تو را ندیده ام
نه در کارت پستال های شب های ژانویه
نه در حریم مقدّس سن پیرو
تندیس محزونی از مریم
من سال ها زانو زده ام
مقابل کتاب های تاریخ
خیره به چشم های خیس مادرم
که دخیل بسته است
به آینه هایی که هرگز
تصویر تو را به چشم هایم نتاباند
باز گرفته دلم برای مدینه
باز نشسته دلم به پای مدینه
شکر خدا عاشق دیار حبیبم
شکر خدا که شدم گدای مدینه
بال فرشته است، سایبان قبورش
بال فرشته است،خاک پای مدینه
در کفنم تربت بقیع گذارید
صحن بقیع است، کربلای مدینه
کرب و بلا میشود دوباره مجسم
ادامه مطلب ...
عنوان احادیثی که این هفته تقدیم دوستان عزیز میشود از این قرار است:
خداوند به ما توفیق معرفت، عبادت و عمل به دستوراتش عنایت فرماید. آمین
یکى از اصحاب نزدیک امام جعفر صادق علیه السلام به نام زید شحّام حکایت کند:روزى به همراه عدّه اى در محضر پربرکت آن حضرت بودیم ، یکى از شعراء به نام جعفر بن عفّان وارد شد و حضرت او را نزد خود فرا خواند و کنار خود نشانید و فرمود: اى جعفر! شنیده ام که درباره جدّم ، حسین علیه السلام شعر گفته اى ؟
حضرت فرمود: هرکس درباره حسین علیه السلام شعرى بگوید و بگرید و دیگران را نیز بگریاند، خداوند او را مى آمرزد و اهل بهشت قرارش مى دهد.
اختیار معرفة الرّجال : ص 289، ح 508.
به مناسبت این ایام که مصادف با شهادت جانگداز رئیس مذهب تشیع؛ امام صادق(ع) است، برگزیدههایی از زندگی و رهنمودهای گهربار و سعادت بخش این امام همام را تقدیم عزیزان میکنم.
فهرست مطالب:
سلاله نبوى
علامه حلّى رحمه الله فرمود:
1 . براى نمونه مراجعه کنید به: تهذیب الکمال، تهذیب التهذیب، وتهذیب الأسماء و اللغات.
نشرکننده فقه، معارف و عقاید
علامه حلّى رحمه الله فرمود:
طرح شبهه اى پوشالى
ابن تیمیّه مى نویسد:
«این سخن وى که «او (امام صادق علیه السلام) به عبادت مشغول و از ریاست روى گردان بود»، از تناقض گویى هاى امامیه است. زیرا طبق باور شیعه، بر امام واجب است براى ریاست و امور مربوط به آن اقدام کند. در آن زمان نیز فقط او امام شیعیان بوده است. اگر قیام به امر امامت واجب است، پس باید گفت: این کار از اهتمام به عبادات مستحب لازم تر و مهم تر است».
پاسخ به شبهه
دیدگاه بزرگان اهل سنّت
مالک بن انس یکى از امامان اهل سنت مى گوید:
«زمانى نزد جعفر بن محمد آمد و شد داشتم. هرگاه او را مى دیدم، در یکى از این سه حالت بود: یا روزه بود، یا نماز مى گزارد و یا در حال تلاوت قرآن بود. ندیدم که او حدیث نقل کند جز این که با حالت طهارت چنین مى کرد.»1
ابو حنیفه یکى دیگر از امامان آنان نیز مى گوید:
«فقیه تر از جعفر بن محمد ندیدم. وقتى منصور دوانیقى او را احضار کرد، فردى را نزد من فرستاد و گفت: اى ابو حنیفه! مردم فریب جعفر بن محمد را خورده اند(!) پرسش هاى بسیار دشوارى را براى مناظره با او فراهم کن!
من نیز چهل پرسش آماده کردم. سپس منصور ـ که در حیره بود ـ مرا احضار کرد. من نزد او رفتم. وقتى وارد شدم دیدم که جعفر بن محمد علیهما السلام در سمت راست منصور نشسته است. همین که نگاهم به جعفر بن محمد صادق علیهما السلام افتاد، هیبتش مرا گرفت; به طورى که هیبت منصور دوانیقى آن قدر در من اثر نگذاشته بود. به منصور سلام کردم. او نیز به من اشاره کرد که نزد من بیا.
برترین و عابدترین مردم
فرزند امام باقر علیه السلام، امام صادق علیه السلام نیز برترین زمانه خویش و عابدترین مردم بود.
دیدگاه ابن تیمیّه
ابن تیمیّه در این باره مى نویسد:
(امام) جعفر صادق علیه السلام از برگزیدگان اهل علم و دین بود. او علم را از جدّ خویش; یعنى پدرِ مادرش، گرفت. مادرش اُمّ فروه دختر قاسم بن محمد بن ابو بکر صدّیق بود. او هم چنین علم را از محمد بن منکدر و نافع، غلام عبدالله بن عمر، هم چنین از زهرى، عطاء بن ابورباح و دیگران گرفته است.
یحیى بن سعید انصارى، مالک بن انس، سفیان ثورى، سفیان بن عیینه، ابن جریج،
شعبه، یحیى بن سعید قطّان، حاتم بن اسماعیل، حفص بن غیاث و محمد بن اسحاق
بن یسار، کسانى هستند که از او روایت نقل کرده اند.
عمرو بن ابو مقدام مى گوید: وقتى به جعفر بن محمد نگاه مى کردم، مى فهمیدم که او از سلاله پیامبران است...»
او به عبارت علامه حلى رحمه الله مبنى بر این که امام صادق علیه السلام برترین زمانه خویش و عابدترین مردم بود، اشاره اى نکرده است; نه آن را رد کرده و نه پذیرفته است... براى تأکید بر درستى سخنان علامه حلى رحمه الله در این جا سخنان شمارى از پیشوایان اهل سنت را مى آوریم.
نگاهى کوتاه به زندگى امام صادق علیه السلام
علامه حلّى رحمه الله مى نویسد:
اما سرانجام، همان گفته، محقق شد و حکومت به منصور رسید.
تو را ندیده ام
نه در کارت پستال های شب های ژانویه
نه در حریم مقدّس سن پیرو
تندیس محزونی از مریم
من سال ها زانو زده ام
مقابل کتاب های تاریخ
خیره به چشم های خیس مادرم
که دخیل بسته است
به آینه هایی که هرگز
تصویر تو را به چشم هایم نتاباند
از صفای ضریح دم نزنید
حرفی از بیرق و علم نزنید
گریه های بلند ممنوع است
روضه که هیچ سینه هم نزنید
کربلا رفته ها کنار بقیع
حرفی از صحن و از حرم نزنید
زائری خسته ام نگهبانان...
...به خدا زود می روم نزنید
زائری داد زد که نا مردان
تازیانه به مادرم نزنید
خواب دیدم که پشت پنجره ها
روبروی بقیع گریانم
پابه پای کبوتران حرم
در پی آن مزار پنهانم
گریه در گریه با خودم گفتم
جان افلاک پشت پنجره هاست
آی مردم ! تمام هستی ما
در همین خاک پشت پنجره هاست
سفارش امام رضا(ع) به حضرت شاه عبدالعظیم برای شیعیان
عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) قَالَ: «یَا عَبْدَ الْعَظِیمِ! أَبْلِغْ عَنِّی أَوْلِیَائِیَ السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُمْ أَنْ لَا یَجْعَلُوا لِلشَّیْطَانِ عَلَى أَنْفُسِهِمْ سَبِیلًا وَ مُرْهُمْ بِالصِّدْقِ فِی الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ مُرْهُمْ بِالسُّکُوتِ وَ تَرْکِ الْجِدَالِ فِیمَا لَا یَعْنِیهِمْ وَ إِقْبَالِ بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ وَ الْمُزَاوَرَةِ فَإِنَّ ذَلِکَ قُرْبَةٌ إِلَیَّ وَ لَا یَشْتَغِلُوا أَنْفُسَهُمْ بِتَمْزِیقِ بَعْضِهِمْ بَعْضاً فَإِنِّی آلَیْتُ عَلَى نَفْسِی إِنَّهُ مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ وَ أَسْخَطَ وَلِیّاً مِنْ أَوْلِیَائِی دَعَوْتُ اللهَ لِیُعَذِّبَهُ فِی الدُّنْیَا أَشَدَّ الْعَذَابِ وَ کَانَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ وَ عَرِّفْهُمْ أَنَّ اللهَ قَدْ غَفَرَ لِمُحْسِنِهِمْ وَ تَجَاوَزَ عَنْ مُسِیئِهِمْ إِلَّا مَنْ أَشْرَکَ بِهِ أَوْ آذَى وَلِیّاً مِنْ أَوْلِیَائِی أَوْ أَضْمَرَ لَهُ سُوءاً فَإِنَّ اللهَ لَا یَغْفِرُ لَهُ حَتَّى یَرْجِعَ عَنْهُ فَإِنْ رَجَعَ وَ إِلَّا نَزَعَ رُوحَ الْإِیمَانِ عَنْ قَلْبِهِ وَ خَرَجَ عَنْ وَلَایَتِی وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ نَصِیباً فِی وَلَایَتِنَا وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ ذَلِک»؛[1]
از حضرت رضا(ع) نقل شده که فرمود:
ششمین حجت و امام امم***حامل عرش علم در عالم
در زمین هادى به حق ناطق***اسمه عند اهل السماء الصادق
صادق و شمع جمع صدیقین***جعفر و بحر علم و حق و یقین
یکّه تاز مدارج عرفان***ترجمان حقایق قرآن
گرگشاید لب آن علیم حکیم***گوش جان بسپرد مسیح و کلیم
عقل در درک علم او حیران***غرق دریاى حکمتش لقمان
قلب او قطب عالم امکان***یا « على العرش استوى الرحمن »
سرّ حق در ضمیر او مکنون***عزم او متصل بــ « کن فیکون »
دست گیتى گداى دامن او***آسمان خوشه چین خرمن او
از دَم او دمید جان به جهان***شد عیان سرّ « علم الانسان »
مذهب او چراغ راه بشر***مکتبش علم اول و آخر
آنچه آورده جبرئیل امین***شده احصا در آن امام مبین
صبح صادق برفت و زین ماتم***شد سیه پوش عالم و آدم
1ـ امام ششم فرمود:
« سزاوار است براى مؤمن که در او هشت خصلت باشد : در حوادثى که مردم در آن حوادث متزلزل مى شوند با وقار ، هنگام بلا بردبار باشد، به آنچه خدا به او روزى داده قناعت کند، به دشمنان ظلم نکند، و بر دوستان چیزى را که بر آنها سنگین است تحمیل نکند، بدن او از او در تعب و مردم از او در راحت باشند ».
۲ ـ امام ششم (علیه السلام) فرمود:
« پدرم از پدرانش ((علیهم السلام)) از على ((علیه السلام)) از پیغمبر ((صلى الله علیه وآله وسلم)) مرا حدیث کرد، که پیغمبر فرمود: کسى که به داد بیچاره اى از مؤمنین برسد، خدا در روزى که سایه اى به غیر از سایه او نیست به داد او برسد ; و کسى که حاجت برادر مؤمن خود را برآورد، خدا حوائج بسیارى براى او برآورده کند، که یکى از آنها بهشت است ; و کسى که برادر مؤمن خود را بپوشاند خدا او را از سندس و استبرق در بهشت بپوشاند، و تا رشته از آن جامه بر بدن آن مؤمن باشد آن کس که او را پوشانیده در رضوان خدا خواهد بود ; و کسى که برادر مؤمن خود را اطعام کند خدا او را از طیبات بهشت اطعام کند، و کسى که او را سیراب کند خدا او را از رحیق مختوم سیراب نماید ; و کسى که به مؤمنین خدمت کند خدا از ولدان مخلدین به خدمت او بگمارد، و با اولیاء طاهرینش مسکن دهد ; و کسى که برادر مؤمن پیاده خود را سوار کند خدا او را بر ناقه بهشتى سوار کند ; کسى که وسیله ازدواج مؤمنى را با زنى فراهم کند که مونس و کمک و موجب راحت او باشد خدا او را همسر حورالعین و انیس صدیقین از اهل بیت پیغمبر نماید ; کسى که برادر مؤمن خود را بر سلطان جائرى اعانت کند خدا او را هنگام لغزش قدم ها بر صراط کمک کند ; و کسى که بدون حاجتى به دیدار برادر مؤمن خود به خانه او برود او را در زمره زوّار خدا بنویسند »(۱).
۳ ـ از بعضى از اصحاب آن حضرت روایت شده است که گفت:
بر آن حضرت وارد شدم در حالى که فرزندش موسى بن جعفر در مقابلش بود ; من قسمتى از وصیت آن حضرت را به فرزندش حفظ کردم، و ما بعضى از آن را ذکر مى کنیم، فرمود: اى پسرم کسى که به آنچه براى او قسمت شده قانع باشد بى نیاز مى شود ; کسى که چشم به آنچه دیگران دارند داشته باشد، فقیر مى میرد ; کسى که به آنچه خدا براى او قسمت کرده راضى نباشد خدا را در قضا و حکمش متهم کرده است ; کسى که لغزش غیر خود را کوچک بشمرد لغزش خود را بزرگ مى شمرد ; کسى که لغزش خود را کوچک بداند لغزش دیگران را بزرگ مى بیند، کسى که پرده خانه دیگرى را بردارد و به عورت او دست درازى کند پرده خانه خود را برداشته و به پرده نشینان خود خیانت کرده است.
کسى که شمشیر ستم بکشد خود به همان شمشیر کشته شود، و کسى که براى برادر خود چاه بکند خود در آن چاه مى افتد، و کسى که در جمع سُفَها داخل شود حقیر و کوچک مى شود، و کسى که با علما آمد و شد و آمیزش داشته باشد وقار و بزرگى پیدا مى کند.
ادامه مطلب ...
امام ششم (علیه السلام) در حدیث صحیح مى فرماید:
« لنحبّ من شیعتنا من کان عاقلاً، فهماً، فقیهاً، حلیماً، مداریاً، صبوراً، صدوقاً، وفیاً. ثمّ قال: إنّ الله تبارک وتعالى خصّ الأنبیاء بمکارم الأخلاق، فمن کانت فیه فلیحمد الله على ذلک، ومن لم تکن فلیتضرّع إلى الله ولیسأله. قال قلت: جعلت فداک وما هى؟ قال: الورع، والقنوع، والصبر، والشکر، والحِلم، والحیاء، والسخاء، والشجاعة، والغیرة، والبرّ، وصدق الحدیث، وأداء الأمانة »(۱).
(ما از شیعیانمان کسى را دوست داریم که عاقل، با فهم، فقیه، بردبار، مداراکننده با مردمان، راست گو و با وفا باشد. همانا خداوند تبارک و تعالى پیغمبران را به مکارم اخلاق اختصاص داد، کسى که مکارم اخلاق دارد، خداوند را بر آن حمد کند، و کسى که ندارد به درگاه خدا تضرع کند، و آن را مسئلت نماید . گفتم: فدایت شوم، مکارم اخلاق چیست؟ فرمود: ورع ، قناعت، صبر، شکر، حلم، حیا، سخاوت، شجاعت، غیرت، نیکوکارى، راست گویى، و اداى امانت).
در این حدیث اصول و فروع مکارم اخلاق بیان شده است.
نتیجه بعثت پیغمبر خاتم (صلى الله علیه وآله) که عصاره بعثت تمام انبیاى خدا است، اخلاق کریمه است : « انّما بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق »(۲).
در این حدیث شریف عقل مقدم بر همه کمالات قرار داده شده است، زیرا قوام انسانیت انسان به عقل است.
عقل است که آیات خدا را در کتاب خلقت و شریعت ادراک مى کند : ( إِنَّ فِى ذَ لِکَ لاََیـت لِّقَوْم یعْقِلُونَ )(۳) .
دیده عقلِ انسان است که با چراغ علم به اسرار عالم طبیعت ـ از ترکیب اتم از مثبت و منفى، جاذبه و دافعه میلیونها کرات معلّق در کهکشانها، کیفیت تجزیه و ترکیب جمادات و نباتات و حیوانات ـ تأمل مى کند ; و از پوستِ خلقت به مغز، و از عالَم به ملکوت وجود، و از شهود آیات علم و قدرت و حکمت ، به ایمان به غیب مى رسد.
نمونه اى از کلام آن حضرت در امامت
کلینى از محمد بن
اسماعیل، و او از فضل بن شاذان، و او از صفوان بن یحیى، و او از منصور بن
حازم ـ و رجال حدیث از اعاظم و اکابر محدثین و معتمد و موثقند ـ روایت
مى کند که منصور گفت:
« به ابى عبدالله عرض کردم: خداوند اجل و اکرم از آن است که به خلقش شناخته شود، بلکه خلق به خدا شناخته مى شوند، فرمود: راست گفتى.
گفتم: کسى که معرفت پیدا کرد که پروردگارى دارد، سزاوار است که بداند پروردگار او رضا و سخطى دارد، و رضا و سخط او را نتوان شناخت مگر به وحى، یا رسول; کسى که وحى بر او نازل نمى شود راهى به رضا و سخط، و امر و نهى خدا ندارد مگر از طریق فرستادگان خدا، و فرستادگان خدا حجتند، و اطاعت آنها فرض و واجب است.
و من به این مردم گفتم: چون رسول خدا (صلى الله علیه وآله) از دنیا رفت حجت خدا بر خلق او کیست؟ گفتند: قرآن. گفتم: من در قرآن نظر کردم، و دیدم گروه هاى مختلف براى غلبه بر خصم و اثبات مدعاى خود به قرآن استدلال مى کنند، دانستم که قرآن بدون کسى که قیم و قائم به امر قرآن باشد ـ که آنچه از کتاب خدا بگوید حق باشد ـ حجت نیست، پس به آنها گفتم: قیم و قائم به امر قرآن کیست؟ گفتند: ابن مسعود و عمر و حذیفه عالم به قرآنند. گفتم:
اینها همه قرآن را مى دانند؟ گفتند: نه، پس احدى را
نیافتم که بگوید همه قرآن را مى داند مگر على (علیه السلام) ; و اگر بین
قوم چیزى باشد که هر یک از آنها بگویند نمى دانم، و این یکى ـ یعنى
على (علیه السلام) ـ بگوید مى دانم، پس شهادت مى دهم که او ـ یعنى
على (علیه السلام) ـ قیم قرآن است و اطاعت او واجب بوده، و بعد از
رسول (صلى الله علیه وآله)خدا حجت بر مردم است و آنچه در قرآن بگوید حق
است.
نمونه اى از کلام آن حضرت در عدل
امام ششم فرمود:
« ... اما توحید آن است که بر پروردگار خود روا ندارى آنچه را که بر خود روا مى دارى، و اما عدل آن است که آنچه تو را به آن ملامت کرده به خالق خود نسبت ندهى »(۱).
مختصرى از شرح کلام آن حضرت (علیه السلام) در توحید در بحث توحید گذشت، و شرح کلام حضرت (علیه السلام) در عدل این است که هر انسانى به فطرت خود حُسن عدل و قبح ظلم را درک مى کند، حتى اگر ظلم را به ظالم نسبت بدهند از این نسبت متنفّر است، و اگر او را به عدل و داد یاد کنند مسرور و مبتهج است، همچنان که اگر مجرمى که تمام همّتش رسیدن به آرزوى باطل خویش است، در صورتى که قاضى به نفع او ـ به جهت طمع یا ترس ـ حکم کند، هرچند آن مجرم به هوى و هوس خود از قاضى راضى و خوشنود است، ولى به عقل و فطرتش به زشتىِ کار قاضى و پستى و دنائت نفس او قضاوت مى کند; و اگر قاضى بدون طمع به مال او و ترس از قدرت او به ضرر آن مجرم به میزان حق و عدل حکم کند، هرچند آن مجرم بر قاضى غضبناک است، و لکن عقل و فطرت او به قاضى به دیده احترام و به قضاوت او به نظر تحسین و تمجید مى نگرد.
خداوندى که آدمى را بر این فطرت آفریده، و چراغ عقلى را که به نور آن حُسنِ عدل و قبح ظلم را مى بیند در وجود او روشن کرده، و او را به عدل ستوده و بر ظلم ملامت کرده است، چگونه ممکن است، خود به آن چه که خلق را به آن ملامت کرده، متصف باشد.
به این دلیل خداوند عادل است و ظالم نیست.