هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

ویژه نامه ولادت امام رئوف...شمس الشموس...سلطان علی بن موسی الرضا علیه سلام 3




ما دولت تسلیم و رضا می طلبیم

راهی سوی اقلیم بقا می طلبیم

اندر دو جهان ، عزت و اقبال و نجات

از فیض ولایت رضا(علیه السلام) می طلبیم

ویژه نامه ولادت امام رئوف...شمس الشموس...سلطان علی بن موسی الرضا علیه سلام



در آن کرانه که دل با ستاره همزاد است
به من اجازه ی در اوج پر زدن داده است

در آن کرانه که همواره یک نفر آنجاست
که در پذیرش مهمان همیشه آماده است

در آن کرانه که دل با ستاره همزاد است
به من اجازه ی در اوج پر زدن داده است
 
ادامه مطلب ...

ویژه نامه ولادت امام رئوف...شمس الشموس...سلطان علی بن موسی الرضا علیه سلام 4

گاهی دلـــــمـ یک جای دِنج میخواهد !

جایی که بتوان خـــدا را نزدیکتر حس کرد
!
 

جایی شبیه رواقهایِ حرمت ،


بنشینمـ و زُل بزنمـ به گنبد طلایی رنگت !


من باشمـ و بغضهایِ نشکسته ...


تو باشی و آرامش دلــــم ، در صحن گوهرشاد !


تو را به جان مادرت دریاب مــــرا یا امامـ رئوف ...


اکنــون رستاخیــز عشق است. زمین، به مهمانـــی آسمــان می رود.
 اهالــی ملکوت، کجــاوه هدایـــت را به دوش گرفته انــد. دسته دسته ستــاره،
 پشت در خانــه موســی بن جعفر علیه السلام صف کشیده اند
 تــا رضای الهــی را در رضـــای تو بجویند.....





بـایــد همـ فـــولادی باشد !
آن پنجــره ،
که داغ ها به خود میبیند !
و سوزهـــا میشنـــود ،
بایــد که تـــاب بیاورد

       حول ضریح پنجره فولاد، بوی سیب                پر می کند ز کرب و بلا هر مشام را


ویژه نامه ولادت...سلطان علی بن موسی الرضا علیه سلام 4


اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ 

وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ 

صَلاةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً

کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ

 

میلاد با سعادت و سراسر نور و سرور هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت،

عالِم آل محمد، هشتمین حجّت سرمد، شمس‌الشموس، شاه انیس‌النفوس،

السّلطان أباالحسن، علیّ بن موسی الرضا(علیه‌السّلام)

بر نورچشمش امام زمان(عج) و شما دوستان عزیز تبریک و تهنیت باد

امشب که صفا در همه جا می‌ریزد *** چون برگ خزان گناه ما می‌ریزد

از یـــمن ولادت امــام هشـتم(ع) *** رحـمت ز حـریم کبریا می‌ریزد

 

ادامه مطلب ...

ویژه نامه ولادت امام رئوف...شمس الشموس...سلطان علی بن موسی الرضا(ع)





بمناسبت میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج؛ امام رضا(ع)، با چند مطلب در ارتباط با آن حضرت در خدمت شما هستم:

  • گزیده‌ای از زندگینامه امام رضا(ع)
  • خوردن شراب با محبت اهلبیت(ع) جمع نمی‌‌شود
  • هیجده خرما یا مدّت عمر

گزیده‌ای از زندگینامه امام رضا(ع)

  ادامه مطلب ...

ویژه نامه ولادت امام رئوف...شمس الشموس...سلطان علی بن موسی الرضا علیه سلام 4


بسم الله الرحمن الرحیم







اللّهُمَّ صَّلِ عَلی عَلّی بِن موسَی الَذ َّی اِرتَََضَیَتهُ ورَضّیَتَ بِه مَن

شئتَ مِن خَلقِکَ وَ قائماً بِأَمرِکَ و ناصِراً لِدینِکَ وَ شاهِداً عَلی عِبادِکَ

وَ کَما نصَحَ لَهُم فِی السِِّرِ وَ العَلانیَّة وَ دعا اِلی سَبیلِکَ بِالحِکمَةِ

وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ فَصَلِّ عَلَیهِ اَفضَلَ ما صَلَّیتَ عَلی اَحَدٍ مِن اَولیائِکَ

خِیرَتِکَ مِن خَلقِکَ إِنَّکَ جَوادٌ کَریمً.


ایام ولادت قرة الاعین المومنین ، اختر هشتمین ، امام مسلمین

را به اهل بیت عصمت و طهارت و همه ی شما مشتاقان زیارت

بارگاهش تبریک عرض می نمایم.


ویژه نامه ولادت امام رئوف...شمس الشموس...سلطان علی بن موسی الرضا علیه سلام 2






مشهد، چراغانی عاشقانه ای است



که نور پرفروغش تمام زمین را روشن کرده است.

مشهد، گنبد و گلدسته و نقاره است که هر دل عاشقی را کبوتر میکند



و هر کبوتر، دعاهای زخمی اش را مدام به چهار سوی حرم آواز میخواند.

مشهد، ضریح چهارگوشه ای است که در هر گوشه خویش



مهربانی خدا را دارد و استجابت بی‌دریغ.

مشهد، قرارگاه اشک است. اشکهای بی‌قراری



که دامان ولایت نور را چنگ میزنند



و خویش را به امید درمان دردها به امام مهربان میرسانند.

مشهد، التماس دعاست، التماس استجابت، التماس عنایت عشق



و تکان‌خوردن شانه های گریان و لبخند دعاهای به اجابت رسیده



و بوسه های شکرانه به ضریح و پنجره های فولاد.

مشهد، چادرهای نمازی است که اشکهای بیدریغ در برمیگیرند،



دستهای لرزانی است که گونه های به اشک نشسته را پاک میکنند



و چشمهای سرگردانی است که در پی اجابت،



تمام نگاههایشان به جانب کرامت و رأفت خورشید است.



تـــــو دلیــــــل اعتبـــــــــار گنبــــــــــد و نقّـــاره ای آهــــــــن و سنـــــگ از وجود تو مقدّس می شود

دکترم گفته مریض است؛ دلــش را ببرد

گــــره بر پنجره فــولادِ خراســان بزند...



دارم از پنجره فولاد شمـــــــــا می شنوم

هرکه دارد هوس کرب و بلا برخیزد




اخ که دلم رفت توی صحن اسماعیل طلا...
چه صفایی داره شبها این صحن...



آهــــــو آمد ســـــوی تو آرام شد، پس می شود

در حریمـت هر که ناکس می رود کس می شود

یک عبـــــــای آبی و عمـــــــــامه ای از جنس نور
آسمــــــان ازدست این گنبـــــد ملبّس می شود

تـــــو دلیــــــل اعتبـــــــــار گنبــــــــــد و نقّـــاره ای
آهــــــــن و سنـــــگ از وجود تو مقدّس می شود

دل اگــــــر تاریک باشــــــد در حــریمت چون کلاغ
زود در بیـــــن کبوتـــــــــــر ها مشخّص می شود

پنجــــــــــره فــــولاد، سقّــــــــاخانه و گنبـــــد طلا

هر که در صحـــن است محو این مثلّث می شود.



غمناکم و از کوی تو با غم نروم..
جز شاد و امیدوار و خرم نروم...
از درگه همچون تو کریمی..
هرگز نومید کسی نرفت و من هم نروم...

از دورها هم یک صدا از پنجره فولاد... اینجاست آنجا که نمایشگاه اعجازست



مَردم! خودم دیدم، شبی در صحن گوهرشاد

یک اتفاق شاعرانه اتفاق افتاد
فریاد میزد کودکی: «آقا شفایم داد»
از دورها هم یک صدا از پنجره فولاد...
اینجاست آنجا که نمایشگاه اعجازست
شکر خدا همواره این دارالشفا باز است
در بین این دستان لبریز از تهی دستی
فرقی ندارد گوئیا عزت و یا پستی
دیدم یتیمی را که گفت از روی سرمستی:
«می دانم آقا! که خودت بابای من هستی»
خاموش می شد اندک اندک سوز نجوایش
خوابید آن شب را به روی پای بابایش...
باور کنید آوردن او در سخن سخت است
پرواز روح خسته از زندان تن سخت است
گفتن از او – آری – برای شعر من سخت است
شاعر شدن آسان ولی دعبل شدن سخت است
هرگز ندارم در سرم فکر عبایت را
بر من بزن یک لحظه لبخند رضایت را
از دوری گلدسته های مرقدت مُردم
در صحن گل کردم ولی در شهر پژمردم
یکبار در صحنت غذای حضرتی خوردم
یک عمر مضمون های خود را از حرم بردم
تنها همین شعر است مال من منال من
این شعر مال تو کبوترهات مال من
خاکم ولی الحمدلله خاک پای تو
یا نه، غبار گنبد و صحن و سرای تو
این بیت نذر مادرت، این هم برای تو
اصلا تمام شعرهای من فدای تو
روزی برای مادرت هم شعر می خوانم
فردا به دادم میرسد این شعر، می دانم


انگار که بیقرار مشهد شده ام...گریه بهانه ای است که عاشق ترم کنی .........دل من میل سقاخانه دارد



از این همه انزوا مردد شده ام

دیوانه رنگ زرد گنبد شده ام

امروز دلم حال کبوتر دارد

انگار که بیقرار مشهد شده ام...


وقتی بساط گریه مهیا نمی شود
 وقتی که بغض بین گلو جا نمی شود
 وقتی تمام شب به در خانه کریم
 در می زند گدا و دری وا نمی شود
 وقتی پس از معاینه ها گویدت طبیب
 این قلب مرده است مداوا نمی شود
 یک راه مانده بهر تو آن هم
 زیارت است
 مشهد
 برو که کار تو اینجا نمی شود.
 
ادامه مطلب ...

خاکِ پاکِ حَرَمَت سُرمِه چِشمانِ ما



خاکِ پاکِ حَرَمَت سُرمِه چِشمانِ ما


السلام ای حضرت سلطان عشق
یا علی موسی الرضا ای جان عشق
السلام ای بهر عاشق سرنوشت
السلام ای تربتت باغ بهشت

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

گـشتـم بر در دیــوار حریـمت جایی ننوشتند گنهکار نیاید… السلام علیک یا علی بن موسی الرضا «علیه السلام»♥


گـشتـم بر در دیــوار حریـمت

جایی ننوشتند گنهکار نیاید…

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا «علیه السلام»

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)



هرگز حکایت حاضر و غائب شنیده ای ؟


من در میان جمع و دلم جای دیگرست …





امام رضا (ع) نوشت

یا تو را باید دوست داشت

یا باید تورا دوست داشت

شرط سومی ندارد احوالات من ...

بو می کشی تا ریه هایت پر شود از عطر حضور نگاه مهربان امام رضا



دستت را می گذاری روی مرزی ترین نقطه وجودت یک حس گمشده آهسته شروع می کند

به جوانه زدن...

سلام می کنی چشمت مست تماشای گنبد طلا می شود...

بو می کشی تا ریه هایت پر شود از عطر حضور نگاه مهربان امام رضا

و احساس تازگی اندیشه های خسته ات را فرا می گیرد...

زیر لب زمزمه می کنی یا ضامن آهو یا غریب الغربا حواست به من هست؟

دلت را جا گذاشتی در حرم و گره اش زدی به ضریح امام رضا...

حرفهای دلم ...

  ادامه مطلب ...

اونجا که گمبدش طلاست با کفتراش پر بزنم. دوسش دارم امامه در خونشون در بزنم.


می دونی میخوام چیکار کنم؟

میدونی میخوام کجا برم؟
میخوام برای کفترا یه خورده گندم ببرم.
اونجا که گمبدش طلاست با کفتراش پر بزنم.
دوسش دارم امامه در خونشون در بزنم.
بعضی شبا تو خونمون بابام به مادرم می گه میخوام برم امام رضا.
بخدا دلم تنگ دیگه.
بابام میگه امام رضا مریضا رو شفا میده.
دوای درد مردم و از طرف خدا میده.ذ
میخوام برم به مشهدو یه هفته اونجا بمونم.
تو حرم امام رضا نماز حاجت بخونم.
بهش بگم اما رضا جانم فدات.
بهش بگم اما رضا مریضا رو شفا بده.
دوای درد مردم و از طرف خدا بده.
آقا جون میخوام بیام به مشهدتت به طواف کفترای گمبدت.
براش یه کیسه گندم بیارم خبر از دردای مردم بیارم.
بهشون بگم برام دعا کنن اونقدر تا که تو رو رضا کنن.

ضریحت را با آب دیدگانم غبارروبى مى کنم،و بر گنبد طلایى ضریح تو طواف مى گذارم



ضریحت را

با آب دیدگانم غبارروبى مى کنم
و با نسیم
کبوتران ضریحت را
در دیدگانم
مجسم مى کنم
و بر گنبد طلایى ضریح تو
طواف مى گذارم
چشم هایم شیدا
براى یک لحظه
یک ثانیه
حضور صمیمى ات را
در ضریح ترسیم مى کند
و من
بى قرار مثل یک قطره حباب
رنگین ترین رؤیا و مجنون ترین مجنون
مى گردم

و از خطوط سبز تخیل
بر وادى عشق تو گام مى نهم
و در سفر به نزد تو
حکایت هاى خسته جانم را بازگو مى کنم
و کبوتر ذهنم را
از حرم تنگناى خویش

بر وادى عشق تو رهسپار مى گردانم     ادامه مطلب ...

خواستم از ارادتم به شما بنویسم ...... خواستم بنویسم من دوست دار شما هستم..



خواستم از ارادتم به شما بنویسم ...... خواستم بنویسم من دوست دار شما هستم...  چهره ی معصوم و خندان آن پسر بچه بیمار یادم آمد.. دستان لرزان کارگر کارگاه

که از شدت ضعف روزه و خستگی کار می لرزید یادم آمد ... مشکلات زندگی دوست جدیدم قاسم یادم آمد... انتظار بچه های آسایشگاه با آن چهره های معصوم یادم آمد..بی کسی علی آن دوره گرد بی خانمان یادم آمد..
..و خیلی چیز های دیگر... دستم خشک شد... نتونستم مولا.. نتونستم ... مولا کمکم کنید ... کمکم کنید ..این درد ها از پا در نیارم... آقا خودتون می دونید تا حالا برا

رفع این مشکلات سعی کردم .. اما کمکم کنید .تا این ها حل نشود..تا این درد ها هست و کامل حل نشده ادعای دوستی شما کجا؟.. کمکم کنید آنقدر لایق شوم که من ادعایی نداشته باشم ولی در چشم شما ... دوست دارتان باشم... .



آتشی در سینه دارم جاودانی...

       آتشی  در سینه دارم جاودانی...
                                    عمر من مرگیست نامش زندگانی...
                                    رحمتی کن کز غمت جان می سپارم
                                    بیش از این من طاقت هجران ندارم
                                    کی نهی بر سرم پای ای پری از وفاداری
                                    شد تمام اشک من بس در غمت کرده ام زاری
                                    نو گلی زیبا بود حسن و جوانی
                                    عطر آن گل رحمت است و مهربانی
                                     نا پسندیده بود دل شکستن
                                     رشته الفت و یاری گسستن
                                     کی کنی ای پری ترک ستمگری؟
                                     می فکنی نظری آخر به چشم ای جان عالم؟
                                     گرچه ناز دلبران دل تازه دارد...
                                     ناز هم در دل من اندازه دارد...
                                     حیف اگر ترحمی نمیکنی بر حال زارم
                                     جز دمی که بگذرد از چاره کارم
                                     دانمت که بر سرم گذر کنی به رحمت اما

                                     آن زمان که برکشد گیاه قمصر از مزارم


.... سحرگاهان  از سمت بارگاهت که مدفن تن پاکت و مطلع آفتاب تن تاب است خورشید طلوع میکند... گویی عرش فرش سرای
توست و شمیم دلنواز مدفنت گواه میدهد که این حریم...از ملکوتست..و ضریحت ..نگین حلقه ی عشاق توست... می درخشد چون ماه بدر در زمین بارگاه تو. مهربانی..
آقایی ...و سلطان بی چون وچرای ملک عشقی.. و چه خوب حکم میرانی بر دلهای اسیرت..و چه شیرین است اسارت تو...کجا ملکوت این قدر قرین است با زمین؟ یا کجا از زمین است و
نیست؟!...در زیر گنبدت..ندا و ناله ...راه دوری با ملکوت ندارد..گواه می دهد کاینات که ... تویی امام دلها... تویی مهربان...درود خدا بر تو...ای خورشید خورشید ها..ای دوست دار و غمخوار ضعفا..ای ابالحسن..
علی ابن موسی الرضا(ع)