هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

هنگامه خطبه درخشان حضرت فاطمه (علیها السلام).




تلفن: 37743538-25-0098 نمابر: 37747557-25-0098 پست الکترونیکی: info@rohani.ir



حکم کسى که مظلومیت حضرت فاطمه (علیها السلام) را انکار کند.




تلفن: 37743538-25-0098 نمابر: 37747557-25-0098 پست الکترونیکی: info@rohani.ir


حضرت محسن علیه سلام کیست، چگونه به شهادت رسیده و قاتلش که بوده است؟




آشنایی با یکی از فرزندان حضرت امام علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س)

حضرت محسن کیست، چگونه به شهادت رسیده و قاتلش که بوده است؟

به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت حضرت محسن (ع) و عرض تسلیت به مناسبت این روز، امروز مقاله ای مفید در ارتباط با این امامزاده بزرگوار، تقدیم به علاقمندان میگردد.

بنابر روایات و اسناد تاریخی در منابع شیعه و اهل سنت، حضرت محسن (ع) از فرزندان حضرت امام علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س) بوده و «عمر» یا «قنفذ»، حضرت فاطمه (س) را میان فشار در و دیوار قرار داده و شدّت این کار به حدّى بود که پهلوى آن بانو شکست و بچّه داخل شکم (حضرت محسن) سقط شد.

بیان این نکته نیز ضروری است که محاصره خانه حضرت زهرا (س) و آسیب رساندن به ایشان از جانب هر کسی که بوده باشد، یقیناً با دستگاه خلافت آن زمان مرتبط بوده است.

 به عنوان نمونه، به برخی روایات و اسناد تاریخی از منابع شیعه و اهل سنت اشاره می شود:
Doostiha.IR
منابع شیعه:
1. از مجموع روایاتی که در ذیل می آید، استفاده می شود که حضرت محسن (ع) از فرزندان حضرت زهرا (س) بوده و به شهادت رسید. حضرت امام علی (ع) فرمود: «اگر فرزندان سقط شده‏ شما روز قیامت شما را ببینند در حالى که نامى براى آنان نگذاشته‏ اید، سقط به پدرش مى‏گوید: چرا براى من نامى تعیین نکردى در حالى که پیامبر (ص)، محسن (ع) را قبل از این که به دنیا بیاید نامگذارى کرده بود». [2]
Doostiha.IR
2. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «…حضرت زهرا (س) زده مى‏شود در حالى که باردار است. در اثر این ضربت، فرزندى که همراه دارد سقط مى‏شود، و خود او در اثر همان ضربت از دنیا مى‏رود…». [3]
Doostiha.IR
3. مرحوم طبرسی می گوید: …أبوبکر به قنفذ پیغام فرستاد که فاطمه را بزنید، با این پیغام کار بالا گرفت و او را از علی دور کردند و قنفذ با شدّت عمل بالاترى وارد صحنه شد و در نهایت قساوت و شدّت، دخت گرامى پیامبر را میان فشار درب و دیوار قرار داده و شدّت این کار به حدّى بود که پهلوى آن بانو شکست و بچّه داخل شکم سقط شد!. [4]
Doostiha.IR
منابع اهل سنت:
1. ابراهیم بن سیار نظام معتزلى (160-231) که به خاطر زیبایى کلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است، در کتاب هاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه (س) را نقل مى کند. او مى گوید: عمر در روز اخذ بیعت براى ابى بکر، بر شکم فاطمه زد، او فرزندى که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد! [5]
Doostiha.IR
2. «احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابى دارم»، محدث کوفى (متوفاى سال 357)، کسى است که محمّد بن أحمد بن حماد کوفى درباره او مى گوید: «کان مستقیم الأمر، عامه دهره»: او در سراسر عمر خود پوینده راه راست بود.
Doostiha.IR
او نقل مى کند که در محضر او این خبر خوانده شد: عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد! [6]
Doostiha.IR
3. ابن سعد در طبقات و بلاذری در انساب الاشراف آورده است: فرزندانی که مادرشان حضرت فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) است که شامل امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و محسن و زینب کبرا و ام کلثوم کبرا است. محسن در جریان حمله به خانه حضرت زهرا (س) سقط شد.
Doostiha.IR
ابن اثیر می گوید: محسن در کودکی وفات یافته است. [7]

[1] . برای آگاهی بیشتر به   نمایه «شهادت حضرت فاطمه(س) در منابع اهل سنت ؛ سؤال 5256 (سایت: 5512) » مراجعه شود.
Doostiha.IR
[2] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 43، ص 195، مؤسسه الوفاء بیروت – لبنان، 1404 ق.
Doostiha.IR
[3] . همان، ج 28، ص 62.
Doostiha.IR
[4] .   طبرسى‏، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج‏، ج 1، ص 83، نشر مرتضی، مشهد، چاپ اول، 1403ق.
Doostiha.IR
[5] . الوافی بالوفیات: 6/17، شماره 2444; ملل و نحل شهرستانى: 1/57، چاپ دار المعرفه، بیروت. و در ترجمه نظام به کتاب «بحوث فی الملل و النحل»: 3/248-255 مراجعه شود. « انّ عمر ضرب بطن فاطمه یوم البیعه حتى ألقت المحسن من بطنها.» ؛ اقتباس از سؤال 5256 (سایت: 5512).
Doostiha.IR
[6] میزان الاعتدال: 3/459. «انّ عمر رفس فاطمه حتى أسقطت بمحسن.»؛ اقتباس از سؤال 5256 (سایت: 5512).
Doostiha.IR
[7] . اقتباس از سؤال 2702 (سایت: 3198).



چطور هنوز فرزند حضرت علی (ع) و فاطمه (س) به دنیا نیامده بود، وی را محسن صدا می کردند؟



چطور هنوز فرزند حضرت علی (ع) و فاطمه (س) به دنیا نیامده بود، وی را محسن صدا می کردند؟
پرسش
با سلام؛ سؤال کردند که حضرت امیر (ع) و فاطمه (س) که هنوز فرزندشان به دنیا نیامده بود، چطور او را محسن صدا می کردند؟ فرزندی که نه هنوز دیده بودند و نه جنسیت او را می دانستند؟
پاسخ اجمالی

طبق آنچه که در روایت آمده، نام محسن از جانب پیامبر اکرم (ص) بر آن طفل نهاده شده است. همان طور که حضرت عیسی می تواند از ذخیره شده های در منزل مردم خبر دهد، همچنین پیامبر اسلام نیز می تواند از جنسیت فرزند در شکم مادر خبر دهد.

 

پاسخ تفصیلی

پیش از بیان پاسخ، مقدمه ای را متذکر می شویم که بیانش خالی از لطف نیست.

 

بر اساس آموزه های اسلامی در مورد نام گذاری فرزندان، شایسته است، دست کم از دو نکته غافل نباشیم.

 

الف. فرزندانمان را پیش از ولادت نام گذاری کنیم. در این رابطه از علی (ع) نقل شده است: فرزندانتان را پیش از تولّد نام گذاری کنید و اگر نمی دانید پسر یا دختر هستند، اسم آنها را از اسم‏هایى انتخاب کنید که براى مذکّر و مؤنّث هر دو مى‏گذارند، پس فرزند سقط شده شما بدون این که نامى برایش گذارده باشید روز قیامت که با شما ملاقات کند مى‏گوید: آیا براى من نامى نگذاردى، در حالى که رسول خدا (ص) نام محسن را براى فرزندش قبل از تولّد گذارد.[1]

 

ب. نام نیک برای آنان انتخاب کنیم. در روایتی پیامبر اسلام (ص) به علی (ع) می فرماید: حق فرزند بر پدر این است که نام نیک بر او بگذارد.[2]

 

با این مقدمه در رابطه با پرسش چند احتمال بیان می شود.

 

1. اگرچه در گذشته تکنولوژی، مانند الآن پیشرفته نبود و یا اصلاً وجود نداشت و در نتیجه سونوگرافی و مانند آن وجود نداشت، امّا راه تشخیص جنسیت بچه منحصر به سونوگرافی نیست، بلکه در طب قدیم نیز راه هایی برای تشخیص نوع فرزند، پیش از تولد وجود داشته و دارد.

 

علاوه بر آن در بسیاری از موارد خود زنان حامله از راه هایی که خودشان می دانستند، به واسطه نشانه هایی در می یافتند که فرزند پسر است و یا دختر.

 

2. یکی دیگر از راه های انتخاب نام برای فرزندان پیش از تولدشان، علاوه بر نام های مشترک که در روایات آمد، این است که دو نام برای او انتخاب کنند و پس از تولّد نام مناسب او را برای او تعیین کنند.

 

3. اما در مورد نام محسن پیش از تولد، طبق آنچه در روایت آمده، نام محسن از جانب پیامبر (ص) بر آن طفل نهاده شده است. همان طور که حضرت عیسی می تواند از ذخیره شده های در منزل مردم خبر دهد،[3] همچنین پیامبر اسلام نیز می تواند از جنسیت فرزند در شکم مادر خبر دهد.

 

 

[1]. شیخ صدوق، علل الشرائع، ذهنى تهرانى، سید محمد جواد، ج ‏2، ص 487، انتشارات مؤمنین، چاپ اول، قم، 1380 ش.

[2]. علامه مجلسى، بحار الأنوار، ج ‏74، ص 60، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، 1404 هـ ق.

[3]. آل عمران، 49، "ِ وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی‏ بُیُوتِکُم‏" و از آنچه مى‏خورید، و در خانه‏هاى خود ذخیره مى‏کنید، به شما خبر مى‏دهم‏.



برگزاری همایش امامت در سیره و سخنان حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها)


همزمان با ایام فاطمیه، همایش «امامت در سیره و سخنان حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها» با سخنرانى حضرت آیت الله حاج سید علی حسینی میلانی (مدظله العالی) برگزار می‌گردد.
این همایش از طرف معاونت‌های پژوهش و آموزش بنیاد فرهنگی امامت، برگزار می‌گردد که پس از دو پیش نشست و یک نشست علمی روز پنج‌شنبه در شهر قم، به کار خود پایان می‌دهد. همچنین در این همایش از مقالات برگزیده در موضوع امامت از منظر صدیقه کبری (سلام الله علیها) تقدیر می‌شود.
خاطرنشان می‌شود در حاشیه برگزاری این همایش، نمایشگاهی از آثار بنیاد فرهنگی امامت و کتاب‌هایی درباره حضرت زهرا (سلام الله علیها) برقرار می باشد.
زمان: پنجشنبه 1394/12/6، ساعت 10 صبح
مکان: قم، بلوار معلم، کوچه١٠، خیابان شهیدین، بنیاد فرهنگی امامت

2016/02/24 13:31:13

برگزاری همایش امامت در سیره و سخنان حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها)


ناله سوزان امیرالمؤمنین-علیه السلام-بیانات معظم له به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ۱۴۳۷قمری



بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

ایام شهادت فاطمه-سلام الله علیها- ایام شهادت رسول خدا-صلی الله علیه وآله
چون ایام، ایام شهادت خاتم انبیاست، این روزها بسیار عظیم است. شهادت حضرت زهرا شهادت خود پیغمبر است. " فاطمة بضعة منی ". این حدیث مورد اتفاق عامه و خاصه است.- هر کس مسلمان است، اهل هر مذهبی، هر ملتی، باید روز شهادت فاطمه‌ی زهرا روز حزن و اندوه او باشد، اختصاص به خصوص شیعه نیست.- متن حدیث در همه‌ی صحاح است؛ آن هم فقه حدیث غوغایی است.
این ایام وظیفه‌ی عمده‌ی شما این است که همه‌تان پراکنده بشوید در بلاد. نتیجه فقاهت شناساندن یگانه حبیبه‌ی خداست به خلق خدا. نه من، نه تو، نه شیخ طوسی تا شیخ انصاری درک کرد که فاطمه‌ی زهرا کیست. " لأن الخلق فطموا عن معرفتها ". همه‌ی ما مقصر هستیم، نه او را شناختیم کما هی، نه به دیگران شناساندیم.

مقام و منزلت علمی فاطمه -سلام الله علیها- نزد اهل بیت علیهم السلام
اما او کیست؟ حدیث صحیح السند است... سند این حدیث به اندازه‌ای قوی است که شیخ انصاری، آن مجسمه‌ی احتیاط در فتوا، به سند این حدیث، دست از اصالة الاحتیاط اصولی و فقهی هر دو برمی‌داشت، به ضرس قاطع فتوا می‌داد.
آن حدیث این است - گرچه به فقه حدیث نمی‌رسیم اما ما لا یدرک کله لا یترک کله. سند در این حد: رجال موثق به توثیق شیخ مفید، نجاشی، شیخ طوسی، ابن شهر آشوب، اعاظم مشایخ رجال و حدیث.-اما متن به حدی بلند است که کنهش را گوینده‌اش می‌داند. آن حدیث این است:
کافی؛ محمد بن یحیی، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن أبی عبیدة، قال: سأل أبا عبد الله بعض أصحابنا عن الجفر؟ فقال: هو جلد ثور مملوء علما. قال له: فالجامعة؟ قال: تلک صحیفة طولها سبعون ذراعا ... فیها کل ما یحتاج الناس إلیه ولیس من قضیة إلا وهی فیها حتی أرش الخدش.
این دو سؤال را فوری جواب داد، رسید به سؤال سوم.

مصحف فاطمه-سلام الله علیها-چیست؟
قال: فمصحف فاطمة؟ ... فسکت طویلا. فاطمه‌ی زهرا را جعفر بن محمد شناخت؛ این سکوت! این هم طولانی! خیلی پر معناست. نطق او، سکوت او، آنی، حرفی، برای اهلش بحر حکمت است. فسکت طویلا، ثم قال: إنکم لتبحثون عما تریدون وعما لا تریدون. او می‌داند چه خبر است! إن فاطمة مکثت بعد رسول الله ... همه‌ی مدت مکث ۷۵ روز بود اما این مدت چگونه گذشت؟! وکان دخلها حزن شدید علی أبیها وکان جبرئیل یأتیها فیحسن عزائها علی أبیها ... ویخبرها عن أبیها ومکانه ویخبرها بما یکون بعدها فی ذریتها وکان علی علیه السلام یکتب ذلک.

جاذبه محمدیه در وجود حضرت فاطمه سلام الله علیها
این جا چند مطلب است: اولا باید جبرئیل را شناخت. قرآن بخوان تا بفهمی جبرئیل کیست؟! وهو بالأفق الأعلی . این نص قرآن است . جای او اعلای امکنه‌ی عالم وجود است؛ بالأفق الأعلی. فقه حدیث این جاست، اگر خدا توفیق بدهد این احادیث تشریح بشود... . فاطمة بضعة منی ؛ همان إنیت - نه تن - «أنا»ی خاتمیت ، " منّی " ،همان جاذبه که از افق اعلی علمه شدید القوی ذو مرة فاستوی ، جاذبه‌اش به زمین می‌کشید ، به حکم فاطمة بضعة منی ، همان قدرت در دختر ۱۸ ساله‌ی او بود. این است فاطمه. از افق اعلی جاذبه‌ی حقیقت احمدیه، نفس نفیس محمدیه، بضعه خاتمیه جذبش می‌کرد به زمین.

علی علیه السلام کاتب مصحف
بعد مطالب چه مطالبی بوده؟! کسی که – بالاتفاق- پیغمبر خاتم[درباره اش] فرمود: أنا مدینة العلم وعلی بابها، همچو کسی قلم به دست، گفتگوی فاطمه را با جبرئیل می‌نوشت، ثبت می‌کرد؛ وکان علی یکتب.
... فهذا مصحف فاطمة. بعد با فاء تفریع... تفریع بر چی؟ مفرّع علیه غوغاست، تا مفرّع و تفریع فهمیده بشود. فهذا مصحف فاطمه.
آن وقت علم چهارده معصوم سه سرمایه دارد: جفر ، جامعه، مصحف فاطمه. این است فاطمه‌ی زهرا. این حد علمی او.

منزلت حضرت فاطمه-سلام الله علیه- در خلد برین
اما مقام و منزلت؛
از امام ششم سؤال شد: چرا فاطمه به زهرا ملقب شد؟ بیان امام این است: خدا برای او قصری از یاقوته‌ی حمراء ساخت، آن قصر هزار باب دارد، بر هر دری از هزار در، صد هزار ملک مقرب دربان هستند؛ نه پایه‌ای برای آن قصر است که تکیه گاهش باشد؛ معلَّق بقدرة الله. مهم این کلمه است: اهل بهشت وقتی در بهشت منزل کردند، همان طوری که شما از زمین، ستاره‌ی درخشان را شب تار می‌بینید، بهشتی‌ها هم در خلد اعلی که منزل کرده اند، آن ستاره را می‌بینند، می‌پرسند: این ستاره در این زمان که شمس و زمهریری دیگر نیست، هم آفتاب خاموش است، هم ماه، این ستاره چیست؟ خطاب می‌رسد: این ستاره قصری است که خدا برای کنیز خودش فاطمه‌ی زهرا آفریده.این هم جایگاه او.
این مصحف فاطمه. این جای فاطمه. آیا ما فاطمه را شناختیم؟!

فاطمه شناس عالم کیست؟
از کسی بپرس که فاطمه کیست که... در جنگ احد رسول خدا به عیادت امیرالمؤمنین آمد، دید بدن سوراخ سوراخ، فتیله توی این سوراخ‌های بدن برای مداوا می‌برند؛ آن صبری که روزگار مثلش را ندیده بود، تا چشمش افتاد، بی‌طاقت شد، بلند بلند گریه کرد اما خود علی چه کرد؟ تبسمی کرد، گفت: یا رسول الله! إن ذلک فی ذات الله لقلیل. علی را کی شناخت؟! ان ذلک فی ذات الله لقلیل. همچو صبری! پیغمبر ناله زد، او تبسم کرد. شب نوزدهم جبرئیل بین زمین و آسمان فریاد زد: تهدمت والله ارکان الهدی اما خود او لبخند زد، گفت: فزت ورب الکعبة. فاطمه را این شخص شناخت. همچو کسی! آن اُحُد! این صبح نوزدهم! اما مهم این جمله است، وقتی جنازه را تحویل پدرش داد، گفت: ای کاش علی مرده بود! نفسی... نفسی علی زفراتها محبوسة *** یا لیتها خرجت مع الزفرات؛ جان من با ناله‌های من گره خورده، ای کاش! با این ناله جان می‌دادم اما بدن تو را این چنین تحویل پدرت نمی‌دادم.

آیا وظیفه‌ی ما در فاطمیه چیست؟
آن کسی که جبرئیل بین زمین و آسمان فریاد زد: لا فتی إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار، همچو کسی آرزو کرد که بمیرد! آیا من و تو در این مملکت که به اسم آن حضرت است، روز شهادت صدیقه‌ی کبری چه وظیفه داریم؟ امیدوارم پیرو ناله‌ی سوزان امیرالمؤمنین روز شهادت حضرت زهرا این مملکت یکپارچه شیون باشد.
ای هیئات! مبادا هیئتی بماند و بیرون نیاید، چرا؟ چون هر هیئتی که بیرون بیاید، مرهمی روی قلب تیر خورده‌ی سید الشهدا است؛ نه تنها او، روی سینه مجروح حسن مجتبی است؛ چشم گریان امام زمان برای مادرش.
یک جمله کافی است، فکر کنید، همه درس خوانده‌اید، آن هم ادق مباحث را شما از نظر می‌گذرانید. آن کسی که تمام عالم و آدم زیر پرچم اوست؛ آدم ومن دونه تحت لوائی، همچو کسی... -گفتنی نیست اما چاره نیست باید گفت- همچو کسی وقتی جنازه را تحویل داد، گفت: یا رسول الله! ستنبئک ابنتک بتضافر أمتک علی هضمها. این کلمه را برای مردم شرح بدهید تا بفهمند وظیفه‌شان روز شهادت چیست. گفت: یا رسول الله! فاطمه به زودی به شما خبر خواهد داد: امتت پشت به پشت هم دادند، زهرا را کوبیدند.

مبنای علم کلام تان ، قرآن و نهج البلاغه و کلمات اهل بیت علیهم السلام باشد مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیت الله العظمى وحید خراسانى



کلام اسلام، آن هم مذهب حق یعنی ما یتلقی از ائمه ی اهل بیت، آن کلام حقی است که ارزشش وقتی فهمیده می شود که ما عند الناس شناخته بشود .
ان شاء الله سعی کنید مبنای علم کلام تان ، قرآن و نهج البلاغه و کلمات اهل بیت علیهم السلام باشد . کلامی ارزش دارد که موافق باشد با کتاب و روایات اهل بیت. و انحراف از این دو موجب ضلال است .

بسم الله الرحمن الرحیم
هرکسی کاری را که مشغول است باید آن کار را بشناسد . شناخت عمل بسیار مهم است چون سه مرحله دارد . همان طوری که درخت ریشه ایی دارد ، تنه ایی دارد ، میوه ایی دارد ، معرفت آن شجر متوقف است بر معرفت اصل و فرع و ثمر .
اما کار شما کلام است . کلام یعنی چه ؟ تارة اطلاق می شود بر تلفظ، ولی مراد این نیست . علمی است علم کلام، و آن علم، اصل همه ی علوم است . ریشه ی شجره ی طیبه ی دین، عبارت است از علم کلام . سه مرحله هست علم: آیة محکمة ، سنة قائمة ، فریضة عادلة. إنما العلوم ثلاثة. آیه ی محکمه عقائد است ؛ سنت قائمه ملکات نفسانی است ، فضائل اخلاقی ؛ فریضه ی عادله فقه است . لذا انسان کامل، کسی است که در هر سه، کمال مطلوب را تحصیل کند .
اولاً علم کلام یعنی علم اصول عقائد . اعتقادات، اصل الأصول است. " أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماء تُؤْتی‏ أُکُلَها کُلَّ حینٍ بِإِذْنِ رَبِّها " . این بیان خداست . شجره طیبه اصلش ثابت است. این ثبات، ریشه اش در قرآن است: " یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِت‏ " . آن ریشه می شود علم کلام . علم کلام همان قول ثابت است . اعتقادات حقه اگر برهاناً تمام بشود ، قهراً منقلب می شود در مرحله ی ملکات نفسانی به اخلاق فاضله، در مرحله ی عمل به اعمال صالحه .
اولاً باید این قاعده را حفظ کرد: کلام اسلام، آن هم مذهب حق یعنی ما یتلقی از ائمه ی اهل بیت، آن کلام حقی است که ارزشش وقتی فهمیده می شود که ما عند الناس شناخته بشود .
الآن در دنیا چقدر مسیحی هست ؟ ممالک متمدن، مذهبشان ، آیین شان مسیحیت است . کلام مسیحیت حدش چیست ؟ تورات است و انجیل . اما تورات : خداوند خدا عالم را در شش روز آفرید ، در زمان نوح طغیان و عصیان روی زمین زیاد شد ، خداوند از خلقت آدم پشیمان گشت و در دل خود محزون شد . این تورات همه ی آن فرق . انجیل: عیسی کلمه بود ، کلمه نزد خدا بود ، کلمه خود خدا بود . بعد انجیل را مطالعه کنید ، نهایت امر همان عیسایی که اول کلمه، بعد نزد خدا، بعد خود خدا، به دار آویخته شد . کسی هم که به دار آویخته بشود، به حکم انجیل ملعون است . این عقیده ی نصاراست . مسیحیت محورش این است . عیسی خداست ، بعد خدا تنزل می کند در شکم مریم ، بعد زاییده می شود ، آخر هم به دار آویخته می شود ، خود خدا ملعون می شود .
ما قدر این دین را نشناختیم . بعد به قرآن رجوع کن، ببین معرفت نسبت به خدا چیست . " سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیم‏، لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ یُحْیی‏ وَ یُمیتُ وَهُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ" ؛ خدای قرآن " هُوَ به‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ علیم" است ؛ " هُوَ اللَّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیم‏؛ هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى ". این خدای قرآن و اسلام است ، آن خدای مسیحیت و پاپ است . دنیا در ضلال مبین است.
بعد باز اسلام، گوهرش ، جوهرش در نهج البلاغه است : " أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ .... تا وَ کَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَة " . " بتشعیره المشاعر عرف أن لا مشعر له ، بتجهیره الجواهر عرف أن لا جوهر له ... ضاد النور بالظلمة والوضوح بالبهمة ". شقق القمر می کند .
قرآن، نهج البلاغه، اساس کلام حق است. ان شاء الله سعی کنید در این دو جهت عالم بشوید .
قهراً ریشه ی دین می شود علم کلام . بعد تنه ی دین فقه است . میوه اش سعادت دنیا و آخرت است . کلامی ارزش دارد که موافق باشد با کتاب ، روایات اهل بیت. بعد انحراف از این دو موجب ضلال است . ما قدر این مذهب را نمی دانیم . مالک، رأس و رئیس مذهب مالکیه است . مذاهب اهل سنت از نظر ائمه فقاهت چهار مذهب است : مالکی، حنبلی، شافعی، حنفی . معایب هریک إلی ما شاء الله . ما اشاره می کنیم .
اول مذهب ، مذهب مالکی است . امام این مذهب، مالک است ، فقیه اهل مدینه . نص کلام او به نقل امام المنقدین ذهبی در تذکرة الحفاظ این است : خدا در آسمان است ، علم خدا در زمین است . این حد ائمه ی اهل سنت است . خدا در آسمان است ! آسمان مخلوق خداست یا نه ؟ اگر مخلوق است چه جور مکان خالق است ؟ اینقدر ادراک و شعور نیست .
اما این مذهب: کلام امام ششم را ببین ، اوست ریشه ی علم کلام . یک قسمت از بیان این است: یَا هُوَ، یَا مَنْ لَا هُوَ إِلَّا هُو، یا من لا یعلم ما هو إلا هو. هر جمله ای شق القمر است . همه این[ضمیر اشاره] هستند اما او[ضمیر اشاره] منحصر است به او. لا یدرک ولا یوصف. " کلما میزتموه بأوهامکم فی أدق معانیه فهو مخلوق مثلکم مردود إلیکم ". این کلام این مذهب است . هر جمله ای شق القمر از آسمان علم و حکمت است .
سعی کنید ان شاء الله علم کلام تان ، جوهره ی قرآن و کلمات اهل بیت باشد . اگر بخواهید موفق بشوید ان شاء الله در این رشته کمک بشوید ، از امروز همه تان شروع بکنید به قرائت قرآن از اول قرآن. " فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّر مِنه ".‏ بعد آن قرآن را هدیه کنید به صاحب العصر و الزمان ، لامحاله نظر عنایت او شامل حالتان می شود ؛ شما را از اضطراب ، انحراف، بیمه می کند .
اصول عقائد بسیار مهم است . تمام قدرت شیطان صرف می شود برای القاء باطل در اصول . وقتی ریشه درخت فاسد شد ، تنه ، شاخه ، ثمر ، همه فاسد می شود . علم کلام، اصل الاصول است . مرجع کتاب است و نهج البلاغه و کلمات اهل بیت عصمت و طهارت. اعلام متکلمین عامه از فخر رازی تا دهلوی تا تفتازانی ، اگر انحرافات اینها را کسی ملاحظه کند ، کتب مفصلی می شود
مددی گر به چراغی نکند آتش طور**** چاره ی تیره شب وادی ایمن چه کنم
خلاصه در علم کلام از قرآن، نهج البلاغه، اعتقادات و روایات امام ششم ، امام هشتم در اصول عقائد، ان شاء الله کوچک ترین انحرافی حاصل نشود .
اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه، فی هذه الساعة وفی کل ساعة ولیا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا حتی تسکنه أرضک طوعا وتمتعه فیها طویلا.

سکوت کافى نیست

حضرت آیت الله حاج سید علی حسینی میلانی (مدظله العالی) در جلد سوم کتاب نفیس با پیشوایان هدایت‌گر(شرح زیارت جامعه کبیره)، بخش پنجم و در شرح فراز أُشْهِدُ اللَّهَ وَ أُشْهِدُکُمْ أَنِّی مُؤْمِنٌ بِکُمْ وَ بِمَا آمَنْتُمْ بِهِ، کَافِرٌ بِعَدُوِّکُمْ وَ بِمَا کَفَرْتُمْ بِهِ، به عرضه کردن اعتقادات بر ائمه علیهم السلام می‌پردازند و نخستین عقیده‌اى که خدمت ائمه علیهم السلام اظهار مى شود را، ایمان به ولایت آن حضرات و برائت از مخالفان و دشمنان آن ها می‌دانند. ایشان در ادامه این بحث به تحقق ایمان با برائت اشاره می‌کنند و می‌فرمایند: امّا روایات وارده در این زمینه، فوق حدّ تواتر است که ایمان جز با برائت تحقق پیدا نمى‌کند. این معنا از ضروریات شده که ضرورت، فوق اجماع است. با توجّه به روایات وارده در باب ایمان، حبّ و ولایت اهل بیت علیهم السلام و بغض مخالفان آن ها، این بغض یا جزء ایمان است یا شرط آن، که این مطلب حسّاسى است. معظم له در ادامه به روایات حبّ و بغض اهل بیت در کتب عامه اشاره کرده و پس از آن، درباره وجوب بغض و برائت از مخالفان اهل بیت علیهم السلام مطالب مهمى را بیان می‌کنند که تقدیمتان می‌کنیم:
کتاب با پیشوایان هدایت‏گر (نگرشى نو به شرح زیارت جامعه کبیره)، جلد 3، ص: 271
از احادیث یاد شده معلوم مى شود که سکوت و بى تفاوتى نسبت به دشمنان اهل بیت کافى نیست; پس اگر کسى امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام را دوست داشته باشد، اما نسبت به مخالفان موضع‌گیرى نکند ولایت ندارد.
از این رو، باید این جهت مورد توجّه قرار بگیرد که صِرف حبّ امیرالمؤمنین براى نجات در آخرت کافى نیست، و اگر کسى بگوید: «من امیرالمؤمنین علیه السلام را دوست دارم، اما از مضمون این احادیث سرپیچى مى کنم» یا فاسق است یا کافر. بلکه کافر است، چرا که اگر کسى به مقتضاى این احادیث به تولّى و تبرّى عمل نکند، فرمان رسول خدا صلى الله علیه وآله را معصیت و با دستور آن حضرت مخالفت نموده، و تردیدى نیست که معصیت رسول خدا معصیت خدا و معصیت در اصول دین، کفر است.
اما کسى که از اهلِ ولایت اهل بیت و برائت از دشمنان است و در عین حال معصیت و گناه مى کند، او در احکام عملى فاسق محسوب مى شود. از این رو در شب هاى ماه مبارک رمضان در دعاى ابوحمزه مى خوانیم:
إلهی لم اَعْصِکَ حین عصیتک وأنا بربوبیتک جاحد، ولا بأمرک مُستخف ولا لعقوبتک متعرّض... لکنْ خطیئة عرضت وسوّلت لی نفسی وغلبنی هوای. وأعاننی على ذلک شقوتی، وغرّنی سترک المرخى علی;1
خدایا! آن گاه که معصیت کردم نمى خواستم با ربوبیّت تو مخالفت کنم و امر تو را سبک بشمارم و نمى خواستم خود را در معرض شکنجه تو قرار دهم... ولى گناهى از من سر زد و نفس مرا به آن واداشت، هواى نَفْسم بر من چیره شد، شقوت و بدبختى مرا یارى کرد، پرده پوشى تو مرا فریب داد.
خلاصه این که خدایا! من در مقام گردنکشى و طغیان در برابر ربوبیت تو نیستم، بلکه گناهى بوده که به جهت غلبه هواى نفس عارض شده.
چقدر فرق است بین این که انسان در اثر غلبه هواى نفس گناه کند که این گناه به اصل ایمان او صدمه نزده، بلکه ایمانش او را به توبه وادار مى کند; یا معصیتى کند که کاشف از عدم ایمان باشد و موجب کفر گردد که اگر با این حال بمیرد، مرگ او مرگ جاهلى و یهودیت باشد؟
احادیث یاد شده مفید آن است که ایمان مرکّب از ولایت و برائت است، یا ولایت، مشروط به برائت است. ولایت، اطاعت مطلقه مى آورد و برائت، عدم پیروى از غیر مى آورد. بنابراین، نمى شود انسان بگوید که من نسبت به رسول خدا و اهل بیت علیهم السلام ولایت دارم و ولایت را به معناى حبّ بگیرد، در عین حال نسبت به دشمنان آنان بى تفاوت باشد، یا احیاناً از آن ها نیز دفاع و یا حتى پیروى کند.
به سخن دیگر، اساساً ایمان به رسول خدا و اهل بیت علیهم السلام نظیر توحید خداوند متعال است، کلمه توحید یک کلمه، مشتمل بر نفى و اثبات است که پیش‌تر گفتیم طبق آیه شریفه استمساک به العروة الوثقای موجب نجات در آخرت، حاصل نمى شود مگر به ایمان به خدا و کفر به طاغوت.
با توجه به استدلالى که از نظر قرآنى، حدیثى و عقلى گذشت، معناى اجمالى و کلّى این فراز چنین است که مى خواهیم به امام علیه السلام عرض کنیم: ما در برابر شخص شما، شئون و امورتان تسلیم هستیم.
هر چند بعد از این فراز کلمه «تسلیم» نیامده، اما معناى مقصود این طور است و البته کلمه یاد شده در آینده نیز به صراحت خواهد آمد.
به تعبیر دیگر، ما سر سپرده شما هستیم; نه فقط به خودتان ایمان داریم; بلکه به تمام آن چه که شما معتقد هستید و ایمان دارید ما نیز اعتقاد و ایمان داریم.
براى مثال ائمه علیهم السلام در باب توحید، ایمان دارند که خداوند متعال جسم نیست. ایمان دارند که صفات خالق متعال عین ذات است، نه زائد بر ذات. آن بزرگواران به عدل بارى تعالى ایمان دارند. آن حضرات به جهان آخرت و معاد جسمانى ایمان دارند. البته دلایل این موارد از فرمایشاتشان در کتاب هاى حدیثى و کلامى مطرح شده است.
امام صادق علیه السلام فرمودند:
لا جبر ولا تفویض ولکن أمر بین أمرین.2
این اعتقاد ائمه علیهم السلام است. آنان مردم را نیز به همین عقیده دعوت کرده‌اند.
آنان به شئونات پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله از قرآن، عصمت و دیگر جهات متعلّق به نبوّت ایمان دارند.
ما نیز به همه این امور ایمان داریم که اگر نتوانستیم از روى ادلّه به تمام آن چه ذکر شد، به تفصیل ایمان داشته باشیم باید به قدر وسع، کوشش کنیم تا بتوانیم بر مسائل اصلى اقامه دلیل و برهان کنیم. اما اگر نتوانستیم حتى نسبت به بعضى از این امور، ادلّه را بدانیم و اعتقاد تفصیلى پیدا کنیم، اعتقاد اجمالى لازم خواهد بود و عرض مى کنیم: به آن چه که شما ایمان دارید و همان که شما معتقد هستید و مردم را به آن دعوت کردید، ما ایمان داریم.
این است معناى اطاعت مطلقه; پیروى بى چون و چرا در همه مسائل اعتقادى، عملى، اوامر و نواهى تکلیفى و ارشادى و نیز در سیره و روش که باید از آن بزرگواران تبعیت کنیم.
آن گاه به حضورشان عرض مى کنیم: ما با کسانى که با شما مخالفند، مخالفیم و آن هایى که با شما دشمنى دارند، دشمن هستیم. ما راه مخالفان شما را نمى رویم و ما نمى‌توانیم پیرو مخالفان شما باشیم. آن هایى که از نظر شما مطرود هستند، ما نیز آن ها را طرد مى‌کنیم.
این همان ولایت به معناى حقیقى است; یعنى، چه اشخاص، چه افکار و آرا و انظار و چه اقوال و افعال، هر چه که از طرف شما مطرود واقع شده ما نیز آن را طرد مى‌کنیم; اعم از این که سبب این طرد را بدانیم یا ندانیم. اگر بدانیم بهتر و اگر ندانستیم همین قدر دانستیم که شما طرد کرده‌اید ما نیز آن را طرد و از آن بیزاریم. چون به طور مطلق پیرو شما هستیم.
این معناى تسلیم و واقع تشیّع است...

1. مصباح المتهجد: 589، اقبال الاعمال: 1 / 166، بحار الأنوار: 95 / 88 .

2. ر.ک: الکافى: 1 / 160، حدیث 13، التوحید، شیخ صدوق: 362، بحار الأنوار: 5 / 17، حدیث 27.

برگرفته از کتاب با پیشوایان هدایت‏گر (نگرشى نو به شرح زیارت جامعه کبیره) ـ اثر حضرت آیت الله حاج سید علی حسینی میلانی (مدظله العالی)






شرح زیارت جامعه کبیره

2015/12/21 14:03:14
تبرّی


اگر شور و غوغای عزاداری نبود،عاشورا را نیز مانند غدیر انکار می کردند




اگر شور و غوغای عزاداری نبود،عاشورا را نیز مانند غدیر انکار می کردند
حضرت آیت الله یثربی مدظله تاکید کردند: اگر اصرار ائمه علیهم السلام بر اقامه عزای حضرت سیدالشهدا علیه السلام و تلاش علمای بزرگ شیعه و شور و غوغای شیعه و هیئتی ها در محرم نبود، یقین بدانید که عاشورا را نیز انکار می کردند.

شامگاه چهارشنبه 15 مهر ماه همایش بزرگ هیئات مذهبی کاشان با سخنرانی حضرت آیت الله یثربی دامت برکاته و با حضور پرشور روسا و اعضای هیئت های مذهبی و مادحین و ذاکران اهل بیت در حسینیه آیت الله یثربی (ره) برگزار شد.

آیت الله یثربی در با اشاره به واقعه غدیر بیان داشتند: تاریخ به درستی نگفته است که دلیل انتخاب آن زمان و مکان برای ابلاغ پیام و اکمال دین چه بوده است اما شاید اگر این واقعه در شهر مکه و در برابر مردم آن شهر رخ می داد آن پیام را در نطفه خفه می کردند.

ایشان با بیان اینکه روایت های مختلف، شمار جمعیت در روز غدیر را تا صد و بیست هزار تن گفته اند افزودند: شاهدان ابلاغ پیام از نژادها و بلاد مختلف بودند و سه روز در غدیر توقف کردند، با این حال باز هم غاصبان حق امیرالمومنین با ابزارهای مختلف مقدمات فراموشی و انکار آن واقعه بزرگ را در تاریخ فراهم کردند.

ایشان غدیر را هویت و شناسنامه مسلمانان دانستند و بیان داشتند: در مدت هفتاد روز از غدیر تا رحلت پیامبر منافقانی که در روز غدیر به امیرالمومنین تبریک می گفتند اما دل شان سرشار از کینه و عناد نسبت به حضرت بود با استفاده از جهل مردم، تحریک تعصبات عشیره ای و ایجاد فضای رعب و وحشت، هویت حقیقی مسلمانان را کنار گذاشتند و به جای آن شناسنامه ای جعلی صادر کردند.

استاد برجسته دروس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم افزودند: با بسیج عوامل خشن و تندخوی خود و سوءاستفاده از ظاهر و قالب دین، رخداد آشکاری را که در برابر چشم 120 هزار شاهد رخ داده بود کتمان کردند و آن را از اساس دروغ دانستند.

ایشان بیان داشتند: کتمان این حقیقت تاریخی و صدور شناسنامه جعلی باعث شد تا دینداران حقیقی آگاهی شان را نسبت به رخدادها و موانعی که ممکن است در انتقال پیام رسالت به نسل های بعد خلل ایجاد کند بالا ببرند و امروز زنده ماندن عاشورا محصول همین آگاهی است.

معظم له تصریح کردند: اگر اصرار ائمه علیهم السلام بر اقامه عزای سیدالشهدا علیه السلام و تلاش علمای بزرگ شیعه و شور و غوغای شیعه و هیئتی ها در محرم نبود یقین بدانید که عاشورا را نیز انکار می کردند.

استاد معظم رمز بقای عاشورا را سوگواری های آیینی و سنت های عزاداری در میان نسل های متمادی شیعیان دانستند و تاکید کردند: این عزاداری ها و هیئت های عزای اباعبدالله بود که مسیر سیدالشهدا را در برابر بشر باز کرد و پیام حضرت را به آیندگان رساند.

ایشان با اشاره به این که مأموریت بنی امیه محو دین رسول الله بود، بیان داشتند: فرقه هایی ساختند که اعتقادشان بر این بود که انسان باید در مقابل حاکم و خلیفه، خاضع و مطیع باشد و قیام اباعبدالله نه تنها نقشه و ماموریت آنها را نقش بر آب کرد بلکه راه جدیدی پیش روی انسان ها گذاشت تا از حقوق خود در برابر ظالمان و متعدیان به حقوق انسانی دفاع کنند.

ایشان به روایت های متعدد در خصوص سنت ائمه اطهار در برپایی و زنده نگهداشتن مراسم عزاداری اباعبدالله اشاره کردند و افزودند: این مجالس به آسانی به دست ما نرسیده است و شما هیئتی ها وظیفه دارید همان طور که طبق سنت، عَلَم عزاداری عاشورا را از پدران تان گرفتید آن را بدون کم و کاست به فرزندان و نسل بعدی انتقال دهید.

آیت الله یثربی منبر حسینی را جایگاه تبیین احکام دین و احیای امر ائمه دانستند و با بیان روایتی از امام صادق علیه السلام افزودند: شما با برپایی مجالس عاشورا مشمول دعای خیر ائمه خواهید بود که برای کسانی که امر ائمه را احیا کنند از خداوند طلب رحمت کرده اند.

ایشان به روسا و اعضای هیئت های مذهبی شهرستان توصیه کردند: از این مقام و جایگاه حفاظت کنید و شأن آن را با دعوت از افراد منحرفی که بدیهیات تاریخ را انکار می کنند پایین نیاورید.

رئیس حوزه علمیه کاشان افزودند: تا می توانید شهر را سیاه پوش کنید، کاشان را یکپارچه به مجلس عزای اباعبدالله تبدیل کنید و به خطبا و ذاکرانی که از خارج منطقه دعوت می کنید تذکر دهید که کاشان دانشگاه سیدالشهدا است و مجالس را در سطح علما و فضلا برگزار کنید.

ایشان در پایان خطاب به حاضران بیان داشتند: در ماه های آینده به دلیل برگزاری انتخابات، حتما کسانی خواهند خواست که از مجالس اباعبدالله برای اغراض سیاسی سوءاستفاده کنند، شما آگاه باشید و اجازه ندهید که این آلودگی ها را وارد مجلس اباعبدالله کنند.



غدیر، هویت مذهب است



غدیر، هویت مذهب است
حضرت آیت الله یثربی دامت برکاته، در پایان درس خارج فقه، به مناسبت فرا رسیدن عید غدیر، این واقعه را هویت و شناسنامه اصلی شیعیان نامیدند.

این جلسه که در روز چهارشنبه،‌ 8 مهر ماه 1394 مطابق با 16 ذی الحجه 1436 قمری برگزار شد، استاد برجسته دروس خارج حوزه علمیه قم،‌ با استناد به منابع روایی اظهار داشتند: اهل بیت علیهم السلام، روز عید غدیر را عیدالله اکبر دانستند و آن را بزرگترین سند تاریخی برای اثبات ولایت بلافصل حضرت امیرالمومنین علیه السلام معرفی کردند که باید با بزرگداشت روز افزون آن از هویت و اصالت مذهب پاسداری نمود.

استاد معظم در ادامه افزودند: حدیث شریف غدیر بزرگترین و معتبرترین دلیل بر حقانیت مذهب اهل بیت علیهم السلام است. یکی از آوردگاه های اختلافات علمی بین متکلمین و مفسرین فریقین در آیه اکمال دین می باشد. اهل تسنن از یک سو، آیه اکمال را به روز عرفه و یا روز قربان نسبت دادند؛ از سوی دیگر، روایات زیادی از راویان معتبر خود همچون ابوهریره نقل کردند که اگر کسی در روز هجدهم ذی الحجه روزه بگیرد، ثوابی معادل روزه شصت سال خواهد داشت. بنابراین معلوم می شود در این روز اتفاق بزرگی رخ داده که چنین ثوابی بر آن مترتب شده است؛ حال علمای عامه چگونه می توانند به این تناقض آشکار پاسخ بگویند؟

معظم له با اشاره با فاجعه منا، ضمن تسلیت به همه خانواده های داغدار خواهان روشن شدن وضعیت همه زائران ایرانی شده و موج همدردی مردمی با این فاجعه را ناشی از حس انسان دوستی و تربیت مکتب اهل بیت علیهم السلام دانستند.



گزارش تصویری از مراسم عید غدیر در بیت آیت الله یثربی



طبق سنت هرساله، مردم ولایت مدار شهرستان کاشان به مناسبت عید الله الاکبر، عید سعید غدیرخم، با حضور در بیت معظم آیت الله یثربی دامت برکاته با علمای سادات این بیت دیدار کردند. در این مراسم 10 نفر از طلاب، توسط حضرت آیت الله یثربی دامت برکاته به لباس روحانیت ملبس شدند.

آیةالله العظمی وحید خراسانی مد ظله العالی : روز غدیر روزی بود که قرآن ناطق برای خلافت بلا فصل نصب شد



ذی الحجّة ۱۴۳۶ ۵ مهر ۱۳۹۴

آیةالله العظمی وحید خراسانی مد ظله العالی

روز غدیر روزی بود که قرآن ناطق برای خلافت بلا فصل نصب شد

آیت الله العظمی وحید خراسانی مد ظله العالی در جلسه درس خود در مسجد اعظم به تشریح این روایت از رسول خدا -صلی الله علیه وآله وسلم- که فرمودند: " علیٌّ مع القرآن والقرآن مع علیّ " پرداختند و به نکات دقیق و عمیقی از آن اشاره فرمودند. معظم له در ابتدای سخنانشان ضمن اشاره به برخی از منابع معتبر روایی که این روایت را نقل کرده اند و نزد مخالفین مذهب اعتبار ویژه ای دارد، فرمودند: اعتبار سند و مدرک آن به حدی است که بر همه مبانی رجال عامّه و با بیست میزان، این حدیث وزن شده و از تمام مناقشات تهذیب شده است؛ از این رو از نظر همه مذاهب عامّه این روایت در حد اعلای از صحت است.
ایشان در بیان جایگاه رفیع رسول خدا -صلی الله علیه وآله وسلم-فرمودند: این روایت از زبان کسی صادر شده که به پایه او در عقل، نه اولین از مخلوقات و نه آخرین از آنها نمی رسند، و در فصاحت و بلاغت، جمیع امم به آن نائل نمی شوند؛ همچون کسی حرف می زند. او عقل کل و کل عقل است لذا باید دید در بیان او چه اسراری نهفته است.
آیت الله العظمی وحید خراسانی پس از بیان برخی از لطائف این روایت، فرمودند: پیامبر اکرم -صلی الله علیه وآله وسلم- با این بیان(علی با قرآن و قرآن با علی است) خواست به بشر بفهماند آن کتاب مکنونی که قرآن می فرماید: جز پاکان نمی توانند به آن دست یابند، حقیقت علویه است و همان هم حامل قرآن است. و از این مطلب، سر بیان حضرت امیر المؤمنین علیه السلام روشن می شود آن زمانی که فرمود: من کتاب گویای خدا هستم.
معظم له در فرازی دیگر از بیاناتشان ضمن اشاره به آیه شریفه " وَتَعِیَهَا أُذُنٌ وَاعِیَةٌ "(و گوشهاى شنوا آن را نگاه دارد)فرمودند: همه مفاخر علم تفسیر نوشتند که آن گوش شنوا علی بن ابی طالب-علیهما السلام- است؛ او گوش شنوای هر چیزی شد که بر عقل کل نازل گشت ، همانی که عصاره اش قرآن شد و بر زبان خاتم النبیین-صلی الله علیه وآله-جاری گردید، و نتیجه این شد که علی با قرآن است و قرآن با علی.
ایشان در پایان فرمودند: باید دید قلب علی علیه السلام با چه قرآنی است. این قرآن همان قرآنی است که خداوند بر نزول آن خودش را حمد نمود و بر آن تبارک فرمود، این همان قرآنی است که به آن کوه ها از جا کنده می شود و مرده ها به سخن می آیند، این همان قرآنی است که قدرت یک حرف آن تخت بلقیس را برای سلیمان حاضر کرد و این همان قرآنی است که بیانگر هر چیزی است.

مشروح بیانات معظم له را در ادامه ملاحظه نمایید:

بِسمِ اَللهِ الرحَمن الرحَیم
اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمَین وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سِیدَنا مُحَمَّد وَ آلهِ الطاهِرِین، سِیَّما بَقیةِ اللهِ فِی اَلارَضین وَ العنُ عَلَی اَعَدائِهم اِلی یَومِ الدین.
این حدیث: «علیٌ مع القرآن والقرآن مع علی»، اولاً سند حدیث، ثانیاً فقه الحدیث. اول، روایت؛ بعد ، درایت؛ آن وقت روشن خواهد شد غدیر یعنی چه، و این روز چه روزی بود که الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ ، و این تعبّد نیست، عین تحقیق دقیق بر مبنای ادّق براهین است، چون امتیاز این مذهب این است، نیازی به تعصب نیست، اساس بر حکمت است و منطق و استدلال و عقل و کتاب و سنت. چون چنین است، حدیث سنداً ملاحظه بشود، تا به دلالتش.

اعتبار روایت "علی مع القرآن" نزد مخالفین مذهب
المعجم الصغیر، جلد اول؛ المجعم الأوسط جلد پنجم؛ الجامع الصغیر، جلد دوم؛ کنز العمّال جلد اول. فیض الغدیر جلد چهارم؛ سبیل الهدی والرشاد جلد اول؛ ینابیع الموده جلد اول؛ مستدرک حافظ حاکم نیشابوری جلد سوم؛ تلخیص امام المنقدین ذهبی؛ این قسمتی از مدارک است. اما سند روایت در کمال صحت است، به حدّی که بر جمیع مبانی رجال عامّه با بیست میزان این حدیث وزن شده و از تمام مناقشات رجالیّه تهذیب شده است. نتیجه این است که از نظر تمام مذاهب عامّه این روایت در حد اعلای از صحت است. این روایت.

باهم بودن و مشارکت وجودی علی علیه السلام و قرآن
اما متن که برهان قاطع بر بطلان خلافت اول و دوم و سوم است، و دلیل قطعی بر خلافت بلا فصل علی بن ابی طالب است، این متن است؛ متن این است:
علیٌ مع القرآن والقرآنُ مع علی، لن یتفرقا حتی یردا علیَّ الحوض.
این متن حدیث است، اما فهم حدیث. اضافه دو قسم است: یک قسم اضافات مختلفة الأطراف، مثل ابوّت و بنوّت؛ مقوله، اضافه است اما طرفین اضافه مختلف است. یک قسم اضافه متفقة الأطراف، مثل أخوّت. این طرف و آن طرف یک مفهوم است، نه دو مفهوم.
این روایت از زبان کسی است که عقل کل است و کل العقل است؛ از جهت مغزش. از جهت پوستش و قشرش: افصح من نطق بالذات است. نه به پایه او در عقل، اولین و آخرین می رسند، نه به حد او در فصاحت و بلاغت، جمیع امم نائل می شوند؛ همچو کسی حرف می زند. اضافه ای که به کار برده است- آن کسی که « وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى » - اضافۀ متحدةُ الاطراف است، و آن معیت است.
نکته مهم این است که در این اضافه، یک طرف مغنی از طرف دیگر است. وقتی گفتند: زید برادر عمرو است، محتاج نیست که باز بگویند : عمرو برادر زید است. قدرت علمی اینجاست. فرمود: علیٌ مع القرآن، کافی بود که القرآن مع علی، اما در عین حال در این اضافه متفقة الأطراف، به یک طرف اکتفا نکرد، فرمود: علیٌ مع القرآن، باز برگرداند: والقرآن مع علی؛ سرّش چیست؟ آنچه ما استقصا کردیم، هفت مطلب است ولی به قدری که بشود گفت.
سرّ اول این است: ترکیب این چنین است: علیٌ مع القرآن والقرآن مع علی. اول علی، آخر علی. در این اولیت و آخریت بحثی است. علی با قرآن، قرآن با علی. شروع به علی، ختم به علی. قرآن...، قرآن، وسط واقع شده است؛ قلب، شده است قرآن. قلب این دو کلمه چیست؟ والقرآن مع علی. القرآن... باز در آن "القرآن" و در آن "والقرآن" بحث مفصلی است. غوغایی است این حدیث.

علی علیه السلام قرآن ناطق است
قرآن را در وسط گذاشته است، باید دید آنچه در وسط است، چیست؟ آنچه در قلب علی است، چیست؟ علی دو قسمت شد، در وسط، قرآن قرار گرفت. قرآن چیست؟ « وَإِنَّکَ... » - این ها را خوب دقت کنید- « وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآَنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ »، قرآن تجلی علم لا یتناهی است. قرآن بروز حکمت غیر متناهی است. این چه غوغایی است؟! در این سینه چه گذاشته شده است؟! « إنَّهُ لَقُرْآَنٌ کَرِیمٌ ، فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ ». خواست بفهماند به بشر- اما بشر، نه صورت بشر- که این، همان کتاب مکنون است. « إنَّهُ لَقُرْآَنٌ کَرِیمٌ ،فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ ،لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ». گفت: أنا کتاب الله الناطق. اما کی فهمید که او چه گفت؟ پیغمبر در اینجا نشان داد به علیٌ مع القرآن والقرآنُ مع علی، که آن کتاب مکنون، حقیقت علویه است که حامل قرآن است.

علی علیه السلام گوش شنوا و حافظ قرآن است
آن وقت سرّ اعلای بحث این است که: علی، شده ظرف؛ مظروف چیست؟ قرآن. قرآن در وسط است؛ دو طرف، علی. بعد ریشه این مطلب باز خود قرآن است: « وَتَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ». آن وعا چیست؟ آن وعایی که خدا در آن آیه فرموده: «وَتَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ»، آن وعا و ظرف کیست؟- چون ما در این بحث، از مذهب شیعه هیچ استفاده نمی کنیم، فقط مبنا کتاب و سنتی است که چهار مذهب بیچاره اند، بپذیرند. اساس این است- آن ظرف که در اینجا شده علی. « وَتَعِیَهَا أُذُنٌ وَاعِیَةٌ »، آن اذن واعیه کیست؟
تفسیر ابن جریر، جار الله زمخشری، هیثمی، فخر رازی، ابن عساکر، حلیة الأولیاء، درّ المنثور، کنز العمّال، نور الأبصار، تمام این اساطین تفسیر عامّه، همه [نوشتند]: « وَتَعِیَهَا أُذُنٌ وَاعِیَةٌ » آن اذن واعیه علی بن ابی طالب است. همان اذن واعیه که فرا گرفت همه آنچه را که بر عقل کل نازل شد، همان شد عصاره اش از قرآن؛ تنزّل کرد به لسان خاتم؛ نتیجه این شد: علیٌ مع القرآن والقرآنٌ مع علی.

همراهی جدایی ناپذیر علی علیه السلام وقرآن
آن وقت آیا آنهایی که این روایات را ضبط کردند، فهمیدند این معیت به کجا منتهی می شود؟ این معیتی که...- مهم این است، بعد از معیت - چون معیت اعم است: تارة تنتهی به تفرق، تارة لا تنتهی. برای دفع دخل مقدّر فرمود: لن یتفرقا، این معیتی است که این دو از هم هرگز جدا شدنی نیستند حتی یردا عَلَیَّ الحوض.

قرآنی که همراه علی علیه السلام است
اگر مطلب این است، اینجا جای این بحث هست. علیٌ مع القرآن، چه قرآنی ؟! دو کلمه است. خوب دقت کنید. خدا اگر خودش را حمد کند باید دید مورد حمد چیست؟ اگر خودش به خودش تبارک بگوید، باید دید آن مورد چیست؟ « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْکِتَابَ »؛ این قرآنی است که خدا به نزول آن، خودش را حمد کرده است؛ این قرآنی است که خدا خودش به خودش در نزول این قرآن تبارک گفته است: « تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ »؛ این چیست؟ چون این قرآن، عصاره علم صد و بیست و چهار هزار پیغمبر است مع شئ زائد، و آن شی زائد، لا یدرک ولا یوصف است. فقط اشاره ای شده است: « وَلَوْ أَنَّ قُرْآَنًا... »- در قلب او این است. این است فقه حدیث، علیٌ مع القرآن والقرآن مع علی. چه قرآنی با علی است؟ چه علی با قرآن است؟ - اما آن قرآنی که با علی است، این قرآن است:« وَلَوْ أَنَّ قُرْآَنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعًا »؛ قرآنی که به آن قرآن کوه ها از جا کنده می شود، قرآنی که به آن قرآن مرده ها به سخن می آیند، قرآنی که یک حرف آن قرآن، قدرتش این بود: قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ ... تخت بلقیس را حاضر می کنم به یک حرف از این کتاب قبل از این که پلک بالای چشمت به پلک پایین برسد. یک حرف پیش آصف بود اما « وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ » در قلب علی بن ابی طالب است. این است قرآنی که با علی است.
بقیه بعد.

تلاش‏‌هاى ناکارآمد براى بى‌اعتبار کردن حدیث غدیر



تلاش‏‌هاى ناکارآمد براى بى‌اعتبار کردن حدیث غدیر

حضرت آیت الله حاج سید علی حسینی میلانی (مدظله العالی) در بخش سوم از کتاب نگاهى به حدیث غدیر، به گوشه‏‌اى از تلاش‏‌هاى عالمان اهل تسنّن در توجیه واقعه تاریخى غدیر ‏پرداخته‌اند که تقدیمتان می‌کنیم:
تلاش‏‌هاى ناکارآمد
بزرگان اهل سنّت راه‏‌هایى را براى توجیه این واقعه به کار برده‏‌اند تا مفاد این حدیث شریف با اتفاقات پس از رحلت رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‏ منافات نداشته باشد؛ ولى آن‏ها با انکار یکى از قطعی‌ترین سنّت‏‌هاى رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‏ خود را از مصادیق این آیه شریفه قرار داده‌‏اند و به دوران جاهلى باز گشته‌‏اند. آن سان که خداوند متعال در قرآن کریم می‌‏فرماید:
«وَمَا مُحمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى‏ أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنْقَلِبْ عَلَى‏ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللَّه شَیْئاً»؛1
محمّد صلى اللَّه علیه وآله‏ فقط فرستاده خداست و پیش از او فرستادگان دیگرى نیز بودند آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب باز می‌‏گردید (و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیت برمی‌‏گردید)؟ و هر کس به جاهلیت باز گردد هرگز به خدا ضرر نمی‌‏زند.
اینک به بخشى از تلاش‌‏هاى ناکارآمد آنان در برابر حدیث غدیر اشاره می‌‏نماییم.
1. على علیه السلام در حجّة الوداع نبوده است!
پیش از طرح این مسأله، جاى شگفتى و خنده است که اهل سنّت به چنین مسأله‌اى پرداخته‌‏اند. آنان ادّعا می‌کنند که على بن ابی‌طالب هنگام حجّة الوداع در یمن بوده و به هنگام حضور رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‏ در مناسک حجّ و مراجعت از مکّه، در کنار آن حضرت نبوده است. بنا بر این تمام احادیثى که درباره واقعه غدیر خمّ (این که پیامبر خدا صلى اللَّه علیه وآله‏ دست على‏ علیه السلام‏ را گرفت و او را به عنوان خلیفه و جانشین خود به مردم معرفى کرد و فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه») دروغ محض است!؛ چرا که على در یمن بود.
تعجّب نکنید اگر بگوییم که گوینده این سخن سخیف و بی‌اساس فخر رازى است؛ ولى جاى بسى خوش‏بختى است که ابن حجر مکّى نویسنده کتاب الصواعق المحرقه، این ادّعا را مردود دانسته است.2 هم چنین شرح‌کنندگان احادیث نبوى‏ صلى اللَّه علیه وآله‏ که اهل سنّت در فهم احادیث به آن‏ها مراجعه می‌‏کنند این سخن را ردّ کرده‌‏اند.
روش ما در پژوهش‏‌هاى علمى، این است که به کتاب‏‌هاى عالمانى هم چون: مَناوى (نگارنده فیض القدیر)، شیخ على قارى (شارح شفاء قاضى عیاض و نگارنده مرقاة در شرح مشکات) و از شرح‏‌هایى که نوشته شده است نیز به شرح مواهب لدّنیّه (نگارش زرقانى مالکى) مراجعه کنیم؛ چرا که اینان شارحان و عالمان بزرگ در علم حدیث هستند و سخنان و نظریه‏‌هاى آنان در شرح و بیان معانى احادیث در نزد اهل سنّت حجّت است. ما با مراجعه به اینان به سخنان‌شان احتجاج می‌‏کنیم و اهل تسنّن را به وسیله سخنان علماى خودشان ملزم می‌نماییم.
به عنوان نمونه ملّا على قارى در کتاب المرقاة می‌‏نویسد:
نبود على‏ علیه السلام‏ در مکه کلامى باطل است؛ زیرا در تاریخ ثابت شده است که على‏ علیه السلام‏ از یمن برگشته بود و در حجّة الوداع همراه‏ رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‏ حضور داشت.3 از طرفى در کتاب‌‏هاى صحیح شش‌گانه، مسندهاى اهل سنّت و منابع دیگر- آن جا که واقعه خروج از احرام در حجّ را ذکر کرده‌‏اند- به این مطلب تصریح کرده‌‏اند که على‏ علیه السلام‏ در حجّة الوداع همراه رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‏ بوده است.
از این رو سخن فخر رازى که على‏ علیه السلام‏ در آن زمان در یمن بوده است، از جهت دیگرى نشان‏گر صحّت حدیث غدیر بوده و بر امامت و خلافت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام‏ دلالت کامل دارد.
2. مناقشه در صحّت حدیث غدیر
راه دیگرى که اهل سنّت براى بی‌اعتبار کردن «حدیث غدیر» پیموده‏‌اند، اشکال کردن در صحّت حدیث غدیر است. برخى از آنان از جمله فخر رازى گفته‌اند: ما صحّت حدیث غدیر را نمی‌‏پذیریم.
در پاسخ به این مناقشه، در گذشته یادآور شدیم که عدّه بسیارى از بزرگان اهل تسنّن به تواتر «حدیث غدیر» تصریح نموده و این حدیث شریف را در کتاب‌هایى که فقط به نقل احادیث متواتر پرداخته و به همین علّت تألیف شده است، ذکر کرده‌اند.
3. ادّعاى عدم تواتر «حدیث غدیر»
از راه کارهاى ناکارآمد دیگرى که براى بی‌اعتبار کردن حدیث غدیر صورت گرفته، ادّعا شده است که حدیث غدیر متواتر نیست.
ابن حزم اندلسى و بعضى از پیروانش قائل به عدم تواتر «حدیث غدیر» هستند و از معاصران نیز شیخ سلیم بشرى مالکى مصرى، در نامه‌اى که به سیّد شرف الدّین‏ رحمه اللَّه‏ می‌‏نویسد، چنین می‌نگارد:
شما شیعیان قائلید که امامت، اصلى از اصول دین است و شکّى نیست که اصول دین جز با خبرهاى متواتر و یا دلیل‏‌هاى قطعى ثابت نمی‌شود و ما در تواتر «حدیث غدیر» با شما موافق نیستیم. در نتیجه امامت على با حدیث غدیر ثابت نمی‌شود.
به عبارت دیگر، اینان صحّت حدیث غدیر را پذیرفته‏‌اند؛ ولى در تواتر آن اشکال کرده‌‏اند. پس اگر تواتر حدیث غدیر تمام نشود، استدلال به امامت على‏ علیه السلام‏ نیز تمام نخواهد شد؛ زیرا حدیثِ ظنى، گرچه صحیح و معتبر باشد؛ ولى نمی‌‏تواند اصلى از اصول دین را ثابت کند؛ زیرا اصول دین ناگزیر باید با قطع و یقین ثابت شود و حدیث ظنّى، مفید قطع نبوده و نخواهد توانست امر قطعى را ثابت کند.
در پاسخ این اشکال می‌‏گوییم: در صورتى این ایراد وارد است که تواتر «حدیث غدیر» ثابت نشود؛ ولى ما اهل سنّت را ملزم می‌کنیم که پیشوایان بزرگ آن‏ها افرادى چون: ذهبى، ابن کثیر، ابن جَزَرى، سیوطى، کتّانى، زبیدى، متّقى هندى و شیخ على قارى بر تواتر «حدیث غدیر» تصریح کرده‌‏اند.
از طرفى در شرح حال ابن حزم اندلسى نوشته‏‌اند که وى از نواصب بوده و با اهل بیت‏ علیهم السلام‏ دشمنى داشته است. در احوالات او می‌نویسند: شمشیر حَجّاج بن یوسف ثقفى (در دشمنى با على‏ علیه السلام‏) با زبان ابن حزم دو برادرند که از یک مادر زاده شده‌‏اند. شقی‌تر از ابن حزم کسانى هستند که از او پیروى کرده و سخنان باطل این شخص ناصبى را مستند آراى خود قرار داده‌‏اند.
البتّه کمبود فرصت از قلم‌فرسایى بیشتر در این باره جلوگیرى می‌‏کند؛ وگرنه به برخى از سخنان باطل این مرد اشاره می‌‏کردیم که بنا بر این گفته‏‌هایش می‌توان به کفر او حکم کرد.
بنا بر این با اعتراف بزرگان و پیشوایان اهل تسنّن به تواتر «حدیث غدیر»، این اشکال نیز از کار افتاد.
4. آیا کلمه «مَوْلى‏» در کلام عرب به معناى «اوْلى» آمده است؟
اساسی‌ترین اشکال اهل سنّت بر دلالت «حدیث غدیر» این است که دلالت این حدیث بر مدّعاى شیعه وقتى تمام است که کلمه «مَوْلى‏» که در حدیث شریف آمده است- در استعمالات فصیح عرب به معناى «اوْلى‏» آمده باشد.
پیرامون این اشکال شیخ عبدالعزیز دهلوى، صاحب کتاب تحفه اثنا عشریّه می‌نویسد: به اتّفاق اهل لغت، واژه «مَوْلى‏» به معناى «اوْلى‏» استعمال نشده است. وى با این ادّعا، «حدیث غدیر» را از دلالتش بر مدّعاى شیعه ساقط کرده و ادّعا می‌‏کند که هیچ یک از اهل لغت واژه «مولى‏» را به معناى «اولى» به کار نبرده‌‏اند.
ما با سه روش به عبدالعزیز دهلوى و همفکرانش پاسخ می‌‏دهیم:
1. حدیث شریف غدیر تنها با واژه «مَوْلى‏» نقل نشده است؛ بلکه با واژگانى هم چون: «ولىّ»، «امیر» و مانند این دو نیز آمده است که پیش‏تر به آن‏ها اشاره شد.
2. پیش‏تر تذکّر دادیم که‏
الحدیثُ یُفَسِّرُ بَعْضُهُ بعضاً؛
برخى از حدیث‏ها، برخى دیگر را تفسیر و بیان می‌نمایند.
بنا بر این بر فرض این که واژه «مَوْلى‏» در «حدیث غدیر» مبهم باشد، با استفاده از نقل‏‌هاى دیگر ابهامى که آنان مدّعى هستند برطرف شده و در نتیجه، اشکال وارد بر حدیث شریف منتفى خواهد شد.
3. آن چه که اساس و بنیان اشکال اهل سنّت را فرو می‌ریزد این‏است که در قرآن کریم‏ و احادیث صحیحى که در کتاب‏‌هاى اهل تسنّن؛ از جمله صحیح بُخارى و صحیح مسلم موجود است واژه «مَوْلى‏»، به معناى «اوْلى‏» به کار رفته است.
گفتنى است که ورود در این بحث به طور تفصیلى و در پرتو استدلال به قرآن، روایات، اشعار فصیح عرب و کاربردهاى ادبى زبان عرب به مجال وسیع‌‏ترى نیاز دارد که ما در این مجال فقط به ذکر اسامى عدّه‏‌اى از بزرگان تفسیر، لغت و ادب اهل تسنّن بسنده می‌‏کنیم که اینان تصریح کرده‌اند که واژه «مَوْلى‏»، در لغت عرب، به معناى «اوْلى‏» آمده است:
1. ابوزید انصارى، لغوى معروف؛
2. ابوعبیده بصرى (معمّر بن مثنّى)؛
3. ابوالحسن اخفش؛
4. ابوالعبّاس ثعلب؛
5. ابوالعبّاس مُبرِّد؛
6. ابواسحاق زجّاج؛
7. ابوبکر بن انبارى؛
8. ابونصر جوهرى، نویسنده کتاب معروف صِحاح اللّغة؛
9. جار اللَّه زمخشرى، نویسنده تفسیر معروف کشّاف؛
10. حسین بَغَوى، نویسنده کتاب تفسیر مصابیح السنّة؛
11. ابوالفرج ابن جوزى حنبلى؛
12. ناصرالدّین بیضاوى، نگارنده کتاب معروف تفسیر بیضاوى؛
13. نَسَفى، نویسنده کتاب معروف تفسیر نَسَفى؛
14. ابوالسّعود عمادى، نویسنده تفسیر معروف ابوالسُّعود؛
15. شهاب الدّین خفاجى، صاحب حاشیه مفصّل بر تفسیر بیضاوى؛
هم چنین برخى از بزرگان لغت و ادب در توضیحاتى که بر تفسیر بیضاوى نوشته‌‏اند بر این مطلب تصریح نموده‌‏اند. به نظر می‌رسد که تصریح همین مقدار از دانشمندان بزرگ اهل تسنّن در پاسخ به این اشکال کافى است.
کوتاه سخن این که: واژه «مولى» در قرآن کریم به کار رفته و به «أولى» تفسیر شده است، آن جا که خداوند متعال می‌فرماید:
«هِیَ مَوْلاکُمْ وَبِئْسَ الْمَصیرُ»؛4
جایگاه شما آتش است و همان شایسته شماست و چه بد جایگاهى است.
مفسّران در تفسیر این آیه گفته‌‏اند:
هى أولى بکم وبئس المصیر؛
آتش شایسته شماست و چه بد جایگاهى است.
البته در این زمینه احادیث بسیارى رسیده است و این مطلب در اشعار عربى فصیح نیز آمده و در واژگان لغویان نیز بیان شده است.5
5. «حدیث غدیر» بر امامت بلا فصل، دلالت نمى‏کند!
آن گاه که اهل سنّت نتوانستند با روش‏هاى علمى «حدیث غدیر» را بى‏اعتبار سازند، دلالت آن را زیر سؤال بردند و گفتند: ما دلالت «حدیث غدیر» را بر امامت على‏ علیه السلام‏ و این که او به سان پیامبر صلى اللَّه علیه وآله‏ به مؤمنان از خودشان شایسته‏تر است، مى‏پذیریم؛ ولى این حدیث به خلافت بلافصل او دلالت ندارد؛ بلکه بر خلافت آن حضرت پس از عثمان بن عفّان- همان طورى که در خارج واقع گردیده است- دلالت می‌کند و منظور پیامبر خدا صلى اللَّه علیه وآله‏ از این حدیث، خلافت و امامت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام‏ بعد از عثمان و در مرتبه چهارم است!
باید دانست که اهل سنّت ابوبکر و عمر را بر عثمان، برترى و تفضیل مى‏دهند؛ ولى در این که آیا على‏ علیه السلام‏ افضل است یا عثمان، اختلاف دارند! و برخى از آنان، على‏ علیه السلام‏ را بر عثمان برترى می‌دهند.
البتّه ما با استناد به کتاب‏‌هاى اهل تسنّن، مى‏توانیم اثبات کنیم که طبق احادیثى که در فضایل خلفاى سه گانه آمده عثمان برتر از شیخین است.
در این صورت اگر عثمان بر شیخین برترى داده شود و على‏ علیه السلام‏ هم از عثمان افضل باشد- آن‌سان که عدّه زیادى از بزرگان اهل تسنّن بر این عقیده‌‏اند- به طور قطع و یقین، امیرالمؤمنین‏ علیه السلام‏ از همه امّت افضل خواهد بود و این خود یکى از ادلّه امامت و خلافت بلافصل آن بزرگوار خواهد بود.
در هر صورت، اهل تسنّن با این اشکال، دلالت «حدیث غدیر» را بر خلافت بلا فصل نفى کرده و می‌گویند «حدیث غدیر» فقط خلافت على‏ علیه السلام‏ را بعد از عثمان بن عفّان ثابت می‌کند.
پاسخ از اشکال‏
ما این اشکال را از سه جهت پاسخ می‌دهیم و می‌گوییم:
نخست. ادّعاى آنان که «حدیث غدیر» بر خلافت على‏ علیه السلام‏ بعد از عثمان دلالت می‌کند، به دلیل‏‌هاى قطعى و مقبول در نزد شیعه و سنى نیاز دارد که امامت ابوبکر، عمر و عثمان را پس از رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‏ ثابت کند و تا چنین امرى ثابت نشود، این اشکال وارد نخواهد بود. بدیهى است که اگر طبق اعتقاد آنان یک حدیث قطعى و یقینى و مورد اتفاق طرفین بود، نزاعى بین شیعه و سنّى نمی‌ماند. با این که چنین حدیثى بر اثبات خلافت سه خلیفه پیشین وجود ندارد. بنا بر این اصل این اشکال، به تعبیر علمى «مصادره به مطلوب»6 و بطلان چنین استدلالى روشن است.
دوم. بنا بر مضمون «حدیث غدیر»، على‏ علیه السلام‏ از این سه نفر نیز نسبت به خودشان اوْلى‏ و شایسته‌‏تر است؛ زیرا با توجه به آن چه بیان شد، همان اولویّتى که رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‏ بر امّت داشت، بدون کم و کاست و بر طبق مفاد «حدیث غدیر»، براى امیرالمؤمنین‏ علیه السلام‏ ثابت است.
سوم. طبق روایات صحیحى که وارد شده است ابوبکر، عمر و عثمان در روز عید غدیر و به هنگام بیعت با امیرالمؤمنین‏ علیه السلام‏، امامت و خلافت آن حضرت را تبریک و تهنیت گفتند. عمر بن خطّاب در آن روز به امیر مؤمنان‏ علیه السلام‏ این گونه خطاب کرد:
بخٍّ بخٍّ لک یا علیُّ! أصبحت مولای ومولى کلّ مؤمن ومؤمنة؛
مبارک بر تو اى على! مولاى من و هر مرد و زن مؤمن گردیدى.
این تبریک و تهنیت عمر یکى از مشهورترین عبارات و ورد زبان همگان است؛ هم چنان که عمر بن خطّاب در هفتاد مورد اعتراف کرد و گفت:
لولا علیٌّ لهلک عمر؛
اگر على نبود، عمر هلاک شده بود.
از این اعتراف عمر نیز هر عالم و جاهل و هر بزرگ و کوچکى حتى کودکان باخبرند.
حال آنان این روایات را چگونه توجیه می‌کنند؟ و با وجود چنین شواهدى چگونه «حدیث غدیر» را نشان‏گر بر امامت على‏ علیه السلام‏ بعد از عثمان می‌دانند؟
به راستى آیا بیعت سه خلیفه نخست در روز غدیر با امیر مؤمنان على‏ علیه السلام‏ به خلافت بعد از عثمان مقیّد بوده است؟!
در هر صورت این اشکال نیز فایده‌‏اى ندارد و آنان متوجّه این موضوع هستند.
6. آیا «حدیث غدیر» بر امامت باطنى دلالت می‌کند؟
آخرین تیرى که در ترکش براى خصم مانده این است که برخى از اهل تسنّن امامت را به دو بخش تقسیم کرده‏‌اند:
1. امامت باطنى؛
2. امامت ظاهرى.
امامت باطنى- که امامت در نزد متصوّفه نیز همین است- همان امامت در معنا و قضایاى معنوى و امور باطنى است و به پندار برخى از اهل تسنّن، على‏ علیه السلام‏ امام مسلمانان و خلیفه بلا فصل رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‏ در امور باطنى است و سه خلیفه نخست، همان خلفاى ظاهرى بر مسلمانان هستند و حقّ حکومت و امر و نهى دارند که امّت باید مطیع آنان بوده و از اوامر و نواهى آنان اطاعت کنند.
اینان چنین می‌گویند. گویى امر امامت و ریاست عامّه بر امّت امرى است که به نظر آنان موکول شده است تا به اختیار خود، آن را به دو قسم نمایند؛ سپس هر بخشى را به هرکه می‌پسندند و هواى نفسشان به آن طرف مایل است عطا کنند؛ به گونه‌‏اى که بخشى را به حضرت على‏ علیه السلام‏ و فرزندانش‏ علیهم السلام‏ عطا نمایند و بخش دیگرى را به خلفاى سه‌گانه، آن گاه به معاویه؛ سپس به یزید و پس از آن به متوکّل و ... تا امروز ارزانى دارند. گویى امر امامت در اختیار آنها و روى هوا و هوس آن‏هاست که به على‏ علیه السلام‏ بگویند: تو امام به این معنا هستى و تو فلانى امام به معناى دیگر.
گویا اینان سخن خداوند متعال را نشنیده‌‏اند ویا شنیده‌‏اند؛ ولى خود را به ناشنوایى می‌‏زنند که می‌فرماید:
«وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحَانَ اللَّه ‏وَتَعَالَى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ»؛7
پروردگارت هر چه را بخواهد مى‏آفریند و اختیار مى‏کند و آنان [در برابر او] اختیارى ندارند. خدا از شرک آنان منزّه و برتر است.
آیا این بیان تهدیدآمیز آیه کریمه و حکم نمودن به شرک کسانى که براى خود حقّ اختیار قائلند، براى جلوگیرى از خودکامگى کسانى که مدّعىِ اعتقاد به قرآن هستند کافى نیست؟
البتّه به طور کامل روشن شد که این اشکال به مَضحکه شبیه‏‌تر است تا سخن علمى، و نهایت چیزى که از این اشکال استفاده می‌‏شود، این است که اهل تسنّن از هر گونه مناقشه قابل قبولى در دلالت «حدیث غدیر» عاجز گشته‌‏اند که به این مطالب واهى پناه آورده‌اند.
خداوند متعال مى‏فرماید:
«فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّى‏ یُحَکِّمُوکَ فِیَما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیماً»؛8
به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن نخواهند بود، مگر این که در اختلافات خود، تو را به داورى برگزینند و پس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نکرده و کاملًا تسلیم باشند.
این پژوهش را با دعاى قرآنى به پایان می‌بریم که:
«رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»؛9
خدایا! به ما در دنیا نیکى عطا کن، و در آخرت نیز نیکى عطا فرما، و ما را از عذاب آتش حفظ فرما.
و می‌گوییم:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لاأَنْ هَدانَا اللَّهُ»؛10
ستایش ویژه خداوندى است که ما را به این (هدایت‏ها) رهنمون شد و اگر خدا ما را هدایت نکرده بود، ما از راه یافته‏‌گان نبودیم.
آرى، خداى سبحان را سپاسگزاریم که ما را از پیروان ولایت امیر مؤمنان على‏ علیه السلام‏ و فرزندان معصوم او قرار داد و پایانی‌ترین فراخوانى ما همان سپاس بی‌پایان از پروردگار جهانیان است و درود خدا بر محمّد و خاندان پاک آن حضرت باد.

(1). سوره آل عمران: آیه 144.
(2). الصواعق المحرقه: 25.
(3). مرقاة المفاتیح فی شرح مشکاة المصابیح: 5/ 574.
(4). سوره حدید: آیه 15.
(5). براى آگاهى بیشتر از موارد استعمال واژه «مَوْلى‏» به معناى «اوْلى‏»، مى‏توانید به کتاب: نفحات الأزهار فى خلاصة عبقات الانوار- بخش «حدیث غدیر»- مراجعه نمایید.
(6). مصادره به مطلوب به معناى مدّعى را عین دلیل قرار دادن است.
(7). سوره قصص: آیه 68.
(8). سوره نساء: آیه 65.
(9). سوره بقره: آیه 201.
(10). سوره اعراف: آیه 43.

برگرفته از کتاب نگاهى به حدیث غدیر- حضرت آیت الله حاج سید علی حسینی میلانی (مدظله العالی)

2015/09/28 11:14:49

عید غدیر




بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی در ششمین اجلاس بین المللی دکترین جهانی دهه غدیر



بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی در ششمین اجلاس بین المللی دکترین جهانی دهه غدیر

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی به نقل از خبرگزاری حوزه، آیت الله علوی بروجردی امروز در ششمین اجلاس بین المللی دکترین جهانی دهه غدیر که در شبستان نجمه خاتون برگزار شد، با اشاره به اینکه غدیر فقط یک مسئله تاریخی نیست، اظهار داشت: غدیر مسئله روز بشریت و جهانی است.

وی با اشاره به اتمام حجت حضرت علی(ع) با صحابه و یاران رسول الله، تصریح کرد: حضرت فاطمه زهرا(س) و امیرالمومنین(ع) با همه ساکتین بعد از رحلت رسول الله در خصوص غدیر اتمام حجت کردند که آیا شما نشنیدید و ندیدید رسول اکرم(ص) چه کسی را جانشین خود کرد؟

تولیت مسجد اعظم افزود: حضرت فاطمه(س) و امام علی(ع) آن روز اتمام حجت کردند تا همه بدانند انکار غدیر چه عوارض و عواقبی برای جامعه اسلامی در طول قرون و اعصار خواهد داشت.

آیت الله علوی بروجردی تصریح کرد: این اتمام حجت باید به نحو کامل از سوی حضرت زهرا(س) و امام علی(ع) انجام می شد که یادآور رسول الله بودند.

تاثیر زمامداران در روی گردانی از غدیر

وی با اشاره به تاثیر زمامداران و اربابان نفوذ قومی و جاهلی در روی گردانی مردم از خلافت حضرت علی(ع)، گفت: بازیگران منکر غدیر، صحنه را به نحوی تنظیم کردند که مردم فریب بخورند یا جرات اظهارنظر پیدا نکنند.

انکار غدیر اصالت اسلام را زیر سوال برد

تولیت مسجد اعظم با بیان اینکه انکار غدیر تمام اصالت ها را در اسلام زیر سوال برد، گفت: منکران غدیر برای اینکه دیگران را به جای علی بن ابیطالب(ع) به خلافت برسانند و آنها را موجه جلوه دهند، دست به ادعاهایی از منظر خود زدند که ریشه در اسلام نداشت و مخالف با اصول اساسی دین بود.

آیت الله علوی بروجردی با بیان اینکه کسانی که جای پیامبر نشستند از مقام عصمت و عدالت برخوردار نبودند، ابراز داشت: آنها برای موجه جلوه دادن این مسئله، عصمت را حتی در میان انبیا و رسول الله برخلاف آیات قرآن کریم انکار کردند.

وی افزود: کسانی که بعد از پیامبر به خلافت رسیدند به مبانی احکام آشنا نبودند و از کتاب الهی و قرآن خبر نداشتند و با سنت پیامبر بیگانه بودند.

زیر سوال بردن حکم واحد در دین

تولیت مسجد اعظم با بیان اینکه صحابه پاسخ های متفاوتی به سوالات مردم می دادند، گفت: حضرت آیت الله العظمی بروجردی معتقد بود اجماع در مسئله تصویب معنا و موضوعی ندارد؛ برخی ها برای پاسخ به اختلاف آرای صحابه که ناشی از بی سوادی آنها به مبانی احکام بود گفتند اسلام حکم واحد ندارد و حکم خدا نداریم و هرکسی هرحکمی را ابراز کرد، حکم الله خواهد بود.

آیت الله علوی بروجردی با اشاره به رنج های پیامبر اکرم(ص) در ابلاغ وحی و احکام الهی به مردم، گفت: مسئله تخطئه از مشکلات نفی غدیر است؛ آیا ممکن است در شریعتی حکم واحد وجود نداشته باشد؟

وی با بیان اینکه قرآن کریم وجوب اطاعت از «اولی الامر» را لازم می داند، ابراز داشت:  چه کسانی بعد از رسول الله، ولی امر شدند؟؛ براساس عقاید برخی از مذاهب، اطاعت از هرکسی حتی اگر فاسد و قاتل باشد و با کودتا روی کار آمده باشد، واجب است.

وی افزود: امروز در کشورهای اسلامی این واقعیت مشهود است که روئسای حکومت ها، ولی امر هستند و در نماز جمعه به آنها دعا می کنند در حالی که با زور و کودتا روی کار آمده اند.

آیت الله علوی بروجردی در ادامه با طرح این پرسش مبنی بر اینکه اگر مردم ملزم به اطاعت از هر حکومت زورگویی بودند پس اسلام به دنبال چه بود، ابراز داشت: جاهلیت عرب همین کار را می کرد و امروز نیز در دنیا نظام حاکم برهمین اساس مدیریت می کند.

وی افزود: بر اساس این تفکر، تنها کاری که اسلام به عنوان یک دین کرده است توجیه مذهبی زورگویی زورگویان و فاسقان است.

انتقامی که جاهلیت از اسلام گرفت

تولیت مسجد اعظم در ادامه افزود: بعضی از نویسندگان سنی مذهب نوشته اند حکومت بنی امیه انتقامی بود که جاهلیت از اسلام گرفت.

آیت الله علوی بروجردی با اشاره به سندیت و پذیرش عامه از حدیث ثقلین، ابراز داشت: با روایات عامه نیز غدیر و ولایت امیرالمومنین(ع) اثبات شده است.

وی تصریح کرد: اثبات غدیر مسئله تمام شده ای است و یک انسان منصف نمی تواند به انکار غدیر بپردازد.

این استاد برجسته حوزه علمیه افزود: برخی گروه های مذهبی غدیر را کنار گذاشتند و می گویند پیامبراکرم(ص) برخلاف اراده خدا عمل کرده است.

عوارض جبران ناپذیر انکار غدیر

آیت الله علوی بروجردی با اشاره به اینکه انکار غدیر عوارض جبران ناپذیری را برای جامعه اسلامی در طی قرون برجای گذاشته است، ابراز داشت: اگر امت اسلامی دچار تفرقه و گرفتار زمامداران نااهل شد به مسئله انکار غدیر بازمی گردد.

وی افزود: کسانی که با رسول الله جنگیدند بر اریکه خلافت اسلامی نشستند.

تولیت مسجد اعظم با بیان اینکه زمامداران عصر معاویه مردم را به شکلی پرورش دادند که روایت حدیث فضلیت علی(ع) جرم بود، اظهار داشت: البته نباید تمام مسائل را گردن عصر معاویه بیاندازیم چرا که روایت حدیث در زمان خلافت اول منع شد و در زمان خلفای بعدی راویان حدیث حبس و شکنجه می شدند.

آیت الله علوی بروجردی با بیان اینکه نقل است احادیث سوزانده شدند و از کتابت احادیث جلوگیری کردند، ابراز داشت: احادیث سینه به سینه از افراد نقل شده است.

جرم تلقی شدن حب به حضرت علی(ع)

وی با بیان اینکه حب و انتساب به حضرت علی(ع) در زمان معاویه جرم تلقی می شد، افزود: دشمنان اهلبیت(ع) به مدت 60 سال در منابر، امیرالمومین(ع) را لعن می کردند.

گروه های تکفیری از عوارض نفی غدیر هستند

وی ظهور و بروز گروه های تکفیری و داعش را حاصل نفی غدیر دانست و گفت: امروز گروه های تکفیری و داعش آبروی اسلام را می برند؛ قدرت های جهانی نیز داعش را مورد حمایت قرار می دهند تا اسلام را بدنام کنند.

نفی غدیر، داعش پرور است

آیت الله علوی بروجردی با بیان اینکه بدنامی اسلام از روز نفی غدیر بوجود آمده است، ابراز داشت: حرکت برخلاف مشی علی بن ابیطالب(ع) و غدیر، داعش پرور است.    

وی با اشاره به اظهارات خلیفه خودخوانده داعش مبنی بر اینکه مبلغ مبانی بنی امیه هستیم، اظهار داشت: داعش براساس تفکر بنی امیه بوجود آمد و در گذشته ریشه دارد.

تولیت مسجد اعظم با اشاره به دلاوری های یاران حضرت علی(ع)، ابراز داشت: یاران امیرالمومنین(ع) از جمله حجربن عدی «غدیر» را علی رغم تمام فشارها و کشتارها حفظ کردند.    

آیت الله علوی بروجردی با تاکید بر اینکه حضرت علی(ع) را باید با زبان و قلم یاری کرد، اظهار داشت: نمی توان از رسالت و روشنگری در جامعه اسلامی دست برداریم.

وی، انقلاب اسلامی را تمکن عظیمی در انتقال پیام غدیر به دنیا دانست و ابراز داشت: امروز با عنوان انقلاب اسلامی با نام علی(ع) در سطح دنیا صحبت می کنیم و راهی که فاطمه زهرا(س) در خطبه فدک فرمودند را باید تداوم بخشیم.

تولیت مسجد اعظم بر ضرورت پاسداشت غدیر تاکید کرد و گفت: «غدیر» راه اصالت در اسلام است.

آیت الله علوی بروجردی با اشاره به شکل گیری صف اسلام جاهلی در مقابل اسلام علوی، اظهار داشت: اسلام جاهلی باید منکوب باشد اگرچه حاکم بر دنیای اسلام است.    

وی با اشاره به اینکه امروز یک میلیارد مسلمان بر اندک یهودیانی ذلیل است، گفت: آنهایی که به مصاف غدیر رفتند امروز با این مفهوم مواجه هستند.

بیداری اسلامی بدون ولایت علی(ع) محقق نمی شود

تولیت مسجد اعظم در پایان با بیان اینکه بیداری اسلامی بدون غدیر و ولایت علی(ع) تحقق پیدا نمی کند، خاطرنشان کرد: اگر صحبت از بیداری اسلامی می شود باید نام فاطمه زهرا(س) بر تارک این حرکت بدرخشد.















پاره اى از وجود شریف


خاندان پیامبر جزئى از وجود پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله هستند؛ در روایتى که مورد قبول همگان است، آمده است که پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله فرمود:
علی منّی وأنا منه؛1
على از من است و من از على.
رسول اکرم صلى اللّه علیه وآله در حدیث دیگرى فرمودند:
فاطمة بضعة منّی، فمن أغضبها أغضبنی؛2
فاطمه پاره اى از تن من است، پس هر کس او را به خشم آورد مرا خشمگین کرده است.
آرى، حافظ سهیلى3 با استناد و پشتوانه این حدیث گفته است که فاطمه علیها السلام از ابوبکر و عمر برتر است؛4 زیرا که او جزئى از پیامبر است.
حافظ بیهقى5 نیز این گونه گفته است:
تردیدى نیست که دو فرزندشان و امامان از فرزندان امام حسین علیهم السلام جزء و پاره اى از آن دو هستند. پس آنان پاره اى از تن پیامبر گرامى هستند.6
فراتر این که «خاندان محمد» خود پیامبر هستند؛ زیرا که حضرت على علیه السلام به دلیل آیه مباهله7 خود اوست. از طرفى پیامبر فرزندش حسن علیه السلام را این گونه مورد سخن قرار مى داد:
وجدتک بعضی بل وجدتک کلّی؛8
تو را جزئى از خود یافتم؛ بلکه تو را تمام خود مى بینم.
البته امام حسین و امامان از فرزندانش علیهم السلام نیز این گونه هستند.

1 . این حدیث ارزشمند را تمام صحیح نگاران و مسند نویسان اهل سنّت و بزرگان دیگر مانند: احمد بن حنبل، ترمذى، ابن ماجه، نسائى، طبرانى، بغوى و دیگران نقل کرده اند.

2 . این حدیث را تمامى صحیح نویسان و مسند نویسان و در رأس آن ها بخارى نگارنده صحیح معروف، آورده اند.
3 . سهیلى شرح دهنده سیره و تاریخ پیامبر از بزرگان و پژوهش گران مهم اهل سنّت است که در سال 581 هجرى درگذشته است.
4 . این سخن سهیلى را علاّمه مناوى در فیض القدیر: ج 4، ص 421 آورده است.
5 . بیهقى از بزرگان فقه و روایت اهل سنّت است که در سال 458 هجرى درگذشته است.
6 . این سخن را علامه عجیلى در ذخیرة المآل ـ که تصویرى از نسخه آن در اختیار ماست ـ آورده است.
7 . ر.ک: کتاب آیه مباهله از همین نگارنده.
8 . نهج البلاغه: 391.



بهترین خاندان و برترین قبیله


خاندان پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله بهترین خاندان و تیره و قبیله آن حضرت، برترین قبیله و تیره هاست. حضرت امیر مؤمنان على علیه السلام به این مورد اشاره کردند و فرمودند:
عترته خیر العِتَر، واُسرته خیر الاُسر، وشجرته خیر الشجر، نبتت فی حرم، وبسقت فی کرم، لها فروع طوال، وثمر لا ینال؛1
خاندان نزدیک او بهترین خاندان ها و قبیله او بهترین قبیله ها، درخت وجود و ریشه هاى هستى اش بهترین درخت هاست که در حرم ]کبریا و عظمت[ روییده است و در بستان بزرگى و مهترى بالیده است، شاخه هاى بسیار بلند دارد و میوه هایى که دست ]فرومایگان[ به آن نمى رسد.
آن حضرت در جاى دیگرى فرموده است:
اُسرته خیر اُسرة، وشجرته خیر شجرة، أغصانها معتدلة، وثمارها متهدّلة؛2
قبیله و تبارش بهترین قبیله و درختش بهترین درخت است، شاخه هاى این درخت موزون و میوه هایش در دسترس ]شایستگان [است.
امیر مؤمنان على علیه السلام در سخنى دیگر فرموده است:

نحن شجرة النبوّة؛3
ما درخت پیامبرى هستیم.
1 . نهج البلاغه: 139.
2 . نهج البلاغه: 229.
3 . همان: 162. صفحه قبلی


آفرینش نورى اهل بیت


احمد بن حنبل از عبدالرزاق از معمر از زهرى از خالد بن معدان از زاذان این گونه روایت مى کند که سلمان گوید: پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله فرمود:
کنت أنا وعلی بن أبی طالب نوراً بین یدی اللّه تعالى قبل أن یخلق آدم بأربعة آلاف عام، فلمّا خلق آدم قسّم ذلک النور جزءین؛ جزء أنا وجزء علی؛1
من و على بن ابى طالب چهار هزار سال پیش از آفرینش آدم، نورى در پیشگاه خداوند بودیم، پس هنگامى که آدم آفریده شد، آن نور را دو بخش کرد: بخشى من شدم و بخشى دیگر على.
روایت دیگرى را در این زمینه گنجى از خطیب بغدادى و ابن عساکر از ابن عباس نقل کرده اند که پیامبر صلى اللّه علیه وآله فرمود:
خلق اللّه قضیباً من نور قبل أن یخلق الدنیا بأربعین ألف عام، فجعله أمام العرش، حتّى کان أوّل مبعثی، فشقّ منه نصفاً فخلق منه نبیّکم، والنصف الآخر علی بن أبی طالب؛2
خداوند چهل هزار سال پیش از آفرینش دنیا شاخه اى از نور آفرید و آن را پیشاپیش عرش خود قرار داد تا این که ابتداى مبعث من شد. پس نیمى از آن را جدا نمود و پیامبر شما را از آن آفرید و از نیمه دیگر نیز على را.
حاکم نیشابورى حدیث دیگرى را از جابر بن عبداللّه روایت کرده است که پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله به على علیه السلام مى فرمود:
یا علی! الناس من شجر شتّى وأنا وأنت من شجرة واحدة؛
اى على! تمامى مردم از ریشه ها و اصل هاى گوناگون هستند؛ ولى من و تو از یک ریشه و درخت هستیم.
آن گاه پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله این آیه را خواندند:
(وَجَنّاتٌ مِنْ أَعْناب وَزَرْعٌ وَنَخیلٌ صِنْوانٌ وَغَیْرُ صِنْوان یُسْقى بِماء واحِد)؛3
و باغ هایى از انگور و کشتزارها و درختان خرما، چه از یک ریشه و چه از ریشه هاى گوناگون که با یک آب سیراب مى شوند.
حاکم نیشابورى پس از نقل این حدیث مى گوید:
این حدیث از نظر سند کاملاً درست است.4


1 . تذکرة خواصّ الامّه: 46، الریاض النضره: 2 / 217.

2 . کفایة الطالب: 314.
3 . سوره رعد: آیه 4.
4 . المستدرک على الصحیحین: 2 / 241



عدم سنجش کسى از اُمّت با مرتبه و مقام اهل بیت علیهم السلام


امیر مؤمنان على علیه السلام در سخنى مى فرماید:
لا یقاس بآل محمّد من هذه الأُمّة أحد ولا یسوّى بهم من جرت نعمتهم علیه أبداً؛1
هیچ کس با مرتبه و مقام خاندان پیامبر از اُمّت اسلامى سنجیده نمى شود و هیچ گاه کسانى که خود مشمول نعمت هاى اهل بیت هستند، با خود آنان برابر نمى شوند.
این عبارت شامل گفتارى همه جانبه است و آن چه مى فرماید: «و هیچ کس از این اُمّت با خاندان محمد سنجش نمى شود»؛ یعنى: در تمام رتبه ها و داشته ها؛
منظور از «از این اُمّت»؛ یعنى: و از دیگر اُمّت ها نیز کسى با شما سنجش نمى شود؛ و این به دلیل اولویّت اُمّت اسلامى بر دیگر اُمّت هاست؛ زیرا قرآن، اُمّت اسلامى را از تمام اُمّت ها برتر مى داند، آن جا که مى فرماید:
(کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّة أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ)؛2
شما بهترین امتى هستید که براى مردم پدیدار شدید.
و منظور از «أحداً»: هر کس که باشد.
معناى «و برابرى نمى کند با آن ها...»: گرچه در ظاهر برترى داده شد، ولى به صورت قطعى برترى داده نخواهد شد.
«کسانى که مشمول نعمت هاى آن بزرگواران شده اند»، نعمت در این گفتار، شامل همه نعمت هاست.
«هرگز» نفى و انکار همیشگى است، یا این که هر نعمتى که بوده و خواهد بود تا همیشه زمان از اهل بیت علیهم السلام جارى خواهد بود.
این معناى بسیار دقیق و ظریف است که در ادامه برخى از موارد آن را توضیح خواهیم داد.3
امیر مؤمنان على علیه السلام با این گفتار باب برترى جویى بین پیامبران بزرگ الاهى و هم چنین فرشتگان بلند مرتبه خداوند را با اهل بیت علیهم السلام به طور کامل مى بندد تا چه رسد به سنجش آنان با اصحاب رسول و فرستاده پروردگار جهانیان.
یکى از پژوهش گران سنّى، نیکو و دادگرانه سخن گفته، آن جا که گوید:
هر کس یکى از اصحاب پیامبر را بر دیگر اصحاب برترى دهد، منظور او به یقین برترى دادن بر على نیست؛ زیرا على از اهل بیت پیامبر است.
پس برترین آفریدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه علیه وآله خاندان او هستند، و این، همان واقعیّت و حقیقت است؛ زیرا آنان مانند پیامبر بر تمامى پیامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفریدگان در آفرینش، اخلاق و کمالات هستند.
چرا در آفرینش برترند؟ زیرا با پیامبر از یک نور و از یک ریشه و درخت آفریده شدند؛ همان گونه که از روایت هاى فراوان مورد اتّفاق همگان برمى آید:


1 . نهج البلاغه: 47.
2 . سوره آل عمران: آیه 110.
3 . ر.ک: ص 61 از همین کتاب.