ترجمه منظوم آیه مباهله
به دستــــور پــــروردگــــار جـــــــــلال | بود خـــــلقت عیسی انــــدر مثـــــال |
چــــــو آدم که او را زخــــــــاک آفریــد | که چون گفت شو، ناگهان شد پدید |
پس از این هر آن کس که ورزد جلال | کـــه در بـاب عیسی بود آن مقـــــال |
کنـون چون به وحـــــــی یگانــــه خدا | شـــدی آگه از حــالش ای مصطفـــی |
بـــــگو پس بیـــایند تا ایــــن زمـــــان | همــــــه گـــــرد آییم دریــــک مـــــکان |
به همــــراه انفــــاس و اطفــــال و زن | تبـــــاهــل نمــــاییـم ای انـجمـــــــن |
نمـــــــاییـم نفـــــــرین بر یــکدیـــــــگر | بـــه درگـــاه پروردگـــار بشــــر |
کـه ناراست گــــو را به خشــــم خــدا | نمـــاییم با این عمــــل مبتــــلا |
تفسیر آیه مباهله
پدید آورنده : ابوالفتوح رازی ، صفحه 13
«فَمَن جآجَّکَ فیهِ مِن بَعد ما جائَکَ مِنَ العِلمِ فَقُل تَعالَوا ندعوا ... هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره ی مسیح) به تو رسید، [باز] کسانی با تو به مُجاجّه و ستیز برخیزند، به آن ها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنانِ خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود، آن گاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».
چون رسول صلی الله علیه و آله وسلم مکه بگشاد و اسلام منتشر شد و سلطانِ حجَتِ رسول قاهر گشت بر کافران؛ وُفود (گروه ها) آمدن گرفتند به نزدیک رسول صلی الله علیه و آله وسلم . بهری (گروهی) اسلام می آوردند و بهری امان می طلبیدند.
در جمله ی وفود، وَفْد (گروه) نجران بود. عصر در مدینه آمدند. جامه های دیبا پوشیده و صلیب ها در گردن افکنده. جهودان بیامدند و با ایشان مناظره کردند و ایشان را گفتند: شما بر هیچ نه آید. (شما باطل هستید)
پیامبراسلام(ص) در سال های اول رسالت خود، با سران کشورهای جهان مکاتبه کرد و بدین وسیله آنها را به دین مبین اسلام دعوت نمود. در این بین نامه ای نیز به اسقف نجران نوشت و طی آن مسیحیان نجران را به آئین اسلام دعوت نمود.
« به نام خدای ابراهیم، اسحاق و یعقوب. این نامه ای است از محمد پیامبرخدا به اسقف نجران. خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش می کنم و شما را از پرستش بندگان، به پرستش خدا دعوت می نمایم. شما را دعوت می کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آیید، اگر دعوت مرا نپذیرفتید(لااقل) باید به حکومت اسلامی مالیات(جزیه) بپردازید و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می شود.»
نمایندگان پیامبراکرم، نامه ایشان را به اسقف مسیحیان نجران رساندند. وی پس از خواندن نامه، شورایی مرکب از شخصیت های مذهبی و غیرمذهبی تشکیل داد که وارد مدینه شوند و از نزدیک با پیامبر صلی الله علیه و آله دیدار کنند و دلایل نبوت ایشان را مورد بررسی قرار دهند.
نمایندگان نجران پس از دیدار با پیامبر با ایشان به مباحثه و تبادل نظرات و افکار پرداختند و در مورد حضرت مسیح و حضرت مریم و خدا به گفتگو نشستند، که در نهایت آنان به پیامبر(ص) گفتند: گفتگوهای شما ما را قانع نمی کند. در این هنگام حضرت جبرئیل نازل گردید، و آیه مباهله را آورد و پیامبر را مأمور کرد تا با کسانی که با او مجادله می کنند و حق را نمی پذیرند به مباهله برخیزد.
فرمان الهی از این قرار بود:" فمن حاجک فیه من بعد ما جاء ک من العلم فقل تعالوا ندع ابناء نا و ابناء کم و نساء نا و نساء کم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین."( آل عمران/61)
هرگاه بعد از علم و دانشی که(درباره مسیح) به تو رسیده،(باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو:« بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
نمایندگان نجران از پیامبر وقت خواستند و قرار شد فردای آن روز به مباهله بروند.
«همانا مثل خلقت عیسی از جانب خداوند همانند خلقت آدم ابوالبشر است که خدا او را از خاک بساخت، سپس بدان خاک گفت بشری به حد کمال باش. هماندم چنان گشت. سخن حق همانست که از جانب خداوند به تو رسید مبادا که هیچگاه در آن شک و ریب کنی. پس هر کس با تو در مقام مجادله برآید بعد از آگاهی تو به او بگو بیایید ما و شما فرزندان و زنانمان را بخوانیم و در دعا و التجا به درگاه خدا اصرار کنیم تا دروغگو و کافران را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم. این داستان به حقیقت سخن حق است و جز آن خدای یکتا خدای نیست و خداست که بر همه کار توانا و به همه حقایق داناست. (سوره آل عمران، 59-61)
پذیرش ادیان و قبول اندیشه الهی به عنوان آنچه که آدمی را از سردر گمیهای پیچدرپیچ زندگی میرهاند و به سوی آگاهی رهایی بخش رهنمون میکند هیچگاه از سوی پیامبران و امامان و نایبان آنها به اجبار نبوده است و انتخاب زندگی در روشنی و سفیدی و یا در وجه مقابل آن تاریکی و ظلمت به انتخاب خود انسان وابسته است. اینگونه است که مسئولیت تمامی اعمال آدمی و چگونگی حیات آینده را مستقیماً خود فرد مشخص کرده و دورنمای لحظات آینده برای هر کسی از چگونگی رفتارها و ایده آلهایش در زمان حال مشخص میشود.
در پذیرش عقاید دینی آدمیان هیچگاه به تقلید و پذیرش بدون قید و شرط تشویق نشده بلکه همواره خطاب رسولان الهی به مردم برای اینکه راه و رسم پیشین زندگیشان را تغییر دهند و پا در مسیر بهتر و متعالیتری بگذارند رجوع به عقل و دلشان است، یعنی دو ابزاری که صدای بیدار و آگاهی درون صادق انسان به حساب آمده که اگر ابراز وجودشان محدود به نیازهای گذرای آدمی نگردد میتوانند حرکت آدمی را در جهت درست تا رسیدن به مقصد هدایت کنند که عبور از دقایق ناپایدار زندگی و رسیدن به نهایتی هر چند اندک برای انسان ارمغان آورنده آرامشی ماندگار است.
با نگاه و تعمق به تاریخ حیات انسانها و نخستین اندیشهورزیهای ابتداییشان میتوان به روشنی دریافت که انسان از زمانی که چشم به روی جهان گوناگونیها میگشاید و سعی میکند تا حضور خودش را به اثبات و نیازهای زندگیاش را مرتفع کند هیچگاه خودش را تنها و محصور نمیداند بلکه به شکلی ذاتی خویشتن را وابسته به نیرویی مافوق تصور همه چیز میداند که بیاختیار به او وابسته است و بودنش را در پرتو اشارات نادیدنی او درک میکند که به سوی کمال در حرکتی مداوم است و عقل و دل آدمی هم وجود این ذات بیمنتها را مدام به انسان یادآوری میکنند. ادامه مطلب ...
خطبتها علیهاالسلام بعد غصب الفدک
روى انّه لمّا أجمع أبوبکر و عمر علی منع فاطمة علیهاالسلام فدکاً و بلغها ذلک،لاثت خمارها علی رأسها، و اشتملت بجلبابها، و أقبلت فی لمّة من حفدتها و نساء قومها، تطأ ذیولها، ما تخرم مشیتها مشیة رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله،حتّى دخلت علی أبیبکر، و هو فی حشد من المهاجرین و الانصار و غیر هم، فنیطت دونها ملاءة فجلست، ثم أنّت أنّة أجهش القوم لها بالبکاء، فارتجّ المجلس، ثم أمهلت هنیئة.
حتّى اذا سکن نشیج القوم و هدأت فورتهم، افتتحت الکلام بحمداللَّه و الثناء
علیه و الصلاة علی رسوله، فعاد القوم فی بکائهم، فلمّا أمسکوا عادت فی
کلامها فقالت علیهاالسلام:
اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلی ما اَنْعَمَ، وَ لَهُ
الشُّکْرُ عَلی ما اَلْهَمَ، وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ
نِعَمٍ اِبْتَدَاَها، وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها، وَ تَمامِ مِنَنٍ
اَوْلاها، جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها، وَ نَأى عَنِ الْجَزاءِ
اَمَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراکِ اَبَدُها، وَ نَدَبَهُمْ
لاِسْتِزادَتِها بِالشُّکْرِ لاِتِّصالِها، وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى
الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها، وَ ثَنی بِالنَّدْبِ اِلى اَمْثالِها.
خطبه آن حضرت بعد از غصب فدک
راز مطالبه فدک در دو عبارت
با توجّه به پژوهشى که در مورد مسئله فدک انجام یافت باید گفت: حقیقت امر این است که قضیّه غصب فدک تنها غصب یک باغ و مِلک نبود، بلکه هدف چیز دیگرى بود.
أمّا الحدّ الأوّل: فعریش مصر، والثانی: دومة الجندل، والثالث: أُحد، والرابع: سیف البحر(1).
حد نخست آن صحراى مصر و حدّ دیگرش دومة الجندل، حدّ سوم آن کوه اُحد و حدّ چهارم آن کرانه دریا است.
امام کاظم علیه السلام از راز مطالبه فدک این گونه پرده برمى دارند، و مى توان آن را در دو عبارت خلاصه کرد:
چرا على علیه السلام در دوران حکومتش فدک را پس نگرفت؟
بلى، کانت فی أیدینا فدک من کلّ ما أظلّته السماء، فشحّت علیها نفوس قوم وسخت عنها نفوس آخرین، ونعم الحکم اللّه، وما أصنع بفدک وغیر فدک والنفس مظانّها فی غد جدث...(1).
آرى، از تمام آن چه آسمان بر آن سایه افکنده بود تنها فدک در دست ما بود. پس عدّه اى به همان نیز حرص ورزیدند و عدّه اى دیگر سخاوتمندانه از آن گذشتند. البتّه خداوند بهترین حکم کننده است. من با فدک و غیر آن چه کارى دارم که جایگاه فرداى هر کس قبر است... .
پاسخ به اشکال
ما به این حدیث عمل مى نماییم و با بودن نص، اجتهاد نمى کنیم و در قضیّه فدک آن را وا نمى گذاریم، ولى نگارنده نامه به معناى روایت نرسیده و به کلمات علماى شیعه درباره آن توجّه نکرده است.
وى گمان کرده که معناى این حدیث مضمون همان حدیثى است که به پیامبر صلى اللّه علیه وآله نسبت داده اند: «إنّا معاشر الأنبیاء لا نورث».
البتّه این جا یک خطاى بزرگ است; چرا که در روایت کلینى رحمه اللّه آمده است: «لم یورّثوا»; «به ارث نگذاشتند»، در حالى که در روایتى که آنان نقل کرده اند آمده است: «لا نورث»; «ارث نمى گذاریم».
چقدر بین این دو عبارت تفاوت وجود دارد؟
این روایت ـ با توجّه به ظاهر عبارت «لم یورّثوا»; «به ارث نگذاشتند» ـ خود دلیلى است بر این که فدک هدیه و بخششى از رسول خدا صلى اللّه علیه وآله به پاره تنش فاطمه زهرا علیها السلام بوده است، و این دلیلى است بر این که فدک در زمان حیات پیامبر صلى اللّه علیه وآله از ملکیّت ایشان خارج شده بود. به این ترتیب، این روایت با روایاتى که اهل تسنّن در ذیل آیه شریفه: (وَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ)(1) نقل کرده اند، یکدیگر را تصدیق مى کنند.
ادامه مطلب ...
بررسى حدیث «إنّ الأنبیاء لم یُورّثوا دیناراً ولا درهماً»
وإنّ العلماء ورثة الأنبیاء، إنّ الأنبیاء لم یورّثوا دیناراً ولا درهماً ولکن ورّثوا العلم، فمن أخذ منه أخذ بحظّ وافر.
همانا علما از پیامبران ارث مى برند; به راستى که پیامبران دینار و درهم به ارث نگذاشته اند، بلکه علم به ارث گذاشته اند. پس کسى که از آن برگیرد سهم بسیار برده است(1).
شیعه از زمین به زنان ارث نمى دهد
توضیح اشتباه
در پاسخ به این فراز از نامه مى گوییم: شگفتا از بى توجّهىِ این محقق و پژوهشگرِ حقیقت ـ اگر نگوییم تظاهر به نادانى ـ زیرا در مذهب شیعه امامیه زن فقط از همسرش از زمین و ملک ارث نمى برد، نه از طرف پدرش و دیگران. پس چگونه این محقّق و پژوهشگرى که مدّعى است «باید آزاداندیش و بى طرف باشیم» چنین نسبتى را بر مذهب شیعه امامیّه روا مى دارد که آنان قائل به آن نیستند؟
آرى، شیعیان زن را از زمین و ملک، ارث مى دهند، مگر آن که شخص فوت شده شوهرش باشد، و کتاب هاى فقه و حدیث شیعیان ـ که نزد همگان یافت مى شود ـ شاهد این سخن است.
بخش چهارم:
بررسى سه مورد مهم
مطالبى در مورد فدک بررسى و حق مطلب آشکار شد امّا از اشکالات و پرسش هاى نگارنده نامه سه مورد بى پاسخ باقى مانده است که در این بخش به آن ها مى پردازیم.
شیعه از زمین به زنان ارث نمى دهد
نگارنده در فراز دیگرى از نامه خویش مى نویسد:
شگفت تر از همه این ها نکته اى است که بر بسیارى پنهان مانده و آن نکته چنین است:
در مذهب شیعه امامیّه زنان از زمین هیچ ارثى نمى برند. بنا بر این چگونه شیعیان امامى ارث برى فاطمه رضوان اللّه علیها را از فدک روا مى دانند در حالى که آنان طبق مذهبشان به زنان از زمین ارث نمى دهند؟
خشم فاطمه علیها السلام همان خشم خداوند است
نگارنده نامه گفته است: زهرا زنى مانند دیگر زنان است... حال چه تفاوتى مى کند اگر به سبب واگذار نشدن فدک به او، بر ابوبکر خشم گرفته باشد؟
در این جا براى روشن شدن ذهن ایشان جا دارد که به این حدیثِ صحیح توجّه کنیم:
رسول خدا صلى اللّه علیه وآله ـ آن گونه که تمام دانشمندان مسلمان روایت نموده اند ـ فرموده بود:
یا فاطمة! اِنّ اللّه تعالى یغضب لغضبک ویرضى لرضاک... .
اى فاطمه! خداوند به غضب تو غضبناک و به خوشنودى تو خوشنود مى گردد... .
ادامه مطلب ...
حدیث ساختگى دیگر
بخش سوم: نگاه فاطمه زهرا علیها السلام به غاصبین فدک
روى برگرداندن زهرا سلام اللّه علیها از ابوبکر
تا این جا در بخش هاى گذشته نگارنده نامه را با دو موضوع مهم یعنى جزئیات مربوط به ماجراى فدک و احادیث ساختگى و تحلیل آن ها آشنا کردیم، و در ارائه این مطالب بى طرفى و انصاف را با نقل مدارک معتبر اهل سنّت همراه کردیم. اینک بخش دیگرى از نامه را توضیح مى دهیم که در مورد غضب فاطمه علیها السلام پس از غصب فدک است.
آرى، ابوبکر با حدیث ساختگى، فدک را از فاطمه زهرا علیها السلام، آن مطهّر و پاره تن رسول خدا صلى اللّه علیه وآله ربود. آن بانوى بزرگوار همواره تا آخرین لحظات حیات خود حق خویش را خواهان بود و سرانجام ـ همچنان که کمى پیش تر به نقل از کتاب بُخارى و مسلم بیان کردیم ـ در حالى از دنیا رفت که بر ابوبکر خشمناک بوده و از او روى برمى گرداند. آن حضرت وصیّت نمود که شبانه دفن گردد و هیچ یک از آن گروه بر او نماز نگزارند.
ادامه مطلب ...