هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

سیره امام جعفر صادق علیه السلام



روش زندگى هر انسانى، روشنگر نیات و مقاصد و افشاگر رازها و اسرار درونى و قبلى اوست و نیات و مقاصد و اسرار و رازهاى دل او هم در لابلاى رفتار و کردارش منعکس است. چه بسا گمراهان فریبکار و ریاپیشه کوشیده اند که با خوشرفتارى و تظاهر به نیکى، مکنونات دل و ضلالت و خدعه و نیزنگ خود را پنهان بدارند. لیکن کردار و اعمال آنان خیلى زودتر درونشان را هویدا ساخته و سخنانشان، اسرار دل و رازهاى مخفى آنان را آشکار کرده است.

به قول شاعر عرب:

ثوب الریاء یشف عمّا تحته                      فاذا التحَفْتَ به فانّک عار



لباس ریا، بسیار شفاف، نازک و بدن نماست.


اگر چنین لباسى پوشیده باشى، گویا برهنه اى.


و عکس قضیه هم صادق است ؛ یعنى چه بسیار مردمان صاحب اخلاق فاضله و اشخاص با معرفت مى کوشند که نیات پاک و مقاصد عالیه و افکار و منویات پاکیزه شان آشکار نشود، تا گرفتار شهرت نگردند. اما بى درنگ آن روحیه درخشان و آن نور نفس قدسى آنان تلألؤ و درخشش مى کند که باز شاعر گوید:


و مهما تَکنْ عند امرءٍ من خلیَقةٍ             و انْ خالها تَخفى علَى الناس تُعلَم


انسان داراى هر خلق و خصلتى باشد، هر چند بپندارد که بر مردم پوشیده است، به هر حال معلوم مى شود.
البته گاهى کسانى پیدا مى شوند که از روى تعصب، آن جماعت پست و فریبکار و ریا پیشه را مورد حمایت و دفاع خویش قرار مى دهند و یا فریب ظاهر الصلاحى آنان را خورده، مدافعشان مى شوند، همچنانکه عده اى نیز به دنبال حسودان کینه توز و جاهلان لجباز براى لکه دار کردن شخصیتهاى پاک جامعه راه مى افتند؛ ولى به هر حال، حقیقت بر مردم بصیر و بینا پوشیده نمى ماند و جلوى نور آفتاب را با الک و غربال نمى توان گرفت .


و اینک، این امام صادق علیه السلام است که سیره و روشش راهنماى ما و نشانگر روح بزرگ و قلب عظیم اوست و ثابت مى کند که آن حضرت از اهل بیت مى باشد؛ آنان که خداوند ناپاکى را از ایشان دور فرموده و پاک و پاکیزه شان گردانیده است و او از عترت است؛ آنان که پیامبر در میان امت خویش باقى شان گذارده تا بیانگر کتاب صامت او باشند و ایشان و قرآن با هم عروة الوثقى و ریسمان محکم و ناگسستنى باشند، که هر کس به آن چنگ زند ازمهلکه ها مى رهد و از گمراهى و گمگشتگى نجات پیدا مى کند.


آرى، امام با سیره و روش خویش مى خواهد مردم را از گمراهى و ضلالت به سوى نور و هدایت، و از کوردلى به بینائى و بصیرت، و از جهل و نادانى به طرف علم و آگاهى رهنمون شود و آن منش والاى امام و منویات پاک و ملکوتى آن حضرت، در لابلاى سیره و روش ایشان کاملاً منعکس است و ما در صفحات این نوشته از سیره گسترده امام آنچه را که حکایت از خلق عظیم نفس قدسى و علوى امام دارد، شمه اى خواهیم آورد و ملاحظه خواهید کرد که زندگى آن حضرت سراسر جهاد و کوشش است در زمینه هاى اصلاحى و ارشادى، و امام، هم و غمى جز این نداشته است.

  

● معاشرت با مردم:

خلقهاى نبکو وکمالات و فضائل نفسانى انسان گاهى به صورت غرایز طبیعى و خصلتهاى فطرى هستند مانند جود و سخا، شجاعت و دلیرى، بشاشت و خنده روئى، فصاحت و سخنورى و برترى در جمال و زیبائى، و گاهى هم با تعلم و یادگیرى و کسب حاصل مى شوند مثل عبادت، زهد، و دانستن معارف و علوم و آداب.
اگر ما سیره و روش زندگانى هاشم و فرزندان او را مورد بررسى و مطالعه قرار دهیم، خواهیم دید که آنان جامع هر دو نوع فضائل وکمالات بوده اند. تا اینکه حضرت محمد صلى الله علیه وآله وسلم از این نسل پاک ظهور کرد و آنطور که منصب نبوت و رسالت اقتضا مى کرد، از هر فضیلت عالیترین و از هر کمال، بلندترین آن را به چنگ آورد و پس از وى، فرزندانش شایسته ترین افرادى بودند که در مسیر او قدم نهادند و ردپاى نیکوى او را دنبال کردند؛ بویژه که فضیلت براى این خانواده پیش از آنکه میراثى از نیایشان باشد، به صورت شعار اصیل زندگى آنان مطرح بوده است .
در این میان دقت در سیره حضرت ابى عبدالله جعفر بن محمّد علیه السلام نشان مى دهد که شخصیت آن حضرت، الگو و نمونه اى بوده از شخصیت روحانى جدش حضرت محمد مصطفى صلى الله علیه وآله وسلم، که شخصیت هر فرد مرهون عمل و کردار اوست و اگر امام در زندگى خویش لب به سخن نمى گشود، علمکردش یگانه دلیل و برهانى مى توانست باشد بر پاکى طینت، علو طبع و والائى خویها و خصلتهاى او.
بنابراین جاى تعجب نیست که مى بینیم امام در زندگى عادى خود و در معاشرت با مردم، آنگونه مى زیسته که در میان یاران و اصحابش انگشت نما نمى شده و طورى ظاهر نمى گردیده که در میان مردم به داشتن دبدبه و کبکبه مشخص باشد.
روزى به قصد تسلیت گوئى به یکى از خویشاوندان نزدیکش از خانه بیرون آمد و عده اى از اصحاب و یارانش نیز همراه وى بودند. از قضا در وسط راه، بند کفش امام پاره شد. آن حضرت کفش را به دست گرفت و پا برهنه به راه خود ادامه داد.
ابن یعفور، یکى ازیاران نزدیک امام، تا حضرت را در این وضع دید فوراً کفش از پاى خویش درآورد و بند آن را باز کرد و به امام تقدیم داشت؛ اما امام نه تنها آن بند را نگرفت، بلکه با ناراحتى از او روى بگردانید و فرمود: شایسته ترین فرد براى تحمل هر مصیبت و ناراحتى خود صاحب مصیبت است .
امام همینطور با پاى برهنه راه رفت تا به منزل مردى که براى تسلیت به او بیرون آمده بود، رسید.
از دیگر رفتارهاى نیکوى امام با مردم، مهمان نوازى آن حضرت بوده است. وقتى امام در خانه  اش مهمانى مى داشت و سفره غذا را مى گشود، به مهمانان خیلى تعارف مى کرد و آنان را به خوردن غذاى بیشتر دعوت و ترغیب مى فرمود و گاهى پس از آنکه مهمانان سیر مى شدند، مجدداً خوراکى مى آورد و در پاسخ آنان که مى گفتند، ما دیگر سیر شده ایم، اشتها نداریم، مى فرمود: نه، هنوز چیزى نخورده اید. بدانید مهربانترین شما نسبت به ما کسانى هستند که بر سر سفره ما خوب غذا مى خورند.
آنگاه براى تشویق میهمانان به غذا خوردن و براى اینکه مبادا برخى از آنان از روى خجلت و شرم، گرسنه بمانند، از قول پیامبر احادیثى در ارتباط با خوردن نقل مى کرد، تا آنان با رغبت و علاقه و طیب خاطر غذا بخورند و مى فرمود: این حدیث: «اشدّ کم حبّاً لنا اُحسنُکم أکلاً عندَنا» را پیامبر در موقع هم غذائى با سلمان و مقداد و ابوذر فرموده است .
گاهى اوقات که میهمانان دست از طعام مى کشیدند، باز دیس پلو مى آورد و چون یکى از آنان از تناول غذا خوددارى مى کرد، مى فرمود: از علائم محبت و دوستى هر شخص نسبت به برادر و دوستش این است که در تناول غذاى او دستش باز باشد.
سپس امام با کفگیر، مقدارى برنج براى او مى کشید و او را تشویق به خوردن مى کرد و باز اگر مى دید آنها از روى شرم و حیا کم غذا مى خورند و آنطور که باید دست به غذا نمى زنند، مى فرمود: از نشانه هاى محبت و علاقه هر شخص نسبت به دیگرى آن است که بر سر سفره او با اشتها و رغبت غذا بخورد.(1)
امام موقعى که اصحاب و یارانش را میهمان مى کرد، برایشان سفره مى گشود و بهترین وپاکیزه ترین غذاها را برایشان مى آورد و برخى گفته اند که امام براى آنان نان و حلوا (2) و روغن و غیره مى آورد. به ایشان اعتراض مى شد که اینهمه خوردنى بر سر سفره نیاورد و تدبیر بکار بندد و مقتصد باشد. در پاسخ آنان مى فرمود: ما با تدبیر خداوند، زندگیمان را سامان مى دهیم. اگر او در روزى ما گشایش دهد، ما نیز براى میهمانان گشایش قائل مى شویم. ولى اگر درهاى روزى براى ما تنگ گردد، ما نیز زندگیمان را به همان تناسب تنظیم مى کنیم.(3)
ابوحمزه مى گوید: نزد ابوعبدالله علیه السلام بودیم؛ عده اى دیگر وارد شدند( از اندرونى خانه امام). خوراکى پیش روى ما نهاده شد که ما غذائى به پاکیزگى و لذت آن تا آن موقع ندیده بودیم و ظرفى پر از خرما در جلوى ما گذاشتند که از شدت تمیزى و نظیفى همچو آئینه مى درخشید و ما روى خود را در آن خرماها مى دیدیم.(4)
امام با آن جلالت شأن و سن و سالى که داشت، نمى گذاشت میهمانانش کارى انجام دهند و اگر خدمتکارى در خانه نبود، خود شخصاً بلند مى شد و مى فرمود: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم منع فرموده است که انسان از میهمان خود کار بکشد. (5)
و از بس علاقمند بود که میهمان نزد او بماند، موقعى که میهمان او بار سفر مى بست که برود، امام از کمک و یارى در بستن باروبنه او خوددارى مى کرد؛ چنانکه درباره جماعتى از «جهینه» که میهمان ایشان بودند، چنین کرد و حتى به غلامان و خدمتکارانش هم دستور داد که در جمع کردن اثاث آنان کمک نکنند و در پاسخ آنان که گفتند: «اى فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم میهمان نوازى شایان کردید و عطیه و هدیه زیاد دادید، اما چرا به غلامان و خدمتکارانتان فرمودید که در بستن اثاث به ما کمک نکنند؟»، فرمود: ما خانواده اى هستیم که در رفتن میهمانانمان از پیش ما، یارى و کمک نمى رسانیم. (6)
امام از شدت علاقه اى که به نیکوئى، احسان، اطعام و زیارت مردم داشت، اصحاب و یارانش را با صراحت و یا به اشاره و کنایه به آن نوع کارها فرا مى خواند، و چه بسا کنایه و اشاره در تشویق به یک کار و عملى زیباتر و بهتر باشد .
امام ضمن حدیثى چنین فرمود: اینکه پنج درهم به دست گیرم و وارد بازار شما شوم و با آن غذائى تهیه کنم و چند نفر مسلمان را دعوت کرده، اطعامشان کنم، نزد من دوست داشتنى تر از آن است که یک برده را آزاد کنم. (7)
و باز فرمود: اینکه انسان، مؤمن نیازمدى را اطعام کند بهتر از آن است که به دیدار او رود و ملاقات و زیارت او دوست داشتنى تر از آزادى ده برده است. (8)
به گمان من مقدم بودن آن امور در نزد امام همان رعایت محبت و مهربانى به مردم است و به نظر امام هر عملى که در تحکیم مراتب مودت و محبت بین مردم مؤثرباشد، از فضیلت بیشترى برخوردار است .
ملاحظه کنید امام براى اینکه احسان و نیکوئى به مردم را در نظر انسانها زیبا نشان دهد و انگیزه آنان را در انجام کارهاى خیر تقویت نماید فرمود: ما من شى ء أسرّ الىّ من یدٍ أَتبعتُها الاخرى لأنّ الاواخر یقطع شکر الاوائل.(9)
هیچ چیز نزد من شادى آفرین تر از آن نیست که یک دست که کار نیک و احسانى را انجام مى دهد به دنبال آن دست دوم نیز به حرکت آید و همسان او احسان کند؛ چون خوددارى دست دوم باعث ناسپاسى در مورد احسان دست اول مى شود.
نگارنده گوید: وجدان بیدار هر انسانى گواه صادق همین معنائى است که امام صادق علیه السلام در این حدیث مطرح ساخته است ؛ زیرا شخص احسانگر، اگر به کارش ادامه ندهد و به پیروى دست اول که عطا کرده است دست دوم جلو نیاید، سپاس و تشکر دوام نخواهد داشت .
اما سیره امام و نمونه اى دیگر از عملکرد ایشان در زمینه احسان و محبت به مرد، کارى است که او در «عین زیاد» که باغى بوده است متعلق به امام در اطراف مدینه و در آن نخلهاى فراوان پرورانده بود، انجام مى داده و به تقاضاى یکى از اصحابش، خود امام ماجرا را چنین توضیح داده است:
وقتى که فصل میوه مى شد و خرماها مى رسید، دستور مى دادم که بخشى از دیوار باغ را خراب کنند وشکافى ایجاد نمایند تا مردم بتوانند از آنجا وارد شوند و از میوه باغ بخورند. همچنین مى گفتم همه روزه به اندازه ده دامن، خرما کنار باغ بگذارند و پس از آن ده نفر اول مى خوردند و مى رفتند، ده نفر دیگر مى آمدند و مى نشستند و خرما مى خوردند و به هر نفر یک مشت پر خرما داده مى شد. و نیز دستور مى دادم براى همسایگان باغ، پیرمردان، پیرزنان، کودکان، بیماران و زنان که نمى توانستند به باغ بیایند، براى هر نفرشان به اندازه یک مشت پر خرما ببرند. هنگامى هم که خرما رو به تمام شدن مى گذاشت، حق مسؤولان، واسطه ها و کارگران را مى دادم و بقیه خرماها را به مدینه بار مى کردم و باز در میان اهل بیوتات و خانواده ها و دیگر محتاجان و نیازمندان تقسیم مى نمودم و سرانجام به مقدار هزار دینار براى خودم باقى مى ماند. کلاً محصول این باغ چهار هزار دینار مى شد. (10)
این انفاق و احسان امام صادق علیه السلام که در حدود سه هزار دینار مى شده، هر چند که در حد خود زیاد است، لیکن در مقایسه با میزان جود و سخاى اهل بیت چندان هم زیاد نیست. و مهمتر و چشمگیرتر در این جریانات، اهتمام امام به مردم و صله و احسان مداوام او در حق ایشان است ، و این نهایت بزرگوارى و عالى ترین اخلاق انسانى است که امام در رابطه با خود چنین مى گوید:
گاهى شخص نیازمندى حاجت خود را پیش من مى آورد و من با سرعت تمام آن را انجام مى دهم که مبادا زمینه از بین برود و او خود بخود از من بى نیاز گردد.(11)
و این قطره اى است از اقیانوس بیکران خلق و خوى عالى امام که در مورد احسان و محبت به مردم، رأفت، عطوفت و مهربانى را در نظر انسان مجسم مى سازد و رفتار امام با مردم طورى است که گویا مردم جملگى اعضاى خانواده و برادران و کسان او هستند و این امر شگفتى نیست و رهبر و امام در رابطه با امت خویش بایستى چنین باشد.


1- بحارالانوار، ج 47، ص 40.
2- «فرانى» نوعى نان گرد وکفلت؛ «خبیص» و «خبیصه» یعنى حلوا.
3- بحار الانوار، ج 47، ص 22؛ وسائل الشیعه، ج 16، ص 444.
4- وسائل الشیعه، ج 16، ص 445.
5- بحارالانوار، ج 47، ص 41؛ وسائل الشیعه، ج 16، ص 457.
6- وسائل الشیعه، ج 16، ص 458.
7- همان کتاب، ص 448.
8- همان کتاب، ص 449؛ اصول کافى، ج 2، ص 203.
9- بحارالانوار،ج 47، ص 38؛ و کشف الغمه، ج 2، شرح حال امام صادق علیه السلام.
10- بحار الانوار، ج 74، ص 286.
11- امالى شیخ طوسى، مجلس 31.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد