تو را ندیده ام
نه در کارت پستال های شب های ژانویه
نه در حریم مقدّس سن پیرو
تندیس محزونی از مریم
من سال ها زانو زده ام
مقابل کتاب های تاریخ
خیره به چشم های خیس مادرم
که دخیل بسته است
به آینه هایی که هرگز
تصویر تو را به چشم هایم نتاباند
بی نشانی هیچ
جای پایت را
بر خاک حتّی ندیده ام
این را
می شود از ذهن بادی خواند
که در من می وزد
زنی شبیه درّه
در من عمیق می شود
تا ردی از تو را
شاید در صف های بلند اتوبوس و
هجوم خسته ی زائران
پشت حصارهای بقیع بیابد…
سؤال بزرگی شده ای
پا به پای زخم هایم
کبود
عمیق
تصویر دردناکی از جهان
قبل از وقوع…
من سال هاست
چشم بسته ام
که تعبیرتازه ای از تو
در غروب مأیوس یک روز جمعه
به شکل نایاب درد
بغضی در گلو
از خواب هایم بیدار شود
بی هیچ ردی
نشانه ای…
سه لام
خوشحالم از اینکه با شما آشنا شدم
انشاءالله که همیشه ثابت قدم و پایدار باشید. ما هم یک هیئت مذهبی توی دزفول داریم و سعی می کنیم پنج روز آخر ایام فاطمیه رو مراسم داشته باشیم. شما رو لینک کردم و بازهم خوشحال می شوم به من سر بزنید
سلام