سعادت و شقاوت

و چیست آن حقیقت که پیر در خشت خام می­بیند و جوان در آینه ­ی صاف و زلال زندگیش نمی­بیند و نمی­یابد؛ گویی غفلت و سرمستی چنان گریبان­اش را گرفته که شهپر پروازِ درکش را شکسته است.

و گاه زمان می­گذرد­ و شیطان هم­چنان به عهد شوم خود وفاداری می­کند؛


عهد گم­راه کردن و دور کردن از این حقیقت.


و تنها آخرین تلنگر است که چشم حقیقت­بین و پر پرواز آدمی را می­گشاید؛ اما…


اما افسوس که دیگر دیر است…


مرگ فرا رسیده است.


سخن از کیمیایی است گران­بها که سرنوشت آدمی را رقم می­زند و به زندگی او جهت می­بخشد.


سعادت، خوشبختی، سربلندی و…


این هاست آرزوهای بشر امروز و دیروز. این هاست همان چیزهایی که بشر را در راهِ یافتن آن مصرّ می­کند.


تاریخ بشریّت مجموعه­ای است از سرنوشت انسان­هایی که به این کیمیای بی­مثال رسیده­اند و انسان هایی که آرزوی این گوهر را به گور برده­اند و سرنوشت شومشان در تاریخ به ثبت رسیده است.


هدف زیبای همه­ی مکتب­های بشری رسیدن به این حقیقت است که:


راه سعادت و خوشبختی ابدی آدمی در چیست؟


کدامین منش و روش در رسیدن به این آرزوی دیرینه و شیرین مفید و کاراست؟


و سرنوشت همه­ی بافته­های بشری یک چیز بیش­تر نیست:


شکست!


و گواه زنده و جاوید این سخن قاطعانه سرنوشت شوم انسان­هایی است که به اتّکای نفس خود در راه رسیدن به کمال و خوش­بختی و سعادت شکست خورده­اند و در بن­بست زندگی سر تسلیم و اعتراف خود را به زیر افکنده­اند.


اما به راستی در این وانفسای تحیّر،


در این میدان پر ماجرای خوف و رجا،


در این دنیای هزار و یک­رنگ


و در زیر سنگ آسیای روزگار که از آن صدایِ خرد شدنِ استخوانِ انسان­های شکست خورده و نا فرجام به گوش می­رسد،


کدامین پناهگاه و ملجاء است که می­توان به آن اعتماد کرد و سرنوشت خود را به دست آن سپرد؟


کدامین راه است که در این هزار راهه­ی زندگی شاه­راه نجات و سعادت است؟


کدامین باور و عقیده است که به ذهن آشفته و جست­و­جوگر آدمی آرامش می­بخشد؟


و من بی­گمان به فتوای عقل و به خواهش خِرد، خود را به خالق یکتا خواهم سپرد!


به دور از انصاف است که دست کمک و ناتوانی را جز به درگاه بخشنده­ی او به سوی دیگری دراز کرد.


بی­گمان تو نیز این راه را برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت خود بر خواهی گزید.


مگر نه این است که او خالق ما و آگاه به ظاهر و باطن ماست؟


مگر نه این است که او مبدأ و منشأ هر خیر است و خیرخواه آدمی؟


پس چه راهی بهتر از پناه بردن در آغوش مدد الاهی؟


آری، کلام الاهی است شاه­راه سعادت و نجات بشریّت!


همان شاه­راهی که خشت خام پیر و آینه­ی زلال جوانی و حرف­های نهفته یا نگفته را در غالب کلمات نورانی الاهی بیان می­کند؛


کلماتی از جانب خدا و بر لسان پیامبر خدا صلی­ الله­ علیه­ و­آله برای راهنمایی بندگان!


شاید بارها و بارها این آیات را شنیده­اید:


﴿ وَالْعَصْرِ * اِنَّ الْاِنْسانَ لَفی خُسْرٍ * اِلَّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوا بِالصَّبْرِ ﴾


﴿ قسم به عصر* همانا انسان در ضرر و زیان است * مگر کسانی که به خدا ایمان آورده، عمل صالح انجام دادند و هم­دیگر را به حق دعوت نمودند و به صبر و پایداری توصیه کردند.﴾


چه قاطعانه سرنوشت آدمی در این آیات رقم می­خورد و چه یقین و اطمینانی در میان این کلمات موج می­زند!


آیا به­راستی با رعایت همین اصول صریح و روشن، سعادت و نیک­بختی نصیب انسان می­شود؟


ایمان و عمل صالح، حق و صبر!


آیا می­توان با قدم نهادن در این راه به سعادت رسید؟


بی­گمان باید گفت: آری! می­توان؛ اما…


اما حقیقتاً، کدامین عمل، صالح است؟


 معنای حقیقی ایمان چیست؟

صبر در چه راهی و بر چه امری کلید حلّ این ماجراست؟


بیایید پاسخ سؤالات خود را از زبان همتای قرآن بشنویم؛ همو که سینه­اش گنجینه­ی حقایق و معارف قرآن است و از قرآن جدا نیست؛[۱]


همو که آگاه به حقیقت قرآن است و اراده­ی خدا بر این قرار گرفته که حقیقت این کلام آسمانی از او خواسته شود:


امام معصوم…


در یک کلام باید گفت که امام صادق علیه­ السلام، حضرت مهدی علیه­ السلام را راه­گشای رسیدن به این سعادت و خوش­بختی معرفی نموده­اند.


در ذیل آیات شریفه­ی سوره­ی عصر، حدیثی از امام صادق علیه­السلام نقل شده که منظور از عصر، عصر خروج قائم علیه ­السلام است و منظور از کسانی­که در ضرر و زیان اند، دشمنان اهل بیت علیهم ­السلام می­باشند. هم­چنین صبری که در این آیات از آن صحبت شده، مربوط به صبر کردن در دوران فترت است (زمان غیبت که عقاید در آن سست می­شود.)[۲]


رهایی از خسران ابدی چنگ زدن به دامن محبت آن عزیز و دل سپردن به حضرتش می باشد.


آری! این بار هم سخن از امام زمانِ من و توست.


این همه گفتیم و شنیدیم تا دوباره از شما بگوییم، ای حقیقت سعادت و خوش­بختی!


مگر جز این است که به راه شما نیامدن و دل به غیر شما سپردن، حاصلش در­به­دری و بی­خبری است؟!


مگر غیر از این است که  شمایید راه خدا؟![۳]


مگر غیر از این است که اطاعت از فرامین شما، سعادت و سرپیچی از شما شقاوت است؟![۴]


مگر حق، چیزی جز لب­خند رضایت و باطل جز قهر و خشم شماست؟![۵]


حقیقتاً که جز این نیست و نخواهد بود.


پس ای مهربان­تر از پدر و ای دل­سوزتر از مادر! ای رفیق شفیق و بی­مثال![۶]


کمکم کن تا در راه دل­دادگی و اطاعت­ات گام بر دارم و سربلند باشم.


خداوندا! توفیق­ام ده تا در راه اطاعت حجت­ات پیروز باشم و سعادت دنیا و آخرت را با تمام وجود درک کنم و لب­خند رضایت را بر لبان حجت­ات بنشانم!…


آمین!


[۱]. اشاره به حدیث ثقلین که پیامبر اکرم صلی­الله­علیه­وآله فرمودند: « اِنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ: کِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی اَهلَ بَیتی…»


[۲]. کمال الدین و تمام النعمة۲: ۶۵۶٫


[۳].« اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَبیلَ اللهِ الَّذی مَنْ سَلَکَ غَیْرَهُ هَلَکَ »؛ مفاتیح الجنان، زیارت امام عصر علیه السلام.


[۴]. « یا مَولایَ شَقِیَ مَن خالَفَکُمْ وَ سَعِدَ مَن اَطاعَکُمْ »؛ فرازی از زیارت آل یاسین.


[۵]. « اَلْحَقُّ ما رضیتُمُوهُ وَ الْباطِلُ ما سَخِتْطُمُوهُ »؛ فرازی از زیارت آل یاسین.


[۶]. کافی۱: ۲۰۱-۲۰۳:« اَلاِمامُ الاَنیسُ الرَّفیقُ وَ…»؛ حدیثی از امام رضا علیه السلام.
---