ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
برخورد کریمانه (2)
در تاریخ آمده است: «مردى از
شامیان متعصب امام حسن مجتبى علیه السلام را سوار بر مرکب دید.
بدو نزدیک شد و او را دشنام داد و لعن نمود و چون از دشنام
دادن بازماند، امام حسن علیه السلام در حالى که لبخندى بر لب
داشتند، به مرد شامى سلام کرده و فرمودند: اى پیرمرد، گمان
مى کنم غریب باشى و مرا با دیگرى به اشتباه گرفته ى. اگر
درخواستى داشته باشى به تو مى دهیم، اگر راه گم کرده اى،
راهنمایى مى نماییم، بارى داشته باشى آن را بر دوش مى کشیم،
اگر گرسنه اى سیرت مى کنیم، تنپوش نداشته باشى تو را
مى پوشانیم، نیازمند باشى بى نیازت مى نماییم و اگر از خانه و
کاشانه ات رانده شده باشى پناهت مى دهیم. شایسته است تا هنگام
بازگشت به شهر و دیار خود، میهمان ما باشى، چه اینکه خانهاى
فراخ و مالى فراوان داریم و این [پیشنهاد] براى تو پربارتر
است.
مرد شامى با شنیدن سخنان امام حسن علیه السلام بىاختیار گریه
کرد، سپس گفت: گواهى مى دهم که تو خلیفه [برگزیده] خدا در زمین
او هستى و خدا نیکتر مى داند رسالت خود را در کجا [به ودیعت]
نهد. [بدان که] تو و پدرت مبغوضترین خلق خدا نزد من بودید و
اینک بهترین خلق خدا نزد من هستید.
آنگاه مرکب خود را به سوى [خانه] حضرت مجتبى علیه السلام
گرداند و پس از آنکه مدتى میهمان آن بزرگوار بود، با اعتقاد
کامل خانه حضرتش را ترک گفت».(1)
1) ابن شهرآشوب، المناقب، ج ،ص 19.