ادامه مطلب ...
چکیده
اخلاق مهم ترین بخش آموزه های دینی است؛ زیرا فهم معارف و عمل به احکام را تسهیل می کند؛ از این رو ملاک برتری معنوی انسان ها تخلق به اخلاق انسانی است. دوری و نزدیکی با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) معیار ارزیابی اخلاقی انسان هاست. حضرت زهرا (سلام الله علیها) نه تنها از نظر نسبی نزدیک ترین فرد به رسول خداست بلکه از نظر عنصری و اخلاقی نیز با آن حضرت هم افق است. نشانه این قرابت محبت شدید رسول خدا به او و انبوه مشکلاتی است که در طول زندگی خود تحمل کرده است. اتحاد افق او با رسول خدا از او در همه ابعاد برای همه انسان ها یک الگوی کامل ساخته است؛ ولی زهد و بی رغبتی به دنیا در زندگی او جلوه بیشتری دارد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نیز در تربیت او به این فضیلت توجه بیشتری نشان داده است؛ چرا که دنیا دوستی ریشه همه گناهان و زهد کلید همه خیرات است. انسان معاصر به دلیل مصرف زدگی بی رویه که نشان دنیاگرایی اوست به آفت های فراوانی از قبیل تخریب محیط زیست، اسراف کاری و تبذیر منابع ثروت، احساس فقر دائمی و قربانی شدن فضایل و محرومیت از خشنودی و خوشبختی گرفتار شده است و برای رهایی از این همه باید با پیروی از پیشوایان دینی از جمله حضرت زهرا (سلام الله علیها) به راه زهد و بی رغبتی به دنیا برگردد و همانند آن بانوی بزرگ از دنیا به عنوان یک وسیله برای رسیدن به کمال استفاده کند.
قرابت عملی فاطمه زهرا سلام الله علیها با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم
تقدم دیگران بر خویش |
||
«... وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ...» [1]
«... دیگران را بر خویش مقدم می دارند هر چند که خود نیازمندتر باشند...» مردی به خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسید و از گرسنگی شکایت نمود. حضرت او را به خانۀ همسرانش راهنمایی کرد؛ ولی آنها در جواب مرد گفتند: چیزی جز آب نداریم. پس حضرت فرمود: چه کسی این مرد را امشب میهمان می کند؟ علی علیه السلام فرمود: من، ای رسول خدا! پس علی علیه السلام به نزد فاطمه سلام الله علیها آمد و ماجرا را با او در میان نهاد. فاطمه سلام الله علیها فرمود: چیزی جز خوراک بچه ها در خانه نداریم؛ ولی من آن را برای میهمان آماده می کنم. آنگاه علی علیه السلام فرمود: شما بچه ها را بخوابانید و من چراغ را برای میهمان روشن می کنم. زهرا سلام الله علیها اینچنین نموده و میهمان شام را تناول نمود. صبحگاه که شد این آیه از جانب خدای رحمان در شأن آنها فرود آمد. [2] ابن عباس درباره این آیه گوید: این آیه درباره علی و فاطمه و حسن و حسین علیه السلام نازل گردیده است. [3] |
||
|
||
[1] سوره حشر/ آیه 9
[2] حسکانی/شواهد التنزیل/ج 2/ص 246 [3] همان/ ج 2/ص 742 |
||
|
غدیر چشمه جوشان ولایت (18 ذیالحجه عید سعید غدیرخم مبارک باد) |
جبرئیل گفت یا رسول الله خدایت سلامم میرساند و میفرماید ما هیچ نبیّی از انبیا و هیچ رسولی از نسل خود را قبض روح نکردهایم، مگر پس از کمال و تمامیت دین و تاکید حجت و دلیل بر ابقا و پایداری در دین. اکنون نوبت تو رسیده که دو فریضه از احکام شریعت باقی مانده را به قوم خود و به ملت اسلام ابلاغ کنی: نخست حج خانه خدا و پس از آن ولایت خلیفه جانشین خودت میباشد. آری این است فلسفه غدیر که از سوی حضرت رحمان بر خاتم پیامبران خود ابلاغ کرد که چون پیغمبر این فرمان را از سوی پروردگار یافت دستور داد اعلان نمایند و به اطراف حجار مبلغینی فرستند که به مردم برسانند که پیغمبر خدا اراده حج خانه خدا نموده است تا این وظیفه آسمانی را مانند سایر احکام شریعت عملاً به شما مسلمانان تعلیم فرماید هرکس از هر کجا استطاعت مالی و بدنی دارد خود را به قافله رسول خدا برساند. پیغمبر اکرم از مدینه بیرون رفت و گروهی کثیر به او پیوستند و چشم بر حکم و گوش بر فرمان او داشتند که چگونه عمل حج را برگزار مینماید و میآموزد. در بیرون شهر مدینه قریب هفتاد هزار تن به پیامبر پیوستند به عدد اصحاب موسی علیهالسلام که هفتاد هزار نفر بودند و با موسی به میقات رفتند. در این سفر همان طور که موسی نسبت به بقیه قوم بنیاسرائیل درباره هارون عهد و میثاق گرفت پیغمبر خاتم الانبیا نسبت به علی که او را به منزله هارون برای موسی میدانست عهد و میثاق گرفت پیامبر با هفتاد هزار نفر حرکت کرد در حالی که در زبان همه تکبیر و تسبیح بود و تمام کوه و صحرا را طنین لبیک لبیک مردم مسلمان پر کرده بود. از اطراف آن قدر به او پیوستند که جمعیتی حدود180 هزار نفر با رسول خدا حج گذاردند و پیغمبر تمام مناسک و اعمال حج را از حین حرکت تا برگشت به وطن عملاً به آنها تعلیم فرمود. در مکه و در منی باز جبرئیل نازل شد و ابلاغ سلام نمود و گفت یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک، یا رسول خدا خدایت سلامت میرساند میفرماید آنچه از سوی پروردگارت بر تو فرود آمده به دیگران آگاهیبخش و وصی و خلیفه و جانشین خود را معرفی کن او کسی است که علم ومیراث انبیا باید نزد او محفوظ بماند و تابوت شهادت و اسرار ولایت و آثار نبوت انبیا را باید به او بسپاری او ولی خدا و ولی هر مؤمن است. پیامبر اکرم از منافقین قوم که تازه مسلمان بودند و به نفاق و شقاق میپرداختند بیمناک بود که مباد با گفتن این بیان از اطراف او پراکنده شوند و سبب پراکندگی و تشتت افکار مسلمین گردند خاصه که در بین اعمال حج است رسول خدا میخواست اعمال حج تمام شود و مأموریت خود را ابلاغ فرماید و چون گروهی بسیار در جنگها به دست علی کشته شدند علی مبغوض گروهی ظاهربین مادی بود پیامبر بیمناک بود و راهی جز ابلاغ نداشت و منتظر فرصت مناسبتری بود ضمناً استمداد نمود که خداوندا مرا از شر و نفس اماره عهدشکنان مصون دار.
جبرئیل رفت و برگشت در مسجد حنیف باز همان آیه را آورد و تاکید نمود که به عهد خود درباره عهد علی قیام کن و علی را در میان مردم به خلافت و جانشینی خود برای حفظ آثار انبیا و مواریث پیامبران برگزین و رسول اکرم مترصد مقامی واجد شرایط بود که آخرین امر خدا را ابلاغ فرماید تا به کراع غدیرخم رسید این دامنه کوه سه کیلومتر تا جحفه میقات حاجیان فاصله دارد جبرئیل نازل شد آیه عصمت و تضمین را آورد: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک بن الناس، رسول خدا با اطمینان قلب ایستاد و فرمود شترها را بخوابانید و رفتگان را که تا جحفه رسیده بودند برگردانید و عقب افتادگان را برسانید و اذان جامع دهید که خبر مهمی را باید به فرمان خدا ابلاغ نمایم و در آنجا که امروز مسجد غدیر است فرود آمد.
غدیر کجاست؟
ادامه مطلب ...
«آیه تطهیر سند معصومیت اهل بیت علیه السلام
آیه شریفه « إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا » [احزاب/33] ؛ خدا می خواهد پلیدی را از شما دورکند و شما را چنان که باید پاک دارد
از آیات محکم کلامالله مجید است که علاوه بر روایات فراوان شیعه، به گواهی احادیث بیشمار منقول از طریق اهل سنت نیز در شأن پنج تن آل عبا نازل شده است . این آیه روشن الهی که به « آیه تطهیر» نامبردار است، حقیقت انسانهای والایی را ترسیم میکند که با گذر از عوامل مادی و خاکی، به عالیترین مرزهای عصمت و طهارت دست یافته،گوهر انسانیت را تنها به بهای رضوان الهی و خشنودی خداوند معامله کردند ؛ به گونهای که اگر فضیلت و تقوای همه انسان ها یک جا جمع شود،قطرهای در برابر دریای بیکران فضائل آنها بیش نخواهد بود. اینان همان مفسران حقیقی کلامالهیاند که در بیان منزلت رفیع و جایگاه بس بلندشان فرمود:« إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ » [ 79ـ78] .
این آیه در سوره احزاب و در ضمن آیهای قرار دارد که خطاب صدر آیه متوجه زنان پیامبر است و همین امر سبب گردیده است برخی به القای شبهه پرداخته، نزول آن را در شأن اهل بیت انکار کنند یا زنان پیامبر را نیز در زمره آنان قرار دهند. اصل آیه چنین است:
« وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا ؛ و درخانههایتان قرار و آرام گیرند و همانند زینت نمایی روزگار جاهلیت پیشین زینت نمایی نکنید و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و از خداوند و پیامبر اطاعت نمایید . همانا خداوند میخواهد که از شما اهل بیت هر پلیدی [احتمالی و شبهه] را بزداید و چنان که شاید و باید پاکیزه بدارد.»2
غیبت؛ خوردن گوشت مرده مسلمان
در روایت آمده است:
«روزى پیامبر
خدا صلى الله علیه وآله به مسلمانان فرمان دادند روزه بگیرند و
فرمودند: هیچ کس بدون اجازه من روزهاش را نگشاید. به هنگام
غروب آفتاب مسلمانان یکیک مى آمدند و از رسولخدا صلى الله
علیه وآله رخصت مىطلبیدند تا افطار کنند و حضرت به آنان رخصت
افطار مى داد.
مردى خدمت ایشان آمد و عرضه داشت: دو دختر دارم که امروز را
روزه بودند و خجالت مى کشند به خدمت شما آیند. آیا اجازه
مى دهید روزه خود را بگشایند؟
پیامبر صلى الله علیه وآله از آن شخص روى برگرفت. آن مرد سخن
خود را تکرار کرد و حضرت اینبار نیز از او روى گرداند. آن مرد
دگر بار گفته خود را تکرار کرد.
رسول خدا صلى الله علیه وآله به آن مرد فرمود: کسى که امروز
گوشت مردم را مى خورده چگونه روزه بوده است؟! برو و به آنان
بگو: اگر روزه اند، قى کنند.
ادامه مطلب ...
صدقه
در نقلى این مضمون آمده است:
«شخصى نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله آمد و عرض کرد: یا رسول
اللَّه، من فقیرم.
حضرت فرمودند: صدقه بده.
عرض کرد: یا رسول اللَّه، چیزى ندارم.
باز آن حضرت فرمودند: صدقه بده.
دگر بار گفت: ندارم، عرض کردم که فقیرم، براى غذاى امروز نیز
پولى ندارم.
پیامبر خدا صلى الله علیه وآله فرمودند: قرض کن و صدقه بده».
«آنچه از این روایت به دست مى آید این است که صدقه دادن نیز
احسان به خویش است و منافع آن به صدقه دهنده باز مى گردد».
رأفت و گذشت پیامبر صلى الله علیه وآله
تاریخ نگاران نوشته اند: یکى از
مشرکان به مدینه آمد. رسول خداصلى الله علیه وآله رئیس حکومتى
بزرگ و گسترده بود. در آن روزگاران که تاریکى استبداد بر کره
خاکى چیره بود و هیچ کس را یاراى پرسیدن از حاکمى نبود. در
چنین دورانى آن مشرک برابر رسول خداصلى الله علیه وآله قرار
گرفت و رداى خشن و پشمین خود را به سختى دور گردن پیامبر صلى
الله علیه وآله فشرد - و چنانکه در متن روایت آمده است - کم
مانده بود گردن پیامبرصلى الله علیه وآله از جاى برآید و آن
پارچه زبر آسیب سختى بر گردن پیامبرصلى الله علیه وآله وارد
کرده، آثار آن تا مدتها مانده بود.
ادامه مطلب ...
حد تنبیه فرزند
اسحاق بن عمار(1) به حضرت عرض
کرد: «یابن رسول اللَّه، فرزندى دارم که اذیت مىکند. چقدر حق
دارم که او را بزنم؟» خیلىها ممکن است اهل نماز و روزه باشند،
اما نمىدانند که پدر تا چه حدى حق دارد فرزند را تنبیه کند؟
حضرت فرمودند: چقدر او را مىزنى؟
گفت: خیلى شیطان است، شاید روزى صد مرتبه او را بزنم. حضرت
فرمودند: نه، جایز نیست. عرض کرد: یابن رسول اللَّه، چقدر
بزنم؟ فرمود: یک مرتبه. عرض کرد: فایدهاى ندارد. فرمودند: دو
مرتبه. عرض کرد: یابن رسول اللَّه، به خدا قسم، اگر بداند او
را بیش از دو بار نمىزنم زندگىام را تباه خواهد کرد. حضرت
فرمودند: سه مرتبه بزن. گفت: یابن رسول اللَّه، فایدهاى
ندارد. نقل مىکنند که حضرت صورتشان سرخ شد و غضب در صورت
مبارکشان ظاهر شد و فرمودند: «اگر حکم خدا را بلدى برو و خودت
عمل کن».
1) از جمله ثقات است.
پنهان داشتن خطاى فردى
در جنگى غنایمى به دست مسلمانان
افتاد و هنوز تقسیم نشده بود که قطیفهاى (فرش مخملى یا
روانداز) گم شد. یکى از مسلمانان پیامبرصلى الله علیه وآله را
متهم به دزدیدن آن کرد. شخصى سخن او را شنید و سخت نکوهشش کرد
و محاوره به نزاع مبدل شد.
در این حال جبرئیل علیه السلام بر پیامبر صلى الله علیه وآله
نازل شد و این آیه را آورد:
«و ما کان لنبى أن یغل(1)؛
و هیچ پیامبرى را نسزد که خیانت ورزد».
این آیه چنین ادامه مىیافت:
«و من یغلل... یظلمون(2)؛
و هر کس خیانت ورزد، روز قیامت با آنچه بدان خیانت کرده بیاید
و آنگاه به هر کس [پاداش] آنچه کسب کرده، به تمامى داده شود
و بر آنان ستم نرود».
روزگارانى گذشت و بسیارى از دنیا رفتند و در بقیع دفن شدند.
روزى پیامبر صلى الله علیه وآله به بقیع رفتند تا فاتحهاى
بخوانند. در آنجا مطالبى گفتند، از آن جمله این بود: «قطیفه
بر صاحب خود آتش شد».
«رسول خدا صلى الله علیه وآله چنان بزرگوارانه به ماجراى قطیفه
و رباینده آن اشاره کردند که دیگران نتوانند او را بشناسند و
این خود درسى است عبرتآموز که الگو بودن آن بزرگوار را
تردیدناپذیر مىکند».
1) آل عمران (3)، آیه 161.
2) همان.
اصرار بر تبلیغ
در بحار الانوار آمده است که:
«ان رسول اللَّه صلى الله علیه وآله
خرج فی الموسم یعرض نفسه على القبائل»(1).
رسول خدا صلى الله علیه وآله در ایام برگزارى مناسک حج خود را بر قبایل عرب که براى زیارت خانه خدا آمده بودند عرضه مى کرد».
