کسى که بتو گمان نیکو دارد با کردار نیکویت گمانش را تأیید کن اگر در رفتار کسى احتمال خیر دارى سخنش را ببدى تعبیر مکن بدترین مردم کسى است که بر اثر بدگمانیش بکسى اطمینان نکند و مردم هم بر اثر بدکاریش به او اعتماد نورزند .
این از دادگرى نیست که کسى باعتماد شخصى خویش بمردم بدگمان گردد .
بدگمانى دلها را بیمار و درستکاران را متهم سازد و همدم را براند و دوستى برادران را دگرگون سازد .
آنکس که در راه خدا جهاد کند پاداشى بزرگتر از آنکس ندارد که بتواند گناه کند و پاکدامن باشد ، پاکدامن ، فرشتهاى از گروه فرشتگانست .
بخشش زکاة پیروزى است .
آنکس که بانتقامجوئى تواناتر است به بخشش سزاوارتر است .
گناه برادرت را بپوشان و از لغزش دوستت درگذر در همه کارهایت راستگو و درستکار باش هیچ بدى ، بدتر از دروغگویى نیست .
دروغگو با آنکه در امنیت است خود را بهراس مىافکند
نشانه ایمان آنست که راستگوئى را با آنکه برایت زیان دارد بر دروغى که ترا سود مىبخشد برترى دهى .
از دروغ بپرهیز که راستگوى در پایگاه رهائى و بزرگوارى جاى دارد و دروغگو در کنار پرتگاه نابودى است دروغگوى و مرده برابرند ، زیرا برترى زنده بر مرده ، اعتماد او برخویشتن است و اگر زندهاى بسخن خود اطمینان نداشته باشد زندگیش بیهوده است .
اگر راستگو باشى ترا یارى میدهیم و اگر دروغ بگوئى کیفرت میبخشیم دروغ ، در شوخى و واقعیت شایسته نیست و نباید شما بدختر کوچک خود وعدهاى بدهید و به آن رفتار نکنید ، دروغ انسان را ببدکارى مىکشاند .
بهترین گفتار آن است که کردار گوینده آنرا تصدیق کند کسى که گفتارش بدروغ آلوده گردد بزرگواریهاى اخلاقیش بنابودى گراید .
هیچ شمشیر برندهاى در دست مرد دلاور ، عزیزتر از راستگوئى نیست زشتترین راستگوئیها ، خودستائى انسان است .
همیشه مسئول گفتار خویشم تا بآن رفتار کنم بتعهدات خویش پاى بند باشید براى عدم تعهد خویش پوزش مخواه و پیمانت را سست مشمار و دشمنت را فریب مده
به پیمانتان وفا کنید و در داورى دادگر باشید و به نیاکانتان ننازید چنان مباش که مردم را از زشتىها باز دارى و خود ، زشتکار باشى و مردم را به نیکى فرمان دهى و خود نیکوکار نباشى و مردم را پند دهى و پند نپذیرى که در اینصورت مردم را گول زده و خود را خوار کردهاى با نادان همنشین مباش که او کردار ناروایش را در برابرت زیور بخشد و خواهد که تو نیز همانند او باشى مرد چند رنگ و چند چهره را دوستى نباشد و دروغگو را وفائى نیست و حسود ، آسایشى ندارد و دون همتان را جوانمردى نباشد فرصتهاى نیکو را ارج نهید .
کار خیر را انجام دهید و آنرا کوچک نشمارید که کار نیکوى کوچک بزرگ است و اندکش بسیار است .
سخن نیکو گوئید تا به نیکى شناخته شوید و نیکو کار باشید تا در شمار نیکوکاران بشمار آئید .
آنکس که مردم را به نیکوکارى وادار کند همچون نیکوکاران است و آنکس که مردم را ببدى وا دارد و با نیکى بستیزد دشمن خدا و انسانهاست مبادا بگوئید که دیگرى در نیکوکارى از من شایسته است که در این صورت بخدا قسم چنان خواهید شد چون بدى بجنبش درآید ولى آشکار نشود سراسیمگى میزاید و چون پدید آید اندوه و درد بهمراه آرد ، و چون نیکى بجنبش آید
گشایش زاید و چون آشکار شود لذت پدید آورد آنکس که دو روزش برابر باشد زیانکار است زیرک آنکس است که امروزش از دیروز بهتر باشد هر کس بمردم منت گزارد نیکیش تباه گردد اگر ترا سپاس نگویند از نیکوکاریت دست برمدار نیکوکاران براى بدست آوردن زمینه نیکوکارى از نیازمندان ، نیاز مندترند مبادا به بهانه نیکوکارى بیشتر از انجام کارهاى نیک کوچک دست بردارى زیرا کار کوچکى که هنگام نیاز انجام پذیرد بهتر از کار بزرگى است که در بىنیازى صورت گیرد نیکوکارى از نیکى بهتر و بدکار از بدکارى ، بدتر است نیکى را با ریا کارى انجام مده و از شرمگینى کار خیر را رها مکن کسى که کار نیک را از بد باز نشناسد همچون چارپایانست خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمىگرداند در جستجوى نیکى و نیکوکاران باش و بدان که بهتر از خیر آنکس است که آنرا بجا آورد و بدتر از شر آنکس است که بد کار باشد هر روز که بر انسان مىگذرد فریاد میکند ، من روزى تازهام و بر کردار تو گواهم پس در من به نیکى سخن گوى و نیکوکار باش ،
زیرا چون بگذرم هرگز مرا نخواهى دید .
درباره انسان شریف فرمود : بسیار به نیکى مىاندیشد و بخشى از نیکىها را انجام میدهد و از گذشتههاى خویش اندوهگین است
که چرا به کارهاى خیر بیشترى دست نزده است .
و نیز فرمود . انسان شریف آنکس است که خود را به دادگرى وا دارد و حق را بستاید و به آن عمل کند و نیکى را وا نگذارد تا به پایانش برساند و هر جا خیرى بیند آهنگ آن کند .
اگر خواهى کینه را از دل مردم برکنى نخست از دل خویش دور کن .
کسى که زشتکارى را نیکو شمارد خود نیز زشتکار است اگر خواهى کسى را بشناسى با او مشورت کن تا به دادگرى و ستم و نیکى و بدى او آگاه شوى .
آنکس را که در تاریکىها فرو رفته است از درخشش روشنى سودى نباشد .
پوزش آنکس را که از تو پوزش بخواهد بپذیر و تا توانى بدى را بتأخیر انداز باید حقوق همه مردم در برابر تو یکسان باشد کسى که بحق تجاوز کند مشى و منش او تباه گردد هر کس با حق بستیزد بخاک افتد جز با حق همدم مباش و جز از باطل دورى مگزین آگاه باش که آسمانها و زمین بحق پایدار است از آنگاه که حق را شناختم درباره آن تردید نکردم از حق و پیروان آن هر کجا که باشند پیروى کن چون مردم بر گردم فراهم آیند . عزتى بر من نیفزایند و اگر پراکنده شوند بهراس نیفتم و مرگ در راه حق را ناخوش نمیدارم
آنکس که حق را بجوید و به اشتباه افتد با آنکس که باطل را بجوید و دریابد برابر نیست آنکس که خواهد از راه باطل به پیروزى رسد خداوند او را از طریق حق خوار گرداند کسیکه شنیدن حق و دعوت بدادگرى بر او گران آید ، رفتار بحق و عدالت بر او سنگینتر خواهد بود ما حقى داریم که براى بدست آوردن آن مىکوشیم و اگر بما ندهند بر مرکبها سوار مىشویم اگر چه راهى دراز در پیش داشته باشیم از اینکه رهروان حق اندکند بیمناک نباشید کارها را بدون ریا انجام دهید ریاکاران را سه نشانى است ، چون در میان مردم باشند شادمان شوند و در تنهائى به اندوه افتند و همىخواهند که مردم آنها را در همه حال بستایند باید آمیزش تو با مردم از راه نرمخوئى و دوستى باشد برادر دینى خود را به نیکوکارى پاسخ داده و درشتخوئیش را با بزرگوارى جواب گوى آنکس که از تو برید با او پیوند کن ، و به آنکس که بىبهرهات ساخت ببخشاى و به آنکس که بتو بدى کرد نیکى کن و حق را هر چند بزیان تو باشد بگوى بدکار را پاداش نیکوکاران ده اگر بردبار نیستى خود را بشکیبائى زن ، زیرا هر کس خود را
بگروهى همانند کند در شمار آنان بحساب آید پاداش آنکس که شادمانت کند این نیست که به او بدرفتارى کنى آنکس که گناه بر او پیروز شود پیروز نیست و آنکس که با بدکارى چیره گردد ، شکست خورده است بد خوى ، جان خویش را به رنج اندازد خوشخوئى نعمتى بزرگ است مهربان باش تا بتو مهربانى کنند ، به نیکى سخن گوى تا از تو به نیکى یاد کنند از غیبت بپرهیز که غیبتگر خورش سگهاى جهنم است باید بزرگتران شما بکوچکتران مهربانى کنند اگر کسى برادر شما را در پنهانى پند دهد او را زیور بخشیده است و اگر به آشکارائى اندرزش دهد خوارش شمرده است در خشنودى و خشم ، بحق سخن گوئید و با دوست و دشمن به دادگرى رفتار کنید آنکس که غیبت را بشنود همچون غیبت کننده است غیبت ، تلاش ناتوانانست امام دید که کسى از دیگرى در نزد فرزندش حسن غیبت میکند به فرزندش فرمود ، پسرم گوشت را از شنیدن گفتارش پاک نگهدار زیرا او به پلیدترین چیزى که در دل دارد مینگرد و میخواهد آن پلیدى را در گوش و دل تو فرو ریزد .
برادرت را خالصانه پند ده و در همه حال یاورش باش و باو بدیده تردید منگر و بىجهت محکومش مساز شاید که او را عذرى
باشد و تو او را بىجهت سرزنش کرده باشى واى بر آنکس که آنچه را از دیگران ناخوش میدارد براى خویش نیکو شمارد و گناهى را که در دیگران زشت مىشمارد خویشتن بجا آورد .
آنکس که چون سخن دروغ دربارهاش گویند ناآرام شود خردمند نیست و آنکس که از ستایش جاهلان خشنود شود از حکمت بدور باشد آنکس که بسود تو گستاخى ورزد بزیانت نیز گستاخ باشد آنکس که بهنگام خشنودى از تو به نیکىهائى که در تو نیست ترا بستاید ، بهنگام خشم هم از تو درباره زشتىهائى که در تو نیست بدگوئى کند .
در شگفتم از آنکس که چون درباره خیرى که در او نیست او را بستایند شادمان شود و یا درباره شرى که در او نیست چون او را بد شمارند ، بخشم آید باید شناخت تو درباره خود ، از ستایش ستایشگران دربارهات استوارتر باشد آنکس که از مردم شرم دارد ولى از خویشتن حیا نکند ، براى خود ارجى قائل نشود .
سرآمد دانش مدار است مدارا به هر چیز ، زیور بخشد آنکس که شبانه روزش بمرگ مىکشاند شایسته است که بتوبه کردن شتاب ورزد
خوشا آنکس که به اصلاح ناروائیهاى خویش پردازد و از عیبگوئى مردم بر کنار ماند آنکس که گناه مردم را زشت شمارد ولى خویشتن بگنه کارى خود خشنود باشد ، مردى واقعا احمق است هر کس گناهان خویش را فراموش کند ، گناه دیگران را بزرگ شمارد و آنکس که بر مردم بنازد خوار گردد در نادانى مرد همین بس که اندازه خویش نشناسد آنکس که قدر خویش نشناسد قدر دیگران را بیشتر نشناسد هر کس که خود را بشناسد خدایش را شناخته است هر کس که ارج خویش نشناسد نابود گردد چهره خویش را همیشه در آینه نگاه کن اگر زیباست حاضر نباش که با بدکارى آن را زشت کنى و اگر زشت است بپرهیز که زشتکارى را با زشتروئى درآمیزى انسان آئینه انسان است که درباره او مىاندیشد و کمبودهایش را جبران میکند اگر در انسانى صفتى نیکو یافتى در انتظار صفات نیکوى دیگر او باش بدترین شما آنکس است که بسخنچینى پردازد و بین دوستان جدائى افکند و براى بیگناهان ، گناه بتراشد انتقامجوئى با بزرگوارى و درستکارى با عدم مشورت همراه نیست گواهى تبهکار را نپذیر مگر آنکه بر زیان خود گواهى دهد
چون بتو خوشامد گویند به نیکوترش پاسخ گوى و چون دستى بکمک کاریت دراز شود به آن پاداشى بهتر ده ، و برترى شایسته آن کس است که در خیر و خوشامد پیشگام باشد .
اگر انسان بیش از اندازهاش به بهرههاى دنیا دست یابد خوى او براى مردم زشت و ناشناخته گردد چون کسى را بیش از شایستگیش بالا برى منتظر باش که بهمان میزان قدر ترا پائین آورد مردم را بناگواریهایشان شماتت مکن و در باطل داخل مشو و از حق بیرون میا از اینکه کسى بسختى افتاد شادمان مباش زیرا نمیدانى که روزگار با تو چه خواهد کرد ؟
جان خویش را از هر پستى بدور دار جز الاغ هیچکس از بزرگوارى کنارهگیرى نکند دادرسى دردمندان و رها بخشى گرفتاران موجب آمرزش گناهان بزرگ است کسى که سوگوارى را تسلیت دهد خداوندش در زیر سایه عرش خویش جاى دهد کودکان بىسرپرست را همچون فرزند خویش ادب بیاموز بهنگام خوردن ناتوانها را با خویش برابر شمارید مباد که خویشاوندانت بستمکارى تو طمع ورزند و دشمنت از دادگریت نومید گردد
با آنکس که براى تو بمانند امتیازى که تو براى او قائلى فضیلتى قائل نیست ، همسفر مباش پیاده راه رفتن در التزام سواره ، براى سواره تباهى و براى پیاده خوارى ببار آورد در انجمن خویش با کسى راز مگوى و اگر خشمگین شدى برخیز و بهنگام خشم داورى مکن بهنگام خشنودى و میل چنان رفتار کنید که بهنگام ترس و اضطراب رفتار مىکنید چون برادرانت در خانه تو را بمهمانى کوبیدند ، همه چیزهائى که در خانه دارى براى آنها بیاور ولى از بیرون چیزى بر ایشان تهیه مکن بدترین برادران آنکس است که برادریش براى تو تکلف آورد از هر رفتارى که مردم آن را زشت شمارند بپرهیز کسى که در نهان کارى کند که از آشکاریش آزرم دارد براى جان خویش ارجى ننهاده است هر کس نهان خود را اصلاح کند ظاهر خویش را نیز اصلاح کرده است آنکس که ترا از بدى بترساند همچون کسى است که ترا به نیکى بشارت داده است .
