هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

نگویم که کوچه و طاغوت و دیدن نامرد... سیلی.. گوشوار... و حسن قدش نمی رسید... و ...



مشکل مولا یک پیرهن و یک بانو بود؛

یک پیراهن بود و به سادگی می شد پنهانش کرد .

بانو هم یک نفر بود و می شد از پیراهن دورش داشت.


بعد از خاکسپاری دلبندش،_ حضرت بانو را می گویم_ چه کسی پیراهنهای فاطمه را از دیرس علی دور کند؟

وجب به وجب خانه برایش مثل همان پیراهن است برای بانو.


اصلا همینکه دخترکان یتیم را ببیند_زینب و ام کلثوم را میکویم_ تمام تن و روان مولا می لرزد ، وای وای وای اگر زینب شیرین زبان چهارساله بخواهد برای پدر کاری کند!


بروبد، بشوید، خانه داری کند. چه صبری داشت مولا که می دید و تاب می آورد!

به قدر ده ها پیراهن،  جانکاه و طاقتسوز بود! جاروی خانهء مولا از ام کلثوم قدبلندتر بود!

زینب مگر میتواند دستاس وآسیاب خانه را  بگرداند؟

آندم که زینب به خواهرش _که احتمالا تازه به زبان افتاده وبرخی کلمات را میتواند بگوید_ روشهای خانه داری را آموزش می داد...


از پسرها هیچ نگویم.


نگویم که کوچه و طاغوت و دیدن نامرد... سیلی.. گوشوار...  و حسن قدش نمی رسید... و ...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد