هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

اسلام و سیاست :: از نامه های امیرمؤمنان (علیه السلام) در کشورداری


قال امیرالمؤمنین سلام الله علیه:



«فارفع إلیّ حسابک واعلم أن حساب الله أعظم من حساب الناس*؛



صورت حسابت را برایم بفرست، وبدان که حسابرسى خداوند سخت تر از حسابرسى مردم است».



نامه هاى امیرمؤمنان على بن ابى طالب سلام الله علیه به والیان وکارگزاران وکارمندانش بهترین آینه تمام نماى سیاست اسلام در نحوه اداره کشور ومردم است؛ زیرا، این نامه ها، به تنهایى، دربردارنده سیاست اسلامى در همه ابعاد وشؤون مختلف آن مى باشند.


براى آن که چهره عملى دیگرى از سیاست حکیمانه اسلام ارائه دهیم...


براى آن که رهبران وسیاستمداران از رهبرى ها وسیاست هاى مادى که جز کشتار وویرانى وتخریب چیزى براى بشر به ارمغان نمى آورند، درس بیاموزند...


و براى آن که معلوم شود رهایى ونجات در چه چیز وچگونه ودر دست چه کسى است... 


در این جا بعضى از نامه هاى سیاسى امیرمؤمنان سلام الله علیه را که سید رضى قدس سره در «نهج البلاغه» نقل کرده است، مى آوریم وشرح وتوضیح آنها را به توانایى وهوشمندى خواننده ومقدار استفاده او از این نامه ها در سطوح مختلف وا مى گذاریم. البته سعى کرده ایم واژگان پیچیده ودشوار را توضیح دهیم تا بهره گیرى از این نامه ها براى کسانى که آگاهى کامل از معانى واژگان ندارند آسان گردد. این توضیحات را میان دو قلاب، [ ]، آورده ایم.


 

 

:: خشونت والی ممنوع


امیرمؤمنان سلام الله علیه در نامه اش به یکى از کارگزارانش مى فرماید:
«امّا بعد، دهقانان [بزرگان وسران وملاّکان] شَهرت از خشونت وسنگدلى ورفتار تحقیرآمیز ودرشتخویى تو شکایت کرده اند، ومن دقت کردم ودیدم که آنها چون مشرکند شایستگى آن را ندارند که به تو نزدیک باشند، وچون ذمّى اند سزاوار آن نیستند که مورد طرد وخشونت واقع شوند؛ پس، با آنان به نرمىِ آمیخته با اندکى درشتى رفتار کن، وراه میانه درشتى ومهربانى در پیش گیر، وآمیزه اى از نزدیک گردانى ودور سازى اتّخاذ کن. انشاء الله»(1).



:: خیانت ممنوع


در نامه اى به زیاد بن ابیه، جانشین کارگزارش عبدالله بن عباس در بصره ـ عبدالله بن عباس کارگزار امیرمؤمنان سلام الله علیه در بصره، مناطق اهواز، فارس، کرمان وجاهاى دیگر بود ـ مى فرماید:
«به خدا سوگند مى خورم، سوگندى راست که اگر بشنوم در فیء [غنایم وخراجات] مسلمانان خیانتى کم یا زیاد کرده اى چنان بر تو سخت مى گیرم که اندک مال وگران پشت وخوار وبى مقدار گردى. والسلام»(2).



:: اسراف ممنوع


در نامه اى دیگر به زیاد نوشت:
«از اسرافکارى دست بدار ومیانه روى در پیش گیر، وامروز به یاد فردا باش، واز مال به اندازه ضرورتت نگه دار ومابقى را براى روز نیازمندیت [قیامت] پیش فرست.
آیا در حالى که نزد خداوند از متکبران به شمار مى روى، انتظار دارى که خداوند پاداش فروتنان را به تو عطا فرماید! و با آن که در ناز ونعمت غوطه مى خورى وضعفا وبیوه زنان را از آن محروم مى کنى، توقع دارى که پاداش صدقه دهندگان را بر تو واجب گرداند؟! [نه،] جز این نیست که انسان پاداش چیزى را مى گیرد که پیشاپیش فرستاده وبر چیزى وارد مى گردد که قبلا روانه کرده است. والسلام»(3).



:: اخلاق تحصیلداران

از توصیه هایى که آن حضرت به مأموران جمع آورى زکوات وتحصیلداران خود مى نوشت، چنین است:
«با پرهیزگارى از خداى یگانه بى انباز رهسپار شو، وهرگز مسلمانى را مترسان، وبر [زمین وباغ] او، در حالى که راضى نباشد، گذر مکن، وبیش از حقّى که خدا در مال او دارد از وى مَسِتان، هرگاه به قبیله اى رسیدى بر سر آب آنها فرود آى وبه خانه هایشان مرو، سپس با آرامش ووقار به نزد ایشان برو وچون به میان ایشان رفتى سلام کن، ودر تحیّت ودرود فرستادن بر ایشان بخل مورز، سپس بگو: اى بندگان خدا، ولىّ وخلیفه خدا مرا به سوى شما فرستاده تا حق خدا را در اموالتان از شما بگیرم. پس، آیا حقّ الله در داراییهاى شما هست که آن را به ولىّ خدا بپردازید؟ اگر کسى گفت: نه، به او مراجعه مکن. واگر کسى گفت: آرى. همراه او برو بدون آن که وى را بترسانى یا تهدیدش کنى، یا بر او سخت گیرى، یا او را به زحمت اندازى. پس هر مقدار طلا یا نقره به تو داد آن را بستان، واگر گاو وگوسفند یا شتر داشته باشد بى اجازه او به میان آنها مرو؛ زیرا بیشتر آنها مال اوست، وچون نزد چارپایان رسیدى همانند کسى که بر صاحب آنها تسلّط دارد ویا مانند کسى که بر او سخت گیرد به میان آنها وارد مشو»(4).



:: حقوق حیوانات

«وحیوانى را نرمان وهراسان مکن، وصاحب آن را درباره اش مرنجان. ومال را به دو بخش قسمت کن، آن گاه صاحب آن را آزاد بگذار وهر بخشى را که او انتخاب کرد متعرض آنچه انتخاب کرده است، مشو؛ وپیوسته چنین [به دو بخش تقسیم] کن تا آن مقدار بماند که حق خدا در مال او مى باشد، ودر این هنگام حقّ خدا را از او دریافت کن، واگر فسخ وبه هم زدن آن تقسیم را خواست، تو فسخ کن وباز دو قسمت را درهم آمیز، ودوباره مثل اول عمل کن تا آن که حق خدا را از اموال او بستانى.
شتر پیر از کار افتاده و[دست وپا] شکسته وضعیف ومعیوب را مگیر، وبر آنها کسى را امین قرار ده که به متدین بودنش اطمینان دارى وبه اموال مسلمانان درستکار است تا آنها را به ولىّ مسلمانان برساند و او آن اموال را میان ایشان قسمت کند، وبر آنها مگُمار مگر کسى را که خیرخواه ومهربان وامانتدار ونگهدار باشد ودرشتى نکند وبه سختى نراند ومرنجاند وخسته نگرداند».



:: مهربانی با حیوانات

«پس، آنچه نزد تو گرد آید سریعاً نزد ما بفرست تا آن را در جایى که خداوند فرمان داده است صرف کنیم. وچون آنها را به امین خود سپردى به او سفارش نما که میان ماده شتر وبچه شیرخواره اش جدایى نیندازد، وهرچه شیر دارد ندوشد که این به بچه اش لطمه زَنَد، ویا سوارى آن را خسته ووا مانده نسازد، ودر دوشیدن وسوارى میان آن وشترهاى دیگر عادلانه عمل کند. وباید حیوانى را که خسته شده است استراحت دهد، وآن را که سُمش ساییده واز رفتن ناتوان گردیده است آرام وآهسته براند، واز هر برکه وآبگاهى که مى گذرند آنها را بر سر آب برد، وآنها را از زمین هاى گیاهدار به راهها وجاده ها ]ى بى گیاه[ نَبَرد، وهر از چند ساعتى استراحتشان دهد، ودر جاهایى که اندک آب وگیاهى وجود دارد مهلتشان دهد، تا این که، به خواست خدا، فربه واستخواندار نزد ما آیند نه رنجیده وخسته وزار، تا که آنها را بر اساس کتاب خدا وسنّت پیامبرش تقسیم کنیم؛ زیرا که این ]اقدامات تو[ اجر وپاداش تو را بزرگتر مى گرداند وبه خردمندى تو نزدیکتر است. ان شاء الله»(5).



:: فروتنی والی

در فرمان امیرمؤمنان على سلام الله علیه به محمد بن ابى بکر آن گاه که او را به حکومت مصر گماشت، آمده است:
«با آنان [مردم مصر] فروتن ونرمخو وگشاده رو باش، وهمگى را به یک چشم بنگر تا بزرگان به جانبدارى تو از خود طمع نورزند وضعفا از عدالت تو نومید نگردند؛ زیرا، خداى متعال، اى گروه بندگان او، از کردار کوچک وبزرگ وآشکار وپنهان شما بازخواستتان مى کند، پس اگر عذاب کند شما ستمکارترید [از آنچه که عذاب مى بینید]، واگر ببخشد، او بسیار کریم وبزرگوار است»(6).



:: راه ورسم تقوا پیشگان

«بدانید اى بندگان خدا که تقوا پیشگان، هم از این دنیاى زودگذر وهم از جهان آخرت، هر دو، سود بردند: با اهل دنیا در دنیایشان شریک شدند ولى اهل دنیا در آخرت آنان با ایشان شریک نگشتند. در دنیا به بهترین وجه زیستند وبه بهترین وجه خوردند، وهمانند مرفّهین از دنیا بهره مند شدند. وآنچه را که جبّاران متکبّر از دنیا گرفتند آنان نیز گرفتند، سپس با توشه اى رساننده [به مقصد] وتجارتى سودآور از دنیا رفتند. به لذّت زهد به دنیا رسیدند، ویقین کردند که فرداى قیامت در جوار خداوند هستند، نه خواسته اى از ایشان ردّ مى شود، ونه بهره اى از لذّتشان کاسته مى گردد»(7).



:: از مرگ برحذر باشید

«پس، اى بندگان خدا، از مرگ ونزدیک بودنش بترسید، وبراى آن، ساز وبرگش را فراهم آورید؛ زیرا، مرگ امرى بزرگ ومطلبى پر اهمیت در پى دارد، یا خیر محض است که هرگز با بدى همراه نیست، ویا شرّ محض است وهرگز با خیر همراه نمى باشد. پس چه کسى به بهشت نزدیکتر از کسى است که براى آن کار کند؟ وچه کسى به آتش نزدیکتر از کسى است که براى آن کار کند؟
شما تعقیب شدگان مرگ هستید. اگر برایش بایستید شما را مى گیرد، واگر از او بگریزید به شما مى رسد، ومرگ از سایه شما به شما چسبیده تر است. مرگ به موهاى پیشانى شما بسته شده، ودنیا از پشت سر شما پیچیده مى شود. پس، بترسید از آتشى که قعر آن دور وگرمایش سخت وعذابش تجدید شونده است. [دوزخ] سرایى است که در آن رحمت ومهربانى نیست، ودعا ودرخواستى در آن پذیرفته نمى شود، وغم ورنجش برطرف نمى گردد.
[اکنون] اگر مى توانید که هم از خدا بسیار بترسید وهم به او خوش گمان [و امیدوار] باشید بین این دو [ترس وامید] را جمع کنید؛ زیرا که خوش گمانى [و امیدوارى] بنده به پروردگارش به مقدار ترس او از پروردگارش مى باشد، وخوش گمان ترین [و امیدوارترین] مردم به خدا، خدا ترس ترین آنهاست.
بدان ـ اى محمد بن ابى بکر ـ که من تو را بر بزرگترین سپاهیان خود در نظرم، یعنى اهل مصر فرمانروا گردانیدم، پس سزاوار است که با هواى نفس خود مخالفت کنى، واز دینت دفاع نمایى، حتى اگر یک ساعت از عمرت باقى مانده باشد. وخدا را با خشنود کردن هیچ یک از خلق او، به خشم میاور، زیرا خدا جایگزین همه چیز هست، اما هیچ چیز جاى خدا را نمى گیرد»(8).



:: تأکید بر نماز

«نماز را در وقتى که براى آن تعیین شده است به جاى آر. نه به دلیل فراغت وبیکار بودن آن را پیش از وقتش برگزار کن، ونه به دلیل کار وگرفتارى آن را از وقت خود به تأخیر افکن، وبدان که همه کارهایت تابع نماز توست»(9).



:: یکسان نیستند

«پیشواى هدایت [على سلام الله علیه] وپیشواى هلاکت [معاویه] ودوست پیغمبر ودشمن پیغمبر یکسان نیستند، رسول خدا صلى الله علیه وآله به من فرمود: من بر امّتم از مؤمن ومشرک نمى ترسم؛ زیرا، مؤمن را خداوند به واسطه ایمانش باز مى دارد، ومشرک را خداوند به سبب شرکش سرکوب مى کند؛ بلکه ترس من براى شما از کسى است که دلش منافق وزبانش عالم است: آن مى گوید که شما مى پسندید، وآن عمل مى کند که شما نمى پسندید»(10).



:: حساب وکتابت را برایم بفرست

از نامه هاى آن حضرت به یکى از کارگزارانش:
«امّا بعد، کارى از تو به من گزارش شده است که اگر براستى آن را انجام داده باشى بیگمان پروردگارت را به خشم آورده اى، وامامت را نافرمانى کرده اى، وامانت خود را تباه ساخته اى. به من گزارش شده است که تو زمین را برهنه کرده اى [و در اموال خیانت کرده واراضى را تباه کرده اى]، وهرچه زیر پایت بوده است گرفته اى، وآن چه در دست تو بوده است خورده اى. پس، حساب [دخل وخرج] خود را برایم بفرست، وبدان که حسابرسى خدا از حسابرسى مردم بزرگتر [و سخت تر] است. والسلام»(11).



:: توصیه های انسانی

در نامه اى به یکى از کارگزارانش مى فرماید:
«امّا بعد، تو کسى هستى که من در برپا داشتن دین از او یارى مى جویم، وبه واسطه اش نخوت گنهکار را درهم مى شکنم، ورخنه ها ومرزهاى خوفناک را [که ترس نفوذ دشمن از آنها مى رود] مى بندم. پس، در مأموریت خویش از خدا کمک بخواه ودرشتى را با اندکى نرمى بیامیز، وآن جا که مدارا شایسته تر باشد مدارا پیشه کن، ودر جایى که چاره اى جز سختگیرى وخشونت نیست سختگیرى در پیش گیر، و با رعیت فروتن وگشاده رو باش، و با ایشان مهربانى کن، ودر نگاه ونیم نگاه واشارات وسلام کردنت با همگان یکسان رفتار کن تا بزرگان به ستم کردن تو طمع نبندند، وضعیفان از عدالت تو نومید نشوند. والسلام»(12)



:: به مالک اشتر نخعی

پس از آشفته شدن امر محمد بن ابى بکر در مصر، امیرمؤمنان سلام الله علیه مالک اشتر نخعى را بر مصر وتوابع آن گماشت ودستورالعملى براى او نوشت که طولانى ترین عهدنامه اى است که توسط آن حضرت نوشته شده وجامع جمیع محاسن است:
«به نام خداى بخشاینده مهربان؛ این فرمانى است از جانب بنده خدا على امیرمؤمنان به مالک بن حارث اشتر در عهدنامه اش به او، آن گاه که وى را بر مصر گماشت: درباره جمع آورى خراج آن دیار وجهاد با دشمنانش، واصلاح وضع مردمش، وآبادسازى شهرهاى آن».



:: خدا پروایی

«او را امر مى کند به تقوا از خدا، ومقدّم داشتن فرمان او وپیروى از آنچه در کتابش بدان دستور داده است، از واجبات ومستحبّات؛ زیرا که هیچ کس جز با پیروى از آن سعادتمند وهیچ کس جز با انکار وفرو نهادن آنها بدبخت نمى شود. [نیز به او فرمان مى دهد که] خداى سبحان را با دل ودست وزبان خویش یارى کند؛ زیرا که خداوند بلند نام، متعهّد شده است که هرکس او را یارى رساند یارى اش کند، وهرکس او را ارج نهد، ارج وعزّتش دهد.
وبه او امر مى کند که نفس خویش را از شهوات وخواهشها فرو نشاند، واز سرکشیهایش باز بدارد، زیرا که نفس به بدى فرمان مى دهد مگر آن که خدا رحم کند».



:: درباره تو آن خواهند گفت که تو درباره گذشتگان می گویی

«سپس، اى مالک بدان که من تو را به سرزمینى مى فرستم که پیش از تو حکمرانان دادگر وستمگر، هر دو، بوده اند ومردم در کار تو همان گونه مى نگرند که تو در کار حکمرانان پیش از خود مى نگرى، ودرباره تو همان مى گویند که تو درباره آن حکمرانان مى گویى. ونیکوکاران را، در واقع، از سخنانى مى توان شناخت که خداوند درباره آنان بر زبان بندگانش جارى مى سازد؛ بنابراین، باید محبوبترین اندوخته ها در نزد تو اندوخته کار نیک باشد. پس بر هواى نفس خویش مسلّط باش، وآنچه را که بر تو روا وحلال نیست از نفس خود دریغ بدار؛ زیرا دریغ ورزیدن از نفس، عدالت در حقّ آن است، در آنچه دوست مى دارد یا ناخوش مى دارد».

:: گروه هاى مردم

«ومهربانى ومحبّت وملاطفت با مردم را در دل خویش جاى ده، وهرگز به سان جانور درنده مباش که خوردن آنان را غنیمت شمارى؛ زیرا که مردم دو دسته اند: یا برادر دینى تو هستند، ویا همنوع تو [منظور غیر مسلمانان است]، که [در هر صورت] از آنان لغزشى سر مى زند، ودستخوش آفتها مى شوند، وعمداً یا سهواً خلاف مى کنند. بنابراین، آنان را مورد عفو وگذشت قرار ده همچنان که تو خود دوست دارى ومى پسندى که خداوند تو را مورد عفو وگذشت قرار دهد؛ زیرا که تو مافوق آنها هستى، وکسى که تو را فرمانروایى داده مافوق توست، وخدا مافوق کسى است که تو را به فرمانروایى گماشته است، واز تو خواسته است که کارشان را انجام دهى وآنان را سبب آزمایش تو قرار داده است».

:: جنگیدن با خدا ممنوع

«مبادا با خدا اعلان جنگ کنى؛ زیرا تو قدرت آن ندارى که خشم وکیفر او را دفع کنى، واز عفو ورحمتش هم بى نیاز نیستى. هرگز از گذشت کردن پشیمان مشو، واز کیفر دادن شادمان مشو، وتا جایى که راه دارد به تندى وخشم مشتاب، وهیچ گاه مگو: من حاکمم ودستور مى دهم وباید اطاعت شوم؛ زیرا، این مایه تباهى دل وسستى دین وتغییر وزوال نعمتها مى شود. وهرگاه قدرتى که دارى در تو تکبر وخودپسندى وغرور پدید آورد به عظمت سلطنت خدا که فوق توست، وبه توانایى او نسبت به خودت واین که تو در برابر او هیچ قدرتى ندارى، بنگر زیرا که این تأمل، کبر وسرکشى تو را فرو مى نشاند، وجلو تندى تو را بگیرد، وخرد از دست رفته ات را به تو باز گرداند».

:: تکبّر ممنوع

«از رقابت کردن با خدا در عظمت او، وهمانندى جستن به جبّاریّت او بپرهیز؛ زیرا که خداوند هر جبّارى را زبون، وهر متکبرى را خوار مى گرداند. با خدا انصاف داشته باش، واز جانب خودت وخویشان نزدیک وهر یک از رعیت که دوستش مى دارى درباره مردم انصاف را رعایت کن که اگر چنین نکنى ستم کرده باشى، وهرکه به بندگان خدا ستم کند، خداوند خصم ومدعى او از جانب بندگانش شود، وهرکه خدا با او به خصومت برخیزد دلیلش را باطل گرداند، و او پیوسته در جنگ با خدا باشد تا آن گاه که [از ستم] دست بردارد وتوبه نماید. هیچ چیز به مانند ستمگرى باعث تغییر نعمت خدا وتعجیل در خشم وکیفر او نمى شود؛ چرا که خداوند دعاى ستمدیدگان را مى شنود ودر کمین ستمکاران است».

:: میانه روى در حقّ

«وباید محبوبترین کارها در نزد تو آن کارى باشد که از افراط وتفریط به دور باشد، وعدالتش فراگیرتر، ورضایت رعیت را بیشتر در بر داشته باشد؛ زیرا که خشم ونارضایتى توده مردم خشنودى خواص را از بین مى برد، وخشم وناخشنودى خواصّ، با وجود رضایت عامّه مردم، اهمیّتى ندارد، وهیچ یک از رعیّت به اندازه خواص براى والى، در هنگام رفاه وآسایش پر زحمت تر، ودر گرفتارى کم یارى تر نیست وعدل وانصاف را ناخوش تر نمى دارد، وپرتوقع تر، ودر برابر دَهِش ناسپاس تر، ودر هنگام دریغ ومنع عذرناپذیرتر، ودر گرفتاریهاى روزگار کم صبرتر نیست.
ستون دین وجامعه مسلمانان وساز وبرگ واقعى در برابر دشمنان همان توده امّت هستند، پس باید توجه تو به آنان باشد واز آنان جانبدارى کنى».

:: سخن چینان را از خود بران

«وباید دورترین رعیت از تو ومنفورترین آنان به نزد تو کسانى باشند که از مردم عیب جوترند؛ زیرا، [طبیعى است که] در مردم عیبهایى وجود دارد ووالى به پوشاندن آنها سزاوارتر است؛ پس، در برملا شدن عیبهایى که از تو پنهان است کنجکاوى مکن، بلکه برتوست که آنچه برایت آشکار شود پاک گردانى [و عیبهاى مردم را توجیه وپرده پوشى کنى]، ودرباره آنچه از تو پنهان است خداوند، خود، داورى خواهد کرد.
بنابراین، تا مى توانى عیب پوشى کن تا خداوند هم عیبهاى تو را که دوست دارى از مردم پنهان بماند، پوشیده بدارد.
گره هر کینه را از مردم بگشاى [با خوشرفتارى با مردم کینه ها را از دلهاى مردم بزداى]، وسبب هر دشمنى وکین خواهى را از خود برکَن، واز آنچه برایت روشن نیست چشم پوشى نما، وسخن سخن چین را زود باور مکن؛ زیرا که سخن چین صداقت وراستى ندارد، هرچند خود را از خیرخواهان وانمود کند».

:: سیاست مشورت

«در رایزنى هاى خود بخیل را شرکت مده، که بخیل تو را از احسان باز دارد واز فقر ونادار شدن بترساند، ونه ترسو را، زیرا که شخص ترسو تو را از اقدام به کارها سست کند، ونه آزمند را؛ زیرا، شخص آزمند آزمندى ستمگرانه را در نظرت زیبا جلوه مى دهد؛ پس، بخل وترس وآزمندى خصلتهاى گونه گونى هستند که همگى از بدگمانى به خدا نشأت مى گیرند».

:: بدترین وزیران

«بدترین وزیران [و دستیاران] تو کسى است که پیش از تو وزیر بَدان بوده ودر گناهان آنان شرکت داشته است؛ پس، مبادا این گونه افراد را از نزدیکان وملازمان خود قرار دهى؛ زیرا که اینان یاران گنهکاران وبرادران ستمکارانند؛ تو مى توانى جانشینان بهترى براى آنان به دست آورى، که همانند آنان صاحب اندیشه ونفوذ هستند ولى چون ایشان بار گناه ووزر ووبال بر دوش ندارند، وستمگرى را بر ستم وگنهکارى را بر گناه یارى نرسانده اند، اینان براى تو کم زحمت تر ویاریگرتر، ومهربانتر، ودوستى شان با غیر تو کمتر است.
پس، این گونه افراد را اصحاب سرّ واهل محفل خود قرار ده. واز میان آنها کسانى نزد تو ارجح باشند که زبانش به حقیقت براى تو گویاتر است، ودر اعمالى که از تو سر مى زند وخداوند آنها را براى دوستانش ناخوش مى دارد کمتر یارى مى رساند، هرچند آن اعمال بشدّت دلخواه تو باشد».

:: همدم شدن با پارسایان

«با پارسایان وراستگویان همدم شو وعادتشان بده که تو را زیاد نستایند و با نسبت دادن کارهاى بزرگ به تو، که نکرده اى شادمانت نکنند.
نیکوکار وبدکار نباید در نزد تو یکسان باشند؛ زیرا که این سبب بى رغبت شدن نیکوکاران به نیکى کردن، وتشویق بدکاران به بدى مى شود، بلکه با هریک از آنها چنان که سزاوار است رفتار کن».

:: نیکی کردن به ملّت

«بدان که هیچ چیز بیشتر مایه خوشبینى والى به رعیتش از این نیست که به آنها احسان کند، وزحمت وهزینه هاى آنها را بکاهد، وآنها را مجبور به کارى که موظف به آن نیستند نکند. پس، باید در این باب کارى کنى که تو را به رعیّتت خوشبین گرداند؛ زیرا که خوشبینى رنج بسیار را از تو دور مى کند، وسزاوارترین کس که بدو خوشبین باشى آن کسى است که بیشتر به او احسان کرده اى، وسزاوارترین کسى که بدو بدبین باشى آن کسى است که با او بد رفتار کرده اى.
هیچ سنّت وروش نیکى را که بزرگان این امّت به کارش بسته اند ومایه الفت وهمبستگى شده، ومردم آن را پذیرفته اند، مشکن، وسنّت وروشى را که به چیزى از آن سنتهاى گذشته آسیب رساند پدید میاور، که در این صورت اجر وپاداش از آن کسى است که آن سنّت را گذاشته، وتو به واسطه شکستن آن سنّت، گنهکارى».

:: تأکید بر مذاکره وگفتگو با دانشمندان

«براى تحکیم آنچه که مایه سامان یافتن وضع سرزمین تو شده، وبرپا داشتن آنچه که مردم [مصر] پیش از تو آن را برپا داشته بودند، با دانشمندان وخردمندان، بسیار بحث وگفتگو کن. وبدان که رعیّت چند طبقه اند که کار هیچ یک از آنها جز با دیگرى راست نیاید وگروهى از گروه دیگر بى نیاز نیست: بعضى از آنها قشون خدا هستند، بعضى کاتبان عمومى وخصوصى، بعضى قاضیان دادگسترى، بعضى کارگزاران انصاف ومدارا، بعضى جزیه دهندگان ذمّى وخراج پردازان مسلمان، بعضى بازرگان وصنعتگر، بعضى طبقه پایین که نیازمند ومستمند هستند، وخداوند براى هر یک از اینها سهمش را نام برده وحدّ واندازه واجب آن را در کتاب خود یا در سنّت پیامبرش صلى الله علیه وآله معین کرده که نزد ما نگهدارى مى شود».

:: ارتش وسربازان

«سپاهیان، به خواست خدا، دژ وپناه رعیت وزیور حکمرانان ومایه عزّت دین وامنیت وآسایش هستند. رعیت پایدار نمى ماند مگر با وجود سپاهیان، وسپاهیان را قوام واستوارى نباشد مگر به خراجى که خداوند براى ایشان مقرر داشته است، وبه وسیله آن بر جهاد با دشمنشان توانا مى گردند، وپشتوانه اى براى بهبود زندگى آنان است، وبه وسیله آن نیازهایشان را برآورده مى سازند».

:: قاضیان دادگسترى

«واین دو صنف [سپاهیان وخراجگزاران] نپایند مگر به واسطه گروه سوم یعنى قاضیان وکارگزاران وکاتبان، که [قاضیان] براى عقدها حکم مى نمایند، و[کارگزاران] منافع [حکومت را] گرد مى آورند، و[کاتبان] در کارهاى خصوصى وعمومى معتمد وامین مردم هستند».

:: صنعتگران وبازرگانان

«واین گروهها، جملگى، استوار نمانند مگر به واسطه بازرگانان وصنعتگران که مایحتاج آنها را گرد آورند وبازارها را برپا دارند وآنان را از تهیه نیازمندیهایشان بى نیاز سازند».

:: نیازمندان

«وطبقه پایینِ نیازمند ومستمند، کسانى هستند که مستحق کمک ویارانه هستند. خداوند را براى هر یک از این بقات گشایشى است [و همگى مشمول جود وعنایت او هستند]، وهریک از آنان را بر والى حقّى است به اندازه اى که کار آنان را بهبود بخشد، ووالى از عهده آنچه خدا بر او لازم گردانیده است بر نمى آید مگر به سعى وکوشش وکمک جستن از خداوند، وآماده نمودن خود براى به کار بستن حق، وشکیبایى بر آن در کار آسان یا دشوار».

:: انتخاب نظامیان

«از میان سپاهیانت آن را به فرماندهى برگمار که، در نظر تو، نسبت به خدا ورسول او وامام تو با اخلاص تر است، واز دیگران پاکدل تر وبردبارتر، کسى که دیر به خشم مى آید، وزود عذر پذیرد، و با ناتوانان مهربان وبر زورمندان سختگیر باشد؛ کسى که درشتى او را برنینگیزد، وسستى، او را بر جاى ننشاند».

:: خانواده هاى اصیل وشرافتمند

«[مطلب دیگر آن که:] با افراد با شخصیت وخوشنام وخانواده هاى صالح وخوش سابقه و با کسانى که اهل یاریگرى وشجاعت وسخاوت وگذشت هستند پیوند برقرار کن؛ زیرا که اینان مجمع بزرگواریها وشعبه هاى احسان ونیکى اند. وسپس چونان پدر ومادرى که به فرزندشان رسیدگى مى کنند، به امور آنان رسیدگى کن، ومبادا کمکهایى را که درباره ایشان روا داشته اى بزرگ پندارى، ونیز هیچ لطف ومحبتى را ـ هرچند اندک ـ ناچیز شمارى؛ زیرا که آن نیکى، آنها را به اخلاص وخیرخواهى در حق تو وا مى دارد وبه تو خوشبین شان مى گرداند. و با تکیه به رسیدگى به کارهاى خطیر ومهم آنان، از رسیدگى به کارهاى خودشان سر متاب؛ چرا که مهر اندک هم کارساز است واز آن سود مى برند، واز بسیارِ آن هم بى نیاز نیستند».

:: عدالت گسترى

«وباید گزیده ترین وبرترین سران سپاهت در نزد تو کسى باشد که یار ویاور آنان باشد، واز دارایى خود چندان به آنان وخانواده هایشان ببخشد که به هنگام جهاد با دشمن تنها به جهاد سرگرم باشند. محبت تو به آنان دلهایشان را معطوف تو گرداند. بهترین چیزى که والیان را شادمان مى سازد برپا داشتن وگسترش عدالت در شهرها وپدیدارى دوستى ومحبت رعیت است، واین محبت ودوستى آنان پدیدار نگردد مگر آن گاه که سینه هایشان [از کدورت ودشمنى وکینه] پاک باشد، ووفادارى شان استوار نگردد مگر آن گاه که گرداگرد فرماندهان خویش حلقه زنند وایشان را نگهدارى کنند، وفرماندهى آنان را برخود سنگین نشمارند، وخواهان به سرآمدن مدّت آنان نباشند.
پس، آرزوهایشان را برآور، وپیوسته از آنان ستایش کن، واز رنجها وزحمات رنجدیدگان آنان یادنما؛ زیرا یاد کردن فراوان از کارهاى نیک آنان، دلیر را به شوق مى آورد، وکم دل را بر مى انگیزد. ان شاء الله».

:: هرکس را در جایگاه خودش قرار ده

«نیز زحمت ورنج هرکس را به خاطر بسپار، وزحمت یکى را به حساب دیگرى مگذار، وچون کارش را تا پایان انجام داد از پاداش دادن به او دریغ مدار، مبادا بزرگى فردى باعث گردد که کار کوچک او را هم بزرگ شمارى، ویا بى مایگى کسى مایه آن شود که کار بزرگ او را ناچیز وخُرد شمارى. وهرگاه کار بر تو دشوار افتاد ویا امور بر تو مشتبه شد آن را به [کتاب] خدا و[سنّت] رسول او واگذار؛ چه، خداى بزرگ به کسانى که دوستدار هدایت وارشادشان مى باشد، فرموده است:
[یَـأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وأَطِیعُوا الرَّسُولَ و أُولِى الاَْمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِى شَىْء فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ](13)؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید، از خدا ورسول و اولیاى امر خود اطاعت کنید، واگر در چیزى اختلاف کردید آن را به خدا ورسول ارجاع دهید».
ارجاع دادن به خدا هم عبارت است از تمسّک به کتاب استوار او، وارجاع دادن به پیامبر عبارت است از پیروى از سنّت او که مایه وحدت است وپراکندگى نمى آورد».

:: انتخاب قضات

«وبراى داورى در میان مردم کسى را که در نظرت برترین افراد مردم است، برگزین، کسى که کارها بر او تنگ نیاید ]و صبور وپر حوصله باشد[ ونزاع کنندگان او را به ستیزه ومشاجره نکشانند، ودر لغزش پایدارى نکند، واز بازگشت به حق، هرگاه آن را شناخت کوتاهى نکند، وگرد طمع نگردد، وبه اندک فهم در رسیدن به عمق حقیقت [دعوا وحکم] بسنده نکند، ودر هنگام مواجه شدن با شبهات تأمل ودرنگش از همه بیشتر باشد، وبیشتر در پى شواهد ودلایل باشد، واز مراجعه دادخواه به ستوه نیاید ودر کشف حقیقت صبور باشد، وچون حکم روشن شد قاطعانه حکم دهد، ستایشهاى زیاد، او را دچار غرور نسازد، وگمراه سازیها او را به جانبدارى از یکى وا ندارد، واین گونه افراد البته اندکند.
سپس خود از قضاوتهاى او وارسى کن، وچندان به او ببخش که هرگونه بهانه اى را [براى رشوه گیرى] از بین ببرد، و با وجود آن بخشش، نیازش به مردم کم شود، ودر نزد خودت به او چنان مقام ومنزلتى ده که دیگر خواصّ ونزدیکانت در او طمع نکنند واز این که مردم او را نزد تو تخریب کنند در امان باشد.
پس، در این باره [انتخاب قاضیان شایسته] نیک بنگر؛ زیرا که این دین در دست اشرار وبدان گرفتار بوده ودر آن از روى هوى وهوس رفتار مى شده و با آن در پى دنیا بوده اند».

:: کارمندان را بیازماى

«دیگر آن که: در کارهاى کارمندانت دقّت کن، وآنان را بیازماى وبه کار گمار،وجانبدارانه وخودسرانه [بى مشورت] به کارشان مگمار؛ زیرا که این دو خصلت [جانبدارى وسرخود کارى کردن] در بردارنده انواع ستم وخیانت است. از ایشان کسانى را [براى تصدّى امور] بجوى که کار آزموده و با حیا واز خانواده هاى شایسته وپیشگام در اسلام باشند؛ زیرا، این گونه افراد از خلق وخویى بزرگوارانه تر برخوردارند ومردمانى آبرومندترند، وکم طمع تر وعاقبت اندیش ترند.
سپس، ارزاق ومواجب آنان را فراوان ده؛ زیرا این کار آنان را در اصلاح خود توانا مى گرداند، واز اختلاس آنچه در اختیارشان مى باشد بى نیاز مى سازد، واگر خلاف فرمان تو عمل کردند یا در حفظ امانت تو کوتاهى وخیانت کردند حجّت تو بر آنان تمام باشد».

:: رسیدگی به رفتار وعملکرد کارمندان

«نیز به کارهاى آنان رسیدگى کن، وبازرسهاى راستگوى ووفادار بر آنها بگمار، زیرا، رسیدگى وبازرسى نهانى به کارهاى ایشان آنان را به امانتدارى ومدارا با مردم وا مى دارد.
دستیاران را نیز زیر نظر بگیر، واگر یکى از آنان دست به خیانت گشود وگزارش هاى جاسوسان وبازرسانت آن را تأیید کرد به گواهى همان گزارش ها اکتفا کن و او را کیفر بدنى ده، وهرچه از کار خود به دست آورده از او باز ستان، وخوار وبى مقدارش گردان، وداغ خیانت بر او زن، وطوق ننگ بدنامى را به گردنش آویز».

:: اقتصاد

«در کار خراج آن گونه که وضعیت خراجگزاران را به صلاح آورد رسیدگى کن؛ زیرا که درستى خراج ودرستى وضع خراجگران باعث درستى وبهبود وضع دیگران نیز هست، ودیگران به راحتى وآسایش دست نیابند مگر به واسطه خراجگزاران؛ چرا که مردم همه نانخور خراج وخراجگزاران هستند».

:: آبادانی زمین

«باید توجّه تو بیشتر به آبادانى زمین باشد تا به گرفتن خراج؛ زیرا که خراج جز با آباد بودن زمین به دست نیاید، وهرکس خراج بى آبادانى [زمین] خواهد، کشور را ویران گرداند وبندگان را به نابودى کشاند، ودولتش جز اندکى نپاید.
پس، اگر مردم از سنگینى [خراج] یا آفت زدگى یا خشکیدن چشمه ها یا کمبود بارندگى یا سیل افتادگى زمین ها یا خشکسالى شکایت کردند، در میزان [خراج] به آنها چندان تخفیف بده تا امورشان سامان گیرد، وهرگز تخفیفى که به آنها در هزینه هایشان مى دهى بر تو گران نیاید؛ زیرا این، در واقع، اندوخته اى است که رعیت به واسطه آن به تو در آبادانى سرزمینت وآراستن حکومتت سود مى رسانند، به علاوه، با این کار ستایش آنان را به خود جلب مى کنى، وتو از گسترش عدالت در میان آنان احساس غرور وشادمانى مى کنى، ودر برابر ذخیره نیکویى که از آسایش دادن به آنان اندوخته اى از قدرت اضافى آنان بهره مند خواهى شد، وبه سبب دادگرى ات با رعیّت ومهربانى ات با آنان به آنان اعتماد خواهى یافت، ودر این صورت هرگاه در آینده حوادثى پیش آید واز آنان کمک بخواهى با کمال رضایت آن حوادث را تحمل خواهند کرد؛ زیرا آبادانى نعمتى است که هر بارى بر دوش آن نِهى آن را خواهد کشید [موجب رضایت مردم از حکومت ودفاع از آن وتحمل مشکلات وسختیها مى شود].
ویرانى زمین، در واقع، ناشى از فلاکت مردم آن [و کشاورزان] است، وسبب فلاکت وتنگدستى کشاورزان هم روى آوردن کارگزاران به مال اندوزى، وناامیدى از دوام حکومتشان، وعبرت نگرفتن از گذشتگان است».

:: دبیران ومنشیان

«دیگر آن که: در کار دبیرانت بیندیش وبهترین آنان را بر کارهایت بگمار، ونامه هاى محرمانه ات را که در بردارنده نقشه ها واسرار توست به کسى واگذار که از نظر اخلاقى صالح تر از دیگران باشد؛ کسى که پست ومقام او را سرمست نکند ودر نتیجه، در حضور دیگران گستاخانه با تو مخالفت کند، وغفلت از رساندن نامه هاى کارگزارانت به تو یا رساندن پاسخ هاى درست آنها از جانب تو، در آنچه براى تو مى گیرد یا از جانب تو مى دهد کوتاهى نورزد، ودر قراردادى که به نفع تو مى بندد سستى نورزد، واز فسخ قراردادى که به زیان تو بسته شده ناتوان نباشد، وبه اندازه قدر ومنزلت خویش در کارها جاهل نباشد؛ زیرا کسى که به قدر ومنزلت خویش جاهل باشد به قدر ومنزلت دیگران جاهل تر است.
در انتخاب آنان [دبیران ومنشیان] بر تیزهوشى واطمینان شخصى وخوش باورى خود تکیه مکن؛ زیرا، افراد زیرک با ظاهرسازى وخوش خدمتى نظر زمامداران را به خود جلب مى کنند؛ در حالى که در پس این ظاهرسازى نه خیرخواهى وجود دارد ونه از امانتدارى چیزى است؛ بلکه آنان را با خدماتى که براى زمامداران شایسته پیش از تو انجام داده اند بیازماى وآن گاه کسى را برگزین که در میان توده مردم بهترین اثر را گذاشته اند، وبه امانتدارى شناخته شده ترند که چنین انتخابى نشان دهنده خیرخواهى تو براى خدا وکسى است که از طرف او گماشته شده اى».

:: سازماندهی کارها

«وبراى هر یک از کارهایت رئیسى از آنان قرار بده که بزرگى کار بر او چیره نیاید، وفراوانى کارها او را به پراکنده کارى نکشاند، و]بدان که[ هر عیبى در [کار] دبیران ومنشیان تو وجود داشته باشد وتو از آنها غفلت ورزى مسؤول آن خواهى بود».

:: تشویق وحمایت از صنایع

«دیگر آن که: نسبت به بازرگانان وصنعتگران خیراندیش باش وآنان را نیز به خیر ودرستکارى سفارش کن: چه آنان که در یکجا ثابت اند، چه آنان که با سرمایه شان در گردش وسیّارند، وچه آن که با نیروى بدنى کسب وکار مى کند؛ زیرا که این اقشار منابع اصلى سودها وعوامل تحصیل وسایل زندگى وآسایش، و آورندگان آنها از نقاط دور دست مى باشند، از بیابانها ودریاها ودشتها وکوهستانها، جاهاى سختى که مردم در آنها گرد نمى آیند، وجرأت رفتن به آن جاها را ندارند. بازرگانان مردمى آرامند واز ستیزه جویى آنان ترسى وجود ندارد، واقشارى آشتى طلبند که فتنه انگیزى نمى کنند. به آنها، چه در شهرى که خودت هستى وچه در شهرهاى اطرافت، رسیدگى کن».

:: جلوگیرى از احتکار

«و ـ با این حال ـ بدان که در بسیارى از ایشان سختى بى اندازه وبخل ورزىِ زشت واحتکار منافع است وکالاها را به هر قیمتى که دلشان مى خواهد مى فروشند، در حالى که این کارهاى ایشان براى همه افراد جامعه زیانبار وبراى زمامدار عیب است. پس، از احتکار جلوگیرى کن؛ چرا که رسول خدا صلى الله علیه وآله از آن جلوگیرى مى کرد.
خرید وفروش باید آسان و با موازین عدالت [یا: ترازوهاى درست] و با نرخهایى انجام گیرد که به هیچ یک از طرفین فروشنده وخریدار اجحاف نشود. چنانچه کسى را از احتکار نهى کردى ومع ذلک مرتکب احتکار شد او را کیفر ده تا مایه عبرت دیگران شود، ولى در کیفرش زیاده روى نشود».

:: توجه به مستضعفان

«دیگر آن که: خدا را خدا را، درباره طبقه پایین وبیچاره یعنى مستمندان ونیازمندان وبینوایان وزمینگیران؛ چرا که قانع [آن که بیچارگى اش را اظهار ودست سؤال وگدایى دراز مى کند] ومعترّ [آن که با وجود شدّت احتیاج از سر عزّت نفس دست سؤال دراز نمى کند] در این طبقه است. پس به خاطر خدا حقّى را که خداوند براى این طبقه قرار داده است، پاس بدار.
و بخشى از بیت المال وسهمى از غلاّت زمین هاى غنیمتى اسلام در هر شهرى را به این طبقه اختصاص بده؛ زیرا براى دورترین مسلمانان همانند نزدیکترین آنان سهمى مساوى است وتو مسؤول رعایت آن مى باشى. پس مبادا سرمستى حکومت تو را از رسیدگى به آنان باز بدارد؛ زیرا هرگز داشتن کارهاى فراوان ومهم تو عذرى براى ترک مسؤولیتهاى خُرد وکوچک نخواهد بود.
پس، توجّه خود را از آنان بر مگیر، ومتکبرانه از آنان روى مگردان، وبه امور آنان که به تو دسترسى ندارند وچشمها به آنان با حقارت مى نگرند ودیگران ایشان را کوچک مى شمارند، رسیدگى کن وبراى این اقشار، از افراد مورد اطمینان خود که خداترس وفروتنند فردى را انتخاب کن تا مشکلات آنان را به تو گزارش کنند. سپس در رفع مشکلاتشان به گونه اى عمل کن که نزد خداوند، آن گاه که دیدارش مى کنى، معذور باشى؛ چرا که این گروه از مردم بیش از دیگران نیازمند دادگرى هستند. پس با گزاردن حق همه اینان نزد خداوند عذر وحجّت داشته باش».

:: یتیمان وکودکان

«وبه یتیمان وسالخوردگان نیز که چاره اى ندارند ودست نیاز خواهى بر نمى دارند رسیدگى کن. واین وظیفه اى سنگین بر دوش زمامداران است، هرچند حق، تمامش سنگین است، اما خدا آن را بر مردمى که عاقبت طلبند سبک مى گرداند. پس، در این راه شکیبایى ورزیدند وبه درستى وراستىِ وعده اى که خدا به ایشان داده است اطمینان کردند».

:: نیازمندان

«پاره اى از وقت خود را به نیازمندان اختصاص بده تا در آن وقت شخصاً به کار آنان بپردازى، وهمگان را به حضور پذیر، ودر آن مجلس به خاطر خدایى که تو را آفریده است فروتن باش، وسربازان ونگهبانان وافراد پلیس خود را از تعرّض به آنها باز بدار تا گوینده شان بدون ترس ولرز با تو سخن بگوید؛ چرا که خود بارها از رسول خدا صلى الله علیه وآله شنیدم که مى فرمود: «لن تقدس أمة لا یؤخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متتعتع؛ ملّتى که ضعیف آن حق خود را بى ترس ولرز از قوى نستاند هرگز روى سعادت را نمى بیند».
آن گاه، خشونت ودرشتگرى هاى آنان وناتوانى شان در سخن گفتن را تحمل کن، وتنگ خویى وتکبّرت را از آنان دور ساز تا بدین وسیله خداوند سایه هاى رحمتش را بر تو بگستراند وپاداش طاعتش را بر تو واجب گرداند، آنچه به مردم مى بخشى گوارا داشته باش، واگر چیزى را از کسى باز مى دارى با مهربانى وپوزش خواهى همراه باشد.
پاره اى از امور تو هست که خود تو شخصاً باید انجام بدهى، مانند پاسخ دادن به کارگزارانت در جایى که منشیان تو از پاسخ آنها عاجزند، ومانند برآوردن نیازهاى مردم در همان روزى که به تو عرضه مى کنند ویارانت در رفع آن نیازها ناتوانند.
کار هر روز را همان روز انجام بده؛ زیرا براى هر روزى کارى است».

:: خلوت با خداوند بزرگ

«بهترین اوقات خود ونیکوترین بخش هاى آن را براى ارتباط میان خود وخدا قرار بده، اگرچه همه اوقات، چنانچه با نیت درست همراه باشند ورعیت در آن اوقات در امن وآسایش باشند، براى خداست.
از جمله کارهایى که خاصّ خداوند است وبه وسیله آن دینت را براى خدا خالص مى گردانى برپا داشتن واجبات است که ویژه پروردگار مى باشد. پس، در بخشى از شبانه روزت وجود خود را در اختیار خداوند بگذار، وآن چه را که تو را به خدا نزدیک مى گرداند بى کم وکاست انجام بده هرچند بدنت به رنج افتد».

:: نماز جماعت

«هنگامى که براى مردم به نماز [جماعت] مى ایستى نه رماننده باش ونه تباه کننده [نه با طولانى خواندن نماز مردم را از نماز جماعت گریزان نما ونه چندان تند وسبک برگزار کن که نماز را ناقص به جا آورى]؛ زیرا در میان مردم کسانى هستند که بیمار وناتوانند وکسانى هستند که کار وگرفتارى دارند. زمانى که رسول خدا صلى الله علیه وآله مرا به یمن مى فرستاد از ایشان پرسیدم: چگونه براى مردم نماز بخوانم؟ فرمود: در حد توان ناتوانترین آنان نماز بگزار و با مؤمنان مهربان باش».

:: در میان مردم باش

«هرگز خود را از مردم به مدت طولانى پنهان مدار؛ زیرا، پنهان شدن حکمرانان از مردم شاخه اى از تنگ خویى وکم اطلاعى در امور است، ونهان شدن از مردم زمامداران را از دانستن آن چه بر آنان پوشیده است باز مى دارد و، در نتیجه کار بزرگ در نظرشان کوچک مى نماید وکار کوچک، بزرگ، زیبا زشت وزشت، زیبا، وحق با باطل آمیخته مى شود.
حکمران هم بشر است وآن چه را که مردم از او پنهان بدارند نمى داند، وحق را نیز نشانه هایى نباشد که با آن ها انواع راست از دروغ شناخته شود، وتو از دو حال خارج نیستى: یا انسانى هستى که در راه حق گذشت وبخشش دارى، پس سبب پنهان شدنت از حق واجبى که عطا کنى یا کار نیکویى که انجام دهى چیست؟ یا انسانى مبتلا به بخل هستى؛ که در این صورت بزودى مردم، وقتى از بذل وبخشش تو نومید گردند، از درخواست کردن از تو باز ایستند. از این گذشته، بیشتر کارها ونیازهاى مردم به تو از مواردى است که براى تو رنج وهزینه اى ندارد، مانند شکایت کردن از ستمى یا درخواست انصاف ودادرسى در معامله اى».

:: نور چشمی ممنوع

«دیگر آن که: حکمران را خواصّ ونزدیکانى است که خوى انحصارطلبى ودست اندازى دارند ودر داد وستدها از انصاف بى بهره اند. پس، ریشه اینان را با بریدن اسباب آن بخُشکان، وهرگز به هیچ یک از اطرافیان ونورچشمى هایت زمینى واگذار مکن، ومبادا کسى از آنان از تو تصاحب ملکى را توقع داشته باشد که به مردم همسایه آن زیان زند در حقّابه اى یا کار مشترکى که زحمت وسختى کار آن را به دیگران تحمیل کنند که در این صورت، سودش براى آنان خواهد بود وننگش در دنیا وآخرت براى تو».

:: همیشه با حق باش

«وحق را درباره کسى که سزاوار آن است، از خویش وبیگانه، اجرا کن، ودر این کار شکیبا باش وپاداش از خدا خواه، هرچند در اجراى حق [و عدالت] به خویشاوندان ونزدیکانت زیان رسد، وسختى وگرانى این کار را به خاطر عاقبتش تحمل کن که عاقبت آن خوش وپسندیده است.
اگر رعیت بر تو گمان ستمگرى برد، دلایل کار خویش را براى ایشان توضیح بده و با این روشنگرى ات بدگمانیهاى آنان را از خود دور گردان، که با این رفتار نفس خویش را ریاضت دهى [و به عدالت عادتش دهى]، و با رعیت خویش مهربان شوى، و با این روشنگرى به مقصود خود که همانا قرار دادن آنان در مسیر حق است، نایل آیى.
هرگز صلحى را که دشمنت تو را بدان فرا مى خواند ورضاى خدا نیز در آن است، ردّ مکن؛ چرا که صلح مایه آسایش سپاهیانت وآسوده گشتن تو از دغدغه هایت، وامنیت سرزمینت مى باشد، اما پس از صلح با دشمنت از او کاملا برحذر ومحتاط باش؛ زیرا دشمن گاه براى غافلگیر کردن تو نزدیک مى شود. پس همواره هشیار باش واز خوش گمانى بپرهیز».

:: وفادارى وامانتدارى

«اگر با دشمن خود پیمان بستى یا به او امان دادى به پیمان خویش وفادار بمان وبه زنهارى که داده اى پایبند باش واز عهد وزنهارى که داده اى با جان خویش دفاع کن؛ زیرا که مردم با وجود عقاید گوناگون واندیشه هاى متفاوت بر هیچ یک از واجبات خداوند به اندازه وفاى به عهد واحترام به آن همداستان نیستند.
حتى پیش از اسلام، مشرکان نیز وفاى به عهد را در میان خود لازم مى شمردند چون عواقب ناگوار پیمان شکنى را دریافته بودند. پس در آنچه به عهده گرفته اى خیانت مکن وپیمانت را مشکن، ودشمنت را مفریب؛ چرا که تنها نادان شوربخت است که بر خدا دلیرى وگستاخى مى کند. خداوند پیمان وزنهار خویش را، از سر مهر ورحمتش، مایه امان در میان بندگانش قرار داده است، وحریمى که در استوارى آن بیارمند ودر پناه آن جاى گیرند. پس نه پیمان شکنى رواست ونه خیانت وفریبکارى. وپیمانى مبند که بهانه وعلت تراشى در آن راه داشته باشد، وپیمان محکم واستوار ببند وبه سخنان نابجا وچند پهلو [مانند توریه وتعریض] تکیه مکن».

:: صبر وشکیبایی در مشکلات

«واگر پس از بستن پیمانى که براى خدا مى بایست آن را محترم بشمارى خویشتن را در تنگنا یافتى مبادا بناحق در پى فسخ آن پیمان برآیى؛ چرا که شکیبایى تو بر تنگى ودشوارى کارى که به گشایش وفرجام نیکش امیدوارى بهتر از خیانتى است که از عاقبتش بترسى ویا مؤاخذه خداوند شامل حالت شود ودر دنیا وآخرتت نتوانى از او پوزش بخواهى».

:: از خونریزى بپرهیز

«از بناحق ریختن خونها بپرهیز؛ زیرا که هیچ چیز بسان خونریزى بناحق، کیفر [خداوند] را نزدیک ورنج را بزرگ نکند ونعمت را از کف نبرد وعمر را کوتاه نسازد. ودر روز رستاخیز خداى سبحان ابتدا به داورى میان بندگانى که خونریزى کرده اند مى پردازد.
پس، مبادا که پایه ى قدرت خود را با بناحق ریختن خونها تقویت کنى؛ چرا که خونریزى نه تنها قدرت را به سستى وناتوانى مى کشاند بلکه آن را از میان بر مى دارد وبه دیگران منتقل مى سازد. اگر مرتکب قتل عمدى شدى نه در برابر خدا معذورى نه در برابر من؛ زیرا قتل عمد موجب قصاص مى شود.
واگر دچار خطایى شوى وتازیانه یا شمشیر ریاست تو در کیفر دادن از حدّ بیرون رفت ـ چه آن که در مُشت زدن وبالاتر از آن بیم قتل است ـ مبادا نخوت حکومت تو را از پرداخت خونبها به اولیاى مقتول مانع گردد».

:: خودپسندى ممنوع

«از خودپسندى وتکیه به آنچه موجب خودپسندى تو گردد، واز علاقه به این که مردم تو را بیش از حد بستایند، بپرهیز؛ زیرا این از مطمئن ترین فرصتهاى شیطان است تا نیکى نیکوکاران را نابود گرداند».

:: منت نهادن بر مردم ممنوع

«از این که به خاطر نیکى کردنت به مردم بر آنان منّت نهى یا اقدامات خود را بیش از آن چه هست بزرگ نمایى یا به مردم وعده اى دهى وخلف وعده کنى بپرهیز؛ زیرا که منت نهادن احسان را از بین مى برد، وبزرگنمایى نور حقیقت را مى زداید، وخلفِ وعده موجب خشم خدا ومردم مى شود. خداى متعال فرموده است:
[کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ](14)؛ «نزد خدا بسى منفور است که بگویید وعمل نکنید».
زنهار که پیش از فرا رسیدن زمان کارها به انجام آنها مبادرت ورزى، یا چون زمان آنها فرا رسد در انجام آن ها سستى نمایى، یا هرگاه کارها روشن وشناخته نیست در آنها سرسختى کنى ویا پس از آن که روشن شدند در آنها سستى روا دارى. پس، هر کارى را به جا ودر هنگام خود انجام بده».

:: انحصارطلبی ممنوع

«زنهار از به انحصار درآوردن چیزى که همه مردم در آن سهم یکسان دارند، ویا تغافل از کارى که به تو مربوط مى شود وهمه از آن آگاهند؛ زیرا آنچه را که به ناروا گرفته باشى از چنگ تو در آورند، وزودا که پرده از کارهایت کنار رود وداد مظلوم از تو گرفته شود.
مهار خشمت را در اختیار گیر وبر تندى عصبانیت وضرب دستت وتیزى زبانت مسلّط باش، و با خوددارى از هیجان وبه تأخیر افکندن خشم وتندى خویشتن را از این صفات [مذموم] نگهدار تا آن که خشمت فرو نشیند وبر خود مسلّط شوى، وتو هرگز بر خود مسلّط نشوى مگر آن که بیشتر فکر وذکرت یاد معاد و بازگشت به سوى پروردگارت باشد.
بر توست که همواره حکومتهاى دادگر یا راه ورسمهاى نیکویى که در گذشته بوده یا حدیثى که از پیامبر صلى الله علیه وآله بر جاى مانده یا واجبى را که در قرآن آمده است به یاد آورى وبه آنچه ما بدان عمل مى کرده ایم وتو شاهد آن بوده اى اقتدا کنى وبکوشى تا آنچه را من در این عهدنامه به تو سفارش کردم وبدین وسیله حجت خویش را بر تو تمام ساختم تا آن گاه که نفست به هوى وهوس شتابد، بهانه اى نداشته باشى، پیروى کنى».

:: دعاى پایانی

و از خداوند مسألت مى کنم که، به حق رحمت گسترده اش وقدرت عظیمش بر دادن هر مطلوبى، من وتو را در آنچه مورد رضاى اوست موفق بدارد. از داشتن عذرى آشکار در برابر خودش وخلقش، ونیکنامى در میان بندگانش، وآثار زیبا در بلادش، وبه کمال رساندن نعمتش، وچند چندان گردانیدن کرمش، واین که عاقبت من وتو را به سعادت وشهادت ختم فرماید. [إِنَّا لِلَّهِ وإِنَّـآ إِلَیْهِ راجِعُونَ](15)؛ «ما از خداییم وبه سوى او باز مى گردیم»، سلام ودرود فراوان بر پیامبر خدا صلى الله علیه وآله، وبر خاندان پاک ومطّهر او باد»(16).

:: سفارش به پسر عمویش

امیرمؤمنان على سلام الله علیه هنگامى که عبدالله بن عباس را به جاى خود بر بصره گماشت به او چنین سفارش کرد:
«با همه مردم گشاده رو وفروتن ودادگر باش، واز خشم بپرهیز که خشم هیجانى شوم وشیطانى است. وبدان که آن چه تو را به خدا نزدیک مى کند از آتش دور مى گرداند، وآنچه تو را از خدا دور مى کند به آتش نزدیک مى سازد»(17).

:: نتیجه گیری

آرى، پیشواى دادگر (رئیس کل مسلمانان) این گونه بود واین گونه باید باشد. حکمرانان وکارگزاران نیز باید چنین باشند.
رؤسا وفرماندهان هم باید چنین باشند.
تا امور امّت وجامعه اسلامى بهبود یابد وهمگان از زندگى آزاد ومرفّهى بهره مند شوند واز آرامش وآسودگى خاطر برخوردار گردند.
دیدیم که امیرمؤمنان على سلام الله علیه وقتى عبدالله بن عباس را جانشین خود در بصره مى کند چه توصیه هایى به او مى فرماید.
زمانى کشور اسلامى این گونه بود وحکومتش این چنین، دیگر دولت اسلامى نیازى به دوایر ودفاتر زیاد نداشت؛ چرا که یک والى با تعداد بسیار اندکى پاسدار وپلیس ویک قاضى، براحتى بر کشور حکومت مى کردند وکارها ومشکلات مردم به واسطه همین افراد معدود، بدون معطلى ویا تأخیر وتعلل، رفع ورجوع مى شد. مثلا دو نفر که با هم دعوا داشتند نزد قاضى مى آمدند وقاضى همان روز میانشان قضاوت مى کرد وپى کار خود مى رفتند. دعواها ومرافعات مهمّى در ظرف دقایق ویا ساعاتى اندک حل مى شد وهمگى از حکم قاضى راضى بودند؛ چون همه مى دانستند که قاضى اسلام میان متخاصمین عادلانه داورى مى کند وحق ندارد به خاطر دوستى وامثال آن مرتکب ظلم شود.
در عهد امیرمؤمنان سلام الله علیه، کشور اسلامى با وجود آن عظمت وگستردگى وجمعیت فراوانش، فقط توسط یک رهبر وچند والى وکارگزار وقاضى اداره مى شد بدون آن که حلّ وفصل مرافعه اى به تأخیر افتد یا در صدور حکمى امروز وفردا شود، ویا حق کسى پایمال گردد.
گاه مدتها مى گذشت وکسى براى حل دعوا ومرافعه اى به والى یا قاضى مراجعه نمى کرد. علتش هم آن بود که سیاست اسلامى سیاست خداوند است؛ سیاست آسمانى است؛ سیاست جاودانگى وعقلانیت است؛ سیاستى است که دنیا نظیر آن را در غیر اسلام ندیده وتا ابد هم نخواهد دید.
اما این نظامهاى حکومتى شرقى وغربى که تمام جهان وسیاستمداران آن بر اساس آنها حرکت مى کنند، هم در اصول ومبانى وهم در فروع، بکلى با اسلام ناسازگارند واسلام چیزى از آن ها را به رسمیت نمى شناسد، وخرد وکلان آن ها را تقبیح ومحکوم کرده است.
براى مثال، والى کوفه براى خانه خود حاجب ودربان مى گیرد وچون این خبر به گوش خلیفه مى رسد یک نفر را مى فرستد واتاق حاجب را مى سوزاند وبه والى دستور مى دهد که حق ندارد بیش از یک اتاق داشته باشد.

:: دربان داشتن ممنوع

امیرمؤمنان على سلام الله علیه به کارگزار خود در مکّه (قثم بن عباس) نامه مى نویسد و او را از گرفتن حاجب ودربان منع مى کند ومى فرماید:
«لایکن لک إلى الناس سفیر إلا لسانک، ولا حاجب إلا وجهک ولا تحجبن ذا حاجة عن لقائک بها(18)؛ نباید تو را سفیرى به سوى مردم جز زبانت، وحاجب ودربانى جز رویت باشد، ومبادا نیازمندى را از ملاقاتت منع کنى...».
تاریخ به ما مى گوید که رسول خدا صلى الله علیه وآله با آن که رئیس کل مسلمانان وبزرگترین سیاستمدار مشروع وآسمانى بود وهمه امور دینى ودنیوى مسلمانان بر محور وجود مبارک او مى چرخید، مع ذلک کمترین فرد جامعه هرگاه مى خواست مى توانست با آن حضرت ملاقات کند. پس، چه رسد به افراد پایین تر از پیامبر صلى الله علیه وآله، یعنى امام یا والى یا کارگزار ویا قاضى؟
پیامبر صلى الله علیه وآله هرگز خود را بالاتر از بقیه مردم نمى گرفت، ویا دربان وحاجبى نداشت که مانع ملاقات مسلمانان با ایشان شود، بلکه همانند یکى از خود آنان در میانشان به سر مى برد و با آنها مى گفت ومى شنید(19).

:: همه اینها سیاست است

آیا اینها که گفتیم، جزئى از سیاست نیست؟ آیا سازماندهى اقتصادى، مقررات بهداشتى، قانون فرهنگى، اعطاى آزادیها، مبارزه با جرایم، توسعه کشاورزى وعمران، تحکیم روابط ومناسبات با کشورها، تشکیلات صلح وجنگ، وتعیین سران ومسؤولین دولت وکشور از سیاست نیست؟
آرى، هست؛ از دل سیاست هم هست. تنها آن سیاستى حکیمانه وخردمندانه است که این امور را به گونه اى سازماندهى کند که هم با خرد سازگار باشد هم با احساس وعاطفه. یعنى همان کارى که اسلام کرد.

:: ایده استعمار

این سخن که اسلام ارتباطى با سیاست ندارد بلکه یک نظام معنوى واخلاقى محض است، سخنى است که هم قرآن کریم آن را نفى مى کند، هم سنّت وسیره پاک پیامبر صلى الله علیه وآله وائمه سلام الله علیهم، وهم سیره علما ومراجع دینى پس از آن بزرگواران.
حتى امام هادى سلام الله علیه وقتى مى خواهد به مردم زیارتى را بیاموزد که با آن امامانشان را زیارت کنند، در آن زیارت مى فرماید: «... وساسة العباد وأرکان البلاد...(20)؛ ... وسیاستمداران [و مدبّران] مردم وارکان کشورند...».
این ایده ـ که اسلام با سیاست ارتباطى ندارد ـ زاییده استعمار است وتقریباً کمتر از یک قرن پیش به وجود آمد؛ زیرا، زمانى که استعمارگران توانستند بر کشورهاى اسلامى پنجه افکنند این فکر در میان مسلمانان پیدا شد وشروع به انتشار کرد تا این معنا را به آنان تزریق کنند که دین اسلام یک چیز است وسیاست چیز دیگرى(21)، واز این طریق بتوانند به کشورهاى اسلامى وارد شوند وهر طور مى خواهند عمل کنند. حتى کار به جایى رسید که اگر یک روحانى یا مجتهد مى خواست در برابر اقدامات استعمارگران بایستد، از جانب خود مسلمانان ساده لوح وبى خبر، آماج انتقادات واقع مى شدند که چرا در سیاست دخالت مى کنى؟ پرداختن به مسائل سیاسى وظیفه تو نیست، به نماز ودعایت بپرداز. تو را چه به این چیزها، وامثال این حرفهایى که استعمارگران به آن ها آموخته بودند تا به وسیله آن ها هر صدایى را که خواهان اعلا واعتلاى اسلام شود خاموش کنند، وهرگونه دفاعى از اصول وتعالیم این دین پاک وتوحیدى را خنثى سازند.
به همین دلیل است که مى بینید جوان تحصیلکردهِ با فرهنگ استعمارى، به اسلام به عنوان یک سلسله آیین هاى میان تهى وپوست بى مغز مى نگرد، در صورتى که اسلامى که با آن سیاست نباشد اسلام نیست؛ چنان که سیاستى که بر وفق اسلام نباشد سیاست (به معناى درست آن) نیست.
به سبب همین ایده استعمارى است که بعضى جوانان از هر صدایى که از شرق یا غرب بلند شود استقبال مى کنند وبه هر مکتب یا اندیشه اى که از این دو جا برخیزد، مى گرایند. بعضى به سوى کمونیسم مى روند به خیال این که کمونیسم میان طبقات جامعه برابرى برقرار مى سازد، بى خبر از آن که این اسلام است که حقوق کارگر وکشاورز وفقیر را حفظ کرده است به گونه اى که، از سپیده دم تاریخ تا کنون، نه تاریخ روسیه چنین چیزى را در خواب خود دیده است ونه تاریخ بقیه جهان.
عدّه اى هم مشتاق «نظام بریتانیا» یا «مدنیّت فرانسه» یا «تمدن آمریکا» و... هستند، ونمى دانند که نظامهاى انسانى وحقوق مدنى با ارزشى که در بریتانیا وفرانسه وآمریکا ودیگر جاها هست، در واقع، از اسلام اقتباس شده والبته اسلام از نقاط منفى وفریبکاریهاى موجود در آنها برحذر داشته است.
اگر جوان مسلمان اندک آگاهى واطلاعى از اسلام واقتصادیات وآزادیها وحقوق مدنى وفرهنگ آن و... مى داشت، بیگمان هرگز نیرو وتوان خود را صرف پیاده کردن مکاتب فاسد وبرپا داشتن اندیشه هاى پوسیده، وتقویت نظامهاى ظالمانه اى نمى کرد که هیچ ربطى نه آنها با اسلام دارند ونه اسلام با آن ها دارد وبلکه اسلام از همه آنها بیزار است.


(*). نهج البلاغة، نامه40 «ومن کتاب له سلام الله علیه إلى بعض عمّاله».
(1). نهج البلاغة، نامه 19.
(2). نهج البلاغة، نامه 20.
(3). نهج البلاغة، نامه 21.
(4). نهج البلاغة، نامه 25.
(5). همان.
(6). نهج البلاغة، نامه 27.
(7). همان.
(8). نهج البلاغة، نامه 27.
(9). همان.
(10). همان.
(11). نهج البلاغة، نامه 40.
(12). همان، نامه 46.
(13). نساء: 59.
(14). صفّ: 3.
(15). بقرة: 156.
(16). نهج البلاغة، نامه 53.
(17). نهج البلاغة، نامه 76.
(18). نهج البلاغة، نامه 67، «ومن کتاب له سلام الله علیه الى قثم بن العباس وهو عامله على مکّة».
(19). ر.ک: مکارم الاخلاق، ص16 «فی تواضعه وحیائه صلى الله علیه وآله».
(20). من لایحضره الفقیه، ج2، ص610، زیارة جامعة لجمیع الائمّة<، ح3213.
(21). از جاسوس انگلیسى «خانم بیل» در کتابى که پیرامون تاریخ عراق نوشته نقل شده است که: «مرجع بزرگ دینى سیدمحمدکاظم یزدى… هنگامى که به مقامات ادارى تلگرافى فرستاد واز آنها خواست که فعالیتهاى ضد اسلامى خود را متوقف سازند، در جواب او نوشتند: «شما یک عالم دینى هستید، وبه سیاست کار نداشته باشید».
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد