ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
پیامبر رحمت و تحمل سختى ها
هنگام مراسم حج، مشرکان در مراسم
بزرگداشت و تقدیس بتهاى خود شرکت کرده بودند. چون پیامبر را
دیدند که با عبارت «قولوا لا اله الا اللَّه تفلحوا؛
بگویید: خدایى جز خداى یگانه نیست تا رستگار شوید» رسالت خود
را به همگان ابلاغ مى کند، پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله را
سنگباران کردند. بنا به نقل بحارالانوار، سر تا پاى پیامبر
هدف سنگهاى مشرکان قرار گرفت و خون از بدن مبارکش جریان یافت،
به گونه اى که زنده ماندن ایشان را ناممکن مى دانستند.
امیرالمؤمنین على علیه السلام و
حضرت خدیجه علیها السلام را از ماجرا آگاه کردند و آن دو
بزرگوار در کنار بدن رنجور و خون
آلود پیامبر صلى الله علیه وآله حاضر شدند و به مداوا
پرداختند.
در روایت آمده است: خداى - جل و علا - فرشته یا فرشتگانى را
نزد او فرستاد تا آنچه خواهد برآورده کند. فرشته به پیامبر صلى
الله علیه وآله عرض کرد: این کوهها که مکه را در میان گرفته
است به فرمان من است، چنانچه بخواهى کوهها را به یکدیگر نزدیک
کنم [تا اهل مکه را در میان خود بفشارند و از بین ببرند].
پیامبر صلى الله علیه وآله نپذیرفت و فرمود:
«إنمّا بُعثت رحمة، ربّ اهد اُمتی فإنهم لا یعلمون؛(1)
من تنها [به عنوان] رحمتى [براى
همگان] برانگیخته شدم، بار خدایا، امتم را هدایت فرما که
[مردمى] نادانند».
«با آن که ابوجهل ها و ابوسفیان
ها در مکه آن روز زندگى مى
کردند و از دشمنان سرسخت پیامبر صلى الله علیه وآله بودند، اما
دل پاک و مهربان پیامبر صلى الله علیه وآله حتّى راضى به نفرین
آنان نیز نبود».
1) بحارالانوار، ج 17، ص 276.