هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

به یاد آن که مذهب حق یادگار ، معیار معرفت امام معصوم (علیه السلام)

به یاد آن که مذهب حق یادگار


معیار معرفت امام معصوم (علیه السلام)



http://www.wahidkhorasani.com/web/index.php?option=com_content&view=article&id=1596&Itemid=484&lang=fa


مقام امامت، مقام انسان کامل است، و انسانیتِ انسان به عقل و اراده است، و کمال عقل به معرفت خدا و معرفت امر خداوند متعال در تکوین و تشریع است، و کمال اراده به تسلیم مطلق در مقابل اراده خداوند عالم است، که نتیجه آن دعاى مستجاب است.


به این جهت معیار معرفت امام دو امر است: علم و اجابت دعوت.


نمونه اى از اجابت دعوت آن حضرت این است که: « چون داود بن على والى مدینه معلى بن خنیس را که از خواص امام ششم (علیه السلام) بود کُشت، پنج نفر را براى احضار امام فرستاد، و گفت: او را بیاورید، و اگر از آمدن امتناع کرد سر او را بیاورید.


چون بر آن حضرت وارد شدند، دیدند به نماز ایستاده، گفتند: داود را اجابت کن، فرمود: اگر اجابت نکنم؟ گفتند: به امرى مأموریم. فرمود: برگردید که خیر دنیا و آخرت شما در برگشت است. و چون بر بردن آن حضرت اصرار کردند، دو دست بالا برد و بر دو شانه خود گذاشت، بعد هر دو دست را باز کرد و به انگشت سبابه دعا کرد، و گفت: الساعة الساعة، فرمود: برگردید که صاحب شما مُرد . او کسى فرستاد که گردن مرا بزند، خدا را به اسم اعظم خواندم، خدا ملکى فرستاد و به حربه اى او را کُشت »(۱).


على بن عیسى که ثقه و معتمد نزد عامه و خاصه است در کشف الغمة حدیث ذیل را نقل مى کند، و مى گوید: این حدیث مشهور است، و جماعتى از روات و ناقلین حدیث این حدیث را روایت کرده اند، و جماعتى از اعیان آن را آورده اند، شیخ حافظ ابوالفرج ابن جوزى نیز آن را در کتاب صفوة الصفوة ذکر کرده، و همه آنها این حدیث را از لیث که ثقه معتبر است روایت کرده اند.


آن روایت این است : « لیث بن سعد گفت: سال صد و سیزده به مکه آمدم، چون نماز عصر را خواندم، به کوه اباقبیس بالا رفتم، ناگهان به مردى برخوردم که نشسته بود و خدا را مى خواند گفت: یا رب یا رب ] به یک نفس [، بعد گفت: یا الله یا الله، یا حىّ یا حىّ، بعد یا رحیم یا رحیم، بعد یا ارحم الراحمین هفت مرتبه، بعد گفت: بارالها، مرا به انگور اطعام کن، و دو بُرد من کهنه شده است. لیث گفت: والله کلامش تمام نشده بود، سلّه اى را پُر از انگور ـ که در آن زمان بر زمین انگورى نبود ـ و دو برد نو را که مثل آنها ندیده بودم، حاضر دیدم.


چون خواست از انگور تناول کند، گفتم: من هم شریکم، به من گفت : چرا ؟ گفتم : زیرا تو دعا مى کردى و من آمین مى گفتم، به من رخصت داد ; انگورى بود که دانه نداشت، و مانند آن نخورده بودم، خوردم تا سیر شدم، و از انگور چیزى کم نشد. فرمود: یکى از این دو برد را بردار. گفتم: من احتیاج ندارم. آن دو برد را پوشید، و دو بردى که بر تن داشت برداشت و از کوه فرود آمد، و من پشت سر او رفتم . چون به محل سعى رسید، مردى او را ملاقات کرد، گفت: مرا بپوشان. دو برد را به او داد. من خود را به آن مرد رساندم، و از او پرسیدم: این کیست؟


 

 گفت: جعفر بن محمد است، فیالهذه الکرامة ما اسناها ویا لهذه المنقبة ما اعظم صورتها و معناها، عجبا از این کرامت که چه اندازه بلند است، و عجبا از این منقبت که صورت و معناى آن تا چه حدّ عظمت دارد»(۲)

در عظمت صورت این منقبت همان بس که آن معامله که خداوند عزّ و جلّ با خاتم انبیاء (صلى الله علیه وآله) در شب معراج کرد ـ که آن حضرت فرمود: « أبیت عند ربى یطعمنى و یسقینى »(۳) ـ در کوه ابى قبیس با فرزندش صادق آل محمد (علیه السلام) کرد، و او را به سفره غیب من عند ملیک مقتدر میهمان کرد، و در عظمت معناى آن همین بس که اتصال اراده آن ولىّ امر را به اراده خود نشان داد : ( إِنَّمَآ أَمْرُهُو إِذَآ أَرَادَ شَیـًا أَن یقُولَ لَهُو کُن فَیکُونُ )(۴).

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد