ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
لغزش بزرگان
محمد بن مقلاص که با کنیه
ابوالخطاب شناخته مى شود، از اصحاب امام صادق علیه السلام بود.
در کتب رجالى شیخ طوسى، نجاشى، کشى و سایر علماى رجال این شخص
را یکى از علما و از اصحاب امام صادق علیه السلام دانسته اند.
مرحوم مامقانى در کتاب رجال خود حدود چهل روایت در مورد او نقل
فرموده است. علم این شخص فزونى یافت، ولى همین فزونى علم، بلاى
جان و ایمان او شد، یعنى اگر این علوم را فرا نگرفته بود، هرگز
نمىتوانست چنین کارى کند.
ابوالخطاب مدعى شد که: «جعفر بن محمد خداست و من پیامبر او
هستم. من به معراج رفتم و او با من مناجات کرد».
در زمان امام صادق علیه السلام عدهاى از مردم را فریب داد.
این شخص دین و مذهبى را ایجاد نمود که خداى آن جعفر بن محمد و
پیامبر آن خودش بود!
امام صادق علیه السلام در باره این شخص مطالبى فرموده و او را
لعن نمودند.
مرحوم علامه مجلسى قدس سره در بحارالانوار آورده است: «برخى
محضر امام صادق علیه السلام شرفیاب شدند و عرضه داشتند:
ابوالخطاب چنین گفته است و بعضى مطالب او را براى حضرت بازگو
کردند. زید نرسى که خود یکى از اصحاب امام علیه السلام است
مىگوید: «به امام عرض کردم: این ابوالخطاب به حج رفته و براى
شما لبیک گفته است.
حضرت عدهاى از پیروان او را دیدند و فرمودند: به خاطر ریاست
است و هیچ چیز دیگرى نیست. آنگاه اشک از اطراف چشمان مبارک
امام علیه السلام سرازیر شد و به درگاه الهى تضرع کرده، عرضه
داشتند:
«خدایا من عبدم، خدایا پسر عبد تو مىباشم، عبد تو هستم، پدرم
عبد توست، بنده تواَم، خاشع درگاه تواَم، تمام اعضا و جوارحم
اقرار به عبودیت تو دارند، بدنم، خونم، همه از توست».
و به گریه کردن ادامه دادند. نرسى مىگوید: از اطراف چشمان
مبارکشان اشک جارى شد.
امام علیه السلام پس از تضرع به درگاه حضرت احدیت، فرمودند:
«یا زید، من این تضرعات را انجام دادم که «لاستقر
فی قبری؛ تا در قبرم راحت باشم».(1)
«عدهاى حضرت عیسى علیه السلام را فرزند خدا دانستند، اما آیا
حضرت عیسى علیه السلام این نسبت را پذیرفته بود؟ هرگز. در قرآن
و اخبار مربوط به معاد نیز آمده است که خدا در محضر عموم به
حضرت عیسى علیه السلام خطاب مىفرماید:
«أأنت قلت للناس إتخذونی و أمی الهین
من دون اللَّه»؛(2) «آیا تو بودى که به مردم گفتى
من و مادرم را به خدایى بپذیرید؟».
حضرت عیسى علیه السلام در پاسخ عرض مىکند:
«سبحان اللَّه، تو منزهى، تو یکتایى. خداى دومى وجود ندارد. «إن
کنت قلتُهُ فقد علمتَهُ؛ اگر چنین چیزى گفته بودم،
تو خود مىدانستى».
حضرت صادق علیه السلام در واقع با تضرع مىخواهد در روز
رستاخیز این سؤال و جواب از سوى خدا صورت نگیرد: زیرا حسابى
دشوار وجود دارد».
1) مستدرک الوسائل، ج 9، ص 198، حدیث 10657.
2) مائده (5)، آیه 116.