ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
حرمت خویشاوندى
علىبن ابى حمزه نقل مى کند:
مردى عاقل و فهیم را یافتم که از من خواست تا او را به حضور
موسى بن جعفر علیهما السلام ببرم، من نیز او را نزد آن حضرت
بردم.
چون حضرت او را دید فرمود: اى یعقوببن یزید، دیروز به فلان
محل رسیدى و میان تو و برادرت نزاعى در گرفت و به یکدیگر دشنام
دادید. این رفتار از شیوه من و پدران من نبوده و شیعیانمان را
به چنین رفتارى فرمان ندادهایم، پس تقواى الهى در پیش گیر و
[بدان که] در آینده نزدیک، مرگ، میان شما دو برادر جدایى
خواهد افکند و برادرت پیش از آنکه نزد خانوادهاش باز گردد
خواهد مرد و تو به جهت بدى که نسبت به او روا داشتى پشیمان
خواهى شد. همچنین به دلیل گسستن پیوند خویشاوندى و روىگردانى
از یکدیگر، خدا عمرتان را کوتاه نمود.
یعقوب گفت: یابن رسول اللَّه، مرگ من کى خواهد رسید؟
امام علیه السلام فرمود:
مرگ تو نیز رسیده بود، اما در فلان منزلگاه به دیدار عمهات
رفته، در حق او نیکى کردى. از این رو خدا اجلت را بیست سال به
تأخیر انداخت.
علىبن ابى حمزه مىگوید: سال بعد، یعقوب را در مکه دیدم [و
چون] جویاى احوال برادرش شدم، گفت: پیش از آنکه به شهر و
دیار و نزد خانوادهاش باز گردد، در میان راه جان سپرد و
همانجا دفنش کردم».(1)
«امام کاظم علیه السلام یعقوب را - که به دلیل حفظ نکردن حرمت
خویشاوندى و حقوق برادرى مرگش فرا رسیده بود - هشدار دادند،
اما از آنرو که عمه خود را تکریم کرده بود، اراده خدا چنین
تعلق گرفت که بیست سال اجلش تأخیر بیفتد و حضرتش او را با این
مژده مورد لطف قرار دادند».
1) قطب الدین راوندى، الخرائج والجرائح، ج 1، ص 307 و اربلى، کشف الغمه، ج 2، ص 246.