هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

گه علقمه در حسرت لب های تو می مرد گه سیلِ عطش، غصّه ی دستان تو می خورد


اعتراف می کنم؛ قسم به تقدّس اسمت، هرگز بر تو قسمی دروغ نخورده ام.


وقتی کودکان تشنه را می بینی، آتش می گیری؛ حسّ عجیبی داری. مَشکِ تشنه، دست هایت را می فشارَد و عطشِ کاروان بر آن می بارد.

سوار بر مرکبِ آرزوها می شوی و بر دریاها می تازی. دست های دریا را می بُرند و چشمه ها و برکه ها را از تپش می اندازند. راه آب را می بندند تا خون به رگ ها نرسد و بر تشنگان شهید می خندند.


بر ندای حسین هلهله می کنند و به نامردی، آب را با خون، معامله.

  

من از پاره ای جگرِ سوخته حرف می زنم؛ از نبْضی تپنده، بی قرارتر از رهگذرانِ عاشق، در جاده های بی انتها و گریز پاتر از آهوان شکاری، در لحظه های خطر.

من از غیرتِ چشمانی خون آلود می گویم؛ از اقیانوسی ناآرام، از آن برکه ی دلتنگ می گویم که مدّتی است در حسرتِ آبی است؛ امّا دریغ از قطره ای! از غرورِ دستی مصمّم تر از اراده ی گام های محکم و عیان تر از ماهِ تمام. می خواهم فرات را به یاد آورم که چهره ی کودکانِ تشنه در آن نقش بست و آیه های ایثار، بر آن تابید. برکه ای که پیش از همه سیراب شد تا لب های عطش را سیراب کند.

گه علقمه در حسرت لب های تو می مرد

گه سیلِ عطش، غصّه ی دستان تو می خورد

یاد باد، فرقی شکافته که به گویایی، زبانِ محض حقیقت بود و به گیرایی، کلام ناب خدا را می مانست. من از آن برکه ی منتظر حرف می زنم، که از فرط اشتیاق، به ساحل نرسید و در عطش بارانِ تیرها، قالب تهی کرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد