بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد للَّه ربّ العالمین وصلّى اللَّه على سیّدنا محمّد وآله
الطاهرین ولعنة اللَّه على أعدائهم أجمعین».
«قال اللَّه الحکیم فی محکم کتابه أعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم»
)یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ
اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُواْ فِی
سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ((1).
اى کسانى که ایمان آوردهاید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و وسیلهاى
براى تقرّب به او بجویید و در راه او جهاد کنید باشد که رستگار شوید.
مقدّمه:
در شامگاه دهم رجب و میلاد مسعود حضرت جواد الأئمّه u و در آستانة میلاد مبارک و میمون مولود
کعبه حضرت امیرالمؤمنینu قرار
داریم.
مسیر بحث که در رابطه با تفسیر آیات ولایت و امامت بود را به
گونهاى تنظیم مىنماییم، تا از سیر بحث خارج نگردیم و در ضمن این ایّام و
مناسبتها را ارج نهیم.
ایمان به غیب، نشانة متّقین:
بسیارى از امورى که در عالم آفرینش روى مىدهد خارج از توان و قدرت
بشرى و فوق طور(2) عقل و عادت اوست. بسیارى از این امور از محدودة حواس و
ادراکات عادى و طبیعى بشر خارج است، امّا مسلمانان به حوادثى از این قبیل
ایمان و اعتقادى راسخ دارند.
خداوند متعال یکى از ویژگیهاى مؤمنین را باور داشتن به مسائلى از
این دست بر مىشمارد.
>ذَلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ
فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ * الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ
وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ<(3).
این کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد و مایة هدایت پرهیزگاران
است * (پرهیزگاران) کسانى هستند که به غیب [آنچه ازحسّ پوشیده و پنهان است]
ایمان مىآورند و نماز برپا مىدارند و ازتمام نعمتها و مواهبى که به آنان
روزى دادهایم انفاق مىکنند.
ایمان و باور داشتن به حوادثى خارج از توان بشرى، غیر عادى و بیرون
از روال طبیعى را ایمان به غیب مىنامند.
نمونههاى از این موارد در قرآن کریم ذکر شده است که ما به طور
اجمالىسه نمونه را بیان مىنماییم:
ابراهیمu در گلستان:
حضرت ابراهیمu قوم خود را به
یکتا پرستى دعوت نمود، امّا آنان دعوت وى را نپذیرفتند و از پیروى وى
سرباز زدند. روزى که همگى براى جشن به خارج از شهر رفته بودند، حضرت
ابراهیمu به بتخانه رفت و همه بتها
راخرد کرد و تبر را بر دوش بزرگترین بت گذارد. هنگامى که مردم به شهر باز
گشتند و بتها را در آن وضع دیدند، دریافتند که کار حضرت ابراهیمu بوده است.
)قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى
یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ((4).
گروهى گفتند: شنیدیم نوجوانى از (مخالفت با) بتها سخن مىگفتکه او را
ابراهیم مىگویند.
سپس تصمیم گرفتند ابراهیمu را بر این گستاخى و جسارت در آتش
بسوزانند.
)قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا
آلِهَتَکُمْ إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ((5).
گفتند: او را بسوزانید و خدایان خود را یارى کنید، اگر کارى از شما ساخته
است.
به دستور نمرود هیزم فراوانى جمع کردند و آن را آتش زدند.
شعلههاىآتش آنقدر مهیب بود، که کسى یاراى نزدیکى به آن را نداشت. سرانجام
منجنیقى(6) ساختند و به وسیلة آن حضرت ابراهیمu را به سوى آتش پرتاب کردند، امّا خواست و ارادة خداوند
متعال چیز دیگرى بود. آتشى که طبیعت وعادتش سوزاندن و افروختن است به
دستور الهى سرد شد، بگونهاى که حضرت ابراهیمu در درون آتش بخود لرزید و با دستور دیگرى از جانب قادر
متعال سرماى آتش ملایم گردید.
]قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی
بَرْداً وَسَلاَماً عَلَى إِبْرَاهِیمَ[
(7).
اى آتش بر ابراهیم[u] سرد و سالم
باش.
به دلیل اینکه داستان حضرت ابراهیمu
و گلستان شدن آتش بر وى در قرآن کریم ذکر شده است ما به این واقعه ایمان و
اعتقاد داریم، و اگر هیچ موّرخىاین حادثه را نقل و یا تأیید نکند باز هم
خللى در باورمان ایجاد نمىشود.
عصاى موسىu:
یکى دیگر از اتّفاقات غیر طبیعى که در قرآن بیان شده است، داستان
حضرت موسىu مىباشد. وقتى حضرت
موسىu به نبوّت مبعوث گردید،قوم
بنى اسرائیل را علیه ظلم و ستم فرعون شوراند و آنها را به گرد خود جمع کرد.
فرعون پنداشت که حضرت موسىu
جادوگر است، پس بهترین ساحران و جادوگران را جمع کرد و از آنان خواست
موسىu را شکست دهند.
)فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِیقَاتِ
یَوْمٍ مَّعْلُومٍ((8).
سرانجام ساحران براى وعدهگاه روز معیّنى جمع آورى شدند.
جادوگران به موسىu گفتند:
تو کار را آغاز مىکنى یا ما نخست دستبه کار شویم؟
)قَالُوا یَا مُوسَى إِمَّا أَن
تُلْقِیَ وَإِمَّا أَن نَّکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى((9).
(ساحران) گفتند: اى موسى! آیا تو اوّل (عصاى خود را) مىافکنى، یا ما
کسانى باشیم که اوّل بیفکنیم؟
حضرت موسىu به آنان گفت:
شما آغاز کنید. آنان چشم مردم را سحرو جادو کردند و مردم پنداشتند، عصا و
ریسمانها تبدیل به مار و اژدها شده است.
)قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا
حِبَالُهُمْ وَعِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ
أَنَّهَاتَسْعَى((10).
گفت: اوّل شما بیفکنید! در این هنگام طنابها و عصاهاى آنان بر اثرسحرشان
چنان به نظر مىرسید که حرکت مىکند!
حضرت موسىu چون جادوى،
ساحران را دید اندکى به هراس افتاد.
)فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً
مُّوسَى((11).
موسى[u] ترس خفیفى در دل احساس
کرد.
خداوند متعال به حضرت موسىu
فرمود به خود بیم و هراس راه نده،تو بر آنان پیروز خواهى شد. حضرت موسىu به دستور الهى عصاى خود را انداخت.
عصاى موسىu سحر جادوگران را بلعید.
حضرت موسىu باید عصاى خود را
مىگرفت ولى از این کار بیم داشت. دستور آمد:
)خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ
سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَى((12).
گفت: آن را بگیر و نترس، ما آن را به صورت اوّلش باز مىگردانیم.
این حادثه نیز در قرآن ذکر شده است و باور به آن جز عقاید
مسلمانانمىباشد و هیچ مسلمانى در دل خود اندک تردیدى در وقوع این رویداد
راه نمىدهد.
عیسىu پیامبرى در گهوراه:
داستان حضرت عیسىu داراى
اتفاقات بسیار نادرى مىباشد، حضرت مریمJ
بطور نا متعارف و بدون همسر باردار شد. مردم ایشان را ملامت کردند و
گفتند:
)یَا أُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ
أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً((13).
اى خواهر هارون! نه پدرت مرد بدى بود و نه مادرت زن بد کارهاى.
حضرت مریمJ به گهواره اشاره
کرد.
)فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا
کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیّاً((14).
(مریم) به او اشاره کرد، گفتند: چگونه با کودکى که در گاهواره است سخن
بگوییم؟!
در این هنگام حضرت عیسىu که
از تولّدش چند روزى گذشته بود،فرمود:
)إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ
الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً((15).
(ناگهان عیسى [u] زبان به سخن
گشود و) گفت: من بنده خدایم، اوکتاب آسمانى به من داده و مرا پیامبر قرار
داده است.
باردار شدن غیر طبیعى حضرت مریمJ
و سخن گفتن و ادّعاى نبوّت حضرت عیسىu
در گهواره از باورهاى یک مسلمان به شمار مىرود.
امیرالمؤمنینu مولود کعبه:
بعد از بیان مواردى از امور غیر عادى که در قرآن مجید آمده است، به
نقلکیفیّت ولادت مولود کعبه حضرت امیرالمؤمنینu مىپردازیم.
تمام علماء شیعه و اهل تسنّن متّفقاند که حضرت امیرالمؤمنینu درشامگاه سیزده رجب در داخل خانة کعبه
متولّد شدند. شیخ مفیدR در
ارشاد(16)، شیخ طوسىR در امالى(17)
وعلّامه حلّىR در کشف الحق(18) و
علماى اهل تسنّن چون مسعودى در اثبات الوصیة(19)، دهلوى در سیرة
الخلفاء(20)، حافظ ابوعبداللَّه شافعى در کفایة الطالب(21)، ابن صباغ مالکى
در فصول المهمّة(22) وآلوسى(23) معترفاند که حضرت امیرالمؤمنینu به نحوهاى غیر عادى در کعبه تولّد
یافتند.
امام صادقu در رابطه با
ولادت حضرت امیرالمؤمنینu
مىفرمایند:
«کان العبّاس بن عبدالمطّلب و یزید بن قعنب جالسین ما بین فریق بنىهاشم
إلى فریق عبدالعزّى بإزاء بیت اللَّه الحرام؛ إذ أتت فاطمة بنت أسد بن
هاشم، اُمّ أمیرالمؤمنینu و کانت
حاملة بأمیرالمؤمنینu تسعة أشهر
وکان یوم التمام؛
عباس عموى پیامبر4 و یزید ابن
قعنب روبروى خانه کعبه درمیان بنى هاشم و طایفه عبدالعزّى نشسته بودند. در
این هنگام فاطمه بنت أسد مادر امیرالمؤمنینu وارد مسجد الحرام شد. ایشان در ماه نهم باردارى به
امیرالمؤمنینu بود آن شب از شبهاى
بود که ماه کامل بود.
قال: فوقفت بإزاء البیت الحرام وقد أخذها الطلق فرمّت بطرفها نحو السماء
وقالت: أی ربّ إنّی مؤمنة بک وبما جاء به من عندک الرسول وبکلّ نبیّ من
أنبیائک وبکلّ کتاب أنزلته وإنّی مصدّقة بکلام جدّی إبراهیم الخلیل وإنّه
بنى بیتک العتیق؛
فاطمه در حالى که درد زایمان ایشان را فرا گرفته بود روبروى خانة کعبه
ایستاده بود. به آسمان نیم نگاهى انداخت و گفت: پروردگارا! من به تو و هر
چه فرستادگانت آوردهاند و به هر کتابى که فرو فرستادهاى ایمان دارم، و
سخن جدّم ابراهیم خلیلu را تصدیق
مىکنم و او بود که خانة تو را ساخت.
فأسألک بحقّ هذا البیت ومن بناه وبهذا المولود الّذی فی أحشائی الّذی
یکلّمنی ویؤنسنی بحدیثه، وأنا موقنة أنّه إحدى آیاتک ودلائلک، لمّایسرّت
علیّ ولادتی؛
پروردگارا تو را سوگند مىدهم به این خانه و به کسى که آن را ساخت و به
فرزندى که در درون خود دارم، که با سخن گفتن با او خو گرفتهام و من یقین
دارم که او یکى از نشانهها و آیات توست، به دنیا آوردن او را براى من آسان
گردان.
قال العبّاس...: فلمّا تکلّمت فاطمة بنت أسد ودعت بهذا الدعاء رأیناالبیت
قد انفتح من ظهره ودخلت فاطمةJ فیه
وغابت من أبصارنا ثمعادت الفتحة والتزقت بإذن اللَّه؛
عبّاس گفت: هنگامى که سخنان و دعاهاى فاطمهJ به پایان رسید، خانة کعبه را
دیدیم که شکافته شد و فاطمهJ به درون آن رفت و ازدیدگان ما پنهان گشت سپس
آن شکاف و رخنه به اذن خداوند به صورت نخست بازگشت.
فرمنا أن نفتح الباب لتصل إلیها بعض نسائنا فلم ینفتح الباب، فعلمنا أنّ
ذلک أمر من أمر اللَّه تعالى وبقیت فاطمةJ ثلاثة أیّام؛
هر چه خواستیم که درب کعبه را باز کنیم تا زنان ما به یارى فاطمهJ
بشتابند، نتوانستیم، و دریافتیم این امر الهى است، و فاطمهJ سه روز در
آنجا بود.
... فلمّا کان بعد ثلاثة أیّام انفتح البیت من الموضع الّذی کانت دخلت
فیه، فخرجت فاطمةJ وعلیu على
یدیها.
پس از سه روز خانة کعبه دوباره از همانجایى که فاطمهJ واردشده بود شکافته
شد و ایشان در حالى که علىu را
در آغوش داشت خارج شد.
ثم قالت:... أنّ اللَّه تعالى اختارنی وفضلّنی علیهما وعلى کلّ من
مضىقبلی من نساء العالمین، لأنّی ولدت فی بیته العتیق وبقیت فیه ثلاثة
أیّام، آکل من ثمار الجنّة؛
سپس فاطمهJ گفت:... خداوند متعال مرا برگزید و بر آسیه و مریم و زنان پیش
از خودم، برترى بخشید، زیرا من در خانة خدا وضع حمل کردم و در آنجا سه
روز ماندم و از میوههاى بهشتى تناول مىکردم.
... فلمّا رآه أبوطالب سرّ وقال علیّu:
السّلام علیک یا أبه ورحمة اللَّه وبرکاته؛
ابوطالب هنگامى که فرزندش را دید شادمان گشت و علىu به اوفرمودند: سلام و رحمت خدا بر تو باد اى پدر.
ثمّ دخل رسول اللَّه4 فلمّا دخل اهتزّله أمیرالمؤمنینu وضحک فی وجهه وقال: السّلام علیک یا
رسول اللَّه ورحمة اللَّه وبرکاته، ثم تنحنح بإذن اللَّه وقال: )بسم
اللَّه الرّحمن الرّحیم، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ
هُمْفِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ
مُعْرِضُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِفَاعِلُونَ((24)
سپس رسول اللَّه4 وارد شد، امیرالمؤمنینu
تکانى خوردند ودر صورت ایشان خندهاى نمودند و باذن خداوند فرمودند:
(بنامخداوند بخشنده بخشایشگر، مؤمنان رستگار شدند * آنها که درنمازشان
خشوع دارند * و آنها که از لغو و بیهودگى روى گردانند * وآنها که زکات را
انجام مىدهند).
... فقال رسول اللَّه4 أنت واللَّه أمیرهم وأنت واللَّه دلیلهم
وبکیهتدون(25).
سپس رسول اللَّه4 فرمودند: بهخدا
سوگند تو أمیرمؤمنان هستى وبه خدا سوگند تو راهنماى آنان هستى و آنان
بوسیله تو هدایت مىشوند.
گروه زیادى شاهد شکافتن کعبه و واردن شدن فاطمه بنت أسدJ در آن بودند. ورود ایشان از غیر باب
بیت بود و در مدّت سه روز هر چه تلاش کردندنتوانستند درب را باز کنند. همة
اینها براى این بود که در آینده کسى به سادگىنتواند این واقعه را داستانى
خیال پردازانه بداند. ولادت امیرالمؤمنینu
در داخل کعبه واقعیّت و حقیقتى تاریخى است که هیچ یک از علماى اهل
سنّتیاراى انکار آن را ندارد. انکار این واقعه برابر با انکار کتب معتبر و
روایات صحیح اهل سنّت خواهد بود.
یکى از نشانههاى مؤمنان ایمان به غیب است. به همان مبنا و اساسى که
پذیرفتهایم آتش براى حضرت ابراهیمu
گلستان گشت، عصاى موسىu سحر
جادوگران را بلعید و حضرت عیسىu
بدون پدر متولّد شد و در گهواره سخن گفت و ادّعاى نبوّت کرد، به همان دلیل
باور داریم که حضرتامیرالمؤمنینu
در کعبه بدنیا آمدند و هنگامى که رسول اللَّه4 را دیدند، آیاتى از قرآن
مجید که هنوز نازل نشده بود را تلاوت نمودند.
تلاوت قرآن پیش از نزول:
پرسشى که ممکن است به ذهن آید این است که چگونه امیرالمؤمنینu در بدو تولّد قرآن تلاوت نمودند؟ حال
آنکه پیامبر اسلام 4، در حدود ده سال دیگر به نبوّت مبعوث مىگردند. با
کمى تأمّل در آنچه بیان شد درخواهیم یافت که پاسخ این پرسش بسیار روشن
است. به همان دلیلى که حضرت عیسىu
درگهواره ادعاى نبوّت مىکند، امیرالمؤمنینu
در نوزادى قرآن تلاوت مىنمایند. اگر تلاوت قرآن توسّط حضرت امیرالمؤمنینu دور از ذهن و بعید است، ولادت حضرت
عیسىu بدون پدر و ادّعاى نبوّت او
در گهواره بسیار دورتر از ذهن و عجیبتر مىباشد. اگر مىتوانید داستان عیسىu را انکار کنید، ولادت امیرالمؤمنینu در کعبه و تلاوت قرآن توسّط ایشان را
نیز انکار کنید. اگر امامت امام جوادu
در 9 سالگى و امام هادىu در 4
سالگى و امامت حضرت ولىعصر (عجّل اللَّه تعالى فرجه الشریف) در 5 سالگى
بعید است، ادعاى نبوّت در گهواره بسیار از ذهن دورتر مىباشد و باور و
اعتقاد به آن دشوارتر. ما به حکم ایمان و اعتقاد خود هیچ یک را انکار
نمىکنیم.
ائمّهG داراى دو بُعد انسانى و
نورانى:
براى روشنتر شدن مطلب باید به این نکته توجّه کرد که ما براى
حضرات معصومینG دو مقام قائل
هستیم. 1 - مقام بشریّت و انسانیّت. 2 - مقام وحى و نورانیّت. خداوند
متعال در قرآن کریم این دو جایگاه را بر شمرده است.
)قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ
مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ((26).
بگو: من فقط بشرى هستم مثل شما، (امتیازم این است) که به من وحى مىشود.
کسى که داراى مقام وحى و نورانیّت است، در همان روزهاى نخست ولادت
به نبوّت مبعوث مىگردد. یا در همان روزها به امامت مىرسد و قرآن نازل
نشده را تلاوت مىکند و در دورانى که جنین است با مادر سخن مىگوید.
نقلاست: هنگامى که امیرالمؤمنینu
در رحم مادر بودند، روزى مادرشان همراه با جعفر به مسجد الحرام رفتند. پس
از ورود، جعفر قصد کرد به سمت بتها برود.ناگهان امیرالمؤمنینu از داخل رحم فریاد بر آوردند اى برادر!
به کجا؟ و او را ازرفتن به سوى بتها نهى فرمودند(27).
آرى! هر پیامبر و امامى داراى دو جنبه مىباشد. جنبة بشریّت و جنبة
نورانیّت.
مشرکان اعتراض کردند که این چه پیامبرى است که غذا مىخورد و
دربازار راه مىرود.
)قَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ
یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ((28).
گفتند: چرا این پیامبر غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود؟
خداوند در پاسخ به اعتراض مشرکان فرمود:
)وَما أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنَ
الْمُرْسَلِینَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَیَمْشُونَ
فِیالْأَسْوَاقِ((29).
ما هیچ یک از رسولان را پیش تو نفرستادیم مگر اینکه غذا مىخورندو در
بازارها راه مىرفتند.
همة پیامبران و امامانG به
حکم اینکه انسان هستند، گرسنه و بیمارمىشوند، احساس درد و ناراحتى
مىکنند و نیازهاى جسمى و جنسى دارند. بهعنوان نمونه، پیامبر اسلام4 در
جنگ خندق از شدّت گرسنگى بر کمر خویشسنگ بستند(30).
امّا اگر جنبه نورانیّت آنان لحاظ شود، در نوزادى قرآن نازل نشده را
مىخوانند. آنان شاهد و تماشگر آفرینش تمام مخلوقات هستند، لذا چیزى
ازآنان پنهان و غایب نیست.
امام باقرu در رابطه با
جایگاه ائمّهG به محمّد بن سنان
مىفرمایند:
«ثمّ خلق جمیع الأشیاء وأشهدهم خلقها»(31).
سپس اشیاء دیگر را آفرید و آنان را شاهد بر خلقت موجودات قرار داد.
امام جوادu در خردسالى:
زکریّا بن آدم(32) که از روات معتبر است مىگوید:
«إنّی لعند الرّضا u اذ جیء بأبی
جعفرu وسنّه أقلّ من أربع سنین،
فضرب بیده إلى الأرض ورفع رأسه إلى السماء فأطال الفکر؛
خدمت امام رضا u بودم، که امام
جوادu را آوردند در حالى که سن
او کمتر از چهار سال بود. او با دست خود به زمین زد و به آسمان نگریست و
به فکر فرو رفت.
فقال له الرّضاu: بنفسی فلم طال
فکرک؟ فقال: فیما صنع بأمّی فاطمةJ
، أما واللَّه لاُخرجنّهما ثمّ لاُحرقنّهما ثمّ لاُذرینّهما ثمّ لا
نسفنّهما فی الیمّ نسفا؛
امام رضاu به او فرمودند: چرا به
فکر فرو رفتى؟ امام جوادu پاسخ
دادند: رفتارى که با مادرم فاطمهJ
کردند مرا به فکر فرو برد. بهخدا سوگند، آن دو نفر را از قبر بیرون
مىآورم، مىسوزانم و سپسخاکستر آنها را به باد و دریا مىدهم.
فاستدناه وقبّل بین عینه، ثمّ قال: بأبی أنت واُمّی أنت لها یعنی
الإمامة»(33).
سپس امامu او را در آغوش گرفتند و
میان دو چشمش را بوسیدند و فرمودند: پدر و مادرم به فدایت تو براى این کار
شایستهاى. (و توامام خواهى شد).
شهادت عصاى امام جوادu:
یحیى ابن اکثم در سامرا قاضى بود و از دانشمندان دربار خلافت
عبّاسىبه شمار مىرفت. او مىگوید: با امام جوادu در مورد مسائل علوم آل محمّد4 بحث، گفتگو و مناظره
داشتم. تا اینکه روزى
«دخلتُ أطوف بقبر رسول اللَّه 4 فرأیت محمّد بن علی الرضاH یطوف به. فناظرته فی مسائل عندی
فأخرجها إلیّ فقلت له؛
به زیارت روضة رسول اللَّه 4
رفتم و امام جوادu را دیدم که
ایشان نیز به زیارت آمدهاند. مسائلى را پرسیدم و ایشان پاسخ دادند. سپس
عرض کردم:
واللَّه إنّی اُرید أن أسألک مسألة وإنّی واللَّه لأستحیی من ذلک. فقال
لی: أنا اُخبرک قبل أن تسألنی.
بهخدا سوگند، مىخواهم از شما سؤالى بپرسم امّا شرم دارم. امامu فرمودند، پیش از آنکه بپرسى من سؤالت
را بازگو مىکنم.
تسألنی عن الإمام، فقلت: هو واللَّه هذا. فقال: أنا هو، فقلت: علامة؟
امام u فرمودند: پرسشات در مورد
امام است. عرض کردم: بهخدا سوگند پرسشم همین بود. امام u فرمودند: من امام هستم، پرسیدم: علامت
آن چیست؟
فکان فی یده عصا فنطقت وقالت: إنّ مولای إمام هذا الزمان وهوالحجة»(34).
در دست ایشان عصایى بود که به سخن در آمد و گفت: مولاى من امام و حجّت
این زمان هستند.
به همان دلیلى که مىپذیریم عصاى حضرت موسىu ، سحر جادوگران را بلعید و آن مطلب را انکار نمىکنیم،
همینطور مىپذیریم که عصاى امام جوادu
به امامت ایشان شهادت دهد. ما به حکم ایمان خود بین این دو واقعه هیچ
تفاوتى نمىگذاریم و به هر دو باور و اعتقاد داریم.
تمام ائمّهG نشانههاى
بزرگ الهى هستند امّا تنها امیرالمؤمنینu
وامام جوادu در یک لقب مشترک
هستند که در زیارت نامة هر دو آمده است:
«السّلام علیک یا آیة اللَّه العظمى»(35).
سلام بر تو اى نشانه بزرگ خداوند.
آری! تمام ائمّهG نشانههاى
بزرگ خداوند هستند، امّا فقط در مورد این دوبزرگوارH به این عنوان تصریح شده است.
مناظرة امام جوادu با ابن اکثم:
مأمون قصد داشت دخترش را به عقد امام جوادu در آورد امّا بنىعباساعتراض کردند. به همین دلیل
مأمون حیلهاى اندیشید و گفت با حضورامامجوادu مجلس مناظره تشکیل مىدهم. اگر امام جوادu پیروز شد، بنىعباس به ازدواج رضایت
مىدهند و اگر شکست خورد، آبروى او مىریزد. او در هر دو صورت خود را پیروز
میدان مىدید. مجلس مناظره برگزار شد و یحیى ابن اکثم با سختترین
سؤالها آمده بود که ناتوانى امام جوادu
را ثابت کند. یحیى ازمأمون اجازه گرفت و از امام جوادu پرسید:
«ما تقول فی محرم قتل صیدا»؛
نظر شما در رابطه با کسى که احرام بسته است و صیدى را بکشد چیست؟
امام جوادu در پاسخ، پرسش
فوق را به یازده جزء تقسیم کرده فرمودند:
«قتله فی حلّ أو فی حرم؟ عالماً أو جاهلاً؟ عمداً أو خطاً؟ عبداً أو
حرّاً؟صغیراً أو کبیراً؟ مبدئاً أو معیدا؟ من ذوات الطیر أو من غیرها؟ من
صغارالصید أو من کبارها؟ مصرّاً علیها أو نادماً؟ باللّیل فی وکرها أو
بالنهارعیاناً؟ محرماً للحجّ أو للعمرة؟»
صید را در حرم کشته است یا نه؟ عالم به حکم بوده است یا جاهل؟ عمداً بوده
یا ندانسته؟ قاتل برده بود یا آزاد؟ کودک بوده یا بزرگسال؟ بار نخست بوده
یا نه؟ صید پرنده بود یا نه؟ کوچک بود یا نه؟ قاتل پشیمان شد یا نه؟ در شب
و در لانهاش آن را کشت یا در روز؟ احرام او براى حجّ بوده است یا عمره؟
پس از اینکه امام جوادu
این فروع را بیان کردند، یحیى ابن اکثم حیرتزده خاموش شد و سخنى
نگفت(36).
هنگامى که امامu در جایگاه
نورانیّت قرار دارد، مسائلى از این دست بسیار طبیعى و عادى است، زیرا
جهان خلقت و آفرینش، در محضر آنان خلق شده است. و چیزى از نظر آنان غایب و
مخفى نمىباشد.
امیرالمؤمنینu و شتاب در پاسخ:
روزى عمر به امیرالمؤمنینu
عرض کرد:
«إنّک لتعجل فی الحکم والفصل للشیء إذا سئلت عنه؛
شما در پاسخ مسایل مورد سؤال عجله مىکنید.
فأبرز علیّ کفّه وقال له: کم هذا، فقال عمر: خمسة، فقال: عجلت أباحفص،
قال: لم یخف علیّ؛
امیرالمؤمنینu دست خود را به عمر
نشان دادند وفرمودند: چند تا است؟ عمر عرض کرد: پنج تا. امیرالمؤمنینu فرمودند: زود پاسخ دادى و عجله کردى.
عمر عرض کرد: چیزى بر من پنهان نبود.
فقال علیu: وأنا أسرع فیما لا
یخفى علیّ»(37).
امیرالمؤمنینu فرمودند: من نیز
در پاسخى که برایم پنهان نیست شتاب مىکنم.
آیا چیزى از ائمّة اطهارG
مخفى و پنهان مىباشد؟ تمام ممکنات وعالم خلقت از وجود مبارک و مقدّس آنان
مستفید(38) و مستفیض(39) شده است، و همة چیز در دست و به اختیار آنان است.
آموزگاران خلایق:
معصومینG معلّم و مربّى
همة عالم خلقت هستند. در این رابطه رسولاللَّه4 مىفرمایند:
«فسبّحنا فسبّحت الملائکة وهلّلنا فهلّلت الملائکة»(40).
ما خداوند را تسبیح نمودیم سپس فرشتگان و ما خداوند را به یکتایى یاد
کردیم آنگاه فرشتگان.
تمام ملائکه و موجودات عالم ما فوق از پیروان و شیعیان امیرالمؤمنینu هستند.
خداوند متعال در قرآن کریم مىفرماید:
)وَإِنَّ مِن شِیعَتِهِ
لَإِبْرَاهِیمَ((41).
و ابراهیم [u] جزء پیروان او
بود.
در برخى از تفاسیر آمده است که حضرت ابراهیمu نیز از شیعیان امیرالمؤمنینu مىباشد(42).
هر چند حضرت ابراهیمu
تقدّم طولى و زمانى بر امیرالمؤمنینu
دارد امّا از ایشان تأخّر عرضى دارد. یعنى مقام و مرتبت امیرالمؤمنینu والاتراز تمام انبیاء به جز نبىّ
خاتم 4 است.
کروبیان، پیروان امیرمؤمنانu:
حضرت موسىu خداوند متعال
را به اسم ربّ مخاطب قرار داد و عرضکرد: خداوندا! تو تربیت کنندة همة
مخلوقات هستى، مىخواهم تجلّى ربوبیّتات را نظاره کنم:
)قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ
إِلَیْکَ((43).
(موسىu) عرض کرد: پروردگارا!
خودت را به من نشان ده تا تو را ببینم.
خداوند متعال در پاسخ به حضرت موسىu
فرمود:
)قَالَ لَن تَرَانِی وَلَکِنِ
انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی
فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَخَرَّ موسَى
صَعِقاً((44).
پروردگار فرمود: «هرگز مرا نخواهى دید، ولى به کوه بنگر اگر درجاى خود
ثابت ماند، مرا خواهى دید» امّا هنگامى که پروردگارش برکوه جلوه کرد، آن را
همسانِ خاک قرار داد و موسى[u]
مدهوش به زمین افتاد.
خداوند فرمود: «لَن تَرَانِی» (45)، یعنى هرگز مرا نخواهى دید. کوه
توان تجلّى ربوبیّت خداوند را نداشت و از هم فرو پاشید، اگر خداوند با
تجلّى الوهیّت برکوه جلوه مىکرد، چه اتّفاقى رخ مىداد؟!
براى روشنتر گردیدن این آیه به روایتى از امام صادقu توجّه فرمایید:
«إنّ الکرّوبیّین قوم من شیعتنا من الخلق الأوّل جعلهم اللَّه خلف العرش،
لوقسّم نور واحد منهم على أهل الأرض لکفاهم، ثم قال: إنّ موسىu لمّا سئل ربّه ما سأل، أمر واحداً من
الکرّوبیّین فتجلّى للجبل وجعله دکّا»(46).
کرّوبیان گروهى از نخستین شیعیان ما هستند که خداوند آنان را در وراى عرش
قرار داده است. اگر نور یکى از آنان به زمین بتابد، اهل زمین دیگر نیازى
به نور ندارند. سپس فرمودند: هنگامى که حضرت موسىu از خداوند درخواست تجلّى کرد، خداوند متعال به یکى از
آنان دستور داد که بر کوه تجلّى کند پس با نور او کوه از هم فروپاشید.
وقتى نور یکى از شیعیان امیرالمؤمنینu کوه را متلاشى مىکند، نورخود امیرالمؤمنینu چه توان و قدرتى خواهد داشت؟
امیرالمؤمنینu مىفرمایند:
«أنا الّذی یصلّی عیسى خلفی»(47).
من آن کسى هستم که عیسى[u] در
نماز به او اقتدا مىکند.
جاهلان گذشته و حال:
ائمّة اطهارG در مقام
نورانیّت به همة عالم اشراف دارند. امّا متأسفانهاین بزرگواران در چه عصر و
زمانى مىزیستند؟ قدر آنان را نمىدانستند، و بهجاى استفاده از علوم
متصّل به علم الهى سؤالات پیش پا افتاده از آنان مىپرسیدند.
امیرالمؤمنینu بارها
فرمودند:
«سلونی قبل أن تفقدونی»(48).
پیش از آنکه مرا از دست دهید، پرسشهایتان را بپرسید.
امّا نادانى چون سعد بن أبى وقّاص مىپرسد: چند مو در سر و صورتِ
منوجود دارد(49)؟!
امیرالمؤمنینu بارها به
سینه خود اشاره مىکردند و مىفرمودند:
«إنّ ههنا لعلماً جمّا لو وجدت له حملة»(50).
در این جا علم فراوانى است، اى کاش جویندهاى براى آن مىیافتم.
نه در گذشته و نه در حال حاضر و نه در آینده کسى قدر آنان را نشناخت
ونمىشناسد و نخواهند شناخت. امروزه ما با گروهى معاند، لجوج و نادان
مواجه هستیم که فتوى و دستور ویرانى قبور مطهّر آنان را مىدهند. این طرز
تفکّر واندیشه منحطّ(51) یک ننگ بسیار بزرگ بر دامن بشریّت است.
هنگامى که یزید (لعنه اللَّه) در برابر اسراء و خانوادة سیّد الشهدا
u به سرمطهّر و مبارک ابا
عبداللَّهu جسارت مىکرد، یک
یهودى گفت: شما با فرزندپیامبرتان اینگونه رفتار مىکنید؟ اگر از حضرت موسىu نوادهاى در حال حاضرموجود بود شاید
او را عبادت مىکردیم(52).
هراز چند گاهى سخنان سخیف آنان به گوش مىرسد. حال فتوى دادهاندکه
باید همانند سامرا، نجف و کربلا را با خاک یکسان نمود، زهى تفکّر باطل
واندیشه سخیف.
جاى تعجّب و شگفت از کسانى است که مىخواهند با این موجودات کوردل و
پست، باب گفتگو و مراوده باز کنند!!. انسان خفته را مىشود از خواب
بیدارکرد، امّا کسى که خود را به خواب زده هرگز نمیتوان بیدار کرد.
اینان و سر دستههایشان از روز نخست سوگند خوردهاند که توحید و
یاداهل بیتG را به خاک بسپارند،
مگر معاویه (لعنه اللَّه) آنگاه که شهادت بررسالت از بانگ مؤذّن به گوش
رسید، نگفت:
«لا واللَّه دفناً دفناً»(53).
به خدا سوگند آن را به خاک مىسپارم.
این گونه فتواها از کسانى که در سرزمین وحى زندگى مىکنند و
حاکمشان خود را خادم الحرمین مىنامد به هیچ وجه پسندیده و زیبا نیست.
انشاء اللَّه خداوند شرّ آنها را به خودشان باز گرداند، ریشة
وهّابیّت وسلفیان را بخشکاند و پرچم ولایت و امامت که مظهر توحید و
یکتاپرستى است راهر چه زودتر بر روى زمین به اهتزاز در آورد.
«والسّلام علیکم ورحمة اللَّه وبرکاته»
خودآزمایى:
1 ایمان به غیب که یکى از نشانههاى متّقین است را توضیح دهید.
2 آیا ایمان به معجزات انبیاءعلیهم السلام ضرورى است؟ چرا.
3 بطور خلاصه داستان ولادت امیرالمؤمنین علیه السلام را بنویسید.
4 به چه دلیل تلاوت قرآن بیش از نزول آن توسّط امیرالمؤمنین علیه
السلام پذیرفتنى است.
5 با توجّه به آیة آخر سورة کهف دو بعد شخصیّتى امام علیه السلام را
بیانکنید.
6 بُعد نورانى ائمّه E را
توضیح دهید.
7 امام جواد علیه السلام در مورد دو نفرى که به حضرت زهرا علیها السلام
ستم روا داشتند، چه فرمودند؟
8 ابن اکثم از امام جواد علیه السلام چه پرسشى داشت؟ پاسخ و نشانة امام
علیه السلامچه بود؟
9 چرا امیرالمؤمنین علیه السلام پاسخ پرسشها را به سرعت بیان
مىفرمودند؟
10 کروبیّان چه کسانى هستند و پیروان چه کسى مىباشند؟
11 فتواى علماى وهّابى بر تخریب حرم مطهّر ائمّه E را چگونه ارزیابى مىکنید؟
1) سوره مائده، آیه 35.
2) طور، حد، اندازه (فرهنگ معین).
3) سوره بقره، آیات 4 و 3.
4) سوره انبیاء، آیه 60.
5) سوره انبیاء، آیه 68.
6) منجنیق: آلتى مرکّب از فلاخن مانندى بزرگ که بر سر چوبى قوى تعبیه
مىشد و درجنگهاى قدیم بوسیلة آن سنگ و آتش بهطرف دشمن پرتاب مىکردند
(فرهنگ معین).
7) سورة انبیاء، آیه 69.
8) سورة شعرا، آیه 38.
9) سورة طه، آیه 65.
10) سورة طه، آیه 66.
11) سورة طه، آیه 67.
12) سورة طه، آیه 21.
13) سورة مریم، آیه 28.
14) سورة مریم، آیه 29.
15) سورة مریم، آیه 30.
16) ارشاد، صفحه 9.
17) امالى شیخ طوسىR، صفحه 707.
18) کشف الحق، صفحه 233.
19) اثبات الوصیة، صفحه 129.
20) سیرة الخلفا، به نقل از کتاب علىu
من المهد إلى اللحد.
21) کفایة الطالب، صفحه 406.
22) فصول المهمة، صفحه 12.
23) شرح عینیة صفحه 75.
24) سورة مؤمنون، آیات 4 و 1.
25) بحار الانوار، جلد 35 صفحة 36.
26) سورة کهف، آیه 110.
27) بحار الانوار، جلد35 صفحة 17.
28) سورة فرقان، آیه 7.
29) سورة فرقان، آیه 20.
30) بحار الانوار، جلد 20 صفحة 198.
31) بحار الانوار، جلد 25 صفحة 25.
32) زکریّا بن آدم از اصحاب خاصّ امام رضاu مىباشد. روزى شخصى خدمت امامu شرفیاب شد و عرض کرد: خانهام دور است و نمىتوانم به
آسانى خدمت شما برسم ازچه کسى مسائلم را بپرسم؟ امامu فرمودند: از زکریّا او در دین و دنیا امین است
(وسایلالشیعه، جلد 27 صفحة 146).
33) بحار الانوار، جلد 5 صفحة 59.
34) کافى، جلد 1 صفحة 353.
35) المزار، صفحة 206 زیارت امیرالمؤمنینu
و بحار الانوار، جلد 99 صفحة 21 زیارت امام جوادu.
36) بحار الانوار، جلد 10 صفحة 382.
37) بحار الانوار، جلد 40 صفحة 147.
38) مستفید: بهرهمند، فایده گیرنده (فرهنگ معین).
39) مستفیض: طالب فیض، فیض برنده (فرهنگ معین).
40) بحار الانوار، جلد24 صفحه 89.
41) سورة صافات، آیه 83.
42) مدینة المعاجز، جلد 3 صفحه 365.
43) سورة اعراف، آیه 143.
44) سورة اعراف، آیه 143.
45) لن: گاهى اوقات معناى نفى ابدى را مىرساند (شرح عوامل در نحو).
46) بصائر الدرجات، صفحة 89 و تفسیر صافى، جلد 2 صفحه 235.
47) مشارق انوار الیقین، صفحة 270.
48) ارشاد، جلد 1 صفحة 35 و منابع اهل تسنّن: کنز العمّال، جلد 13 صفحة
165.
49) امالى صدوق، صفحة 196.
50) بحار الانوار، جلد 65 صفحة 224.
51) منحط: پست، پایین (فرهنگ معین).
52) بحار الانوار، جلد 45 صفحة 139.
53) بحار الانوار، جلد33 صفحة 170 و منابع اهل تسنّن: شرح نهج البلاغه ابن
ابى الحدید، جلد5 صفحة130.