هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

درکتاب به یاد بضعه خاتم انبیا در طوس : کرامات قبر مطهّر آن حضرت (علیه السلام)


کرامات قبر مطهّر آن حضرت (علیه السلام)
PDF چاپ پست الکترونیکی

کرامات و خوارق عاداتى که از آن قبر مقدّس ظاهر شده در کتب مفصله ذکر شده است ، و به بعضى از آنها اکتفا مى کنیم : شیخ صدوق از ابى الصلت هروى روایت مى کند که مردى از اهل بلخ با غلام خود به زیارت آن حضرت آمد ، آن مرد بالاى سر آن حضرت به نماز ایستاد ، و غلام پایین پاى امام (علیه السلام)مشغول نماز شد . چون هر دو از نماز فارغ شدند سر به سجده گذاشتند ، آن مرد قبل از غلام سر از سجده برداشت و غلام را خواست . چون نزد آقاى خود آمد به او گفت : مى خواهى آزادت کنم ؟ گفت : بلى ; گفت : براى خدا تو را آزاد کردم ، و فلان کنیز خودم را در بلخ آزاد نموده او را به همسرى تو در آوردم ، و مهریه او را ضامن شدم ، و فلان مزرعه و بوستانم را بر شما و اولاد شما وقف کردم ، و این امام را شاهد گرفتم .

غلام گریه کرد و گفت :

بالله تعالى و به این امام قسم ، این حاجت را به همین خصوصیات در سجودم خواستم ، و به این سرعت اجابت دعایم را دیدم .۱


شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا (علیه السلام) نقل مى کند :

عالم معتمد نزد عامّه و خاصّه در کشف الغمة روایت مى کند از عبدالله بن محمّد رازى که گفت : از نیشابورعازم زیارت قبر آن حضرت (علیه السلام) شدم ، غروب آفتاب به آن مشهد رسیدم ، قصد کردم شب را کنار آن قبر بیتوته کنم ، از کسى که از خدّام آن مشهد بود چراغى خواستم و به او گفتم : درها را ببندد ، و قصد کردم کنار آن قبر قرآن را ختم کنم . پاسى از شب گذشت صداى قرائت قرآن شنیدم و گمان کردم که دیگرى هم در آن حرم هست ، گشتم کسى را ندیدم ، و در هم بسته بود . برگشتم و همچنان صداى تلاوت قرآن را مى شنیدم ، تا آمدم کنار قبر دیدم از آن قبر صداى قرائت سوره مریم بلند است .۲


شیخ صدوق به یک واسطه نقل مى کند از حاکم مرورود که از اصحاب حدیث بود ، که به مشهدالرضا (علیه السلام)رفتم . در طوس دیدم مردى ترک زبان وارد قبّه شد ، بالاى سر حضرت ایستاد ، با چشمى گریان به ترکى گفت : پروردگارا! اگر پسرم زنده است او را به من برسان ، و اگر مرده است مرا از مرگش خبردار کن .

من زبان ترکى مى دانستم . به او گفتم : داستان تو چیست ؟ گفت : پسرى داشتم با من در جنگ اسحاق آباد بود ، او را گم کردم ، خبرى از او ندارم ، مادرش دائماً گریهمى کند ، در اینجا دعا مى کنم که شنیده ام دعا در این مشهد مستجاب است . من از حالت او متأثر شدم ، دستش را گرفتم که آن روز مهمانش کنم . چون بیرون آمدیم مردى بلند قامت را دیدیم . چون چشمش به آن مرد ترک افتاد خود را در آغوش او انداخت ، ناگهان متوجه شد که او همان پسر گمشده اوست که کنار قبر آن حضرت (علیه السلام)دعا مى کرد که از مرگ و زندگیش خبردار شود . از او پرسیدم : از کجا به اینجا آمدى؟ گفت : بعد از جنگ اسحاق آباد به طبرستان افتادم ، و مرا یکى از اهالى دیلم تربیت کرد ، چون بزرگ شدم در جستجوى پدر و مادر خود برآمدم .

آن پدر که گمشده خود را پیدا کرد گفت : قسم یاد کردم که تا زنده ام از این مشهد جدا نشوم .۳

آن کس که قبل از آمدن پدر و اظهار حاجت به درگاهش ، از طبرستان وسایل سفر پسر را در آن زمان فراهم مى کند ، مشکل گشایى است که به اعتراف دوست و دشمن به علم محیط بر گذشته و آینده ، در حیات و ممات معجزه نمایى مى کند .


  

این کیمیا نظر چو نظر سوى ما کند***بالله به لحظه اى مسِ دل کیمیا کند

ساید قدم چو بر سر ما چشم آسمان***از خاکِ پاى ما طلب توتیا کند

روزى اگر به مسند عزت کند جلوس***یوسف ز رشک پیرهن خود قبا کند

بى نفخ صور، جان دمد اندر تن جهان***گر قامتش قیامت کبرى به پا کند

با احتجاج اوست که حجت تمام شد ***بر هر که در مقابل حق ادعا کند

گر پرده از جمال ولایت بر افکند***در یک شعاع، شمس و قمر را فنا کند

ابرِ عطاى او چو ببارد به مستمند***خود رو از او بپوشد و از وى حیا کند

لبریز گشت ظرف وجودش ز علم و حلم***تا آن که جن و انس به او اقتدا کند

در بندگى خالق و در رهبرى خلق***از خویش، خلق و خالق عالَم رضا کند

چون او سراج نور سموات و ارض شد***عالم درانتظار، که کسب ضیا کند

آن عالِمى که عالِم آل محمد است***عالَم ز علم او طلب اهتدا کند

چون آیت کمال و جمال و جلال هوست ***دیدار او حکایت وجه خدا کند

شد نقش پرده شیر ژیان از نگاه او***با یک اراده حاجت عالَم روا کند

فانى چو در رضاى خدا شد رضاى او***او را خداى بر همه فرمانروا کند

در حیرتم ز منزلت و قدر این امام***کاو بر قَدر حکومت و امضا قضا کند

اى شمع جمع خلقت و چشم و چراغ دین***بنماى رخ که عالَم و آدم صفا کند

توحید بى تو همچو نمازیست بىوضو***آن کس به حق رسد که به تو ابتدا کند

حصنِ حصین حق به وجود تو محکم است***اصل الاصول دین به رضا اتکا کند

باشد هزار حج عوض یک زیارتت***حقِ تو را خدا به قیامت ادا کند

بدر الدجى کجاست که تا اکتساب نور***از بارگاه حضرت شمس الضحى کند

هر صبح وشب که خاک درش روید آفتاب***زآن خاکروبه سرمه به چشمِ سما کند

چون بضعة الرسول در آن آرمیده است***زیبد که فخر بر حرم کبریا کند

با دیده آب پاش که جاروب این فراش***فرّاشِ قدس با مژه اولیا کند

شد همطراز عرش خدا بارگاه او***کروبیان به صف که در لطف وا کند

چون منتهاى قرب خدا درگه رضاست***از سدره ، جبرئیل به طوس ارتقا کند

جف القلم ز شرح مقامات آن جناب***باشد که مدح و منقبتش مصطفى کند

ترسا و گبر را چو نراند ز درگهش***دارم امید درد مرا هم دوا کند

آن رحمتى که حاجت مأمون کند روا***محروم کى ز خوان کرم این گدا کند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد