ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
در سال 64 هجری در شب چهاردهم ربیع الاول یزید بن معاویة بن ابىسفیان در سن 39 سالگى یا 37 سالگى به درکات جحیم شتافت.(1) اقوال دیگر در مرگ یزید دوازدهم و پانزدهم این ماه است.(2)
مادر یزید میسون دختر بجدل کلبى است. او کسى است که غلام پدر خود را بر خود متمکن ساخت و به یزید ملعون بارور شد. از همینجاست که طبق فرمایش ائمه علیهم السلام قاتل امام حسین علیه السلام ولد الزناست، که این کلام شامل شمر، عمر سعد، ابن زیاد و غیر آنها نیز مىشود.
او شارب الخمر، قمارباز، میمونباز، ناکح با محارم، صاحب اشعار کفرآمیز و تارک الصلوة بود. او بود که واقعه جانسوز کربلا را به وجود آورد و امام حسین علیه السلام و اهلبیت و اصحاب آن حضرت را به شهادت رساند و امام زینالعابدین علیه السلام و عمه سادات زینب کبرى علیها السلام و دیگر علویات و فاطمیات را با آن وضع در کوچه و بازار به اسارت برد.
او بود که خانه خدا را خراب کرد و پرده کعبه را سوزانید. همچنین او بود که در واقعه حره در مدینه کشف ستر زنان مهاجر و انصار کرد، و سه روز مال و جان و ناموس مردم را بر سربازان خود حلال کرد.(3) بعد از این ماجرا فرزندانى به هم رسیدند که پدر معینى نداشتند. بعد از آن قتل و غارتى در مدینه شد و حرمت حرم شریف نبوى هتک گردید، و مردم را داخل حرم مطهر کشتند.
در علت مرگ او چند قول است: یکى اینکه به بلاى ناگهانى هلاک شده است. شیخ صدوق رحمه الله مىفرماید: یزید شب با حال مستى خوابید و صبح او را مرده یافتند در حالیکه بدن او تغییر کرده، مثل آنکه قیر مالیده شده باشد. بدن نحسش را در باب الصغیر دمشق دفن کردند.
احمد بن حنبل و جماعتى از اهل سنت لعن یزید را تجویز کردهاند و عدهاى از آنان معتقد به کفر یزید هستند، و ابن جوزى کتابى بر رد یزید نوشته است.(4)
در این روز زیارت امام حسین علیه السلام مناسب است.(5)
—-------------------------------------------
1) مستدرک سفینة البحار: ج 4 ص 67. تقویم المحسنین: ص 16. فیض العلام: ص 215. زاد المعاد: ص 345. بحار الانوار: ج 95 ص 189، ج 98 ص 101. عوالم (مقتل): ص 224. توضیح المقاصد: ص 8 - 7 . تتمة المنتهى: ص 55 .
2) مسار الشیعة: ص 29.
3) تتمة المنتهى: ص 56 - 55 .
4) فیض العلام: ص 216.
5) بحار الانوار: ج 98 ص 201