَ بِعَمَلِی إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ، اللّهُمّ وَفّرْ بِلُطْفِکَ نِیّتِی، وَ صَحّحْ بِمَا عِنْدَکَ یَقِینِی، وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِکَ مَا فَسَدَ مِنِّی ...[1]
انسان همیشه در معرض آسیب و خطا است. و اساساً، خلقت انسان به گونهای است که وجودش، مشتمل به دو قوة متضاد با هم است که در کتاب مبین از آن دو قوة متضاد به نفس اماره و نفس لوامه تعبیر شده، لذا انسان همواره در چنین وضعیتی گرفتار است.
بنابراین، وقتی در این دعا تعبیر «مِنّی» اضافه شده، یعنی ما «صدر منّی فاسداً»، روشن میشود افرادی که ـ بر خلاف پیغمبران ـ، حائز مقام عصمت نیستند، باید همیشه لطف و عنایت الهی همراه آنها باشد تا به تعبیر امام علیه السلام آنچه که ممکن است به سمت فساد و اشتباه برود، صلاح را ایجاد کند؛ یعنی خداوند با آن قدرت نامتناهی خود آنها را اصلاح فرماید؛ و لذا، این دعا به معنای آن است که خدایا با قدرت خودت و به آن توانایی خاصی که برای من هم ممکن است قابل تصور نباشد، این فساد را تبدیل به صلاح بفرما.
اصولا، تبدیل اعمال همانند تبدیل کردن فساد به صلاح بحث مستقلی دارد که در مسئله معاد مطرح است و در برخی از ادعیه نیز آمده است که «انّک مبدّل السیئات بالحسنات». ظاهر این تبدیل، آن است که خداوند گناه انسان را به خاطر عمل نیک بعدی یا به سبب لطف و عنایت خاص خودش، به ثواب و به کاری خوب تبدیل کند.
اکنون سوال آن است که این تبدیل چگونه و به چه کیفیتی است؟ آیا مراد آن است که آنچه به صورت معصیت صادر شده تبدیل به طاعت میشود؟ یا آنچه به صورت فاسد صادر میشود بعدا به قدرت او تبدیل به صلاح میشود؟ آیا خدا در مقدمات فعل فرد دخالت میکند تا فعلی که میخواهد به صورت فاسد صادر شود به صورت صالح تمام شود، یعنی با تصرفی که در مقدمات آن انجام میدهد به صورت صالح انجام میشود؟ مثلا، من میخواهم به کسی ضربه بزنم و خداوند به گونهای آن مقدرات را تعیین نماید که نتیجه این باشد که به جای ضربه زدن به او، در واقع خدمتی نسبت به او انجام داده باشم. آیا این مراد است؟
ما نسبت به بحث معاد، و تبدیل حسنات به سیئات در قیامت یا حتی تجسم عمل در آنجا، درک کاملی از واقعیت این حقایق نداریم و فقط توسط برخی از آیات و روایات، مقدار اندکی از این تصویر به ما نشان داده شده و اصولا، این مسئله فراتر از قدرت فکری و علمی انسان است و حتی در همین عالم نیز گاه، وقتی در یکی از اجزای عالم تحقیق و پژوهشهای دقیقی صورت میگیرد، انسان به مرحله تحیر میرسد؛ مثلا نظریه نسبیت که از انیشتن معروف است، از منظر فیزیک و ابعاد سه گانه مانند طول و عرض و ارتفاع، یا با حساب زمان از ابعاد چهارگانه خارج است. شما در نظریه نسبیت انیشتن یک گوشه را میبینید که انسان در همین طول و عرض و ارتفاع و زمان محبوس است، ولی وقتی از این وادی خارج شد و در وادی دیگری که با سرعتی بیشتر از سیر نور و 300 هزار کیلومتر در ثانیه است، دیگر گذشت زمان تفاوت نمیکند؛ و لذا آن قضیهای که درباره عزیز و عزیر در منابع ما موجود است که یکی از اینها خوابش برد و گویا خداوند او را می میراند و دیگری زنده بود؛ اما پس از بیداری دیدند که یکی 150 ساله بود و آن یکی که از خواب بیدار شد فقط 50 سال داشت؛ یا مثلا در قضیه معراج، آمده است که در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله به معراج رفت و برگشت آن کوزهای که روی زمین افتاده بود، هنوز آب موجود در آن در حال خالی شدن بود و جریان داشت؛ یعنی همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد.
بنابراین، حتی در دنیا هم ممکن است تنها به برخی از آثار و عوارض پی ببریم، به هر حال این امر مسئله سادهای نیست. و لذا در تفسیر تبدیل سیئات به حسنات، آنچه میتوان گفت آن است که سیئه یعنی آنچه در مقام حرمت شکنی خدا از انسان صادر میشود به گونهای نیست که دوباره بر گردد و با کیفیت مقابل از انسان صادر شود. و حال اگر حقیقتاً و واقعا چنین نیست، پس تنزیل و به منزله قرار دادنِ آن حقیقت است؛ یعنی خداوند انسان عاصی را با عفو و گذشت به منزله کسی قرار میدهد که عصیانی از او صادر نشده است و یا عصیان او را تبدیل به حسنه میکند؛ به این معنا که در نامه عمل او آنچه که از او صادرشده همه خیر باشد و این سیئات اصلا ثبت نشده باشد؛ همانطور که در روایات هم داریم که آن مَلکهای خاصی که متصدی انسان در طول زندگی او هستند، گاهی از اوقات نسبت به گناهانی که انسان انجام میدهد، تغافل کرده و آنها را کتابت نمیکنند و فقط حسنات او را مینویسند.
به هر حال، معنای تنزیلی این حقایق به اندازه وسع خودمان انجام گرفته است؛ چرا که «الشی لا ینقلب عن ما هو علیه» و لذا وقتی که این شیء فاسد از انسان صادر شود، اصلاح آن مساوی با از بین بردن آثار این عمل فاسد است. البته، گاهی اوقات، آثار وضعی ممکن است از بین برود و علتی در آن باشد که تاثیر نکند؛ همانند قصه حضرت ابراهیم و آتش با وجود آتش بسیار، ولی چیزی را نمیسوزاند و یا قصه حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل کارد و چاقو هست، اما چیزی را نمیبرد.
وجود مقدس امام سجاد علیه السلام در دعای مکارم الاخلاق میفرمایند:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکْمَلَ الْإِیمَانِ، وَ اجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ، وَ انْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَى أَحْسَنِ النِّیَّاتِ، وَ بِعَمَلِی إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ، اللّهُمّ وَفّرْ بِلُطْفِکَ نِیّتِی، وَ صَحّحْ بِمَا عِنْدَکَ یَقِینِی، وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِکَ مَا فَسَدَ مِنِّی ...[1]
نیت بلند، فراتر از ظرفیت محدود انسان
اللهم وفّر بلطفک نیتی؛ خداوندا با لطف و کرم خودت، نیت مرا وفور ده. وفور، یعنی بلندی؛ پس «وفّر نیتی»، یعنی نیت مرا بلند کن. انسان ظرف محدودی است. اگر خودش بخواهد برای کاری تصمیم بگیرد و نیت کند، به اندازه خودش تصمیم میگیرد. بنابراین، باید از خداوند بخواهیم که نیت ما را به اندازه لطف و کرم خودش و نه متناسب با ظرف وجودی ما بزرگ کند؛ و دیدمان را وسیع کند تا تنها خود را نبینیم. این امر در قالب وفور در نیت مجسم میشود.
تصحیح یقین از خطا و اشتباه
و صحّح بما عندک یقینی؛ خداوندا، با آنچه نزد تو هست، یقین مرا تصحیح فرما. یقین برای انسان حاصل میشود. البته یقین برای انسانهایی که بساطت بیشتری داشته باشند، بیشتر حاصل میشود و برای کسانی که عمق بیشتری داشته باشند، دیرتر آشکار میگردد؛ اما گاهی این یقینی که حاصل میشود، صحیح نیست. یقین پیدا میشود؛ اما کج و نادرست است. یقین و علم، عبارت است از آن اذعانی که نفس انسان پیدا میکند. گاهی نفس به این دیدگاه میرسد که این مطلب صددرصد واقع است و تمام اهتمام او این میشود که این امر هست. این، همان یقین است. اما خیلی از اوقات، انسانها در این یقین بهخطا میروند. مثلاً یقین میکند که این فرد شخص بدی است؛ در حالی که بد نیست.
خوارج و تکفیریها، نمونههایی از یقین غلط
نمونه این افراد، خوارجاند. امیرالمؤمنین – علیه السلام – درباره آنها فرمودند: اینان به کفر من ایمان دارند و یقین به کفر من پیدا کردهاند. به همین دلیل، حضرت بین آنها و اصحاب معاویه فرق میگذارند؛ چون آنها بر اساس یقین و جزم خودشان عمل میکنند، نه برای کیسههای پول و هدایای معاویه. از این رو، خوارج بر آنها ترجیح دارند. آن حضرت به همین دلیل به پیروان خود سفارش فرمودند: لا تقتلوا خوارج من بعدی؛ بعد از من اینها را نکشید.
داعشیها هم که امروز بلای جان مسلمین شدهاند، همین گونهاند. اینها هم یقین پیدا کردهاند. البته رؤسای آنها نه؛ آنها به پول یقین پیدا کردهاند؛ اما افراد پایینتر، که از میان مسلمانان اروپا و آمریکا جذب میشوند، یقین پیدا میکنند. اینها افراد بسیط و سادهای هستند و واقعاً یقین دارند که با بستن کمربند انفجاری به خود و انفجار آن در اجتماع مردم، به بهشت میروند. این مطالب را به آنها القا کردهاند و آنان هم یقین پیدا کردهاند. از این رو، امام سجاد – علیه السلام – میفرمایند: و صحّح بما عندک یقینی.
عنایات ویژه الهی، عامل تصحیح یقین
نزد خدا همه چیز به نحو مطلق و نامتناهی هست؛
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکْمَلَ الْإِیمَانِ، وَ اجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ، وَ انْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَى أَحْسَنِ النِّیَّاتِ، وَ بِعَمَلِی إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ.[1]
امام سجاد علیه السلام در این فقره از دعای مکارم الاخلاق از خداوند درخواست دارند که خدایا اعمال ما را به احسن الاعمال تبدیل نما. باید به این نکته توجه کرد، همه ادعیه فوق بعد از آن است که فرمودند: خدایا خودت یقین من را به افضل یقین ارتقا بده؛ و حتی نیتی که من دارم اگر توفیق الهی و یاری او نباشد تبدیل به احسن النیات نمیشود. بنابراین، این موارد یک سیر طبیعی دارد که اول رسیدن ایمان انسان به مراتب اکمل ایمان است؛ چرا که اصولا، اعتقاد یعنی عقد القلب و این زیر بنای کارها و امور انسان است؛ مرتبه بعدی، یقین است یقین هم ممکن است بعد از عقد القلب حاصل شود و ممکن هم است که اصلا حاصل نشود؛ ولی باید توجه داشت که همین عقد القلب نیز خود دارای درجاتی است که امام افضل آن درجات را خواستار شده است. مرحله بعدی نیت انسان است تا در نهایت به عمل صحیح منتهی شود.
از این رو، امام سجاد علیه السلام از اول نمیفرماید که خدایا عمل من را اصلاح کن، ایشان این مسئله را درجهبندی میکند، بلکه دعا را با صلوات بر پیامبر و آل او شروع میکند، تا بفهماند که اگر ما چیزی میخواهیم به دست آوریم، باید در پرتو عنایات اهل بیت علیهم السلام باشد؛ آن کسانی که اول مخلوق خداوند هستند و خداوند، عالم را هم به طفیل اینها خلق کرده است؛ آنهایی که آبرویی پیش درگاه خدا دارند؛ پس خدایا تو به اعتبار اینها و به عظمت اینها در نزد خودت، کار من را به صورت ریشهای اصلاح کن؛ یعنی از اول ایمان من را اصلاح کن که سر رشته همه کارها است؛ پس آن ایمان کاملتر را در مسیر خودت به من عنایت کن؛ به طوری که دیگر، شیطان در این ایمان داخل نشود که من خیال کنم شیطان حق است؛ یعنی در واقع، به شیطان ایمان آورده باشم، ولی خیال کنم که به خدا ایمان آوردهام؛ مخصوصاً اینجا یک آفتی برای مبلّغ وجود دارد که گاهی از اوقات فکر میکند که کار را برای خدا انجام میدهد، درحالی که دارد آن کار را برای نفس خودش انجام میدهد.
اینجاست که ما نیازمند استعانت از خدا هستیم و این استعانت باید به برکت محمد و آل محمد صلی الله علیه و اله باشد تا به آنجا برسد که اعمال ما به احسن الاعمال، تبدیل شود.
وقتی تصحیح این امور همه به برکت این دعا صورت گرفت و تناسبها در نظر گرفته شد، یعنی ایمان، یقین، نیت، عمل، بعد از صلوات، کامل گردید، حضرت می فرماید: اللهم وفر بلطفک نیتی؛ یعنی حالا که ایمان به خدا درست و مطابق با واقع شد، پس آن را تمام و کمال بخش. کما اینکه حضرت علی خودشان فرمودند، خوارج ایمان دارند، اما ایمانشان به کفر من هست، یعنی از صمیم قلب ایمان باطل دارد، تفاوت خوارج با معاویه آن بود که اینها از روی عقیده باطل کار میکردند؛ گاهی از اوقات باید از مومن بیشتر از منافق و کافر ترسید اما کدام مومن؟ همانند خوارج که اعتقاد باطل جزمی داشته باشتند.
ولذا، گاهی باید از مومن بیشتر از منافق و کافر ترسید؛ همان مومنینی که در طول تاریخ حق را لگد مال کردند. امام حسین را در روز عاشورا چه کسانی کشتند؟ همان مومنین کوفه او را شهید کردند. همین مومنینی که روزی در کوفه عدالت علوی را نیز دیده بودند، اما حالا جمع شدند و امام حسین را کشتند.
الان، داعشیها هم هر چند که مزدور آمریکا و اسرائیل هستند، اما باید این را توجه داشته باشیم که همین آدم داعشی که از اروپا و آمریکا رفاهش را کنار میگذارد و برای جنگیدن به این منطقه میآید، تنها توسط آمریکا و اسرائیل نیامده است، بلکه روی اعتقاد و ایمان آمده است؛ البته، ایمانی که به او عرضه شده، خطایی بوده، ولی بالاخره، الان هم که میخواهد بمیرد، منتظر حوریه است و واقعا هم منتظر است؛ چون به آن ایمان دارد. بنابراین، مشکل ما همین جاست که نتوانستیم ایمان را به درستی عرضه کنیم.
لذا امام سجاد علیه السلام روی ایمان که نقطه حساسی هست دست گذاشتند که خیلی مهم و اصلی است و نباید برای ما کم اهمیت جلوه کند، تا عمل ما هم درست و مطابق حقیقت و دور از خطا باشد. این را همه باید توجه داشته باشیم.
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
1). الصحیفة السجادیة، ص92.
چیستى معناى زیارت
وجود مقدس امام سجاد علیه السلام در ابتدای دعای مکارم الاخلاق میفرمایند:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکْمَلَ الْإِیمَانِ، وَ اجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ، وَ انْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَى أَحْسَنِ النِّیَّاتِ، وَ بِعَمَلِی إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ.[1]
مراتب مختلف یقین
یقین هم مانند ایمان دارای مراتب و درجات مختلف، و مقول به تشکیک است. و لذا، امام علیه السلام در این دعا میفرماید: «وَاجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ» و از خداوند این گونه درخواست میشود که یقین ایشان را به آن نهایت خود برساند؛ یعنی از علم الیقین به عین الیقین و در نهایت به مرتبه حق الیقین برساند؛ اما چرا از خدا این گونه درخواست میشود؟ زیرا به تعبیر مرحوم خواجه رضوان الله علیه، یقین چیزی است که ما باید آن را پیدا کنیم؛ یقین عبارت از اذعان نفس است و اینکه انسان در نفس خودش به چیزی باور قلبی داشته باشد. اذعان نفس، امری است که به دست انسان حاصل میشود؛ یعنی انسان باید این مراحل را طی کند که گاهی با استدلال و برهان است که علم الیقین حاصل میشود، و گاهی جلوتر میرود و میبیند که عین یقین میشود. بعد از آن، مرحله نهایی که واقع را کاملا با تمام وجود حس میکند که همان مرتبه حق الیقین است؛ همانطور که در جلسه قبل گفتیم: گاهی فرد آتشی را تصور میکند و گاهی آتش را میبیند که میسوزاند و گاهی آتش، او را میسوزاند.
