ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
زاهد و ترس از گناه
پیرمردى روزى با خود اندیشید که من شصت سال است زندگى مى کنم. این شصت سال حدود بیست هزار روز مى شود. اگر در هر روز فقط یک گناه مرتکب شده باشم مى شود بیست هزار گناه. بابت کدام یک از خداى متعال عذر بخواهم و کدام یک را مى توانم جواب دهم. در این افکار غوطه ور بود که ناگهان از شدت ناراحتى سکته کرد و جان به جان آفرین تسلیم نمود.
«در دنیا خیلى ها سکته مى کنند: فلانى در فلان شهر به دنبال
پایین و بالا رفتن قیمتها سکته مى کند و مى میرد، دیگرى به
سبب اختلاف خانوادگى یا تقسیم ارث سکته مى کند. اما برخى مانند
همّام پس از شنیدن صفات متّقین از زبان امیرمؤمنان علیه السلام
تاب نیاورده و جان مشتاقش از کالبد تن خاکى بیرون مى رود:
«فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعقَةً کانت نَفسُهُ فِیها(1)؛ همام
فریادى کشید و جان داد».
1) نهج البلاغه، خ 193 (خطبه همام).