پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله و امیر مؤمنان على علیه السلام از یک ریشه و تبارند
در این باره گنجى حدیثى را از طبرانى و ابن عساکر حدیثى را از ابوامامه باهلى نقل مى کنند که پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله فرمود:
إنّ اللّه خلق الأنبیاء من شجر شتّى وخلقنی وعلیّاً من شجرة واحدة، فأنا
أصلها، وعلی فرعها، وفاطمة لقاحها، والحسن والحسین ثمرها؛ فمن تعلّق بغصن
من أغصانها نجا، ومن زاغ عنها هوى، ولو أنّ عبداً عَبَدَ اللّه بین الصفا
والمروة ألف عام ثمّ ألف عام، ثمّ لم یدرک محبّتنا أکبّه اللّه على منخریه
فی النار؛
خداوند تمام پیامبران را از ریشه ها و درختان گوناگونى آفرید و من و على را
از یک درخت. پس من ریشه آن درخت هستم، على شاخه آن، فاطمه بارورساز آن،
حسن و حسین میوه آن درخت هستند. پس هر کس به شاخه اى از شاخه هاى آن
درآویزد، رستگار شود و هر کس از آن منحرف گردد، به هلاکت مى رسد و اگر
بنده اى هزار سال بین صفا و مروه خداوند را پرستش نماید و هزار سال دیگر
نیز همین گونه باشد؛ ولى دوستى ما را درک ننماید، خداوند او را با رو در
آتش اندازد.
آن گاه پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله این آیه را قرائت فرمود:
(قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى)؛1
]به مسلمانان[ بگو: از شما هیچ اجر و پاداشى نمى خواهم مگر مهرورزى به خاندانم.2
1 . سوره شورى: آیه 23.
2 . کفایة الطالب: 220.
امام علی (علیه السلام)
لِلْمُتَّقِی ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ وَ قَصْرُ الْأَمَلِ وَ اغْتِنَامُ الْمَهَل
پرهیزکار را سه نشانه است: اخلاص در عمل، کوتاهى آرزو و بهره گرفتن از فرصتها.
تصنیف غررالحکم ص 274 ، ح 5994
مراسم سالروز شهادت حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) دیروز(۱۳۹۴/۰۴/۱۷)در فاطمیه حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برگزار شد.
در این مراسم ذاکرین اهل بیت (علیهم السلام) به ذکر مصائب اولین امام مظلوم پرداختند. سپس هیئت عزادار به همراه آیت الله العظمی وحید خراسانی (مدظله) برای عرض تسلیت به حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) به سوی حرم مطهر حرکت نمودند. در این مراسم بی نظیر که جمعیتی بزرگ از اقشار مختلف مردم قم از روزه داران و دلسوختگان حضور داشتند، در هوای بسیار گرم شهر مقدس قم، با شور خاصی به عزاداری و سینه زنی پرداختند.
حضرت آیت الله یثربی در آغاز سخنان خود اظهار داشتند: وقتی امام مجتبی علیه السلام از دفن پدر بازگشتند، روی منبر ایستادند و فرمودند: مردم! دیشب کسی از میان شما رفت که هیچ یک از گذشتگان و آیندگان نمی توانند و نتوانسته اند در علم، حلم و عمل از او پیشی بگیرند.
ایشان افزودند: فهم کلام امام مجتبی علیه السلام نیازمند تفقه است، یعنی مغز و گوهر کلام را باید از ظواهر و زوائد زدود و به این نکته رسید که یک امام در تعریف امام قبل از خود می فرمایند: هیچ یک از گذشتگان نتوانسته اند در علم و حلم و عمل از او پیشی بگیرند که یکی از این گذشتگان، حضرت آدم علیه السلام است که عالم به اسماء الهی و ظرف همه دانش ها و علومی بود که ملائکه از فهم آن عاجز بودند.
استاد برجسته دروس خارج حوزه علمیه قم در ادامه روایتی را از امام صادق علیه السلام بیان داشتند که میفرمایند: تمام دانش انبیای الهی که علم شان به سرچشمه علوم و خزائن وصل است و همه اسراری که اوصیاء میدانند و آن سنگینی و بار گران که بر دوش اولیا است در مقابل علم و دانشی که ما ائمه داریم مثل یک قطره در مقابل دریا است.
ایشان با اشاره به روایتی درباره واقعه مباهله، به جداناپذیربودن امیرالمومنین علیه السلام از رسول الله صلوات الله علیه اشاره کردند و افزودند: رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم خطاب به امیرالمومنین می فرمایند: «کسی که تو را بکشد و به شهادت برساند مرا کشته و به شهادت رسانده است» ولذا امروز تنها روز شهادت امیرالمومنین علیه السلام نیست روز شهادت رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) است و این عزاداری و تکریم که امروز ما انجام می دهیم عزاداری و تکریم خود رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) است.
معظم له با بیان این که شیاطین امروز برای نسل جوان شیعه دام هایی با ظاهر شیعی قرار می دهند، تصریح کردند: این وسوسه ها امروز از داخل خود شیعه و گاهی هم در لباس روحانیت می آیند و شیعیان را با شعار های زیبا و فریبنده وسوسه می کنند و جامعه را تحت مخاطره قرار می دهند.
ایشان افزودند: جلسات در این ایام باید مدرسه، مکتب و کلاس درسی باشد که جامعه ما و جوانهای ما را از ابتلا به انواع بیماری های اعتقادی مصونیت ببخشد.
ایشان تأکید کردند: شعار تقریب و نزدیکی فرق اسلامی شعار پسندیده ای است و در عصر ائمه سلام الله علیهم مذاهب مختلف شیعه و غیر شیعه در کنار هم زندگی می کردند و حرمت همدیگر را نگه میداشتند و ما شیعیان نیز وظیفه داشتیم که اگر آنها بیمار شدند به عیادتشان برویم و اگر از دنیا رفتند در تشیع جنازه آنها شرکت کنیم و اگر کمک خواستند کمک شان کنیم، ولی به ما نگفتند برای خوشایند آنها دست ازمبانی اعتقادی خودتان بردارید، نگفتند از شعائری که اساس و کیان تشیع و ایمان را تشکیل می دهد دست بردارید.
حضرت آیت الله یثربی با ابراز نگرانی از طرح شعارهای انحرافی و بازگشت جامعه به زمانی که هزاران انسان در جهالت ماندند و میراث جهالت را برای نسل های خود به یادگار گذاشتند، بیان داشتند: غصه اینجاست که امیرالمومنین (علیه السلام) با آن عظمت و قوت و وسعت دانش پای منبر بنشیدند و بر بالای منبر کسی بنشیند که میگوید شیطانی در وجود من است که مرا وسوسه میکند.
ایشان با بیان این که کسی که شیطان، مقهور عظمت او و مبهوت عبودیت اوست در پای منبر و کسی که به اقرار خود، زن های پشت پرده از او بیشتر می فهمند بر روی منبر نشست، تاکید کردند: ما نمی خواهیم جامعه به زمانی برگردد که زنهای خانه دار از خلیفه خود بیشتر بفهمند، چرا که آن روز روز سقوط و نابودی جامعه است، روزی است که مظاهر استبداد و زورگویی بر جامعه حاکم می شود.
آیت الله یثربی با تأکید بر این که عهدنامه امیرالمومنین با مالک اشتر باید مبنای عمل مدیران و مجریان در دستگاه های اجرایی باشد، اظهار داشتند: امیدواریم که دست اندرکاران ما نیز توجه داشته باشند که حضرت، مالک را سفارش میکنند که قلبت را سرشار و مالامال از رحمت به مردم و رعیت کن، غیر از رحمت دوست شان بدار، و آن گونه که دوست داری خداوند در هنگام مرگ در برابر خطاها و اشتباهات تو معامله کند در برابر خطاها و اشتباهات مردم رفتار کن.
معظم له در پایان به ذکر روایتی در خصوص رفتار امیرالمومنین (علیه السلام) در دوران زمامداری پرداخته و بیان داشتند: مردی یهودی در جنگ جمل زره امیرالمومنین (علیه السلام) را که به زمین افتاده بود برمیدارد، امیرالمومنین (علیه السلام) او را در کوفه دیدند و فرمودند این زره مال من است که در دست توست و مرد یهودی نیز انکار کرد. پیش قاضی شریح رفتند و قاضی بر حسب ظاهر، حکم به این کرد که زره به مرد یهودی تعلق دارد. یهودی به گریه افتاد و گفت من عمدا این کار را کردم، می خواستم ببینم دین شما برای امام المسلمین چه جایگاهی قائل است و همانجا مسلمان شد.
در شب بهت چشم عرش خدا
پدری مهمان دختر بود
مثل هر شب دوباره نان و نمک
وقت افطار سهم حیدر بود
در گلویی که استخوان مانده
بغض دلتنگیش ترک برداشت
با تماشای اشک و آه پدر
چقدر اضطراب دختر داشت
اضطراب زمان کودکیش
متولد شد از دو چشم ترش
در نگاهش تجسم مادر
خیره مانده به رفتن پدرش
مرد بی فاطمه به روی لبش
آیه های وداع می خواند
آسمان را نگاه می کند و
درد او را کسی نمی داند
دلش از دست زندگی پر بود
سمت مسجد روانه شد بابا
عزم خود جزم کرد و راه افتاد
زیر لب گفت آه یا زهرا
ناگهان آسمان به خود لرزید
به سرش ضربه ای فرود آمد
صورتش روی جانماز افتاد
مرتضی باز به سجود آمد
عاقبت همنشین دلتنگی
راحت از بغض بی کسی ها شد
استخوان سرش شکافی خورد
زخم سربسته ی علی وا شد
وقت برگشت سمت خانه علی
گریه می کرد و اشک غم می ریخت
خوب شد دستمال آوردند
ورنه از زخم ، سر به هم می ریخت
شانه ای که بلند تر شده است
بار دیگر عصای درد شده
کوچه آن کوچه نیست و آه
کودک آن کودک است و مرد شده
گوییا مجتبی غریبانه
مادرش را به خانه برگرداند
دردهای مدینه را حس کرد
زیر لب روضه ای ز مادر خواند
مرتضی خانه آمد و زینب
ناگهان دید زخم بابا را
به سرش زد کنار او افتاد
تیره شد در نگاه او دنیا
تازه این سومین غم او بود
مانده دلتنگی غم فردا
الأمان از غم برادرها
وای دل از غریب عاشورا
تشنه ای روی خاک افتاده
تشنه ای را که سر جدا کردند
بدنش را مقابل زینب
با سر نیزه جا به جا کردند
کاکلش دست یک نفر افتاد
زره اش دست یک کس دیگر
نا نجیبان به جانش افتادند
همه با تیغ و نیزه و خنجر
زینب کنار لاله ی پرپر صبور باش
در داغ بال های کبوتر صبور باش
من می روم شبانه ، غریبانه دخترم
بر سوز این غریبی حیدر صبور باش
اینجا هنوز اوّل راه است دخترم
زینب کنار تشت برادر صبور باش
مانند کوه باش و کنار حسین خود
در اضطراب لحظه ی آخر صبور باش
تو عزّت قبیله ای ای دخت فاطمه
دختر کنار پیکر اکبر صبور باش
تقدیرِ هر چه نام ِ علی تیغ در گلوست
آرام باش و با دل اصغر صبور باش
ای خواهر دلاور سردار علقمه
بر داغ دست های دلاور صبور باش
تنها توئی و دشت پر از درد بی کسی
در چشم بی حیائی لشکر صبور باش
بر نیزه می شود سر هفتاد و چند عشق
زینب به زیر سایه ی یک سر صبور باش
دستان اهل شام سبک نیست دخترم
آئینه دار صورت مادر صبور باش
آن دم که چوب بر لب عطشان سر زدند
جان پدر ، به جان پیمبر صبور باش
شرمندگی بد است ، علی هم کشیده است
در آن خرابه خوانی دختر صبور باش
بسم الله الرحمن الرحیم
السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ
السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ
به مناسبت فرارسیدن لیالی نورانی قدر
و عزاداری شهادت مولای متقیان امیر المومنین (علیه السلام)
ویژه برنامه های
دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی مدظله العالی
به شرح ذیل اعلام میگردد.
شب نوزدهم ماه مبارک رمضان مصادف با
شب ضربت خوردن مولای متقیان امیرالمومنین علی بن ابی طالب (علیه السلام)
سخنران:
دانشمند محترم جناب حجت الاسلام و المسلمین نظری منفرد
همراه با نوای گرم مداح اهل بیت:
جناب آقای علی اصغر انصاریان
شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان
شب شهادت مولی الموحدین امیرالمومنین (علیه السلام)
سخنران:
دانشمند محترم جناب حجت الاسلام و المسلمین گنجی
همراه با نوای گرم مداح اهل بیت
جناب آقای علی اصغر انصاریان
شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان
سخنران:
دانشمند محترم جناب حجت الاسلام و المسلمین گنجی
همراه با نوای گرم مداح اهل بیت
جناب آقای حسن حیدرزاده
شروع مراسم:ساعت 23
مکان: خیابان انقلاب(چهارمردان)، کوچه 6، پلاک 197
بیت آیت الله العظمی بروجردی (قدس سره)
تصاویر مربوط به سالهای گذشته از همین مراسم را در لینک زیر مشاهده بفرمایید
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی دامت برکاته
دیشب فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد
یک بار دیگر رخت ماتم در برم کرد
دیشب که اشهد گفتنت ذکر لبت بود
امن یجیب ورد لبان زینبت بود
دیشب ملائک هم گریبان می دریدند
فزت و رب الکعبه ات را می شنیدند
بر دوش من بگذار بار محنتت را
دیدم به چشم خود تمام غربتت را
هر شب سراغ چاه رفتی گریه کردی
یا بین کوچه راه رفتی گریه کردی
میدانم از هجران مادر پیر گشتی
اما مگر از زندگانی سیر گشتی؟
فکری به حال کاسه های شیر کردی ؟
فکری به حال کوفه ی دلگیر کردی؟
بابا مرو مانوس غم ها میشوم من
با رفتنت تنهای تنها میشوم من
رحمی کن آخر بر یتیمان پریشان
جان حسن قدری تحمل کن پدرجان
بادختر خود کمتر از این سربه سر کن
از رفتنت بابا بیا صرف نظر کن
با این وصیت ها نده دیگر عذابم
جان حسین دیگر نکن خانه خرابم
ام المصائب هستم و ام البکایم
تو هم شبیه مادرم گفتی برایم
بر روی چشم هستم هوادار حسینت
هستم همیشه مونس و یار حسینت
بابا خیالت جمع هستم تکیه گاهش
هستم شریک درد و داغ و سوز و آهش
دیگر نگو از خاطرات همسر خود
از خلعت و بقچه نگو با دختر خود
بس کن پدرجان چون دگر طاقت ندارم
باشد-کفن در زیر پایت می گذارم
حرف از کفن گفتی و دلشوره گرفتم
از پیرهن گفتی و دلشوره گرفتم
گفتی حسین و کربلا ای داد بی داد
گفتی حسین و بوریا ای داد بی داد
بابا حسین من کفن دارد ندارد
حتی کفن نه پیرهن دارد ندارد
بابا اتاق پر شده از بوی مادرم
وقتش رسیده پر بکشی سوی مادرم
دیگر خجل نباش تو از روی مادرم
فرقت شده شبیه به پهلوی مادرم
از پشت در دوباره تو را می زند صدا
تا که به دست تو بدهد محسن تو را
سی سال در نبودن مادر شکسته ای
پهلو به پهلویش پس آن در شکسته ای
در کوفه های درد مکرر شکسته ای
از مردم و نبودن باور شکسته ای
گر چه شکسته ای و دلت هم شکسته تر
این دل شکسته را هم از این کوفه ها ببر
یادت که هست مادر ما قد خمیده بود
یادت که هست گیسوی مادر سپیده بود
یادت که هست محسن خود را ندیده بود
یادت که هست غنچه خود را نچیده بود
آنروزها که قد تو آنجا خمیده شد
موی منم شبیه تو بابا سپیده شد
مادر رسیده عطرپیمبر بیاورد
تو تشنه ای برای تو کوثر بیاورد
مرهم برای این دل پرپر بیاورد
تا خار را ز دیده ی تو در بیاورد
حرفی بزن که مونس تو مادر آمده
حالا که استخوان زگلویت در آمده
بابا بگو به مادرم از غصه های من
از کوفه های بعد تو و ماجرای من
از بی حسین گشتن من از عزای من
از کوفه گردی من و از کربلای من
بابا بگو که زینب خود را دعا کند
بعد از حسین زود مرا هم صدا کند
مادر رسید و زخم سرت را نگاه کرد
گریه برای گودی یک قتلگاه کرد
پس رو به روسیاهی خیل سپاه کرد
نفرین به رقص خنجر مردی سیاه کرد
وشمر جالسٌ ... نفس مادرم گرفت
سر که به نیزه رفت دل معجرم گرفت
ای قرار ِ دلِ پریشانم
که ز دل آه میکشی گاهی
با من ِ دل پریش حرفی زن
گریه ام را اگر نمیخواهی
***
میتوانی اگر پدر وا کن
لحظه ای چشم های بسته تان
نیمه جان،جانِ من به لب آمد
با نگاهِ سر ِ شکسته تان
***
جان زینب به خاطر مادر
بار دیگر بایست بر سر پا
کوری چشم ابن ملجم ها
حال تو خوب میشود بابا
***
بعدِ مادر ندیده بودم که
موی خود ذره ای خضاب کنی
نکند قصد کردی از داغت
خانه را بر سرم خراب کنی
***
نذر کردم مُفَتِحُ الابواب
دری از روی لطف بگشاید
چه کنم هرچه میکنم آخر
سر ِ بشکسته هم نمی آید
***
با دو شیشه گلابِ چشمانم
شسته ام خونِ خشک گیسویت
یاد پهلوی مادر افتادم
با تماشای وضع ابرویت
***
چشم ِ من ردِّ خون سر را از
مسجد کوفه تا به اینجا دید
یادِ آن ردِّ خون که از خانه
تا در ِ مسجد مدینه چکید
دیگر برایم دلخوشی معنا ندارد
وقتی تو را بابای من دنیا ندارد
رفتی یتیم بی قرار شهر کوفه
حس کرد تازه طفلکی بابا ندارد
رفتی برای زینب تو خستگی ماند
دیگر پرستارت به پیکر نا ندارد
خونت نوشته گوشه محراب مسجد
این کوه طور عاشقی موسی ندارد
دنیا پدر جان تا خود روز قیامت
مانند تو گریه کن زهرا ندارد
رفتی و از این شهر بردی مهربانی
کوفه برای ماندن ما جا ندارد
رفتی خیال دشمن تو گشت راحت
در سر به غیر از فکر عاشورا ندارد
فکری به حال روزگار دخترت کند
در روزهایی که حرم سقا ندارد
سکوت می وزد و باد ها پریشانند
و در به در همه در کوچه های بارانند
شب است و تشنگی نخل ها نمی خوابند
یتیم های خدا هم گرسنه ی نانند
قنوت نافله ها هم ز درد می سوزند
به یاد مسجد و محراب نوحه می خوانند
هزار آدم آواره ی پشیمان گرد
دوباره منتظر سوره های انسانند
تمام کوفه پر از ردّ اشک های علیست
و چاه ها که پر از ناله های پنهانند
شکست فرق نماز خدا به شمشیری
به من نگو که دگر کوفیان مسلمانند!
هنوز خون سرش روی فرق محراب است
و جمع قبله نشینان هنوز گریانند
هنوز کوفه و شهر مدینه می گریند
و بین یک در و دیوار روضه میخوانند
که دیده در دل محراب پیکری خونین؟
میان شور و شرر سجده با سری خونین
برای وسعت هفت آسمان تداعی شد
دوباره قصه ی پرواز با پری خونین
و رفت باغ به تاراج نهروانی ها
نشست زخم تبر بر صنوبری خونین
زبان روزه نماز پر از جراحت
را
سلام داد از اعماق حنجری خونین
بدون شک متولد شده ست این فتنه
از آتشی که زد ابلیس بر دری خونین
دور شمع پیکرت گردیده ام خاکسترت
ای به قربان تو و این رنگ زرد پیکرت
از نفس
های بلندت میل رفتن می چکد
حق بده امشب بمیرم در کنار بسترت
تا نگیرد خون تازه گوشه ی تابوت را
مهلتی تا که ببندم دستمالی برسرت
حیف شد ، از آنهمه دلواپسی کودکان
کاسه های شیر مانده روی دست دخترت
کاش میمردم نمیدیدم به خاک افتاده است
هیبت طوفانی دلدل سوار خیبرت
خلوت شب های سوت و کور نخلستان شکست
با صدای وا علی و وای حیدر حیدرت
شهر کوفه تا نگیرد انتقام بدر را
دست خود را بر نمی دارد پدر جان از سرت
با شمایی که امیر کوفه اید اینگونه کرد
الامان از کاروان دختر بی معجرت
می روی اما برای صد هزاران سال بعد
میل احسان می نماید غیرت انگشترت
|
السلام علیک یا أمیرالمؤمنین:
این شگفت است که در دین مبین اسلام
دو نفر شاهد عادل به شهادت کافی است
ادعایی که شود با دو نفر شاهد مرد
می شود ثابت و اسناد دگر لازم نیست
یا علی ٬ من به فدای تو و مظلومی تو
از تو مظلوم تر اندر همهٔ عالم کیست؟
شاهد نصب تو بودند هزاران شاهد
آری آن جمع هزاران که شده یک صد و بیست
سند حکم ولایت شده قرآن مجید
بهتر از حکم خدا و سند قرآن چیست؟
خطبه ای خواند پیمبر چو به فرمان خدا
داد بر آن همه حاجی ز حج آمده ٬ ایست
آن همه مدعی بیعتت آخر چه شدند؟
که به مظلومی تو زهرهٔ مرضیه گریست
شاعر: حسینعلی شفیعی (شفیع)