تکامل معنوی رهین تلاش انسان است
اما این نفس است که باید همه این مراحل را طی کند و اطمینان قلبی را پیدا کند؛ تحصیل چنین یقینی که من باید آن را پیدا کنم، وظیفه خود من است. خداوند پیغمبرش را فرستاده و او نیز تمام راهنماییهای لازم را در اصول و فروع دین بیان فرموده است. پس این درجات یقین، باید در نفس و وجود انسان شکل بگیرد.
توفیق الهی، شرط لازم در استعداد تکامل معنوی
البته، تمام آنچه در وجود انسان هست، چه در وجود ظاهری مانند بدن و قوای آن و چه در نفس و قوای روحانی آن، چیزهایی است که خداوند آنها را به او داده است و تمام اسباب و مسببات ظاهری و باطنی عالم باید به کار بیافتد، تا اینکه بشر بتواند یک تصوری پیدا کند حتی در حالت علم الیقین، یا بالاتر از آن؛ به طوری که به گفته ملا صدرا، اذعان نتیجه تفضل الهی است.
این یک روی قضیه است و طرف دیگر این حقیقت، همان چیزی است که محقق خراسانی در کتاب کفایة الاصول در مبحث طلب و اراده آن را بیان کرده است که «السعید سیعدٌ فی بطن امه والشقی شقی فی بطن امه»[2] که خود مرحوم آخوند در این بحث میفرماید: قلم به اینجا رسید و سر بشکست و نمیتواند داوری نهایی را انجام بدهد. در اینجا یک حساب دیگری است. البته، ما نمیگوییم که خداوند مستقیما یکی را متقی قرار میدهد و دیگری را شقاوتمند میکند؛ اما یک اسبابی برای این گرایش به فرجام نیک و بد فراهم است که میتواند در جهت تقوی و اذعان نفس و تحصیل یقین حرکت کند. ممکن است این شرایط برای دیگری فراهم نشود؛ مثلا شرایط زمانی و فرصت زمانی برای یکی پیدا نمیشود. البته، ممکن است که ما آن را توجیه کنیم که دست خودمان بوده است ولی در واقع، این امور ماورایی دارد و یک واقعیتی پشت آن نهفته است.
امیر المومنین غایت قصوای درجات ایمان است
امیرالمومنین علیه السلام میفرماید: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا»[3] که اگر تمام پردهها هم کنار بیافتد چیزی به یقین من اضافه نمیشود که این سخن ایشان نشان از اقصی درجات ایمان است. ایمان زید هم در مراتب بالایی قرار دارد که بهشتیان و جهنمیان را حتی در دنیا هم می بیند، ولی امیرالمومنین علیه السلام فوق همه اینها است که هر نفسی گنجایش و ظرفیت چنین یقینی را ندارد.
اسرار دل پاکان، با پاکدلان گو اندر دل نامحرم اسرار نمیگنجد
بعضی دلها و نفوس انسانها محرم نیستند و اذعان نمیتوانند پیدا کنند و به قول معروف سست و ضعیفند؛ به طوری که با یک شبهه از پای در میآیند. البته، این گونه انسانها در زمان امام صادق علیه السلام هم بودند. فردی در نزد ایشان، شبههای را بیان کرد که حضرت در آخر به وی فرمودند: ببین؛ دو طرف بیشتر وجود ندارد، یا خدا و قیامتی هست یا هیچ خبری نیست؛ اگر ما با تقوا زندگی کنیم و گناه نکنیم و واجبات را انجام دهیم، و هیچ خبری هم نبود که ما با بقیه مساوی هستیم و مشکلی نیست؛ اما اگر واقعیتی بود، ما قطعا ضرر نکردهایم.
راههای توسعه ظرفیت معنوی در انسان
در این زمان هنوز خیلی در مرحله علم الیقین ماندهاند؛ این ظرفیتی که باید در نفس پیدا شود از راههای گوناگون، اعم از تغذیه حلال و توفیق الهی و تلاش انسان حاصل میشود. نان و غذایی که انسان میخورد در وجود او تاثیر دارد، غذای فکری انسان نیز در وجود او تاثیر دارد، رفتارهای نیک و بد نیز در وجود او تاثیر دارد.
لذا وجود مقدس امام سجاد علیه السلام از خداوند میخواهد که خدایا برخی چیزها در اختیار ما هست و ما باید به آن اقدام کنیم، اما خیلی چیزهای دیگر، دست ما نیست و یک جهاتی است که تو باید در ما آنها را ایجاد کنی.
یک ظرفی که به اندازه 5 لیتر آب میگیرد، بیشتر از آن را نمیتوان در آن ریخت؛ اما ما باید گنجایش بیشتر آن را در خود فراهم کنیم، تا بعد خداوند هم افاضه کند؛ افاضه خدا هم باید به جای قابل باشد تا ظرفیت انسان را توسعه دهد.
امام سجاد علیه السلام از خداوند میخواهد که خدایا بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکْمَلَ الْإِیمَانِ، وَ اجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ؛ این یقین باید در نفس انسان شکوفا بشود و اذعان شود؛ اذعان هم تازه مرتبه علم الیقین است، که باید باز توفیق بیشتر شود تا جایی که لو کشف الغطا ما ازددت یقینا. امیرالمومنین علیه السلام منهای آن مقام و شانِ امامت، فردی است که این پردهها را دانه دانه کنار زده است. ما هم اگر بتوانیم این پردهها را کنار بزنیم آن شان را میتوانیم پیدا کنیم. مقام اول، حجاب نفس خودمان است:
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
رذایل انسان، حجاب معنوی هستند
اگر ما نسبت به دیگران بیرحمی داریم، ظلم داریم، حسد داریم، بخل وجودمان را گرفته، گذشت نداریم و حرص داریم، همه اینها پرده بر روی قلب ماست تا وقتی این پردهها را نینداختیم نور آفتاب نمیتواند از این پردههای ضخیم عبور کند.
بنابراین، اگر وجود قابل میخواهیم باید این قابلیت را کسب کنیم، بعد از خدا بخواهیم که خدایا ما دنبال این چنین خواسته و مقصدی هستیم. بنابراین، ما جدای از اسباب و مسبباتی که در ظاهر عالم در این تاثیرات هستند و اثر میکنند آن اسباب و مسببات هم در ورا و واقع وجود دارد که نباید از آنها غافل باشیم. مانند آثار وضعی اعمال ما که نمونهاش را دیدهایم.
فشار قبر اثر وضعی سوء خلق
وقتی یکی از صحابه از دنیا رفت، خود رسول اکرم صلی الله علیه و آله ایشان را تشییع کرده و نماز خوانند و حتی این بدن را دفن کردند. وقتی که خاک به هم آمد، مادر سعد ایستاده بود. گفت: ای سعد خوشا به سعادتت. وقتی پیغمبر صلی الله علیه و آله تو را دفن میکند من دیگر نگران نیستم؛ چرا که شان و مقامت آنجا پیداست. رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: من الان دارم میشنوم که این قبر استخوانهای سعد را در هم شکست. مادر سعد و دیگران که آنجا بودند، تعجب کردند.
حضرت فرمودند: سعد خیلی فرد خوبی بود ولی یک قدری بد خلق بود، در داخل خانه با زن و پچه بد خلق بود که این فشار اثر وضعی کار اوست که حتی حضور پیغمبر صلی الله علیه و آله هم نمیتواند آن را رفع کند. حجاب و پرده همین است. حضرت، تعبیرش این است که با اهل خودش سوء خلق داشته است و این عمل باعث شد که این خاک و این قبر فشار بر او بیاورند. والسلام
[1] . الصحیفة السجادیة، ص 92.
[2] . کفایة الأصول ( طبع آل البیت )، ص 69.
[3] . بحار الانوار، ج 27، ص 307.