هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

حرمت را صفاست...کاش یک شب می نشستم بر ضریح چشم تو بـاز هـم پـابـند پیمان دو چشمت می شدم


تو ای ترجمان عشق در چشمانت...ای بوی خوش یاس در سرایت..دیر بازیست که دلهای عاشق را پناهگاهی..ای پادشاه ملک خورشید...در بارگاهت راهی نیست میان حاجت و اجابت...گدای کوی تو ناج شاهی به سر دارد .به ضریحت پیوند خورده دل هزاران عاشق از هزاران سال پیش.کرامتت کرامت همایونیست و عطایت فراتر از قابلیت ما..گواهی می دهد..از عرشیان تا فرشیان..که تویی یگانه سلطان ملک عاشقی...



کاش یک شب می نشستم بر ضریح چشم تو بـاز هـم پـابـند پیمان دو چشمت می شدم
صحن و ایوان تو را اى کاش جارو می زدم چـون کـبوترها نگهبان دو چشمت می شدم
ضـامن آهـوست چشمان دو شهد روشنت کـاش آهـوى بـیابان دو چشمت می شدم
کاش یک شب معرفت می چیدم از چشمان تو غـرق در دریاى عرفان دو چشمت می شدم کـاش یک شب می شدم خیس نگـاه سبز تو شـاهد اعـجاز بـاران دو چشمت می شدم
کاش یک شب نور می نوشیدم از چشمان تو مـی درخشیدم، چراغان دو چشمت می شدم سخت شیرین است طعم روشن چـشمان تو کاش یک شب باز مهمان دو چشمت می شدم
قیصر امین پور

همیشه از حرمت، بوی سیب می آید صدای بال ملائک، عجیب می آید!



همیشه از حرمت، بوی سیب می آید

صدای بال ملائک، عجیب می آید!


سلام! ضامن آهو، دلِ شکستهِ ی من

به پای بوس نگاهت، غریب می آید

  ادامه مطلب ...

همین کسی که دارد از خودش فرار می‌کند ،مرا طلای گنبد تو بی قرار می‌کند

مرا طلای گنبد تو بی قرار می‌کند

کسی مرا به دوش ابرها سوار می‌کند 

خیال می‌کند که دیدن تو قسمتش شده 

همین کسی که دارد از خودش فرار می‌کند


بازهم آمده ام ،حرم با دل و جان در کرمت…ای امامم یا علی موسی الرضا(ع)

بازهم آمده ام

ای امامم یا علی موسی الرضا(ع)

چند سالیست که بر نام تو مستی کردم

دل را از پس تو پوچ ز هستی کردم…اما…

هر زمان چشمک نازی دیدم…همچو مرغی به گنه پریدم

باز هم آمده ام…

تا که بر سر در این ایوانت

چو کبوتر باشم

بازهم آمده ام..اما…

کوله بارم پر از سنگ گنه

درد را در پس چشمم دیدی

وصله درد ز قلب و دل من برچیدی

تو مرا راه بدادی حرمت

حرم با دل و جان در کرمت…ای امامم یا علی موسی الرضا(ع)

چند سالیست که بر نام تو مستی کردم

دل را از پس تو پوچ ز هستی کردم…اما…

هر زمان چشمک نازی دیدم…همچو مرغی به گنه پریدم

این که منت کنیم حرفی نیست

چون که تو گل پسر فاطمه ای و بدلت مرزی نیست

پس تو دستم را گیر

در پس معرکه هستم درگیر

هستیَم نام تو است

مستیَم از می و پیمان تو است

من گنه کردم ولی کن…

باز هم آمده ام…

آری تا ضامن آهو هست… ما را چه باک از حساب

آری تا ضامن آهو هست… ما را چه باک از حساب

رضا جان…

شما چه کرده ای با این دل ما…

پدرم از پدرش و پدرش از اجدادم همه می گفتند ما همه چیز وجودمان از رضاست…

چه حکایتی است که تمام نسل ما مدیون توست آقا…

فیض الله جاری است در وجود شما…

به قدمت قدیم ترین ممکنات و عظیم ترین حادثات…

ما چه چیزی را نگاه کنیم که توقیع تو زیر فرمان اعطایش نباشد…

آری…

  ادامه مطلب ...

بی تو همه ما از قبل و بعد مرده ایم… تو آب حیات مایی رضا…

یا امام رئوف…

تو مادرت زهراست…

پدرت علی…

نسبت می رسد به نبی…

ما تا هفت نسل شیعه بودنمان همه در تو خلاصه شده است یا ثامن الحجج…

و دلمان هوای مدینه و گنبد سبز نبی را که می کند …

نگاه می کنیم به ضریحت…


  ادامه مطلب ...

هزار توبه ام را آورده ام زیر گنبد طلا ،من به التماس دنیا نیامده ام


خاک بودم…

خاک پست…

ذره هایی تاریک که در تاریکی ظلمت از هم می ترسیدند و چاره ای نداشتند که با هم باشند…

شاید حتی خاک هم نبودم و توده ای گرد و غبار بودم…

و نشستم بر خاک…

آری برای اولین بار انسان بر سر خاک نشست…

نه خاک بر سر انسان…

و تو ای خوب خوبها…

و مهربانترین مهربانها…

از روح خویش در کالبدم دمیدی تا زنده شوم… تا زنده شوم و بروم بالای جدول مخلوقات…

اسمم را بگذارند “آدم” اشرف مخلوقات…

آری…

  ادامه مطلب ...

دل نوشته ای زیبا بر دیوار حرم امام رضا(ع) شعری زیبا در آستان قدس رضوی



شعری در حرم امام رضا زیبا نستعلیق
وقتی یک گوشه حرم امام رضا(ع) کز کرده ام و غوطه ورم در آنچه کردم و آنچه هستم، چشمم دوخته میشود به دل نوشته ای بر دیوار که دور تا دورم را گرفته است. انگار همان حرف دلم هست که نمیدانستم چگونه بیانش کنم.
نومید و مفلسیم و نداریم هیچکس
نقد وجود داده به تاراج صد هوس
نالان بگرد کعبه کوی تو چون جرس
عصیان هزار عمر و گرفتار یک نفس
لطفی کن ای کریم و بفریاد ما برس
کز خلد بهشت لطف تو صد بار خوشتر است


 
ادامه مطلب ...

یا على موسى الرضا! دریاب. چون پدرت، این خسته دل زندانىِ دَردى روان کُش را،



زنده تر، روشن تر از خورشید عالم تاب

از فروغ و فرّ و شور زندگى سرشار مى دانم

گر چه پندارند: دیرى هست، همچون قطره ها در خاک
رفته اى در ژرفناى خواب
لیکن اى پاکیزه باران بهشت! اى روح! اى روشناى آب!
من تو را بیدار ابرى پاک و رحمت بار مى دانم
اى (چو بختم) خفته در آن تنگناى زادگاهم توس!
 
ادامه مطلب ...

سلام آقای من،یا ضامن آهو



سلام آقای من،یا ضامن آهو

همیشه از حرمت، بوی سیب می آید
صدای بال ملائک، عجیب می آید!

سلام! ضامن آهو، دل شکسته من
به پای بوس نگاهت، غریب می آید

نگاه زخمیِ تو، تا بقیع بارانی است
مگر ز سمت مدینه، طبیب می آید؟!..

به پای در دلت، ای غریبه تنها
علی(ع) ز سمت نجف، عنقریب می آید

طلای گنبد تو، وعده گاه کفترهاست.
کبوتر دل من، بی شکیب می آید


برات گشته به قلبم مُراد خواهی داد
چرا که ناله «امّن یُجیب» می آید.

 

امام رضا (ع) فرمودند:
مَن رَضى عن الله تعالى بالقَلیل مِن الرّزق رضَى الله منه بالقَلیل مِنَ العَمل

هر کـس به رزق و روزى کم از خدا راضى باشد ، خداوند از عمل کم او راضى خواهد بود .

(بحـارالانـوار،ج 78،ص 357)

کبوتران ضریحت را در دیدگانم مجسم مى کنم و بر گنبد طلایى ضریح تو طواف مى گذارم


هر شب در خیال خویش

ضریحت را
با آب دیدگانم غبارروبى مى کنم
و با نسیم
کبوتران ضریحت را
در دیدگانم
مجسم مى کنم
و بر گنبد طلایى ضریح تو
طواف مى گذارم
چشم هایم شیدا
براى یک لحظه
یک ثانیه
حضور صمیمى ات را
در ضریح ترسیم مى کند
و من
بى قرار مثل یک قطره حباب
رنگین ترین رؤیا و مجنون ترین مجنون
مى گردم
و از خطوط سبز تخیل
بر وادى عشق تو گام مى نهم
و در سفر به نزد تو
یا غریب الغربا!
حکایت هاى خسته جانم را بازگو مى کنم
و کبوتر ذهنم را
از حرم تنگناى خویش
بر وادى عشق تو رهسپار مى گردانم

سرگذشت على بطائنى ،وکیل امام صادق و امام کاظم علیهما السلام بود.طمع ورزیده و اموال را ...............

 سرگذشت على بطائنى

على بن حمزه بطائنى عالم دین و اهل فتوا و وکیل امام صادق و امام کاظم علیهما السلام بود. در ایام زندانى شدن امام کاظم علیه السلام، سى جاریه(1)، چند هزار درهم و دینار و هم‏چنین مقدارى گوسفند و شتر در نزد او جمع شد.

پس از شهادت امام کاظم علیه السلام طمع ورزیده و اموال را تسلیم حضرت رضا علیه السلام نکرد. در نتیجه امامت امام رضا علیه السلام را رد کرد و براى خود مذهبى به نام واقفیه درست کرد و با این کارِ او هزاران نفر منحرف شدند. امام رضا علیه السلام از واقفیه با عبارت «کلاب ممطورة»(2) یاد کرده، یعنى سگى که زیر باران خیس شده است. باران همه چیز را پاک مى ‏کند، اما سگ را نجس‏تر مى کند. کسى که از کنار یک سگ خیس عبور کند با عجله مى‏ گذرد تا مبادا سگ خود را تکان دهد و او را نجس کند. نجاست مادامى که خشک است اگر به بدن یا لباس برسد نجس نمى‏ کند، اما تا رطوبت به آن برسد نجاستش سرایت مى ‏کند.


 1) ) کنیز.
 2) کمال الدین، ص 93. 

درکتاب به یاد بضعه خاتم انبیا در طوس : بعضى از کلمات آن حضرت (علیه السلام) که راهنماى سعادت دنیا و آخرت است


بعضى از کلمات آن حضرت (علیه السلام) که راهنماى سعادت دنیا و آخرت است
PDF چاپ پست الکترونیکی

۱ ـ در سفرى که به جانب طوس مى رفت ، وارد نیشابور شد . ابوزرعة و محمّد بن آسم طوسى دو پیشواى اهل حدیث در رکابش بودند و گفتند : اى سید و فرزند سادة! اى امام و فرزند ائمه! اى سلاله طاهره رضیه! اى خلاصه زاکیه نبویه! به حق پدران اطهرت و به حق اجداد بزرگوارت رخسار مبارک به ما بنمایان ، و براى ما حدیثى از پدرانت از جدّت بگو ، که یادگارت در این دیار باشد .

مرکب را متوقف کرد و پرده کجاوه را بالا زد ، و چشم مسلمانان را به طلعت مبارکش روشن نمود ، و طبقات مردم همه بر پا ایستاده ، بعضى شیون مى زدند و بعضى گریه مى کردند و بعضى جامه بر تن پاره مى کردند و بعضى خود را به خاک افکنده بودند تا نیمه روز ; پیشوایان شهر فریاد زدند : ساکت شوید و بشنوید و گوش فرا دهید! بیست و چهار هزار قلمدان براى نوشتن کلماتش آماده شد . آنگاه فرمود : شنیدم از پدرم موسى بن جعفر الکاظم که گفت : شنیدم از پدرم جعفر بن محمّد الصادق که گفت : شنیدم از پدرم محمّد بن على الباقر که گفت : شنیدم از پدرم على بن الحسین زین العابدین که گفت : شنیدم از پدرم حسین بن على شهید کربلا که گفت : شنیدم از پدرم امیرالمؤمنین على بن ابى طالب شهید کوفه که گفت : شنیدم از برادرم و پسر عمّم رسول الله که گفت : شنیدم از جبرئیل که گفت: شنیدم از ربّ العزّة سبحانه و تعالى که گفت : کلمه لا اله الاّ الله حصن من است ، کسى که این کلمه را بگوید در حصن من داخل است ، و کسى که در حصن من داخل است از عذاب من در امان است . صدَقَ اللهُ وصدَقَ جبرئیل وصدَقَ رسولُ الله والائمة.

این حدیث به این سند به بعضى از امراى سامانى رسید ، به آب طلا نوشت ، و وصیت کرد آن نوشته را با او دفن کنند . چون از دنیا رفت او را در خواب دیدند . به او گفتند : خدا با تو چه کرد ؟ گفت : به گفتن لا اله الا الله وتصدیق به محمّد رسول الله ونوشتن این حدیث به آب طلا خدا مراآمرزید . ۱

۲ ـ مؤمن به حقیقت مؤمن نیست تا در او سه خصلت از خدا و پیغمبر خدا و ولىّ خدا نباشد ، امّا از خدا کتمان و پوشیدن سرّ ، و امّا از پیغمبر خدا مدارا با مردمان ، و امّا از ولىّ خدا صبر و بردبارى در سرّاء وضرّاء ( خوشى و سختى )۲.

۳ ـ حقیقت ایمان کامل نمى شود مگر آن که در بنده خدا سه خصلت باشد : فهم در دین ، و حسن تقدیر در معیشت ، و صبر در حوادث و گرفتارى ها.


۴ ـ بخیل راحت ندارد ، و حسود لذّت ندارد ، و پادشاهان وفا ندارند ، و دروغگو مروّت ندارد . کسى که محاسب نفس و مراقب خود باشد سود برده ، و کسى که از خود غافل شود خسارت کرده است .


۵ ـ کسى که عبرت بگیرد بصیرت یافته ، و کسى که بصیرت داشته باشد به فهم نایل شده است ، و کسى که بفهمد عالم مى شود .


۶ ـ بهترین مال آن است که عرض و آبروى صاحب مال را حفظ کند ، و بهترین عقل آن است که انسان خود را بشناسد .


۷ ـ مؤمن هرگاه غضب کند ، غضبش او را از حق بیرون نمى آورد ، و هرگاه راضى شود رضایش او را در باطل داخل نمى کند ، با سیطره عقل و ایمان بر شهوت و غضبش ، غضب او را از حق منحرف ، و شهوت او را به باطل آلوده نمى کند ، و چون قدرت پیدا کند بیشتر از حقش نمى گیرد .


۸ ـ ابن سکیت که از دانشمندان آن زمان بود پرسید : حجّت بر خلق امروز چیست ؟

فرمود : عقل ; چون به وسیله عقل ، صادق بر خدا و کاذب بر خدا شناخته مى شود ، و آن کس را که به صدق و راستى از خدا سخن مى گوید تصدیق ، و آن کس را که به دروغ از خدا سخن مى گوید تکذیب مى کند . ابن سکیت گفت : به خدا قسم جواب همین است .


۹ ـ فرمود : کسى که به زبان استغفار کند ، و به دل نادم و پشیمان از گناه نشود خود را مسخره کرده است ; کسى که از خدا بخواهد به او توفیق بدهد و خود کوشش نکند ، خود را مسخره کرده است ; کسى که بهشت از خدا بخواهد و بر شداید صبر نکند ، خود را مسخره کرده است ; کسى که به خدا از جهنم پناه ببرد و شهوات دنیا را ترک نکند ، خود را مسخره کرده است .


۱۰ ـ عمل صالح و کوشش در عبادتِ خدا را به اتکال و اعتماد به دوستى آل محمّد (صلى الله علیه وآله وسلم) از دست ندهید ، و دوستى آل محمّد و تسلیم براى امرشان را به اتکال بر عبادت از دست ندهید ، که هیچ یک از این دو بدون دیگرى مقبول درگاه خدا نیست .



درکتاب به یاد بضعه خاتم انبیا در طوس : فضیلت زیارت آن حضرت (علیه السلام)


فضیلت زیارت آن حضرت (علیه السلام)

PDF چاپ پست الکترونیکی

محمّد بن یعقوب کلینى در کافى ، و شیخ طوسى در تهذیب ، و شیخ صدوق در عیون الاخبار و امالى از امام هفتم (علیه السلام) روایت مى کنند که فرمود : کسى که زیارت کند فرزندم على را ، و یک شب نزد او بیتوته کنند ، مانند کسى است که خدا را در عرش زیارت کرده است .

و فرمود : چون روز قیامت شود ، بر عرش رحمن چهار نفر از اولین و چهار نفر از آخرین هستند .

امّا چهار نفر از اولین نوح و ابراهیم و موسى و عیسى ، و امّا چهار نفر از آخرین محمّد و علىو حسن و حسین هستند ، و زوّار قبور ائمه با ما همنشین هستند ، الاّ این که درجه اى اعلى براى زوّار قبر فرزندم على است .۱


کسى که زیارت او مانند زیارت خداست ، و آرامگاه او همانند عرش خداست ، و زائر او اعلى درجه از زوّار ائمه هدى است ، مقام و منزلت او برتر از وصف و بیان است . نکته اى که باید در زیارت آن حضرت رعایت شود ، تأمل در حقیقت این زیارت و در شرایطى است که باید در زائر محقق شود ، که اوّل آنها طهارت جسم و جان و تناسب زائر با مزور است ، و آخر آنها معرفت آن کس است که پاره اى از وجود پیغمبر خاتم است و شناخت وجود خاتم که ثمره آفرینش عالم ، و اِمام تمام انبیا از آدم تا عیسى بن مریم است ، جز به لطف و عنایت خداوند متعال که « یهدى الله لنوره من یشاء » میسر نیست .


آنچه موجب آرامش خاطر است آن است که اشعه این آفتاب عالمتاب بر هر در و دیوار مى تابد ، و اگر ما در خور رحمت او نیستیم رحمت واسعه الهى حدّ و مرز ندارد .


« اللّهمّ ان لم اکن اهلاً أن ابلغ رحمتک فرحمتک اهل ان تبلغنى وتسعنى ، لأنها وسعت کل شیء » .


  ادامه مطلب ...

درکتاب به یاد بضعه خاتم انبیا در طوس : کرامات قبر مطهّر آن حضرت (علیه السلام)


کرامات قبر مطهّر آن حضرت (علیه السلام)
PDF چاپ پست الکترونیکی

کرامات و خوارق عاداتى که از آن قبر مقدّس ظاهر شده در کتب مفصله ذکر شده است ، و به بعضى از آنها اکتفا مى کنیم : شیخ صدوق از ابى الصلت هروى روایت مى کند که مردى از اهل بلخ با غلام خود به زیارت آن حضرت آمد ، آن مرد بالاى سر آن حضرت به نماز ایستاد ، و غلام پایین پاى امام (علیه السلام)مشغول نماز شد . چون هر دو از نماز فارغ شدند سر به سجده گذاشتند ، آن مرد قبل از غلام سر از سجده برداشت و غلام را خواست . چون نزد آقاى خود آمد به او گفت : مى خواهى آزادت کنم ؟ گفت : بلى ; گفت : براى خدا تو را آزاد کردم ، و فلان کنیز خودم را در بلخ آزاد نموده او را به همسرى تو در آوردم ، و مهریه او را ضامن شدم ، و فلان مزرعه و بوستانم را بر شما و اولاد شما وقف کردم ، و این امام را شاهد گرفتم .

غلام گریه کرد و گفت :

بالله تعالى و به این امام قسم ، این حاجت را به همین خصوصیات در سجودم خواستم ، و به این سرعت اجابت دعایم را دیدم .۱


شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا (علیه السلام) نقل مى کند :

عالم معتمد نزد عامّه و خاصّه در کشف الغمة روایت مى کند از عبدالله بن محمّد رازى که گفت : از نیشابورعازم زیارت قبر آن حضرت (علیه السلام) شدم ، غروب آفتاب به آن مشهد رسیدم ، قصد کردم شب را کنار آن قبر بیتوته کنم ، از کسى که از خدّام آن مشهد بود چراغى خواستم و به او گفتم : درها را ببندد ، و قصد کردم کنار آن قبر قرآن را ختم کنم . پاسى از شب گذشت صداى قرائت قرآن شنیدم و گمان کردم که دیگرى هم در آن حرم هست ، گشتم کسى را ندیدم ، و در هم بسته بود . برگشتم و همچنان صداى تلاوت قرآن را مى شنیدم ، تا آمدم کنار قبر دیدم از آن قبر صداى قرائت سوره مریم بلند است .۲


شیخ صدوق به یک واسطه نقل مى کند از حاکم مرورود که از اصحاب حدیث بود ، که به مشهدالرضا (علیه السلام)رفتم . در طوس دیدم مردى ترک زبان وارد قبّه شد ، بالاى سر حضرت ایستاد ، با چشمى گریان به ترکى گفت : پروردگارا! اگر پسرم زنده است او را به من برسان ، و اگر مرده است مرا از مرگش خبردار کن .

من زبان ترکى مى دانستم . به او گفتم : داستان تو چیست ؟ گفت : پسرى داشتم با من در جنگ اسحاق آباد بود ، او را گم کردم ، خبرى از او ندارم ، مادرش دائماً گریهمى کند ، در اینجا دعا مى کنم که شنیده ام دعا در این مشهد مستجاب است . من از حالت او متأثر شدم ، دستش را گرفتم که آن روز مهمانش کنم . چون بیرون آمدیم مردى بلند قامت را دیدیم . چون چشمش به آن مرد ترک افتاد خود را در آغوش او انداخت ، ناگهان متوجه شد که او همان پسر گمشده اوست که کنار قبر آن حضرت (علیه السلام)دعا مى کرد که از مرگ و زندگیش خبردار شود . از او پرسیدم : از کجا به اینجا آمدى؟ گفت : بعد از جنگ اسحاق آباد به طبرستان افتادم ، و مرا یکى از اهالى دیلم تربیت کرد ، چون بزرگ شدم در جستجوى پدر و مادر خود برآمدم .

آن پدر که گمشده خود را پیدا کرد گفت : قسم یاد کردم که تا زنده ام از این مشهد جدا نشوم .۳

آن کس که قبل از آمدن پدر و اظهار حاجت به درگاهش ، از طبرستان وسایل سفر پسر را در آن زمان فراهم مى کند ، مشکل گشایى است که به اعتراف دوست و دشمن به علم محیط بر گذشته و آینده ، در حیات و ممات معجزه نمایى مى کند .


  ادامه مطلب ...

درکتاب به یاد بضعه خاتم انبیا در طوس : نمونه اى از احتجاجات آن حضرت (علیه السلام)


نمونه اى از احتجاجات آن حضرت (علیه السلام)
PDF چاپ پست الکترونیکی

مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) نقل مى کند : در مجلسى که مأمون فقها و اهل کلام از فرقه هاى مختلف را جمع کرده بود ، از آن حضرت سؤال شد :

یابن رسول الله! ادعاى امامت به چه ثابت مى شود ؟

فرمود :

به نص و بیان و دلیل .

پرسید : دلیل امامت چیست ؟

فرمود : علم و استجابت دعوت .۱


امام آن چنان که در حدیث معتبر هست ، امین خدا در زمین ، و حجت خدا بر بندگان او است .


امانت خداوند عالم ، وحى خدا به تمام انبیا و مرسلین و علمى است که به آدم آموخته است که ملائکه مقرّبین از تحمّل آن علم عاجز بودند

( وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الاَْسْمَآءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَ نبِـُونِى بِأَسْمَآءِ هَـؤُلاَءِ إِن کُنتُمْ صَـدِقِینَ )۲

و کتاب و حکمتى است که حضرت خاتم را براى تعلیم آن مبعوث فرموده است 


( لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَکِّیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلال مُبِین )۳ ، 


و حروف اسم اعظمى است که یک حرف آن را آصف مى دانست ، و به آن تخت بلقیس را به کمتر از چشم بر هم زدن نزد سلیمان حاضر کرد .

  ادامه مطلب ...

درکتاب به یاد بضعه خاتم انبیا در طوس : نمونه اى از کرامات وخوارق عادت از آن حضرت (علیه السلام)

نمونه اى از کرامات وخوارق عادت از آن حضرت (علیه السلام)
PDF چاپ پست الکترونیکی

۱ ـ مشایخ حدیث از مسافر نقل کرده اند که گفت : با آن حضرت در منى بودم ، یحیى بن خالد برمکى با جمعى از آل برمک گذشتند ، فرمود : اینها نمى دانند در این سال چه بر آنها مى گذرد ! بعد فرمود : عجیب تر از این آن که هارون و من مانند این دو هستند ، و دو انگشتش را به هم ضمیمه کرد . همان سال هارون بر برامکه غضب کرد ، و بر سر آنها آمد آنچه آن حضرت (علیه السلام) در آن جمله فرمود. مسافر گفت: والله معناى سخن آن حضرت را ندانستم تا زمانى که او را در طوس کنار هارون دفن کردیم .۱


بزرگان حدیث از حسن بن على وشاء نقل کردند که گفت : به خراسان براى تجارت رفتم ، و بر مذهب واقفیه بودم ، و به امامت على بن موسى الرضا اعتقاد نداشتم .


در شهر مرو شبانه وارد شدم . غلام سیاهى در منزل من به من برخورد کرد و گفت : آقاى من مى گوید : آن حبره۲ که با تو هست بده ، که یکى از موالى ما فوت شده است تا او را با آن کفن کنیم . به او گفتم : آقاى تو کیست ؟ گفت : على بن موسى الرضا . گفتم : آنچه داشتم در راه فروختم و ندارم . رفت و برگشت و گفت : حبره نزد تو باقى مانده است . گفتم : من چنین چیزى نزد خود نمى دانم . رفت و برگشت و گفت : آن حبره در فلان جامه دان است . با خود گفتم : اگر درست باشد این دلالتى است بر امامت او .


دخترم به من حبره اى داده بود که بفروشم و برایش فیروزه و سبج۳ از خراسان بخرم ، و من فراموش کرده بودم . به غلامم گفتم : آن جامه دانى که آن غلام گفت بیاور .


چون آورد و آن را گشودم ، حبره را در میان جامه ها دیدم ، به آن غلام دادم ، و گفتم : من در مقابل آن بهایى نمى گیرم . غلام رفت و برگشت و گفت : چیزى که مال خودت نیست مى بخشى ؟ آن را دخترت به تو داده که بفروشى و به بهاى آن فیروزه و سبج براى او بخرى .

  ادامه مطلب ...

درکتاب به یاد بضعه خاتم انبیا در طوس : فضائل و مناقب آن حضرت (علیه السلام)


فضائل و مناقب آن حضرت (علیه السلام)

PDF چاپ پست الکترونیکی

کتب عامّه و خاصّه مشحون به فضایل و مناقب آن حضرت است ، و در این مختصر به چند نمونه اکتفا مى شود :

هر یک از مناقب آن حضرت جلوه یکى از القاب آن امام والا مقام است ، و در این جزوه به منقبت یک لقب اشاره مى شود ، و آن لقب سراج الله است ، یعنى چراغ خدا .


در چراغ دو جهت جمع است : یکى نور و دیگرى حرارت . در قرآن مجید از خورشید تعبیر به سراج شده است ( وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا )۱ ، چون داراى نور و حرارت است و به این دو ، استعدادها و قابلیت ها در منظومه شمسى به فعلیت مى رسد ، و معادن و نباتات به ثمر مى رسند ، و مشعل حیات جانداران روشن مى گردد.


چنان که از خورشید منظومه مُلک تعبیر به سراج مى شود ، از خورشید منظومه ملکوت و آفتاب عالمتاب انسانیت نیز تعبیر به سراج فرموده است :

( یا أَیهَا النَّبِی إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِیراً وَداعِیاً إِلَى اللّهِ بِإِذْنِهِ وَسِراجاً مُنِیراً )۲.

همان طور که اشعه خورشید جواهر معادن را مى پروراند، به مقتضاى «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة» تابش نور علم و حرارتِ ایمانِ خورشیدِ خاتمیت ، گوهر عقل نظرى و عملى را ـ که در زمینه فطرت انسانیت همچون بذرى آفریده شده است ـ به تلاوت آیات خدا و تزکیه نفوس و تعلیم کتاب و حکمت ، به بالاترین ثمر علم و کمال بارور مى نماید ، و گرانبهاترین جواهر مکارم اخلاق را از معدن فطرت انسان استخراج مى کند .


لقب سراج الله براى امام هشتم (علیه السلام) و حدیث شریف « ستدفن بضعةٌ منى بأرض خراسان » یادآور این مطلب است که نور علم و حرارت ایمانى که در خورشید وجود خاتم بود، از نفس نفیس على بن موسى الرضا (علیه السلام) مى تابد .

  ادامه مطلب ...