ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
اصرار بر تبلیغ
در بحار الانوار آمده است که:
«ان رسول اللَّه صلى الله علیه وآله
خرج فی الموسم یعرض نفسه على القبائل»(1).
رسول خدا صلى الله علیه وآله در ایام برگزارى مناسک حج خود را بر قبایل عرب که براى زیارت خانه خدا آمده بودند عرضه مى کرد».
به این معنا که هر قبیله و عشیرهاى که به آنجا مى آمد، پیامبر
نزد آنها مىرفت و مىفرمود: آیا اجازه مىدهید بنشینم و
برایتان صحبت کنم؟ «فلم یقبله أحد
منهم»(2). کلمه احد، نکره در سیاق نفى است و افاده
عموم مىکند. یعنى احدى به پیامبر صلى الله علیه وآله اجازه
چنین کارى را نمىداد؛ زیرا مشرکان مکه بر قبایل عرب فشار
آورده بودند که با پیامبر صلى الله علیه وآله گفت و گو نکنند.
در تمام تاریخ جزیرة العرب فقط یک نفر است که با او چنین
برخورد شده است، و غیر از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله مورد
دیگرى در تاریخ ثبت نشده و نبوده است. هنگامى که سید صالحان،
پیامبر اسلام، با آن سیماى جذاب و نورانى و ملاحت و زیبایى
کلام، در ایام حج از قبایل عرب دعوت مىکردند که به سخنان آن
حضرت گوش دهند، دست رد بر سینهاش مىزدند. در بحار آمده است:
«فجعل یعرض نفسه على قبائل العرب
فاذا أتاهم قالوا کذّاب امض عنّا»(3).
نعوذ باللَّه، به پیامبر مىگفتند: «دروغگویى از کنار ما رد
شو». این کار خرق عادت و شکستن سنت بود که نزد عرب بسیار
ناپسند شمرده مىشد و عربها حتى با یک قاتل چنین رفتارى
نمىکردند، اما در مورد پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله از این
بىحرمتى و اهانت ابا نکردند.
«رسول خدا صلى الله علیه وآله با آنکه بسیار با حیا بودند با وجود همه این اهانتها دست از تبلیغ بر نداشتند. از میان این همه قبایل و با این همه خون دل خوردن فقط عدهاى انگشت شمار ایمان آوردند. اما از آنجا که این کار از طرف خدا به رسولش امر شده بود، پیامبر صلى الله علیه وآله همچنان به وظیفه خود عمل مى کردند».
1) بحار الانوار، ج 19، ص 23، باب 5.
2) همان، ص 6.
3) همان، ص 18.