ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
وجود مقدس امام سجاد (علیه السلام) در دعای مکارم الاخلاق میفرمایند:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکْمَلَ الْإِیمَانِ، وَ اجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ، وَ انْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَى أَحْسَنِ النِّیَّاتِ، وَ بِعَمَلِی إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ، اللّهُمّ وَفّرْ بِلُطْفِکَ نِیّتِی، وَ صَحّحْ بِمَا عِنْدَکَ یَقِینِی، وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِکَ مَا فَسَدَ مِنِّی ...[1]
انسان همیشه در معرض آسیب و خطا است. و اساساً، خلقت انسان به گونهای است که وجودش، مشتمل به دو قوة متضاد با هم است که در کتاب مبین از آن دو قوة متضاد به نفس اماره و نفس لوامه تعبیر شده، لذا انسان همواره در چنین وضعیتی گرفتار است.
بنابراین، وقتی در این دعا تعبیر «مِنّی» اضافه شده، یعنی ما «صدر منّی فاسداً»، روشن میشود افرادی که ـ بر خلاف پیغمبران ـ، حائز مقام عصمت نیستند، باید همیشه لطف و عنایت الهی همراه آنها باشد تا به تعبیر امام علیه السلام آنچه که ممکن است به سمت فساد و اشتباه برود، صلاح را ایجاد کند؛ یعنی خداوند با آن قدرت نامتناهی خود آنها را اصلاح فرماید؛ و لذا، این دعا به معنای آن است که خدایا با قدرت خودت و به آن توانایی خاصی که برای من هم ممکن است قابل تصور نباشد، این فساد را تبدیل به صلاح بفرما.
اصولا، تبدیل اعمال همانند تبدیل کردن فساد به صلاح بحث مستقلی دارد که در مسئله معاد مطرح است و در برخی از ادعیه نیز آمده است که «انّک مبدّل السیئات بالحسنات». ظاهر این تبدیل، آن است که خداوند گناه انسان را به خاطر عمل نیک بعدی یا به سبب لطف و عنایت خاص خودش، به ثواب و به کاری خوب تبدیل کند.
اکنون سوال آن است که این تبدیل چگونه و به چه کیفیتی است؟ آیا مراد آن است که آنچه به صورت معصیت صادر شده تبدیل به طاعت میشود؟ یا آنچه به صورت فاسد صادر میشود بعدا به قدرت او تبدیل به صلاح میشود؟ آیا خدا در مقدمات فعل فرد دخالت میکند تا فعلی که میخواهد به صورت فاسد صادر شود به صورت صالح تمام شود، یعنی با تصرفی که در مقدمات آن انجام میدهد به صورت صالح انجام میشود؟ مثلا، من میخواهم به کسی ضربه بزنم و خداوند به گونهای آن مقدرات را تعیین نماید که نتیجه این باشد که به جای ضربه زدن به او، در واقع خدمتی نسبت به او انجام داده باشم. آیا این مراد است؟
ما نسبت به بحث معاد، و تبدیل حسنات به سیئات در قیامت یا حتی تجسم عمل در آنجا، درک کاملی از واقعیت این حقایق نداریم و فقط توسط برخی از آیات و روایات، مقدار اندکی از این تصویر به ما نشان داده شده و اصولا، این مسئله فراتر از قدرت فکری و علمی انسان است و حتی در همین عالم نیز گاه، وقتی در یکی از اجزای عالم تحقیق و پژوهشهای دقیقی صورت میگیرد، انسان به مرحله تحیر میرسد؛ مثلا نظریه نسبیت که از انیشتن معروف است، از منظر فیزیک و ابعاد سه گانه مانند طول و عرض و ارتفاع، یا با حساب زمان از ابعاد چهارگانه خارج است. شما در نظریه نسبیت انیشتن یک گوشه را میبینید که انسان در همین طول و عرض و ارتفاع و زمان محبوس است، ولی وقتی از این وادی خارج شد و در وادی دیگری که با سرعتی بیشتر از سیر نور و 300 هزار کیلومتر در ثانیه است، دیگر گذشت زمان تفاوت نمیکند؛ و لذا آن قضیهای که درباره عزیز و عزیر در منابع ما موجود است که یکی از اینها خوابش برد و گویا خداوند او را می میراند و دیگری زنده بود؛ اما پس از بیداری دیدند که یکی 150 ساله بود و آن یکی که از خواب بیدار شد فقط 50 سال داشت؛ یا مثلا در قضیه معراج، آمده است که در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله به معراج رفت و برگشت آن کوزهای که روی زمین افتاده بود، هنوز آب موجود در آن در حال خالی شدن بود و جریان داشت؛ یعنی همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد.
بنابراین، حتی در دنیا هم ممکن است تنها به برخی از آثار و عوارض پی ببریم، به هر حال این امر مسئله سادهای نیست. و لذا در تفسیر تبدیل سیئات به حسنات، آنچه میتوان گفت آن است که سیئه یعنی آنچه در مقام حرمت شکنی خدا از انسان صادر میشود به گونهای نیست که دوباره بر گردد و با کیفیت مقابل از انسان صادر شود. و حال اگر حقیقتاً و واقعا چنین نیست، پس تنزیل و به منزله قرار دادنِ آن حقیقت است؛ یعنی خداوند انسان عاصی را با عفو و گذشت به منزله کسی قرار میدهد که عصیانی از او صادر نشده است و یا عصیان او را تبدیل به حسنه میکند؛ به این معنا که در نامه عمل او آنچه که از او صادرشده همه خیر باشد و این سیئات اصلا ثبت نشده باشد؛ همانطور که در روایات هم داریم که آن مَلکهای خاصی که متصدی انسان در طول زندگی او هستند، گاهی از اوقات نسبت به گناهانی که انسان انجام میدهد، تغافل کرده و آنها را کتابت نمیکنند و فقط حسنات او را مینویسند.
به هر حال، معنای تنزیلی این حقایق به اندازه وسع خودمان انجام گرفته است؛ چرا که «الشی لا ینقلب عن ما هو علیه» و لذا وقتی که این شیء فاسد از انسان صادر شود، اصلاح آن مساوی با از بین بردن آثار این عمل فاسد است. البته، گاهی اوقات، آثار وضعی ممکن است از بین برود و علتی در آن باشد که تاثیر نکند؛ همانند قصه حضرت ابراهیم و آتش با وجود آتش بسیار، ولی چیزی را نمیسوزاند و یا قصه حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل کارد و چاقو هست، اما چیزی را نمیبرد.
نقل شده که شخص مومنی در مشهد اهل ریاضت بود و گفت که من مدتی ریاضت کشیدم و زحمت کشیدم که تا یک عنایتی به من شود و حضرت حجت عجل الله فرجه یکی از اولیا الله را به من معرفی کند. این ریاضت چندین سال طول کشید تا فرد داروسازی را به من معرفی کردند که وی از اولیای الهی است. من تعجب کردم و او را تحت نظر داشتم تا ببینم که رمز موفقیت وی چیست؟ دیدم که اعمال او بسیار عادی است و دائما در سر کار و منزل است و در اوقات نماز نیز نماز میخواند. گفت یک دفعه تصادفا در حرم مشرف شدم و دیدم که این آقا هم در حرم است و رو به روی ضریح ایستاده و توجه خاصی به امام رضا علیه السلام دارد و میگوید که زن و مردی برای تک فرزنداشان که مریض است، از من دارو خواستهاند و اینها دیگر بچه دار نیز نمیشوند، لذا تقاضا میکنم و استدعا دارم که شما اجازه بفرمایید که این موادی که من ترکیب میکنم و داروئی که میسازم تاثیر کند. اینجا فهمیدم که این همان شناخت و معرفت است.
ما این را نسبت به خداوند میدانیم و در مضامین قرآنی نیز وجود دارد که آتش علت است و وقتی علت بخواهد تاثیر کند و بسوزاند، باید با اذن الهی باشد. و چون امام نیز خلیفة الله فی الارض است، حتی در تاثیر دارو نیز باید اذن و اجازه امام دخالت نماید. لذا، مرحوم ملاصدرا میگفت که صغری و کبری دست ما است، اما نتیجه دست ما نیست و نتیجه و کیفیت آن یک افاضه است، و لذا گاهی نتیجه برخلاف انتظار بیرون میآید.
بنابراین، در تفسیر این مقطع باید گفت که این کار فاسدی که از من صادر شده بیاثر میشود و خداوند میتواند این کار را انجام دهد، همانطور که ممکن است که آتش باشد و نسوزاند، و یا بالاتر از آن، این است که آن عمل را از دفتر زندگی فرد محو کند و جایش چیزی بنشیند که طاعت باشد. اینها از قدرت خدا خارج نیست هر چند که تصویری که ما از این معنا داریم مقداری فهم آن سخت است و لذا امام در ادامه میفرماید « وَ صَحّحْ بِمَا عِنْدَکَ یَقِینِی » که اگر مقدمات یقین را خودشان عنایت نکنند، گاهی گمراهی در پی این یقینهای جعلی و این قطعهای صوری در پی دارد که به عقل ناقص انسان رسیده است.
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته