هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی در آستانه شهادت مظلومانه حضرت امام جعفر صادق علیه السلام



بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی در آستانه شهادت مظلومانه حضرت امام جعفر صادق علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

کار و تلاش و دستگیرى از مستمندان
امام صادق علیه السلام نه تنها دیگران را دعوت به کار و تلاش مى کرد، بلکه خود نیز با وجود مجالس درس و مناظرات و ... در روزهاى داغ تابستان، در مزرعه اش کار مى کرد. یکى از یاران حضرت مى گوید: آن حضرت را در باغش دیدم، پیراهن زبر و خشن بر تن و بیل در دست، باغ را آبیارى مى کرد و عرق از سر و صورتش مى ریخت، گفتم: اجازه دهید من کار کنم. فرمود: من کسى را دارم که این کارها را بکند ولى دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزى حلال از گرمى آفتاب آزار ببیند و خداوند ببیند که من در پى روزى حلال هستم. (1) 
حضرت در تجارت نیز چنین بود و بر رضایت خداوند تاکید داشت. لذا وقتى کار پرداز او که با سرمایه امام براى تجارت به مصر رفت و با سودى کلان برگشت، امام از او پرسید: این همه سود را چگونه به دست آورده اى؟ او گفت: چون مردم نیازمند کالاى ما بودند، ما هم به قیمت گزاف فروختیم. امام فرمود: سبحان الله! 
علیه مسلمانان هم پیمان شدید که کالایتان را جز در برابر هر دینار سرمایه یک دینار سود نفروشید! امام اصل سرمایه را برداشت و سودش را نپذیرفت و فرمود: اى مصادف! چکاچک شمشیرها از کسب روزى حلال آسان‎تر است. (2) 
حقیقت این است که امام در نهایت علاقه به کار و تلاش، هرگز فریفته درخشش درهم و دینار نمى شد و مى دانست که بهترین کار از نظر خداوند تقسیم دارایى خود با نیازمندان است، حقیقتى که ما هرگز از عمق جان بدان ایمان عملى نداشته و نداریم. امام خود درباره باغش مى فرمود: وقتى خرماها مى رسد، مى گویم دیوارها را بشکافند تا مردم وارد شوند و بخورند. همچنین مى گویم ده ظرف خرما که بر سر هر یک ده نفر بتوانند بنشینند، آماده سازند تا وقتى ده نفر خوردند، ده نفر دیگر بیایند و هر یک، یک مد خرما بخورند. آنگاه مى خواهم براى تمام همسایگان باغ (پیرمرد، پیرزن، مریض، کودک و هر کس دیگر که توان آمدن به باغ را نداشته) یک مد خرما ببرند. پس مزد باغبان و کارگران و ... را مى دهم و باقى‎مانده محصول را به مدینه آورده بین نیازمندان تقسیم مى کنم و دست آخر از محصول چهار هزار دینارى، چهارصد درهم برایم مى ماند. (3) 
 
ساده زیستى و همرنگى با مردم 
امام همانند مردم معمولى لباس مى پوشید و در زندگى رعایت اقتصاد را مى کرد. مى فرمود: بهترین لباس در هر زمان، لباس معمول همان زمان است. لذا (4) گاه لباس نو و گاه لباس وصله‎دار بر تن مى کرد. لذا وقتى سفیان ثورى به وى اعتراض مى کرد که: پدرت على لباسى چنین گرانبها نمى پوشید، فرمود: زمان على علیه السلام زمان فقر و اکنون زمان غنا و فراوانى است و پوشیدن آن لباس در این زمان، لباس شهرت است و حرام ... پس آستین خود را بالا زد و لباس زیر را که خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زیر را براى خدا و لباس نو را براى شما پوشیده ام. (5) 
با این همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمى داد، امتیازى براى وى و خانواده اش در نظر گرفته شود. و این ویژگى هنگام بروز بحران هاى اقتصادى و اجتماعى بیشتر بروز مى یافت. از جمله در سالى که گندم در مدینه نایاب شد، دستور داد گندم هاى موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو و گندم که خوراک بقیه مردم بود، تهیه کنند و فرمود: «فان الله یعلم انى واجدان اطعمهم الحنطه على وجهها ولکنى احب ان یرانى الله قد احسنت تقدیر المعیشه.» (6) خدا مى داند که مى توانم به بهترین صورت نان گندم خانواده ام را تهیه کنم؛ اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه‎ریزى صحیح زندگى ببیند. 
 
شجاعت
امام صادق علیه السلام در برابر ستمگران از هر طایفه و رتبه اى به سختى مى ایستاد و این شهامت را داشت که سخن حق را به زبان آورد و اقدام حق‎طلبانه را انجام دهد، هر چند با عکس العمل تندى رو  به رو شود. لذا وقتى منصور از او پرسید: چرا خداوند مگس را خلق کرد؟ فرمود: تا جباران را خوار کند. و به این ترتیب منصور را متوجه قدرت الهى کرد. (7) و آنگاه که فرماندار مدینه در حضور بنى‎هاشم در خطبه هاى نماز به على علیه السلام دشنام داد، امام چنان پاسخى کوبنده داد که فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوى خانه اش راهى شد. (8) 

 همزیستى و مدارا با مسلمانان 
امام صادق علیه السلام شیعیان را به همزیستى با اهل تسنن دعوت مى کرد تا به این طریق هم شیعیان از جامعه اکثریت منزوى نشوند و هم بتوان احکام و اصول شیعى را با ملاطفت به آنان منتقل کرد. از این روى در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار مى شد، اما این سهل گرفتن هرگز به معناى زیر پاى گذاشتن اصول نبود و آن جا که مسئله اصولى در میان بود، حضرت هرگز تسلیم نمى شد. از جمله در یکى از سفرها، امام صادق علیه السلام به حیره (میان کوفه و بصره) آمد. در آن جا منصور دوانیقى به خاطر ختنه فرزندش جمعى را به مهمانى دعوت کرده بود.
امام نیز ناگزیر در آن مجلس حاضر شد. وقتى که سفره غذا را انداختند، هنگام صرف غذا، یکى از حاضران آب خواست ولى به جاى آن، شراب آوردند، وقتى ظرف شراب را به او دادند، امام بى درنگ برخاست و مجلس را ترک کرد و فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ملعون مَن جلس على مائده یشرب علیها الخمر» (9) ؛ ملعون است کسى که در کنار سفره اى بنشیند که در آن سفره شراب نوشیده شود.
امام حتى در مجالس عمومى خلیفه نیز حاضر نمى شد؛ زیرا حکومت را غاصب مى دانست و حاضر نبود با پاى خود بدان جا برود، زیرا با این کار از ناحق بودن آنان، چشم‎پوشى مى شد و تنها زمانى که اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آنجا مى رفت؛ لذا منصور ضمن نامه اى به وى نوشت: چرا تو به اطراف ما مانند سایر مردم نمى آیى؟ امام در پاسخ نوشت: نزد ما چیزى نیست که به خاطر آن از تو بترسیم و بیاییم، نزد تو در مورد آخرتت چیزى نیست که به آن امیدوار باشیم. تو نعمتى ندارى که بیاییم و به خاطر آن به تو تبریک بگوییم و آنچه که اکنون دارى آن را بلا و عذاب نمى دانى تا بیاییم و تسلیت بگوییم. منصور نوشت: بیا تا ما را نصیحت کنى. 
امام نیز نوشت: کسى که آخرت را بخواهد، با تو همنشین نمى شود و کسى که دنیا را بخواهد، به خاطر دنیاى خود تو را نصیحت نمى کند. (10) 
 
علم امام صادق علیه السلام و اقدامات وى 
آنچه به دوره امامت حضرت امام صادق علیه السلام ویژگى خاصى بخشیده، استفاده از علم بى کران امامت، تربیت دانش‎ طلبان و بنیان‎گذارى فکرى و علمى مذهب تشیع است. در این باره چهار موضوع قابل توجه است: 
الف- دانش امام. 
ب- ویژگى هاى عصر آن حضرت که منجر به حرکت علمى و پایه‎ریزى نهضت علمى شد. 
ج- اولویت ها در نهضت علمى. 
د- شیوه ها و اهداف و نتایج این نهضت علمى. 
   
الف- دانش امام 
شیخ مفید مى نویسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل کرده اند که به تمام شهرها منتشر شده و کران تا کران جهان را فرا گرفته است و از احدى از علماى اهل بیت علیهم السلام این مقدار احادیث نقل نشده است به این اندازه که از آن حضرت نقل شده. اصحاب حدیث، راویان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گرد آورده و عددشان به چهار هزار تن رسیده و آن قدر نشانه هاى آشکار بر امامت آن حضرت ظاهر شده که دلها را روشن و زبان مخالفان را از ایراد شبهه لال کرده است. (11) 
سید مؤمن شافعى نیز مى نویسد: مناقب آن حضرت بسیار است تا آنجا که شمارشگر حساب ناتوان است از آن. (12)
ابوحنیفه مى گفت: من هرگز فقیه تر از جعفر بن محمد ندیده ام و او حتما داناترین امت اسلامى است. (13) 
حسن بن زیاد مى گوید: از ابوحنیفه پرسیدم: به نظر تو چه کسى در فقه سرآمد است؟ گفت: جعفر بن محمد. روزى منصور دوانیقى به من گفت: مردم توجه زیادى به جعفر بن محمد پیدا کرده اند و سیل جمعیت به سوى او سرازیر شده است. پرسش‎هایى دشوار آماده کن و پاسخ هایش را بخواه تا او از چشم مسلمانان بیفتد. من چهل مسئله دشوار آماده کردم. هنگامى که وارد مجلس شدم، دیدم امام در سمت راست منصور نشسته است. سلام کردم و نشستم. منصور از من خواست سوالاتم را بپرسم. من یک یک سؤال مى کردم و حضرت در جواب مى فرمود: در مورد این مسئله، نظر شما چنین و اهل مدینه چنان است و فتواى خود را نیز مى گفتند که گاه موافق و گاه مخالف ما بود. (14) 
 
ب- ویژگی هاى عصر آن حضرت 
عصر امام صادق علیه السلام همزمان با دو حکومت مروانى و عباسى بود که انواع تضییق ها و فشارها بر آن حضرت وارد مى شد، بارها او را بدون آن که جرمى مرتکب شود، به تبعید مى بردند. از جمله یکبار به همراه پدرش به شام و بار دیگر در عصر عباسى به عراق رفت. یکبار در زمان سفاح به حیره و چند بار در زمان منصور به حیره، کوفه و بغداد رفت. 
با این بیان، این تحلیل که حکومتگران به دلیل نزاع هاى خود، فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در یک فضاى آرام به تاسیس نهضت علمى پرداخت، به صورت مطلق پذیرفتنى نیست، بلکه امام با وجود آزارهاى موسمى اموى و عباسى از هر نوع فرصتى استفاده مى کرد تا نهضت علمى خود را به راه اندازد و دلیل عمده رویکرد حضرت، بسته بودن راه هاى دیگر بود. چنانچه امام از ناچارى عمدا رو به تقیه مى آورد. زیرا خلفا در صدد بودند با کوچک‎ترین بهانه اى حضرت را از سر راه خود بردارند. لذا منصور مى گفت: «هذا الشجى معترض فى الحلق »؛ جعفر بن محمد مثل استخوانى در گلو است که نه مى توان فرو برد و نه مى توان بیرون افکند. بر همین اساس خلفا در صدد بودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهایت شهید کنند. حکایت زیر دلیل این مدعى است: 
جعفر بن محمد بن اشعث از اهل تسنن و دشمنان اهل بیت علیهم السلام به صفوان بن یحیى گفت: آیا مى دانى با این که در میان خاندان ما هیچ نام و اثرى از شیعه نبود من چگونه شیعه شدم؟ ... منصور دوانیقى روزى به پدرم محمد بن اشعث گفت: اى محمد! یک نفر مرد دانشمند و با هوش براى من پیدا کن که ماموریت خطیرى به او بتوانم واگذار کنم. پدرم ابن مهاجر (دایى مرا) معرفى کرد. 
منصور به او گفت: این پول را بگیر و به مدینه نزد عبدالله بن حسن و جماعتى از خاندان او از جمله جعفر بن محمد (امام صادق علیه السلام) برو و به هر یک مقدارى پول بده و بگو: من مردى غریب از اهل خراسان هستم که گروهى از شیعیان شما در خراسان این پول را داده اند که به شما بدهم مشروط بر این که چنین و چنان (قیام علیه حکومت) کنید و ما از شما پشتیبانى مى کنیم. وقتى پول را گرفتند، بگو: چون من واسطه پول رساندن هستم، با دستخط خود، قبض رسید بنویسید و به من بدهید. ابن مهاجر به مدینه آمد و بعد از مدتى نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصور به ابن مهاجر گفت: تعریف کن چه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پول ها را به مدینه بردم و به هر یک از خاندان مبلغى دادم و قبض رسید از دستخط خودشان گرفتم غیر از جعفر بن محمد (امام صادق عله السلام) که من سراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بود. پشت سرش نشستم او تند نمازش را به پایان برد و بى آن که من سخنى بگویم به من گفت: اى مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فریب نده که آنها سابقه نزدیکى با دولت بنى مروان دارند و همه (بر اثر ظلم) نیازمندند. 
من پرسیدم: منظورتان چیست؟ آن حضرت سرش را نزدیک گوشم آورد و آنچه بین من و تو بود، باز گفت. مثل این که او سومین نفر ما بود.
منصور گفت: «یابن مهاجر اعلم انه لیس من اهل بیت نبوة الا وفیه محدث و ان جعفر بن محمد محدثنا»؛ اى پسر مهاجر، بدان که هیچ خاندان نبوتى نیست مگر این که در میان آنها محدثى (فرشته اى از طرف خدا که با او تماس دارد و اخبار را به او خبر مى دهد.) هست و محدث خاندان ما جعفر بن محمد علیه السلام است. 
فرزند محمد بن اشعث مى گوید: پدرم گفت: همین(اقرار دشمن) باعث شد که ما به تشیع روى آوریم. (15) 
آرى این همه نشان از اختناق و فشارى دارد که مانع از هر نوع اقدام علیه حکومت وقت مى شد، لذا امام به سوى تنها راه ممکن که همان ادامه مسیر پدر بزرگوارش امام باقر علیه السلام بود، روى آورد و از در دانش و علم وارد شد. 
 
ج- اولویت ها در نهضت علمى 
حال باید توضیح داد که در این مسیر حضرت، چه چیزى محتواى این نهضت علمى را تعیین مى کرد؟ 
حقیقت این است که جریان نفاق، خطرناک ترین انحرافى است که از زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شروع شده و در آیات مختلفى بدان اشاره شده است، مانند آیات 7 و 8 سوره منافقین. این حرکت هر چند در زمان پیامبر نتوانست در صحنه اجتماعى بروز یابد، اما از اولین لحظات رحلت، تمام هجمه هاى منافقان به یکباره بر سر اهل بیت علیهم السلام فرو ریخت. لذا مرحوم علامه طباطبایى مى نویسد: 
هنگامى که خلافت از اهل بیت علیهم السلام گرفته شد، مردم روى این جریان از آنها روی‎گردان شدند و اهل بیت علیهم السلام در ردیف اشخاص عادى بلکه به خاطر سیاست دولت وقت، مطرود از جامعه شناخته شدند و در نتیجه مسلمان ها از اهل بیت علیهم السلام دور افتادند و از تربیت علمى و عملى آنان محروم شدند. البته امویان به این هم بسنده نکردند و با نصب علماى سفارشى خود، کوشیدند از مطرح شدن ائمه اطهار علیهم السلام از این طریق نیز جلوگیرى کنند. چنانچه معاویه رسما اعلام کرد: کسى که علم و دانش قرآن نزد اوست، عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملک اعلام شد: کسى جز عطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجیع فتوا دهد،از سوى دیگر مردم از تفسیر قرآن نیز چون علم اهل بیت علیهم السلام محروم ماندند با داستان‎هاى یهود و نصارى آمیخته شد و نوعى فرهنگ التقاطى در گذر ایام شکل گرفت. رفته رفته که قیام‎هاى شیعى اوج گرفت و گاه فضاهاى سیاسى به دلایلى باز شد، دو نظریه قیام مسلحانه و نهضت فرهنگى در اذهان مطرح شد. چون قیام هاى مسلحانه به دلیل اقتدار حکام اموى و عباسى عموما با شکست رو به رو مى شد، نهضت امام صادق علیه السلام به سوى حرکتى علمى مى توانست سوق پیدا کند تا از این گذر علاوه بر پایان دادن به رکود و سکوت مرگبار فرهنگى، اختلاط و التقاط مذهبى و دینى و فرهنگى نیز زدوده شود. لذا اولویت در نهضت امام بر ترویج و شکوفایى فرهنگ دینى و مذهبى و پاسخگویى به شبهات و رفع التقاط شکل گرفت. 
 
د- شیوه ها و اهداف نهضت علمى و فرهنگى 
تربیت راویان
از گذر ممنوعیت نقل احادیث در مدت زمان طولانى توسط حکام اموى، احساس نیاز شدید به نقل روایات و سخن پیامبر اکرم، امیرمومنان علیه السلام، امام صادق علیه السلام را وامى داشت به تربیت راویان در ابعاد مختلف آن روى آورد. لذا اینک از آن امام در هر زمینه اى روایت وجود دارد. 
آرى، راویان با فراگرفتن هزاران حدیث در علومى چون تفسیر، فقه، تاریخ، مواعظ، اخلاق، کلام، طب، شیمى و ... سدى در برابر انحرافات ایجاد کردند. امام صادق علیه السلام مى فرمود: ابان بن تغلب سى هزار حدیث از من روایت کرده است. پس آنها را از من روایت کنید. (16) 
محمد بن مسلم هم شانزده هزار حدیث از حضرت فرا گرفت. (17) و حسن بن على وشا مى گفت: من در مسجد کوفه نهصد شیخ را دیدم که همه مى گفتند: جعفر بن محمد برایم چنین گفت. (18) 
این حجم گسترده از راویان در واقع، کمبود روایت از منبع بى پایان امامت را در طى دوره هاى مختلف توانست جبران کند و از این حیث امام به موفقیت لازم دست یافت. 
آرى، روایت از این امام منحصر به شیعه نشد و اهل تسنن نیز روایات فراوانى در کتب خود آوردند. ابن عقده و شیخ طوسى در کتاب رجال و محقق حلى در المعتبر و دیگران آمارى داده اند که مجموعا راویان از امام به چهار هزار نفر مى رسند و اکثر اصول اربعماءئه از امام صادق علیه السلام است و همچنین اصول چهارصدگانه اساسى کتب اربعه شیعه (کافى، من لایحضره الفقیه، التهذیب، الاستبصار)را تشکیل دادند. 

2- تربیت مبلغان و مناظره کنندگان 
علاوه بر ایجاد خزائن اطلاعات (راویان) که منابع خبرى موثق تلقى مى شدند، حضرت به ایجاد شبکه اى از شاگردان ویژه همت گمارد تا به دومین هدف خود یعنى زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهات را از چهره دین بزدایند. هشام بن حکم، هشام بن سالم، قیس، مؤمن الطاق، محمد بن نعمان، حمران بن اعین و ... از این دست شاگردان مبلغ هستند. براى نمونه، مناظره اى از صدها مناظره را با هم مى خوانیم: 
هشام بن سالم مى گوید: در محضر امام صادق علیه السلام بودیم که مردى از شامیان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسید: چه مى خواهى؟ 
گفت: به من گفته اند شما داناترین مردم هستید، مى خواهم چند سؤال بکنم. امام پرسید: درباره چه چیز؟ 
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سکون و رفع و نصب و جر آن. 
امام فرمود: اى حمران! تو جواب بده. او گفت: من مى خواهم با خودتان سخن بگویم. امام فرمود: اگر بر او پیروز شدى، بر من غلبه کرده اى! مرد شامى آن قدر از حمران سؤال کرد و جواب شنید که خود خسته شد و در جواب امام که: خوب چه شد؟ گفت: مرد توانایى است. هر چه پرسیدم، جواب داد. آنگاه به توصیه امام حمران سوالى پرسید و مرد شامى در جواب آن درمانده شد. آنگاه خطاب به حضرت گفت: در نحو و ادبیات مى خواهم با شما سخن بگویم. حضرت از ابان خواست با او بحث کند و باز آن مرد ناتوان شد. تقاضاى مباحثه در فقه کرد که امام زرارة بن اعین را به وى معرفى کرد. در علم کلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزة بن محمد، در توحید، هشام بن سالم و در امامت، هشام بن حکم را معرفى کردند و او مغلوب همه شد. 
امام چنان خندید که دندان‎هایش معلوم شد. مرد شامى گفت: گویا خواستى به من بفهمانى در میان شیعیانت چنین مردمى هستند. امام پاسخ داد. بلى! و در نهایت او نیز در جرگه شیعیان داخل شد. (19) 

3- برخورد با انحرافات ویژه 
امام علاوه بر آن دو حرکت اصولى، براى رفع انحرافات ویژه نیز مى کوشید، مانند آنچه از مرام ابوحنیفه در عراق گریبان شیعیان را گرفته بود، یعنى مذهب قیاس. 
چون در عراق تعداد زیادى از شیعیان نیز زندگى مى کردند و با سنى ها از حیث فرهنگى و اجتماعى تا حدودى در آمیخته بودند، لذا احتمال تاثیرپذیرى از قیاس وجود داشت. یعنى یک آفت درونى که مى توانست شیعیان را تهدیدکند، لذا امام در محو مبانى مذهب قیاس و استحسان تلاش کرد. 
مبارزه با برداشت هاى جاهلانه و قرائت‎هاى سلیقه اى از دین نیز در مکتب امام جایگاه ویژه اى داشت و حضرت علاوه بر حرکت کلى و مسیر اصلى، به صورت موردى با این انحرافات مبارزه مى کرد. از جمله آنها حکایت معروفى است که با هم مى خوانیم: 
حضرت مردى را دید که قیافه اى جذاب داشت و نزد مردم به تقوا مشهور بود. او دو عدد نان از دکان نانوایى دزدید و به سرعت زیرجامه اش مخفى کرد و بعد هم دو عدد انار از میوه فروشى سرقت کرد و به راه افتاد. وقتى به مریضى مستمند رسید، آنها را به او داد. امام صادق علیه السلام شگفت‎زده نزد او رفت و گفت: چه مى کنى؟ او پاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا کردم و خدا مى فرماید: (من جاء بالسیئة فلا یجزى الا مثلها)؛ هر کس کار بدى بکند کیفر نمى بیند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم. 
از طرف دیگر چون خدا مى فرماید: (من جاء بالحسنه فله عشرا مثالها)؛ هر کس یک کار نیک انجام دهد، برایش ده برابر ثواب هست. و من چون آن چهار چیز (دو نان و دو انار) را به فقیر دادم، پس چهل حسنه دارم که اگر چهار گناه از آن کم کنم، 36حسنه برایم مى ماند! 
امام در برابر این برداشت و قرائت ناصواب که بر عدم درک و احاطه کامل به مبانى فهم آیات بنا شده بود، پاسخ داد که (انما یتقبل الله من المتقین)؛ خداوند کار نیک را از متقین قبول دارد. یعنى اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابى بر آن نمى تواند مترتب باشد.
آرى، دورى از منبع وحى و اخبار اهل بیت رسالت، سبب شد مردانى پاى به عرصه گذارند و ادعاى فضل کنند که هرگز مبانى فکرى قرآن و دین را به خوبى نفهمیده اند و از این روى همواره، خود و پیروانشان را به راه خطا رهنمون مى شوند. (20) 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  1- بحارالانوار، ج 47، ص 56.

2- همان، ص 59/ «سبحان الله تحلفون على قوم الا تبیعونهم الا بربح الدینار دینارا ... ثم قال: یا مصادف! مجالده السیوف اهون من طلب الحلال.»

3- وسایل الشیعه، ج 16، ص 488.

4- بحارالانوار، ج 47، ص 54.

5- اعیان الشیعه، ج 1، ص 660. 6- همان، ص 59.

7- تهذیب الکمال، ج 5، ص 92، (یا ابا عبدالله لم خلق الله الذباب، فقال: لیذل به الجبابره)

8- وسایل الشیعه، ج 16، ص 423.

9- فروع کافى، ج 6، ص 268.

10- مستدرک الوسایل، ج 2، ص 438.

11- ارشاد مفید، ص 254.

12- منتهى الآمال، ج 2، ص 139.

13- الامام الصادق و ابوزهره، ص 224/ جامع المسانید، ص 222. 14- منتهى الآمال، ج 2، ص 140.

15- اصول کافى، ج 1، ص 475.

16- رجال نجاشى، ج 1، ص 78 و79/ معجم رجال الحدیث، ج 1، ش 28.

17- رجال کشى، ج 1، ص 386.

18- همان، ص 138 و139.

19- بحارالانوار، ج 47، ص 408.

20- وسایل الشیعه، ج 2، ص 57.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد