ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
حسادت، عامل دشمنی بنیعباس با ائمه اطهار(ع)
مسئله حسادت در قصه بنیعباس و تعاملات ایشان با ائمه طاهرین – علیهم السلام - مشاهده میشود. از بنیامیه که دشمنی ذاتی با اهل بیت داشتند، توقعی نبود. آنان اولاد ابوسفیان بودند. ابوسفیان ابتدا با شمشیر با پیامبر – صلی الله علیه و آله – جنگید و وقتی نتوانست پیروز شود، با ابزار دین و خود اسلام به جنگ اسلام آمد و مسلمانان هم بهرغم فریادهای فاطمه زهرا – سلام الله علیها – که میفرمود: «وابشروا بسیف صارم واستبداد من الظالمین»، نفهمیدند و گرفتار شدند. قتل عام مدینه یکی از نمونههای آن بود. بنیامیه مردمی را که به قبر پیامبر پناه آورده بودند، آنقدر کشتند تا آنکه خون کنار قبر آن حضرت جاری شد.
اما بنیعباس با بنیامیه فرق میکردند. اینها از اولاد عباس، عموی پیامبر – صلی الله علیه و آله – بودند که با آن حضرت نجنگیده بود. بنیعباس، رحِم پیامبر بودند و پیش از آنکه به خلافت برسند، آن قدر فقیر بودند که امام صادق – علیه السلام - به آنان به عنوان سادات کمک مالی میکرد؛ اما وقتی به حکومت رسیدند، از همان ابتدا برخوردهایشان با اهلبیت، بهویژه امام صادق – علیه السلام – آغاز شد.
مهمترین دلیل این برخورد، حسادت بنیعباس به اهلبیت و خاندان رسالت بود. آنان حسد را با همه ابزارهای خود اعمال میکردند؛ از جمله علمایی را به نام مفتی در شهرها و بلاد به کار میگرفتند و تخم کینه و حسادت به اهلبیت و ائمه را در دلهای آنان میکاشتند. در نتیجه همین سیاست است که نمونههای زیادی از رفتارهای کینهتوزانه از برخی علمای عامه نسبت به وجود مقدس امام علی رضا، امام جواد و امام هادی – علیهم السلام – میبینیم.
نیرنگ بنیعباس برای رسیدن به حکومت
وقتی جامعه اسلامی با شعار «یا لثارات الحسین» به خونخواهی امام حسین – علیه السلام – قیام کردند، بنیعباس در اندیشه حکومت افتادند. آنان ابتدا میخواستند از وجود مقدس امام صادق – علیه السلام - استفاده ابزاری کنند. از این رو، از آن حضرت خواستند که رهبری قیام را بپذیرد؛ اما امام صادق – علیه السلام – از آنجا که آنان را بهخوبی میشناخت و میدانست که ایشان کسانی نیستند که بتوان با آنها کار کرد، نپذیرفت و نامه ابوسلمه را روی چراغ سوزاند.
آنان وقتی دیدند امام قبول نمیکند، با شعار «الرضا من آل محمد» وارد شدند؛ یعنی فعلاً کسی قبول نکرده است؛ ولی ما قیام میکنیم، وقتی حکومت را به دست آوردیم، به هر کسی از آل محمد که راضی شد، تحویل میدهیم و او را حاکم میکنیم. آنان با این شعار جلو آمدند؛ اما وقتی حکومت را به چنگ آوردند، شمشیری شدند بر ضد آل محمد و ائمه اطهار – علیهم السلام – و چنان کشتاری از سادات و اهل بیت انجام دادند که حتی در زمان بنیامیه هم سابقه نداشت. به قول شاعر:
الا بنوامیة معروضون ان قتلوا وما لبنی عباس للعذری
ائمه اطهار – علیهم السلام – در چنین فضای خفقانآوری، به عرضه معالم اهلبیت و اداره امور شیعه میپرداختند؛ بهویژه امام هادی – علیه السلام – در این زمینه فعالیت بسیاری داشتند و بسیار تأثیر گذار بودند.
مقابله بنیعباس با اقدامات ائمه(ع) در عرضه معارف شیعه
بنیعباس در اولین اقدام، درب خانه امام صادق – علیه السلام – را بستند؛ اما آن حضرت آنچه لازم بود از معارف اسلام را عرضه کرده بودند و شاگردانش در سطح جامعه به گسترش آن میپرداختند. به همین دلیل، برای آنکه این شرایط در دوران امام کاظم – علیه السلام – تکرار نشود، آن حضرت را به زندان انداختند و بیشرت عمر آن حضرت در زندان گذشت.
با حرکت اجباری امام رضا – علیه السلام – به ایران، درصدد آلوده کردن ساحت امامت به سیاست بودند؛ اما امام با رفتار و گفتار خود، شاخصی برای تمایز بین آل فاطمه – سلام الله علیها – و بنیعباس شدند و با درخشش در عرصههای علمی و اجتماعی، مقام و عظمت اهلبیت – علیهم السلام – را نمودار ساختند. آن حضرت در مسیر حرکت خود، بذر اصالتها و ارزشها را دلهای مردم میکاشتند؛ به گونهای که مردمی که اکثراً سنی بودند، خاک پای ایشان را توتیای چشمان خود میکردند.
مأمون که سیاست خود را شکستخورده میدید، آن حضرت را به شهادت رساند. این اقدام او، چنان ماهرانه و مزورانه بود که حتی کسی مثل سیدبنطاووس هم تردید داشت که واقعاً مأمون امام رضا – علیه السلام – را به شهادت رسانده باشد؛ اما در هر صورت، این امر آشکار شد. در نتیجه مأمون برای دفع این اتهام، امام جواد – علیه السلام – را داماد خود کرد و در عین حال، آن حضرت را محصور نمود؛ اما سفر امام رضا – علیه السلام – اساس را تغییر داده و تفکر شیعه را در دنیای اسلام عرضه کرده بود.
امام هادی(ع) و اداره جامعه گسترده شیعه
در زمان امام هادی – علیه السلام – هرچند بیشتر عمر شریف ایشان در سامرا و تحت نظر نظامیان گذشت، اما فرصت بیشتری برای آن حضرت فراهم شد. مهمترین مسئله در این زمان، اداره امور شیعه بود که در آن هنگام بسیار گسترش یافته بود. در زمان امام جواد و امام هادی – علیهما السلام – تعداد وکلای ائمه در بلاد مختلف بسیار زیاد شده بود. ایشان در دورترین نقاط وکیلهایی داشتند که پرسشهای فقهی و اعتقادی مردم را به همراه وجوهات و نذورات به ایشان منتقل میکردند و پاسخهای ائمه را به مردم میرساندند. شیعه چنان گسترش یافته بود که در اصل به حکومتی پنهانی در مقابل حکومت ظاهری بنیعباس تبدیل شده بود. این وضعیت تا زمان غیبت همچنان ادامه داشت.
امام هادی – علیه السلام – در این دوران، مصائب بسیار زیاد و توهینهای ناگواری را تحمل کردند. برای نمونه، خلیفه عباسی هنگام سان دیدن از لشکریان، امام را هم در میان مردم و درباریان قرار میداد تا به دنبال لشکر حرکت کنند و خود هم میایستاد و سان میدید. با همه اینها، گاهی از اوقات جلوههایی از وجود مقدس امام هادی – علیه السلام – نمودار میشد که همه چیز را در دستگاه خلافت به باد میداد و حتی خود خلیفه را هم به لرزه میانداخت. در اصل پیش از غیبت، حکومت واقعی بر دلهای مردم برای ائمه شده بود و حکومت عباسی تنها به زور و اسلحه متکی بود.
امام هادی – علیه السلام – در طول دوران امامت خود به محافظت از شیعه و ارزشهای عرضهشده آن توسط ائمه پیشین پرداختند و بیشتر مکاتبات ایشان، استفتائاتی بود که از دورترین نقاط سرزمین اسلامی به ایشان میرسید. تعاملات آن حضرت با شیعیان و خدمات ایشان به جامعه شیعه بسیار گسترده بود و جای بحثهای مفصلی دارد. الحمدالله محققان در زمینه تاریخ تحلیلی ائمه کارهای خوبی انجام دادهاند و امیدواریم کارهای بیشتری انجام شود. انشاءلله.
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته