هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

ابوالخطاب و ادعاى کفر آمیز ،حضرت او را لعن نمود.لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک

ابوالخطاب و ادعاى کفرآمیز

در کتب معتبر و مهم شیعه آمده است: «شخصى به نام محمدبن مقلاص، معروف به ابوالخطاب به ظاهر مسلمان، اما در باطن نامسلمان بود. او در صف اصحاب امام صادق علیه السلام در آمد و در جمع شاگردان آن حضرت قرار گرفت. پس از آن‏که مقدارى از محضر علمى امام ‏صادق ‏علیه السلام بهره ‏مند شد به شهر خود رفته، با این عنوان که نماینده امام صادق علیه السلام است براى مردم مسأله مى ‏گفت. پس از گذشت مدتى، امام صادق علیه السلام را خدا و خود را پیامبر او خواند. چون ادعاى او را به عرض امام صادق علیه السلام رساندند، حضرت او را لعن نمود.
عده ‏اى نزد ابوالخطاب رفته، او را از لعن امام علیه السلام با خبر کردند و او در پاسخ گفت: این ظاهر قضیه است و من و امام صادق علیه السلام با هم قرارهایى داریم».
راوى مى ‏گوید: «زمانى که ابوالخطاب در کوفه چهره نمود و درباره امام صادق علیه السلام چنان مطالبى را بیان داشت، به همراه عبیدة بن زراره به محضر امام علیه السلام رسیده، به حضرتش گفتم: فدایت گردم، ابوالخطاب و پیروانش درباره شما ادعایى سنگین و بزرگ دارند و هنگام احرام بستن به جاى «لبیک أللّهم لبیک» مى ‏گویند: «لبیک یا جعفر بن محمد».
یاران ابوالخطاب نیز مدعى ‏اند که او به معراج رفته و با شما دیدار کرده و چون به زمین بازگشت به نام شما «تلبیه» گفت.
چون امام علیه السلام این سخن را شنید، چشمانش غرق در اشک شد و به درگاه الهى عرضه داشت:
یا رب، برئت إلیک مما ادعى فىَّ الأجدع عبد بنی أسد، خشع لک شعری و بشری، عبد لک إبن عبد لک، خاضع ذلیل؛ بار پروردگارا، از آنچه [آن] شیطان، غلام بنى ‏اسد درباره من ادعا مى ‏کند، به درگاهت بیزارى مى جویم. [بار خدایا، بنده توام و] موى و پوستم [و همه وجودم] در برابر [عظمت‏] تو خاشع است. [بارالها،] بنده و زاده بنده توام و خاشع و ذلیل درگاه [ربوبیت‏] تو.
آن‏گاه سر به زیر فرو افکند، چنان‏که گویى با چیزى یا کسى نجوا مى ‏کند، سپس سر برداشت و گفت:
أجل أجل، عبد خاضع خاشع ذلیل لربه، صاغر راغم، من ربه خائف وجِل، لی والله رب أعبده، لا اُشرک به شیئا. ماله؟ أخزاه اللَّه وأرعبه ولا آمن روعته یوم القیامه، ما کانت تلبیة الانبیاء هکذا، ولا تلبیتی ولا تلبیة الرسل، إنما لَبَّیْتُ ب «لبیک أللهم لبیک، لبیک لا شریک لک»...؛ آرى، البته بنده خاضع و ترسان و ذلیل و خرد و محکوم پروردگار خویش [هستم‏]. او (ابوالخطاب) را چه شده است [که چنین ادعاهاى کفرآمیز مى ‏کند]؟ خدایش رسوا کند، ترس را بر او چیره گرداند و در روز قیامت، ترسش را به ایمنى و آرامش مبدل نگرداند! [بدانید که] تلبیه پیامبران، فرستادگان و من این‏گونه نبوده است، بلکه همواره با عبارت «لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک» تلبیه گفته ام.(1)
«امام صادق علیه السلام در برابر چنین فردى با آن ادعا مى‏ بایست چه کند؟ وانگهى بنا نبوده معجزه‏ اى رخ دهد، چرا که معجزه به منظور اتمام حجت و روشن شدن حقیقت است تا به فرموده قرآن: «...لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ...»(2)، تا کسى که [باید] هلاک شود، با دلیلى روشن هلاک گردد». این بود که امام صادق علیه السلام حجت خدا با چنان بیان‏ هایى ادعاى ابوالخطاب را باطل و او را لعن کرد».


 1) بحارالانوار، ج 47، ص 378.

 2) انفال (8)، آیه 42.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد