ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
از پست اینده به برسی کارهای خلفای قبل از
امیرالمومنین می پردازم تا عقل سلیم و بی غرض خود نتیجه بگیرد که چه کسی
شایسته ی خلافت بعد از رسول الله صلی الله علیه واله وسلم بود .
حدیثی
است که اهل حدیث و رجال از عامه به صحت آن اعتراف کرده اند و خلاصه ان
اینست که جمعی نزد ابن عباس امدند در حالی که به امیرالمومنین علیه السلام
ناروا میگفتند .
ابن عباس گفت ناروا برای کسی میگویند که برای او ده فضیلت است که برای احدی نیست .
1)
در جنگ خیبر که دیگران رفتند و عاجزانه برگشتند رسول خدا فرمود کسی را
میفرستم که هرگز خدا او را خوار و ذلیل نکرد او دوست دارد خدا و رسول را
و خدا و رسول دوست د ار او هستند. همگی گردن کشیدند که چنین کسی کیست ؟
پس فرمود علی کجاست ؟ ان حضرت با چشم رمد دیده امد بعد از شفای چشم به
دست رسول خدا ان حضرت رایت را سه مرتبه به اهتزار دراورد و به دست علی
علی علیه السلام داد.
2)رسول خدا ابوبکر را با سوره برائت به سوی
مشرکین فرستاد پس علی را پشت سر او فرستاد و سوره را از او گرفت و
فرمود سوره را نمیبرد مگر مردی که او از من است و من از اویم.
3)رسول
خدا فرمود کدامیک از شما با من در دنیا و اخرت مولات میکنید ؟ کسی
نپذیرفت به علی فرمود تو ولی من هستی در دنیا و اخرت.
4)علی اول کسی بود که بعد از خدیجه ایمان اورد .
5)
رسول خدا جامه خود را بر چهار نفر انداخت بر علی و فاطمه و حسن و حسین
علیهم السلام و فرمود انمما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم
تطهیرا
6)علی ان کسی بود که جان خود را فدای جان رسول الله کرد و
جامه او را پوشید و شب بر جای او خوابید و تا صبح مشرکین به گمان
پیغمبر او را سنگباران کردند.
7) در غزوه تبوک علی را در میدنه به جای خود گذاشت چون از فراغ رسول خدا در ان سفر گریه کرد فرمود ایا راضی نمیشوی که منزلت تو نسبت به من همان منزلت هارون باشد نسبت به موسی مگر انکه که بعد از من پیغمبری نیست همانا سزاوار نیست که من بروم مگر این که تو خلیفه من باشی
تسلیت گویم تو را آقا پذیرا می شوی؟
چشم گریان ت کنم ، راضی تو از ما می شوی؟
تسلیت مولا،که داغت تازه شد در این زمان
فاطمیه آمد و شد قامت زهرا کمان
تسلیت از بابت توهین های آن عمر
بابت آن سیلی و آن قصه ی مسمار در
تسلیت ها من بگویم بهر آن ضرب لگد
چون که آن نامرد دون بر مادرت زهرا بزد
من بگویم سینه اش از زخم میخ در چه شد ؟
یا از آن محنت که موجب بر سقوط غنچه شد
تسلیت چون ضربه ی شلاق بر بازو نشست
شد کبود و غصه ها چون زخم در دلها نشست
آن ملاعین زمان ناموس حق را حد زدند
معذرت از جمله ام ، چون مادرت بی حد زدند
چون که دست آن لعین بر صورت زهرا نشست
اشک و خون یکجا به قلب پر غم مولا نشست
سلام برادر وبتون عالیه انشالله موفق باشین
یامهدی
سلام
ممنون از نظر زیبایتان
بازم به ما سری بزن خوشحال میشیم
التماس دعای فراوان