هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

همایش شیرخوارگان حسینی، از شیر خواره ای به همه شیرخوارگان آغوش گرم مادرتان نوش جانتان



به نیت سلامتی وتعجیل در فرج منتقم خون حسین بن علی علیه سلام



ان شاءالله




إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ






همایش شیرخوارگان 



    از شیر خواره ای به همه شیرخوارگان


   آغوش گرم مادرتان نوش جانتان



زمان :

جمعه  95/7/16مصادف با 5محرم ساعت 10 صبح


مکان:

جوی آباد محله بختیاریها ، خ شمس ، خ پروین،  نرسیده به مسجد حضرت امیرالمومنین   علیه سلام  ،دست چپ فرعی 9 ،  گذر حضرت علی اصغر  علیه سلام ، هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها




زنی که پیامبر بود




کربلا، بیابان سوزانی است که در آن بال و پر منطق می‏سوزد. سر عقل خم می‏شود. پای چوبین استدلال می‏شکند و زبان استدلال، لال می‏شود.

قیصر امین‏پور

کربلا، بیابان سوزانی است که در آن بال و پر منطق می‏سوزد. سر عقل خم می‏شود. پای چوبین استدلال می‏شکند و زبان استدلال، لال می‏شود.

پیش از حسین(ع) و پس از او، صحنه تاریخ هماره میدان نبرد حق و باطل بوده است. اما چرا از میان این همه، عاشورا حماسه‏ای دیگرگونه است؟

شاید حضور چهره‏های گوناگون یک جامعه، مثل زن، کودک، جوان، پیر و ... یا وجود تمام عناصر یک زندگانی کامل مانند تشنگی، ایثار، عشق، مظلومیت، نیایش، خواب، بیداری، جهاد، وفاداری و ... بر این تابلو، رنگی از جاودانگی پاشیده است.

اما غیر از این شاید بتوان گفت که در درگیری مستمر حق و باطل، چیزی که اثر آن کمتر از خود آن درگیری نیست، آگاهی تاریخ و جامعه از آن است، چون افراد و جوامع زوال‏پذیرند و اگر درگیری حق و باطل، تنها در میان نیروهای درگیر در کشمکش مطرح باشد. هر دو نیرو روزی از بین خواهند رفت. اما اگر پیام این درگیری به گوش تاریخ و به دست جامعه برسد، اثری زوال‏ناپذیر خواهد داشت.

و شاید بتوان گفت آنچه مبارزه حق و باطل را در طول تاریخ امتداد داده، پیام آن بوده است. و نیز شاید یکی از دلایل وجودی قصص قرآن همین باشد. مثلاً در قصه فرزندان آدم، برادری به دست برادر دیگر کشته می‏شود و کلاغی برانگیخته می‏شود تا قاتل را گورکنی بیاموزد، اگر خدا نبود که ببیند و بنگارد و پیام‏آوری نبود تا پیام را برساند، شاید خون هابیل برای همیشه در خاک می‏خفت.

در اینجا هم درگیری حسین(ع) و یزید را پیامبرانی است. یکی پیامبری که «امام» است. و دیگر پیامبری که «زن» است. و دیگرانی که هر کدام بار پیامی را به دوش جان داشتند.

چه می‏توان گفت از زبان آتشین سجاد(ع)؟ و چگونه می‏توان گفت که آن امام در عاشورا چه دید و چه شنید و چه کشید! و پس از آن چه می‏بایست ببیند و بکشد! که اگر او نبود فریادهای زینب(ع) هم در گنبد تاریخ طنینی می‏افکند و سپس رفته رفته به خاموشی و فراموشی فرو می‏رود.

چرا که او حلقه‏ای طلایی از زنجیره خدایی امامت بود و اگر او نمی‏ماند، هیچ کسی و حتی هیچ زینبی توان امتداد این ریسمان آسمانی را نداشت.

و از زینب(ع) گفتن نیز خود از سجاد(ع) گفتن است. چرا که زینب(ع) با حضور امام، زینب(ع) بود، که اگر امام نباشد هر حرکتی بی‏جهت و محکوم به زوال است.

و اما من باز راه خطا رفتم. من بر آن بودم

که در این کار، راه بر چند و چون و چرا ببندم. و «عشق را که تنها کار بی‏چرای این عالم است»، به زیر سؤال نکشم. قصد من آب دریا کشیدن نبود و تنها به قدر تشنگی چشیدن بود. و تنها بر آن بودم که به عبارتی کوتاه، اشارتی به عشق کرده باشم. اشارتی به زینب(ع) که پیامبر خون خدا است.

که اگر زینب(ع) در آنجا نبود، کلاغهای

سیاه چنان بر جنایاتشان بال می‏گستردند که به جز سیاهی چیزی به یادگار نمی‏ماند. و

این است که تا قرآن گشوده است، کتاب عاشورا بسته نخواهد شد. چرا که مرگ قهرمانان این داستان، آخرین برگ کتاب نیست.

و زینب(ع) فصلی دیگر بر این کتاب ضمیمه کرد. فصلی بی‏پایان که همچنان ورق می‏خورد و هر ورقش عاشورایی است.

و نه تنها هر زمینی، که هر سینه‏ای کربلایی است که هر دم در آن عاشورایی بپاست. و حسینی و یزیدی در پهنه آن به نبرد ایستاده‏اند. تا کدام پیروز شوند. هر چند که حسین(ع) هیچ گاه شکست نخورده است. چرا که همیشه زینبی هست تا همچنان که علی(ع) ذوالفقار از نیام برمی‏کشید؛ زبان از کام برکشد و چون طوفان بتوفد و چون سیل بخروشد و در

اسارت هم با گردن افراخته گام بردارد و با روی افروخته بر سر ابن‏زیادها و یزیدها فریاد بکشد.

آری، حسین(ع) هیچ گاه نمرد و هیچ گاه شکست نخورد. و پرچمش بر زمین نیفتاد. پرچم حسین(ع) خون‏آلوده شد؛ اما خاک‏آلوده نشد. و حسین(ع) نه تنها شکست نخورد بسا غنیمت که آن روز به چنگ آورد و برای ما به ودیعه گذاشت.

او گوهر گران شهادت را از دشمن به غنیمت گرفت و چه غنیمتی از این گران‏مایه‏تر؟!

آری حسین(ع) نمرد، که اگر مرده بود، چرا پس از سالها «متوکل» دستور داد تا قبر او را آب ببندند و اگر کسی به زیارت آن برود، دستش را قطع کنند.

و اما یزید، او نه تنها نتوانست از خود حسین(ع) بیعت بگیرد که از خون او نیز نتوانست. چرا که خون حسین(ع) پیام و پیامبر داشت.

و یزید اگر زنده ماند، از آن بود تا ما در امتداد آن خط سرخ هر روز یزیدی را بکشیم و انتقام خون حسین(ع) را که هنوز می‏جوشد و تا آن سوی هنوز خواهد جوشید از آنان بگیریم.

و اگر حسین(ع) تشنه ماند و حسینیان تشنه ماندند، از آن بود تا ما هر روز با اشک و خون، گلوی تشنه‏اشان را تر کنیم و از تشنگی آنها بیاموزیم که اگر تشنه بودیم، و از اندک سپاه آنها بیاموزیم که اگر اندک بودیم و تمام دنیا در برابر ما ایستاده بود؛ باز هم عاشقانه بجنگیم، حتی اگر هفتاد تن باشیم!

و بیاموزیم که هر کدام یزیدی را در درونمان بکشیم و با جانی حسینی و زبانی زینبی به قیامی حسینی و پیامی زینبی برخیزیم. و بیاموزیم که گرسنگی بخوریم و برهنگی بپوشیم، اما بندگی نکشیم.

خون بدهیم، اما دین نه! جان بدهیم، اما ایمان نه!

روزی که حسین(ع) آهنگ رفتن دارد، گویی این آیات خدا، دوباره بر او و یارانش می‏بارد:

ـ «و قاتلوا فی سبیل‏اللّه‏ الذین یقاتلونکم

...»(۱)

ـ (و بجنگید در راه خدا با آنان که با شما می‏جنگند ...)

ـ «... و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام ...)(۲)

ـ (... و بجنگید با آنها در پیشگاه مسجدالحرام ...)

ـ «و انفقوا فی سبیل‏اللّه‏ و لاتلقوا بایدیکم الی التهلکة ...»(۳)

ـ (و انفاق کنید در راه خدا و به دست خود، خود را به نابودی میفکنید ...)

اما حسین(ع) دیگر چه دارد که انفاق کند؟ او آخرین دارایی خود را برای انفاق و آخرین سلاح خود را برای قتال به کف می‏گیرد؛ یعنی جانش را و خونش را! آیا این چنین رفتن، خود را به هلاکت افکندن است؟ نه! راستی را که:

آنکه مردن پیش چشمش تهلکه‏ست

امر «لا تلقوا» بگیرد او به دست

«کل شی هالک الا وجهه»(۴) می‏گوید: هر چیزی هلاک شود مگر حق. حال چه مرگ باشد، چه زندگی! هر چیزی! یعنی اگر رفتن، حق باشد، دیگر «رفتن» نیست که عین «ماندن» است.

و باز در آیه‏های سپسین همان سوره، گویی خدا به حسین(ع) می‏گوید:

ـ «و اتموا الحج و العمرة لله فان احصرتم فما استیسر من الهدی ...»(۵)

ـ (و به انجام رسانید حج و عمره را برای خدا پس اگر بازداشته شدید، آنچه که میسر شود از قربانی ...)

و او که نمی‏تواند حج را به پایان برد، قربانی می‏کند. چه چیز را؟ هر چه داشته باشد! گوسفند؟ شتر؟ نه! اسماعیلش را، یک ابراهیم و هفتاد اسماعیل را! یک «امام» را!

چه تفاوت دارد؟ اینجا باید بر گونه سنگ سیاه بوسه زد، و آنجا بر لب سرخ شمشیر!

اینجا باید از لباس تن عاری شد و آنجا از لباس جان! اینجا باید ... و آنجا باید ...

و باز، گویی در چند آیه پس از آنها خدا تصمیم نهایی حسین(ع) را باز می‏گوید:

ـ «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات اللّه‏ ...»(۶)

ـ (و از مردم کسی است که می‏فروشد جان خود را برای خشنودی خدا ...)

و آنگاه حسین(ع) به راه می‏افتد.

آن روز آب فرات را بر حسین(ع) و یارانش بستند؛ و امروز بگذار تمام آبهای جهان را بر ما ببندند. ما آموخته‏ایم که تشنه و گرسنه بجنگیم، اما چه شکوهمند است اینکه بدانیم تاریخمان را خود می‏نویسیم، و نه تنها خود آن را ورق می‏زنیم، که خود، برگ برگ تاریخیم. کلمه به کلمه آن با قطره قطره عرق جهاد و خون شهادتمان رنگ می‏گیرد و صفحات آن از التهاب نفسهای اسبمان به شماره می‏افتد.

آن روز حسین(ع) گفت: «خواب دیدم که ما می‏رویم و مرگ می‏آید.»

مرگ جبر است. و حسین(ع) زره مرگ را برداشت، پوشید و رویین شد. چه، آنسان زندگی را مرگ می‏دانست و اینسان مرگ را زندگی!

چرا که او از پدرش آموخته بود که می‏گفت: «محبوب‏ترین چیزی که من آن را ملاقات می‏کنم، مرگ است.»

و هم از او آموخته بود که می‏گفت: «همانند کسی که در شب تاریک، در جستجوی آب در بیابانی بی‏پایان، ناگاه چشمه‏ای بیابد، شهادت برایم دوست‏داشتنی است.»

آن روز که حسین(ع) قصد میدان داشت. به یاران خود چنین گفت: «من بیعت خود را از گردنتان برداشتم، شما می‏توانید بر مرکب شب سوار شوید و بروید.»

آنان که خدا را هم بیعتی بر گردن داشتند، ماندند. و آن سیاهی لشکر، آن لشکر سیاه، آن شب در تاریکی، جان شبزده خود را برگرفتند و رفتند. و به شب پیوستند؛ که خفاشان تاب آفتاب ندارند!

و «منطق پرواز» این چنین است. که آنجا از آن همه مرغ، تنها «سی مرغ» به «سیمرغ» رسید.

و اینجا از آن همه مرد، تنها هفتاد و دو «مرد» به دیدار «مرگ» رفتند!

و مرغان دیگر حرم که به دیدار مرگ آمده بودند، و هر یک برگ پیغامی را به منقار خونین خود داشتند، برگشتند، تا سفری دیگر را بیاغازند.

حسین(ع) می‏رفت و تمام راههای برگشت را می‏بست. و پلهای پشت سر را ویران می‏کرد. که راه حسینیان برگشت ندارد. این راز را من از زبان زره علی(ع) شنیدم، که هیچ گاه پشت نداشت!

آن روز که خبر رسید «مسلم» شهید شده، «هانی» شهید شده، امام یاران را فراخواند و پیامی را این چنین بر آنان خواند:

ـ «یاران، اخبار غریبی از کوفه می‏رسد، اگر مردم کوفه هم خیانت کنند، من باید این راه را بروم، هر کس از شما تا این لحظه به امید نان و نام با من آمده، راهش را بگیرد و برود.» و امروز حتی اگر مسلم کشته شود، هانی کشته شود، باز اندکی ناامیدی به خود راه نخواهیم داد.»

و اما این بار، دیگر تنها هفتاد تن با ما نخواهد ماند! این را هزاران شهید با خون خود، بر پیشانی صبح نوشته‏اند!

و ما این همه را از عاشوار داریم. و عاشورا را از حسین(ع) داریم. و حسین(ع) را از زینب(ع) و زینبیان!

حسین(ع)، خوب می‏دانست چه کسی را باید با خود ببرد، و چه کسانی را! کدام مورخی می‏توانست بهتر از زینب(ع) بنویسد که بر آنان چه رفته است؟ چه زبانی باید که با زر بسته نشود؟ و چه دهانی باید که با زور شکسته نشود؟

حسین(ع) همچنان که از دیروز، امروز را ـ که عاشوراست ـ دیده بود؛ از امروز هم فردا را دیده بود! و زینب(ع) را برای فردا با خود برده بود! و سجاد(ع) را برای فردا می‏خواست!

حسین(ع) دست زینب(ع) را گرفت و او را با خود به نمایشگاهی برد تا خدا را تماشا کند!

و حسین(ع) زینب(ع) را با خود به آزمایشگاهی برد تا آزمایش خدا را تجربه کند!

و عاشورا تجربه بود. و عاشورا معیار بود! معیار ایثار! و عاشورا نهایت صبر است. و حسین(ع) آخر خط است! و حُرّ تجسم اختیار انسان! و زینب(ع) پایان شکیبایی!

عاشورا فرهنگی است که هر کلمه‏ای در آن معنی دیگری دارد، در قاموس عاشورا، مرگ یعنی زندگی، اسارت یعنی آزادی، شکست

یعنی پیروزی، در آنجا دیگر زن به معنی ضعیفه نیست، که زن یعنی آموزگار مردانگی! چرا که این بار، بار تاریخ بر شانه‏های یک زن افتاه است. و چه می‏گویم؟ که تاریخ خود،

گنجایش و ظرفیت چنین زنی را ندارد! که اگر او نبود و دیگران نبودند، شاید عاشورا هم نبود و حسین(ع) نبود ...

و اگر حسین(ع) نبود، چه کسی می‏توانست بگوید، که در «نتوانستن» نیز «بایستنی» هست؟ و چه کسی می‏توانست بگوید: مسؤولیت در «آگاهی» هم هست؟ چه، آنجا که «توانایی» نیست «آگاهی» نیز خود نوعی «توانایی» است.

چرا که اگر به «تواناییهای» خود «آگاه» نباشی، مسؤولیت را احساس نمی‏کنی، ولی همین که آگاه شدی که مسؤولی، هیچ هم که نداشته باشی، جان که داری! و هیچ که نباشد، خون که هست! ایمان که هست! و امکان شهادت که هست!

اما سخن از «داشتن توانایی»، مَفرّی است که همیشه امکان گریز از آن هست. آیا چه هنگام، توانایی کافی خواهی داشت؟

و تازه هنگامی که توانایی کافی نیست، احساس مسؤولیت و انجام آن اهمیت دارد، وگرنه انجام مسؤولیت در حالی که توانایی کافی هست، حماسه نیست!

حسین(ع) خود می‏گوید: «من آن چنان مرگ را طالبم که یعقوب، یوسف را!»

و اگر حسین(ع) نبود، چه کسی می‏توانست اینها را بگوید، هر چند که هنوز هم گروهی حسین(ع) را کسی می‏دانند که در روز نبرد، اجازه فرار و نجات، از دشمن می‏خواهد!

شگفتا! کسی که شب به یاران خود می‏گوید: «همه شما بروید، دشمن تنها مرا می‏خواهد.» روز این چنین بگوید!

و نیز اینکه این همه می‏گویند: «امام حسین(ع) می‏دانست که شهید می‏شود یا نمی‏دانست؟ می‏توانست یا نمی‏توانست؟»

اینجا سخن از دانستن و ندانستن نیست، و سخن از توانستن و نتوانستن نیست!

حدیث عاشورا بسی فراتر از اینهاست!

اینجا سخن از «خواستن» است و «بایستن»!

سخن از «توکل» است به معنی راستین آن!

آنها که درگیر آن سخنانند، از آن است که «توکل» را ندانسته‏اند، یا درست نداسته‏اند!

چرا که توکل، تعهد به انجام وظیفه است؛ نه تضمین سرانجام آن!

توکل، یعنی که «انجام» وظیفه را به «خود»، و «سرانجام» آن را به «خدا» واگذاریم!

و حسین(ع)، تنها این چنین کرد!

و شاید این برای ما شگفت باشد، اما برای حسین(ع) شگفت نیست!

این عجیب نیست که حسین(ع) این چنین بود؛ اگر حسین(ع) این چنین نبود، عجیب بود!

اگر حسین(ع) نبود، اینها همه نبود! و اگر زینب(ع) نبود، زنانمان و حتی مردانمان، از چه کس پیامبری می‏آموختند؟

آن روز ظهر همه چیز پایان یافت. نه، آن روز همه چیز آغاز شد. کار حسین(ع) تمام شده بود و کار زینب(ع) آغاز می‏شد.

و عاشورا، نه یک آغاز بود و نه یک پایان! عاشورا «یک ادامه» بود!

یک امتداد! برشی از یک امتداد!

و زینب(ع)، ادامه‏دهنده این امتداد بود، کار حسین(ع) پایان یافت. و کاروان خون حسین(ع) به راه افتاد. از پیچ و خم جاده‏های تاریخ گذشت و هنوز هم همچنان پیش می‏رود.

کاروانسالار این کاروان، نه یک زن، و نه یک شخص، که یک مفهوم بود!

یک مفهوم مجرد، کاروان را به پیش می‏راند!

و زینب(ع) آن مفهوم بود!

و زینب(ع) را از همان کودکی آن چنان بزرگ کرده بودند که ظرفیت چنین حماسه‏ای را داشته باشد. و چشمهایش را آن چنان گشوده بودند که تاب دیدن آفتاب ظهر عاشورا را داشته باشد. و زبانش را آن چنان تیز کرده بودند که بر جگر خصم، زخم زبان بزند!

و اینک زینب(ع) را به یاد بیاور، در شام غریبان!

و زینبیان را، این غریبان آشنا را در میان آشنایان غریب!

و زینب(ع) را که وقتی خورشید بر آسمان بود، همه چیز بود: خواهر، مادر ... و همه چیز داشت: برادر، پسر، تکیه‏گاه ...

اما شب چه بود؟ فقط تنها بود! و هیچ نداشت، هیچ، حتی تشنگی! هیچ، حتی اشک! تنها یک چیز داشت، عشق! و این تنها دارایی و یارایی زینب بود!

به راستی که آزمایش خدا چه توانفرساست! مرگ، تنها یک لحظه است، اما اینکه کسی، آن هم زنی، هفتاد بار بمیرد، و به جای هفتاد نفر زخم تیر و نیزه بچشد و باز زنده باشد، شگفت است!

اینک زینب(ع) باید همه چیز باشد. کودکان را مادر باشد. و پدر باشد، و تازیانه‏ها را سپر باشد.

اما کسی که بتواند مرگ یک محمد(ص) را تاب بیاورد. و مرگ یک مادر، آن هم یک فاطمه(ع) را ببیند و نمیرد. و شکاف پیشانی

یک علی(ع) را ببیند و نشکند و پس از آن باز زنده باشد، عجیب نیست اگر بتواند، و عجیب است اگر نتواند آخرین یادگار عزیزانش را تاب وداع داشته باشد.

که او دختر فاطمه(ع) است و همین بس که بتواند!

و او دختر علی(ع) است و همین بس که بتواند!

و او خواهر حسین(ع) است و همین بس که بتواند!

و او خود، زینب(ع) است و همین بس که بتواند!

و اینک زینب(ع) یک دریا آرامش است که هزاران طوفان را در دل نهفته دارد. و تنها وصیت برادر را در خاطر دارد که: «صبر کن بر بلا و لب به شکایت مگشا، که از منزلت شما خواهد کاست، به خدا، که خدا با شماست!»

آن شب، زینب(ع) با کودکان و زنان در میان قطعات پراکنده می‏گشتند؛ آن طرف دست پسری، این طرف بازوی شوهری، پای برادری، بدن بی‏سری!

و اینها همه پیامبر می‏خواست، آن همه خون اگر در همان جا می‏خفت، ما چه می‏کردیم؟

و به راستی که زینب(ع) پیامبری امین‏بود!

و من، اینها، همه را گفتم، اما هنوز در شگفتم که عاشورا چه بود؟ و چگونه بود؟ و زینب(ع) که بود؟ و حسین(ع) که؟

و نمی‏دانم که آن روز و آن شب چگونه در تقویم تاریخ می‏گنجد؟

کدامین خاک، یارای در بر گرفتن تن حسین(ع) را دارد؟ که خاک هم تا سه شبانه‏روز، از پذیرفتن او عاجز بود!

و کدامین آب، آیا شایستگی شستن تن او را دارد؟ آنکه آب از وضوی دست او تطهیر می‏شود!

و کدامین شمشیر، گردن او را ـ آن آبشار بشارت را ـ توان بریدن داشت؟ و دریای سینه او را کدام شمشیر شکافت؟ خدایا چگونه شمشیر، دریا را می‏شکافد! و قلب او را ـ آن قرآن متلاطم را ـ کدامین نیزه بر سر کرد؟ بی‏شک همان نیزه که قرآن را!

و سر او را ـ آن دریای پرشور عشق را ـ چگونه بر نیزه کردند؟ خدایا مگر می‏شود دریایی را بر نیزه‏ای نشاند؟ و چگونه آن شانه را که انبان‏کش نیمه‏شب نان یتیمان بود، از تن او جدا کردند؟

و چگونه آن لبها را که بوسه‏گاه پیامبر بود، آزردند؟ و چگونه «پاکی» را به خون آلودند؟ و «معصومیت» را گلو دریدند؟

و بر آن سینه‏ها که در آنها به جز عشق نبود، کدامین سم ستوری آیا توان کوبیدن داشت؟

و شانه‏های کدام زن است که توان این همه بار دارد؟

و کدام کوه است که تکیه‏گاهش را از او بگیرند و او همچنان استوار بماند؟

و کدام ماه است که خورشیدش را بکشند و او همچنان بتابد و محاق را بشکافد؟

و کدام آسمان است که هفتاد ستاره‏اش را فروکشند و او همچنان بر طاق بماند؟

و کدام زن است که پاره دلش را گلو بدرند و او همچنان با هزار دل، عاشق باشد؟

زینب(ع)! و تنها زینب(ع)!

زینب(ع) تنها! و زینبیان تنها!

 


۱ ـ سوره بقره ، آیه ۱۹۰.

۲ ـ سوره بقره، آیه ۱۹۱.

۳ ـ سوره بقره، آیه ۱۹۵.

۴ ـ سوره قصص، آیه ۸۸.

۵ ـ سوره بقره، آیه ۱۹۶.

۶ ـ سوره بقره، آیه ۲۰۷.

سید حسن حسینی؛ / تاریخ زن آبرو می گیرد


وقتی پلک صبوری می گشایی...

ریاحین ـ

پلک صبوری می گشایی

و چشم حماسه ها

روشن می شود

کدام سر انگشت پنهانی

زخمه به تار صوتی تو می زند

که آهنگ خشم صبورت

عیش مغروران را

منغص می کند

می دانیم

تو نایب آن حنجره ی مشبّکی

که به تاراج زوبین رفت

و دلت

مهمانسرای داغ های رشید است

 ای زن !

 قرآن بخوان

 تا مردانگی بماند

 قرآن بخوان

 به نیابت کل آن سی جزء

 که با سر انگشت نیزه

 ورق خورد

 قرآن بخوان

 و تجوید تازه را

 به تاریخ بیاموز

 و ما را

 به روایت پانزدهم

 معرفی کن

 قرآن بخوان

 تا طبل هلهله

 از های و هوی بیفتد

 خیزران٬

 عاجزتر از آن است

 که عصای دست

 شکستهای بزک شده باشد

**** ***

 شاعران بیچاره

 شاعران درمانده

 شاعران مضطر

 با نام تو چه کردند ؟

***** ***

 تاریخ ِ زن

 آبرو می گیرد

 وقتی پلک صبوری می گشایی

 و نام حماسی ات

 بر پیشانی دو جبهه ی نورانی می درخشد:

                                                                زینب !

 

شاعر: زنده یاد سید حسن حسینی

/ / بانوی ادب و شجاعت


بیان شخصیت او دفتری می طلبد به وسعت گیتی و مُرکّبی به میزان دریا، اما اینجا تنها یک ادب از آداب کربلای او مورد اشارت است.

ریاحین ـ

اگر نهایتِ زن بودن و اوج مقام زن، نیل به مرتبه‌ی مردانگی بود، می‌گفتیم زینب -سلام الله علیها- اوج مردانگی است، اما چنین نیست، آسمان پرواز این دو، متفاوت است. تضاد نیست؛ رقابت نیست؛ تفاوت است.

چنین نیست که عالم زن، عالمی باشد پایین‌تر از عالم مرد و اوجش تازه ابتدای مردانگی باشد.

عالم زنان نیز چون عالم مردان، آسمانی دارد، خورشیدی دارد، ماهی و ستارگانی.

خورسید این آسمان، بی تردید زهرا است -سلام الله علیها-.

و ماه این آسمان، زینب سلام الله است که پس از به قتلگاه افتادن خورشید، در آسمان تیره جهان درخشید تا مسیر، بی جهت؛ و طریق، تاریک و راه بی رهرو نماند.

بیان شخصیت او دفتری می طلبد به وسعت گیتی و مُرکّبی به میزان دریا، اما اینجا تنها یک ادب از آداب کربلای او مورد اشارت است.

زینب در عاشورا مادر همه‌ی جوانان است و تیمارگر تمامی مجروحان و غمخوار همه‌ی کشتگان.

مادری اوج مقام زنانگی است و زینب صدر نشین مرتبه‌ی مادری است.

زینب -سلام الله علیها- دو فرزند داشته به نام «عون» و‌ «محمد» که هر دو را به میدان کربلا آورده است این اگرچه ایثار تمامی دارایی زینب است اما همه‌ی مسأله‌ این نیست.

زینب در عاشورا مادر همه‌ی جوانان است و تیمارگر تمامی مجروحان و غمخوار همه‌ی کشتگان.

وقتی علی اکبر -علیه السلام- از اسب به زمین می‌غلتد، این زینب است که جامه می‌درد و روی می‌خراشد و با فریاد « مادر! مادر!» خود را بر جنازه‌ی او می‌افکند و اشک مادرانه می‌افشاند.

وقتی سر و روی قاسم دلاور –فرزند امام حسن- با خاک آشنا می‌شود، اولین سایه‌ی مهر که بر بالای خویش گسترده می‌بیند، مهربانی زینب -سلام الله علیها- است با نوای آرام‌بخش مادرم! عزیزم! فرزندم!.

و اولین زلال کوثری که با گونه‌ی خویش می‌چشد، اشک حیات آفرین زینب است، با ترانه و ترنم پسرم! نازنینم! پاره‌ی جگرم!.

نوجوان و کودکی که در خاک عاشورا به خون می‌غلتد زینب را مادرانه بالای سر خویش می‌بیند و آخرین ره‌توشه‌ی مهر را برای سفر، از او می‌ستاند.
زینب

اکنون دو جوان، دو سرو، دو صنوبر، دو ماهی، برخاک می‌تپد. اما حضور هیچ دست مادرانه‌ای را حس نمی‌کنند که از این سو به آن سویشان کند؛ غبار از چشمانشان بسترد و خون از چهرهایشان کنار بزند.

شگفتا! زینبِ حاضر، زینبِ ناظر، زینبِ مادر کجاست؟‌ مگر ندیده است فرو افتادن این دو نخل را؟ چرا مادری نمی‌کند؟ چرا رخ نمی‌نماید؟ چرا چهره نشان نمی‌دهد؟

مگر کیستند این دو جوان؟ مگر صحابی نیستند؟ مگر هاشمی نیستند؟ پس کجایی زینب؟!

- این هر دو جوانِ منند؛ عون و محمداند؛ دو هدیه‌ی ناقابلند به پیشگاه برادر به درگاه امام، امام برادر، آدم هدیه را که به رخ نمی‌کشد؛ به دنبال قربانی ناقابلش که ضجه و مویه نمی‌کند؛ من مادر همه هستم.

شرط ادب نیست به دنبال این دو پیشکش کوچک، دل برادر را سوزاندن و اندوه او را برانگیختن، نه شرط ادب نیست حضور یافتن و از حال و روز قربانی خود پرسیدن.

عجبا! ادب هنوز با کلاس درس تو فاصله دارد. تو عالی‌ترین مربی ادبی، و فرهنگ ادب، واژه‌هایش را زینب! از تو وام می‌گیرد.

عالم زنان نیز چون عالم مردان، آسمانی دارد، خورشیدی دارد، ماهی و ستارگانی.

خورسید این آسمان، بی تردید زهرا است -سلام الله علیها-.

و ماه این آسمان، زینب سلام الله است که پس از به قتلگاه افتادن خورشید، در آسمان تیره جهان درخشید تا مسیر، بی جهت؛ و طریق، تاریک و راه بی رهرو نماند.

تو نیامدی اما ببین! از شکاف این خیمه‌ها نگاه کن! این غبار اسب حسین -علیه السلام- است که بی‌تاب به سوی این دو جنازه پیش می‌تازد. این شاهین که بی‌قرار از آسمان اسب فرو می‌آید و دو بالش را بستر این دو سرو می‌کند حسین -علیه السلام- است.

ببین هدیه‌هایت را چگونه در آغوش می‌فشرد؛ ببین! چگونه با اشکهایش غبار از چهره‌ی جوانانت می‌شوید.

این ترنم لطیف و پدرانه‌ی حسین -علیه السلام- را حتماً در گوش جوانانت می‌شنوی که:

« پسرم! عزیزم! دردانه‌ام! پاره‌ی جگرم!»

حضرت زینب (س) آیینه زهرا(س)


ریاحین : حجت الاسلام والمسلمین احمد زمانى پنجم جمادى الاولى سال پنجم و یا ششم هجرت، پرثمرترین میوه شجاعت و بردبارى، عفت و پاکدامنى در مدینه منوره ظاهر گشت.

ریاحین : حجت الاسلام والمسلمین احمد زمانى
پنجم جمادى الاولى سال پنجم و یا ششم هجرت، پرثمرترین میوه شجاعت و بردبارى، عفت و پاکدامنى در مدینه منوره ظاهر گشت.

(۱) او مظهر عواطف و احساسات پاک و ثمره وجودى دو دریاى مواج و خروشان نبوت و امامت گشت و بیت علوى را نورانیتى دیگر بخشید و سومین اثر زیباى «مرج البحرین یلتقیان‏» (۲) شد. به طورى که به انسانهاى شرافتمند جهان، افتخار دیگرى دارد. قدومش بر همگان مبارک و راهش پر رهرو باد.

  • خواهى که شوى با خبر از رتبه او
  • بابش على عالى و مامش زهراست
زینب در گرانبهاى نبوى و علوى است. لحظه‏اى که پا به عرصه وجود گذاشت، جهت جلوه بیشتر درخشش روحانى وجودیش در برابر همه ستمگریها و تاریکیهاى تاریخ نسبت ‏به معنویات، پنج تن آل‏ عبا دست‏ به تربیت و پرورش وى یازیدند و او را مورد توجه قرار دادند، از این رو زینب بعد از مادرش، مظهر وجودى پیامبر، على، فاطمه، حسن و حسین گردید، و به حق وى را زینب یعنى زینت پدر نامیدند.
نامگذارى
عقیله بنى‏هاشم آنگاه که پا به عرصه وجود گذاشت و در منزل وحى در کنار پنج تن قرار گرفت. مادرش فاطمه اطهر علیها السلام رو به شوهرش على بن ابى‏طالب(ع) کرد و از او خواست تا نام زیبایى را برایش انتخاب کند. آن حضرت فرمود: «در این امر مهم، بر پیامبر خدا پیشى نخواهم گرفت. باید مقدارى تحمل کنیم تا آن وجود نازنین از سفر برگردد». چون رسول خدا از سفر بازگشت، آن دو نامگذارى اولین فرزند دختر خویش را بر عهده آن حضرت گذاشتند. آن بزرگوار کمى تامل نمود، در آن هنگام جبرئیل نازل شد و سلام و درود حضرت حق را بر وى ابلاغ کرد و سپس گفت: «نام این نوزاد را زینب بگذار، زیرا خداوند این نام را برگزید و آن را انتخاب کرد». بعد هم پیش‏گویی هایى را نسبت‏به حوادث و قضایاى آینده آن سلاله پاک بیان داشت. (۳)
زینب علیها السلام ، دختر امیرالمؤمین، را زینب کبرى نامیده ‏اند تا از دیگر زینب‏ ها، همچون زینب بنت محمد، جدا گردد و نیز او را صدیقه صغرى گفته‏ اند تا از مادرش صدیقه کبرى علیها السلام جدا گردد.
القاب زینب
عظمت و قدرت روحى دختر امیرالمؤمنین در میدان‏هاى مختلف سبب گردید که او همچون استوانه محکمى باشد که بخش سنگینى از بار امامت و زعامت پدر و دو برادرش را بر دوش کشد. محدثان و مورخان براى آن حضرت القاب گوناگونى را ذکر کرده‏ اند که هر کدام نشانگر قوت موضع گیرى آن بانوى بزرگوار در برابر حوادث و رویدادهاى مختلف است، همانند تحمل رحلت پیامبر گرامى اسلام، شهادت صدیقه طاهره در دوران خردسالى، شهادت امیرالمؤمنان در محراب کوفه، تحمل شهادت امام مجتبى و از همه بالاتر واقعه پرحماسه و خونین کربلا که در کمتر از نصف روز شاهد به خون غلطیدن امام زمان خویش، حسین بن على بن ابى‏ طالب، گردید و همراه او نزدیک به‏۱۷ نفر از نزدیکترین افرادش، همچون فرزند و فرزندان برادر و یا خواهر بودند. برخى از القاب زیباى آن بانوى مکرمه در روایات مستند آمده و برخى هم برخواسته از صفات عالیه و فضایل بی شمار آن حضرت است.
زینب کبرى از نگاه اهل سنت
دانشمندان و نویسندگان و جامعه اهل سنت زینب کبرى را عزیز و گرامى مى‏ دارند و با تمام وجود در برابر شخصیت آن حضرت کرنش مى ‏نمایند و اعتقاد درونى خویش و خضوع و خشوع خود را بر زبان و قلم اظهار مى‏کنند. از تاریخ درخشان و سراسر شورآفرین زندگى این بانوى سترگ و قهرمان، نزدیک به ۱۳۵۲ سال مى‏گذرد و طبق پژوهشى که انجام گرفته بیش از یکصد و هفتاد کتاب مستقل (۴) و صدها مقاله نوشته شده است. اساس این امر دو مطلب ذیل مى‏ تواند باشد:
اول: زینب کبرى تربیت‏ یافته بیت رسالت و نبوت و آیینه تمام ‏نماى عفت فاطمى و اصالت محمدى و شجاعت علوى است. او دختر امیرمؤمنان و خلیفه رسول خداست و نواده پیامبر بوده، رسول گرامى اسلام او را تکریم نموده و بر او ارج نهاده، سخن و کلام او را مى‏ شنیده و بر آن تحلیل داشته است. در روایات آمده: آخرین روزهاى عمر پیامبر که زینب کبرى حدود ۵ سال داشت‏ خدمت آن حضرت آمد. عرض کرد: «جد بزرگوار دیشب در عالم خواب دیدم که تندباد سیاهى همه جا را فرا گرفت‏ به طورى که همه جا تاریک شد و آن باد تند مرا نیز جابجا نمود. خود را به درخت تنومندى رساندم و پناهنده شدم. فاصله‏ اى نشد که آن درخت نیز از جا کنده شد و بر زمین افتاد. من به یکى از شاخه‏ هاى قوى آن درخت متمسک شدم که او هم قطع گردید. دوباره شاخه قوى دیگرى را گرفتم که آن تندباد او را هم شکست. از خواب بیدار شدم‏». رسول خدا سخنان زینب را شنید و اشک‏هاى مبارکش جارى شد. بعد فرمود: آنچه را در خواب دیده ‏اى واقعیتى است که آن را توضیح مى‏ دهم. سپس فرمود: «آن درخت‏ بزرگى را که بدان تکیه کرده بودى، جد توست و بعد هم شاخه قوى بزرگ مادرت، فاطمه زهرا، است و شاخه بزرگ دیگر پدرت، على بن ابى‏ط‏الب، است و دو شاخه بعد از آن حسن و حسین مى‏باشد. با فقدان من و اینان دنیا را ظلمت و ستم فرا خواهد گرفت (و بعد از شهادت فرزندم حسین) عزا و ماتم و حزن همه را فرا خواهد گرفت
تحلیل پیامبر خدا بر رؤیاى زینب کبرى نواده خویش و متاثر گشتن به هنگام استماع سخنان دخترى پنج ساله چیزى جز عزت نهادن و گرامى داشتن آن کریمه نخواهد بود.
دوم: شخصیت ذاتى زینب کبرى از بدو تولد تا لحظه رحلت عامل دیگرى بوده که زندگى سراسر افتخار این بانو را از دیگر بانوان جدا ساخته است و در همه فراز و نشیب‏ها فطرت خداشناسى و اوصاف رحمانى در وجودش تبلور یافته است و از این رو در صبر و مقاومت، پاکدامنى و عفاف، پشتکار و ایمان، زهد و پارسایى و ... زبانزد خاص و عام گردیده است. اینک از باب ذکر نمونه سخنان بعضى از شخصیت‏هاى اهل قلم جامعه اهل سنت را مى‏آوریم:
الف) جلال ‏الدین سیوطى در رساله «زینبیه‏» خویش مى‏ نویسد: «زینب در زمان جدش رسول خدا پا به عرصه جهان گشود و در دامن وى پرورش یافت. او هوشمندى توانا و دوراندیش و داراى قلبى پرقوت و پرصلابت‏ بود». سپس مى‏ افزاید: حسن بن على هشت‏ سال قبل از رحلت پیامبر خدا و حسین بن على هفت‏ سال قبل از آن و زینب کبرى نیز پنج‏ سال قبل از رحلت آن بزرگوار به دنیا آمده اند، پس زینب پنج‏ سال از عمر خویش را در کنار پیامبر خدا گذرانده و تربیت‏ یافته است‏».
ب) شیخ عزالدین معروف به ابن اثیر جزرى مى‏ نویسد: «زینب دختر على بن ابى ‏طالب، مادرش فاطمه دختر رسول خدا بود. او در زمان پیامبر خدا بدنیا آمد و مقدارى از زندگى آن حضرت را درک نمود. زینب تنها خانم متفکر و دانشمندى بود که از قوت فکر بالایى برخوردار بود. پدرش وى را به ازدواج عبدالله بن جعفر درآورد خداوند به وى فرزندانى عنایت کرد که نام آنان على، عون اکبر، عباس، محمد و ام‏ کلثوم بوده است. او در واقعه کربلا همراه برادرش حسین بن على بود. بعد از شهادتش بهمراه قافله روانه شام گشت و در برابر یزید بن معاویه خطبه‏ اى شیوا و پرمعنى ایراد کرد که در کتابهاى تاریخى ذکر شده. ایراد آن خطبه درایت و عقل و اندیشه و قدرت بالاى قلبى وى را مى‏رساند.» (۵)
ج) استاد محمد فرید وجدى: «زینب، دختر على بن ابى‏طالب، از جمله زنان بافضیلت و بزرگوارى است که دوراندیشى و فکر با عظمتى داشت. او همراه برادرش حسین بن على در واقعه کربلا حضور داشت‏ به امر یزید بن معاویه آن خانم را به همراه دیگر اسراء به شام و شهرهاى مختلف بردند که در شام زینب کبرى در برابر یزید خطبه ‏اى غراء خواند.» (۶)
د) محمد غالب شافعى مصرى: او که از نویسندگان مقتدر مصرى است در مجله «الاسلام‏» سال اول شماره‏۲۷ علاقه و عشق خود را به زینب چنین مى‏نگارد:
«یکى از بزرگترین زنان اهل بیت از نظر حسب و نسب و از بهترین بانوان طاهره که داراى روحى بزرگ و مقام تقوى و آیینه سر تا پا نماى رسالت و ولایت‏بوده، حضرت سیده زینب دختر على بن ابى ‏طالب مى‏ باشد که به نحو کامل او را تربیت کرده بودند و از  علم و دانش خاندان نبوت سیراب گشته بود. به حدى که در فصاحت و بلاغت‏یکى از آیات بزرگ الهى گردید و در حلم و کرم و بینایى و بصیرت و تدبیر کارها در میان خاندان بنى ‏هاشم و بلکه عرب مشهور شد و میان جمال و جلال و سیرت و صورت و اخلاق و فضیلت را جمع کرده بود. شبها در حال عبادت و روزها را روزه داشت و به تقوى و پرهیزگارى معروف بود.» (۷)
  • به راز و نیاز و به سوز و گداز
  • تو گویى که زهرا بود در نماز

۱.ریاحین الشریعة، ج‏۳، ص‏۳۳; زینب کبرى در پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرت به دنیا آمد، بعضى ولادت آن حضرت را اوائل شعبان سال پنجم هجرت و بعضى ماه رمضان و یا اواخر ربیع ‏الثانى همان سال دانسته‏ اند. (که به طور معمول مرجح خاصى براى اقوال فوق وجود ندارد(.
۲.تفسیر نورالثقلین، الهویزى، ج‏۵، ص‏۱۹۱، ح‏۱۷; مناقب، ابن‏آشوب، ج‏۳، ص‏۳۱۹.
۳.زینب الکبرى، علامه جعفر نقدى، ص‏۱۷ -۱۶.
۴.فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفى، ج‏۲، ص‏۶۳۶-۶۳۷.
۵.زینب الکبرى، علامه جعفر نقدى، ص‏۱۹ - ۱۸.
۶.اسدالغابة فى معرفة الصحابة، ابن اثیر، ج‏۷، شماره ۶۹۶۱.
۷.دائرة معارف القرن العشرین، ج‏۴، ص‏۷۹۶ - ۷۹۵.

وجوب تبری از اعداء دین 1



وجوب تبری از اعداء دین 1

پنج گروه در زیارت قدسی عاشورا مورد لعن خدا قرار گرفته‌اند: 1. لعن الله امه اسست اساس الظلم و الجور علیکم اهل البیت؛ بنیانگزاران ظلم و ستم بر اهل بیت علیهم السلام، 2. لعن الله امه دفعتکم عن مقامکم، تمام کسانی که در پیشگیری و ممانعت از استقرار حضرات معصومین علیهم السلام بر جایگاه اصلی خودشان نقش داشته‌اند. 3. ازالتکم عن مراتبکم التی رتبکم الله فیها؛ آنانی که در همان مقطع کوتاهِ حکومت امیر المومنین و امام مجتبی سلام الله علیهما موجبات زوال و از دست رفتن این منصب را فراهم کردند. 4. لعن الله امه قتلکم، آن‌هایی که رسماً وارد محاربه و جنگ و کشتار شما شدند.5. لعن الله المهدین لهم بالتمکین من قتالکم کسانی که اسباب سیطره و سلطنت گروه معارض را برای کشتار خاندان رسالت علیهم الصلاه و السلام فراهم کردند.

جلسات به سوی معرفت

حضرت آیت الله یثربی مدظله



بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی (دامت برکاته) در درس خارج فقه پیرامون شخصت حضرت زینب سلام الله علیها


بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی (دامت برکاته) در درس خارج فقه پیرامون شخصت حضرت زینب سلام الله علیها

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مقام والای حضرت زینب (س)

وجود مقدس حضرت زینب کبری (س) ممثل حضرت فاطمه زهرا (س) است. به قول فقیه و رجالی بزرگوار مرحوم آیت‌الله العظمی خویی (رضوان الله تعالی علیه) حضرت زینب شریکة الحسین است. یعنی در کنار سیدالشهداء شریک نهضت و قیام ایشان است. البته ایشان بعد از حادثه کربلا عمر کوتاهی داشت. امروزه جاهای مختلفی به نام ایشان هست، از جمله زینبیه مصر و زینبیه شام. نقل‌هایی هم درباره محل دفن ایشان هست؛ یکی در قبرستان شام در کنار قبر علی بن جعفر است و یکی هم در مدینه. البته مزار ایشان همیشه در معرض هجمه بوده است. یعنی حتی مزار ایشان هم تحمل نشده است. در مصر هم مزاری هست که منسوب به ایشان است و ضریح دارد و حتی سنی‌ها به زیارت آن می‌روند. زینبیه مصر شأنی دارد؛ مثل رأس‌الحسین و سیده نفسیه[U1] ؛ اینها از زیارتگاه‌های بزرگ مصر است، اما به هر حال امروزه نیز معاندان و تکفیری‌ها طمعشان را از آنجا نبریده‌اند. اما این هجمه‌ها نه‌تنها از عظمت اشخاص کم نمی‌کند، بلکه عظمتشان را بیشتر نمودار می‌کند و نشان می‌دهد که چه نقش بزرگی داشته‌اند که آن نقش هنوز هم در این زمان برای خیلی‌ها قابل تحمل نیست؛ و اینکه این بزرگان چه نقش عظیمی در حفظ اصالت‌ها داشته‌اند. زینب کبری ‌شأن والایی دارد. نزد ائمه نیز ارج و ارزش بسیار دارد. این مسئله در کلمات ائمه (ع) منعکس شده است. باید در توسلات و توجهاتمان به یاد ایشان باشیم.

حضرت صدیقه کبری (س) به حضرت زینب (س) علاقه وافری داشتند. وقتی حضرت از دنیا رفتند زینب کبری کودک بودند؛ در ظاهر سه- چهار سال بیشتر نداشتند، اما از مادر همه چیز فرا گرفته بودند. هرچند کودک بود اما مدرس بزرگ‌‌ترها شد. می‌دانید که خطبه صدیقه کبری (س) در مسجد مدینه از زینب کبری نقل می‌شود؛ یعنی حافظه ایشان فوق‌العاده بوده است. دیگران هم این خطبه را شنیده‌اند و نقل کرده‌اند اما نقل ایشان قوی‌تر بوده است.  به‌علاوه، کسی مثل ابن‌عباس از ایشان نقل می‌کند. ابن‌عباس مفسر امت است و نزد شیعه و سنی ارج و قیمت دارد. وقتی ایشان این خطبه را نقل می‌کند تعبیرش این است که: «حدثنی عن عقیلتنا زینب »؛ یعنی بانوی فهیم و اندیشمند ما زینب بر من چنین روایت کردند. این شخصیت از بزرگ خودمان هست هرچند از جهت سن کوچک‌تر از است اما بزرگ است. این تعبیری است که ابن‌عباس در ضمن نقل خطبه صدیقه کبری دارد. همچنین، این خطبه آن‌قدر وجاهت پیدا کرده است که در بلاغات النساء بلاذری [U2] نقل می‌شود نه در هر کتابی؛ بلاغات النساء کتابی است که به قول ما شاهکارهای سخنرانی‌های زنان را در آنجا عرضه می‌کند؛ یعنی سخنرانی‌هایی که از نظر فصاحت و بلاغت فوق‌العاده است. چگونه این کودک چنین خطبه‌ای را با تمام جهات بلاغتی و فصاحتی از مادر در مسجد اخذ می‌کند که بعدها جزء شاهکارها درمی‌آید. اگر همان دقتی را که در مسائل فقهی و اصولی به کار می‌بریم بر روی خطبه حضرت صدیقه بگذاریم آن وقت متوجه می‌شویم چقدر این خطبه مضامین والایی دارد. باید توجه داشته باشیم که خود صدیقه کبری آن را ننوشته‌اند، بلکه نقل زینب کبری است. لذا مقام و شأن زینب کبری خیلی والا است.

ضرورت حفاظت از آثار به‌جامانده از اهل بیت (ع) در شام

خوش‌بختانه هنوز عشق علی و عشق این خاندان در دل کسانی آنچنان شعله‌ور می‌شود که در دفاع از حرم ایشان جوان‌های همین آب و خاک خون می‌دهند و کشته می‌شوند و جنازه آنها را می‌آورند. یعنی این عشق هنوز آن‌قدر شعله‌ور است که سبب می‌شود از حریم اهل بیت دفاع کنند؛ و امروز این عشق و این حریم در وجود زینب کبری و رقیه خاتون خلاصه می‌شود که بازماندگان سیدالشهداء در دمشق هستند. اینها مظاهر اهل ‌بیت (ع) در شام است و سبب می‌شود کسانی که به شام می‌روند، علاوه بر زیارت، مظاهر اهل بیت (ع) را هم ببینند. نه فقط امروز، در گذشته نیز همین‌طور بود، ولی این روزها از این جهت رشد داشته است؛ جایی که امام سجاد (ع) در مسجد شام بالای منبر رفته و ایستاده و خطبه خوانده است مقام علی بن حسین (ع) است و زیارتگاهی دارد؛ سر مبارک حضرت در جایی که خزانه یزید بوده قرار داشته است و امروز مشخص است. سر امام حسین (ع) را برای اینکه محفوظ باشد در خزانه گذاشتند. آن نقطه‌ای که سر را بر روی آن گذاشتند امروزه رأس الحسین نام دارد. آثار مختلفی از آن زمان به جا مانده است، مانند مسجد اموی، آثار مربوط به اهل بیت، حضرت رقیه و زینب کبری (س).

نقل شده است که وقتی زینب کبری (س) می‌خواست از شام برود سفارش کرده بود همان زن‌های شام که سنگ می‌زدند و فحش می‌دادند و شماتت می‌کردند جمع شوند. آنها به بدرقه حضرت زینب آمدند و گریه می‌کردند. در اشعار گفته می‌شود حضرت زینب به شام  آمد، آنجا را ویران کرد و رفت؛ یعنی پایه‌های بنی‌امیه را ویران کرد و رفت. در همان شام، زینب کبری (س) و امام سجاد (ع) بساط بنی‌امیه را در هم کوبیدند. ولی باز هم زینب کبری (س) با همه عظمتش تابع امام سجاد (ع) است. این مسئله بسیار مهم است.

حضرت زینب (س)  و تبعیت از امام زمان

اگر در نقل‌ها و مقتل‌هایی که داریم دقت کنیم، می‌بینیم که بنی‌امیه می‌آیند و خیمه‌ها را آتش می‌زنند، در حالی که سیدالشهداء شهید شده است. در چنین موقعیتی که خیمه‌ها را آتش زده‌اند و امام سجاد (ع) می‌بیند که آتش از شعله‌ها بالا می‌رود و طبعاً باید خاندان امام حسین (ع) فرار کنند. زینب کبری در میان شعله‌ها در کنار امام سجاد (ع) می‌ایستد و می‌گوید آقاجان شما امر می‌فرمایید که بمانیم و بسوزیم یا فرار کنیم. ایشان فرمودند: «علیکن بالفرار». این مطلب در همه مقاتل هست که ایشان از امام سجاد دستور می‌گیرد. گرچه امام سجاد (ع) سنش خیلی کمتر از حضرت زینب (س) است اما امام امت است. این همان حسابی است که عبدالعظیم حسنی هم در مقابل امام جواد (ع) داشت. همه اینها حاکی از عظمت است. تمام این آثار در شام مانده است. یکی از این آثار حرم مطهر حضرت زینب کبری است. حتی اگر این حرم را ویران کنند نام او از بین نمی‌رود. مدفن او در دل دوستداران کربلا و دوستداران عاشورا است. زینب کبری (س) زنده است تا وقتی که این نهضت حسینی زنده است. اینها در حصن حصین الهی است و کسی نتوانسته است ضربه‌ای به آن بزند. این تکفیری ها کوچک هستند. تکفیری‌ها و داعش جریان‌های نوظهوری هستند که بسیار کوچک‌اند و نمی‌توانند ضربه‌ای بزنند.

ضرورت حفظ حریم اهل بیت (ع) و بزرگ‌داشت آنان

در همین ایران ما چیزهای عجیب و غریبی دیده‌ایم. البته برای ما نقل کرده‌اند و ما به چشم خودمان ندیده‌ایم. رضاخان در دوره حکومتش کوشید بساط روضه‌خوانی برای سیدالشهداء را بر هم بزند. وی اجازه برگزاری این مراسم‌ها را نمی‌داد و روضه‌ها مخفیانه، گاهی بعد از اذان صبح و گاهی قبل از اذان صبح، برگزار می‌شد یا چند نفری جمع می‌شدند و روضه یا زیارت عاشورا می‌خواندند. دیگر از دسته و «یا حسین» و ... اثری نبود. مرحوم پدر من نقل می‌کرد و می‌گفت: ما در بروجرد محصل بودیم. در غروب یکی از روزهای عاشورا، که نه دسته‌ای بود و نه عزایی و نه پرچمی، سرپرست یکی از شهربانی‌ها را دیدیم که زیردستانش آمدند و به او گزارش دادند و گفتند به طاق ابروی جناب سروان مثلا امروز در این منطقه یک صدای «یا حسین» از جایی بلند نشد. اما سال بعد از آن دیگر رضاخان نبود. وی سال 1320 رفت و عزاداری برگشت؛ پرشورتر از گذشته دسته‌جات آمدند و هیچ چیز از بین نرفت. خود بنده شب هفتم محرم، در دوره صدام، در عراق بودم. تازه مسیر زیارت باز شده بود و ما از سوریه رفتیم. شب هفتم محرم کربلا بودم و در حرم سیدالشهداء نماز خواندم. جمعیت کمی در اطراف ضریح بود. آن شب، شب جمعه نبود ولی حتی شب جمعه هم که کمی شلوغ‌تر می‌شد، جمعیت بسیار محدود بود و مطلقاً چیزی که مشعر به عزا باشد (مانند پرچم مشکی و ...) در حرم، صحن و کل شهر کربلا نبود. چون دوره حکومت صدام بود. اما امروز چه شده است؟ به قول شاعر:

سر شب سر قتل و تاراج داشت              سحرگه نه تن سر نه سر تاج داشت

به یک گردش چرخ نیــلوفری              نه نــادر به جـــا ماند و نه نـادری

هر که با اهل بیت (ع) در افتاد عاقبت به خیر نشد. ما باید حریم اهل بیت و سیدالشهداء را حفظ کنیم. در این حریم هرگز فکر نکرده وارد نشوید. کسانی که کوچک‌ترین کلمه یا حرفی زدند، لطمه حیثیتی خوردند و افت کردند. اینها را به چشم خودمان دیده‌ایم. بساطی را که خداوند متعهد به حفظ آن است و گفته است «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» قطعاً حفظ خواهد کرد. ذکر به معنای حقیقی‌اش در همین معنا است. خدا علی را حفظ کرد و الا بعد از هفتاد سال کشتن و لعن بالای منابر نباید اسمی از او مانده باشد. حال آنکه علی مانده است. هزار و چهارصد سال قتل عام وجود داشته است. مؤسسه کلام جعفری اخیراً کتابی را از مرحوم جعفری [U3] منتشر کرده است که درباره قتل عام‌ها و مسائلی است که در بغداد برای شیعیان وجود داشته است. تقریباً هر سال حادثه‌ای در میان بوده، اما شیعه باقی مانده است. چون خدا را دارد و خدا آن را حفظ می‌کند. ما باید خودمان را در این مسیر قرار دهیم؛ مخصوصاً در قصه کربلا. قصه کربلا بزرگانی را زمین زده است. باید به این نکته توجه داشته باشیم. اجتهاد و تحقیق در این زمینه خوب است، اما قطعاً چیزهای فراوانی را درباره واقعه کربلا نمی‌دانیم. البته انتقاد اشکالی ندارد و در خصوص برخی نقل‌های مربوط به این حادثه نقدهایی هم شده است. همه آقایان فقها، از جمله شیخ انصاری، قائل به تسامح در ادله سنن هستند. به‌ویژه در مقتل و تاریخ، تسامح در ادله سنن را می‌پذیرند و می‌گویند اشکالی ندارد در این زمینه‌ها ضعیف نقل کنیم. البته بنده این مسئله را قبول ندارم و چنین تسامحی را نمی‌پذیرم. اما معتقدم آنچه در کربلا اتفاق افتاده است بیش از آنی است که برایمان نوشته‌اند. به این نکته توجه داشته باشید. من این نکته را بارها گفته‌ام و دلم می‌خواهد شما هم بگویید تا این معانی بماند. اینها نکاتی است که باید در مقتل‌ها به آن توجه کرد.

ضرورت پرداختن به واقعه عاشورا و روضه‌خوانی برای امام حسین (ع)   ادامه مطلب ...

حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) ما وسیله ‏ارتباط خدا با مخلوق‏ هاى او هستیم. ما برگزیدگان خداییم



حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)

نحن وسیلته فی‏خلقه و نحن خاصته و محل‏ قدسه و نحن حجته فى غیبه و نحن ورثه انبیائه

ما وسیله ‏ارتباط خدا با مخلوق‏ هاى او هستیم. ما برگزیدگان خداییم و جایگاه پاکی‏ها، ما راهنماهاى روشن خداییم و وارث پیامبران او هستیم.

مشارق انوار الیقین، ص 51

جوی آباد محله بختیاری ها دفاع از حریم عمه سادات زینب کبری سلام الله علیها عبد المهدی (فرهاد ) کاظمی


غزال چابک صحرای عشق زینب بود


یگانه گوهر دریای عشق زینب بود


کسی که روز ولادت به غنچۀ دهنش


نمود خنده به مولای عشق زینب بود


کسی که دوش به دوش برادرش نوشید


هزار جام ز صهبای عشق زینب بود


فهیمه ای که ز علم لَدُن مدال گرفت


عقیله، عالمه، دانای عشق زینب بود


سخنوری که به شیرینی بیان بچشاند


کمی ز مزۀ حلوای عشق زینب بود


ملیکه ای که به عمرش به عاشقان فهماند


أتم و أکمل معنای عشق زینب بود


کسی که رسم نمود از ازل به لوح دلش


هزار نقش ز سیمای عشق زینب بود


عفیفه ای که به رنج اسارتش سَر داد


هزار نغمه و آوای عشق زینب بود


زنی که قامت او شد کمان و در اثرش


خمید قامت رعنای عشق زینب بود


موحدی که از او داشت التماس دعا


یگانه مصدر و عنقای عشق زینب بود


کریمه ای که کسی چون «فقیر» را ز کرم


نمود مست تولای عشق زینب بود


از این ناچیز سید علی احمدی



................................................................


وقتی که صبر، خون خدا را طواف کرد


چون لشکری برابر دشمن مصاف کرد


با ذوالفقار خطبه به میدان جنگ رفت


تیغی که مرتضی دم مرگش غلاف کرد


هر چند داغ غنچه و سرو و صنوبران


آن سینۀ شقایقی اش را طواف کرد


هرگز کسی ندید که بانو فقط دمی


با اشک و سوز و شکوه و آه ائتلاف کرد


هرگز کسی ندید که بانو فقط شبی


تیغ بلند نافله اش را غلاف کرد


از ریشه کاخ ظلم و ستم را خراب کرد


در گوشۀ خرابه اگر اعتکاف کرد


وقتی رساند بار امانت به مقصدش


یعنی نهال قد خم دین را که صاف کرد


سیمرغ شهرت دل پر صبر و طاقتش


پرواز کرد و عزم فراسوی قاف کرد


از کوه استقامت او طور شد خجل


مریم، مسیح را به خریدش کلاف کرد


وقتی که سرخ گشت ز خون محملش، خدا


بر بی نظیر بودن او اعتراف کرد

 شاعر: ابراهیم کریمی


جوی آباد محله بختیاری ها (جوی آباد /خمینی شهر /اصفهان) عبدالمهدی (فرهاد) کاظمی به شهادت رسید


عبدالمهدی (فرهاد) کاظمی مردی از دیار بختیاری از روستای مغانک شهرستان الیگودرز در دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها به شهادت رسید



جوی آباد محله بختیاری ها دفاع از حریم عمه سادات عبد المهدی (فرهاد ) کاظمی



ما از اهالی حرم و یارِ زینبیم

ما هم گدا و سائل دربار زینبیم

مثل علی که حیدر کرار مصطفی است

مرد نبرد و حیدر کرار زینبیم

مهدی اگر بیاید و ما را رصد کند

ما در سپاه عشق و ز انصار زینبیم

وقتی که جانمان به گلوگاه می رسد

در انتظار لحظه ی دیدار زینبیم

آقا بیا بخر ، وَ ببر نزد خواهرت

چون ما غلام و برده ی بازار زینبیم

این لطمه ها به عشق سری از بدن جداست

در بین روضه هاست که همکار زینبیم

در روضه های عمه ی سادات ، مرده ایم

ما غمزده ز دیده ی غمبار زینبیم

حالا به قول حضرت شاعر بگو که ما :

"در به در مجالس سالار زینبیم"

بی تیغ می بُرَد سر کفار شام را !!

الحق اسیر شیوه ی کشتار زینبیم

پنجاه و چند سال فقط زجر و طعنه دید

مدیون صبر و نحوه ی ایثار زینبیم

با صورتش مدافع اسلام ناب بود

ما سینه چاک سرخی رخسار زینبیم

ختم تمام قافیه هامان به زینب است

شکر خدا که عاشق اشعار زینبیم



شاعر :  جعفر ابوالفتحی







امام حسن عسگری(علیه السلام)

«شیعَتُنا الْفِئَـةُ النّاجِیَةُ وَالْفِرْقَةُ الزّاکِیَةُ صارُوا لَنا رادِئًا وَصَوْنًا وَ عَلَى الظَّلَمَةِ أَلَبًّا وَ عَوْنًا سَیَفْجُرُ لَهُمْ یَنابیعُ الْحَیَوانِ بَعْدَ لَظْىِ مُجْتَمَعِ النِّیرانِ أَمامَ الرَّوْضَةِ.»:

پیروان ما، گروه هاى نجات یابنده و فرقه هاى پاکى هستند که حافظان [آیین] مایند، و ایشان در مقابل ستمکاران، سپر و کمککار ما [هستند]. به زودى چشمه هاى حیات [منجىِ بشریّت] بعد از گدازه توده هاى آتش! پیش از ظهور براى آنان خواهد جوشید.

(تحف العقول ، ص 489)


http://ghalamkade.ir/wp-content/uploads/2015/12/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%DA%A9%D8%A7%D8%B8%D9%85%DB%8C-244x172.jpg


عبدالمهدی (فرهاد) کاظمی مردی از دیار بختیاری در دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها به شهادت رسید


عشق شیعه محو دشمنهای بی بی زینب است

دشمن ما دشمن بابای بی بی زینب است

ماه را شبها اگر در قرص کامل یافتی

شاد باش این چهره ی زیبای بی بی زینب است

هاجر و مریم ، وَ آسیّه کنیز خانه اش

مادرش زهرا فقط همتای بی بی زینب است

خطبه ی حَمّام را یکبار با دقت بخوان

جمله هایش در پی تقوای بی بی زینب است

طرح حبل الله ، طرح رشته های چادرش

چون خدای ما خودش شیدای بی بی زینب است

عصر عاشورا زیارت کرد و خالق هم نوشت

این زیارت نامه ها انشای بی بی زینب است

بی سر است و بی عبا و بی عِمامه ، بی کفن

این حسین تشنه لب دنیای بی بی زینب است

در شب شام غریبان با بسی اندوه گفت :

ای حسینم این شب یلدای بی بی زینب است

خطبه های او تمام شام را ویران نمود

خطبه ی شام بلا غوغای بی بی زینب است

کاش ای "جعفر" ببینی در صف دلدادگان

روی آن پرونده ات امضای بی بی زینب است



شاعر :  جعفر ابوالفتحی

......................................................................................................................................................


جوی آباد محله بختیاری ها


عبدالمهدی (فرهاد) کاظمی مردی از دیار بختیاری از روستای مغانک شهرستان الیگودرز در دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها به شهادت رسید

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی قلمکده ، پاسدار بسیجی عبدالمهدی کاظمی از خمینی شهر در نبرد با تکفیری ها و داعشی ها در جبهه های سوریه و در دفاع از حرم حضرت زینب کبری (س) به شهادت رسید

پاسدار شهید عبدالمهدی کاظمی مغانک فرزند عباس در سال۶۳ متولد شد و با مدرک تحصیلی کارشناسی رشته حقوق در سال ۸۵ وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد که پس از گذراندن دوره های مختلف نظامی و مسئولیت های مختلف از جمله فرمانده گروهان پیاده گردان ۱۵۴ چهارده معصوم لشکر ۸نجف اشرف، فرمانده گروهان گردان امام حسین سپاه ناحیه خمینی شهر، پزشکیار، مسئول تربیت بدنی، مسئول جنگ نوین در گردان های سپاه، در چندروزگذشته در کشور سوریه به شهادت رسید.

عبدالمهدی کاظمی در سال ۸۴ ازدواج و در منطقه جوی آباد قدیم خمینی شهر زندگی میکرد که از این شهید دو فرزند دختر ۷ و ۲ ساله با نام های فاطمه و ریحانه به یادگار مانده است.

شهید کاظمی در رشته ورزشی تکواندو فعالیت داشته و از اعضا اعزامی گردان امام حسین(ع) خمینی شهر بوده بود.




http://img7.irna.ir/1394/13941003/81892828/81892828-70399632.jpg



بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی در پایان درس خارج فقه به مناسبت شهادت حضرت حضرت زینب کبری سلام الله علیها


بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی در پایان درس خارج فقه به مناسبت رحلت حضرت حضرت زینب کبری سلام الله علیها

 حضرت آیت الله علوی بروجردی دامت برکاته در پایان درس خارج فقه با اشاره به ایام ولادت امیرالمومنین علی علیه السلام و رحلت حضرت زینب سلام الله علیها به بررسی زندگانی این بانوی نمونه پرداختند و فرمودند:

زینب کبری شریکة الحسین بود

مرحوم محقق آیت الله خوئی در کتاب معجم رجال الحدیث از این بانوی بزرگوار به شریکة الحسین تعبیر می کند که واقعا تعبیر زیبایی است؛ یعنی امام حسین علیه السلام در روز عاشورا و حتی در خود این واقعه نه صرفا در آثار بعدی آن، یک شریک به نام زینب کبری سلام الله علیها دارد. کسی که از نظر عاطفی و علاقه آن گونه به سیدالشهدا علیه السلام دلبسته است که یاران امام حسین علیه السلام را نگهداری و نگهبانی می‌کند.

  عصر روز تاسوعا افرادی برای حضرت عباس علیه السلام امان نامه آوردند؛ زیرا مادر ایشان ام البنین از همان قبیله‌ای بود که شمر بن ذی الجوشن در آن قبیله بود، ولی حضرت ابوالفضل علیه السلام این امان نامه را رد کردند. به هر حال، در بعضی از مقاتل نوشتند که در اخر شب که همه می‌خوابند و ابوالفضل العباس علیه السلام که سرپرست نگهبانان خیمه‌ها بوده و مشغول سرکشی و نگهبانی بود، زینب کبری سلام الله علیها از خیمه بیرون می­آید به گونه ای که حضرت ابوالفضل خیال می­کند که سیاهی دشمن است، ایست و اخطار می­دهد، بعد که صدای زینب کبری را می­شنود جلو می­آید تا از اسب پیاده شود قبل از اینکه از اسب پیاده شود زینب کبری سلام الله علیها رکاب ابوالفضل العباس علیه السلام می‌گیرد و به ایشان می‌فرماید که من شنیدم امروز برای تو امان نامه آوردند و اکنون فقط آمدم تا به شما بگویم که حسین علیه السلام غریب و تنها است، مبادا که دست از دامن حسین برداری. هرچند زینب کبری سلام الله علیها حضرت ابوالفضل علیه السلام را میشناسد،  در آنجا ابوالفضل العباس علیه السلام زینب کبری سلام الله علیها را دلداری و اطمینان می‌دهد. ولی به هر حال، زینب کبری سلام الله علیها این دغدغه خودش را اظهار می‌کند.

تلاشهای زینب کبری در روز عاشوا

   در زمان واقعه عاشورا کوفه را محاصره کردند که هیچ فردی از آن خارج نشود و به طرف امام حسین بیاید ولی افراد لشکر خودشان را دائما بسیج می‌کردند و در قالب سپاه به کربلا می‌فرستادند و لذا درخیام دشمن دائماً هله هله بلند می­شد و طلب می­نواختند. از این رو گاهی در خیام سیدالشهدا سلام الله علیه این بچه‌های کوچک دور خانم زینب کبری سلام الله علیها جمع می‌شدند و این سوال را می‌پرسیدند که عمه خانم آیا برای ما لشکر کمکی نمی‌آید؟!! چرا دائما برای دشمن لشکر کمکی می‌آید. زینب کبری سلام الله علیها نیز می‌فرمودند که فردا شب برای ما لشکر کمکی می‌آید، که در واقع مسلم بن عوسجه و حبیب بن مظاهر توانستند خودشان را از کوفه به کربلا برساندند. در مقاتل نوشتند که وقتی اینها به کربلا رسیدند اولین نفری که به اسقبالشان آمده بود و به آنها خیر مقدم گفته بود زینب کبری سلام الله علیها بود.

  در روز عاشورا نیز هر شهیدی که از دنیا می‌رفت زینب کبری سلام الله علیها قبل از سیدالشهدا سلام الله علیه بالای این بدن‌های مطهر حاضر می‌شد که یکی از مواردی که بسیار مهم است رفتار زینب کبری سلام الله علیها نسبت به جناب علی اکبر سلام الله علیه است.

   در مقاتل هست، وقتی علی اکبر سلام الله علیه به میدان رفت و با آن طرز فجیع شهید شد و بدنش قطعه قطعه شد، در حالی که خون بر چشم اسب علی اکبر را گرفته بود و اسب حضرت را داخل دشمن برده بود و لذا فقتعوا بسیوف اربا اربا، چه جور این زن خودش را سریع بالای سر علی اکبر رساند. زمانی که سیدالشهدا سلام الله علیه با آن زحمت به بالای سر علی اکبر رسیدند دیدند که قبلا زینب کبری سلام الله علیها آنجا حضور داشته است و در واقع ایشان برای حفظ برادر به آنجا رفته بود.

  بنابراین، زینب کبری دارای مقامی و عظمت بالایی است که محقق و آیت الله خوئی ایشان را شریکة الحسین می‌داند اما همین قهرمانی که دل دشمن را می‌شکافد و بالای سر شهدا مانند جوان امام حسین سلام الله علیه و جناب حبیب می‌آید وقتی فرزندان خودش میدان رفتند و به شهادت رسیدند از خیمه بیرون نیامد.

 بعدها زمانی که عبدالله بن جعفر در مدینه گله کرد که چرا به استقبال جنازه فرزندان من نرفتی؟ فرمود: ترسیدم که امام حسین سلام الله علیه خجالت بکشد که جنازه بچه‌های من را بیاورد و لذا، من نمی‌توانستم خجالت امام حسین سلام الله علیه را ببینم.

ما رأیت الا جمیلا

 شهامت فقط شمشیر زدن در میدان نبرد نیست. زینب کبری سلام الله علیها با این جامع نگری وقایع را در مقابل رئیس حکومت تشریح می­کند و رئیس حکومت را محکوم به جنایت می­کند، این شهامت است.

در مقاتل نوشتند اسراء را سوار بر شتر بی جهاز کردند، آیا شما می­توانید تصور کنید شتر بی جهاز یعنی چه؟ سوار شتر بی جهاز شدن خودش شکنجه است، علاوه بر آن دست و پا را ببندند ونگذارند پیاده شوند حتی برای قضای حاجت خودشان و اسراء را ساعتها و روزها حرکت دهند، با این وضعیت سخت، در حالی که گرسنه، تشنه و لباس نا مرتب دارند. گاهی اوقات فاطمه بنت الحسین به عمه اش زینب کبری وقتی گله می­کند و می­گوید لباس مناسبی که تن و موهایم را بپوشاند نیست. در این حالت، وقتی حضرت زینب کبری سلام الله علیها با آن حال رنجور و نزاری که داشت، در مقابل رئیس حکومت و آدم رذل و بی بوته مثل عبیدالله بن زیاد واقع شد: در حالی که او سرهای بریده را جلویش چیده اند و مشغول سرزنش، ملامت و شماتت بود: « الحمد للّه الذی فضحکم...» یا «الحمد للّه الذی فضحکم وقتلکم...» خدا همه شما را کشد و چنین و چنان کرد... ایشان در مقابل این آدم رذل و پست کلام بلندی نسبت به آن واقعه دارد که بر تارک تاریخ ثبت شده است و می­درخشد و در طول 1400 سال تا به امروز عرفای بزرگ در تفسیر آن مانده‌اند. ایشان در جواب این جنایتکار می­فرماید: «ما رایت الا جمیلا». من هر چه دیدم جز زیبایی ندیدم. عرفان حقیقی این است، گفتن این جمله راحت است ولی در مقام عمل غیر قابل تصور است، آن هم در مقابل پسر زیاد نابکاری که هیچ جهتی از جهات انسانیت در او نیست، بگوید: «ما رایت الا جمیلا»، عرفانی از این عظیم­تر دیده شده، این همه بلا و مشکلات بر سرایشان آمده ولی می‌گوید من هرچه دیدم جز زیبایی ندیدم.[1]

 نگاه ایشان نگاه ماورایی است:

تو مو می‌بینی و من پیچش مو                             تو ابرو من اشارات‌های ابرو

من می‌بینیم خون‌هایی که نا بحق جاری شده، نهال‌های برومندی را می‌رویاند که فردا نگهبان اسلام اصیل می‌شوند. این نهالهای برومند در حال رویش هستند، وقتی شما با انحرافتان می‌خواستید اسلام اصیل را از ریشه قطع کنید، در مقابل شما ایستادگی می­کنند.

گریه مردم شام در برقه زینب کبری (س)  ادامه مطلب ...

جوی آباد محله بختیاری ها ، شهادت عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری سلام الله علیها ، قافله عزا94/2/14














خواهرش بر سینه و بر سر زنان


رفـت تا گـیرد بـرادر را عنان


سیل اشکش بـست بر وى راه را


دود آهش کرد حـیران شـاه را


در قفاى شاه رفتى هـر زمـان


بانگ مهلا مهـلااش بر آسمـان


کاى سوار سرگران کم کن شتاب


جان من لختى سبک تر زن رکاب


تا ببـوسم آن رخ دلـجـوى تو


تا بـبویم آن شـکـنج مـوى تو


شه سراپا گرم شوق و مست ناز


گوشه چشمى بدان سو کرد بـاز


دید مشکین مویى از جنس زنـان


بر فلک دستى و دستى بر عـنان


زن مگـو مرد آفرین روزگـار


زن مگو بنت الجلال اخت الوقار


زن مگو خاک درش نقش جبـین


زن مگو دست خدا در آسـتـین




برگزاری مراسم عزاداری به مناسبت وفات حضرت زینب (سلام الله علیها) دردفتر آیت الله علوی بروجردی (مدظله)


برگزاری مراسم عزاداری به مناسبت وفات حضرت زینب (سلام الله علیها) دردفتر آیت الله علوی بروجردی (مدظله)






بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیکِ یا زینب کبری، 

السلام علیکِ یا بنت رسول الله، السلام علیکِ یا بنت امیرالمومنین

در سالروز وفات حضرت زینب کبری (سلام الله علیها )

در دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی (مدظله)

به سوگ مینشینیم

سخنران مراسم:

دانشمند محترم و خطیب ارجمند

جناب حجت الاسلام و المسلمین  آقای عالمی

زمان: 15رجب 1436 مصادف با 14 اردیبهشت 1394

دوشنبه

ساعت 11 صبح

مکان: قم، خیابان انقلاب (چهارمردان)، کوچه 6، بیت حضرت آیت الله العظمی بروجردی (قدس سره)

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی (مدظله العالی)


بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی به مناسبت ولادت با سعادت عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)



بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی به مناسبت ولادت با سعادت عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)

حضرت آیت الله علوی بروجردی درباره این روز فرخنده فرمودند:

امروز مطابق بعضی از منابع تاریخی، مصادف با ولادت با سعادت حضرت زینب کبری سلام الله علیهااست.

تبریک میلاد زینب کبری به امام زمان عجل الله فرجه

زینب کبری سلام الله علیهاشان و مقام بسیار بالایی را داراست و هرآن چه ما درباره آن بگوییم به اندازه وجودی خود ماست نه به قدر و شأن ایشان. ما یقین داریم که حضرت حجت بن الحسن عجل الله فرجهبه عمه خود افتخار می‌کنند و لذا عرض تبریک خدمت حضرت حجت بن الحسن داریم و امیدواریم که خداوند در طول زندگی، این توفیق را به ما بدهد که بتوانیم سیره و مقام حضرت زینب سلام الله را درک کرده و الگوی خود قرار بدهیم.

شان والای حضرت زینب

  شانی و مقام ایشان به حدی است که وقتی مرحوم آیت الله العظمی خوئی در کتاب رجال به نام حضرت زینب سلام الله علیهامی‌رسند تعبیری فوق العاده زیبا درباره ایشان دارند و می فرماید که او شریکة الحسین است؛ یعنی سیدالشهداسلام الله علیهدر کربلا و عاشورا یک شریک و همراه واقعی دارد، و آن هم زینب کبری سلام الله علیها است.

  در روایات وقتی سلسله سند خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها که خطبه با قدر و منزلتی در نزد اهل بیت علیهم السلام است، از ابن عباس بیان می‌شود آمده است که «عن عقیلتنا زینب» و این در حالی است که ابن عباس که شاگرد علی بن ابی طالب است و از نظر سِنی به مراتب از حضرت زینب سلام الله علیهابزرگتر بودند ولی این تعبیر را نسبت به حضرت زینب بیان می‌کند. عمده این خطبه نیز در کتاب بلاغات النساء که شاهکارهای سخنان زنان ذکر شده آمده است.

عقلیه به معنای فرد بزرگ و شاخص است، و این کاشف از مقام ایشان است، همانطور که حضرت سجاد و  سیدالشهداسلام الله علیهمانیز در تعبیراتشان نسبت به ایشان چنین مطالبی را دارند،‌ و حتی از  زینب کبریسلام الله علیهابه فاطمه صغری تعبیر شده است؛  یعنی آنچه فاطمه زهرا سلام الله علیهاهست در وجود زینب کبری ریخته و او میراث دار فاطمه زهرا سلام الله علیهااست و این میراث­داری را در کربلا نشان داده است.

همراهی با امام حسین والاترین نقش زینب کبری در تاریخ

 مهمترین نقش ایشان که بسیاری از بزرگان نیز به آن اشاره کرده و نوشتند همراهی ایشان بعد از عاشورا است که سبب ماندگاری و بقای نهضت حسینی شد و قابل درس گرفتن است. 

ادامه مطلب ...

زیارت، چیستی، هدف و چرای تأکید بر آن



چیستى معناى زیارت‏


واژه «زیارت» از «زَور» گرفته شده است، ابن فارس واژه شناس معروف، در کتاب معجم مقاییس اللغه می‌نویسد:
الزاء والواو والراء، أصل واحد یدلّ على المیل والعدول؛1
این واژه که از حروف «ز»، «و» و «ر» تشکیل شده، نشان دهنده تمایل و عدول است. حالِ زایر نیز از همین مقوله است؛ چرا که وقتى فردى به زیارت فرد دیگرى مى‏رود، تمایل به سوى او یافته و از دیگران عدول مى‏کند. زایر یعنى کسى که به یک طرف میل پیدا مى‏کند و از ماسواى آن عدول مى‏نماید. پس واژه «زَور» به معناى میل و عدول است. براى مثال، زایرى که به آستان بوسى و زیارت امام رضا علیه السلام شرف‏یاب مى‏شود، در واقع به حضرتش میل نموده و خود را با تمام وجود در محضر آن حضرت مى‏بیند و از ماسواى آن بزرگوار عدول و اعراض کرده است.
محدّث بزرگوار شیخ طریحى در مجمع البحرین مى‏نویسد: در دعایى آمده است:
اللهمَّ اجعلنی من زوّارک؛2
خدایا! مرا از زایران خود قرار بده.
این دعا چه معنایى دارد؟ چرا که خداى تعالى جسم نیست تا مکانى خاصّ و جهتى معیّن داشته باشد.
معناى دعا چنین است: خدایا! مرا آن چنان قرار بده که فقط به تو تمایل و توجّه داشته باشم.
وقتى انسان به خدا تمایل نمود، در واقع از ماسواى حضرت بارى تعالى اعراض و عدول کرده است و از کسانى شده که به آن درگاه باشکوه پناه آورده، از او یارى طلبیده و کارى با ماسواى او ندارد.
صاحب مجمع البحرین در ادامه مى‏نویسد: در حدیث آمده است:
من فعل کذا فقد زار اللَّه فی عرشه؛3
هر که فلان عمل را انجام دهد، خدا را در عرش خودش زیارت کرده است.
یعنى خدا را قصد کرده و به او تمایل نموده و از ماسواى خدا عدول و اعراض کرده است.
به سخن دیگر، اثر این عمل چنین است که خداى تعالى این شخص را به خود اختصاص مى‏دهد، تمایل او را به سوى خودش قرار داده و او را از ماسواى خود منقطع مى‏نماید.
زیارت در حقیقت، حضور حقیقى زایر نزد زیارت شونده است. از این رو، در بعضى کلمات آمده: «الزیارة حضور الزائر عند المزور».
بعضى گمان مى‏کنند که این حضور همان حضور ظاهرى جسمى است و حال این که روایاتى براى زیارت حضرت رسول صلى اللَّه علیه وآله و ائمه اطهار علیهم السلام از راه دور داریم که نشان مى‏دهد مراد حضور واقعى قلبى است که همان «میل»و «توجّه» است و تحقق عنوان «زیارت» و ترتّب آثار آن دائر مدار حضور و توجّه باطنى است؛ از این رو خیلى از اوقات انسان در زیارت‏گاه حضور بدنى دارد، امّا چون قلب او و فکرش در جاى دیگر است اثرى بر آن حضور بار نمى‏شود.
به راستى چه مقام والا و با شکوهى است که تمام تمایل و توجّه انسان فقط به سوى خداوند متعال باشد، به گونه‏اى که همواره به طرف حضرت حق حرکت کند، ماسواى او را پشت سر قرار دهد و از هر آن چه جز اوست عدول نماید که در نتیجه چنین انسانى ممحّض و خالص در خداوند متعال مى‏گردد. اگر خداوند این کار را با انسانى انجام دهد و او را بپذیرد، او را از «مخلَصین» (خالص شدگان) براى خود قرار داده است.
این چه مقام والایى است؛ مقامى که تمام تلاش‏گران راه توحید در پى آن بوده‏اند و اساساً هدف همین بوده است!
زنده بودن امامان‏
اکنون به اجمال باید یادآور شد که بر حسب دلالت آیات و روایات و ادلّه دیگر ما معتقدیم که انبیاى الهى و اوصیاى آن‏ها زنده هستند. آن بزرگواران زایران خویش را مى‏شناسند و به آن‏ها عنایت دارند.
در کامل الزیارات آمده است: حضرت امام صادق علیه السلام درباره حضرت سیدالشهداء علیه السلام فرمود:
وإنّه لینظر إلى زوّاره، فهو أعرف بهم وبأسمائهم وأسماء آبائهم وما فی رحالهم من أحدهم بولده، وإنّه لینظر إلى من یبکیه فیستغفر له ویسأل أباه الاستغفار له ویقول له: أیّها الباکی! لو علمت ما أعدّ اللَّه لک لفرحت أکثر ممّا حزنت، وإنّه لیستغفر له من کلّ ذنب وخطیئة؛4  ادامه مطلب ...

اثر جدید اندیشمند و نویسنده مسیحی با محوریت حضرت زینب سلام الله علیها



 



دکتر "آنطوان بارا" متفکر و اندیشمند سرشناس مسیحی، جدیدترین اثر خود را با نام "زینب (سلام الله علیها)، فریادگری است که نهضت عاشورا را به کمال رساند" به علاقه مندان فرهنگ غنی عاشورا عرضه کرد.


  آنطوان بارا درباره این کتاب گفت: «این کتاب دستاورد 25 سال بحث و مطالعه پیرامون قیام عالمگیر کربلا و نقش حضرت زینب (سلام الله علیها) در جاودانگی نهضت عاشوراست. نقش ایشان در قیام عاشورا کمتر از نقش امام حسین (علیه السلام) نبود و فریاد رسای این قهرمان صحرای کربلا بود که پیام این نهضت جاودانه را به گوش جهانیان رساند».


این کتاب به تازگی توسط آستان مقدس حرم امام حسین(علیه السلام) به چاپ رسیده و در سطح وسیعی از جهان عرب توزیع شده و قرار است به زبان فارسی نیز ترجمه شود.


آنطوان بارا، متولد سال 1322 در شهر یبرود سوریه و دارای مدرک کارشناسی ارشد ادبیات عرب و فرانسه و مدرک دکترا در رشته خلاقیت بشری است و از معدود اتباع مسیحی است که توجه ویژه ای به مکتب اهل بیت (علیهم السلام) دارد و کتاب معروف او با عنوان "حسین در اندیشه مسیحیت" تاکنون به زبان های مختلف ترجمه شده است.