حسود از تو خشنود نشود تا اینکه یکى از شما بمیرید حسادت دوست از بیماریهاى دوستى است فروتنى نعمتى است که حسود نتواند آنرا بخطر اندازد
من هیچ ستمگرى را شبیهتر به ستمدیده از حسود نیافتم که اندوهى همیشگى و قلبى دردمند و غمى بزرگ همراه دارد بر بیگناهان خشمگین است و به آنچه ندارد بخل میورزد ستایش بیش از شایستگى چاپلوسى و کمتر از آن ناتوانى یا حسادت است .
چنان با مردم رفتار کن که اگر مردى بر تو بگریند و اگر زنده بودى با تو مهربان باشند دوست آن است که در سه مورد نگهبان شخصیت و اعتبار تو باشد در غیبت ، در سختى و بهنگام مرگ دشمن دانا بهتر از دوست نادان است از بهترین صفات مرد بزرگوار آن است که خود را از رازهاى مردم بنادانى زند بزرگترین دشمنان آنکس است که حیلهگریش پنهانتر باشد کسى که جامه آزرم بپوشد عیوبش از مردم پنهان ماند چشمها از سختى دلها از گریه خشک ماند و دلها از فراوانى گناه سخت گردد خویشاوندى بدوستى نیازمند است ولى دوستى بخویشاوندى نیازمند نیست چه بسا خویشاوندى که از بیگانه دورتر باشد و چه بسا بیگانهاى که از خویشاوند نزدیکتر باشد و غریب آنکس است که او را دوستى نباشد
دوستى ، خویشاوندى سودبخشى است غربت ، در نداشتن دوستانست نشانه بزرگوارى آنست که انسان بر گذشتههاى خویش بگرید و به مردم خویش مهر بورزد و جانب دوستان دیرین را نگهدارد آزمندى بندى است که همیشه بر گردن آزمند است خردها در زیر شمشیر آزها بخاک مىافتد چه بسا خردها که اسیر هوى پرستى است اگر بر آنچه از دست میدهى ناله میکنى پس بر آنچه هم که بدست نمىآورى زارى کن هوسرانى مرکب فتنه و تباهى است اگر زندگانى را بر خود آسان گیرى همه مردان ، خویشاوندان تواند و اگر سخت بگیرى خاندان خویش را هم نشناسى چون دنیا بکسى روى آورد نیکىهاى دیگران هم باو نسبت یابد و چون به او پشت گرداند خوبیهاى خودش هم از او سلب شود به نیاز خویش نرسیدن بهتر از نیاز به نااهل بردن به سه کس باید رحم کرد ، دانائى که نادان بر او فرمان راند ،
ناتوانى که در چنگال ستمگرى تواناست و بزرگوارى که نیازمند به پست همتى است چون از بزرگوارى نیازى خواستى ، بگذار تا بیندیشد ، زیرا او جز به خیر نمىاندیشد ولى چون به دون همتى نیاز بردى از او بشتاب بخواه زیرا چون بیندیشد به پست فطرتى خویش بازگردد
روى آورى به بزرگوار او را به بخشش وامیدارد و به پست همت او را به بخل وادار میکند بزرگواران در تنگدستى به نرمى نگرایند و در توانگرى دل سخت نشوند به آنکس که از دل دوستش میدارید امید ببندید بخشندگى باید پیش از پرسش انجام پذیرد و اگر بعد از سوال باشد از روى شرم و فرار از بدگوئى است .
بخل ، همه بدیها را در بر دارد و افسارى است که انسان را بسوى همه بدیها میکشاند بخلورزى ، پردهاى بر چهره بىچیزى است بخیلان چنانند که بىخبر ماندن آنها از گناهان بزرگ آسانتر از این است که به احسان اندکى پاداشى دهند اى فرزند آدم ، آنچه بیش از نیاز خویش فراهم آورى براى دیگران بجا میگذارى اى فرزند آدم ، خودت وصى خویشتن در سرمایهات باش و آنچه میخواهى پس از مرگت برایت انجام دهند خودت انجام ده آنرا که سرمایهاى باشد باید با آن گرفتاران را رهائى بخشد کسیکه جان خویش را گرامى دارد سرمایهاش را پست شمارد آزمندى و تکبر و حسد ، انسان را بگناهکارى وادار میکند صفات نیکوى خویش را با نازش و تکبر نابود مکن اگر دوست دارى که ترا بستایند آز خود را بستایش آشکار مکن
بزرگترین افتخار آنست که بخود نبالى شکیبائى را باندازه گرفتارى میدهند مصیبت یکى است و چون بزارى افتى دو تا میشود جان خویش را بشکیبائى در برابر گرفتارىها عادت بده چون ناگواریها ، بشدت رسد ، گشایش فرا میرسد شکیبائى مرکبى است که سرنگون نمىشود صبر دو گونه است ، یکى در برابر ناگواریها و دیگر در برابر هوسرانیها روزگار دو روز است روزى بسود تو و روزى بزیان تو ، پس اگر بسودت بود به بیهودگیش مگذران و اگر بزیانت بود شکیبا باش آنکس که بردبارى کند باید همچون آزادگان شکیبا باشد و گرنه نادانى است که خویشتن را به بىغمى زند بهنگام بهرهمندى و گشایش به بیهودگى مگراى و بهنگام سختىها سراسیمه مباش تکبر ورزیدن با متکبرین هم نوعى فروتنى است کسى که بجستجوى چیزى برخیزد همه آن و یا برخى از آن را به دست آورد شخصیت انسان در زیر زبان او پنهانست آنکس که زبانش بر او فرمان راند جان خویش را ناچیز گرداند زبان خردمند در پشت قلب او و قلب نادان در پشت زبان اوست چون همه کارها را انجام دادى چنان باش که گوئى کارى انجام ندادهاى
خاموشى بهنگام دانائى بمانند سخنگوئى بوقت نادانى ، خیرى همراه نخواهد داشت زبانت را نگهدار ، زیرا تلافى خاموشى آسانتر از جبران زیانهاى سخنگوئى است درباره چیزى که نیست پرسشى مکن زیرا در آنچه اکنون هست مشغولیتى دارى وفادارى با فریبکاران در نزد خداوند ، نوعى فریبکارى است چون در کارها به اشتباه افتى از کارهاى گذشته براى آینده پند بگیر اندیشمند در کارها به نتیجه میرسد و مرد شتاب زده به اشتباه مىافتد چقدر پندها فراوان است و پندگیران اندکند اندیشه پیرمردان از مبارزه جوانان ارزندهتر است به امام گفتند : خردمند را براى ما تعریف کن ، فرمود : آنکس که هر چیز را بجاى خود گذارد گفتند : نادان را براى ما تعریف کن ، فرمود : تعریف کردم ( یعنى کسى که هر چیز را بجاى خود نگذارد ) کسى را که نمىشناسید از رفیقانش بشناسید شما که بدنیا پشت کرده و بمرگ رو آوردهاید ، چه زود است که بدیدار مرگ برسید کسیکه دورى سفر را بیاد آورد آماده رفتن میشود
نفسهاى انسان ، گامهاى او بسوى مرگ است چه بسا لقمهاى که انسان را از بسیارى خوردنیها باز میدارد اختلاف ، اندیشه را در هم مىکوبد آنرا که فرمان نبرند رایى نباشد چون سخن خوارج را شنید که مىگویند ( فرمانى جز از خدا نیست ) فرمود . سخن حقى است که از آن نتیجه باطل مىگیرند آنکس که چیزى را نشناسد برایش عیب میتراشد مردم ، چیزى را که نمىدانند دشمن آنند کسیکه درخت وجودش نرم و تازه باشد شاخههاى فراوان از آن برمیخیزد خفتن بر یقین بهتر از عبادت در شک است یک فقیه از هزار عابد براى شیطان خطرناکتر است بهترین پارسائى آنست که پنهان باشد نماز در نشستن و برخاستن نیست بلکه در اخلاص است بزرگترین گناهان آنست که کوچکش شمارند کوچک را ، کوچک نشمارید ، باشد که بزرگ گردد و اندک را کم ندانید شاید که بسیار شود روزى بر مردم فرا رسد که جز خبرچینان تقرب نیابند و جز تبهکاران هنرمند نباشند و جز دادگران ناتوان نمانند دنیا احمق است و نابخردان به آن روى آورند ما دنیا را به رو بر زمین انداختیم و به اندازه نیاز از آن بهره
گرفتیم و به پستیش به او نگاه کردیم اى مردم ، بخدا قسم شما را بهر طاعتى که واداشتم خویشتن پیش از شما آنرا بجا آوردم و از هر گناهى که بازتان داشتم ، خودم پیش از شما از آن دورى کردم کسیکه خویش را پیشواى مردم قرار میدهد ، باید پیش از دیگران به آموزش و تهذیب خویش پردازد و باید مردم را پیش از زبانش با عملش هدایت کند و آنکس که جان خود را پاک و تربیت کند بهتر از آنکس است که به تربیت دیگران پردازد آنکس که زمام امور مردم را بدست میگیرد باید نخست خویشتن را درست و راست گرداند و سپس به راست کردن دیگران پردازد و گرنه بمانند کسى است که بخواهد سایه چوب کجى را قبل از راست کردن خود چوب راست گرداند شگفتا آیا شرط خلافت همنشینى و خویشاوندى پیامبر است ؟
( یعنى در اینصورت من از همه سزاوارترم ) بدبختترین زمامداران ، آنکس است که مردم او را ببدبختى کشانند چقدر فریب کارى از زمامدار زشت است بدخوى را حق زمامدارى نیست اگر چوپان گرگ باشد ، پس گوسفند را چه کسى نگهبانى کند ؟
هرگز در انتخاب فرمانداران ، سفارش کسى را مپذیر و کفایت و درستکارى را ملاک کار قرار ده آنکس که رازداران و اطرافیانش تبهکار باشند چون کسى است که
آبى در گلویش گیر کند ، زیرا اگر چیز دیگرى در گلو گیرند آنرا با آب دفع کنند ، ولى اگر آب در حلق فرو رود چه کنند ؟
دادگرى یک چهره دارد ، و ستمگرى چهرههاى گونهگون ، بدینجهت ستمگرى آسان است و دادگرى سخت و مشکل ، بمانند تیراندازى که بخطا انداختن آسانست ولى بهدف انداختن نیاز به ورزش و تمرین دارد دادگرى را بر سختگیرى پیشى ده و در آنجا که سخن سود مىدهد فعل را بکار ببند بدترین مردم ، زمامدار گمراهى است که مردم را بگمراهى کشاند ستمگرى آخرین دوران زمامدارى است دادگرى زمامدار از فراوانى و خرمى روزگار بهتر است انسان آزاد است ، ولى چون پیمانى و عهدى بندد در گرو مسئولیت آن است دلهاى مردم گنجینه زمامدار است و زمامدار آنچه از داد و بیداد در دل مردم بنهد آنرا بیابد بدانید که من با دو کس مىجنگم مردى که به چیزى که ندارد ادعا کند و آنکس که حقى را که بعهده دارد ایفا نکند تا زمامدار با مردم مهربانى کند دست لطف خداى بالاى سر او است و چون ستم ورزد خداوند او را بخود واگذارد امام درباره خداوند فرمود : و کوهها را از جاى کند و از هم پاشید و سنگها از هیبت و شکوه خداوندى بر روى هم غلتیدند
سپاس خدائى را ، که هیچ آسمانى آسمان دیگرى و هیچ زمینى زمین دیگرى را از نظر او پوشیده نمىدارد پیشوایان دادگر باید زندگى خود را با زندگى توده مردم هماهنگ سازند مردى ساختمانى بلند و با شکوه ساخت ، امام فرمود سکههاى پول از بلندى این ساختمان سربرآورده و چنین خانهاى از سرمایهدارى تو حکایت میکند چون خداوند بر مردمى خشم آورد کالاهایشان را گران میکند و تبهکاران را بر آنها چیره میگرداند سه گروهند که پول را براى خود میخواهند ، بازرگانان دریائى ( استعمارگران ) ، اطرافیان حکومتها و داوران رشوه خوار .
پروردگارا ما را از آنچه گمان میبرند بهتر کن و گناهان ما را که از آنها پوشیده است بیامرز عثمان به امام عتاب مىکرد و بفراوانى به سرزنش امام میپرداخت و امام خاموش مانده بود ، عثمان گفت چرا چیزى نمىگویى ؟ امام فرمود اگر بخواهم چیزى بگویم ترا ناخوش آید و حرفى هم که ترا خوش آید ندارم که بزنم بر شما باد که از ریاکارى و دشمنى بپرهیزید که این هر دو ، دل را بیمار مىکنند و بر آنها نفاق مىروید کسى را که از آزارش در امانى ، برادریش را بپذیر خداوند شما را از ستم خویش پناه داده است ( بکسى ستم نمىکند )
ناتوان را کمک کنید و ستمدیدگان را یارى دهید حق را در بین خودتان گسترش دهید ، و آنرا بدست ستمگرى که نمىفهمد یارى دهید بار خدایا ، من فرماندارانم را فرمان ندادم که بمردم ستم کنند روز انتقام ستمدیده از ستمگر ، سختتر از روز ستمکارى ستمگر بر ستمدیده است پیروان ما چون بخشم آیند ستم نکنند ، آنها براى همسایگان خویش برکت و براى دوستان خود سلامت و آسایشند ستمکارى و دروغ بشخصیت مرد زیان میرسانند ستمگران زیانکارند چقدر ، بدخوئى با همسایه بد است هلاک شد آنکس که بىجهت ادعا کرد و زیانکار شد آنکس که به مردم تهمت زد آنکس که دشمنى بکارد ، زیانکارى بدرود دشمنى ببندگان خدا ، کارى نارواست ستم ، خواهان شمشیر است حکومت خویش را با خونریزى بر پاى مدار بخدا قسم داد ستمدیده از ستمگر بستانم و ستمگر را مهار کنم تا بسرچشمه عدالت بکشانم هر چند او را ناخوش آید اگر عادلى شکست خورده باشى بهتر از آن است که پیروزى را با ستم بدست آورى
پستترین مردم کسى است که از ناتوانى ، بزمامدار ستمگرى سخن چینى کند ستم به ناتوانان زشتترین ستمهاست اما گناهى که آمرزیده نمىشود ، ستم مردم نسبت بیکدیگر است هرگز یاور ستمکار مباش ستمگر را سه نشانه است ، خداى را که فوق اوست با نافرمانى ستم کند و مردمى را که در زیر فرمان اویند بچیرگى ستم کند و گروه ستمکاران را نیز یارى دهد .
خداى رحمت کند آنکس را که حق را بنگرد و آنرا یارى کند و ستم را ببیند و آنرا طرد کند و یاران حق را یاور باشد آنکس که ستم کند و آنکه او را یارى دهد و هر کس بستم خشنود باشد هر سه در ستمکارى شریکند هر کس بکار نارواى گروهى خشنود باشد در شمار آنان است و هر کس در شمار بدکاران باشد دو گناه دارد گناه بدکارى و گناه رضایت به بدکارى از امام پرسیدند ، کدامین گناه زودتر کیفر داده میشود و گناهکار را زودتر سرنگون میکند ؟ فرمود : ستم به کسى که جز خدا یاورى نداشته باشد ، و تجاوز بىنیاز به نیازمند چون خواهى ستم کنى ، عدالت خداوند را نسبت بخویشتن بیاد آور و بهنگام توانائى بیاد توانائى خدا باش تبهکارى دژ خوارى است که تبهکاران را از ورود باز نمیدارد ولى
پناهندگانش را نگهبانى نمىکند حکمت را به نااهلان نیاموزید که در نتیجه بآنها ستم کردهاید هر کس را دستاورد کار خویش بدست آورد ارزش مرد در آنچیزى است که نیکویش میشمارد بدانید که مردم ، فرزند نیکوکارى خویشند بسخن نگاه کن نه بگوینده سخن حسبى چون تواضع و شرفى مانند دانش و همدمى مثل خوشخوئى نیست شریفترین چیزها دانش است و خداى تعالى داناست و دانایان را دوست میدارد کسیکه در رفتارى کندى کرد ، افتخار نژادیش او را بشتاب نمیآورد آنکس که در کسب دانش کوتاهى کرد بسختىها گرفتار آید آنچنان مباش که بیشتر از کردارت براى خود امیدوار بپاداش باشى براى دنیایت چنان کار کن که گوئى همیشه زنده خواهى ماند از آنکسان مباش که بدون کردار شایسته ، به آخرت امیدوار باشند هرگز در جنگ پیشدستى مکن هیچ جنبشى نیست مگر آنکه بشناخت آن نیازمندى آنکس که بدون دانش کار کند چون رهروى است که براهى دیگر رود و هر چند راه پیماید از مقصدش دورتر شود و آنکس که با آگاهى کار کند چون رهروى است که براهى روشن رود پس هر روز باید
بنگرد که آیا پیش میرود یا برمیگردد ؟
اندیشه ، روشنى پدید آورد و بىخبرى تاریکى ببار آورد براى دانستن بپرس نه براى ستیز و دشمنى داناترین مردم آنکس است که دانش مردم را با رفتار خویش فراهم آورد آنکس که خود راى باشد نابود گردد و کسیکه با مردم بمشورت پردازد در خرد آنها شریک شود آنکس که اندیشه مردم را بپذیرد ، اشتباهات را بشناسد گنجى سودمندتر از دانش و کرامتى بالاتر از بردبارى نیست دانش بپوزش بهانه جویان پایان دهد خیر در فراوانى سرمایه و فرزندان نیست بلکه خیر در بسیارى دانش است گنجوران با آنکه زندهاند مردهاند و دانشمندان تا روزگار پایدار است زندهاند زمامداران بر مردم حکمرانند و دانشمندان بر زمامداران چیرهاند دانا زنده است اگر چه مرده باشد و نادان مرده است هر چند زنده باشد دانش یکى از دو زندگانى است و دوستى یکى از دو خویشاوندى است و نام نیکى یکى از دو عمر است اگر کسى پاسخ پرسشى را نمیداند از اینکه بگوید نمىدانم شرم نکند و آنکس که چیزى نمىداند اگر آنرا بیاموزد نباید شرم کند
چه بسا چیزى را که ندانى و در راى خویش سرگردان مانى و بینائیت بگمراهى افتد ولى پس از آن بدانائى و بینائى رسى هیچ فقرى سختتر از نادانى نیست نادان هرچند خویشاوند و همسایهات باشد از شرش در امان نیستى چون خداوند خواهد بندهاى را خوار گرداند دانش را از او باز گیرد هر ظرفى که چیزى در آن ریزند تنگ و پر گردد جز ظرف دانش که هر چه در آن ریزند فراختر شود دلها نیز بمانند تنها خسته و فرسوده شوند ، پس دلها را بحکمت آموزى تازه دارید شعله اشتیاق ، سبکبارتر از سنگینى خستگى و فرسودگى است در ارزش دانش همین بس که بیدانشان هم ادعاى دانش کنند و چون آنها را بدانش بستایند شادمان شوند و در بىارجى نادانى همین بس که نادانان از آن بیزارى جویند و چون نادانشان خوانند خشمگین شوند کمارجترین مردمان کم دانشانند دانش دینى است که به آن میگرایند و به آن پاداش مىیابند دانشها بیشتر از آنند که به آمار آیند پس از هر دانشى بهترینش را برگزین کسى که از روى نادانى فتوا دهد زمین و آسمان نفرینش کنند
دانشمندان در میان انبوه بىدانشان غریبند خداوند بىدانشانى را که دانش نیاموختهاند بازخواست نمىکند تا آنکه دانشمندانى را که بمردم دانش نیاموختهاند بازخواست کند سپاس دانشمند از دانشى که دارد آن است که علم خویش به آنها که سزاوارند بیاموزد بلند همتان اگر چه فروتنى کنند باز هم بلندى یابند ، چنانکه هر چند بخواهند آتش را پنهان کنند شعلهاش بالا میزند چون با دانشمندى انجمن کنى ، بکوش بیشتر بشنوى تا اینکه سخن گوئى علم با عمل هماهنگ است ، پس کسى که بداند به آن رفتار میکند و علم مردم را به عمل میخواند و اگر پاسخش ندهند میرود اى دانشوران ، آیا بار دانش را بدوش مىکشید ؟ دانش از آن کسى است که بداند و بدانش خویش رفتار کند و علمش با عملش موافق باشد دانشمندى که بدانش خویش رفتار نکند ، همچون نادان سرگردانى است که بجهلش گرفتار باشد بلکه حجت بر عالم تمامتر و بزرگتر است دانشتان را نادانى و یقین خود را شک قرار ندهید ، چون دانستید به آن رفتار کنید و چون یقین کردید اقدام ورزید چه نیکوست آن که دانش را با مدارا زینت دهد گفتید فلانى سرمایهاى فراوان فراهم آورده است ، آیا از روزهائى که
آن سرمایه را انفاق کند سود برده است ؟
فرزند آدم را در روز رستاخیز بر پاى میدارند و از او مىپرسند که عمر خود را چگونه گذرانده و جوانیش را چگونه سپرى کرده و سرمایه اش را از کجا فراهم کرده و در چه راهى خرج کرده و به علم خود چگونه عمل کرده است .
زیادهروى در زندگى و بیش از نیازمندى فقرى بىپایان است چقدر دشوار است که بنده شهوات بفضیلت گراید آنکس که توانا شود ، بهرهها را بخود اختصاص دهد دو گرسنهاند که هرگز سیر نمىشوند ، دانشجو در طلب دانش و دنیا پرست در بدست آوردن سرمایه بازرگان تبهکار است و تبهکار در آتش است مگر کسى که بحق بگیرد و به حق باز ستاند سرمایهدار ، یا سرمایهاش را از راه باطل بدست آورده یا حقوقى را نپرداخته است فقر ، مرگ بزرگتر است فقر ، زیرکى را میرباید و فقیر در شهر خویش غریب است هیچ سرزمینى از زادگاهت شایستهتر نیست و بهترین شهرها جائى است که تو را نگهدارد اگر فقر در برابرم شکل گیرد او را خواهم کشت گرسنگى فقیر ، پدیده بهرهکشى سرمایهدار است هر جا نعمتى فراوان دیدم ، حقوقى ضایع شده در کنارش یافتم
سرمایه فراهم نمىشود مگر از راه بخل و حرام هر نعمتى که بدست مىآید نعمتى دیگر از دست میرود هیچ نعمتى بدون رنج بدست نمىآید انسان ، بیهوده آفریده نشده است که تا هوسرانى کند و او را رها نکردهاند تا به بیهودگى گراید بخشش بکسى که شایسته نیست و نبخشیدن بکسى که سزاوار بخشش است هر دو اشتباهى بمانند هم است چون از چیزى بىنیاز شدى آنرا فروگذار و آنچه را بدان نیازمندى برگیر از احتکار جلوگیرى کن هر کس که چیزى که از او نیست بگیرد شایسته سرزنش است بر شما باد که از وام گرفتن بپرهیزید وام موجب خوارى است از گرفتاریهائى که براى پیشینیان پیشآمد و نتیجه کردار زشت آنها بود ، دورى کنید و در خیر و شر ، احوال آنها را بیاد آرید و بکوشید که همچون آنها نباشید از رفتار گذشتگان پند گیرید پیش از آنکه آیندگان از رفتار شما اندرز یابند فرزندان خود را به خویهاى خویش پرورش ندهید که آنها براى روزگارى دیگر آفریده شدهاند دلهاى مردم رمنده است هر کس با آنها همدم گردد بسوى او
روى مىآورند بنده دیگران مباش که خدایت آزاد آفرید هر چه بر آزاد مرد تحمیل کنى میپذیرد و بر بزرگواریش افزون مىگردد مگر آنکه بخشى از آزادى او را بازگیرى که در اینصورت تحمل نخواهد کرد من چیزى را که نمىخواهید بر شما تحمیل نمىکنم من بتو اجازه میدهم که به آنچه بر تو آشکار شد رفتار کنى اندوه نیمى از پیرى است ، من مردم را بسوء ظن ، کیفر نمیدهم کسى که خود را بر روزگار بزرگ شمارد روزگارش خوار گرداند ترا از شتابزدگى در گفتار و کردار بر کنار میدارم از خدا بترسید و به بندگان و شهرهاى خدا ستم نورزید زیرا شما حتى درباره حیوانها و بیابانها مسئولید چه بشتاب میروند ساعتها در روزها و روزها در ماهها و ماهها در سالها و چه به شتاب میگذرند سالها در عمرها .