هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

فدک در فراز و نشیب ، نقد و بررسى حدیث انحصارى، دو نکته درباره حافظ ابن خراش


دو نکته درباره حافظ ابن خراش


با توجّه به شرح حالى که از حافظ ابن خراش آوردیم، اکنون نظر نگارنده نامه، و همچنین خوانندگان را در مورد او به دو نکته جلب مى نماییم:


نکته یکم: عدم اعتماد مصلحتى


حافظ خطیب بغدادى نیز به شرح حال ابن خراش مى پردازد. وى پس از ذکر مشایخ و راویان در توصیف وى چنین مى نویسد:

ابن خراش از کسانى است که براى اخذ حدیث سفرهاى زیادى را به عراق، شام، مصر و خراسان رفته است. او به قدرت حافظه و شناخت حدیث وصف شده است.


گفتنى است که خطیب بغدادى سخن ابن خراش را درباره حدیث «إنّا معاشر الأنبیاء» نقل نکرده است. فقط همان را که ذهبى از ابن عَدى و او از عبدان روایت کرده نقل نموده است. البتّه همان روایت را نیز تحریف کرده و متن آن را تغییر داده و چنین نوشته است:
  ادامه مطلب ...

فدک در فراز و نشیب ، نقد و بررسى حدیث انحصارى، نگاهى به شرح حال حافظ ابن خراش



نگاهى به شرح حال حافظ ابن خراش


در این جا بهتر است که سخن حافظ ذهبى را در شرح حال حافظ عبدالرحمان بن یوسف بن خراش مرور کنیم. ذهبى در شرح حال این حافظ بزرگ مى نویسد:


ابن خراش ابو محمّد عبدالرحمان بن یوسف بن سعید بن خراش مَرْوَزى بغدادى، حافظ، فاضل و ناقد از فلان و فلان حدیث نقل کرده است. ابو سهل قَطّان، ابو العبّاس ابن عُقده، بکر بن محمّد صیرفى و برخى دیگر نیز از او حدیث نقل کرده اند.

بکر بن محمّد درباره او مى گوید: از ابن خراش شنیدم که مى گفت: براى اخذ حدیث و به دست آوردن آن (متحمل رنج ها شدم تا جایى که) پنج بار ادرار خود را نوشیده ام!


ابو نعیم در مورد ابن خراش مى گوید:


در قدرت حافظه، کسى را تواناتر از ابن خراش ندیدم.

  ادامه مطلب ...

فدک در فراز و نشیب ، نقد و بررسى حدیث انحصارى، محور هشتم: تکذیب صریح حدیث توسّط حافظ ابن خراش


محور هشتم: تکذیب صریح حدیث توسّط حافظ ابن خراش


محور پایانى بحث و بررسى این حدیث، کاوش در راویان این حدیث است.
همان گونه که در محور چهارم گفتیم: برخى از حافظان بزرگ، راویان حدیث «إنّا معاشر الأنبیاء» را به دروغگویى متّهم کرده اند، و یکى از راویان آن، مالک بن اوس است.

فراتر این که حافظ ابن خراش که یکى از حافظان بزرگ از دانشمندان اهل تسنّن در قرن سوم است بر بطلان حدیث «إنّا معاشر الأنبیاء لا نورث...» و بر متّهم بودن مالک بن اوس به دروغگویى به طور خاص، تصریح نموده است.


کتب و تألیفات آیت الله سید علی حسینی میلانی (مد ظله)کتاب های اعتقادی آیت الله سید علی حسینی میلانی (مد ظله) فدک در فراز و نشیب

فدک در فراز و نشیب ، نقد و بررسى حدیث انحصارى، محور هفتم: تکذیب عملى عمر بن عبدالعزیز و دیگران


محور هفتم: تکذیب عملى عمر بن عبدالعزیز و دیگران


هفتمین محور مورد بررسى درباره این حدیث، تکذیب عملى برخى زمامداران است. عمر بن عبدالعزیز با باز گرداندن فدک به فرزندان زهرا علیها السلام و به همان صورت اولش، به طور عملى این حدیث را دروغ شمرد; و البته ماجراى عمر بن عبدالعزیز از قضایاى ثابت شده تاریخ است. همچنین رفتار برخى دیگر از زمامداران که در کتاب هاى مفصّل نقل شده، گویاى این مطلب است.


کتب و تألیفات آیت الله سید علی حسینی میلانی (مد ظله)کتاب های اعتقادی آیت الله سید علی حسینی میلانی (مد ظله) فدک در فراز و نشیب



فدک در فراز و نشیب ، نقد و بررسى حدیث انحصارى، محور ششم: تکذیب گفتارى و رفتارى حدیث به وسیله ابوبکر


محور ششم: تکذیب گفتارى و رفتارى حدیث به وسیله ابوبکر


ما به نگارنده نامه قول داده ایم که «بى طرف باشیم» و از خودمان چیزى نگوییم، امّا ابوبکر خودش با گفتار و کردارش این حدیث را تکذیب نمود.


تکذیب رفتارى: تکذیب عملى او آن گونه بود که هنگامى که صدّیقه طاهره فاطمه زهرا علیها السلام از ابوبکر پرسید:

أفی کتاب اللّه أن ترثک ابنتک ولا أرث أبی؟!


آیا در کتاب خدا آمده است که دخترت از تو ارث مى برد و من از پدرم ارث نمى برم؟


آن سان که پیش از این در روایت نورالدین حلبى نویسنده کتاب سیره نقل کردیم ابوبکر در پاسخ، نامه فدک را براى آن بانو نوشت. در همان زمان عمر وارد شد و پرسید: این چیست؟ پاسخ داد: نوشته اى است براى فاطمه درباره ارث پدرش.

عمر گفت: به مسلمانان چه خواهى داد در حالى که مى دانى عرب به ستیز با تو برخواهند خواست؟


آن گاه عمر نوشته را گرفت و پاره کرد(1).

 

ادامه مطلب ...

فدک در فراز و نشیب ، نقد و بررسى حدیث انحصارى، محور پنجم: مطالبه میراث توسّط همسران پیامبر صلى اللّه علیه وآله


محور پنجم: مطالبه میراث توسّط همسران پیامبر صلى اللّه علیه وآله


طبق نقل هایى، ثابت شده است که همسران پیامبر صلى اللّه علیه وآله عثمان را نزد ابوبکر فرستادند و ارث خودشان از رسول خدا صلى اللّه علیه وآله را مطالبه کردند. این ماجرا را عدّه اى از بزرگان با سندهایشان نقل کرده اند:
عبدالرزّاق از معمر از زُهْرى نقل مى کند که عروه و عمره مى گویند: همسران پیامبر صلى اللّه علیه وآله شخصى را نزد ابوبکر فرستاده و ارثشان را درخواست کردند.
عایشه کسى را نزد آنان فرستاد و گفت: چرا تقواى خدا پیشه نمى کنید؟ مگر رسول خدا صلى اللّه علیه وآله نگفت که ما ارث نمى گذاریم و آن چه بر جاى مى گذاریم صدقه است؟!
راوى مى گوید: همسران پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله با این سخن عایشه راضى شده و درخواست خود را رها کردند(1).
ابن راهویه نیز این گونه نقل مى کند: عبدالرزّاق از معمر از زُهْرى نقل مى نماید که عروه و عمره مى گویند: همسران پیامبر صلى اللّه علیه وآله شخصى را نزد ابوبکر فرستاده و ارث خود را طلب نمودند...(2).

این روایت را رافعى نیز آورده است. وى مى گوید که از عبدالرزّاق از معمر از زُهْرى نقل شده که عروه و عمره گفته اند:...(3).


البتّه در این روایات نامى از شخص فرستاده شده نیامده است، ولى ابن شبه با سند خود از زُهْرى از عروه از عایشه نقل مى کند که همسران پیامبر عثمان را فرستادند...(4).


بلاذرى(5)، یاقوت حموى(6) و برخى دیگر نیز این چنین نقل کرده اند، پس پنهان نگه داشتن نام «عثمان» نکته اى ناپنهان دارد!


نکته دیگر این که در تمام این روایات واژه «فرستادند» آمده است. ولى بُخارى، مسلم، احمد، نَسایى و عدّه اى دیگر با همین سند چنین نقل کرده اند: «آن ها قصد داشتند که عثمان را بفرستند»(7); و البتّه راز تغییر عبارت واضح و آشکار است.
نکته دیگر این که در تمام این روایات کسى که مانع شده و آن ها را از این مطالبه منصرف کرده «عایشه» است، بلکه در عبارت طبرانى آمده است که عایشه گفت: ومن بودم که آن ها را از این درخواست منصرف کردم(8).
و در روایت ابن شبه آمده است که عایشه گفت: تصمیم همسران رسول خدا صلى اللّه علیه وآله در اثر گفته من پایان یافت(9).
و در روایت رافعى آمده است: پس آنان به سخن او رضایت داده و تصمیم خود را رها کردند(10).
این در حالى است که ما پیش تر مطلبى را از عایشه نقل کردیم که نشان مى داد عایشه نیز مانند سایر همسران پیامبر از آن چه پدرش ابوبکر به پیامبر صلى اللّه علیه وآله نسبت داده بود، بى خبر بود; و این موضوع جاى تأمّل دارد.

(1) المصنّف: 5 / 471 حدیث 9773.
(2) مسند ابن راهویه: 2 / 362.
(3) التدوین فی أخبار قزوین: 4 / 27.
(4) تاریخ المدینة المنورة: 1 / 207.
(5) فتوح البلدان: 1 / 43.
(6) معجم البلدان: 4 / 272.

(7) صحیح بُخارى: 8 / 268 حدیث 7، صحیح مسلم: 5 / 153، مسند احمد: 6 / 262، سنن نَسایى: 4 / 66 حدیث 6311.



(8) المعجم الاوسط: 4 / 270 و 271.
(9) تاریخ المدینة المنورة: 1 / 205.
(10) التدوین فى اخبار قزوین: 4 / 27.

فدک در فراز و نشیب ، نقد و بررسى حدیث انحصارى، روایات نقل شده و اضطراب علما


روایات نقل شده و اضطراب علما


با توجّه به نکات مطرح شده، دانشمندان اهل تسنّن در مقابل این حدیث به اضطراب افتاده اند، زیرا این روایت نقض ماجرا را، هم توسّط عمر و هم توسّط على علیه السلام و عباس در خود دارد، چرا که هم اقرار و پذیرش روایت «إنّا معاشر الأنبیاء...» را توسّط آن دو، و هم مطالبه فدک را در همان زمان(!!) در بر دارد. علاوه بر این ها ناسزاگویى عبّاس به على علیه السلام(!!) را نیز در بر دارد.
نَوَوى مى نویسد که قاضى عیاض از مازرى این گونه نقل مى کند:
ظاهر این ماجرا شایسته عبّاس نیست، و هیهات که حتّى برخى از این اوصاف در على علیه السلام باشد.
وى مى افزاید: اگر راهى براى تأویل آن نیابیم ناگزیریم که راویان آن را دروغگو بدانیم.
در ادامه مى گوید: و این باعث شده که برخى از محدّثین آن الفاظ حدیث را از نسخه خود حذف کرده است(1).
و ابن ابى الحدید در این مورد مى نویسد:

این حدیث آشکارا نشان مى دهد که على علیه السلام و عبّاس آمده اند تا ارثشان را طلب کنند، نه ولایت و حکومت را، و این موضوع از مشکلات است. چرا که ابوبکر در همان ابتداى کار موضوع را از ریشه برید و نزد عبّاس و على علیه السلام و دیگران تأکید کرد که پیامبر صلى اللّه علیه وآله هیچ ارثى نگذاشته، و عمر نیز او را در این ماجرا کمک کرد. پس چگونه ممکن است عبّاس و على علیه السلام بعد از وفات ابوبکر بازگشته باشند و براى موضوعى که تمام شده و امیدى به دست یابى آن نیست، تلاش کنند؟!


مگر آن که بگوییم: على علیه السلام و عبّاس گمان کرده اند که شاید عمر حکم ابوبکر را در این ماجرا نقض کند که این نیز بعید است، زیرا على علیه السلام و عبّاس در ماجراى گرفتن فدک، عمر را به همدستى با ابوبکر متّهم مى کردند.
مگر نمى بینید که عمر مى گوید: «من و ابوبکر را به ظلم و خیانت متّهم کردید»، بنا بر این چطور ممکن است که آن دو گمان کرده باشند که شاید عمر حکم ابوبکر را نقض کند و ارث آن دو را بدهد؟!(2).

(1) شرح صحیح مسلم: 12 / 59 حدیث 1757، باب حکم فىء از کتاب الجهاد والسیر.

(2) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: 16 / 229 و 230.



فدک در فراز و نشیب ، نقد و بررسى حدیث انحصارى، اندیشه اى در روایت


اندیشه اى در روایت


حال که این روایت را به گونه هاى متفاوت از بُخارى و مُسلم نقل کردیم و از چگونگى تصرّفات و تحریفات بُخارى آگاه شدیم، جا دارد که ما و نگارنده نامه در این نقل ها بیندیشیم و به نکات آن توجّه نماییم. نکات جالبى در آن ها دیده مى شود:


1 ـ ظاهر روایت چنین است که على علیه السلام و عبّاس فدک را مطالبه کرده بودند، بنا بر این، مرجع ضمیر «ها» فدک است.


2 ـ پر واضح است که مطالبه امیر مؤمنان على علیه السلام به عنوان نیابت از طرف حضرت زهرا علیها السلام، و مطالبه عبّاس از باب ارث خودش بوده است.

این موضوع آشکارا در سخن یاقوت حموى در معجم البلدان ـ آن سان که نقل کردیم ـ دیده مى شود و نمى توان گفت: شاید آنان اموال دیگرِ رسول خدا صلى اللّه علیه وآله غیر از فدک را خواسته بودند.


3 ـ عمر فدک را به آنان بازگرداند و گفت: «با این شرط که با خدا عهد کنید که...».
این رفتار وى دروغ شمردن عملى حدیث «إنّا معاشر الأنبیاء...» است.

همچنین این نکته را به ذهن مى آورد که چرا خود ابوبکر با گرفتن تعهّد فدک را به زهرا علیها السلام باز نگرداند؟


4 ـ در این حدیث از اختلاف میان على علیه السلام و عبّاس درباره فدک، رفتن آن ها به نزد ابوبکر و عمر براى داورى و توهین عبّاس به على علیه السلام سخن به میان آمده است. این موضوعى است که هرگز نمى توان آن را تصدیق کرد و پذیرفت.

5 ـ عمر بن خطّاب در جریان گرفتن فدک و باز نگرداندن آن به حضرت على و حضرت زهرا علیهما السلام شخصاً همکار اصلى ابوبکر بود، با این حال چگونه ممکن است در زمان حکومتش آن را باز گردانده باشد؟


البتّه باید گفت: این مطلب از جمله قراین و شواهدى است که نشان مى دهد که مقصود آنان از گرفتن فدک در آن زمان، خود فدک نبوده، بلکه غرض دیگرى در میان بوده است، چنان که مطالبه آن از جانب حضرت على علیه السلام و سیّدة النساء فاطمه زهرا علیها السلام نیز هدف دیگرى داشته است.

فدک در فراز و نشیب ، نقد و بررسى حدیث انحصارى، محور چهارم: تکذیب عملى حدیث توسّط عمر بن خطّاب


محور چهارم: تکذیب عملى حدیث توسّط عمر بن خطّاب


عمر بن خطّاب با باز گرداندن فدک به على علیه السلام و عبّاس، در عمل این حدیث را تکذیب نموده است.
در صحیح بُخارى و مسلم، در ذیل حدیثى که ما با عنوان «تکذیب حدیث به وسیله على علیه السلام و عبّاس» بیان کردیم، این گونه آمده است:
عمر در زمان حکومت خود فدک را به على علیه السلام و عبّاس باز گرداند.
در آن روایت آمده است:
عمر على علیه السلام و عبّاس را مخاطب قرار داد و گفت: سپس تو و این همراهت با هم، نزد من آمدید در حالى که کار شما یکى بود و گفتید: فدک را به ما بده و من گفتم: اگر بخواهید به شما مى دهم، امّا با این شرط که با خدا عهد کنید که درباره فدک همان کارى را انجام دهید که رسول خدا صلى اللّه علیه وآله انجام مى داد; و شما نیز آن را به این شرط گرفتید; آیا چنین نیست؟
گفتند: آرى(1).

(1) صحیح مسلم: 5 / 152 و 153، کتاب الجهاد والسیر، باب حکم فىء



فدک در فراز و نشیب ، نقد و بررسى حدیث انحصارى، توجّه به تحریف بُخارى


توجّه به تحریف بُخارى


بُخارى حدیث سابق را چند مرتبه نقل کرده، ولى عبارت: «پس شما او را دروغگو، خطاکار و خائن دانستید» را حذف نموده و یا به شکل هاى مختلف در آن تصرّف کرده است. وى در باب وجوب خمس آن را چنین روایت مى کند:


قال عمر: ثمّ توفّى اللّه نبیّه صلّى اللّه علیه وآله، فقال أبو بکر: أنا ولی رسول اللّه صلّى اللّه علیه وآله فقبضها أبو بکر فعمل فیها بما عمل رسول اللّه صلّى اللّه علیه وآله، واللّه یعلم أنّه فیها لصادق بارّ راشد تابع للحقّ، ثمّ توفّى اللّه أبا بکر، فکنت أنا ولی أبی بکر، فقبضتها سنتین من إمارتی، أعمل فیها بما عمل رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله وما عمل فیها أبو بکر، واللّه یعلم أنّی فیها لصادق بارّ راشد تابع للحق.


عمر بن خطّاب گفت: آن گاه که خداوند پیامبرش را قبض روح نمود. ابوبکر گفت: من ولىّ رسول خدا صلى اللّه علیه وآله هستم; پس اموال را در اختیار گرفت و همان گونه رفتار کرد که پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله در آنان عمل مى کرد و خدا مى دانست که او در ادّعایش صادق و درستکار و در راه راست و پیرو حق بود(!!)...(1).


وى در این جا آن عبارت را اصلاً نیاورده، امّا در کتاب مغازى، باب حدیث بنى نضیر و در کتاب نفقات و در کتاب الفرائض و در کتاب الاعتصام به طور گوناگون تحریف کرده است(2).

(1) صحیح بُخارى: 4 / 108.

(2) صحیح بُخارى: 5 / 207، 7 / 114، 8 / 267 و 9 / 187.



فدک در فراز و نشیب ، نقد و بررسى حدیث انحصارى، محور سوم: تکذیب حدیث به وسیله على علیه السلام و عبّاس


محور سوم: تکذیب حدیث به وسیله على علیه السلام و عبّاس


سومین محور بررسى این روایت این است که به طور مسلّم امیر مؤمنان على علیه السلام و عبّاس آن را نپذیرفته و تکذیبش کرده اند، چنان که در حدیثى که مسلم نقل کرده، آمده است:


عن مالک بن أوس قال: قال عمر لهما: فلما توفّی رسول اللّه صلّى اللّه علیه وآله، قال أبو بکر: أنا ولی رسول اللّه صلّى اللّه علیه وآله، فجئتما تطلب میراثک من ابن أخیک، ویطلب هذا میراث امرأته من أبیها.

فقال أبو بکر: قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه وآله: لا نورث ما ترکناه صدقة، فرأیتماه کاذباً آثماً غادراً خائناً، واللّه یعلم أنّه لصادق بارّ راشد تابع للحقّ. ثمّ توفّی أبو بکر وأنا ولی رسول اللّه صلّى اللّه علیه وآله وولی أبی بکر، فرأیتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً.


مالک بن اوس مى گوید: عمر بن خطّاب به على علیه السلام و عبّاس گفت: هنگامى که رسول خدا صلى اللّه علیه وآله از دنیا رفت ابوبکر گفت که من ولىّ رسول خدا صلى اللّه علیه وآله هستم. شما دو نفر آمدید، تو ارثِ پسر برادرت را مى خواستى و او ارث همسرش از پدرش را، ابوبکر گفت: رسول خدا صلى اللّه علیه وآله فرموده: «لا نورث وما ترکناه صدقة».

 

ادامه مطلب ...

فدک در فراز و نشیب ، نقد و بررسى حدیث انحصارى، محور دوم: قرآن حدیث «لا نورث» را تکذیب مى کند


محور دوم: قرآن حدیث «لا نورث» را تکذیب مى کند


دومین محور قابل بررسى در مورد حدیث ابوبکر این است که قرآن کریم آن حدیث را تکذیب مى کند. ابوبکر از پیامبر صلى اللّه علیه وآله نقل مى کند که حضرتش فرمود: «إنّا معاشر الأنبیاء لا نورث».
در حالى که قرآن مجید مى فرماید:

(وَوَرِثَ سُلَیْمانُ داوُودَ)(1).


و سلیمان وارث داوود شد.


همچنین قرآن از زبان زکریّا علیه السلام این گونه نقل مى نماید:
(وَإِنّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائی وَکانَتِ امْرَأَتی عاقِرًا فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا * یَرِثُنی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا)(2).
و من پس از خود از بستگانم بیمناکم و در حالى که زنم نازا و عقیم است. پس تو از جانب خود ولىّ و جانشینى به من ببخش، که از من ارث برد و از خاندان یعقوب نیز ارث برده و او را اى پروردگار من مورد پسند و رضایت خود گردان.

بدیهى است که هر چه بر خلاف کتاب خدا باشد به طور حتم و ضرورت مردود است، زیرا حقیقتِ معناى میراث در لغت و در شرع عبارت است از انتقال آن چه که از ارث گذارنده بر جاى مانده است به وارثان او بعد از فوتش ـ چه مِلک باشد چه حق ـ آن هم مطابق با حکم الهى که در فقه بیان شده است.

 

ادامه مطلب ...

فدک در فراز و نشیب ، نقد و بررسى حدیث انحصارى ، سه حدیث انحصارى


سه حدیث انحصارى


در کتاب هاى اصولى سه حدیث نقل شده است که تنها ابوبکر آن ها را روایت نموده است:


ـ حدیث یکم، حدیث ارث است که موضوع نوشتار ماست.


ـ حدیث دوم، حدیث «الأئمّة من قریش» است، که به نظر مى رسد این همان حدیثى است که ابوبکر در ماجراى سقیفه گفت و انصار را بدان مجاب نمود.


ـ حدیث سوم، حدیث «الأنبیاء یدفنون حیث یموتون» است.


حدیث اول موضوع اصلى بحث است و آن را تکمیل خواهیم کرد، امّا این جا به اختصار در مورد دو حدیث دیگر نیز مطالبى را مطرح مى نماییم.

 

ادامه مطلب ...

فدک در فراز و نشیب ، موضوعات محورى حدیث لا نورث،محور اول: چه کسى بیشتر به این حدیث نیاز داشت؟


محور اول: چه کسى بیشتر به این حدیث نیاز داشت؟

محدّثان، متکلّمان و اصولیان همگى اتّفاق نظر دارند که این حدیث را فقط ابوبکر از رسول خدا صلى اللّه علیه وآله نقل کرده، و هیچ فرد دیگرى آن را از پیامبر صلى اللّه علیه وآله نشنیده است. نه دامادش امیر مؤمنان على علیه السلام، نه عمویش عباس، نه دخترش فاطمه زهرا علیها السلام، و نه همسرانش و نه حتّى عایشه دختر ابوبکر، بلکه تا آن لحظه هیچ فردى حتّى عایشه نیز چنین حدیثى را از ابوبکر نشنیده بود... با آن که آنان به این موضوع و این حدیث بیشتر از هر کسى نیاز داشتند، و ابوبکر هیچ احتیاجى به دانستن آن حکم نداشت.

 

ادامه مطلب ...

فدک در فراز و نشیب ، نقد و بررسى حدیث انحصارى،موضوعات محورى حدیث «لا نورث»


موضوعات محورى حدیث «لا نورث»

با توجّه به آن چه درباره حدیث مذکور بیان شد و رفتارى که طبق این حدیث از ابوبکر سر زد این موضوع در چند محور قابل بررسى است:


محور اول: چه کسى بیشتر به این حدیث نیاز داشت؟


محور دوم: قرآن حدیث «لا نورث» را تکذیب مى کند


محور سوم: تکذیب حدیث به وسیله على علیه السلام و عبّاس


محور چهارم: تکذیب عملى حدیث توسّط عمر بن خطّاب


محور پنجم: مطالبه میراث توسّط همسران پیامبر صلى اللّه علیه وآله


محور ششم: تکذیب گفتارى و رفتارى حدیث به وسیله ابوبکر


محور هفتم: تکذیب عملى عمر بن عبدالعزیز و دیگران


محور هشتم: تکذیب صریح حدیث توسّط حافظ ابن خراش


فدک در فراز و نشیب ، نقد و بررسى حدیث انحصارى، دیدگاه متکلمان


دیدگاه متکلمان

دانشمندان کلام نیز در کتاب هاى کلامى خود ـ مثل علماى فقه و حدیث ـ اقرار نموده اند که نقل این حدیث از رسول خدا صلى اللّه علیه وآله منحصر به ابوبکر بوده است. اینک به نقل عبارت برخى از آن ها اکتفا مى کنیم.
قاضى ایجى و شارح کتابش، شریف جرجانى این گونه مى نویسند:
شرایط امامت همان است که گفتیم و ابوبکر واجد تمام آن ها بوده است و کتاب هاى تاریخ و سیره گواه این مطلب است. ما نمى پذیریم که ابوبکر ظالم و ستمگر بوده است... که با حکم قرآن در مورد ارث مخالفت کرده است. البته ما پیش تر توضیح دادیم و گفتیم که ظالم کسى است که معصیتى را مرتکب شود که عدالت از او ساقط گردد و توبه نکند و خود را اصلاح ننماید، ولى کسى که پس از بعثت پیامبر صلى اللّه علیه وآله ایمان آورده و خود را اصلاح نموده، ظالم نیست.

او ادامه مى دهد و مى گوید: ایراد دیگرى که درباره ابوبکر گفته اند این است که او با ممانعت از ارث، با آیه قرآن مخالفت نموده است.

در پاسخ مى گوییم: این عمل وى به سبب معارض شدن کلام رسول خدا صلى اللّه علیه وآله با آیه بوده است; چرا که آن حضرت فرموده بود: «نحن معاشر الأنبیاء لا نورث ما ترکناه صدقة».

اگر گفته شود: شما بایستى وجه حجّیت این حدیث را بیان کنید، زیرا این حدیث از جمله احادیث آحاد است، و همچنین باید وجه ترجیح آن بر آیه قرآن روشن شود.
  ادامه مطلب ...

فدک در فراز و نشیب ، نقد و بررسى حدیث انحصارى ،دیدگاه اصولیون

دیدگاه اصولیون
از طرفى دانشمندان بزرگ اصولى اهل تسنن نیز در مبحث خبر واحد، بر انفراد ابوبکر در نقل این سخن تصریح کرده اند و آن را از مهم ترین و مشهورترین روایاتى شمرده اند که صحابه به طور انفراد نقل کرده اند. اکنون متن عبارت برخى از آن ها را ملاحظه نمایید.
قاضى عضد الدین ایجى در شرح عبارت ابن حاجب که گفته است: عمل به خبر واحد عادل واجب است بر خلاف گفته کاشانى و...; مى گوید:

از نظر ما بسیارى از صحابه و تابعین بارها به چنین خبرى عمل کرده اند و این کار مشهور و آشکار بوده و مخالفى نداشته است.


وى مى افزاید: جواز پذیرفتن و معتقد شدن به خبر واحد، ثابت و واقع شده است... .
از جمله این موارد مى توان موارد ذیل را برشمرد:
1 ـ عمل کردن ابوبکر به خبرى که مغیره درباره میراث جدّه (مادربزرگ) نقل کرد که عمر نیز بدان عمل کرد و... .
2 ـ عمل کردن صحابه به روایاتى که ابوبکر نقل کرد و گفت:
ـ الأئمّة من قریش.
ـ الأنبیاء یدفنون حیث یموتون.

ـ نحن معاشر الأنبیاء لا نورث.

  ادامه مطلب ...

فدک در فراز و نشیب ، نقد و بررسى حدیث انحصارى ، دیدگاه حدیث شناسان


دیدگاه حدیث شناسان

حافظ جلال الدین سیوطى (متوفاى 911) چنین مى گوید:
ابو القاسم بغوى و ابوبکر شافعى در کتاب فوائد خود و همچنین ابن عساکر این گونه نقل کرده اند: عایشه مى گوید: هنگامى که پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله از دنیا رفت مسلمانان درباره میراث پیامبر صلى اللّه علیه وآله به اختلاف افتادند و هیچ کدام سخنى در این باره نمى دانستند.

ابوبکر گفت: من از رسول خدا صلى اللّه علیه وآله شنیدم که فرمود:
إنّا معاشر الأنبیاء لا نورث ما ترکناه صدقة.

ما گروه پیامبران ارثى به جا نمى گذاریم آن چه از ما باقى مى ماند، صدقه به شمار مى آید(1).

ابن حجر مکى نیز در الصواعق مى نویسد:
مسلمانان درباره میراثِ پیامبر صلى اللّه علیه وآله به اختلاف افتادند و نزد هیچ کدام سخنى در این باره یافت نشد.
ابوبکر گفت: من از رسول خدا صلى اللّه علیه وآله شنیده ام که فرمود: إنّا معاشر الأنبیاء لا نورث(2).
متّقى هندى نیز پس از نقل این روایت مى گوید: این روایت را احمد، مسلم، ابى داوود، ابن جریر و بیهقى نقل کرده اند(3).


(1) تاریخ الخلفاء: 86 و ر.ک تاریخ دمشق: 30 / 311، در این منبع آمده است: «ما ترکنا».
(2) الصواعق المحرقه: 19.
(3) ر.ک کنز العمال: 5 / 604 حدیث 1409 به نقل از ابن سعد، احمد بن حنبل، بُخارى، مسلم، ابى داوود، ابن الجارود، ابوعوانه، ابن حبان و بیهقى و 11 / 20 حدیث 30458 به نقل از احمد بن حنبل و بیهقى. صفحه قبلی