به این معنا که هر قبیله و عشیرهاى که به آنجا مى آمد، پیامبر نزد آنها مىرفت و مىفرمود: آیا اجازه مىدهید بنشینم و برایتان صحبت کنم؟ «فلم یقبله أحد منهم»(2). کلمه احد، نکره در سیاق نفى است و افاده عموم مىکند. یعنى احدى به پیامبر صلى الله علیه وآله اجازه چنین کارى را نمىداد؛ زیرا مشرکان مکه بر قبایل عرب فشار آورده بودند که با پیامبر صلى الله علیه وآله گفت و گو نکنند. در تمام تاریخ جزیرة العرب فقط یک نفر است که با او چنین برخورد شده است، و غیر از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله مورد دیگرى در تاریخ ثبت نشده و نبوده است. هنگامى که سید صالحان، پیامبر اسلام، با آن سیماى جذاب و نورانى و ملاحت و زیبایى کلام، در ایام حج از قبایل عرب دعوت مىکردند که به سخنان آن حضرت گوش دهند، دست رد بر سینهاش مىزدند. در بحار آمده است: ادامه مطلب ...
پیامبر خدا صلى الله علیه وآله و اموال مسلمین
در روایت آمده است:
روزهاى پایانى زندگى رسول خدا صلى الله علیه وآله - که از سوى حضرت حق و با خطاب:
«لقد کان لکم فى رسول اللَّه اسوة حسنة»؛(1) قطعاً براى شما در [اقتدا ]به رسول خدا سرمشقى نیکوست».
به عنوان برترین الگوى مسلمانان معرفى شد - پول هاى زیادى براى حضرت مىآوردند و پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله آنها را میان مسلمانان تقسیم مىکردند. ایشان چند روزى پیش از رحلت شان سپر و زره خود را نزد مردى یهودى به نام «ابوالسمحه» گرو گذاشتند و از او چند صاع (هر صاع سه کیلو گرم) جو براى نیازهاى خانواده خود گرفتند:
«إنّ النبی صلى الله علیه وآله رهن
درعه عند أبی السمحة الیهودی على شعیر أخذه لأهله».(2)
با آنکه در روزهاى واپسین زندگى آن حضرت به تصریح قرآن:
«و رأیت الناس یدخلون فى دین اللَّه
افواجا»؛(3) «و مردم را مىبینى که گروه گروه به
دین خدا درمى آیند».
و میلیون ها پول به دستشان مىرسید ولى حضرت از آنها استفاده
شخصى نمى کردند.
مگر ایشان برگزیده خدا، صاحب اختیار و رئیس حکومتى سترگ
نبودند؟
چه چیزى ایشان را از استفاده از موجودى بیت المال باز مى داشت؟
چشمپوشى از خطاى دیگران
در تفسیر آیه 61 سوره توبه(1) آمده است:
چون یکى از منافقان، رسول خداصلى الله علیه وآله را به سُخره گرفت، جبرئیل نازل شد و عرض کرد:
یا رسول اللَّه، فلان منافق را احضار کنید و از او بپرسید چرا این کارها را مىکند؟
این مورد، یک استثنا بود و شاید هیچ مورد دیگرى پیدا نشود که
پیامبر کسى را به خاطر مسخره کردن خود احضار کرده و بازخواست
نموده باشد. این مورد هم بنابر مصلحت بوده و پیامبر صلى الله
علیه وآله دستور داشته اند.
پیامبر آن شخص را خواستند و از او توضیح خواستند، عرض کرد، یا
رسول اللَّه، هر کسى این حرف را زده دروغ گفته، من چنین کارى
نکرده ام. پیامبر صلى الله علیه وآله چیزى نفرمودند و ساکت
شدند. آن منافق هم چنین برداشت کرد که رسول خدا صلى الله علیه
وآله حرف او را باور کرده است. در صورتى که محال است پیامبر
صلى الله علیه وآله حرف این منافق را که بر خلاف سخن خدا و
جبرئیل بود باور کند، اما پیامبر صلى الله علیه وآله نخواست با
او حتى ترشرویى کند. امّا این شخص به جاى پندآموزى به میان
مردم رفت و گفت عجب پیامبرى است!
جبرئیل به او مى گوید من مسخره اش کرده ام، باور مى کند. من
مى گویم چنین کارى نکرده ام، باز باور مى کند. گویى او گوش
است، یعنى هر سخنى که به او بگویند باور مى کند.
خداى عزّوجل در پاسخ به این یاوه سرایى ها، فرمود:
«قل أُذُنُ خَیرٍ لَّکُم»(2)؛
اگر هم گوش است، گوش خوبى براى شماست.
1) و منهم الذین یؤذون النبى و یقولون...» توبه (9)، آیه 61.
2) توبه (9)، آیه 61.
گستره فرمان الهى
مرحوم علامه مجلسى قدس سره آورده
است: «پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله در آغاز بعثت و با
فرمان: «یا أیها المدثر قم فأنذر»؛(1)
«اى کشیده رداى شب بر سر. برخیز و بترسان!» به کوه صفا رفت تا
رسالت خویش را به همگان برساند. مشرکان از همه جا به مکه آمده
بودند تا بتهاى دستساخته خویش را - که خداىشان مىپنداشتند
- تکریم و تعظیم کنند.(2)
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله در میان مشرکان، حاضران را به
اسلام و دست کشیدن از بتان و بتپرستى و روى آوردن به
یکتاپرستى فرا خواندند. جمعیت مشرک حاضر در آنجا از سخن
پیامبر صلى الله علیه وآله برآشفت و حضرتش را دشنام داد و به
باد تمسخر گرفت. پیامبر صلى الله علیه وآله از کوه صفا پایین
آمده و مشرکان همه چیز را تمام شده پنداشتند، اما تصور آنان
واهى و باطل بود، چرا که پیامبرصلى الله علیه وآله به کوه مروه
رفتند و دعوت به یکتاپرستى را تکرار کردند.
مشرکان اینبار سخت برآشفته و درصدد خاموش کردن پیامبر صلى
الله علیه وآله برآمدند. این بود که ابوجهل ابتدا سنگى از زمین
ریگزار برداشت و به سمت آن بزرگوار پرتاب کرد.
ادامه مطلب ...
اعتماد دینى
در تاریخ آمده است: «صفوان بن
بنى امیه یکى از مشرکان مکه، شخصى را مأمور کرد تا پیغمبر خدا
صلى الله علیه وآله را در مکه بکشد.
پس از فتح پیروزمندانه مکه به دست سپاه اسلام، صفوان از ترس
اینکه مبادا کشته شود به کوههاى پیرامون مکه گریخت. در این
هنگام شخصى نزد او آمد و از امانِ محمد امین صلى الله علیه
وآله به او خبر داد و گفت: تو مىتوانى به مکه بازگردى و کسى
متعرض تو نخواهد شد، چرا که محمد صلى الله علیه وآله امان داده
است.
صفوان به او گفت: اگر باور کنم ابوالقاسم صلى الله علیه وآله
این سخن را گفته و چنین امانى داده است، بىدرنگ باز خواهم
گشت، ولى مىدانم که او چنین امانى نداده است و تو قصد دارى
مرا فریب دهى و به کام مرگ اندازى.
«نکته اینجاست که این دشمن پیامبر صلى الله علیه وآله پس از
سالها نبرد بىامان با اسلام و آن حضرت، هنوز به راستگویى و
امانت دارى او چنان ایمان دارد که حاضر است در باب مسائلى که
به مرگ و زندگى او مربوط مىشود نیز بر راستگویى
رسولاللَّه صلى الله علیه وآله اعتماد کند».
رفتار پیامبر صلى الله علیه وآله با مخالفان خود
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله
چندین بار، مردم نادان را دعا کرده و از خدا خواستار هدایت
آنان شدند، از جمله در جنگ اُحد: زمانى که مسلمانان، پیامبر
صلى الله علیه وآله را در اُحد تنها گذاردند و خود پى جمعآورى
غنایم رفتند، مشرکان فرصت را غنیمت شمرده، پیامبر را محاصره
کردند و با شمشیر و نیزه و سنگ و چوب، سر، دندان و شانه مبارکش
را شکسته و زخمى کردند و اگر امیرالمؤمنین علیه السلام سر
نمىرسید، بىتردید پیامبر صلى الله علیه وآله را کشته بودند.
در این هنگام که پیامبر از چنگال مشرکان نجات یافتند، به درگاه
الهى عرضه داشت:
«اللهم اهد قومى فإنهم لایعملون؛(1)
بار خدایا، قوم مرا هدایت فرما که نادانند».
1) بحارالانوار، ج 20، ص 21.