هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

لغزش بزرگان‏ ،از اصحاب امام صادق علیه السلام بود. امام صادق علیه السلام در باره این شخص مطالبى فرموده و او را لعن نمودند.

لغزش بزرگان‏

محمد بن مقلاص که با کنیه ابوالخطاب شناخته مى‏ شود، از اصحاب امام صادق علیه السلام بود. در کتب رجالى شیخ طوسى، نجاشى، کشى و سایر علماى رجال این شخص را یکى از علما و از اصحاب امام صادق علیه السلام دانسته ‏اند. مرحوم مامقانى در کتاب رجال خود حدود چهل روایت در مورد او نقل فرموده است. علم این شخص فزونى یافت، ولى همین فزونى علم، بلاى جان و ایمان او شد، یعنى اگر این علوم را فرا نگرفته بود، هرگز نمى‏توانست چنین کارى کند.
ابوالخطاب مدعى شد که: «جعفر بن محمد خداست و من پیامبر او هستم. من به معراج رفتم و او با من مناجات کرد».
در زمان امام صادق علیه السلام عده‏اى از مردم را فریب داد. این شخص دین و مذهبى را ایجاد نمود که خداى آن جعفر بن محمد و پیامبر آن خودش بود!
  امام صادق علیه السلام در باره این شخص مطالبى فرموده و او را لعن نمودند.
مرحوم علامه مجلسى قدس سره در بحارالانوار آورده است: «برخى محضر امام صادق علیه السلام شرفیاب شدند و عرضه داشتند: ابوالخطاب چنین گفته است و بعضى مطالب او را براى حضرت بازگو کردند. زید نرسى که خود یکى از اصحاب امام علیه السلام است مى‏گوید: «به امام عرض کردم: این ابوالخطاب به حج رفته و براى شما لبیک گفته است.
حضرت عده‏اى از پیروان او را دیدند و فرمودند: به خاطر ریاست است و هیچ چیز دیگرى نیست. آن‏گاه اشک از اطراف چشمان مبارک امام علیه السلام سرازیر شد و به درگاه الهى تضرع کرده، عرضه داشتند:
«خدایا من عبدم، خدایا پسر عبد تو مى‏باشم، عبد تو هستم، پدرم عبد توست، بنده تواَم، خاشع درگاه تواَم، تمام اعضا و جوارحم اقرار به عبودیت تو دارند، بدنم، خونم، همه از توست».
و به گریه کردن ادامه دادند. نرسى مى‏گوید: از اطراف چشمان مبارکشان اشک جارى شد.
امام علیه السلام پس از تضرع به درگاه حضرت احدیت، فرمودند:
«یا زید، من این تضرعات را انجام دادم که «لاستقر فی قبری؛ تا در قبرم راحت باشم».(1)
«عده‏اى حضرت عیسى علیه السلام را فرزند خدا دانستند، اما آیا حضرت عیسى علیه السلام این نسبت را پذیرفته بود؟ هرگز. در قرآن و اخبار مربوط به معاد نیز آمده است که خدا در محضر عموم به حضرت عیسى علیه السلام خطاب مى‏فرماید:
«أأنت قلت للناس إتخذونی و أمی الهین من دون اللَّه»؛(2) «آیا تو بودى که به مردم گفتى من و مادرم را به خدایى بپذیرید؟».
حضرت عیسى علیه السلام در پاسخ عرض مى‏کند:
«سبحان اللَّه، تو منزهى، تو یکتایى. خداى دومى وجود ندارد. «إن کنت قلتُهُ فقد علمتَهُ؛ اگر چنین چیزى گفته بودم، تو خود مى‏دانستى».
حضرت صادق علیه السلام در واقع با تضرع مى‏خواهد در روز رستاخیز این سؤال و جواب از سوى خدا صورت نگیرد: زیرا حسابى دشوار وجود دارد».


 1) مستدرک الوسائل، ج 9، ص 198، حدیث 10657.
 2) مائده (5)، آیه 116.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد