هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

تزیین حرم هاى اولیاء

:: تزیین حرم هاى اولیاء

صابر: سلام علیکم.
باقر: علیکم السلام و رحمة اللّه .
صابر: رسیدن به خیر، خوش آمدید.
باقر: پسر عمویى در اینجا دارم براى دیدار او آمده ام.
صابر: ما را سرفراز کرده، افتخار بده، امروز را در خدمت شما باشیم.
باقر: کارهاى زیادى دارم که فقط به منظور «صله رحم» و تجدید دیدار با بستگان، آن ها را رها کرده و آمده ام، از تو مى خواهم مرا معذور بدارى.
صابر: ممکن نیست. دو دوست پس از ده سال همدیگر را ببینند، اما از هم صحبتى یک ساعته محروم شوند؟ وانگهى بر گردن تو حق برادرى دینى دارم. از دیگر سو، میان من و یکى از برادران مؤمن خود در مورد «شیعه» و «سنى» بحثى در گرفته است و از آن جا که به [سلامت و پاکى] تو اعتماد دارم، مى خواهم در این باره با تو گفت و گو کنم تا بدین وسیله امر براى من روشن شود، از این رو نباید دعوت مرا نادیده بگیرى.
باقر: باشد، مى آیم.
آن گاه هر دو روانه خانه صابر شدند. پس از گفت و گوهایى که میان دو دوست تازه به هم رسیده رد و بدل شد، باقر از صابر پرسید:
گفت و گوى میان شما و آن برادر شیعه در چه موردى بود؟
صابر: درباره تزیین و آراستن قبور پیامبران، امامان، عالمان، مؤمنان، صالحان و... به نقره، طلا و دیگر آرایه ها بود.
باقر: چه اشکالى در این کار وجود دارد؟
صابر: آیا این کار حرام نیست؟
باقر: چرا باید حرام باشد؟
صابر: آیا مرده از این آرایه ها سود مى برد؟
باقر: نه.
صابر: بنابر این، چنین کارى اسراف و تبذیر است و خداوند در این باب مى فرماید:
«... وَ لاَ تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا * إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَ نَ الشَّیَـطِینِ ...»؛ «و ولخرجى و اسراف مکن. چرا که اسراف کاران برادران شیطان ها هستند».[13]
باقر: درباره زیور کعبه و نیز طلا و نقره هایى که بر آن آویخته شده و در آن قرار دارد چه مى گویى؟
صابر: چیزى ندارم بگویم. نمى دانم.
باقر: از دوران جاهلى تا به امروز زیور آلات و طلاى فراوانى از همه جا به کعبه تقدیم مى شده و مى شود. «ابن خلدون»[14] در «مقدمه»[15] خود آورده است: «امت ها از روزگار جاهلى کعبه را بزرگ مى شمردند و شاهانى چون کسرى اموال فراوانى براى کعبه مى فرستادند. شمشیرها و دو غزال طلایى که عبدالمطلب هنگام حفر چاه زمزم آن ها را یافته بود داستان مشهورى دارد. زمانى که رسول خدا صلى الله علیه و آله مکه را فتح کرد، در چاهى که در حرم بود دو میلیون دینار طلا یافت که اهدایى شاهان به کعبه بود و وزن آنها به دویست «قنطار» (هر قنطار صد رطل) مى رسید. على بن ابى طالب علیه السلامبه پیامبر صلى الله علیه و آله عرض کرد: «اى رسول خدا، خوب است که از این ثروت براى جنگ [با مشرکان] استفاده کنید» ولى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهچنان نکرد.
ابوبکر نیز آن ها را مورد تعرض قرار نداد.
[ ابن خلدون چنین ادامه مى دهد:] «ابو وائل از «شیبة بن عثمان» نقل کرده که گفت: نزد عمر بودم، عمر گفت برآنم که تمام طلا و نقره [موجود در کعبه] را میان مسلمانان تقسیم کنم.
گفتم: مى خواهى چکار کنى؟ [حق این کار را ندارى].
گفت: چرا؟
گفتم: پیامبر و ابوبکر (که قبل از تو حاکم مسلمین بودند) این کار را نکردند.
عمر گفت: [پس] باید از آنان پیروى کرد».[16]
حال اى صابر، از تو مى پرسم، آیا کعبه از آن همه طلا و نقره استفاده مى کرد؟ یا این که خداى متعال ـ که از این پیرایه ها منزه است ـ از آن سود مى برد؟
صابر: نه، هرگز.
باقر: در عین حال پیامبر صلى الله علیه و آله دست به این ثروت هنگفت نزد و حتى اندکى از آن استفاده نکرد و این در حالى بود که در آن روز، اسلام نیازمند چنین ثروتى بود تا دامنه اش در سراسر گیتى گسترانده شود.
شاید سؤال شود چرا پیامبر صلى الله علیه و آله با همه نیازى که براى تحقق اهداف الهى خویش بدان ها داشت، دینارى یا درهمى از آن ثروت استفاده نکرد؟
پاسخ روشن است؛ وجود این ثروت سترگ در کعبه، بر شکوه و عظمت آن نزد مردم مى افزود. البته نباید فراموش کرد که خانه کعبه عظمتى فراتر از تصور و اندیشه ما نزد خدا دارد و این ثروت ها بر شکوه خود کعبه نمى افزاید و نداشتن ثروت، از عظمت آن نمى کاهد. لذا گنبدهاى طلا، درب هاى طلا و نقره و آرایه هایى که در مراقد اولیاى الهى مانند: حرم امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین، امام رضا ـ که درود خدا بر آنان باد ـ قرار دارد از همین قبیل است. البته منزلت و مقام اینان نیز با وجود این آرایه ها فزونى نمى یابد و در صورت عدم آنها نیز کاهش نمى پذیرد. مثلا قبر امام حسن علیه السلام هر چند در معرض تابش آفتاب قرار داشته و فاقد صحن و حرم و گنبد است، اما حضرتش از امام حسین علیه السلام که داراى بارگاه با شکوه و آکنده از طلاى ناب و دیگر آرایه هاست، برتر مى باشد.
با تمام این احوال، با اهداى سنگهاى گران بها به عتبات این بزرگان و طلاکارى گنبد و حرم آنان، مقام آنان را گرامى داشته، منزلت ایشان را ارج مى نهیم.
صابر: آیا این چیزها، اولیاى خدا را در نظر مردم بزرگ مى گرداند؟
باقر: آرى. مطلبى را براى شما بگویم که موضوع روشن تر شود؛ اگر به گورستان یهودیان بروى خواهى دید که قبر عالمان آنها ویرانه است و اتاق یا سقفى که زیارت کنندگان بدان پناه ببرند ندارند، اما اگر به گورستان مسیحیان بروى وضع به صورتى دیگر است. قبر عالمان آنان آباد، داراى بنا و به طلا و نقره و دیگر جواهرات آراسته شده است. با این که مسلمان هستى و هر دو را بر باطل مى دانى، آیا با مقایسه میان دو گورستان، گورستان یهود به چشم تو بزرگ مى آید یا گورستان مسیحیان؟
صابر: طبیعى است که با دیدن چنین صحنه هایى، تصویرى با شکوه از عالمان مسیحى و تصویرى حقیر و ناچیز از عالمان یهودى در ذهن خواهم داشت.
باقر: بنابراین بنا و ضریح و گنبدهایى که شیعیان و سنیان ب فراز قبور امامان و پیامبران مى سازند و نیز آراستن این قبرها به انواع آرایه ها، به انگیزه بزرگ شمردن آنان و ارج نهادن به منزلت ایشان است.
صابر: آنچه مى گویى کاملاً درست است، اما این انگیزه مى تواند اسراف بودن این کارها را از بین ببرد؟
باقر: آرى؛ نه تنها اسراف نیست، بلکه با ثابت شدن این که این کارها، موجب تعظیم و ارج نهادن به اولیاى خداست، بى تردید بزرگ شمردن اسلام نیز مى باشد؛ چرا که هر عملى که مایه بزرگ خواندن و ارجمندى اسلام باشد، از شعایر الهى است و خدا این ارج گذاردن را چنین توصیف فرموده است:
«ذَ لِکَ وَ مَن یُعَظِّمْ شعائـِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ»؛ «و هر کس شعایر خدا را بزرگ دارد، در حقیقت، آن [حاکى ]از پاکى دل هاست».[17]
بر همین اساس، آراستن مرقد و مزار اولیاى خدا از جمله شعایر الهى است که اقدام کننده به آن را از پاداش بى دریغ الهى بهره مند مى کند.
صابر: از این که وقت تو را گرفتم از تو عذر مى خواهم، اما از روى خیرخواهى مرا از تاریکى نادانى رهانیده، به روشنایى دانش هدایت کردى؛ پیش از این درباره تزیینات بقاع متبرک و عتبات، زیاد مى اندیشیدم، ولى نمى توانستم درست بودن این کارها را به خود بقبولانم و سر انجام با گفته هایت مرا روشن کردى و سبب شدى که گم شده ام را پیدا کنم.
باقر: پس تمام شک هاى تو درباره آراستن و زینت کردن این اماکن مقدس بر طرف شد؟
صابر: آرى. درباره مستحب بودن این اعمال و این که قرآن کریم بدان فرا خوانده دیگر هیچ تردیدى ندارم.
باقر: به هر حال من آمادگى دارم تا در هر موردى در این زمینه به گفت و گو و رفع سوء تفاهم بپردازیم، باشد که هر دو از آن استفاده کرده، با درک صحیح به حقیقت امور پى ببریم.
صابر: بسیار متشکرم و از خداوند توفیق تو را خواهانم.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد