هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

ابالفضل، افتخار علمداری آقایش حسین علیه السلام را به وعده پسران شیطان خواهد فروخت؟!


حیا و مردانگی در دیدگان محجوب ماه گردش می کند و ادب در پیشگاه سکوت پر معنایِ علمدار، هزاربار به احترام قیام می کند.


ابرها از شوق این همه مردانگی بغض می کنند و اشک هاشان در پیاله چشم کائنات سرازیر می شود.

عباس، شرمنده دیدگان امام است از آنکه نسبتی با دعوت پلید این ملعون داشته باشد؛ آن هم با این صدای نحس و این امان نامه ننگین!


آخر چه فکر کرده اند؟! ابالفضل، افتخار علمداری آقایش حسین علیه السلام را به وعده پسران شیطان خواهد فروخت؟! پسر علی علیه السلام ، چشم های عاشقش را از کارزار خونین امامش به سلامت خواهد برد؟!


دستانی را که از ازل، وقف عطش طفلانِ برادر شده اند، زیر سایه نکبت بار امان نامه آل امیه بی قدر خواهد کرد؟! چه قدر این جماعت، با منطقِ عارفانه عباس بیگانه اند و چه قدر زمانه، برای درک عظمتش حقیر مانده است!


وفاداری  

این جان هایِ پرندین که دیدگان تاسوعایی شب را برای دیدن معرکه عشق بازی خود بی تاب کرده اند؛ این پروانگانِ شیدا که برای سوختن در راه حبیب، شعله از درون خویش می کشند؛ این مردانِ حیدری که رجزخوانی شان، آسمان را تا پشت خیمه بانوی کربلا پایین کشیده است؛ جمعی که پیرانش برای محاسنِ سپید خود، خضاب عاشورایی طلب می کنند و جوانانش برای یک شبه طی کردن راه ملکوت، نغمه شهادت سر داده اند، همه اصحاب حسین اند که صف کشیده اند در پیشگاه عقیله بنی هاشم، تا امتحان دلدادگی پس بدهند و دختر علی علیه السلام را از ارادتشان به حسینِ فاطمه علیهاالسلام آسوده خاطر کنند.


ملایک، غبطه می خورند بر این جمع و می اندیشند چه خوب بود سال ها پیش، گروهی چنین بی نظیر و از گوهر ناب این جماعت، بر گردِ خانه آل اللّه، ارادت به محضر علی علیه السلام می بردند و آرامش را تا خانه محزون بانویِ یاس، مشایعت می کردند!


تکه تکه و پرپر

دوباره حواشی خیمه گاه را مرور می کنی تا نکند بوته خاری پنهان مانده باشد.


انگار به دشت خشک کربلا سفارش می کنی که با دخترکان بی پناهِ فردا مهربانی کند!


به آسمان چشم می دوزی و به ستاره ای که برای آخرین بار، آرامش را از نگاه تو می جوید، دلداری می دهی. از ابتدا، همه چیز آن گونه که مقدّر بود، رقم خورد. گویا عاشورای حسین علیه السلام باید همین قدر تکه تکه و پرپر اتفاق بیفتد! هیچ کس نداند، تو خوب می دانی که چرا دست های عباس، این قدر با علم داری و سقایی تناسب دارد و چرا شهادت، این قدر در دهان اشتیاقِ قاسم، شیرین شده است.


لبخند رضایت

راستی این چه سرّی است میان لبخند رضایت تو و تقدیر غریب خداوند که حتی ملایک هم برای فهمیدنش بیگانه اند؟!

آینه دار جمال خداوند! چه نسبتی است میان آینه هزار تکه تو و زیبایی تصویری که در دیدگان زینب علیهاالسلام نشسته است؟

چرا باید رفتن تو، این همه سرخ، این همه پر عطش و این همه جان گداز باشد؟

چرا باید پای کودکان بی گناهِ فردا، در داغستان معرکه تاول بزند؟

چرا صورتِ غفلت و دنیاطلبی فرزندانِ قابیل، این اندازه کریه و ظالمانه و سیاه جلوه خواهد کرد؟

یا اباعبدالله! چه راست گفت جدّ بزرگوارت پیامبر، که برای شهادت حسین علیه السلام ، در قلب های مردم باایمان، شور و حرارت جاودانه ای است که هرگز به سردی نخواهد گرایید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد