هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

کتابهای دفتر حضرت آیة الله العظمی وحید خراسانی ـ دام ظله العالی ، امامت آن حضرت (علیه السلام)

مختصرى از زندگانى امیرالمؤمنین علىّ بن ابى طالب (علیه السلام)


امامت آن حضرت (علیه السلام)


جانشین حضرت رسول(صلى الله علیه وآله وسلم) ، یا باید کسى باشد که داراى این مقامات مذکوره است ، یا کسى که فاقد آنها است .


ـ اگر جانشین داراى آن مقامات باشد ، فرموده پروردگار متعال که مى فرماید : ( أَفَمَنْ کَانَ عَلَى بَینَة مِّن رَّبِّهِ وَیتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ )۱ محقق شده، و آیه : ( وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا * وَالْقَمَرِإِذَاتَلاَهَا )۲ متجلّى خواهد بود .


ـ اگر فاقد مقامات باشد ، ظلمات و تاریکى جانشین نور و روشنایى گشته ، و جاى هدایت ، ضلال و گمراهى خواهد نشست : ( قُلْ هَلْ یسْتَوِى الاَْعْمَى وَالْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِى الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ )۳ .


لذا اثبات خلافت حضرت على(علیه السلام) براى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)و نفى خلافت از غیر آن حضرت محتاج به دلیل و برهان نیست .


ولى با وجود این ، اگر چه در بحث امامت ، بیان شرایط امامت روشن ساخت که مصداق منحصر به فرد براى جانشینى رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) ، حضرت على بن ابى طالب (علیه السلام)است ، در این بحث به وجوه دیگرى امامت و خلافت بلافصل آن حضرت را اثبات مى کنیم .


دو قضیه در این بحث مورد نظر است :

 

 

ـ ثبوت خلافت حضرت على(علیه السلام) براى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)

ـ نفى خلافت از غیر آن حضرت

و هر دو قضیه براى هر مسلمان از قضایایى است که نیاز به استدلال ندارد ، بلکه فقط نیاز به تذکر و یادآورىِ امورى است که تصور آنها ملازم با تصدیق این دو قضیه است .


امر اوّل : خلیفه جانشینِ مستخلف عنه است ، به جاى او مى نشیند ، و بدل از او خواهد بود ; و حقیقت خلافت اقتضا دارد که خلیفه به تمام آنچه مستخلف عنه انجام مى داد ، قیام کند ، و آنچه که از او انتظار مى رفت ، به وسیله خلیفه برآورده شود ; یعنى باید به وسیله خلیفه خلأ فقدان مستخلف عنه جبران شود .

بنابراین باید بین خلیفه و مستخلف عنه تناسب خاصى باشد ، که با وجود آن تناسب خلافت محقق است ، و با نبود آن، خلافت منتفى است ; بدین جهت معقول نیست که ظلمت و تاریکى خلیفه و بدلِ نور گردد ، یا جاهل و نادان جانشین عالم و دانا گردد ، یا فاقد بدل واجد باشد ، ... .


امر دوّم : باید تأمل شود که مستخلف عنه ، یعنى رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) چه کسى است ، و از آن وجود مقدّس ، براى امّت چه انتظارى است ؟

حضرت رسول(صلى الله علیه وآله وسلم) انسان کاملى است که در تمام آنچه خداوند متعال از کمالات علمى و عملى و آیات تشریعى و تکوینى به ایشان عطا فرموده ، برتر از همه انبیا و مرسلین است ; و غرض از بعثت آن حضرت به فعلیت رسیدن استعداد کمالاتى است که براى انسان است ; رسیدن به مقاماتى از فضایل که ملأ اعلى به آن غبطه مى خورد ، و خداوند متعال به آن بر ملائکه مباهات و افتخار مى نماید ، غرض احقاق حق ، و اعطاى حقِ هر صاحب حقى است ، و به پا داشتن مردم به قسط و عدل به آنچه پروردگار متعال از قرآن و میزان فرو فرستاده است : ( قَدْ جَاءَکُم مِّن اللهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُّبِینٌ * یهْدِى بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَیخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیهْدِیهِمْ إِلَى صِرَاط مُّسْتَقِیم )۴ ، ( لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ )۵.


امر سوّم: همانطور که گفته شد، خلیفه حضرت رسول(صلى الله علیه وآله وسلم)باید نمونه عالى شخصیت آن حضرت در علم و عمل و خلق باشد ، تا خلأ وجود آن حضرت را در تعلیم و تربیت انسان ، و تلاوت آیات خداوند پر کند ; او باید در تنزیل آیات و تأویل آنها ، ظاهر و باطن ، محکم و متشابه ، عام و خاص ، و ناسخ و منسوخ آیات راهنماى مردم باشد ; و اسرار پنهان آیات ، و جواهر مخزون در حروف مقطعه اوّل سور قرآن را بیان کند .

و در یک کلمه : خلیفه حضرت رسول(صلى الله علیه وآله وسلم) باید کسى باشد که داراى علم کتابى باشد که در آن تفصیل هر چیزى است : ( مَا فَرَّطْنَا فِى الْکِتَابِ مِنْ شَىْء ) ،۶ و متکفل تزکیه مردم از وسوسه هاى شیطانى ، و هواهاى نفسانى ، و رذایل خُلقى و عملى باشد ، تا عقول مردم با تصفیه از کدورات ، مستعد دریافت انوار کتابى شوند که غیر از پاکیزگان کسى به آن نمى رسد ; در نتیجه نفوس مردم ، خزائنِ جواهرِ حکمتى شود که خداوند متعال آن را به هر کس که بخواهد مى دهد .

آرى ، اگر خلیفه ، جانشین پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در آنچه از آن وجود مقدّس از تعلیم و تربیت امت انتظار مى رود ، باشد ، آنگاه غرض از خاتمیت رسالت ، و ابدیت شریعت محقق شده ، و هدف از بعثت به وقوع مى پیوندد : ( هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الاُْمِّیینَ رَسُولا مِّنْهُمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَکِّیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ ) .۷

و اگر چه نبوت به بعثت حضرت خاتم(صلى الله علیه وآله وسلم) تمام مى شود ، ولى غرض از نبوّت که تزکیه امّت و تعلیم کتاب و حکمت است تا روز قیامت باقى خواهد ماند ، و این مهم تنها به قیام کسى که داراى خصوصیت موجود در مفهوم خلافت است ـ و بیان شد ـ محقق مى شود .


امر چهارم : آیا مصداق خلیفه حضرت رسول(صلى الله علیه وآله وسلم)، بعد از آن حضرت ، على بن ابى طالب(علیه السلام) است یا غیر از او ؟

اگر حضرت على(علیه السلام) باشد ، پس او کسى است که فضایل نبى اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)در او تجلّى پیدا کرده است ; و هر چند به گوشه اى از آن فضایل آن حضرت اشاره کرده ایم ، در اینجا به بعضى دیگر از آن دریاى فضائل اشاره مى کنیم :


او کسى است که اجماع و سنّت قائم است که او وارث علم نبى اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) است :


ـ امّا اجماع را حاکم نیشابورى در مستدرک نقل مى کند : « ... پس به این ظاهر شد اجماع بر این که على وارث علم نبى(صلى الله علیه وآله وسلم) است نه کسان دیگر » .۸

ـ امّا از سنّت فقط اکتفا مى کنیم به کلام حضرت رسول(صلى الله علیه وآله وسلم) که فرمود : انا مدینة العلم و على بابها ،۹ و فرمود : انا دار الحکمة و على بابها .۱۰

حدیث انا مدینة العلم از جهت سند بى نیاز از بحث است ، زیرا این حدیث اگر متواتر لفظى و معنوى نباشد قطعاً متواتر اجمالى است .

و دلالت حدیث روشن است ، که باب مدینه علم رسول(صلى الله علیه وآله وسلم) حضرت على(علیه السلام) است ، پس هر شخص ـ هر کس که باشد ـ نمى تواند به این مدینه وارد شود الاّ از این باب .

به نطق على(علیه السلام) درِ این شهر علم باز ، و به سکوت او این در بسته مى شود .


آیا علمى که نبى اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) مدینه آن و على(علیه السلام) باب آن است چه علمى است ؟

این همان علمى است که حضرت آدم به آن استحقاق خلیفه شدن خداوند را در زمین پیدا کرد : ( وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّى جَاعِلٌ فِى الاَْرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یفْسِدُ فِیهَا وَیسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّى أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ* وَعَلَّمَ آدَمَ الاَْسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِى بِأَسْمِاءِ هَؤُلاَء إِنْ کُنتُمْ صَادِقِینَ ) .۱۱

بلکه خداوند متعال علاوه بر تعلیمِ پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)به آنچه بر حضرت آدم و غیر او از پیغمبران نازل فرموده ، او را به مقتضاى خاتمیت ، به علوم دیگرى نیز مختص گردانیده است .

خداوند متعال در شأن علمى که به کلیم خود موسى تعلیم فرموده است مى فرماید : ( وَکَتَبْنَا لَهُ فِى الاَْلْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَىْء )۱۲ ، ولى نسبت به علمى که به حبیب خود حضرت خاتم تعلیم فرموده مى فرماید : ( وَنَزَّلْنَا عَلَیکَ الْکِتَابَ تِبْیانًا لِّکُلِّ شَىْء ) .۱۳


اما حدیث انا دار الحکمه ] مدینة الحکمة [ و على بابها را عدّه اى از اصحاب حدیث ، مثل ترمذى در صحیح خود ،۱۴و خطیب بغدادى در تاریخ۱۵ و دیگران نقل کرده اند .

و دلالت این حدیث نیز واضح است که : به دار و خانه حکمت نمى توان داخل شد مگر از باب آن ، و حکمتى که حضرت رسول(صلى الله علیه وآله وسلم) مدینه آن و امیرالمؤمنین(علیه السلام) باب آن است ، حکمت مطلقه اى است که خداوند متعال در قرآن مجید ، مطلق آن حکمت را خیر بسیار شمرده و هر کس را که بخواهد مورد آن قرار داده است : ( یؤْتِى الْحِکْمَةَ مَنْ یشَاءُ وَمَنْ یؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِىَ خَیراً کَثِیراً ) ،۱۶ و حال آن که تمام متاع دنیا با زینت آسمان آن به ستارگان و خورشید و ماه ها ، و سیاره هاى محیر العقول را ، قلیل شمرده است : ( قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ ) .۱۷

آرى ، مبدأ این حکمت خداوند علىّ عظیم ، و محل تجلى آن قرآن عظیم است : ( الر کِتَبٌ أُحْکِمَتْ آیتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَکِیم خَبِیر )۱۸ .


و هر کس دنبال این حکمت باشد ـ که گمشده هر مؤمن ، و مطلب و مقصود هر انسان است ـ به جز از طریق و راه على بن ابیطالب (علیه السلام) نمى تواند به آن برسد .

مخفى نیست که عظمت علم و حکمت پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)فوق آن است که عقول مردم آن را ادراک کنند ، چون او ـ از هر جهت ـ انسان کامل مطلق است ، و مقتضاى برهان این است که آنچه در انسان از استعدادهاى کمال علمى و عملى نهاده شده ، در فرد کاملى که کامل تر از او نیست به فعلیت برسد ، و خداوند متعال مى فرماید : ( وَأَنزَلَ اللهُ عَلَیکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللهِ عَلَیکَ عَظِیماً ) .۱۹

پس آنچه را که خداوند علىّ عظیم ـ که حدّى براى عظمت او نیست ـ عظیم و بزرگ بشمارد ، بزرگتر از آن خواهد بود که عقول مردم به درک حدّ عظمت آن برسند ; و على(علیه السلام) باب این علم و حکمت است ، و در یک کلمه : از سوى دیگر باب علم خاتم ، باب علم عالَم است .


عامّه و خاصّه اتّفاق دارند که حضرت على(علیه السلام)فرمود : سلونى قبل ان تنقذونى ،۲۰ از من بپرسید قبل از آن که مرا از دست بدهید ، آن حضرت مورد سؤال را محدود به حدّى نفرمود ، پس معلوم مى شود ، گوینده این کلام باب علمى است که مدد کننده او مثقال ذره اى از علمش مخفى و پنهان نیست .

این ، مرتبه و منزلت حضرت على(علیه السلام) در علم و حکمت است ، و دوست و دشمن به آن اعتراف دارند .

معاویه به ابن عبّاس گفت: چه مى گویى در على بن ابى طالب؟

ابن عبّاس گفت : به خدا سوگند ، او عَلم هدایت است ، و کهف و موضع تقوى ، محل عقل و خرد ، و کوه اندیشه است ; او نور شب است در تاریکى تیره ، و دعوت کننده به راه بزرگ ، و عالم به آنچه در صحف گذشتگان بوده ، و قائم به تأویل و ذکر و یادآورى مردم ، متعلّق به اسباب هدایت ، و تارک جور و اذیت ; او دورى کننده از راه هاى پستى ، و بهترین کسى است که ایمان آورْد و پرهیزکار شد ، و سید و سروَر کسانى که پیراهن و رداى ] امامت  [را پوشیدند ، و افضل کسانى است که حج به جا آورده ، و سعى نموده اند ، و با گذشت ترین شخصى است که به عدل رفتار کرد و مساوات برقرار نمود ... .۲۱

عایشه گفت : على اعلم مردم است به سُنّت .۲۲

عمر بن الخطاب گفت : به خدا پناه مى برم از معضله و مشکله اى که ابوالحسن ـ حضرت على(علیه السلام) ـ براى حلّ آن نباشد ،۲۳ و به نجات خود از هلاکت در معضلات به علم على(علیه السلام) ، اعتراف نمود .

معاویه گفت : فقه و علم به رحلت على بن ابى طالب رفت . برادرش عتبه گفت : اهل شام این کلام را از تو نمى شنوند . گفت : مرا واگذار .۲۴


نتیجه این که :


بعد از تصریح رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) ـ که خداوند در شأن او فرمود : ( وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ )۲۵ به خلافت بلافصل و افضل بودن على بن ابى طالب از همه امت از هر جهت ، و با وجود اجماع همه فِرَق و اعتراف حتى از سخت ترین دشمنان آن حضرت ـ که هر چه در قدرت براى خاموش کردن نور او داشتند به کار بردند ـ شکى باقى نمى ماند که على بن ابى طالب همان بدر تام و ماه تابانى است که باید جانشین خورشید آسمان نبوت باشد ، و در اشراق انوار کتاب و حکمت قائم مقام رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم)باشد ، و در هدایت و پیشوایى نایب آن حضرت باشد : ( أَفَمَنْ کَانَ عَلَى بَینَة مِّن رَّبِّهِ وَیتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ ) .


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد