هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

فـاطمـۀ زهراعلیهاالسلام برزخ بین نبوّت کبری و ولایت عظمی



بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

قدری ناشناخته
پیشامد شهادت صدیقۀ کبری و إنسیۀ حورا فاطمۀ زهرا - صلوات اللّٰه علیها و علی أبیها و بعلها و بنیها- در پیش است.
این مظلومۀ مجهول القدر، هم بر عوام قدرش مجهول است و هم بر خواص. هم بر مردم غیر مسلمان، مجهولة القدر است و هم بر مردم مسلمان. هم برسنّیان مجهولة القدر است و هم بر شیعیان. باید هر سال نام او آن‌ چنان‌که در حدّ ماست، با کمال قصور و تقصیر که در ما هست، زنده شود.
حدیثی مورد اتّفاق عامّه
من امروز فقط فرازی از کلام دو امام از ائمّۀ تفسیر و حدیث از اهل سنت را ذکر می‌کنم. بعد هم با همین دو که قابل‌اند که با آنها گفت‌‌وگو شود، گفت‌وگویی دارم.
فخر رازی در جلد هشتم تفسیر، در صفحۀ ۸۰،( ) در مسألۀ ثانیه، تمام مسأله را به این مطلب اختصاص داده و دو روایت نقل کرده است. امام المفسرین، زمخشری هم در «کشاف»،( ) عین این مطلب را طرح کرده است. قاضی بیضاوی( ) هم با کمال اختصار همین مطلب را طرح کرده است. این از ائمۀ تفسیر. اما از ائمۀ حدیث از مسلم، ترمذی، ابن منذر، حاکم نیشابوری، جلال الدین سیوطی که ائمۀ علوم نقلیه‌اند، عین این مطلب را تعرّض کرده‌اند. ائمۀ تفسیر و حدیث بر آنچه که امروز می‌گویم، اتفاق نظر دارند.
واقعۀ مباهله به نقل از عامّه
خلاصۀ آن این است که وقتی پیغمبرصلی الله علیه وآله در مباهله با نصارای نجران بیرون آمد، «عَلَیْهِ مِرْطٌ أسْوَدُ»؛ عبا و کساء سیاهی بر اندام آن حضرت بود. در آن روز موعود، یعنی بعد از اقامۀ برهان (إِنَّ مَثَلَ عیسى‏ عِنْدَ اللهِ کَمَثَلِ آدَمَ)( )، بعد از آنکه این برهان قاطع علمی را اقامه کرد، نوبت به محاجّه رسید.
مطالب همه پیش شما روشن است، ولی آنچه مهم است، نقل عامه است و آنچه که باید در مقابل این گفته جواب داده شود؛ و آن این است: نوبت به مباهله رسید.
حقیقت مباهله چیست؟ خود این مطلب از زبان رأس اساقفۀ نصاری روشن می‌شود، تمام آنچه که گفته می‌شود، از متقن‌ترین مدارک تفسیری وروایی عامّه است و هیچ ارتباطی به مذهب شیعه ندارد. وقتی بیرون آمد،«عَلَیْهِ مِرْطٌ أسْوَدُ». وضع بیرون آمدن چه بود؟
بیرون آمد، در حالی که حسین علیه السلام را در بغل گرفته بود. سید الشهدا علیه السلام در آن زمان در سنی بود که راه می‌رفت. ولیکن خصوصیت این است که پیامبرصلی الله علیه وآله «مُحْتَضِناً الحُسَیْن»، در حالی‌که [امام] حسین[ علیه السلام] را در آغوش گرفته بود، با این وضع بیرون آمد. و از این طرف «أخَذَ بِیَدِ الحَسَنِ». خصوصیات نقل را دقت کنید. خود او جلو بود. پشت سر او فاطمۀ زهرا علیهاالسلام و پشت سر فاطمه علیهاالسلام علیّ بن ابی‌طالب. وضع بیرون آمدن این‌چنین بود.
فخررازی ( ) و زمخشری ( ) و قاضی بیضاوی ( ) و حاکم نیشابوری ( ) و جلال الدین سیوطی ( )، حق بود که در تمام خصوصیات قضیه اعمال نظر می‌کردند. ارزش به روایت نیست، قیمت به درایت است. اساس در دین، کتاباً و سنّةً، بر تفقّه است. «الْکَمَالُ کُلُّ الْکَمَالِ التَّفَقُّهُ فِی الدِّین‏».( ) حقیقت تفقّه عبارت از این است که به تمام افعال و به تمام اقوال و به تمام خصوصیات دقّت و نظر بشود، آن وقت استنتاج بشود.
پیغمبر خاتم صلی الله علیه وآله خلاصۀ عالم و جوهر وجود   
این همان پیغمبری است که (وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏).( ) این خود یک کلمه است. کسی که: «و ماینطق عن الهوی و ما یفعل عن الهوی»؛ این همان کس است که (وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا).( ) این همان کس است که سنت او تنها قول او نیست، بلکه سنت او قول او و تقریر او و فعل اوست. تمام حرکات او سنت است. تمام سکنات او سنت است. اطوار او و احوال او، تمام مرتبط است به مقام (ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى‏ * فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى‏).( ) این خلاصۀ عالم است، و این پیغمبر خاتمصلی الله علیه وآله است، و این جوهر وجود است، و فرد اول عالم امکان است. چنین بشری هر نگاهش دنیایی از حکمت است و هر عملش سرچشمۀ تمام بحار معارف است.
برزخ بین نبوّت کبری و ولایت عظمی
وقتی خودش جلو، علی علیه السلام پشت سر، فاطمه علیهاالسلام در وسط، خود این معنایی دارد. معنای این عمل آن است که فاطمه‌ برزخ بین نبوت کبری و ولایت عظمی است. معنای این عمل آن است که فاطمۀ زهرا علیهاالسلام بین مقام وحی أعظم و مقام تبلیغ وحی و مقام تفسیر وحی، جنبۀ قطبیت و مرکزیت دارد. جلوی فاطمۀ زهرا علیهاالسلام تبلیغ وحی است. پشت سر فاطمه‌ علیهاالسلام تفسیر وحی است. این فاطمۀ زهرا علیهاالسلام است. این مجهولة القدر بر تمام عالمیان است. با این وضع بیرون آمد.
سخن اُسقف نصاری
اُسقف نصرانی، رأس الاساقفه به تمام اهل نجران اعلام کرد: وجوهی رو به ما می‌آیند که این وجوه اگر بخواهند، کوه را از ریشه می‌کنند. وجوهی این چنین اگر بخواهند، تمام این وادی به نار، مضطرم و شعله‌ور خواهد شد. اگرلب به دعا گشایند، دست به طرف آسمان بلند کنند، از تمام نصاری در روی زمین یک نفر باقی نخواهد ماند. ای کاش که فهم اسقف نصرانی با نقل فخر رازی توأم می‌شد. مصیبت این است که روایت از فخر رازی است، ولی درایت از اسقف نصرانی است! و این خود مصیبتی است کبری!
گفت: به هیچ قیمت نباید اینان دست به دعا بردارند. پیغمبرصلی الله علیه وآله هم وقتی بیرون آمد، برگشت یک نگاهی به این عدّه کرد و فرمود: «إذا دَعَوْتُ فَأمِّنُوا»،( ) در این کلمه دقت کنید! «إذَا دَعَوْتُ فَأمِّنُوا»! آنگاه که من دعا کردم، شما آمین بگویید. معنای این جمله چیست؟
ای فخر رازی! ای زمخشری! ای بیضاوی! معنای این جمله این است که عمل من انعکاس وحی است و وحی این چنین است: (فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ‏)( ). همه باید جمع بشوند، (ثُمَّ نَبْتَهِلْ‏)؛ «إذا دَعَوْتُ فَأمِّنُوا».
آمین فاطمۀ زهرا علیهاالسلام شرط تأثیر دعای پیامبرصلی الله علیه وآله
معنای این جمله این است که دعای من که پیغمبر خاتمصلی الله علیه وآله هستم مقتضی است، اما شرط فعلیّتِ اقتضای این مقتضی، نَفَس فاطمۀ زهرا علیهاالسلام است. باید آمین او به دعای من ضمیمه بشود. وحی چنین است. سنّت چنین است که دعای زهرا علیهاالسلام شرط است و محال است مقتضی بی شرط تأثیر کند. معقول نیست که دعا در چنین وقتی بدون شرط اثر کند، هرچند هنگام مباهله با نصارای نجران است. اگر دست پیغمبرصلی الله علیه وآله بالا می‌رود، باید چهار دست دیگر همراه این دست به طرف آسمان بالا برود. اگر مطلب چنین است، آیا علی علیه السلام کیست؟ آیا فاطمه علیهاالسلام کیست؟ آیا حسن بن علی کیست؟ آیا حسین بن علی کیست؟
اعتراف زمخشری
ما از خود زمخشری می‌گیریم. زمخشری بعد از این که قضیه را نقل می‌کند، چه خوب استنباط می‌کند. می‌گوید: «در این قضیه دلیلی است بر فضل اصحاب کساء که هیچ دلیلی اقوی از آن دلیل نیست». این کلمه از قلم این مرد صادر می‌شود. دنبال این کلمه می‌گوید: «برهانی است بر نبوت پیغمبرصلی الله علیه وآله؟!».( )
اعتراف قاضی بیضاوی
قاضی بیضاوی درتفسیر جهانی خودش بعد از نقل قضیه می‌گوید: «در این قضیه دلیلی است بر دو چیز: یکی بر نبوت؛ یکی بر فضل اصحاب کساء»( )، درست توجه کردید؟
سرّ تقدیم «نسائنا» بر «انفسنا»
زمخشری در تقدیم «ابناءنا» و «نساءنا» بر «انفسنا» می‌گوید: «خدا در قرآن «ابنائنا» و «نسائنا» را بر «انفسنا» مقدم داشت؛ یعنی حسن علیه السلام و حسین علیه السلام و فاطمۀ زهرا علیهاالسلام بر جان پیغمبرصلی الله علیه وآله مقدم شدند». این قرآن و این هم عمل نبی أعظم. این کلمه را زمخشری می‌گوید: «این ها را جلو انداخت که یعنی من فدای شما باشم»( ). این خود کلمه‌ای است عجیب! از قلم چنین پهلوانی؛ به خدا حجّت بر تمام مسلمانان عالم تمام است.
اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله
اگر مطلب چنین است، ای زمخشری، ای مرد تفسیر! و ای فخر رازی، ای مرد عقل! آن‌یکی پهلوان تفسیر و این یکی پهلوان فلسفه است و صاحب آن کتب، صاحب مفصّل و صاحب شرح اشارات شیخ و صاحب مباحث مشرقیّه؛
ای فخر رازی! آیا فکر نکردی که این چند نفرکه دارای این ارزشند و تو با کمال تعصّبت این مسأله را طرح می‌کنی، بعد در ذیل قضیه این روایت را می‌نویسی که پیغمبرصلی الله علیه وآله در آنجا علی و فاطمه و حسن و حسینعلیهم السلام را زیر کساء جمع کرد و گفت: خدایا! این‌ها اهل بیت من‌اند و این آیه را خواند: (إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا).( )
ای فخر رازی! تو این قضیه را نوشتی و ذیل آن این روایت را. بعد خودت امضا کردی که این روایت روایتی است «کالمتّفق على صحّتها بین اهل التّفسیر و الحدیث»( ) تو می‌گویی تمام اهل تفسیر و تمام اهل حدیث بر این روایت اتّفاق کردند.
من از تو یک سؤال می‌کنم. هر شخصی و عالمی از سنیان ارزش آن را ندارد که طرف سؤال من واقع شود، اما تو ای فخر رازی! و تو ای زمخشری! درمقابل این سؤال چه جواب دارید؟ و هر دانشمندی که در عداد زمخشری و در عداد فخر رازی و در عداد قاضی بیضاوی و در عداد حاکم نیشابوری و در عداد جلال الدّین سیوطی باشد، روی کلام با اوست؛
دست های عصمت
من از شما می‌پرسم، همۀ شما این را گفتید که پیغمبرصلی الله علیه وآله اینان را جمع کرد و به دنیا نشان داد که در درگاه خدا در اصحاب من احدی آن آبرو را که بتواند دست بلند کند و هر چه گفت بشود، این آبرو را احدی ندارد، مگر همین چهار نفر. همه‌تان به این اعتراف کردید. پس نشان دادید که این دستی که بلند می‌شود، از قلب عصمت بلند می‌شود. از مغز عصمت بلند می‌شود. شما دانشمندان گفتید، نوشتید، اما نفهمیدید.
(إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّب‏).( ) از مغز ابی‌بکر و عمر، از مغز احدی از آحاد امت حتی از مغز سلمان و ابوذر ممکن نیست آن کلمۀ طیبه‌ای برخیزد که به مقام (وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم‏)( ) برسد، مگر اینکه دست فاطمه علیهاالسلام بلند بشود، دست علی علیه السلام بلند بشود، دست حسن علیه السلام و حسین علیه السلام بلند شود. مگر نفر پنجمی برای این چهار نفر هست؟
اگر چنین است، سؤال این است که آیا آن کسی که خلافت را به شورا گذاشت، عبدالرحمن بن عوف را عِدل چه کسی کرد؟!
آتش به خانۀ فاطمه زهرا علیهاالسلام برای اجبار بر بیعت
از تو سؤال می‌کنم:
ابن قتیبه تا محمد فرید وجدی، در دائرة المعارفش در مصر نوشت که: فلانی آمد درِ خانۀ زهرا& و گفت: «یا علی برای بیعت باید بیرون بیاید، یا من این خانه را با اهلش آتش می‌زنم». اهل این خانه که بود؟ فخر رازی! قاضی بیضاوی! زمخشری! جلال الدین سیوطی! تو مرد فهمی، چرا نفهمیدی؟ چنین کسی آمد درِ این خانه و گفت: «یا علی بیرون بیاید، یا این خانه را با اهلش آتش می‌زنم».
(قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ).( ) یکی به او گفت: «در این خانه فاطمه علیهاالسلام است». این جمله خیلی معنا دارد، یعنی در این خانه آن کسی است که پیغمبرصلی الله علیه وآله فرمود: «اذیت او، اذیت من است، اذیت من اذیت خداست».( ) گفت: در این خانه فاطمه است. ابن قتیبه( ) تا فرید وجدی( ) نوشت آن مرد گفت: خانه را آتش بزنید، هر چند در آن خانه فاطمه علیهاالسلام باشد!( )
اگر چنین است من یک سؤال دارم. خوب دقت کنید! به خدا قسم اگر کسی برای این مصیبت، خون گریه کند کم است. این چه بیعتی بود که گفت: «یا علی بیرون بیاید، یا خانه را با اهلش آتش می‌زنم»؟ این همان بیعتی بود که خود همین کسی که بر درِ این خانه آمد و این کلمه را گفت، خودش بعد گفت: «بَیْعَةُ أَبِی بَکْرٍ فَلْتَةً وَتَمَّتْ ألَا وَإِنَّهَا قَدْ کَانَتْ کَذَلِکَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ وَقَى شَرَّهَا»!( ) به خدا حجت بر تمام عالمیان تمام است. در «صحیح بخاری» نوشته است: خود آن کسی که آمد خانه را با علی، با فاطمه، با حسن و حسینعلیهم السلام آتش بزند، گفت: بیعت ابی بکر فلته‌ای بود، غلط و لغزشی بود که خدا این امت را از شرّ آن لغزش نگه داشت.
ای مرد! اگر به اعتراف تو این بیعت غلط بود، ای عالم سنی! این مردی که این کلمه را گفته است، عاقل است یا دیوانه است؟ اگر دیوانه است، بحثی نیست. اگر عاقل است «إقْرَارُ العُقَلاء عَلَی اَنْفُسِهِمْ جَائِز». بیعتی که به اعتراف خود این مرد غلط بود، برای حفظ این بیعت آمد فاطمه علیهاالسلام را بسوزاند؟!
آیا مظلوم‌تر از این مخدّره در عالم کسی هست؟ به خدا هر چه فکر کنیم، مصیبت از این بالاتر هست؟!
اعتباری نامحدود
وقتی مقام حضرت فاطمۀ زهرا علیهاالسلام معلوم خواهد شد، آن هنگام این حقیقت ظاهر خواهد شد که حجت پروردگار فرمود: وقتی آن حضرت سر از خاک بر می‌دارد، خداوند هفتاد هزار ملک را برای استقبالش می‌فرستد؛ هفتاد هزار ملک با لوای تکبیر. هفتاد هزار با لوای تسبیح. این‌ها به استقبال فاطمه علیهاالسلام می‌آیند. بعد که در مقرّ خودش قرار گرفت، جبرئیل می‌آید و می‌گوید: سؤال کن حاجتت را، اعطاء می‌شود. حاجت حدّ ندارد، هر چه می‌خواهی بخواه که اندازه ندارد!
برای ابراهیم علیه السلام چنین اعتباری نیامده. برای موسی بن عمران خدا از خزینۀ لایتناهی چنین اعتباری صادر نکرده است. برای عیسی بن مریم صادر نکرده. خدا آن روز برای فاطمه علیهاالسلام اعتبار نامحدود باز می‌کند. خواسته‌اش از خدا چیست؟ شما اهل دقتید. فکر کنید، ببینید مطلب چقدر بلند است! خواستۀ فاطمه علیهاالسلام از خدا چیست؟ ای دانشمندان! مهم این است: خواسته همیشه جزاء است. جزاء غیر از عمل است. عمل با جزاء متفاوت است. اما این فاطمه علیهاالسلام است که وقتی به او می‌گویند حاجتت را بخواه داده می‌شود، می‌گوید: «اللَّهُمَّ أرِنِی الحـَسَنَ وَالـحُسَینَ»؛[خداوندا! حسن و حسین را به من نشان بده]. عمل را می‌خواهد؛ وقتی عمل راخواست کار تمام می‌شود. یعنی چه؟ یعنی خدایا، هر چه کردند همچنان‌که هست به من نشان بده، نشانش می‌دهند: «أوْدَاجُ الـحُسَین علیه السلام تَشْخَبُ دَمَاً»( )
قطب دائرۀ نبوت عظمی و ولایت کبری
و آن‌وقت است که باید روشن شود که این بانوی وجود کیست؟ این فاطمه زهرا علیهاالسلام است! این انسیۀ حوراء است! این صدیقۀ کبری علیهاالسلام است! این بشری است که قطب دائرۀ نبوت عظمی و ولایت کبری است!
قدر مجهول فاطمۀ زهرا علیهاالسلام در مملکت او

به خدا قدر فاطمۀ زهرا علیهاالسلام بر عالم و آدم مجهول است. اگر در مراکز اهل سنت قدر فاطمه علیهاالسلام مجهول است، غصه ندارد، ولی در مملکت فاطمۀ زهرا علیهاالسلام چرا؟ اینجا مملکت زهراست. اینجا کشور فاطمه علیهاالسلام است. در مملکت فاطمۀ زهرا علیهاالسلام برای یادگار جم، برای نوروز عجم، تعطیل رسمی است، اما برای شهادت فاطمۀ زهرا علیهاالسلام یک روز تعطیل رسمی نیست.( ) «الْمَجْهُولَة قَدراً، الْمَجْهُولَة قَدراً». اگر فاطمه علیهاالسلام در مملکت خودش این چنین «مجهولة القدر» است، از جاهای دیگر چه باید انتظار داشت!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد