گناهان ناشناخته
یکى از یاران امام صادق علیه
السلام به حرفه بنّایى اشتغال داشت و بنا به شغلى که داشت،
ساختمانهاى گوناگونى مى ساخت، از جمله کاخهاى باشکوه،
خانه هاى مجلل و مسجد، که البته کاخها را به دستور و براى
حاکمان عباسى بنا مى کرد. روزى به حضور امام صادق علیه السلام
رسید و به حضرتش عرض کرد: اى فرزند رسول خدا، از این پس از
ساختن کاخ و بناهاى باشکوه و سلطنتى براى عباسیان خوددارى
خواهم کرد و فقط براى آنان مسجد مى سازم.
امام صادق علیه السلام به او فرمودند:
«لا تعنهم على بناء مسجدٍ؛(1)
ستمگران را در ساختن مسجد نیز یارى مکن».
با این پاسخ امام علیه السلام به اهمیت پرهیز از یارى ظالم حتى
در ساختن مسجد پى مىبریم.
1) تهذیب الاحکام، ج 6، ص 338.
سبک شمردن دین
شخصى از امام صادق علیه السلام
پرسید: یک موش مرده در یک حلب روغن افتاده است، حکم این روغن
چیست؟ حضرت فرمودند: تمام روغن نجس است و باید آن را دور
بریزى. عرض کرد: «إنّ الفارة أهون علیَّ من أن أترک طعامی من
أجلها؛ بودن موش در روغن بهتر از آن است که روغن را دور
بریزم». امام به دلیل اهمیت مسئله و اینکه پاى حکم شرعى در
بین بود، فرمود:
«إنّک لم تستخفّ بالفارة و إنّما
إستخففت بدینک(1)؛ تو نسبت به موش سهل انگار نیستى،
بلکه به دین خود سهل انگار و مسامحه کارى».
«نجس بودن، حکم خداست و کم و زیاد ندارد، باید اوامر الهى را
انجام داد و محرمات را ترک کرد؛ چرا که اینها مسائلى است که یا
در قرآن آمده و یا از طریق جبرئیل به پیامبر صلى الله علیه
وآله گفته شده و یا از طریق ائمه علیهم السلام نقل شده است».
1) تهذیب، ج 1، ص 420.
عامل بنىامیه و بطائنى
در تاریخ آمده است:
«یکى از عمال و کارگزاران بنىامیه خدمت امام صادق علیه السلام رسید و گفت:
[اى فرزند رسول خدا! ]چشمانم را بستم و تا آنجا که توانستم ثروت اندوختم و هرگز در حلال و حرام بودن آن نیندیشیدم. حال چه باید بکنم؟
امام علیه السلام فرمود: هر چه بگویم مى پذیرى؟
گفت: هر چه بفرمایید همان مى کنم.
حضرت فرمود: از تمام دارایى و حتى تنپوش خود دست بکش! آن مرد
درنگى کرد و گفت: باشد، این کار را مىکنم، سپس از تمام دارایى
خود چشم پوشید و بدین ترتیب در شمار توبه کنندگان و سعادتمندان
درآمد.
ادامه مطلب ...
استخفاف به نماز
حمیده بربریّه یکى از بانوان
عالم و ارجمند در جمع اهل بیت علیهم السلام است. ایشان در اصل
کنیز و مادر امام موسى بن جعفر علیهما السلام بود.
ابوبصیر از قول حمیده بربریه نقل مىکند که: حضرت صادق علیه
السلام در لحظات آخر عمر شریفشان امر فرمودند خویشان نزد
ایشان حاضر شوند. همه بنىهاشم گِرد آن حضرت جمع شدند. امام
علیه السلام چشمان مبارکشان را باز کردند و نگاهى به بستگان
خویش انداخته، به عنوان آخرین جمله حیاتشان فرمودند:
«إنّ شفاعتنا لا تنال مستخفّاً
بالصّلاة؛(1) کسى که نماز را سبک شمارد از شفاعت ما
اهل بیت برخوردار نخواهد شد».
1) وسائل الشیعه، ج 4، ص 27، حدیث 4423.
ترس از استدراج(1)
یکى از اصحاب امام صادق علیه السلام خدمت حضرت رسید و عرض کرد:
یابن رسول اللَّه؛ دعا کردم خدا به من خانه اى عطا کند، در اندک زمانى خواسته ام برآورده شد. همچنین از خدا هزار درهم خواستم، دعایم مستجاب شد و همان هزار درهم به دستم رسید نه بیشتر و نه کمتر. همچنین از خدا خادمى طلب کردم همان شد. یابن رسول اللَّه، من از استجابت فورى دعاهایم بیمناکم.
حضرت علیه السلام فرمودند: از چه مى ترسى؟ دعا کردى و خداى
متعال اجابت فرمود.
عرض کرد: خشیت أن أکون مستدرجا؛ از آن ترسانم که مبادا به
تدریج به نابودى کشانده شوم.
حضرت علیه السلام فرمودند: حال که مى ترسى مستدرج باشى چه
مى کنى؟.
عرض کرد: شکر خدا مى کنم و مى گویم: الحمد للَّه؛ الحمد للَّه
که محتاج این و آن نیستم، الحمد للَّه که فلان مشکل را ندارم.
حضرت علیه السلام فرمودند:
«فما أعطیتَ أفضل ممّا أعطیت؛ آنچه (نعمت شکرگزارى) به
دست آوردى از آنچه [از مال دنیا] به تو داده اند برتر است».(2)
1) استدراج، از ماده: «درج» (پله = نردبان) به معناى: با
تدریج به نابودى کشاندن است.
2) مستدرک الوسائل، ج 5، ص 310، حدیث 5945.
سرگذشت على بطائنى
على بن حمزه بطائنى عالم دین و اهل فتوا و وکیل امام صادق و امام کاظم علیهما السلام بود. در ایام زندانى شدن امام کاظم علیه السلام، سى جاریه(1)، چند هزار درهم و دینار و همچنین مقدارى گوسفند و شتر در نزد او جمع شد.
پس از شهادت امام کاظم علیه السلام طمع ورزیده و اموال را تسلیم حضرت رضا علیه السلام نکرد. در نتیجه امامت امام رضا علیه السلام را رد کرد و براى خود مذهبى به نام واقفیه درست کرد و با این کارِ او هزاران نفر منحرف شدند. امام رضا علیه السلام از واقفیه با عبارت «کلاب ممطورة»(2) یاد کرده، یعنى سگى که زیر باران خیس شده است. باران همه چیز را پاک مى کند، اما سگ را نجستر مى کند. کسى که از کنار یک سگ خیس عبور کند با عجله مى گذرد تا مبادا سگ خود را تکان دهد و او را نجس کند. نجاست مادامى که خشک است اگر به بدن یا لباس برسد نجس نمى کند، اما تا رطوبت به آن برسد نجاستش سرایت مى کند.
1) ) کنیز.
2) کمال الدین، ص 93.
مسئولیت آگاهان دین
حارث بن مغیرة مىگوید: «امام
صادق علیه السلام در راه مدینه مرا دید و فرمود: حارث؟ گفتم:
بلى.
فرمود: «لأحملنّ ذنوب سفهائکم على
علمائکم؛(1) گناه نادانان شما را متوجه عالمان شما
مىدانم، سپس روانه شد.
به درب سراى آن حضرت رفته، اجازه دیدار خواستم و چون حضورش
رسیدم گفتم: [چون] مرا دیدى، فرمودى: گناه نادانان شما را
متوجه عالمان شما مىدانم. از این سخن سخت وحشتزده شدم.
امام علیه السلام فرمود: آرى [چنین است]».
«بهانهاى براى شانه خالى کردن از زیر بار مسئولیت وجود ندارد
که اگر چنین شود، بىتردید و همانطور که در سخن امام صادق
علیه السلام آمده است، بار گناهان نادانان جامعه بر دوش عالمان
نهاده خواهد شد و آنان مورد بازخواست قرار خواهند گرفت».
1) کافى، ج 8، ص 162، حدیث 169.
ابن ابى عمیر
یکى از مصادیق «الصالحون
قبلکم» ابن ابى عُمیر است که پول او را از راه به
در نبرد و در سختترین وضعیت فریفته پول و ثروت نشد.
او عالمى دینى بود که زندگىاش را از راه تجارت اداره مىکرد و
از همین راه ثروت زیادى به دست آورده بود. هارون الرشید او را
به جرم طرفدارى از ائمه علیهم السلام به زندان افکند و مدت
هفده سال از عمر خود را در زندان گذراند. علاوه بر حبس، به
دستور هارون تمامى اموالش نیز مصادره شد.
شیخ طوسى در تهذیب الأحکام نقل مىکند که ابن ابى عمیر هنگام
آزادى از زندان مىگفت: به خدا قسم اکنون حتى محتاج یک درهم
هستم. او قبل از آنکه به زندان افتد به شخصى مبلغى قرض داد و
طى سالهایى که در زندان به سر مىبرد، این شخص به او بدهکار
بود.
ادامه مطلب ...
لغزش بزرگان
محمد بن مقلاص که با کنیه
ابوالخطاب شناخته مى شود، از اصحاب امام صادق علیه السلام بود.
در کتب رجالى شیخ طوسى، نجاشى، کشى و سایر علماى رجال این شخص
را یکى از علما و از اصحاب امام صادق علیه السلام دانسته اند.
مرحوم مامقانى در کتاب رجال خود حدود چهل روایت در مورد او نقل
فرموده است. علم این شخص فزونى یافت، ولى همین فزونى علم، بلاى
جان و ایمان او شد، یعنى اگر این علوم را فرا نگرفته بود، هرگز
نمىتوانست چنین کارى کند.
ابوالخطاب مدعى شد که: «جعفر بن محمد خداست و من پیامبر او
هستم. من به معراج رفتم و او با من مناجات کرد».
در زمان امام صادق علیه السلام عدهاى از مردم را فریب داد.
این شخص دین و مذهبى را ایجاد نمود که خداى آن جعفر بن محمد و
پیامبر آن خودش بود!
ادامه مطلب ...
صفوان جمال
صفوان جمّال، از اصحاب امام صادق
علیه السلام و حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام بود و از آن رو
«جمّال» (شتربان) خوانده مىشد که شغل شتربانى داشت و از راه
کرایه دادن شترهایش به مسافران، روزگار مىگذراند. حضرت موسى
بن جعفر علیهما السلام روزى به او فرمودند:
«کل شیء منک حسن جمیل ما خلا شیئاً
واحداً... إکرائک جمالک من هذا الرجل؛(1) همه چیز
تو خوب است جز آنکه شترهایت را به این مرد (هارون) اجاره
مىدهى».
این تعبیر حضرت که فرمود: «همه کار تو خوب است جز یک کار»
کمتر درباره کسى از صحابه به کار رفته است و نشان از خوبى و
ولاى صفوان نسبت به اهلبیت علیهم السلام دارد.
ادامه مطلب ...
بى دقتى در نقل احکام
امام صادق علیه السلام در جاهاى
مختلف ابن ابى خطاب را لعن کرده است. در یکى از این روایات
حضرت مى فرماید: من به او گفتم «مَسّوا
بالمغرب قلیلا»(1) ولى او گفته نماز را به تاخیر
بیاندازید «حتّى تشتبک النجوم»(2)
غروب با مغرب فرق مى کند. هنگامى که خورشید در افق ناپدید شود
غروب مى باشد و چند دقیقه بعد وقتى حمره مشرقیّه از بالاى سر
گذشت مغرب است.
بین فقها مشهور است که مغرب، غروب نیست و وقت خواندن نماز و
افطار همان مغرب است. اما «تشتبک
النجوم» در حدود نیم ساعت بعد از مغرب است. از نظر
شرعى تأخیر انداختن نماز تا این وقت مانعى ندارد، اما امام او
را به سبب تغییر دادن حکم خدا و تحریف قول معصوم، لعن مى کند.
در روایات آمده است:
«اوَّلَ الوَقتِ أَبَداً أفضَل(3)؛
نماز خواندن در اول وقت همیشه فضیلت بیشترى دارد».
ولى ابن ابى خطاب با سخن خود حکم شرعى را تغییر داد و آن را
اشتباه نقل کرد. امام علیه السلام فرمود: من به او گفته ام:
غروب که شد، صبر کنید هوا مقدارى تاریک شود، آنگاه نماز
بخوانید. اما او گفته «حتّى تشتبک
النجوم».
1) تهذیب، ج 2، ص 259.
2) همان.
3) کافى، ج 3، ص 274.
ابوالخطاب و ادعاى کفرآمیز
در کتب معتبر و مهم شیعه آمده
است: «شخصى به نام محمدبن مقلاص، معروف به ابوالخطاب به ظاهر
مسلمان، اما در باطن نامسلمان بود. او در صف اصحاب امام صادق
علیه السلام در آمد و در جمع شاگردان آن حضرت قرار گرفت. پس از
آنکه مقدارى از محضر علمى امام صادق علیه السلام بهره مند
شد به شهر خود رفته، با این عنوان که نماینده امام صادق علیه
السلام است براى مردم مسأله مى گفت. پس از گذشت مدتى، امام
صادق علیه السلام را خدا و خود را پیامبر او خواند. چون ادعاى
او را به عرض امام صادق علیه السلام رساندند، حضرت او را لعن
نمود.
عده اى نزد ابوالخطاب رفته، او را از لعن امام علیه السلام با
خبر کردند و او در پاسخ گفت: این ظاهر قضیه است و من و امام
صادق علیه السلام با هم قرارهایى داریم».
راوى مى گوید: «زمانى که ابوالخطاب در کوفه چهره نمود و
درباره امام صادق علیه السلام چنان مطالبى را بیان داشت، به
همراه عبیدة بن زراره به محضر امام علیه السلام رسیده، به
حضرتش گفتم: فدایت گردم، ابوالخطاب و پیروانش درباره شما
ادعایى سنگین و بزرگ دارند و هنگام احرام بستن به جاى «لبیک
أللّهم لبیک» مى گویند: «لبیک یا جعفر بن محمد».
یاران ابوالخطاب نیز مدعى اند که او به معراج رفته و با شما
دیدار کرده و چون به زمین بازگشت به نام شما «تلبیه» گفت.
چون امام علیه السلام این سخن را شنید، چشمانش غرق در اشک شد و
به درگاه الهى عرضه داشت:
یا رب، برئت إلیک مما ادعى فىَّ
الأجدع عبد بنی أسد، خشع لک شعری و بشری، عبد لک إبن عبد لک،
خاضع ذلیل؛ بار پروردگارا، از آنچه [آن] شیطان،
غلام بنى اسد درباره من ادعا مى کند، به درگاهت بیزارى مى
جویم. [بار خدایا، بنده توام و] موى و پوستم [و همه وجودم] در
برابر [عظمت] تو خاشع است. [بارالها،] بنده و زاده بنده توام
و خاشع و ذلیل درگاه [ربوبیت] تو.
آنگاه سر به زیر فرو افکند، چنانکه گویى با چیزى یا کسى نجوا
مى کند، سپس سر برداشت و گفت:
أجل أجل، عبد خاضع خاشع ذلیل لربه،
صاغر راغم، من ربه خائف وجِل، لی والله رب أعبده، لا اُشرک به
شیئا. ماله؟ أخزاه اللَّه وأرعبه ولا آمن روعته یوم القیامه،
ما کانت تلبیة الانبیاء هکذا، ولا تلبیتی ولا تلبیة الرسل،
إنما لَبَّیْتُ ب «لبیک أللهم لبیک، لبیک لا شریک لک»...؛
آرى، البته بنده خاضع و ترسان و ذلیل و خرد و محکوم پروردگار
خویش [هستم]. او (ابوالخطاب) را چه شده است [که چنین ادعاهاى
کفرآمیز مى کند]؟ خدایش رسوا کند، ترس را بر او چیره گرداند و
در روز قیامت، ترسش را به ایمنى و آرامش مبدل نگرداند! [بدانید
که] تلبیه پیامبران، فرستادگان و من اینگونه نبوده است، بلکه
همواره با عبارت «لبیک اللهم لبیک،
لبیک لا شریک لک» تلبیه گفته ام.(1)
«امام صادق علیه السلام در برابر چنین فردى با آن ادعا مى
بایست چه کند؟ وانگهى بنا نبوده معجزه اى رخ دهد، چرا که
معجزه به منظور اتمام حجت و روشن شدن حقیقت است تا به فرموده
قرآن: «...لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ
عَنْ بَیِّنَةٍ...»(2)،
تا کسى که [باید] هلاک شود، با دلیلى روشن هلاک گردد». این بود
که امام صادق علیه السلام حجت خدا با چنان بیان هایى ادعاى
ابوالخطاب را باطل و او را لعن کرد».
1) بحارالانوار، ج 47، ص 378.
2) انفال (8)، آیه 42.
اهمیت تبلیغ دین
نقل است که منصور عباسى پس از آنکه حضرت امام جعفر صادق علیه السلام را شهید کرد در پى این بود که بداند وصى آن حضرت کیست تا او را نیز به شهادت برساند و به خیال خام خود رشته امامت و ولایت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را از هم بگسلاند. وقتى تشخیص داد که وصى آن حضرت، فرزندشان امام موسى کاظم علیه السلام است تصمیم گرفت آن حضرت را به قتل برساند. ادامه مطلب ...
عنایت و دعاى امام صادق علیه السلام
از «بشّار مکارى» نقل شده است که
گفت: «زمانى که امام صادق علیه السلام در کوفه(1) بودند، به
حضورش رسیدم. طبقى از خرماى طبرزد(2) پیش رو داشت و از آن میل
مى نمود. چون مرا دید فرمود: اى بشار، نزدیک شو و از این خرما
بخور.
گفتم: خدا گوارایت کند و مرا فدایت گرداند، از چیزى که در راه
خود به اینجا دیده ام، سخت ناراحتم و دلم را به درد آورده
است.
امام علیه السلام فرمود: به حقى که بر گردن تو دارم، نزدیک شو
و از این خرما بخور.
نزدیک شدم و قدرى خوردم. آنگاه امام علیه السلام [با اینکه
از آن چه بشار دیده بود آگاهى داشت] فرمود: چه ماجرایى این
چنین تو را رنجانده است؟
گفتم: یکى از مأموران حکومتى [با تازیانه یا چوبدستى ]بر سر
زنى مى کوفت و او را به سوى زندان مى برد و آن زن فریاد مى
زد: از خدا و پیامبرش یارى مى طلبم؛ اما هیچ کس به مددخواهى
او پاسخ نمى داد.
امام علیه السلام پرسید: چرا آن مأمور حکومتى با او چنین مى
کرد؟
بشار پاسخ داد: مردم مى گفتند که آن زن به زمین خورده و گفته:
«خدا لعنت کند آنانى که در حق تو - اى فاطمه علیها السلام -
ظلم کردند» و به همین دلیل با او چنان رفتار مى شد.
بشار مى گوید: امام صادق علیه السلام از خوردن دست کشید و
چنان گریست که محاسن، سینه و دستمال او از اشک، تَر شد. آنگاه
فرمود:
ادامه مطلب ...
|
شفای دیده آیة الله بروجردی! و گل پای زوار بقیع |
این فقیه متبحر، آیت الله بروجردی، که اینجا خوابیده، این مرد، در اواخر عمرش با آن سن پیری، مطالعه می کرد دقیق ترین خطوط را. بعد قصه خودش را نقل کرد، گفت: چشم من به یک دردی مبتلا شد، معالجه هر چه کردم اثر نکرد، رفتم برای تشرف به عتبات، به بصره که رسیدم، سوار قطار شدم، در آنجایی که من سوار بودم، این زوار پیاده، که قاصد زیارت سیدالشهداء بودند، سوار شدند.
یکی از اینها خوابیده بود، من از آن گـِل بین انگشتهای پای این شخص، یک کمی برداشتم، به هر دو چشم مجروحم مالیدم، به مجرد اینکه آن گـِل را مالیدم، درد برطرف شد و تا این سال محتاج به عینک نشدم، این معرفت این فقیه متبحّر است.
اگر آنها این معرفت را ندارند که بفهمند گـِل پای زوّار قبر این خاندان، گـِل پای زوّار قبرشان می شود شفای درد بی درمان، آن وقت پای برهنه به بقیع بروی با حفظ الصحة مخالف است؟ اگر معرفت مثل این فحل علم را هم نداری، جوراب را پا کن، اما کفشها را دربیار، آنجا می دانی چه خبر است؟ آنجا جائی است که (ذلک و من یعظم شعائر الله). آن قدرِ متیقن از شعائر الهیّه آن چهار قبر است، تعظیم آن چهار قبر، علامت تقوای دل است،آنها که پا برهنه اند در بقیع، تقوای دلشان در عملشان مجسّم است.
اهل علم، مردم غافل را از خواب غفلت بیدار کنند، حرمت بقیع را نگه دارند، به آن قبرهای خراب شده نگاه نکنند، باید همه پا برهنه آنجا بروند تا به کوریِِ چشم آنها که این قبور را خواستند از میان ببرند، روشن بشود که عظمت در حدّی است که سر از پا در این حرم شناخته نمی شود.
مدت امامت آن امام همام 34 سال بود که حدود هجده سال آن (132-114ه ) همزمان با حکومت امویان بود و شانزده سال آن (148-132 ه ) همزمان با حکومت عباسیان.
ادامه مطلب ...
ابن تیمیه حرانی بنیانگذار مکتب وهابیت است و از کسانی ست که با اهل علم سر و کار داشته. اما تنها در مورد امام صادق علیه السلام چنین می نویسد: «جعفر صادق علیه السلام از برگزیدگان اهل علم و دین است».
مالک بن انس، از فقهای مدینه و امام مذهب مالکی است. او می گوید: «مردی افضل از امام جعفر صادق علیه السلام از نظر علم و عبادت و تقوا، هرگز چشمی ندیده و گوشی نشنیده و به قلب هیچ کس هم خطور نکرده است.»
شیخ احمد کفتارو هم عالم بود و هم رئیس مجلس افتاء الاعلی در سوریه.
او می گوید: «سعادت و شرف به من روی آورد که در مورد ریحانه و دردانه قریش، رکن خاندان نبوی و استاد علماء و فقها و محدثان و سلاله ی نبوی و نور چشم علی بن ابیطالب... سخن گویم. وجودی که خدا به واسطه ی او ارکان شریعت را استواری بخشید و معالم دین را روشن ساخت و پس از یک قرن از ظهور اسلام، خدا بار دیگر عظمت اسلام را به وسیله او استوار ساخت.
هدف امام صادق علیه السلام با احداث مدرسه فکری در اول قرن دوم ه.ق احیای مدرسه و مکتب جدش رسول الله بود. خدای تعالی به واسطه ی امام صادق علیه السلام به امت اسلامی کرامت بخشید و اسلام را دوباره احیا کرد...»
ادامه مطلب ...