● پیش گفتار
بعثت پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله یا برانگیخته شدن آن حضرت به مقام عالى نبوت و خاتمیت، حساس ترین فراز تاریخ درخشان اسلام است. بعثت پیامبر صلى الله علیه وآله درست در سن چهل سالگى حضرت انجام گرفت. پیامبر صلى الله علیه وآله تا آن زمان تحت مراقبت روح القدس قرار داشتند، ولى هنوز پیک وحى بر ایشان نازل نشده بود. البته قبلا علائمى ازعالم غیب دریافت مى داشتند، ولى مامور نبودند که آن را به آگاهى خلق برسانند.
در آن زمان میان مردم قریش و ساکنان مکه رسم بود که سالى یک ماه را به حالت گوشه گیرى و انزوا در نقطه خلوتى مى گذرانیدند. درست روشن نیست که انگیزه آنها از این گوشه گیرى چه بوده است، اما مسلم است که این رسم در بین آنها جریان داشت و معمول بود.
نخستین فرد قریش که این رسم را برگزید و آن را معمول داشت عبدالمطلب جد
پیامبر صلى الله علیه وآله بود که چون ماه مبارک رمضان فرا مى رسید، به پاى
کوه حرا مى رفت، و مستمندان را که از آنجا مى گذشتند یا به آنجا مى رفتند،
طعام مى داد.
پیامبر صلى الله علیه وآله حتى در زمانى که کودک خردسالى بودند، و در قبیله
دایه شان تحت مراقبت دایه خود، «حلیمه » قرار داشتند نیز از بازى کردن با
بچه ها دورى مى گزیدند و به کوه حرا مى آمدند و به فکر فرو مى رفتند.
بنابراین انس ایشان به «کوه حرا» بى سابقه نبود.
در مدتى که بعدها در «حرا» به سر مى بردند، غذایشان نان و زیتون بود، و چون
به اتمام مى رسید، به خانه بازمى گشتند، و تجدید قوا مى نمودند. گاهى هم
همسرشان حضرت خدیجه سلام الله علیها برایشان غذا مى فرستاد. غذایى که در آن
زمان ها مصرف مى شد، مختصر و ساده بود.
پیامبر صلى الله علیه وآله چند سال قبل از بعثت، سالى یک ماه در حرا به سر
مى بردند و چون روز آخر باز مى گشتند، نخست خانه خدا را هفت دور طواف مى
کردند، سپس به خانه مى رفتند.
کوه حرا امروز در حجاز به مناسبت این که محل بعثت پیامبر صلى الله علیه
وآله بوده است، «جبل النور» یعنى کوه نور خوانده مى شود. حرا در شمال شهر
مکه واقع است، و امروز تقریباً در آخر شهر در کنار جاده به خوبى دیده مى
شود. کوه هاى حومه مکه اغلب به هم پیوسته است و از سمت شمال تا حدود
بندر«جده » واقع در 70 کیلومترى مکه و کنار دریاى سرخ امتداد دارد.
این سلسله جبال که از یک سو به صحراى «عرفات » و سرزمین «منا» و شهر «طائف
» و از سوى دیگر به طرف «مدینه » کشیده شده است، با دره ها و بیابان هاى
خشک و سوزان و آفتاب طاقت فرساى خود شاید بهترین نقطه اى است که آدمى را در
اندیشه عمیق خودشناسى و خداشناسى و دورى از تعلقات جسمانى و تعینات صورى و
مادى فرو مى برد.
کوه حرا بلندترین کوه هاى اطراف مکه است، و جدا از کوه هاى دیگر به نحو
بارزى سر به آسمان کشیده و خودنمایى مى کند. هر چه بیننده به آن نزدیک تر
مى شود، ابهت و جلوه کوه بیشتر مى گردد. از آن بلندى در زمان خود پیامبر
صلى الله علیه وآله قسمتى از خانه هاى مکه پیدا بود، و امروز قسمت زیادترى
از شهر مکه پیداست. قله کوه نیز در پشت بام ها و از درون اطاق هاى بعضى از
طبقات ساختمان هاى مکه به خوبى پیداست.
«غار حرا» که در قله کوه قرار دارد، بسیار کوچک و ساده است. در حقیقت غار
نیست، بلکه تخته سنگى عظیم است که به روى دو صخره بزرگترى غلت خورده و بدین
گونه تشکیل دهنه غار حرا را داده است. دهنه غار به اندازه ای است که انسان
مى تواند وارد و خارج شود. کف آن هم بیش از یک متر و نیم براى نمازگزاردن
جا دارد.
غار حرا جایى نبوده که هر کس میل رفتن به آنجا کند، و محلى نیست که انسان
بخواهد به آسانى در آن بیاساید. فقط یک چیز براى افراد دوراندیش در آنجا به
خوبى به چشم مى خورد، و آن مشاهده کتاب بزرگ آفرینش و قدرت لایزال خدای بى
زوال است که در همه جاى آن نقطه حساس پرتو افکنده و آسمان و زمین را به نحو
محسوسى آراسته است! براساس تحقیقات انجام شده، پیامبر صلى الله علیه وآله
مانند جدشان حضرت عبدالمطلب علیه السلام در پاى کوه حرا فى المثل در خیمه
به سر مى بردند و رهگذران را پذیرایى مى کردند و فقط گاه گاهى به قله کوه
مى رفتند و به تماشاى جمال آفرینش مى پرداخته اند که از جمله لحظه نزول
وحى، در روز 27 ماه رجب بوده است.
اما پیامبر صلى الله علیه وآله قبل از بعثت هم حالاتى روحانى داشته و تحت
مراقبت روح القدس گاهى تراوشاتى غیبى مى دیده و اسرارى بر آن حضرت مکشوف مى
شده است. هنگامى که پانزده سال بیش نداشتند، گاهى صدایى مى شنیدند، ولى کسى
را نمى دیدند.
هفت سال متوالى بود که نور مخصوصى مى دیدند و تقریباً شش سال مى گذشت که
پیامبر صلى الله علیه وآله زمزمه اى مى شنیدند، و چون آن اخبار را براى
همسرشان حضرت خدیجه سلام الله علیها بازگو مى کردند، ایشان مى گفتند: « تو
که مردى امین و راستگو و بردبار هستى و دادرس مظلومانى و طرفدار حق و عدالت
هستى و قلبى رؤوف و خویى پسندیده دارى و در مهمان نوازى و تحکیم پیوند
خویشاوندى سعى بلیغ مبذول مى دارى، اگر مقامى عالى در انتظارت باشد، جاى
شگفتى نیست.
هنگامى که به سن سى و هفت سالگى رسیدند میل به گوشه گیرى و انزواى از خلق
پیدا کردند، چندین بار در عالم خواب، سروش غیبى، سخنانى به گوششان سرود، و
حضرت را از اسرار تازه اى آگاه ساخت، بعدها نیز در پاى کوه حرا و میان راه
هاى مکه بارها منادى حق بر ایشان بانگ زد. در هر نوبت صدا را مى شنیدند ولى
صاحب صدا را نمى دیدند!
در یکى از روزها که در دامنه کوه حرا گوسفندان عمویشان حضرت ابوطالب علیه
السلام را مى چرانیدند، شنیدند کسى از نزدیک ایشان را صدا مى زند و مى
گوید: یا رسول الله! ولى به هر جا نگریستند کسى را ندیدند. چون به خانه
آمدند و موضوع را به حضرت خدیجه سلام الله علیها اطلاع دادند، حضرت خدیجه
گفتند: امیدوارم چنین باشد.
روز بیست وهفتم ماه رجب حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه وآله مرد
محبوب مکه و چهره درخشان بنى هاشم در غار حرا آرمیده بودند و مانند اوقات
دیگر از آن بلندى به زمین و زمان و ایام و دوران و جهان و جهانیان مى
اندیشیدند. مى اندیشیدند که خداى جهان جامعه انسانى را به عنوان شاهکار
بزرگ خلقت و نمونه اعلاى آفرینش خلق نموده و همه گونه لیاقت و استعداد را
براى ترقى و تعالى به او داده است. همه چیز را برایش فراهم نموده تا او در
سیر کمال خود نانى به کف آرد و به غفلت نخورد. ولى مگر افراد بشر و بالاخص
افراد خوش گذران و مال دوست و مال دار قریش در این اندیشه ها هستند؟ آنها
جز به مال و ثروت خود و عیش و نوش و سود و نزول ثروت خود به چیزى نمى
اندیشند. شراب و شاهد و ثروت و درآمد، ربا و استثمار مردم نگون بخت و
نیازمند، تنها اندیشه اى است که آنها در سر مى پرورانند...
اینک « پیامبر صلى الله علیه وآله » درست چهل سال پر حادثه را پشت سر نهاده
بودند. تجربه زندگى و پختگى فکر و اراده شان و استحکام قدرت تعقلشان به
سرحد کمال رسیده، و از هر نظر براى انجام مسئولیت بزرگ پیامبری آماده
بودند. در تمام قلمرو عربستان و دنیاى آن روز جز ایشان چه کسى بود که از
جانب خدای عالم شایستگى رهبرى خلق را داشته باشد؟
رهبرى که سرآمد رهبران بزرگ و گذشته جامعه انسانى باشد، و انسان هاى
شرافتمند بر شخصیت ذاتى و تربیت خانوادگى و سوابق درخشان و ملکات فاضله و
صفات پسندیده او صحه بگذارند؟ او نوه ابراهیم بت شکن، خلیل خدا و اسماعیل
ذبیح و فرزند هاشم سید و سرور عرب و نوه عبدالمطلب، بزرگ و داناى قریش است.
پدر در پدر، و مادر در مادر، شکوفان و درخشان و فروزان بود.
آن حضرت از سلامتى کامل جسم و جان برخوردار بودند که نتیجه وراثت صحیح و
سالم است. وراثتى که پدران پاک و مادران پاک سرشت برایش باقى گذارده بودند.
به طورى که دنیاى جاهلیت هم با همه پلیدى و تیرگى و تاریکیش، نتوانست آن
را آلوده سازد، و چیزى از شرافت و حسب و نسب او بکاهد.
● بعثت از دیدگاه روایات
از جمله احادیثى که بازگو کننده حقیقت بعثت است و آغاز وحى را به خوبى روشن
مى سازد، روایتى است که در ذیل از لحاظ خوانندگان مى گذرد:
پیشواى دهم ما حضرت امام هادى علیه السلام مى فرمایند: «هنگامى که حضرت
محمد صلى الله علیه و آله ترک تجارت شام گفت و آنچه خدا از آن راه به وى
بخشیده بود به مستمندان بخشید، هر روز به کوه حرا مى رفت و از فراز آن به
آثار رحمت پروردگار مى نگریست، و شگفتى هاى رحمت و بدایع حکمت الهى را مورد
مطالعه قرار مى داد.
به اطراف آسمان ها نظر مى دوخت، و کرانه هاى زمین، دریاها، دره ها، دشت ها
و بیابان ها را از نظر مى گذرانید، و از مشاهده آن همه آثار قدرت و رحمت
الهى، درس عبرت مى آموخت.
ازآنچه مى دید، به یاد عظمت خداى آفریننده مى افتاد. آنگاه با روشن بینى
خاصى به عبادت خدای متعال اشتغال مى ورزید. چون به سن چهل سالگى رسید خدا
نظر به قلب وى نمود، دل او را بهترین و روشن ترین و نرم ترین دلها یافت.
در آن لحظه خدای سبحان فرمان داد درهاى آسمان ها گشوده گردد.حضرت محمد صلى
الله علیه و آله از آنجا به آسمان ها مى نگریست، سپس خدا به فرشتگان امر
کرد فرود آیند، و آنها نیز فرود آمدند، و پیامبر صلى الله علیه و آله آنها
را مى دید. خدا رحمت و توجه مخصوص خود را از اعماق آسمان ها به سرحضرت
محمد صلى الله علیه و آله و چهره او معطوف داشت.
در آن لحظه حضرت محمد صلى الله علیه و آله به جبرئیل که در هاله اى از نور
قرار داشت نظر دوخت. جبرئیل به سوى او آمد و بازوى او را گرفت و سخت تکان
داد و گفت: اى محمد! بخوان. گفت چه بخوانم؟ «ما اقرا»؟
جبرئیل گفت: « نام خدایت را بخوان که جهان و جهانیان را آفرید. خدایى که
انسان را از ماده پست آفرید (نطفه). بخوان که خدایت بزرگ است. خدایى که با
قلم دانش آموخت و به انسان چیزهایى یاد داد که نمى دانست. » پیک وحى، رسالت
خود را به انجام رسانید، و به آسمان ها بالا رفت. پیامبر صلى الله علیه و
آله نیز از کوه فرود آمد. از مشاهده عظمت و جلال خدا و آنچه به وسیله وحى
دیده بود که از شکوه و عظمت ذات حق حکایت مى کرد، بیهوش شد، و دچار تب
گردید.
از این که مبادا قریش و مردم مکه نبوت او را تکذیب کنند، و به جنون و تماس
با شیطان نسبت دهند، نخست هراسان بود. او از روز نخست خردمند ترین بندگان
خدا و بزرگترین آنها بود. هیچ چیز مانند شیطان و کارهاى دیوانگان و گفتار
آنان را زشت نمى دانست.
در این وقت خدا اراده کرد به وى نیروى بیشترى عطا کند، و به دلش قدرت بخشد.
بدین منظور کوه ها و صخره ها و سنگلاخ ها را براى او به سخن در آورد. به
طورى که به هر کدام مى رسید، به وی اداى احترام مى کردند، و مى گفتند:
السلام علیک یا حبیب الله! السلام علیک یا ولى الله! السلام علیک یا رسول
الله!
اى حبیب خدا مژده باد که خدا تو را از همه مخلوقات خود، آنها که پیش از تو
بوده اند، و آنها که بعدها مى آیند برتر و زیباتر و پرشکوه تر و گرامى تر
گردانیده است.
از این که مبادا قریش تو را به جنون نسبت دهند، هراسى به دل راه مده. زیرا
بزرگ کسى است که خدا ی جهان به وى بزرگى بخشد، و گرامى بدارد! بنابراین از
تکذیب قریش و سرکشان عرب ناراحت مباش که به زودی خدایت تو را به عالى ترین
مقام خواهد رسانید، و بالاترین درجه را به تو خواهد داد.
پس از آن نیز پیروانت به وسیله جانشین بر حق تو حضرت على بن ابى طالب
علیهما السلام ازنعمت وصول به دین حق برخوردار خواهند شد، و شادمان مى
گردند. دانش هاى تو به وسیله دروازه شهر حکمت و دانش حضرت على بن ابی طالب
علیهما السلام در میان بندگان و شهرها و کشورها منتشر مى گردد.
به زودى دیدگانت به وجود دخترت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها روشن مى
شود، و از وى و همسرش على، حسن و حسین که سروران بهشتیان خواهند بود، پدید
مى آیند.
به زودی دین تو در نقاط جهان گسترش مى یابد. دوستان تو و برادرت على علیه
السلام پاداش بزرگى خواهند یافت. لواى حمد را به دست تو مى دهیم، و تو آن
را به برادرت على علیه السلام مى سپارى. پرچمى که در سراى دیگر، همه
پیغمبران و صدیقان و شهیدان در زیر آن گرد مى آیند، و على علیه السلام تا
درون بهشت پرنعمت فرمانده آنها خواهد بود.
پیامبر صلى الله علیه وآله پس از شنیدن این سخنان گفتند: " خدایا! این على
بن ابى طالب که او را به من وعده مى دهى کیست؟ آیا او پسرعم من است؟" ندا
رسید اى محمد! آرى، این على بن ابى طالب برگزیده من است که به وسیله او این
دین را پایدار مى گردانم، و بعد از تو برهمه پیروانت برترى خواهد داشت.
پیامبر صلى الله علیه وآله همین که وارد خانه شدند پرتوى از نور و بویى خوش
فضاى خانه را فرا گرفت. حضرت خدیجه سلام الله علیها پرسیدند این چه نورى
است؟ پیامبر صلى الله علیه وآله فرمودند: این نور نبوت است. اى خدیجه! بگو
لا اله الا الله، محمد رسول الله. سپس پیامبر صلى الله علیه وآله ماجراى
بعثت را چنان که اتفاق افتاده بود براى حضرت خدیجه شرح دادند و افزودند که
جبرئیل به من گفت: «از این لحظه تو پیغمبر خدایى. »
حضرت خدیجه که از سال ها پیش هاله اى از نور نبوت در سیمای درخشان همسر
محبوب خود دیده و از کردار و رفتار و گفتار او هزاران راز نهفته و شادى
بخش خوانده بود گفت: به خدا دیر زمانى است که من در انتظار چنین روزى به سر
برده ام، و امیدوار بودم که روزى تو رهبر خلق و پیغمبر این مردم شوى.
بدین گونه محمد بن عبدالله برازنده ترین مردم قریش که سوابق درخشان او نزد
عموم طبقات روشن و از لحاظ ملکات فاضله و سجایاى اخلاقى و خصال روحى شهره
بود، بر فراز کوه حرا از جانب خدای یکتا به مقام عالى نبوت و رهبرى خلق
برگزیده شد، و خاتم انبیاء گردید.
● گوشه اى ازاخلاق عظیم پیامبر گرامى اسلام صلى الله و علیه و آله
روزهایى بس شیرین و به یاد ماندنى و تاریخ ساز پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله را نمى توان با الفاظ و سخنان ناقص انسانهاى ناقص توصیف و تعریف کرد.