هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی دام ظله بعد از درس خارج فقه به مناسبت میلاد با سعادت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم



  بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی دام ظله بعد از درس خارج فقه به
 مناسبت میلاد با سعادت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم

امتنان خداوند بر امت

خداوند در قرآن مجید می فرماید: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ»[1] خداوند پیغمبری را از میان خود شما یعنی از میان کسانی که او می‌شناختید و با او مانوس بودید، فرستاد و وحی را به وسیله او نازل فرمود؛ یعنی وحی را بر یک فرد غریبه و خارج از آن منطقه نازل نکرد، بلکه بر فردی فرستاد که اهل مکه و مدینه، همه او را می‌شناختند و حتی در بلاد دیگر عربستان و در آن بازار عکاظ که مردم برای معامله می‌آمدند، همه با ایشان برخورد و معاشرت داشتند، و محمد امین صلی الله علیه و آله، آن چنان به درستی و امانت در بین مردم معروف بود که حتی یکی از کارهای اساسی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سفاش ایشان به امیرالمومنین در شب لیلة المبیت ـ که می‌خواستند به مدینه مهاجرت کنندـ، ادای امانات مردم و مشرکان بود. بنابراین، خداوند علی رغم آنکه قوه عاقله انسان در هدایت بخشی او کفایت می‌کند، ولی با امتنان خویش، انبیا و به ویژه خاتم آنان را برای راهنمایی انسان، مبعوث و ارسال کرد.


  ایشان نیز شب و روز در بین مردم برای تبلیغ انسان تلاش کرد. و این رفتار ایشان برای مبلغین ما که به صورت موقت یا دائم به بلاد مختلف برای تبلیغ می‌روند، باید مورد توجه باشد و خیلی بر روی سیره و زندگی پیغمبر صلی الله علیه و آله به خصوص در آن مدت 13 ساله توجه و مطالعه کنند.

تلاش خستگی ناپذیر پیامبر در تبلیغ اسلام



   ایشان مدت‌ها یعنی بیش از یک سال تلاش تبلیغی داشتند، در حالی که فقط دو مرید و پیرو داشت که یکی علی بن ابی طالب و دیگری خدیجه کبری بود. حضرت در مسجد الحرام نماز می‌خواند و این دو بزرگوار نیز به ایشان اقتدا می‌کردند و هیچ فرد دیگری همراهشان نبود. بلکه همه مردم به آنها سنگ می‌زدند و آنان را اذیت می‌کردند، اما ایشان مقاومت کرد، تا اینکه مردم را تک به تک جذب کرد و آنان نیز به دور ایشان جمع شدند. وضعیت پیامبر اسلام این گونه نبود که از روز اول که فرمود:  قولوا لا اله الا الله تفلحوا همه مردم و روشنفکران به دور ایشان جمع شوند. مردم جاهلیت فقط زبان قدرت و زور را می‌فهمیدند که در ابوسفیان‌ها و ابولهب‌ها بود، ولی قول و کار پیغمبر صلی الله علیه و آله غریب بود. آنها می‌گفتند که این بت‌ها با عظمتی که دارند کار ما را تا کنون به خوبی اداره کرده است و لذا آنها را در خانه کعبه که بنای توحید ابراهیمی بود، قرار دادند. ابراهیمی که پدر بیشتر این مردم بود؛ چرا که نوع این قبایل از اولاد اسماعیل هستند ولی به هر حال، خانه توحید، تبدیل به خانه شرک شده بود؛ هر چند که ریشه‌ایی از توحید در میانشان بود، مثلا دور خانه کعبه طواف می‌کردند و بعد تکه‌ای از سنگ‌های کعبه را به طور پنهانی به عنوان تیمن و تبرک به قبیله می‌بردند و همانجا طواف می‌کردند تا اینکه کم کم این قضایا به صورتی درست شد که شکلی به آن تکه­های سنگ دادند و آنها را به صورت بت درآوردند و لذا در قرآن از زبان آنان آمده است که این بت­ها شفیعان ما در نزد خداوند هستند، اما ریشه توحیدی، تبدیل به شرک و در واقع بازاری برای اخاذی پول مردم و قدرت‌نمایی ثروتمندان شده بود، به طوری که این بت­ها مؤید کار اغنیا و اقویا شده بود و لذا متولیانِ بت­ها از اغنیا بودند به طوری که نقل می‌کنند که متولی در کنار بت ایستاده بود و به هنگام اعطای هدایا می‌گفت که به چشمهایش نگاه می‌کنم و می فهمم که آن بت از این هدیه، راضی یا ناراضی شده است؛ یعنی حالا که بت­ها زبان ندارند، اغنیا به نفع خود از آن استفاده می‌کردند؛ حال تصور کنید که چگونه آنها حاضر بودند که یک زبان دیگری که واقعا زیبا و حقیقی بود، در مقابل آنها بایستد. این امر اسباب زحمت می‌شد و طبیعی است که قدرتمندان مکه با آنها مخالفت می‌کردند و لذا خود آن حضرت و تابعان ایشان در ابتدا بسیار مورد شکنجه جسمی و روحی واقع شدند تا آنکه رسول گرامی اسلام فرمود: «ما أوذی نبی مثل ما أوذیت»[2]، هیچ پیغمبری مثل من اذیت نشد.

  استقامت پیامبر در راه اهداف الهی


  

  نقل می‌کنند که آن حضرت پس از مصائب زیادی که در مکه و در عام الحزن که حضرت خدیجه کبری و حضرت ابوطالب (سلام الله علیهما) از دنیا رفته بود، دیدند و در واقع ایشان پشتوانه داخلی و خارجی خودش را از دست داده و تنها شد و آن سختی هایی که در  محاصره شعب ابی طالب متحمل شدند، به سمت طائف رفتند، ولی پس از آنکه ایشان با روئسای قبائل آنان صحبت کرد، او را از طائف بیرون کردند؛ به طوری که مردم دو ردیف ایستاده بودند، و دامنشان را پر سنگ کرده و به سمت پیغمبر سنگ می‌زدند، تا آنجا که رسول اکرم صلی الله علیه و آله، می‌فرماید: آنان آنقدر به من سنگ زدند که پوست و گوشت قوزک پای ایشان رفته بود و استخوان آن نمایان شده بود و این سنگ‌ها وقتی به استخوان پای ایشان می‌خورد، درد در همه وجودشان می‌پیچید، تا آنجا که گاهی ایشان می‌افتادند و نمی‌توانستند راه بروند، تا اینکه یک عده می‌آمدند و به ایشان کمک می‌کردند که برای کتک خوردن برخیزد. ایشان را این گونه از آنجا بیرون کردند. ایشان در مسیر برگشت به مکه به باغی رسیدند که برای عتبه و شیبه یعنی پسر عمه‌های پیغمبر بود، ولی از روسای قریش نیز در آنجا حضور داشتند و وقتی اینها آن وضعیت را دیدند، دلشان به حال پیغمبر صلی الله علیه و آله، سوخت، ایشان وقتی در سایه دیوار نشست غلامی به نام عداس یک مقدار انگور چیده شده را به خدمت ایشان آورد. زمانی که عداس آمد و رو به روی پیغمبر نشست ایشان به او سلام کردند. عداس تعجب کرد و گفت که تو بر خلاف عرف اینها، سلام میکنی، تو که هستی؟ پیامبر فرمود که مگر تو اهل کجا هستی؟ آن مرد گفت که من اهل نینوا هستم. ایشان فرمود که عجب آنجا شهر برادرم یونس است. مرد گفت تو یونس را از کجا می‌شناسی؟ پیغمبر فرمود که من هم پیغمبر هستم و یونس هم پیغمبر بود. خلاصه، با چند دقیقه صحبت کردن، عداس مسلمان شد و وقتی پیش عتبه و شیبه برگشت شروع به تبلیغ کردن کرد و گفت که گویا نمی‌دانید که چه کسی اینجا آمده است. این فرد پیغمبر خدا است. بیایید او را احترام و استقبال کنید و دست و پایش را ببوسید. پیغمبر صلی الله علیه و آله  می‌فرماید: وقتی عداس مسلمان شد من تمام ناراحتی‌هایی را که در سفر طائف کشیده بودم همه را فراموش کردم. آری، این استقامت پیامبر اکرم است.  پیغمبر با همین استقامت، این مذهب، دین و آیین را پیش برد.

   همین پیامبری که در مکه او را چوب زدند و شکمبه شتر بر سرش ریختند و هر روز که بیرون می‌آمد او را اذیت می‌کردند، خم به ابرویش نمی‌آورد و وقتی با ده هزار سپاه به مکه برگشت، همه را عفو کرد؛ البته قبل از عفو عمومی یکی از اصحاب آن حضرت آنجا اعلام کرد که امروز روز انتقام از شما مردم است ولی پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند که به مردم بگویید که الیوم یوم المرحمة امروز روز عفو و گذشت است. و لذا ایشان خانه کعبه و خانه ابوسفیان را امان قرار داد؛ ابوسفیانی که آن همه به اسلام ضربه زده بود، ولی ایشان برای اینکه به مردم نشان بدهد که اسلام مظهر رحمت الهی است.

پیامبر مظهر رحمت الهی است

   ما رحمت خدا را در وجود این پیغمبر صلی الله علیه و آله می‌بینیم، و لذا از بزرگان نقل شده که بزرگترین تجلی خُلق نیکوی پیغمبر صلی الله علیه و آله، در فتح مکه و در نشان دادن رحمت الهی نمایان شد.

   ولی بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله دشمنی‌ها با امیرالمومنین علیه السلام شروع شد که البته اساس دشمنی با خود پیغمبر صلی الله علیه و آله بود، تا آنجا که معاویه گفت که می‌خواهم این اسم را از بین بردارم، البته آنها که نمی‌توانستند دشمنی خود را با پیامبر علنی کنند از راه علی علیه السلام و عترت پیامبر که عدل کتاب بود وارد شدند؛ علی ابن ابی‌طالبی که فرمود: انا الکتاب الناطق، اگر من کنار کتاب باشم ناطق می‌شود والا کتاب صامت است و این کتاب صامت، خیلی بخواهد اثر بکند شخصی مانند فهد بن عبدالعزیز می‌سازد که اولی الامر شود و اطاعتش هم واجب گردد و به اسم اسلام بدتر از دوران جاهلیت شود؛ چرا که در دوران جاهلیت نمی‌گفتند که اگر از ابوسفیان اطاعت نکنی به جهنم می­روی؟ ولی این آقایان کاری کردند که بدتر از جاهلیت عرب شد و اگر از اولی الامر شود و اطاعت نکنید به جهنم می­روید!! تا آنجا که امروزه مفتی سعودی فتوا می‌دهد که حسین در مقابل یزید کار حرامی کرد و حق خروج نداشت و اطاعت یزید واجب بود.

انحراف در دین اسلام توسط دشمنان

   آنها همه چیز را مغلوب جلوه دادند در حالی که در واقع با خود پیغمبر صلی الله علیه و آله، دشمن هستند و می‌خواستند که اساس اسلام را تحت تاثیر قرار بدهند و همان حکومت خودشان را پیش ببرند و موفق هم شدند؛ چرا که جاهلیت عرب در لباس معاویه تمام ممالک اسلامی را فرا گرفت و هفتاد سال علی علیه السلام را لعن کردند؛ یعنی مظهر اسلام را لعن کردند که در واقع پیغمبر صلی الله علیه و آله، را لعن کردند و لذا مظلومترین فرد، شخص پیغمبر است. آنها گفتند که خدا خواسته که اطاعت ما واجب باشد و خدا خواسته که حسین بن علی از زمین محو شود. خدا نخواست که حسن بن علی خلافت کند.

 آنها با این بهانه‌ها چه بلاها بر سر  مسلمانان درآوردند که بعد از 1400 سال نتایج آن را می‌بینیم. ولی ما امیدواریم همانطور که طلوع اسلام روزگاری سرزمین عربستان را روشن کرد، دوباره با ظهور حجت بن الحسن آن نور به جهان هستی بتابد و سرزمین ما روشن نماید و آنچه به عنوان انحراف و خلاف در بین مسلمانان آورد را نابود کند؛ مرحوم علامه امینی می‌گوید: من از خدا عمری می‌خواهم که بتوانم بنشینم و فقط برای مظلومیت علی بن ابی طالب علیه السلام گریه کنم. والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته



[1]. سوره آل‏ عمران‏ ، آیة 164.

[2]. کشف الغمه، ج 2، ص 537.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد