ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
مرحوم محدّث قمی، اقوال محدّثان بزرگ اهل تشیّع و تسنّن درباره شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها و عاملان به شهادت رساندن حضرت را در کتاب بیت الاحزان{1} ذکر کرده که خلاصهای از آن چنین است:
1. ابو محمد بن عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری، از عالمان معروف اهل تسنّن در کتاب الامامْ و السیاسه مینویسد: ابوبکر دستور داد عدّهای از اصحاب را که با او بیعت نکرده بودند، برای گرفتن بیعت حاضر کنند؛ ولی افراد ابوبکر آنها را نزد امام علی(ع) یافتند. در این هنگام عمر به خانه حضرت علی(ع) رفت و فریاد زد: بیرون بیایید. وگرنه سوگند به کسی که جان عمر در دست او است، خانه را با اهل آن به آتش میکشم. بعضی از حاضران به عمر گفتند: حضرت فاطمه(س) در این خانه است. عمر گفت:
اگر فاطمه هم در خانه باشد، باز هم آن را آتش میزنم.{2}
2.
دانشمند معروف اهل تسنّن، ابن ابی الحدید در شرح نهجالبلاغه مینویسد: در
فتح مکّه( سال ششم هجری) شخصی به نام هبار بن أسوده، زینب دختر رسول خدا(ص)
را که در محمل نشسته بود، با نیزه ترسانیده ،و سبب شده بود که وی فرزندش
را سقط کند. پیامبر(ص) برای خون هبار احترام قائل نشد، و او را به اعدام
محکوم کرد.{3} ابن ابی الحدید میگوید: من این خبر را برای استادم ابو جعفر
نقیب نقل کردم. استادم فرمود:
اگر رسول خدا ریختن خون هبار بن أسود را جایز بداند از آن رو که او زینب را ترسانیده و سبب سقط جنین او شده، لازمه این حکم آن است که اگر حضرت پیامبر زنده بود، ریختن خون آن کس را که حضرت فاطمه(س) را ترسانیده بود به طوری که سبب سقط فرزند حضرت شد نیز جایز میدانست.{4}
میر حامد حسین هندی، در کتاب عبقات الانوار، از کتاب
الوافی بالوفیات، تألیف صلاحالدین صفدی که از عالمان اهل تسنّن است، در
شرح زندگی نظام از استادان و عالمان بزرگ اهل تسنّن نقل میکند که نظام گفت:
پیامبر تصریح کرد که مقام امامت از آن علی(ع) است و حضرت را به فرمان حق
تعالی برای امامت معرّفی کرد؛ به طوری که همه اصحاب از آن آگاه شدند؛ ولی
عمر آن را به سبب ابوبکر، کتمان کرد. وی در ادامه سخن میگوید:
عمر در روز بیعت با ابوبکر به پهلوی حضرت فاطمه(س) ضربه زد که بر اثر آن، محسن فاطمه سقط شد/
محدّث قمی در بیت الاحزان مینویسد: محمد بن جریر طبری امامی
به سند معتبر از ابو بصیر نقل میکند که امام صادق(ع) فرمود: حضرت فاطمه(س)
روز سهشنبه، سوم جمادی الثانی، سال یازدهم هجری از دنیا رفت و علّت وفات
حضرت، ضربت قنفذ غلام عمر بن خطاب بود که به دستور عمر با غلاف شمشیر به
حضرت ضربه زد؛ به طوری که فرزندش محسن سقط شد و همین امر، بیماری شدید حضرت
را در پی داشت.{5}
همچنین نامه عمر به معاویه که شرح این حادثه را
به طور گسترده بیان میکند، خواندنی است. مشروح این نامه را علاّمه مجلسی،
در کتاب بحارالانوار، ج 8، ص 222، چاپ قدیم از کتاب دلائل الامامه، ج 2 نقل
کرده است/
اقوال دیگری از عالمان تسنّن و تشیّع در این زمینه نقل
شده است که مجالی برای نقل آن نیست. به هر حال، از مجموع آرای ناقلان این
حادثه استفاده میشود این واقعه دردناک که آن افراد برای حضرت زهرا(س) پیش
آوردند. سرانجام سبب شهادت آن اسوه تقوا و هدایت شد/
| ||||
|
در روایاتی انتقام گیری اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السّلام) نسبت به قاتلان بی بی دو عالم حضرت زهرا (سلام الله علیها) اینگونه به تصویر کشیده شده است که ما در اینجا دو نمونه را متذکّر می شویم:
امام زمان (ارواحنا فده)
حضرت ولی عصر (عجلاللَّه تعالی فرجه الشریف) در طول عمرش بیش از سایر ائمه مظلومیت مادر را یاد میکند و روزی که ظهور میکند، به مدینه میآید و نالهها و استغاثههای فاطمه (علیهاالسلام) را متذکر میگردد و میگوید: ای مادر! امروز از قاتلانت انتقام میگیرم و آنان را به سزای اعمالشان میرسانم. آنگاه به سراغ قبر قاتلان او (ابوبکر و عمر) آید و با اذن خدا آن دو را زنده میکند و سؤال کند: به چه جرمی مادرم را مصدوم و مجروح کردید؟ بچهاش را کشتید؟ خانهاش را مورد تهاجم قرار دادید؟ سپس با شمشیری که در دست دارد آنان را به قتل میرساند و جسدشان را به آتش میکشد و خاکسترشان را بر باد میدهد…. [۲]
حضرت امام جواد (علیه السّلام)
طبری آورده است:
زکریّا بن آدم قمّی گفته است: خدمت امام رضا (علیه السّلام) بودم که امام جواد (علیه السلام) را آورند، در حالی که سنّ شریفش زیر چهار سال بود، پس دست مبارکش را بر زمین نهاد و سر را به طرف آسمان بلند کرد و در اندیشهای دراز فرو رفت، امام رضا (علیه السلام) به او فرمود: فدایت شوم! چه چیز اندیشهات را به درازا کشانید؟
گفت: ظلم و ستمهایی که به مادرم فاطمه روا داشتند! به خدا سوگند! آن دو را از قبر بیرون میکشم، آتش میزنم، ذرّات وجودشان را میپراکنم و به دریا میریزم، پس امام رضا (علیه السّلام) او را به نزد خود طلبید و در آغوش کشید و میان دو چشمش را بوسید و فرمود: پدر و مادرم به فدایت! تو شایسته آن ـ امامت ـ هستی.
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
متن عربی حدیث دوّم: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ آدَمَ قَالَ إِنِّی لَعِنْدَ الرِّضَا إِذْ جِیءَ بِأَبِی جَعْفَرٍ ع وَ سِنُّهُ أَقَلُّ مِنْ أَرْبَعِ سِنِینَ فَضَرَبَ بِیَدِهِ إِلَى الْأَرْضِ وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَأَطَالَ الْفِکْرَ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع بِنَفْسِی فَلِمَ طَالَ فِکْرُکَ فَقَالَ فِیمَا صُنِعَ بِأُمِّی فَاطِمَةَ أَمَا وَ اللَّهِ لَأُخْرِجَنَّهُمَا ثُمَّ لَأُحْرِقَنَّهُمَا ثُمَّ لَأُذْرِیَنَّهُمَا ثُمَّ لَأَنْسِفَنَّهُمَا فِی الْیَمِّ نَسْفاً فَاسْتَدْنَاهُ وَ قَبَّلَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ قَالَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَنْتَ لَهَا یَعْنِی الْإِمَامَة. [۱]
[۱]. دلائلالامامة، ۴۰۰ ح۳۵۸، بحار الأنوار، ج۵۰، ص۵۹، ح۹ ۳ به نقل از فرهنگ جامع سخنان امام جواد علیه السلام، ص۳۵٫
[۲]. بحارالأنوار، ج ۵۲، ص
۳۸۶٫