ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
مالک اشتر، الگوى مجامله و گذشت
در مجموعه ورّام بن ابى فراس
ماجرایى بدین شرح درباره مالک اشتر نخعى نقل شده است: روزى
مالک اشتر نخعى، فرمانده ارتش بزرگترین کشور روى زمین، در
حالى که پیراهنى از کرباس بر تن داشت و عمامه اى از بقیه
پارچه پیراهنش بر سر بسته بود از جایى مى گذشت. شخصى براى
خوشامد دیگران و تفریح و خنده یک هسته خرما یا ریگى (بندقه) به
طرف او پرتاب کرد، مالک اشتر او را دید، اما توجهى نکرد و به
راهش ادامه داد. پس از رفتن مالک مردم به آن شخص گفتند: آیا
فهمیدى او که بود؟ گفت: نه. گفتند: او فرمانده ارتش اسلام و
یار و یاور امیر مؤمنان على علیه السلام است. واى به حالت! چرا
این بى حرمتى را مرتکب شدى؟ باشنیدن این سخن لرزه بر اندام آن
مرد افتاد و به دنبال مالک دوید تا آنکه او را در مسجد در حال
عبادت دید. در گوشه اى منتظر ماند تا نماز مالک اشتر تمام شد.
پس از آن به پاى او افتاده معذرت خواهى کرد که او را نشناخته
است. مالک اشتر سوگند یاد کرد که به مسجد نیامدم، مگر اینکه
خواستم براى تو دعا کنم.
«باید توجه داشت مالک اشتر نخعى، فرمانده دلاور و شجاع لشگر
على بن ابى طالب علیه السلام خلیفه مسلمانان، زمانى با چنین
لباس ساده اى از بازار عبور مى کند که فرمانده لشگر معاویه
در دیباج و زر مى غلطد و در مقابلش صدها نفر تعظیم مى کنند و
اگر کسى جسارتى به مراتب کمتر از این، در حق او مى کرد،
سزایش اعدام بود».