هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

درد دل با عمه امام زمان عجل الله تعالی فرجه ؛

درد دل با عمه امام زمان عجل الله تعالی فرجه

کدام جمعه دعا مستجاب خواهد شد

سوار منتقـم پا در رکاب خواهد شد



گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی

با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید

گفتمش تصویری از لیلی و مجنون را بکش

عکس حیدر (ع ) در کنار حضرت زهرا (س) کشید

گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن

دربیابان بلا تصویری از سقا کشید

گفتمش سختی و درد وآه گشته حاصلم

گریه کرد آهی کشید و زینب کبری (س) کشید

 


زینب کبری سلام الله علیها


 

حضرت زینب علیهاالسلام

خانم ! دلم گرفته ، سینه ام به تنگ آمده ... گریه می کنم

 بگذار اول گریه هایم را بکنم، غریبانه در کنار توى غریب ضجه بزنم. نگو سلامت کو، بگذار زار بزنم ... ،

این بغض چند ساله است. این بغض اگر در کنار تو سرباز نکند، اگر با تو به گریه ننشیند، پس کى و کجا ابر دلم بارانی شود؟  

آری سلام نکرده ام!

 نگو سلامت کو؟ ادبت کجا رفت؟

دلم ترکیده ، بغضم منفجر شده ، کلامم جوهر سخن ندارد ... گریه می کنم

آری باید مؤدبانه مى گفتم:

 السلام علیک یا بنت فاطمة الزهرا...  

اما براى کسى که بغض نهفته از امتى نامرد، از حادثه ای عظیم، از اسارتی ..... گلویش را مى فشرد، و .....

بله در کنار تو آرام و قرار مقدور است؟؟؟

پس حق دارم سلام را فراموش و گریه کنم!

آنچه بر شما در کربلا و کوفه و شام گذشت ، جراحتى بر دلهامان نهاده که مرهمی ندارد.

و این زخم جاودان خواهد ماند.

شنیده ام این روزها آزاد شده اید و عازم نینوا !

پایان اسارت اهل بیت علیهم السلام

خانم جان! وقتی به دیدن حسینتان رسیدید آیا خودتان می ایستید و سلام می کنید؟

آری توان برای تشریفات نیست

گریه می کنید..... پس من هم گریه می کنم...

ســلام

السلام علیک یا ام المصائب یا زینب! 

پس نگو چرا گریه مى کنى اى داغدار هر چه مصیبت! ام المصائب! زینب بزرگ!

مگر یادمان رفته است وقتى که طلوع سر مبارک برادر را بر کنگره هاى نیزه دیدى چه کردى؟  

«السلام علیک یا من نطحت جبینها بمقدم المحمل، اذارات رأس سیدالشهداء و یخرج الدم من تحت قناعها و من محملها، بحیث یرى من حولها الاعداء» 

مگر تو نبودى که به داغ برادر سر بر ستونهاى محمل زدى؟ مگر سلامت سر خویش را تاب آوردى آنگاه که سر خونین برادر را بر بام نیزه ها لغزان یافتى؟ آن خون که مقنعه ات را گرفته بود و از زیر کجاوه ات بر زمین مى ریخت خون که بود؟ تو که روى دخترکان یتیم را هم از دشمن پوشاندى چه مصیبتى عنان از کفت ربود که دشمنان خون جبین تو را در زیر سم ستوران دیدند.

 

سلام بر تو! سلام بر زنى که دشمن خون سرش را بر ستونهاى کجاوه دید ولى تضرعش را ندید! مگر نه ابراهیم خلیل پیش از تو گریست؟ مگر نه داغ تو جگر نوح را سوزاند؟ مگر نه اسارتت آتش به جان موسى زد؟

«و بکى لمصابها ابراهیم الخلیل و نوح و موسى الکلیم.» 

و مگر نه خداوندى که به شهادت حسین عاشقانه مى نگریست اسارت تو کوههاى خشمش را لرزاند و اقیانوس آرام صبرش متلاطم کرد؟

«و غضب بسببها الرب الجلیل.» 

پس بگذار گریه کنم اى حامى ولایت مظلوم! و ای کاروان سالار کاروان غیرت و شرف و عزت. و چگونه آرام بگیرم بر مصیبتى که حتى سمهاى اسبان را از اشک چشمانشان تر کرد.

«و راى الناس دموع الخیل تنحدر على حوافرها على التحقیق...» 

اگر نمی دانستم که على با تو دردانه خویش چه مى کرد، اگر نخوانده بودم که حتى براى زیارت قبر پیغمبر، حسن و حسین علیهم السلام را از پس و پیش به همراهت مى فرستاد و تو را شبانه راهى زیارت مى کرد که مبادا چشم نامحرمى به هیأت مقدس تو بیفتد، اگر ندانسته بودم این همه را شاید بدن کبود از زخم تازیانه ها و قامت خمتان اینگونه خاکسترمان نمى کرد.  

و آنگاه که بر شتر بى جهاز آنسان سوارت کردند این جمله را هرگز نمى گفتى که: «اخى ابالفضل، انت الذى رکبتنى اذا اردت الخروج من المدینه.» برادرم! ابالفضل به هنگام خروج از مدینه تو بودى که مرا بر مرکب بنشانى...


عمه جان!مى دانى که این کلام تو با جگر ما چه کرد؟ عمه جان! زینب! چشمى بر مصیبتهاى شما گریه مى کند و چشمى بر حلمتان.

 

چشمى نگاه تو را گریه مى کند و لرزش قلب تو را بر پیکر مظلوم عریان به خاک غلطیده برادر و چشمى دیگر باز، نگاه حلیمانه و عارفانه تو را و قلب استوار تو را و نیز کلام شکننده تو را به ابن زیاد که

«ما رأیت الا جمیلا.»

 چشمى بر این کلام تو مى گرید در مصیبت حسینى که «و احزناه علیک یا اباعبدالله» و چشمى دیگر بر این حلم تو که «و الى الله المشتکى»!

کسى پیکر خون آلود برادر را بر خاک نظاره کند، بى عمامه و عبا و رداء و اعضاى تکه تکه شده، و تنها جدش را به شهادت بطلبد؟ و تنها به خدا شکایت کند؟... الله اکبر! خواهد ببیند که «هذاالحسین بالعراء مسلوب العمامه و الرداء، مقطع الاعضاء» و... و فقط بگوید «و الى الله المشتکى»!  


السلام علیک ایتها البعیدة من الاوطان، السلام علیک ایتها الاسیره فى البلدان، السلام علیک ایتها المتحیره فى خرابة شام. 

سلام بر تو اى بانوى غریب دور از وطن، سلام بر تو اى اسیر شهر به شهر و اى زندانى وادى به وادى، سلام بر تو اى که در خرابه شام مسکن گزیدى. سلام بر تحیر تو به هنگام دیدن سر برادر و سلام بر تسلط تو، سلام بر صبر تو و سکوت تو و فریاد تو و قنوت تو! سلام بر تعبد تو! سلام بر آخرین کلام حسین با تو!


یا اختاه! لاتنسانى فى نافلة اللیل، خواهرم در نماز شب فراموشم نکن! 


سلام بر ملتمس دعاى حسین! سلام بر نمازهاى شبانه بى انقطاع تو! سلام بر روح بزرگوار تو، مسجود فرشتگان آسمانها، صلى علیک ملائکة السماء. 

سلام بر تو اى پیامبر عمیقترین ایثار و اى جلوه گرانقیترین انفاق. کردار عاشوراى تو براى همیشه انگشت تحیر تاریخ را بر دهان چفت کرده است. همراهمیت با برادر، بر زمین چکیدنت با قطره قطره خون هر شهید، تحملت، استقامتت، سکوتت، فریادت، خلوصت، عشقت، معرفتت، توحیدت، ارادتت، ادبت، بصیرتت، یقینت، صبرت، رضایتت، شکرت، حیاتت، صدقت، تواضعت، امیدت، فتوتت، زهدت، خشوعت، تهذیبت، توکلت، تفویضت، تسلیمت، صفایت، سرورت، تفکرت و اعتقادت و جودت و سخایت و حجابت و عفتت و... همه و همه شگفتى تاریخ را برانگیخته است. و هر کدام از صفات متجلیت در عاشورا کتبى را در منازل سلوک رقم زده است آنچنانکه تاریخ راسخانه به این اعتقاد نایل آمده است که اگر هرکدام از صفات تو را خداوند در انسانى کامل متجلى مى ساخت و حضورش را تا دقایق آخر اسارت و پس از آن تضمین مى فرمود محال بود که این هزار انسان کامل، ذره اى از عظمت و شکوه تو را در آن روز بتوانند تبیین و تداعى کنند. اینها همه شگفتى تاریخ را سبب شده اند، اما آنچه تاریخ را سبب شده اند، اما آنچه تاریخ را از ثبت وقایع عاشورا عاجز نموده است:


 اعجاز توست در کربلا. 


تردید نیست که خدا نه تنها به تماشاى عاشقانه عاشورا ایستاده بود که ملائک و آفرینش را براى نگرش این شکوه بسیج کرده بود. روز عاشورا روز فخر خداوند، و روز اثبات مدعاى «انى اعلم ما لا تعلمون» بود. انبیاء همگى چشم تواضع به رفتار تو در کنار حسین دوخته بودند. خداوند رحمان ذوالجلال، انبیاء و فرشتگان و برترین زنان و مردان تاریخ همگى مى دیدند که: 


هر شهید از فراز اسبى بر زمین مى غلطدید، هر جوان و کودکى که شهادت را در آغوش مى کشد زینب سلام الله علیها بى درنگ سرش را به دامن مى گیرد و خون از چهره اش مى سترد. همگى مى دیدند که بر جنازه على اکبر حسین، زینب افتاده است و فریاد «وااماه» او عرش را به لرزه در آورده است. در شهادت على اصغر بى تابى هزاران مادر بر قلب زینب تنها چنگ مى زند، زینب برجنازه فرزند برادر فریاد «وااماه» سر مى دهد و این حسین است که او را از جنازه فرزند خویش بلند مى کند و التیامش مى بخشد و به آرامشش دعوت مى کند.

حسین اشک شهادت فرزند خویش از چشمان عمه مى سترد. 


اما مگر زینب دو شاخه شمشاد و آلاله، دو جوان به همراه نیاورده است؟ مگر زینب آخرین فریاد جوانهاى خویش را در بیکران صحرا نمى شنود؟

مگر زخم خوردنشان را، تکه تکه شدنشان را و جان دادنشان را از روزنه هاى خیمه نمى بیند؟ چرا گام از خیمه بیرون نمى نهد، چرا سر جوان و فرزند خویش را به دامن نمى گیرد؟


کجاست عواطف مادرى این زن؟ چرا فقط حسین بر بالین این دو شهید زانو مى زند؟ همو که شهادت فرزندان حسین برادر، حسین امام را آنچنان ضجه مى زند که حسین را بى تاب مى کند و نگران ایستادن نبض او. همو که مهربانى تمامى مادران را یکجا در بوسه اى خلاصه مى کند و نثار پیشانى برادر زاده، چرا بر جنازه فرزند خود حتى حاضر نمى شود؟

کجاست مادر عون و محمد؟...


او نمی آید تا نکند حسین از دیدن خواهر شرمنده شود... 


 

 

 به عظمت خداوند سوگند مرا توان ژرفاى درک این عظمت نیست، چه رسد به بیان آن. فقط کاش مى دانستم که خدا با مشاهده این صحنه چه کرد، کاش مى دانستم که باد، خاکستر قلب فرشتگان را در احتراق دیار این شکوه به کجا برد؟

و کاش لبخند رضایت فاطمه مادر و نگاه افتخارآمیز پدر، على را در این لحظه، نقاش آفرینش به تصویر مى کشید.

پس برای همیشه تاریخ گریه می کنم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد