هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

مقاله اى به مناسبت بعثت پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله

● پیش گفتار

بعثت پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله یا برانگیخته شدن آن حضرت به مقام عالى نبوت و خاتمیت، حساس ترین فراز تاریخ درخشان اسلام است. بعثت پیامبر صلى الله علیه وآله درست در سن چهل سالگى حضرت انجام گرفت. پیامبر صلى الله علیه وآله تا آن زمان تحت مراقبت روح القدس قرار داشتند، ولى هنوز پیک وحى بر ایشان نازل نشده بود. البته قبلا علائمى ازعالم غیب دریافت مى داشتند، ولى مامور نبودند که آن را به آگاهى خلق برسانند.

در آن زمان میان مردم قریش و ساکنان مکه رسم بود که سالى یک ماه را به حالت گوشه گیرى و انزوا در نقطه خلوتى مى گذرانیدند. درست روشن نیست که انگیزه آنها از این گوشه گیرى چه بوده است، اما مسلم است که این رسم در بین آنها جریان داشت و معمول بود.

 

 

نخستین فرد قریش که این رسم را برگزید و آن را معمول داشت عبدالمطلب جد پیامبر صلى الله علیه وآله بود که چون ماه مبارک رمضان فرا مى رسید، به پاى کوه حرا مى رفت، و مستمندان را که از آنجا مى گذشتند  یا به آنجا مى رفتند، طعام مى داد.
پیامبر صلى الله علیه وآله حتى در زمانى که کودک خردسالى بودند، و در قبیله دایه شان تحت مراقبت دایه خود، «حلیمه » قرار داشتند نیز از بازى کردن با بچه ها دورى مى گزیدند و به کوه حرا مى آمدند و به فکر فرو مى رفتند. بنابراین انس ایشان به «کوه حرا» بى سابقه نبود.
در مدتى که بعدها در «حرا» به سر مى بردند، غذایشان نان و زیتون بود، و چون به اتمام مى رسید، به خانه بازمى گشتند، و تجدید قوا مى نمودند. گاهى هم همسرشان حضرت خدیجه سلام الله علیها برایشان غذا مى فرستاد. غذایى که در آن زمان ها مصرف مى شد، مختصر و ساده بود.
پیامبر صلى الله علیه وآله چند سال قبل از بعثت، سالى یک ماه در حرا به سر مى بردند  و چون روز آخر باز مى گشتند، نخست خانه خدا را هفت دور طواف مى کردند، سپس به خانه مى رفتند.
کوه حرا امروز در حجاز به مناسبت این که محل بعثت پیامبر صلى الله علیه وآله بوده است، «جبل النور» یعنى کوه نور خوانده مى شود. حرا در شمال شهر مکه واقع است، و امروز تقریباً در آخر شهر در کنار جاده به خوبى دیده مى شود. کوه هاى حومه مکه اغلب به هم  پیوسته است و از سمت شمال تا حدود بندر«جده » واقع در 70 کیلومترى مکه و کنار دریاى سرخ امتداد دارد.
این سلسله جبال که از یک سو به صحراى «عرفات » و سرزمین «منا» و شهر «طائف » و از سوى دیگر به طرف «مدینه » کشیده شده است، با دره ها و بیابان هاى خشک و سوزان و آفتاب طاقت فرساى خود شاید بهترین نقطه اى است که آدمى را در اندیشه عمیق خودشناسى و خداشناسى و دورى از تعلقات جسمانى و تعینات صورى و مادى فرو مى برد.
کوه حرا بلندترین کوه هاى اطراف مکه است، و جدا از کوه هاى دیگر به نحو بارزى سر به آسمان کشیده و خودنمایى مى کند. هر چه بیننده به آن نزدیک تر مى شود، ابهت و جلوه کوه بیشتر مى گردد. از آن بلندى در زمان خود پیامبر صلى الله علیه وآله قسمتى از خانه هاى مکه پیدا بود، و امروز قسمت زیادترى از شهر مکه پیداست. قله کوه نیز در پشت بام ها و از درون اطاق هاى بعضى از طبقات ساختمان هاى مکه به خوبى پیداست.
«غار حرا» که در قله کوه قرار دارد، بسیار کوچک و ساده است. در حقیقت غار نیست، بلکه تخته سنگى عظیم است که به روى دو صخره بزرگترى غلت خورده و بدین گونه تشکیل دهنه غار حرا را داده است. دهنه غار به اندازه ای است که انسان مى تواند وارد و خارج شود. کف آن هم بیش از یک متر و نیم براى نمازگزاردن جا دارد.
غار حرا جایى نبوده که هر کس میل رفتن به آنجا کند، و محلى نیست که انسان بخواهد به آسانى در آن بیاساید. فقط یک چیز براى افراد دوراندیش در آنجا به خوبى به چشم مى خورد، و آن مشاهده کتاب بزرگ آفرینش و قدرت لایزال خدای بى زوال است که در همه جاى آن نقطه حساس پرتو افکنده و آسمان و زمین را به نحو محسوسى آراسته است! براساس تحقیقات انجام شده، پیامبر صلى الله علیه وآله مانند جدشان حضرت عبدالمطلب علیه السلام در پاى کوه حرا فى المثل در خیمه به سر مى بردند و رهگذران را پذیرایى مى کردند و فقط گاه گاهى به قله کوه مى رفتند و به تماشاى جمال آفرینش مى پرداخته اند که از جمله لحظه نزول وحى، در روز 27 ماه رجب بوده است.
اما پیامبر صلى الله علیه وآله قبل از بعثت هم حالاتى روحانى داشته و تحت مراقبت روح القدس گاهى تراوشاتى غیبى مى دیده و اسرارى بر آن حضرت مکشوف مى شده است. هنگامى که پانزده سال بیش نداشتند، گاهى صدایى مى شنیدند، ولى کسى را نمى دیدند.
هفت سال متوالى بود که نور مخصوصى مى دیدند و تقریباً شش سال مى گذشت که پیامبر صلى الله علیه وآله زمزمه اى  مى شنیدند، و چون آن اخبار را براى همسرشان حضرت  خدیجه سلام الله علیها بازگو مى کردند، ایشان مى گفتند: « تو که مردى امین و راستگو و بردبار هستى و دادرس مظلومانى و طرفدار حق و عدالت هستى و قلبى رؤوف و خویى پسندیده دارى و در مهمان نوازى و تحکیم پیوند خویشاوندى سعى بلیغ مبذول مى دارى، اگر مقامى عالى در انتظارت باشد، جاى شگفتى نیست.
هنگامى که به سن سى و هفت سالگى رسیدند میل به گوشه گیرى و انزواى از خلق پیدا کردند، چندین بار در عالم خواب، سروش غیبى، سخنانى به گوششان سرود، و حضرت را از اسرار تازه اى آگاه ساخت، بعدها نیز در پاى کوه حرا و میان راه هاى مکه بارها منادى حق بر ایشان بانگ زد. در هر نوبت صدا را مى شنیدند ولى صاحب صدا را نمى دیدند!
در یکى از روزها که در دامنه کوه حرا گوسفندان عمویشان حضرت ابوطالب علیه السلام  را مى چرانیدند، شنیدند کسى از نزدیک ایشان را صدا مى زند و مى گوید: یا رسول الله! ولى به هر جا نگریستند کسى را ندیدند. چون به خانه آمدند و موضوع را به حضرت خدیجه سلام الله علیها اطلاع دادند، حضرت خدیجه گفتند: امیدوارم چنین باشد. 
روز بیست وهفتم ماه رجب حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه وآله  مرد محبوب مکه و چهره درخشان بنى هاشم در غار حرا آرمیده بودند و مانند اوقات دیگر از آن بلندى به زمین و زمان و ایام و دوران و جهان و جهانیان مى اندیشیدند. مى اندیشیدند که خداى جهان جامعه انسانى را به عنوان شاهکار بزرگ خلقت و نمونه اعلاى آفرینش خلق نموده و همه گونه لیاقت و استعداد را براى ترقى و تعالى به او داده است. همه چیز را برایش فراهم نموده تا او در سیر کمال خود نانى به کف آرد و به غفلت نخورد. ولى مگر افراد بشر و بالاخص افراد خوش گذران و مال دوست و مال دار قریش در این اندیشه ها هستند؟ آنها جز به مال و ثروت خود و عیش و نوش و سود و نزول ثروت خود به چیزى نمى اندیشند. شراب و شاهد و ثروت و درآمد، ربا و استثمار مردم نگون بخت و نیازمند، تنها اندیشه اى است که آنها در سر مى پرورانند...
اینک « پیامبر صلى الله علیه وآله » درست چهل سال پر حادثه را پشت سر نهاده بودند. تجربه زندگى و پختگى فکر و اراده شان و استحکام قدرت تعقلشان به سرحد کمال رسیده، و از هر نظر براى انجام مسئولیت بزرگ پیامبری آماده بودند. در تمام قلمرو عربستان و دنیاى آن روز جز ایشان چه کسى بود که از جانب خدای عالم شایستگى رهبرى خلق را داشته باشد؟
رهبرى که  سرآمد رهبران بزرگ و گذشته جامعه انسانى باشد، و انسان هاى شرافتمند بر شخصیت ذاتى و تربیت خانوادگى و سوابق درخشان و ملکات فاضله و صفات پسندیده او صحه بگذارند؟ او نوه ابراهیم بت شکن، خلیل خدا و اسماعیل ذبیح و فرزند هاشم سید و سرور عرب و نوه عبدالمطلب، بزرگ و داناى قریش است. پدر در پدر، و مادر در مادر، شکوفان و درخشان و فروزان بود.
آن حضرت از سلامتى کامل جسم و جان برخوردار بودند که نتیجه وراثت صحیح و سالم است. وراثتى که پدران پاک و مادران پاک سرشت برایش باقى گذارده بودند.  به طورى که دنیاى جاهلیت هم با همه پلیدى و تیرگى و تاریکیش، نتوانست آن را آلوده سازد، و چیزى از شرافت و حسب و نسب او بکاهد.

● بعثت از دیدگاه روایات

از جمله احادیثى که بازگو کننده حقیقت بعثت است و آغاز وحى را به خوبى روشن مى سازد، روایتى است که در ذیل از لحاظ خوانندگان مى گذرد:
پیشواى دهم ما حضرت امام هادى علیه السلام مى فرمایند: «هنگامى که حضرت محمد صلى الله علیه و آله  ترک تجارت شام گفت و آنچه خدا از آن راه به وى بخشیده بود به مستمندان بخشید، هر روز به کوه حرا مى رفت و از فراز آن به آثار رحمت پروردگار مى نگریست، و شگفتى هاى رحمت و بدایع حکمت الهى را مورد مطالعه قرار مى داد.
به اطراف آسمان ها نظر مى دوخت، و کرانه هاى زمین، دریاها، دره ها، دشت ها و بیابان ها را از نظر مى گذرانید، و از مشاهده آن همه آثار قدرت و رحمت الهى، درس عبرت مى آموخت.
ازآنچه مى دید، به یاد عظمت خداى آفریننده مى افتاد. آنگاه با روشن بینى  خاصى به عبادت خدای متعال اشتغال مى ورزید. چون به سن چهل سالگى رسید خدا نظر به قلب وى نمود، دل او را بهترین و روشن ترین و نرم ترین دلها یافت.
در آن لحظه خدای سبحان  فرمان داد درهاى آسمان ها گشوده گردد.حضرت محمد صلى الله علیه و آله از آنجا به آسمان ها مى نگریست، سپس خدا به فرشتگان امر کرد فرود آیند، و آنها نیز فرود آمدند، و پیامبر صلى الله علیه و آله آنها را مى دید. خدا رحمت و توجه مخصوص خود را از اعماق آسمان ها به  سرحضرت محمد صلى الله علیه و آله و چهره او معطوف داشت.
در آن لحظه حضرت محمد صلى الله علیه و آله به جبرئیل که در هاله اى از نور قرار داشت نظر دوخت. جبرئیل به سوى او آمد و بازوى او را گرفت و سخت تکان داد و گفت: اى محمد! بخوان. گفت چه بخوانم؟ «ما اقرا»؟
جبرئیل گفت: « نام خدایت را بخوان که جهان و جهانیان را آفرید. خدایى که انسان را از ماده پست آفرید (نطفه). بخوان که خدایت بزرگ است. خدایى که با قلم دانش آموخت و به انسان چیزهایى یاد داد که نمى دانست. » پیک وحى، رسالت خود را به انجام رسانید، و به آسمان ها بالا رفت. پیامبر صلى الله علیه و آله نیز از کوه فرود آمد. از مشاهده عظمت و جلال خدا  و آنچه به وسیله وحى دیده بود که از شکوه و عظمت ذات حق حکایت مى کرد، بیهوش شد، و دچار تب گردید.
از این که مبادا قریش و مردم مکه نبوت او را تکذیب کنند، و به جنون و تماس با شیطان نسبت دهند، نخست هراسان بود. او از روز نخست خردمند ترین بندگان خدا و بزرگترین آنها بود. هیچ چیز مانند شیطان و کارهاى دیوانگان و گفتار آنان را زشت نمى دانست.
در این وقت خدا اراده کرد به وى نیروى بیشترى عطا کند، و به دلش قدرت بخشد. بدین منظور کوه ها و صخره ها و سنگلاخ ها را براى او به سخن در آورد. به طورى که به هر کدام مى رسید، به وی اداى احترام مى کردند، و مى گفتند:
السلام علیک یا حبیب الله!  السلام علیک یا ولى الله!  السلام علیک یا رسول الله! اى حبیب خدا مژده باد که خدا تو را از همه مخلوقات خود، آنها که پیش از تو بوده اند، و آنها که بعدها مى آیند برتر و زیباتر و پرشکوه تر و گرامى تر گردانیده است.
از این که مبادا قریش تو را به جنون نسبت دهند، هراسى به دل راه مده. زیرا بزرگ کسى است که خدا ی جهان به وى بزرگى بخشد، و گرامى بدارد! بنابراین از تکذیب قریش و سرکشان عرب ناراحت مباش که به زودی خدایت تو را به عالى ترین مقام خواهد رسانید، و بالاترین درجه را به تو خواهد داد.
پس از آن نیز پیروانت به وسیله جانشین بر حق تو حضرت على بن ابى طالب علیهما السلام  ازنعمت وصول به دین حق برخوردار خواهند شد، و شادمان مى گردند. دانش هاى تو به وسیله دروازه شهر حکمت و دانش حضرت على بن ابی طالب علیهما السلام در میان بندگان و شهرها و کشورها منتشر مى گردد.
به زودى دیدگانت به وجود دخترت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها روشن مى شود، و از وى و همسرش على، حسن و حسین که سروران بهشتیان خواهند بود، پدید مى آیند.
به زودی  دین تو در نقاط جهان گسترش مى یابد. دوستان تو و برادرت على علیه السلام  پاداش بزرگى خواهند یافت. لواى حمد را به دست تو مى دهیم، و تو آن را به برادرت على علیه السلام مى سپارى. پرچمى که در سراى دیگر، همه پیغمبران و صدیقان و شهیدان در زیر آن گرد مى آیند، و على علیه السلام  تا درون بهشت پرنعمت فرمانده آنها خواهد بود.
پیامبر صلى الله علیه وآله پس از شنیدن این سخنان گفتند: " خدایا! این على بن ابى طالب که او را به من وعده مى دهى کیست؟ آیا او پسرعم من است؟" ندا رسید اى محمد! آرى، این على بن ابى طالب برگزیده من است که به وسیله او این دین را پایدار مى گردانم، و بعد از تو برهمه پیروانت برترى خواهد داشت.
پیامبر صلى الله علیه وآله همین که وارد خانه شدند پرتوى از نور و بویى خوش فضاى خانه را فرا گرفت. حضرت خدیجه سلام الله علیها پرسیدند این چه نورى است؟ پیامبر صلى الله علیه وآله فرمودند: این نور نبوت است. اى خدیجه! بگو لا اله الا الله، محمد رسول الله. سپس پیامبر صلى الله علیه وآله ماجراى بعثت را چنان که اتفاق افتاده بود براى حضرت خدیجه شرح دادند و افزودند که جبرئیل به من گفت: «از این لحظه تو پیغمبر خدایى. »
حضرت خدیجه که از سال ها پیش هاله اى از نور نبوت در سیمای  درخشان همسر محبوب خود  دیده و از کردار و رفتار و گفتار او هزاران راز نهفته و شادى بخش خوانده بود گفت: به خدا دیر زمانى است که من در انتظار چنین روزى به سر برده ام، و امیدوار بودم که روزى تو رهبر خلق و پیغمبر این مردم شوى.
بدین گونه محمد بن عبدالله  برازنده ترین مردم قریش که سوابق درخشان او نزد عموم طبقات روشن و از لحاظ ملکات فاضله و سجایاى اخلاقى و خصال روحى شهره بود، بر فراز کوه حرا از جانب خدای یکتا به مقام عالى نبوت و رهبرى خلق برگزیده شد، و خاتم انبیاء گردید.  

● گوشه اى ازاخلاق عظیم پیامبر گرامى اسلام صلى الله و علیه و آله

روزهایى بس شیرین و به  یاد ماندنى و تاریخ ساز پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله را نمى توان با الفاظ و سخنان ناقص انسانهاى ناقص  توصیف و تعریف کرد.
آن حضرت هرگز در این واژه ها نمى گنجد و فراتر از آن است. انسان  کاملى که تمام افلاک و موجودات را خدا به خاطر او آفرید واگر ایشان نبودند، هیچ چیز نبود. «لولاک لما خلقت الافلاک» و الا انسانى که تا قاب قوسین أو أدنى بالا رفت و به جایى رسید که  جبرئیل آن ملک مقرب و واسطه وحى الهى به آنجا هرگز نرسد و با صراحت  به او عرض کرد: اگر یک مو بالاتر روم به نور تجلى  بسوزد پرم. ولى رسول الله رفت و به جایى رفت که نه در خرد آید و نه بر ورق نگاشته شود و نه حتى در وهم وخیال! اوست کسى که  خدایش درباره  اش فرمود: «و انک لعلى خلق عظیم» پس مابه جاى  اینکه حرفى بزنیم که نه آغازش و نه انجامش ما را به جایى  مى رساند چرا که جز خدایش و برادرش کسى او را نخواهد شناخت  «یا على ما عرف الله الا انا و انت و ما عرفنى الا الله وانت و ما عرفک الا الله و انا» پس روا است که لب فرو بندیم وسخن کمتر گوئیم.
بیائیم در این سخن ربانى که پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله را داراى منشى سترگ واخلاقى عظیم معرفى مى کند بیاندیشیم و از زبان روایت نمى از این  اقیانوس پرفیض برگیریم، و ازرسول الله الگوى زندگى بگیریم که قرآن فرمود: «و لکم فى رسول الله اسوه حسنه».
جمله  هایى کوتاه در منش و روش زندگى حضرت بیان مى شود که هم  برکت است و پر مایه برکتى است و هم برنامه به زیستى وخدا پسندانه:
1) آن قدر حضرت متواضع و فروتن بودند که متن روایت او را«خاضع الطرف» مى نامد یعنى به زمین نگاه مى کردند و سر را کمتر بالا مى بردند، این چنین با وقار و متین... با ادب و فروتن. چنان  در برابر خالقش خاضع و خاشع بود که بیشتر سرفرود مى آوردند و کمتر سر را بلند مى کردند چرا که خدا را حاضر و ناظر مى دیدند و لحظه  اى  بلکه کمتر از لحظه  اى هم از یاد و ذکر خدا غافل نبودند.
2) یکى دیگر از نشانه  هاى بارز تواضع و خوى نیکوی پیامبر صلى الله علیه وآله این بود که  به هر که مى رسیدند، پیش قدم در سلام کردن بر او بودند، سلام که خود تحیت اسلامى است و پیامبر صلى الله علیه وآله آن را به ما یاد داده اند، خود نیز بیش از همه و پیش از همه به آن عمل مى کردند و قبل از آنکه دیگرى بر ایشان سلام کند، آن حضرت خود سلام مى کردند. هرگز پیامبر صلى الله علیه وآله ملاحظه نمى کردند که آن  فرد بزرگ است  یا کوچک، دانشمند است  یا بى سواد، ثروتمند است  یا فقیر. آرى حضرت آنقدر عظمت داشتند که بر همه افراد سلام مى کردند و ایشان با اینکه بزرگترین از هر نظر بودند بر کوچکترین انسانها از هر نظر سلام مى کردند و براى اینکه ما را به این سنت  حسنه  تشویق کنند مى فرمایند: سلام را شصت و نه حسنه است و جوابش یک حسنه.
3) پیامبر صلى الله علیه وآله هرگز بدون جهت  سخن نمى گفتند، و اگر سخنى مى گفتند  بیشتر جنبه موعظه و پند داشت، یا مطلبى را مى آموختند و یا به معروف و خیرى امر مى کردند و یا از شر و منکرى مردم را باز مى داشتند، تمام  سخنانشان سودمند بود، زیرا خوب مى دانستند که: «و ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید» وانگهى پیامبر صلى الله علیه وآله اسوه است و الگو و اوست انسان کامل. پیامبر صلى الله علیه وآله کسى  است که نخستین آفریده پروردگار، نور مبارکش است: «اول ما خلق الله نورى» پس، از این نور کامل چیزى تراوش نمى کند جز نور، وهرچه مى گوید گفته خدا است «و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى  یوحى».
4) و پیامبر صلى الله علیه وآله هرگز از ذکر خدا غافل نمى شدند. در روایت است: «ولایجلس و لایقوم الا على ذکر» ایشان نمى نشست و برنمى خاست جز با ذکر و یاد خدا. پیامبر صلى الله علیه وآله در هر آن قرین و همنشین ذکر خدا بودند چه بر زبان آورند و چه در دل گویند. آن حضرت مى فرمودند که اگر در مجلسى یاد خدا نباشد یا ذکرى از اهل بیت که آن نیز یاد خداست، پس آن مجلس بر اهلش وزر و وبال است و نحس است و شوم. و اگر حضرت مى خندیدند از تبسم تجاوز نمى کرد «جل ضحکه التبسم» زیرا قهقهه و خنده با صدا با شئون  انسان مودب منافات دارد چه رسد به انسان کامل و چه رسد به اشرف  مخلوقات.
5) یکى دیگر از موارد تواضع و فروتنى حضرت این بود که هر وقت  وارد مجلس مى شدند، هر جا که جاى خالى بود مى نشستند.
6) پیامبر اکرم صلى الله و علیه وآله آرام و آهسته سخن مى گفتند و هیچ گاه صدا را بلند نمى کردند. و مجلس آن حضرت نیز از چنان آرامشى  برخوردار بود که عین ادب و تواضع است و کسى در مجلس پیامبر صلى الله علیه وآله بلند سخن نمى گفت «و اغضض من صوتک» و دستور هم همین بود که  کسى صدایش را بالاتر از صداى رسول الله نکند «لاترفعوا اصواتکم  فوق صوت النبى» و چون خود حضرت آهسته و آرام سخن مى گفتند لذا مجلسشان بسیار آرام و با وقار بود که حتى صداى به هم زدن بال  پرنده به گوش مى رسید.
7) «لایقطع على احد کلامه» هرگز سخن کسى را قطع نمى کردند و تا شخصى مشغول سخن گفتن بود، به او خوب گوش مى دادند و پس از تمام  شدن سخنش آرام پاسخش را مى گفتند. و چنان اصحابشان را تربیت کرده  بودند که هرگاه لب مبارکشان به سخن وا مى شد، تمام حاضران ساکت  مى شده و سراپا گوش مى شدند «کان على رووسهم الطیر» و هرگاه  سخن حضرت تمام مى شد بدون آنکه سخنانشان با هم تزاحم کند، با هر یک به نوبت  حرف مى زد.
8) نکته دیگرى که بسیار جالب و ارزنده است و باید مد نظر قرارگیرد این است که حضرت در هنگام سخن گفتن، به افراد یکسان نگاه  مى کردند «و کان یساوى فى النظر والاستماع للناس» و راستى چه زیبا است تربیت رسول الله! بنابراین، هر که  بخواهد بیشتر به پیامبر صلى الله علیه وآله نزدیک گردد، باید رفتار و اخلاقش را با آن حضرت نزدیکتر کند.
9) «و کان یجالس الفقراء و یواکل المساکین» پیامبر صلى الله علیه وآله نه تنها با مالداران و دارایان مجالست مى کردند بلکه با فقرا و مستمندان نیز همنشین بودند.
10) هرگاه پیامبر صلى الله علیه وآله مى خواستند  به مجلس وارد شوند و با مردم  برخورد کنند، خود را طبق موازین اسلامى آراسته مى کردند یعنى درآینه مى نگریستند و موهاى خود را شانه مى زدند و چنین در روایت آمده  است «و کان ینظر فى المرآه و یتمشط» و نه تنها حضرت لباس  تمیز و مرتب مى پوشیدند و محاسن مبارک را شانه مى زدند بلکه پیوسته  بوى خوش عطر از حضرت از مسافتى دور استشمام مى شد. بگذریم  که خود حضرت خوشبو بودند و بوى خوششان دوست و دشمن را جذب مى کرد، که همواره از عطر نیز استفاده مى نمودند. راوى مى گوید: قبل ازآنکه حضرت به مسجد وارد شوند، ما خبردار مى شدیم زیرا بوى عطرشان از مسافتى به مشاممان مى خورد و متوجه ورود حضرت مى شدیم. خود حضرت نیز مى فرمایند: «ان الله یحب من عبده اذا خرج الى اخوانه ان یتهیا لهم و یتجمل» خدا دوست دارد که بنده  اش هرگاه  مى خواهد با برادرانش ملاقات کند، خود را مرتب کند و براى آنها آراسته نماید.
11) پیامبر صلى الله علیه وآله اگر سواره بودند هرگز نمى پذیرفتند که شخصى همراه وهمگام ایشان پیاده راه رود. از او مى خواستند که بر مرکبشان و در کنارشان سوار شود و اگر قبول نمى کرد، به او مى فرمودند:
از من جلوتر برو تا من در پس تو آیم و به تو برسم. این چه عظمت  و بزرگوارى است انسان ها را سرگردان مى کند و به حیرت وا مى دارد.
12) اگر سه روز مى گذشت و دوستشان یا برادر دینى شان را نمى دیدند ازاو سؤال مى کردند، پس اگر به مسافرت رفته بود برایش دعا مى کردند واگر در شهر بود حتما از احوالش تفقد مى نمودند و به زیارتش مى رفتند  واگر بیمار بود به عیادتش مى شتافتند.
13) پیامبر صلى الله علیه وآله آنقدر مهمان نواز بودند و مهمانشان را احترام و تقدیر مى کردند که هرگاه کسى بر ایشان وارد مى شد، حضرت متکا و مسند خود را به او مى دادند.
14) پیامبر صلى الله علیه وآله آن گونه با افراد سخن مى گفتند که مناسب با وضعیت علمى و حالت روانى آنان بود. در روایت  آمده است: «و کان یخاطب جلساءه بما یناسب» و به اندازه عقل و درکشان با آنان سخن مى گفتند و مى فرمودند: «ما پیامبران ماموریت داریم که با مردم به اندازه عقولشان سخن بگوئیم».
15) مى فرمودند: «اکرم اخلاق النبیین و الصدیقین البشاشه اذاتراووا و المصافحه اذا تلاقوا» برترین اخلاق پیامبران و رادمردان خوشروئى است، هنگامى که به هم مى رسند، و مصافحه و دست  دادن به یکدیگر است، هنگامى که با هم ملاقات مى کنند و لذا هر وقت  پیامبر صلى الله علیه وآله مسلمانى را مى دیدند فورا با او مصافحه مى کردند و به او دست  مى دادند و بر این امر بسیار تاکید مى نمودند. در روایت است که  هرگاه دو مؤمن به هم مى رسند و مصافحه کنند گناهانشان مى ریزد مانند برگ درختان(در فصل خزان).
این بود چند جمله کوتاه ولى پرفایده از سیره و منش  پیامبر صلى الله علیه وآله ، باشد که رسول الله صلى الله و علیه و آله و فرزند برومندشان حضرت بقیة الله الاعظم صلوات الله علیه و عجل الله تعالی فرجه الشریف از ما خشنود گردند
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد