هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

ابن تیمیّه و خلافت امیر مؤمنان على علیه السلام، اتفاق نظر مسلمانان بر خلافت على


ابن تیمیّه و خلافت امیر مؤمنان على علیه السلام


اتفاق نظر مسلمانان بر خلافت على


آیا ابن تیمیّه مى پذیرد که امیر مؤمنان على علیه السلام خلیفه و جانشین پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله باشد؟

آیا ابن تیمیّه حضرت مولى الموحّدین را به عنوان خلیفه رسول خدا قبول دارد یا نه؟

  

بر همگان روشن است که هیچ مسلمانى در خلافت و جانشینى آن حضرت تردیدى ندارد و همه مسلمانان متفقند که او خلیفه و جانشین پیامبر خداست; امّا آن چه مورد اختلاف شیعه و سنّى است این است که شیعیان، آن حضرت را خلیفه بلافصل و نخستین امام و جانشین پس از رسول خدا صلى اللّه علیه وآله مى دانند، البتّه حق نیز همین است و دیگران آن وجود مقدس را در مرتبه چهارم مى دانند.


شما نمى توانید مسلمانى را پیدا کنید که به طور کلّى منکر خلافت حضرت على علیه السلام باشد.


آرى، تنها گروهى از خوارج و ناصبى ها که با بغض، کینه و دشمنى آن حضرت بزرگ شده اند و دشمنى و ناسزا گفتن به آن بزرگوار را مایه تقرّب به پروردگار مى دانند، خلافت آن حضرت را نمى پذیرند و تمامى مسلمانان، چه شیعه و چه سنّى، این عده را که به نام هاى ناصبى، خارجى و دشمن اهل بیت علیهم السلام معروفند، از اسلام خارج مى دانند.


پرسش ما این است که چرا ابن تیمیّه با تمامى مسلمانان مخالفت کرده و با نواصب و خوارج هم صدا شده است؟ آیا در حقیقت، او یک ناصبى است؟


اکنون به بعضى از عبارت هاى او در این زمینه دقّت کنید. او مى گوید:
مردم در مورد خلافت و جانشینى على چند دسته اند:
بعضى مى گویند: هم او امام بود و هم معاویه...
برخى مى گویند: در آن زمان امام وجود نداشت; بلکه دوران فتنه بود...
گروه سومى بر آنند که على، امام است و او به درستى با کسانى که به جنگ او آمدند جنگید. هم چنین صحابه اى که با او جنگیدند هم چون طلحه و زبیر مجتهد بوده و کار درستى انجام داده اند(!!)...
طایفه چهارمى على را امام مى دانند و مى گویند: او مجتهد بود و به درستى دست به شمشیر برد و جنگید و آن هایى که به جنگ او آمدند نیز همگى مجتهد بودند; امّا در اجتهادشان اشتباه کرده اند...
پنجمین گروه مى گویند: على با آن که خلیفه بود و او از معاویه به حقّ نزدیک تر بود; اما بهتر بود که دست به شمشیر نمى برد.1
ابن تیمیّه در این دیدگاه تنها به همین 5 قول اکتفا کرده و قول ششمى را ذکر نمى کند. در جاى دیگر قدم را فراتر گذاشته و به راحتى تاریخ مسلّم را انکار نموده مى گوید:
بسیارى از نخستین سابقین در اسلام از على پیروى نکردند و با او بیعت ننمودند و بسیارى از صحابه و تابعین با او جنگیدند.2
دقت کنید! او ادعا مى کند بسیارى از کسانى که در اسلام آوردن و هجرت از دیگر صحابه سبقت گرفته اند، نه با آن حضرت بیعت کردند و نه از او پیروى نمودند.
اى کاش ابن تیمیّه دست کم نام سه نفر از این سبقت گیرندگان را براى ما ذکر مى کرد، یا یکى از منابع تاریخى که آن را گفته است، براى ما بازگو مى کرد.
شاید منظور وى از گروه بسیار، پیشوایش معاویه است، همو که در فتح مکّه به زور شمشیرِ مسلمانان، به اسلام تظاهر کرد و همین گونه در اسلام سبقت گرفت و با رفتن به شام و فرمان روایى بر آن سامان نیز هجرت کرد(!!)
به نظر ما آن چه که ابن تیمیّه را وادار کرده است چنین بنویسد و تاریخ مسلّم را انکار کند، تنها بغض و کینه اى است که در درونش شعلهور است. او حتى نمى تواند کوچک ترین فضیلتى را براى حضرت على علیه السلام ببیند و از این که آن امام انس و جان خلیفه پیامبر باشد ـ حتى در مرتبه چهارم ـ تحمّل نکرده و رنج مى برد. به نظر شما سبب این همه کینه چیست؟
ابن تیمیّه در جاى دیگر چنین مى نویسد:
ما مى دانیم زمانى که على زمام امور را به دست گرفت بسیارى از مردم، معاویه و دیگران را خلیفه خود مى دانستند.3
در یک مقایسه روشن، زمانى که گروهى بسیار اندک در سقیفه بنى ساعده با ابوبکر بیعت مى کنند، آن گاه بر همگان لازم و واجب مى شود که با آن ها هم صدا شده و هر که با او بیعت نکند، فرمان قتلش صادر گردد و یا با زدن برچسب ارتداد به آنان، جنگ با آن ها واجب و اموال و زنانشان به یغما مى رود، حتى اگر مخالف با آن بیعت دختر پیامبر باشد، خانه اش به آتش کشیده مى شود، جنینش سقط شده و شهید مى گردد.
اما زمانى که تمامى مهاجر و انصار پس از قتل عثمان با امیر مؤمنان على علیه السلام بیعت مى کنند و براى بیعت آن گونه هجوم مى آورند که مجالى براى حضرت باقى نمانده و فشار جمعیت برایش دشوار مى شود، حکم ارتداد و قتل مخالفان این بیعت صادر نمى شود، نه تنها آن ها را مرتد نمى دانند; بلکه حاضر نیستند به گمراهى آنان رضایت دهند. نه تنها آن ها را گمراه نمى دانند، کار آن ها را عین صواب دانسته و شخصى چون ابن تیمیّه بى شرمى را به حد اعلا رسانده و مخالفت آن ها را ـ که در ابتدا خود با حضرت بیعت کرده بودند ـ دلیل بر بطلان بیعت امیر مؤمنان على علیه السلام مى داند(!!)
ابن تیمیّه آن چنان در خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام امّا و اگر کرده تا خواننده را قانع سازد که مولاى متقیان على علیه السلام هم چون خلفاى قبلى و بعدى، بهره اى از خلافت و جانشینى پیامبر اکرم صلى اللّه علیه وآله نبرده است. او مى گوید:
کسانى که جایز مى دانند در یک زمان دو خلیفه باشد، بر این عقیده اند که هر دوى آن ها (منظورش امیرالمؤمنین علیه السلام و معاویه) جانشین پیامبر بوده اند...
اگر گفته شود که خلافت على با بیعت اهل قوّت و شوکتِ اسلام ثابت شده; همان طور که خلافت پیشینیان نیز با بیعت آن ها ثابت شده است; در جواب مى گویند: طلحه و زبیر به زور با او بیعت کردند. همان ها که با او بیعت کردند به جنگ با او برخاستند; بنابراین اهل قوّت و شوکتِ اسلام بر بیعت با او جمع نشدند. هم چنین زمانى بیعت با او همانند قبلى ها واجب است که به سان خلفاى پیشین رفتار کند.4
ابن تیمیّه در این عبارت، رفتار سه خلیفه پیشین را ملاک سنجش امیر مؤمنان على علیه السلام و بیعت با او مى داند; یعنى تنها در صورتى بیعت با او واجب و پیروى از او لازم است که چون آن ها عمل کند. گویا کردار آن ها وحى مسلّم و آن ها میزان سنجش حق و باطل هستند و آن حضرت هیچ بهره اى از آن ندارد. این در حالى است که پیامبر گرامى اسلام صلى اللّه علیه وآله امیر مؤمنان على علیه السلام را ملاک تشخیص حق و باطل قرار داد و فرمود:
علی مع الحق والحق مع علی یدور معه حیثما دار.5
على با حق است و حق با على; و هر جا على باشد، حق همان جاست.
در حدیث دیگرى پیامبر اکرم صلى اللّه علیه وآله فرمود:
من ناصب علیّاً الخلافة من بعدی فهو کافر;6
هر که با خلافت على پس از من مخالفت کند و با او دشمنى داشته باشد، کافر است.
ابن تیمیّه در جواب از این حدیث مى گوید:
این گونه احادیث، على نیز را مى گیرند و لازمه اش آن است که او، خدا و رسولش را تکذیب کرده باشد(!!) پس اگر این احادیث صحیح باشند تمامى صحابه کافر خواهند بود; چه او و چه غیر او. اما آن هایى که با خلافت او مخالفت کرده و به جنگش آمدند; در این حدیثِ دروغین، کافر معرفى شده اند و على نیز به این روایات عمل نکرده است.
از طرفى بسیارى از نخستین پیشینیان از على پیروى نکرده و با او بیعت نکردند و بسیارى از صحابه و تابعان با او جنگیدند.
آن گاه مى گوید:
نیمى از امت اسلام یا کمتر و یا بیشتر با او بیعت نکردند; بلکه بسیارى از آن ها با او جنگیدند و او نیز با آن ها جنگید و بسیارى از آن ها، نه به جنگ او آمدند و نه او را در جنگ همراهى کردند.7


1 . منهاج السنّه: 1 / 537 ـ 539.
2 . همان: 8 / 234.
3 . منهاج السنّه: 4 / 89 .
4 . منهاج السنّه: 4 / 465.
5 . این حدیث در منابع شیعه و سنّى نقل شده است. براى نمونه ر.ک: الخصال: 496، الامالى، شیخ صدوق: 150، کفایة الاثر: 20، الاحتجاج: 1 / 97، بحار الانوار: 10 / 432، شرح الاخبار: 2 / 60، الفصول المختاره: 97 و 135، مجمع الزوائد: 7 / 235، تاریخ بغداد: 14 / 322، تاریخ مدینة دمشق: 42 / 449، ینابیع المودة: 1 / 173، المعیار والموازنة: 119، شرح نهج البلاغة ابن ابى الحدید: 2 / 297.
6 . کشف الیقین: 293 به نقل از المناقب ابن مغازلى: 41، حدیث 64.
7 . منهاج السنّه: 4 / 105.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد