ریاحین : حضرت خدیجه سلام الله علیها، در نهایت تواضع و فروتنی و در آخرین لحظات زندگی، به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عرض کردند: «برای او دعای خیر کند! او را به دست خود در خاک قرار دهد!
پیش از دفن، در قبر او وارد شود و عبایی را که هنگام نزول وحی بر دوش داشت، کفن او قرار دهد!» جای شگفتیست که حضرت خدیجه سلام الله علیها که همۀ اموال منقول و غیرمنقول را به حبیب خود بخشیده بود، در مقابل فقط یک عبا مطالبه نمود و آن را هم به طور مستقیم طلب نکرد، بلکه به وسیلۀ حضرت فاطمه سلام الله علیها تقاضا کرد!۱
به پاس بیست و پنج سال زندگی مشترک با پیامبر صلی الله علیه و آله و همراهی و همگامیِ خالصانه با آن حضرت و پس از حدود شش دهه زندگیِ انسانی و لبریز از اخلاص و بندگیِ حق [در سن پنجاه و سه سالگی «ثم بلغت خدیجة خسما و ستین سنة، و یقال خمسین سنة. و هو أصح...»۲]، هنگامی که حضرت خدیجه سلام الله علیها در آستانه رحلت قرار گرفت، گروهی از فرشتگان فرود آمدند و جامه ویژهای (کفن بهشتی از سوی پروردگار) برای سفر آخرت او آوردند.۳ این لطف الهی، علاوه بر این که مایه برکت برای حضرت خدیجه سلام الله علیها بود؛ مایه آرامش خاطر رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز گردید!
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، پیکر مطهر حضرت خدیجه سلام الله علیها را با عبای خود کفن کردند و آنگاه کفن بهشتی را روی ایشان قرار داد،۴ سپس جنازۀ آن حضرت را سوی قبرستان معلّی (قبرستان ابوطالب)۵ در «مکّه» بردند و کنار قبر حضرت آمنه سلام الله علهیا و با فاصله ای نه چندان زیاد با قبر حضرت ابوطالب علیه السلام به خاک سپردند.
پی نوشت:
۱ـ شجرۀ طوبی، محمّد مهدی حائری مازندرانی، ج ۲، ۲۳۵؛ الأنوار السّاطعة من الغرّاء الطّاهرة، غالب سیلاوی، ص ۳۳۷.
متن وصیتنامه حضرت خدیجه سلام الله علیها، چقدر مؤدّبانه و خاضعانه است که خودش به رسول خدا صلی الله علیه و آله نگفت، بلکه به دختر پنج ساله اش، حضرت زهرا سلام الله علیها گفت: «به پدرت بگو بر من منّتی گذارد، من که از دنیا رفتم، خواهشی دارم و آن اینکه من را در عبای خود کفن کند!» عجبا! گویی که حضرت خدیجه سلام الله علیها می گوید: آن قدر دلبند حبیبم رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم که می خواهم در قبر هم با پیراهن یوسفم باشم و در قبر هم بوی او را استشمام کنم و ملتمسانه هم از رسول خدا صلی الله علیه و آله خواهش می کند که منّت گذار و من را با دست خودت کفن کن!
۲ـ دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشّریعة، ابوبکر احمد بیهقی، ج ۲، ص ۷۱.
۳ـ شجرۀ طوبی، محمد مهدی حائری مازندرانی، ج ۲، ص ۲۳۵.
«... هبط الأمین جبرئیل و قال یا رسول الله یقرئک السلام و یخصک بالتحیة و الإکرام و یقول لک: یا محمد انّ هذا کفن خدیجة و هو من أکفان الجنة أهدی الله إلیها».
(الأنوار الساطعة من الغرّاء الطّاهرة، غالب سیلاوی، ص ۳۷۵؛ ریاحین الشریعة فی أحوال النّساء الشّیعة، ذبیح الله محلاتی، ج ۲، ص ۲۷۱.)
۴ـ شجرة طوبی، محمد مهدی حائری مازندرانی، ج ۲، ص ۲۳۵.
«فکفّنها رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بردائه الشریف أولا و بما جاء به جبرئیل ثانیاً فکان له کفنان: کفن من الله و کفن من رسول الله صلی الله علیه و آله».
«رسول خدا صلی الله علیه و آله، خدیجه سلام الله علیها را با ردای شریفش کفن کرد و سپس او را با کفنی که جبرئیل علیه السلام برایش آورده بود، کفن نمود، پس برای خدیجه سلام الله علیها دو کفن مهیّا شد: کفنی از خدا و کفنی از رسول خدا صلی الله علیه و آله».
۵ـ «قبرستان معلّی»، «قبرستان حَجون» در دامنه کوهی در مکّه است و امروز این منطقه در کنار خیابان و پلی است که به نام «قبرستان ابوطالب علیه السلام»معروف است.
منبع: کتاب خصائص ام المومنین خدیجة الکبری
تالیف : حجت الاسلام والمسلمین حسین تهرانی
ریاحین : مطابق روایات بسیار، هنگام ظهور حضرت مهدی علیه السلام، پیامبر صلی الله علیه و آله و جمعی از اولیاء خدا و یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و... به دنیا رجعت نموده و در عصر درخشان ظهور، از دشمنان انتقام میگیرند! در این راستا، نظر شما را به فرازی از گفتار امام صادق علیه السلام به یکی از شاگردان معروفش، به نام مفضّل بن عمر جلب مینماییم.
... سپس امام حسین علیه السلام، در حالی که به خونش رنگین است، همراه سایر شهیدان کربلا، ظاهر میشوند! هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله، او را با آن وضع مینگرد، میگرید! اهل آسمان ها و زمین، از گریۀ او میگریند... در جانب راست امام حسین علیه السلام، حضرت حمزه علیه السلام و در طرف چپ او، حضرت جعفر طیّار علیه السلام حرکت میکنند. در این هنگام، حضرت خدیجه سلام الله علیها میآید، در حالی که حضرت محسن علیه السلام (فرزند شهید فاطمه سلام الله علیها) را در آغوش گرفته و همراه حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها (مادر امیرمؤمنان علی علیه السلام) میآیند و بلند بلند میگریند! حضرت زهرا سلام الله علیها (مادر محسن علیه السلام) پشت سر آنان میآید و فریاد میزند:
«هَذَا یوْمُکُمُ الَّذِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»؛۱ «این همان روزیست که به شما وعده داده میشد.» آنگاه امام صادق علیه السلام گریست، طوری که محاسنش از اشک چشمش خیس شد! مفضّل نیز گریه طولانی نمود...»۲
پی نوشت:
۱ـ انبیاء، ۱۰۳.
۲ـ بحار الأنوار، محمدباقر مجلسی، ج ۵۳، ص ۲۳.
عصر شیعه : تا زمانی که توسل به حضرت معصومه سلام الله علیها وجود دارد، نگویید به درب بسته خورده ایم و به جوانان اکیدا توصیه می کنم، دل در گرو محبت خانم حضرت معصومه قرار دهند، برای اینکه در زندگی دنیا و آخرت به موفقیت برسید، توسل به حضرت را فراموش نکنید.
حجت الاسلام و المسلمین سید حسین مومنی شب گذشته در جمع زائران و مجاوران مسجد مقدس جمکران با اشاره به آغاز دهه کرامت و میلاد حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام، اظهار داشت: این بانو جایگاه منحصر به فردی در میان تمام امامزادگان داشته و در میان آنان، نظیر حضرت معصومه سلام الله علیها از نظر علو درجات نداریم.
وی با اشاره به اینکه چند دسته سفارش در زیارات ائمه (ع) و اولیای الهی داریم، ابراز داشت: یک دسته آنهایی است که امام معصوم، سفارش و ترغیب به زیارت امام معصوم دیگری دارند که طبیعی و قابل هضم می باشد، به طور مثال تمامی ائمه علیهم السلام، سفارش به زیارت امام حسین علیه السلام نموده اند.
حجت الاسلام و المسلمین مومنی ادامه داد: اما وقتی امام معصوم تشویق به زیارت امامزاده ای می کند، نشان از شأن و مقام والای آن حضرت دارد؛ تنها امامزاده ای که امام معصوم ترغیب به زیارت آن کرده اند، حضرت معصومه سلام الله علیها می باشند؛ به طوریکه امام صادق علیه السلام، امام رضا علیه السلام، امام جواد علیه السلام و امام کاظم علیه السلام سفارش به زیارت این بانوی بزرگوار نموده اند.
وی به روایاتی از امام رضا (ع) و حضرت جواد الائمه (ع) اشاره کرده و افزود: امام رضا علیه السلام فرمود: «مَنْ زارَها فَلَهُ الْجَنَّةُ/ کسی که فاطمه معصومه را زیارت کند بهشت برای او خواهد بود» و همچنین امام جواد علیه السلام فرمود: «مَنْ زارَ قَبْرَ عَمَّتی بِقُمَّ فَلَهُ الْجَنَّةُ/ کسی که قبر عمهام را در قم زیارت کند، بهشت برای او است».
این خطیب حوزوی با بیان این مطلب که اگر امام معصوم تاکید به زیارت امامزاده ای بفرمایند، کاشف از مقام والای آن امامزاده است، خاطرنشان ساخت: زیارت ۳ تن از امامزاده ها همچون حضرت عباس علیه السلام، حضرت علی اکبر علیه السلام، و حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها تأکید بسیاری شده است؛ به طوریکه امام رضا علیه السلام زیارت نامه و آداب زیارت برای ایشان بیان کرده اند.
حجت الاسلام و المسلمین مومنی با اشاره به دلائل تعیین آداب زیارت، گفت: پاک شدن وجود از آلودگی ها پیش از زیارت آن شخص والامقام از دلائل این کار می باشد و وقتی این آداب برای یک امامزاده بیان می شود، کاشف از مقام والای او می باشد.
وی تاکید کرد: سعی کنید خودتان را مقید به زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها بنمایید؛ چراکه برکات و آثاری وصف ناپذیر در زیارت حضرت وجود دارد؛ با معرفت زیارت کنید؛ به گونه ای که گویا همه ی ائمه را زیارت می نمایید.
این خطیب حوزوی در بخش دیگری از سخنانش خطاب به خانواده ها اظهار داشت: تا توسل به حضرت معصومه سلام الله علیها وجود دارد، نگویید به درب بسته خورده ایم، به جوانان اکیدا توصیه می کنم، دل در گرو محبت خانم حضرت معصومه قرار دهند؛ چراکه در زندگی دنیا و آخرت می توانید به موفقیت برسید.
حجت الاسلام والمسلمین مؤمنی افزود:توسل به حضرت را فراموش نکنید؛ والدین اگر نگران عاقبت به خیری و آینده فرزندانتان هستید، از حضرت درخواست کنید، جوانهایتان را به ایشان بسپارید و از این بانو بخواهید محبت اهل بیت علیهم السلام و توفیق زیارت ایشان از شما گرفته نشود.
وی افزود: وجود نازنین حضرت معصومه علیهاالسلام به قدری دارای امتیازات والایی است که علما و بزرگان بسیاری از ایشان استمداد و یاری می جستند؛ باید دانست عزتی را که خدا می خواست در قبر و حرم حضرت فاطمه سلام الله علیها قرار دهند، در قبر حضرت معصومه قرار داده اند؛ چراکه خود حضرت زهرا سلام الله علیها به دنبال مخفی بودن قبرشان بودند.
این خطیب حوزوی در پایان با اشاره به روایتی از امام صادق(ع) تصریح کرد: حضرت میفرمایند: «ان لله حرما و هو مکة و لرسوله حرما و هو المدینة و لأمیر المؤمنین حرما و هو الکوفة و لنا حرما و هو قم، و ستدفن فیه امرأة من ولدی تسمی فاطمة من زارها وجبت لها الجنة/ خداوند حرمی دارد که «مکه» است، پیامبر خدا را هم حرمی است که «مدینه» است وامیر المؤمنین هم حرمی دارد که «کوفه» است و ما امامان حرمی داریم که «قم» است. بزودی بانویی از فرزندان من به نام «فاطمه» در آنجا مدفون خواهد شد که هر کس او را زیارت کند، بهشت برایش واجب می شود». این روایت به این معناست که محل دفن امام حسین کربلاست، اما حرم ایشان در قم است، محل دفن امام رضا در مشهد است؛ اما حرم ایشان در قم است. این مساله در تمامی ائمه صدق می کند. حرم حضرت از چنین جایگاهی برخوردار است.
ریاحین : ۱ ـ میمونه رضیاللهعنها همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گوید: رسول خدا مقداری گندم به من داد، و مرا نزد حضرت فاطمه علیهاالسلام فرستاد تا آن را آرد کند و بعد برای باز گرفتن مرا سوی حضرتش فرستاد، دیدم حضرت ایستاده و دستآس به خودی خود میچرخد قضیه را به رسول خدا گفتم
فرمود: چون خداوند ضعف و ناتوانی فاطمه را میدانست به دستآس دستور داد که به چرخد و او به دستور خداوند میچرخد.
این حدیث را ابوصالح موذن در فضائل و مناقب حضرت زهراء نقل کرده است. [۱]
۲ ـ روایت شده است که: آن حضرت گهگاهی در حال نماز که بود کودکش گریه میکرد و میدیدند که گهوارهاش حرکت میکند و فرشتگان آن را حرکت میدادند. [۲]
۳ ـ حضرت باقر علیهالسلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل میکند که آن حضرت به فاطمه علیهاالسلام فرمود: برخیز و آن کاسه را بیاور، فاطمه از جا بلند شده و کاسهای را که آبگوشت و استخوان پرگوشت فراوانی داشت جلو آورد، از آن غذا به مدت سیزده روز حضرت رسول و امیرالمومنین و فاطمه و حسن و حسین خوردند. روزی امایمن در دست حضرت حسین چیزی را دیده به او گفت: این را از کجا آوردی؟ پاسخ داد: چندین روز است که ما از این میخوریم، امایمن نزد حضرت زهرا آمده و گفت: ای فاطمه اگر در نزد امایمن چیزی باشد متعلق به فاطمه و فرزندانش خواهد بود ولی اگر فاطمه چیزی داشته باشد امایمن سهمی در آن ندارد؟! حضرت مقداری از آن غذا را از درون کاسه در آورده و به امایمن داد، امایمن از آن خورد و به مجرد خوردن او غذا تمام شد، حضرت رسول به فاطمه فرمود اگر از این غذا به کسی چیزی نمیدادی تا روز قیامت تو و فرزندانت میتوانستید از آن بخورید.
بعد حضرت باقر علیهالسلام فرمود: آن کاسه هم اکنون نزد ما است و قائم ما در زمان ظهورش آن را بیرون خواهد آورد. [۳]
۴ ـ ابوسعید نقل میکند که روزی حضرت علی علیهالسلام قبل از ظهر خواب قیلوله کرده و بعد از بیدار شدن بهفاطمه فرمود: آیا غذا داری برایم بیاوری؟ گفت: نه، سوگند به خداوند که پدرم را به پیامبری گرامی داشت امروز صبح چیزی نداشتم که به تو بدهم و بعد از رفتن تو هم ما چیزی نخوردیم و از روز پیش نیز چیزی نداشتیم فقط مقدار غذائی بود که مربوط به من و فرزندانم بود که تو را بر خود ترجیح داده و به تو دادیم.
حضرت فرمود: ای فاطمه چرا به من خبر ندادی تا در جستجوی غذا بر آمده و چیزی تهیه کنم؟
پاسخ داد: از خداوند شرم کردم که تو را نسبت به چیزی که توانش را نداری به زحمت اندازم.
حضرت با توکل و حسن ظن نسبت به خداوند از نزد فاطمه بیرون آمده و یک دینار
قرض کرد، همانطور که دینار را در دست گرفته، میخواست چیزی برای خانوادهاش
تهیه کند و هوا بسیار گرم بود مقداد به آن حضرت رسید در حالیکه صورتش را
آفتاب سوزانیده و بدنش را آزار میداد، چشم حضرت که به او افتاد ناراحت شده
و فرمود: مقداد چه شده که در این ساعت از منزل بیرون شدهای؟ گفت: ای
ابوالحسن دست از سرم برداشته و از حالم نپرس، فرمود: برادر زادهام برای تو
روا نیست که حالت را از من پنهان کنی، گفت: حال که نمیپذیری و اصرار
داری، بدان: سوگند به خداوندی که محمد را به پیامبری گرامی داشت که از خانه
بیرون نیامدم مگر بخاطر تلاش و کوشش برای دست آوردن غذا، من در حالی
خانهام را ترک کردم که خانوادهام از گرسنگی میگریستند، همینکه صدای گریه
آنان را شنیدم، نتوانستم روی زمین قرار گیرم لذا با حالت غم و اندوه از
خانه برون آمدم، اینست حال و داستان من. چشمان علی از گریه پر از آب شده و
اشکش سرازیر گشته و محاسنش را تر کرد آنگاه گفت: من هم به همان چیزی سوگند
میخورم که تو به آن سوگند یاد کردی که عامل بیرون شدنم از خانه چیزی جز
انگیزه تو نیست هم اکنون یک دینار قرض گرفتهام بیا تو از من بگیر، تو را
بر خود ترجیح میدهم، دینار را به او داده و رسول خدا رفت نماز ظهر و عصر و
مغرب را با آن حضرت خوانده بعد از آنکه رسول خدا نماز مغرب را تمام کرد
علی را در صف اول جماعت دید با پای مبارک به او اشاره کرد تا پشت سر حضرت
حرکت کند همینکه بر در مسجد به آن حضرت رسید، فرمود: ای ابوالحسن آیا امشب
غذائی داری که ما را میهمان کنی؟ امیرالمومنین سرش را پائین انداخته و از
خجالت و شرم از رسول خدا نتوانست جوابی بدهد چون میدانست که با چه حالتی
از خانه بیرون آمده رسول خدا فرمود، یا بگو، نه تا به خانه خود رویم و یا
بگو بلکه تا با تو بیائیم؟ پاسخ داد، با کمال میل و احترام، تشریف بیاورید.
خداوند متعال به پیامبرش وحی کرده بود که شام را با آنان باشد لذا حضرت دست امیرالمومنین را گرفته، براه افتاد و برفاطمه علیهاالسلام وارد شدند، فاطمه در مصلای خود به نماز مشغول بود و در پشت سرش دیگی بود که بخار از آن بلند میشد همینکه صدای رسول خدا را شنید از مصلی بیرون آمده و بر حضرت سلام داد، او از همه کس در نزد حضرت گرامیتر و عزیزتر بود، پیامبر جواب سلام را داده و دست مبارک را بر سر او کشیده و فرمود: امشب در چه حالی؟ خداوند تو را بیامرزد و آمرزیده است. فاطمه دیگ غذا را برداشته و مقابل حضرت گذاشت، علی علیهالسلام که این منظره را دیده و بوی غذا به مشامش رسید نگاهی به فاطمه نمود. فاطمه علیهاالسلام گفت: یا علی چرا این چنین مینگری، پاک و منزه است خداوند آیا خلافی انجام دادهام که سزاوار این گونه نگرشی از سوی تو باشم؟
حضرت فرمود: آیا امروز تو به خداوند سوگند یاد نکردی که دو روز است اصلا چیزی نخوردهاید؟
فاطمه علیهاالسلام نگاهی به آسمان انداخت و گفت: پروردگارم میداند که در
آسمان و زمینش چیست. جز حق چیزی نگفتهام، گفت: پس این چیست که تاکنون
سابقه نداشته و مثلش را از تو ندیده و بویش را نشنیده و پاکیزهتر از آن
نخوردهام؟ رسول خدا کف دست مبارک را بین دو شانه علی قرار داده و سخت تکان
داده و گفت:ای علی این پاداش آن دینار است، و این ثواب دینار است این از
نزد خداوند است «ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب» [۴]
بعد اشک از دیدگان حضرت رسول جاری شده و فرمود: سپاس خداوند را که شما دو نفر را از دنیا بیرون نبرد مگر اینکه به دست تو همان کاری را انجام داد که درباره زکریا انجام داد، و ای فاطمه تو را در مسیری قرار داد که مریم را در آن مسیر حرکت داد که «کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم انی لک هذا» [۵]
این حدیث را حافظ دمشقی در ضمن حدیث طولانی آورده است.
۵ ـ از طریق اهل سنت از قول انس
بن مالک روایت شده است که گوید: حجاج بن یوسف درباره حدیث عایشه و دیگ از
من پرسید که دیده بود این حدیث رسیده است که دیده بود فاطمه آن را با دست
خود به هم میزند در حالیکه میجوشد و بالا میآید، گفتم: آری این حدیث
رسیده است که روزی عایشه بر فاطمه وارد شد در حالیکه داشت برای حسن و حسین
با آرد و شیر و روغن در دیگی غذای حریره درست میکرد، دیگ بر روی اجاق و
آتش میجوشید و بالا میآمد و فاطمه آن را با دست خود هم میزد، عایشه با
اضطراب و نگرانی از نزد او بیرون آمده و نزد پدرش ابوبکر رفت و گفت: ای پدر
من از فاطمه چیز شگفتآوری دیدم، که دست به درون دیگی که بر روی آتش
میجوشید برده و آن را به هم میزد، گفت: دخترکم این را پنهان کن که کار
مهمی است.
این خبر که به گوش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسید بر منبر بالا
رفته حمد و سپاس الهی بجای آورده و سپس فرمود: همانا مردم دیدن دیگ و آتش
را بزرگ شمرده و تعجب میکنند، سوگند به آن کسی که مرا به پیامبری برگزید و
به رسالت انتخاب فرمود، همانا خداوند عزوجل آتش را بر گوشت و خون و موی و
رگ و پیوند فاطمه حرام نمود، فرزندان و شیعیان او را از آتش به دور ساخت،
برخی از فرزندان فاطمه دارای رتبه و مقامی هستند که آتش و خورشید و ماه از
آنها فرمانبرداری کرده و در پیش رویش جنیان شمشیر زده و پیامبران به پیمان و
عهد خود درباره او وفا میکنند، زمین گنجینههای خودش را تسلیم او نموده و
آسمان برکاتش را بر او نازل میکند، وای، وای، به حال کسی که در فضیلت و
برتری فاطمه شک و تردیدی به خود راه دهد، و لعنت و نفرین خداوند بر کسی که
شوهر او علی بن ابیطالب را دشمن داشته و به امامت فرزندان او راضی نباشد،
همانا فاطمه خود، دارای جایگاهی است و شیعیانش نیز بهترین جایگاهها را
خواهند داشت، همانا فاطمه پیش از من دعا میکند و شفاعت مینماید و شفاعتش
علی رغم هر کسی که با او مخالفت میکند پذیرفته میشود.
و چه نیکو سرورده است در شان حضرتش فاضل و محترم شیخ حسن دمستانی در آنجا که گوید:
ایکبر عن قدر البتوله انها
تلا مس ما فی القدر و هی تفور
آیا از مقام و منزلت حضرت زهرا خیلی بالاتر است اینکه آن حضرت آن چه را که در ریگ میجوشد دست میزند
اما هی بنت المصطفی طابع الحصی
بخاتمه و المسلمون حضور
آیا او دختر حضرت مصطفی نیست که بر روی ریگها با انگشتری خود مهر زد در حالیکه مسلمین حاضر بودند
و مظهر اسرار الاله التی لها
علی باطن السر الخفی ظهور
او مظهر اسرار خداوند است و همان کسی است که باطن سر پنهان بر او آشکار است.
و من کان الحور الحسان تزورها
لهن لدیها غبطه و سرور
او کسی است که حوریههای زیبا به زیارت او آمده و نسبت به حضرتش غبطه خورده و شادمانند. [۶]
۶ ـ از کعب الاحبار نقل شده است که گوید: روزی حضرت فاطمه رضیاللهعنها بیمار شده بود علی نزد آن حضرت آمده و گفت: ای فاطمه از شیرینیهای دنیا دلت چه میل دارد؟ گفت: ای علی، من اناری میخواهم، حضرت قدری فکر کرد چون چیزی با خود نداشت، از جا حرکت کرد، و به بازار رفت، درهمی قرض کرد و اناری با آن خرید و بسوی منزل حرکت کرد، در بین راه مرد مریض غریب و ناآشنائی بر کنار خیابان دید، حضرت ایستاد، و فرمود: ای پیر مرد دلت چه میخواهد؟ پاسخ داد: که ای علی هم اکنون پنج روز است که در اینجا افتاده مردم از کنارم عبور کرده و توجهی به من نمیکنند، دلم انار میخواهد. حضرت لحظهای با خود اندیشیده و گفت: یک انار برای فاطمه خریدهام اگر آن را به این مستمند بدهم فاطمه از انار محروم خواهد شد و اگر به او ندهم با فرمایش خداوند که فرمود: «و اما السائل فلا تنهر» [۷] مخالفت ورزیدهام و حضرت رسول نیز فرموده است: سائل را هر چند بر بالای اسب نشسته است رد نکنید، پس انار را شکسته و به آن پیرمرد خورانید و بلافاصله بهبود یافت و در همان حال فاطمه علیهاالسلام نیز بهبودی یافت، علی علیهالسلام در حالیکه از فاطمه شرمنده بود وارد منزل شد، چشم حضرت زهراء که به او افتاد از جا حرکت کرده و علی را در آغوش گرفته و فرمود: چرا اندوهناکی، سوگند به عزت و شکوه خداوند همینکه تو انار را به آن پیرمرد دادی هوس و میل به انار از دلم کنار رفت.
علی از سخنان فاطمه شاد شد، در این هنگام مردی از راه رسید و حلقه در را کوبید حضرت پرسید کیستی؟ من سلمان فارسی هستم، در را باز کن، حضرت از جا حرکت کرده و در را باز کرد دید سلمان فارسی طبقی سر پوشیده آورده آن را پیش روی حضرت گذاشت، پرسید این طبق چیست؟ جواب داد: از خداوند برای رسولش و از رسولش برای تو، حضرت سرپوش از روی طبق برداشت نه دانه انار در آن بود، فرمود ای سلمان اگر این انارها برای من میبود میبایست ده عدد باشد زیرا خداوند فرموده است: «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها» [۸] سلمان خندید و یک انار از آستین خود بیرون آورد و آن را در طبق گذاشت و گفت: ای علی، به خدا سوگند ده تا بود لکن خواستم بدینوسیله تو را بیازمایم. [۹]
۷ ـ در داستان هجوم به خانه حضرت زهراء علیهاالسلام و تصمیم حضرت برای نفرین بر آنان: دست حسن و حسین را گرفته و از خانه برون آمده و خواست به طرف قبر حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم برود، علی علیهالسلام به سلمان فرمود: ای سلمان دختر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را دریاب که من هم اکنون دو طرف شهر مدینه را میبینم که آماده فرورفتن به زمین است. [۱۰]
۸ ـ در ضمن همین داستان سلمان گوید: من نزدیک آن حضرت بودم، به خدا سوگند، دیدم پایههای دیوارههای مسجد حضرت رسول از زمین کنده شده بطوری که اگر کسی میخواست از زیر آنها عبور کند میتوانست، خودم را به آن حضرت رسانیده و گفتم: ای بانوی من، وای سرور من، همانا خداوند تبارک و تعالی پدرت را به عنوان رحمت فرستاد تو نقمت و عذاب مباش، حضرت برگشت و دیوارهای مسجد در جای خود مستقر گردید بطوری که از زیر آنها گرد و غبار حرکت کرده و به بینیهای ما فرورفت. [۱۱]
۹ ـ حضرت زهراء علیهاالسلام جامهاش را نزد زن زید یهودی در مدینه گروگذاشت و مقداری جو قرض کرد. هنگامی که زید وارد خانهاش شد گفت این روشنی و نورها در خانه ما چیست؟ زنش پاسخ داد از جامه فاطمه است، وی بلافاصله مسلمان شد و بعد زنش و همسایگانش تا هشتاد نفر مسلمان شدند. [۱۲]
۱۰ ـ از حضرت باقر علیهالسلام در ذیل آیه شریفه «انها لاحدی الکبر، نذیرا للبشر» فرمود: مقصود حضرت فاطمه علیهاالسلام. [۱۳]
۱۱ ـ حضرت علی علیهالسلام فرمود: به همسر من مصحف و کتابی داده شده که علمی در آنست که کسی قبل از آن حضرت آن را نمیداند، و این یک هدیه خصوصی از خدا و رسولش برای او است. [۱۴]
۱۲ ـ شیخ قاسم علی بن هلال جزائری تسبیح حضرت زهراء علیهاالسلام را زیاده بر یک ساعت طول میداد زیرا هر لفظی از اذکار تسبیح را که بر زبان جاری میساخت به همراه آن اشکهایش سرازیر میشد. [۱۵]
پاورقی:
[۱] لسان المیزان ۵/ ۶۵ ط حیدرآباد.
[۲] علامه مجلسی، ملا محمد باقر، بحارالانوار، ۴۳/ ۴۵.
[۳] علامه مجلسی، ملا محمد باقر،بحارالانوار، ۳۴/ ۶۳.
[۴] آلعمران،/ ۳۷ هر گاه که زکریا در محراب بر او وارد میشد نزد او غذائی آماده مییافت و گفت ای مریم این از کجاست.
[۵] آلعمران،/ ۳۷ هر گاه که زکریا در محراب بر او وارد میشد نزد او غذائی آماده مییافت و گفت ای مریم این از کجاست.
[۶] وفاه فاطمه الزهراء تالیف بلادی بحرانی ص ۱۲.
[۷] الضحی/ ۱۰، سائل را از نزد خود مران.
[۸] سوره الانعام/ ۱۶۰، هر کس کار نیک انجام دهد برای او ده مقابلش خواهد بود.
[۹] خوبوی، درهالناصحین / ۶۶ ط بمبئی بر طبق نقل احقاق الحق ج ۱۹/ ۱۵۰ ـ ۱۵۱.
[۱۰] قمی، حاج شیخ عباس، بیتالاحزان/ ۸۷.
[۱۱] قمی، حاج شیخ عباس، بیت الاحزان/ ۸۷.
[۱۲] بحارالانوار ۴۳ /۴۷.
[۱۳] تفسیر القمی، از ابوحمره ثمالی روایت کرده است سوره المدثر /۳۵: همانا آن یکی از بزرگها است،ترساننده برای بشر است.
[۱۴] علامه مجلسی، بحارالانوار ۳۹/ ۳۴۲.
[۱۵] محدث قمی، تحفه الاحباب.
منبع: کتاب فاطمه زهراء (سلام الله علیها) شادمانی دل پیامبر (صلی الله علیه و آله)
تألیف: آیت الله احمد رحمانی همدانی
ترجمه : دکتر حسن افتخارزاده سبزواری
ریاحین : مطلبی که در ادامه و با اندکی تلخیص می آید سخنرانی آیت الله استادی در ایام فاطمیه در مؤسسه آموزش عالی طلوع مهر قم می باشد که در دو بخش ایراد شده است .اول :بیان مرحوم شرف الدین درباره آیات مرتبط با حضرت زهرا سلام الله علیها و دوم: بیان و توضیح برخی از نامها و القاب حضرت زهرا سلام الله علیها
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِینَ وَ اللَّعنُ عَلَی أعدائِهِم إلی قیامِ یَومِ الدّین»
مرحوم سیّد شرف الدّین ـ از علمای بزرگ ما ـ کتابی دارد بهنام الکلمة الغرّاء فی تفضیل الزهرا؛ موضوع کتاب فضایل فاطمۀ زهرا سلام الله علیها و شناساندن حضرت است. مؤلف در این کتاب به چهار آیه از آیات قرآن مجید تمسّک کرده، میگوید: این آیات در ارتباط با فاطمۀ زهرا است و برای معرفی آن حضرت همین آیات کافی است.
آیۀ تطهیر
یکی آیۀ تطهیر است که با آن آشنا هستید؛ آیهای که دربارۀ رسول خدا، امیرمؤمنان، فاطمۀ زهرا، امام حسن و امام حسین نازل شده آن طوری که در کتابهای تفسیر توضیح دادهاند، این آیه دلالت میکند بر عصمت امیرمؤمنان، فاطمۀ زهرا، امام حسن و امام حسین؛ یعنی از آیۀ شریفه استفاده میشود که خدای متعال خواسته شما پاک باشید؛ «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً».۱ مفاد و آنچه از آیه استفاده میشود، این است که امیرمؤمنان، فاطمۀ زهرا، امام حسن و امام حسین معصوم هستند.
آیت اللّٰه جوادی میفرمایند که فاطمۀ زهرا امام و پیغمبر نیست، ولی سخن و عمل او، مثل امیرمؤمنان، مثل امام حسن، مثل امام حسین برای ما حجت است؛ چون ملاک حجیت قول و فعل این بزرگوارها برای ما همان عصمت آنها است. چون امیرمؤمنان معصوم است، چون امام حسن و امام حسین معصوم هستند، هر چه میگویند، مطابق با واقع است، و هر چه را تأیید کنند، در آن اشتباه نیست. هر عملی که انجام بدهند، میتواند برای دیگران سرمشق و حجت باشد. فاطمۀ زهرا هم از این حیث مثل پیغمبر است، مثل امیرمؤمنان و مثل امام حسن و امام حسین مقام عصمت دارد.
آیۀ مباهله
آیۀ دیگری که در این کتاب به آن تمسّک شده، آیۀ مباهله است. با آیۀ مباهله هم شاید آشنا باشید؛ بنا شد رسول خدا صلی الله علیه و آله با نصارای نجران مباهله کنند. مفاد آیۀ شریفه این است که ما دعوت میکنیم از مردان خودمان، از زنان خودمان و از فرزندان خودمان، شما هم بیایید، تا با هم مباهله کنید. منظور از این که رسول خدا فرموده ما انفس خود را دعوت میکنیم؛ یعنی امیرمؤمنان علیه السلام را، نساء را دعوت میکنیم؛ یعنی فاطمۀ زهرا سلام الله علیها را، ابناء را دعوت میکنیم؛ یعنی حسن و حسین علیه السلام را. این چهار نفر در ردیف هم قرار گرفتند؛ یعنی همان طور که آیۀ مباهله دقیقاً نشان میدهد که رسول خدا چقدر به حرف خودش ایمان دارد، نشان میدهد که امیرمؤمنان و امام حسن و امام حسین علیه السلام و فاطمۀ زهرا حقدر ایمان دارد. اگر میگوییم آیۀ مباهله علامت ایمان کامل رسول خدا است چون به حرفهایی که میزند و به آوردههای خودش ایمان دارد؛ در این آیۀ شریفه فاطمۀ زهرا کنار امیرمؤمنان علیه السلام است؛ ایمان امیرمؤمنان مثل ایمان پیغمبر است، و ایمان فاطمۀ زهرا هم مثل ایمان رسول خداست.
آیه مودت اهل بیت
قرآن به رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده: به اینها بگویید که من از شما پاداشی نمیخواهم، مگر دوستی و مودّت اهل بیتم، دوستی و مودّت امیرمؤمنان، فاطمۀ زهرا، امام حسن و امام حسین علیه السلام. یکی از علما فرموده: پاداش هر چیزی اگر عادلانه باشد، باید مطابق آن چیز باشد؛ یعنی اگر شما کاری انجام میدهید که واقعاً ده هزار تومان قیمت آن است، پاداش آن همان ده هزار تومان است؛ اگر کمتر باشد، پاداش آن کار نیست، اگر کاری انجام میدهید که ده میلیون ارزش آن است، پاداش آن برابر آن است. قرآن مجید فرموده: پاداش رسالت رسول خدا صلی الله علیه و آله مودّت اهل بیت است. این بزرگوار فرموده: از این آیه استفاده میشود که مودّت اهل بیت در ردیف رسالت رسول خدا ست؛ رسالت رسول خدا چقدر کارآیی دارد؟ چقدر مؤثر است؟ چقدر میتواند در هدایت بشر مؤثر باشد؟ مودّت اهل بیت هم مساوی با آن است؛ چون اجر هر چیزی باید با آن مساوی باشد. اگر قرآن مجید میفرماید: به مردم بگویید من از شما اجری نمیخواهم، مگر مودّت و دوستی اهل بیت، باید این دوستی اهل بیت برابر با رسالت باشد، تا بتواند اجر رسالت باشد.
همچنین از سورۀ هل اتی که مربوط به فاطمۀ زهرا و اهل بیت علیهم السلام است، مقامات فاطمۀ زهرا استفاده میشود.
روایات هم فراوان است، بعضیها چهل روایت در فضیلت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها از عایشه از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کردهاند.
از روایات معروف که، مثل آیۀ تطهیر میتواند عصمت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها را اثبات کند، روایاتی است که مضمون آن این است که هر چه را فاطمه راضی باشد، خدا راضی است و هر چه را فاطمه راضی نباشد، خدا راضی نیست؛ رضای خدا در رضای فاطمه است و غضب خدا در غضب فاطمه. اگر فاطمۀ زهرا سلام الله علیها معصوم نباشد، این جمله دربارۀ او نباید گفته شود؛ چون آن که معصوم نیست، ممکن است کاری انجام بدهد که مورد رضای خدا نباشد. از این که رسول خدا صلی الله علیه و آله بهطور کلی بفرماید هر چه را فاطمه راضی است، خدا راضی است و هر چه را فاطمه راضی نیست خدا راضی نیست؛ (و این روایت به عبارات مختلف در کتابهای حدیثی ما و در کتابهای حدیثی اهل تسنن آمده)، عصمت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها استفاده میشود.
اسامی بامسمای معصومین
علاوه بر آیات و روایات بعضیها برای معرفی فاطمۀ زهرا سلام الله علیها به اسامی و القاب فاطمۀ زهرا سلام الله علیها تمسّک کردند؛ چون میدانید اسمهای رسول خدا صلی الله علیه و آله، امیرمؤمنان علیه السلام، فاطمۀ زهرا و ائمۀ ما بیجهت نیست، اسمهایی نیست که بیمعنی باشند. در جاهای دیگر گاهی این طور است که مثلاً اسم کسی را چیزی میگذارند که مصداق آن نیست؛ اسم او را میگذارند حسن، ولی از حُسن و نیکویی چیزی ندارد، اسم او را میگذارند رضا، ولی راضی به رضای خدا نیست، در عامّۀ مردم گاهی این طور است؛ یعنی اسم که میگذارند، گاهی بهخاطر تبعیت از بزرگان وبه خاطر این که همنام با بزرگان باشد، گاهی هم برای این که میگویند این نام را بگذاریم، به امید این که این طور بشود، ولی برای پیغمبر و امیرمؤمنان و ائمۀ ما این طور نیست.
اگر گفتهاند که «الأسماءُ تَنزِلُ مِنَ السَّماء»، دربارۀ این بزرگوارها حتمی است چون نامهایی که برای اینها انتخاب میشود، نامهایی است که خدای متعال و رسول خدا صلی الله علیه و آله گذاشته و همه واقعیت دارد. این که در روایات ائمۀ ما نامهای فاطمۀ زهرا سلام الله علیها را معنا کردند، اگر نامهای فاطمۀ زهرا مثل نام من بود، معنا کردن نمیخواست؛ اسمی روی کسی گذاشتند، ممکن است با واقعیت باشد، ممکن است نباشد. این که خود ائمه نام را معنی میکنند؛ یعنی این اسمها بیجهت نیست.
اسامی فراوانی برای فاطمۀ زهرا هست؛ از جمله همین فاطمه؛ فاطمه در روایات ما و در کلمات بزرگان ما به چند صورت معنا شده که همۀ آنها درست و قابل جمع است. این خانم را فاطمه نامیدند، به خاطر این که «فُطِمَتْ مِنَ الشَّرِّ»،۲ همان عصمت که گفتیم؛ یعنی کسی که در وجود او اصلاً شر و گناه پیدا نمیشود. فاطمه را فاطمه نامیدند؛ چون «فُطِمَتْ مِنَ الشَّر»؛ یعنی از شر بریده شده است.
در اینجا لغت فَطَمَ، فُطِمَ، فَطَمَهُ همان بریدن باید تعبیر بشود؛ یعنی فاطمه را فاطمه نامیدند؛ چون از شر بریده شده، شر در وجود او نیست؛ یعنی معصوم است، یعنی در طول عمر خود هر کاری بکند، هر سخنی بگوید، هر کسی را تأیید کند و با هر کسی مخالفت کند، تمام اینها حجّت است.
گاهی گفتند فاطمۀ زهرا سلام الله علیها را فاطمه نامیدند؛ چون شیعیان و محبان فاطمۀ زهرا سلام الله علیها ـ که امیدوارم همۀ شما عزیزان از شیعیان و محبّان آن بزرگوار باشیدـ از عذاب، از جهنم، از گرفتاریهای بعد از مرگ بریده شدند. فاطمه را فاطمه نامیدند؛ بهخاطر این که شیعیان او اهل عذاب نیستد، اهل جهنم نیستند، از جهنم و از عذاب بریده شدند.
گاهی در بعضی از روایات معنا شده که فاطمه را فاطمه نامیدند، «لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»۳ چون هیچ کسی نمیتواند فاطمه را آنطوری که هست بشناسد. حتماً این عبارت را شنیدهاید که خدا را نشناخت، جز رسول خدا صلی الله علیه و آله، امیرمؤمنان علیه السلام و فاطمۀ زهرا سلام الله علیها ، و همینطور فاطمۀ زهرا سلام الله علیها را نشناخت، جز رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیه السلام؛ یعنی آن مقامی که فاطمۀ زهرا دارد، برای من و شما و بزرگتر از من و شما، قابل درک نیست، مقامی نیست که به آن برسیم. گفتند فاطمه را فاطمه نامیدند، «لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»؛چون مردم از شناخت حقیقی آن بانو بریده شدند. هیچ کسی نمیتواند ادعا کند که من فاطمۀ زهرا سلام الله علیها را آنطوری که هست، شناختم. هر کسی شناختی دارد، شناختی نسبی است.
در هر صورت، بعضیها وقتی میخواهند فاطمۀ زهرا را معرفی کنند، سراغ نامهای حضرت میروند، میگویند: هر کدام از این نامها بُعدی از ابعاد وجودی فاطمۀ زهرا را بیان میکند؛ یک نام عصمت او را بیان میکند، یک نام عظمت او را بیان میکند، یک نام علم او را؛ مثلاً از اسماء فاطمۀ زهرا سلام الله علیها محدَّثه است. محدَّثه؛ یعنی کسی که فرشته با او تماس میگیرد و مطالبی را در اختیار او میگذارد.
علامۀ مجلسی ـ رضوان اللّٰه تعالی علیه ـ در بحار، بابی مطرح کرده با عنوان «الائمة علیهم السلام کُلُّهُم مُحَدَّثُون»؛ یعنی امیرمؤمنان، امام حسن و امام حسین تا امام زمان محدَّث هستند؛ و توضیح این نکته لازم است که وقتی پیغمبر از دنیا میرود، وحی قطع میشود. هر عالم شیعی و هر شیعهای میداند که وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت، پیامبری به پایان رسید چون پیامبر ما خاتم پیامبران است. حتی در بعضی از عبارات از بزرگان ما نقل شده که با رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله «اِنقَطَعَ الوَحیُ»؛ وحی منقطع شد، دیگر وحی در کار نیست؛ اما معنای آن این نیست که فرشتهها خدمت امیرمؤمنان علیه السلام نیایند. آمدن فرشته ها خدمت امیرمؤمنان علیه السلام وحی نیست، اسم آن تحدیث است، وحی منقطع شده، ولی محدَّث بودن و تحدیث برقرار است، ائمۀ ما با فرشتگان در ارتباط بودند، امام زمان با فرشتهها در ارتباط است.
...مفاد سورۀ «إنا انزلنا» این است که در چنین شبی فرشتهها نازل میشوند، به چه کسی نازل میشوند؟ به امام زمان. گاهی گفته میشود برای اثبات وجود امام زمان به سورۀ «إِنَّا أَنزَلْنَا» تمسّک کنید؛ چون، هر سال شب قدری هست و هر سال در شب قدر فرشتگانی نازل میشوند. به چه کسی نازل میشوند؟ باید امامی باشد، باید کسی باشد که بر او نازل بشوند.
این که گفته میشود وحی قطع شد، و این هم که ما میگوییم ائمۀ ما با فرشتهها در تماس هستند، فاطمۀ زهرا سلام الله علیها محدَّثه است؛ فرشتهها و جبرئیل خدمت او میرسیدند، این دو مطلب دو مقولۀ جدایند و هر دو درست هستند. بعضی علمای اهل تسنن از روی ناآگاهی، بهخصوص وقتی امام راحل این حدیث را خواند و فرمود که جبرئیل خدمت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها میرسید، اینجا و آنجا نشستند، گفتند: اینها میگویند به امیرمؤمنان علیه السلام و فاطمۀ زهرا وحی میشود. پس خاتم پیامبران بودن یعنی چه؟
اینها روی ناآگاهی این حرف را زدند، تمام شیعه و علمای شیعه همه و همه قبول دارند که با رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وحی منقطع شده، ولی اگر فرشته خدمت امیرمؤمنان میآید که میآید، اگر فرشته با فاطمۀ زهرا سلام الله علیها تماس میگیرد که میگیرد، این که فرشته بر امام زمان نازل میشود، این اسمش وحی نیست، این همان است که در روایات ما آمده، فاطمۀ زهرا سلام الله علیها محدَّثه است، ائمۀ ما محدَّثون هستند.
عرض کردم علامۀ مجلسی بابی مطرح کرده با عنوان «الائمة علیهم السلام کُلُّهُم مُحَدَّثُون»، یعنی، فرشتهها با اینها ارتباط دارند، اینها با فرشتهها ارتباط دارند. یکی از نامهای فاطمۀ زهرا محدَّثه است، و این نام هم بُعدی از ابعاد وجودی و عظمت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها را بیان کند.
فاطمه، کوثر است
یکی از سورههایی که مربوط به فاطمۀ زهرا سلام الله علیها میتواند باشد، سورۀ کوثر است. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ إِنَّ شانِئَکَ هُوَ اَلأَبْتَرُ».
در تفسیر نیشابوری که از علمای قرن هشتم است این طور آمده: «قالَ عامّةُ أهلِ التَّفسیرِ إنَّ العاصَ بَن وائِل وَ جَمعاً مِن قُرَیش یَقولون إنَّ مُحَمَّداً لَا اِبنَ لَه یَقُومُ مَقامَهُ فَاِذا مَاتَ اِنقَطَعَ ذِکرُهُ وَ استَرَحْنَا مِنْهُ».
میگوید: تمام مفسرین گفتند که تعدادی از آن گردنکلفتهای قریش، اینها دور هم جمع بودند؛ اشارهای کردند به رسول خدا و گفتند ایشان عقبی ندارد، پسری ندارد که جانشین او بشود؛ وقتی از دنیا برود، دیگر نام او به فراموشی میافتد و دین او تمام میشود، ما هم از دست او راحت میشویم. این را که گفتند، سورۀ کوثر نازل شد. «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ إِنَّ شانِئَکَ هُوَ اَلأَبْتَرُ»،
یعنی رسول ما! پیامبر ما! اینها میگویند که شما فرزند ندارید و با رحلت شما نام شما فراموش میشود، اینها میگویند که با رحلت شما دین شما از بین میرود. نه این طور نیست، ما به شما کوثر دادیم که این کوثر جواب حرف آنها را میدهد. اگر بگویند شما فرزند ندارید، کوثری که ما به شما دادیم، باعث بقای نسل شما است، اگر بگویند دین شما از بین میرود، کوثری که ما به شما دادیم، باعث بقای دین شما است.
گر چه روایتی نداریم که گفته باشد کوثر یعنی فاطمۀ زهرا، و مفسرین در بعضی از تفاسیر حدود بیست و شش مصداق برای کوثر ذکر کردهاند، ولی بعضی از بزرگان علمای ما مثل مرحوم مظفر و آیت اللّٰه حاج شیخ مرتضی حائری ـ رضوان اللّٰه تعالی علیه ـ و علامه طباطبایی، آنطوری که از ایشان در غیر تفسیر نقل شده، گفتهاند: قراین نشان میدهد که این کوثر جز فاطمۀ زهرا سلام الله علیها نیست.
خدای متعال به پیامبر دلداری میدهد که اینها میگویند شما فرزند ندارید، اینها میگویند نامتان از بین میرود، اینها میگویند دینتان از بین میرود. ما به شما فاطمه را میدهیم که با فاطمه هم فرزندان شما میمانند، «إلی یوم القیامه»، هم نام شما برای همیشه میماند و هم دین شما با فاطمه برای همیشه میماند. بقاءِ اسلام با فاطمه هست و فرزندان فاطمه، با فاطمه هست و امام صادق، با فاطمه هست و امام زمان، اینها هستند که باعث بقای دین پیغمبر شدند و میشوند.
و نیز کوثر طبق بیان تعدادی از علمای ما میتواند به معنی ذّرّیۀ فاطمۀ زهرا سلام الله علیها باشد، «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ»؛ یعنی، ما به شما ذّرّیۀ کثیر دادیم. کوثر، یعنی خیر کثیر و آنطوری که از تبیان شیخ طوسی استفاده میشود، یعنی خیر کثیر فزاینده، هم باید خیر باشد، هم باید زیاد باشد، هم باید روز به روز فزاینده باشد. و این جز فاطمۀ زهرا سلام الله علیها مصداق دیگری ندارد.
اگر کسی بگوید کوثر یعنی قرآن، میگوییم گر چه قرآن خیلی عظیم است، اما نمیتواند جواب این سه مطلب را بدهد، مشرکان میگویند پیامبر فرزند ندارد، ما بگوییم قرآن را به شما دادیم، خوب قرآن را دادیم، اما فرزند چه شد؟
بعضی گفتند منظور از کوثر، اسلام است، آنها میگویند فرزند ندارد، دین او از بین میرود، ما بگوییم اسلام؟ پس با قراینی که هست؛ بهخصوص «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ اَلأَبْتَر» فاطمۀ زهرا تنها مصداق کوثر است.
بعضی از بزرگان ما گفتند این سوره با این وجازت خود از جهات مختلف خبر غیبی است؛ خبر میدهد که نسل پیامبر برای همیشه میماند، خبر میدهد نام پیغمبر برای همیشه میماند، خبر میدهد دین پیغمبر برای همیشه میماند، و شاید از همه مهمتر خبر میدهد که دشمنان ریشهکن میشوند، چیزی از آنها نمیماند و نمانده است.
نامی از آنها نیست، امام حسین ما مانده، یزید کجا ست؟ امیرمؤمنان علیه السلام ما مانده، معاویه کجاست؟ دین رسول خدا صلی الله علیه و آله مانده، سایر ادیان کجا هستند؟.
میدانید تفوّق یک دین به منطق آن است. ممکن است امروز کسی بگوید غیر از اسلام دینهای دیگر هم هست. ولی اگر کسی اهل مطالعه و بررسی باشد، دینی که منطق آن بر همۀ منطقها تفوّق دارد، دینی که اگر دقت کنند، باید به سراغ آن بیایند، اسلام است. دینی که دین یهودی و مسیحی و ادیان دیگر را باقی نمیگذارد، اسلام است.
در هر صورت، یکی از آیات یا سورههایی که مربوط به فاطمۀ زهرا سلام الله علیها است، همین سورۀ کوثر است که خدای متعال به پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود: ما به شما خیر کثیر دادیم، خیر کثیر فزاینده دادیم که مصداق آن فاطمۀ زهرا سلام الله علیها است، به وسیلۀ این فاطمه سلام الله علیها هم نسل شما میماند، هم نام شما میماند، هم دین شما میماند «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ اَلأَبْتَر»، دشمنان شما از بین میروند، آنها آتیه ندارند، عقبه ندارند، نامشان و مرامشان از بین میرود. برای همیشه مورد نفرین و لعن قرار میگیرند.
علامت سؤالی که حضرت زهرا سلام الله علیها در تاریخ گذاشت
... فاطمۀ زهرا وصیّت کرد که یا علی! من را شبانه غسل دهید، حنوط کنید، کفن کنید، نماز بر من بخوانید و من را دفن کنید که خود این وصیّت و موضعگیریهای فاطمۀ زهرا سلام الله علیها بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله با هدف کمک به اسلام و روشن شدن حق بود. همه از هم سؤال میکنند که فاطمۀ زهرا سلام الله علیها چرا گفته من را شب غسل بدهید، شب کفن کنید، شب بر من نماز بخوانید، شب دفن کنید، چرا حاضر نشده که تشییع جنازه داشته باشد؟
فاطمۀ زهرا سلام الله علیها این سؤال را برای همیشه در تاریخ گذاشته که هر کس سؤال کند، چرا؟ جواب آن هم این است که فاطمۀ زهرا سلام الله علیها ناراحت بود، از اوضاع پیش آمده ناراحت بود، از شرایطی که بعد از رسول خداصلی الله علیه و آله پیش آمده بود، ناراحت بود و میخواست به من و شما بعد از چهارده قرن بفهماند که بعد از رسول خدا راه درستی را پیش نگرفتند، بعد از رسول خدا از آن راهی که پیغمبر ترسیم کرده بود، نرفتند، منحرف شدند، و الّا اگر فاطمۀ زهرا سلام الله علیها ناراحتی نداشت، نارضایتی نداشت، چرا باید وصیّت کند که من را شبانه دفن کنید؟
این موضعگیریها، علامت سؤالهایی است که فاطمۀ زهرا در تاریخ گذاشته است. حضرت بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله بیمار شد، و آنهایی که به عنوان خلیفۀ مسلمانان بودند، خواستند از فاطمۀ زهرا سلام الله علیها عیادت کنند. در تاریخ و در کتابهای اهل تسنن هست که فاطمه راضی نمیشد که اینها عیادت او بیایند، چرا؟ چرا فاطمۀ زهرا سلام الله علیها راضی نمیشود عیادت او بیایند؟ چرا فاطمۀ زهرا سفارش میکند که نمیخواهم تشییع جنازه داشته باشم؟ اینها همه علامت سؤالهایی است که حضرت در تاریخ گذاشته، برای من، برای شما، برای تاریخ که همه متوجه باشیم بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله حوادث و شرایطی پیش آمده که فاطمۀ زهرا سلام الله علیها ـ که گفتیم معصوم است ـ ، راضی نبوده، امیرمؤمنان علیه السلام راضی نبوده.
خود این برای همیشه گویا است؛ یعنی برای این که مردم بفهمند چه راهی درست است، چه راهی نادرست، همین موضعگیری فاطمۀ زهرا کافی است، همین که به ما بفهماند من ناراضی بودم. میخواستند در خانۀ فاطمۀ زهرا را آتش بزنند که آتش زدند، چرا؟ این چراها همیشه در تاریخ هست.
اگر فاطمۀ زهرا سلام الله علیها با آنها مخالف نبود، اگر فاطمۀ زهرا به خلافت آنها راضی بود، اگر از شرایطی که پیش آمد راضی بود، چرا در خانۀ او را آتش بزنند؟ چرا هیزم بیاورند؟ چرا تهدید کنند؟ تمام اینها که در تاریخ هست، خوب نشان میدهد که فاطمۀ زهرا سلام الله علیها و امیرمؤمنان علیه السلام که هر دو معصوم بودند و همه وظیفه داشتند از این دو معصوم پیروی کنند، اینها از حوادثی که بعد از رسول اللّٰه پیش آمد، راضی نبودند و برای همیشه این موضعگیری را در تاریخ ثبت کردند که من، شما، حتی بسیاری از غیر شیعیان هم به همین قطعات تاریخ مراجعه کنند، قدری دقت و قدری تأمل کنند و راه صحیح را از ناصحیح تشخیص دهند.
پی نوشت:
۱. سورۀ احزاب، آیۀ ۳۳.
۲. أمالی صدوق، ص۵۹۲.
۳. بحار الأنوار، ج۴۳، ص۶۵.
منبع:
کتاب گفتارهای فاطمی
(مجموعه سخنرانی های آیت الله رضا استادی در ایام فاطمیه سالهای ۱۳۸۴-۱۳۹۴)
تدوین: محمد ربانی
ریاحین : فقط و فقط یک خانم میتواند از خانه طوری بیرون بیاید و طوری برگردد که نه خودش گناه کند و نه زمینۀ گناه را فراهم کند...
یکی از تعبیراتی که دربارۀ دنیا در روایات آمده است، این تعبیر از رسول خدا صلی الله علیه و آله است که فرمود: «اِعْلَمُوا أَنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ قَدْ غَرِقَ فِیهَا خَلْقٌ کَثِیرٌ»؛۱ مردم بدانید، دنیا دریای بسیار عمیقی است ـ به تعبیر ما اقیانوسی است ـ که خیلیها در این دریا غرق شدند. در این دریا، سفینه لازم است. در این دریا یک وسیلۀ نجات لازم است. هر کسی خودش را در این دریا بیندازد و به جایی متکی نباشد و از وسیلهای استفاده نکند، غرق شدن، هلاک شدن و بدبخت شدن او حتمی است. طبق این نقل، رسول خدا فرموده: کشتیای که در این دریا میتواند همه را نجات بدهد، آل محمد هستند. فرموده:
«اِعْلَمُوا أَنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ قَدْ غَرِقَ فِیهَا خَلْقٌ کَثِیرٌ وَ أَنَّ سَفِینَةَ نَجَاتِهَا آلُ مُحَمَّدٍ».
در آن روایت معروف هم هست که رسول خدا فرموده: «مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی فِیکُم کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَ وَ مَنْ تَرَکَهَا غَرِقَ»؛۲ مثل اهل بیت من، مثل کشتی نوح است که هر کسی از این کشتی استفاده کند، نجات پیدا میکند و هر کسی به این کشتی بیاعتنا باشد، غرق میشود. این تعبیر که اهل بیت کشتی نجات هستند، بسیار وارد شده است، در صلوات ماه شعبان هم هست، جاهای دیگر هم هست، مطلب قابل تردیدی نیست.
یک جملهای هم در همین باره از امام کاظم علیه السلام برایتان نقل میکنم که شبیه این روایت است که از رسول خدا برایتان نقل کردم. امام کاظم فرمود: «إِنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ»،۳ پیغمبر هم همین را فرمود: «إِنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ»، آن جا پیغمبر فرمود: «قَدْ غَرِقَ فِیهَا خَلْقٌ کَثِیرٌ»، این جا طبق نقل، امام کاظم فرموده: «قَدْ غَرِقَ فِیهَا عَالَمٌ کَثِیرٌ»؛ جمعیت زیادی در آن غرق شدند، هلاک شدند، بدبخت شدند. آن جا رسول خدا فرمود: کشتی نجات شما اهل بیت است، این جا امام کاظم فرموده: «فَلْتَکُنْ سَفِینَتُکَ فِیهَا تَقْوَى اللّهِ»؛ کشتی نجات از این دریا تقواست.
آیا نباید بگوییم بین این دو ربط است؛ بین تمسّک به اهل بیت و تقوا ارتباط است. اگر امام کاظم میگوید: کشتی نجات شما تقواست و رسول خدا میگوید: کشتی شما اهل بیت من است؛ یعنی تمسّک به اهل بیت با تقوا لازم و ملزوماند.
این اشتباه است که کسی خودش را فریب بدهد، بگوید: من متمسّک به اهل بیت هستم، ولی گناه میکنم، کار خلاف انجام میدهم. درست است کشتی نجات ما اهل بیت هستند، ولی باید بدانیم که کشتی نجات تمسّک به فاطمۀ زهرا و تقواست، نمیشود اینها را از هم جدا کرد. امام کاظم فرموده:
«فَلْتَکُنْ سَفِینَتُکَ فِیهَا تَقْوَى اللَّهِ»،
آن خواهری که میخواهد به عنوان تمسّک به اهل بیت و تمسّک به فاطمۀ زهرا اهل نجات باشد که انشاءاللّٰه هست، باید راه فاطمۀ زهرا را پیش بگیرد، باید اهل تقوا باشد، باید گناه را کنار بگذارد، باید عفت خودش را حفظ کند، حجاب خودش را حفظ کند، به فکر تربیت فرزندانش باشد، در خانه برنامهاش برنامهای باشد که به دین بچههایش کمک بشود، به دین شوهرش کمک بشود، و همین طور آقایان.
این اشتباه است که این دو تا را از هم جدا بکنیم؛ تقوا را از محبت اهل بیت و تمسّک به اهل بیت جدا کنیم، این یک اشتباهی است که گاهی شیطان هم به آن دامن میزند. با این که کشتی نجات اهل بیت هستند، کشتی نجات تقواست؛ یعنی ما باید هم تمسّک به اهل بیت داشته باشیم، هم به تقوا. نمیشود یک خواهری در ایام شهادت فاطمۀ زهرا به فاطمۀ زهرا اظهار علاقه کند، اظهار ادب کند، ولی مسیرش با مسیر فاطمۀ زهرا تفاوت داشته باشد، فاطمۀ زهرا از آن طرف میرود، این از این طرف میرود، او هر چه میتواند، کوشش میکند که عفت و حجاب حفظ شود، ولی این....
چه کسی است که نداند یا نفهمد که بسیاری از این خانمها یا دختر خانمها که از خانه بیرون میآیند و در خیابان قدم میزنند، هیچ کاری ندارند، جز این که برای دیگران زمینۀ گناه فراهم کنند. وقتی میگوییم اینها نباید از خانه بیرون بیایند، میگویند فاطمۀ زهرا سلام الله علیها میآمد بیرون! این چه حرفی است که شما میزنید، فاطمۀ زهرا آمد در مسجد، دین خدا را یاری کند، اما تو از خانه میروی بیرون، به دین خدا لطمه میزنی، این چه مقایسهای است؟
فاطمۀ زهرا از خانه آمد بیرون، برای حمایت از امامت، برای حمایت از دین خدا، برای حمایت از این که دین خدا گرفتار انحراف نشود، تو میآیی خیابان، هم خودت گناه میکنی، هم دیگران را به گناه میاندازی. وقتی هم اعتراض میکنیم، یک ناآگاهی، یک نادانی در بعضی از رسانهها، در بعضی از تریبونها میگوید: آقا این چه حرفی است، مدام میگویید نیایید بیرون، نیایید بیرون، پس چرا فاطمۀ زهرا میآمد؟
میگوییم خواهر عزیز! دختر خانم! شما که در مغازه میروید، با این جوان صحبت میکنید، با آن جوان صحبت میکنید، چه بخواهی چیزی بخری، چه نخواهی چیزی بخری، چه کاری داشته باشی، چه کاری نداشته باشی، هم خودت داری گناه میکنی، هم دیگران را به گناه میاندازی. میگوید پس چرا زینب کبری آمد حرف زد؟ چه را با چه قیاس میکنی؟ زینب کبری سلام الله علیها برای چه حرف زد؟ او چه کار میخواست بکند، شما چه کار داری میکنی؟ این مقایسه، فریب شیطان خوردن است، فریب نفس امّاره خوردن است.
متأسفانه بعضیها هم که این جا و آن جا صحبت میکنند، مصالح را در نظر نمیگیرند که چه دارند میگویند، کلیاتی بیان میکنند و وقتی در خارج پیاده میشود، میبینند جز فساد هیچ چیز ندارد. میآید در یک رسانهای صحبت میکند بله اسلام با بیرون آمدن زن از خانه مخالف نیست، اسلام با این که زن کار بکند، مخالف نیست، اسلام با این که زن در جامعه وظایف خودش را انجام بدهد، مخالف نیست. یک چیزهایی میگوید، ولی وقتی پیاده میشود، چه میشود؟ در خیابان چه خبر است؟ در خیابانهای بعضی شهرها چه خبر است؟ در خیابانهای تهران چه خبر است؟ این نتیجۀ همان حرفهاست.
تقوا لازم است. هم برای گوینده تقوا لازم است، هم برای نویسنده. همه باید کمک کنند که در جامعه تقوا و خداترسی زیاد بشود، نه اینکه دست به دست هم بدهند، دانسته و ندانسته، روز به روز به گناه دامن بزنند. من مکرر در مکرر به عنوان اتمام حجّت عرض کردم که اسلام فقط و فقط به بیرون آمدن زن از خانه اجازه میدهد که کارش را انجام بدهد و برگردد، طوری که نه خودش به گناه آلوده بشود، نه زمینۀ گناه برای کسی فراهم بکند. غیر از این را اسلام جایز نمیداند.
این فقه ماست، این کتابهای فقهی ماست، این گفتار علمای ماست، فقط و فقط یک خانم میتواند از خانه طوری بیرون بیاید و طوری برگردد که نه خودش گناه کند و نه زمینۀ گناه را فراهم کند؛ نه این که وقتی سوار ماشین میشود، همان داخل ماشین سه، چهار نفر را به گناه میاندازد، بعد هم میگوید کار داشتم، رفتم و برگشتم. خوب هم خودت گناه کردی، هم دیگران را به گناه انداختی.
ما از مادرها، از خانوادهها و از کسانی که این حرفها را متوجه هستند، انتظار داریم که قدری توجه داشته باشند، قدری نصیحت کنند. خود دختر خانمهایی که قدری توجه دارند، خودشان به دوستانشان نصیحت کنند، سفارش کنند که این راهی که تو پیش گرفتهای، جز فساد چیز دیگری ندارد، جز این که خودت را به بدبختی بیندازی، چیزی ندارد.
میخواستم همین جمله را عرض کنم که این دو تا روایت کنار هم است، ما همهمان بزرگ، کوچک، زن، مرد، عالم، غیر عالم باید توجه داشته باشیم که «الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ...»؛ دنیا دریای عمیقی است که هر کسی سراغ کشتی نجات نرود، غرق میشود. کشتی نجات، هم اهل بیت هستند و هم تقوا. اینها از هم جدا نمیشوند، نمیشود کسی بگوید من این یکی را دارم، آن را ندارم، بگوید من تقوا دارم، به اهل بیت چکار دارم، من اهل بیت دارم، به تقوا چه کاری دارم. این با منطق خود اهل بیت نمیسازد. منطق خودشان این است که هر کس ما را دوست دارد، نشانهاش اطاعت از ماست.
تَعْصِی إلالَهَ وَ أَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ هَذَا لَعَمْرُکَ فِی الْفعَالِ بَدِیعٌ۴
از امام صادق نقل میشود ـ اگر هم از امام نقل نشده باشد، مضمون درستی است ـ میگوید: تو خدا را معصیت میکنی، تو امام را معصیت میکنی، بگوییم «تَعْصِـی الإمامَ»، تو با امیرمؤمنان مخالفت میکنی، تو با فاطمۀ زهرا مخالفت میکنی «وَ أَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ»؛ میگویی دوستش دارم؟ این خیلی عجیب است. «لَوْ کَانَ حُبُّکَ صَادِقاً لاَطَعْتَهُ»؛ اگر این محبت واقعیت داشت، از او اطاعت میکردی. إِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ یُحِبُّ مُطِیعٌ؛ دوست از آن که را دوست دارد اطاعت میکند.
سینهای کز معرفت گنجینۀ اسرار بود |
|
کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود |
پی نوشت:
۱. همان، ج ۱۷، ص ۲۴۲.
۲. إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ۵، ص ۸۶؛ غایة المرام؛ ج ۳، ص ۲۴.
۳. بحار الأنوار، ج ۱، ص ۱۳۶.
۴. بحار الأنوار؛ ج ۴۷، ص ۲۴.
منبع:
کتاب گفتارهای فاطمی – سخنرانی هشتم
ریاحین : آیت الله رضا استادی از اساتید برجسته حوزه علمیه قم از سال ۱۸۴ تا ۱۳۹۴ در ایام فاطمیه در مؤسسه آموزش عالی طلوع مهر قم سخنرانی کرده اند. چندی قبل زیر نظر حجت الاسلم والمسلمین بنایی این سخنرانی ها جمع آوری و تدوین شده و در کتاب گفتارهای فاطمی توسط انتشارات آیین دانش قم منتشر شد.
مجموعه این سخنرانی ها در بخشی به اسم گفتارهای فاطمی در سایت ریاحین و به تدریج نقل خواهد شد.
مطلبی که در ادامه می آید بیان اهمیت مساله معرفت معصومین و همچنین اثبات عصمت حضرت زهرا سلام الله علیها به وسیله آیات و روایات است .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ
وَ آلِهِ أَجْمَعِینَ وَ اللَّعنُ عَلَی أعدائِهِم إلی قیامِ یَومِ الدّین»
معنای معرفت
امیدوارم که همۀ ما مشمول عنایات خاصّۀ فاطمۀ زهرا صدّیقۀ کبری سلام الله علیها باشیم.
یکی از واژههایی که در تعبیرات دینی زیاد به آن برمیخوریم، واژۀ معرفت است؛ مثلاً در روایات به ما یاد میدهند که این طور دعا کنیم: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ»، «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ»، «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ»؛ یعنی روی معرفت و شناخت خدای متعال و روی معرفت رسول خدا صلی الله علیه و آله و روی معرفت امام علیه السلام تکیه شده است. البته از پیامدهای معنای واژۀ معرفت روشن میشود که معنای آن نباید فقط شناخت صوری و ظاهری باشد.
منظور ازشناخت در عبارات: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةَ».۱ شناختی که ما در کوچه و خیابان از هم داریم نیست و باید این شناخت معنای خاصّی داشته باشد که اگر کسی به این عرفان نرسید، چنین پیامد سوئی دارد: هر کس بمیرد، درحالی که امام زمان خودش را نشناخته باشد، معرفت به امام زمان پیدا نکرده باشد، مرگش مرگ جاهلیت است! مانند مردمی که قبل از آمدن اسلام و بعثت رسول خدا از اسلام خبر نداشتند، و میمردند، کسی هم که امام زمان را نشناسد، مردنش مردن جاهلیت است. این نوع شناخت باید محتوای خاصّی داشته باشد.
معروف است که یکی از پادشاهان اهل تسنن در جلسه میپرسید: این روایت را قبول دارید که رسول خدا فرمود: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةَ»؟ میگویند: قبول داریم. آن عالم میپرسد: آن امام زمانی که در این روایت منظور است، کیست؟ آنها چون اهل تسنن بودند، گفتند: همین کسی که بر ما حکومت میکند! همینهایی که سلطان هستند، حاکم هستند، امام زمان همین است؛ آن عالم جواب داد: آیا عقل و فطرت هیچ عاقلی میپذیرد که اگر کسی از دنیا برود و شاه مملکت خود را نشناسد، «مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةَ»؟ کسی از دنیا برود و مثلاً شاه فعلی عربستان را نشناسد، «مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةَ»؟
حتماً منظور از امام زمان این افراد نیستند؛ چون معرفتی که اینجا مطرح است، پیامدی دارد و آن این است که هر کس به آن دست نیافت، مردنش مردن جاهلیت است. باید این امام در ردیف پیغمبر باشد تا معرفتش، ارزشی مثل ارزش ایمان به خدای متعال و معرفت رسول خدا داشته باشد؛ زیرا هر کسی که بمیرد و ایمان به خدا یا رسول خدا نداشته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است. پس شناخت و ایمان به امام زمان در ردیف شناخت خدا و رسول خدا است.
در هر صورت، روی واژۀ معرفت خیلی تکیه شده است؛ مثلاً در کتابهای دعا و روایات آمده اجر کسی امام حسین را زیارت کند، «عَارِفاً بِحَقِّه»، یا کسی امام رضا را زیارت کند، «عَارِفاً بِحَقِّه»، چنین و چنان است. یعنی در حالی که شناخته باشد، زیارتش ارزش دارد معلوم است که این شناخت هم یک چیز معمولی و صوری نیست.
البته شناخت هم مراتبی دارد در روایات مربوط به زیارت هم بعضی از علما اختلاف احادیث را این طور حل کردند که مثلاً وقتی گفته میشود: هر کس امام حسین را زیارت کند، ثواب یک حج دارد و دوباره میگویند: هر کس امام حسین را زیارت کند، ثواب ده حج دارد، این تفاوت بستگی به معرفت زائر دارد؛ هر چه معرفتش زیادتر بشود، ثوابش هم زیادتر میشود، هر چه معرفت پایینتر بیاید، ثواب هم کمتر است. پس معرفت مراتب دارد.
از ما خواستهاند که رسول خدا، فاطمۀ زهرا و ائمۀ هدی را بشناسیم. عرض کردیم که شناخت یک معنی خاصّ دارد و مراتب دارد. بالاخره، یک مرتبهای از آن را از ما خواستهاند. از طرفی هم به ما گفتهاند که اگر بخواهید آنطوری که ما هستیم، ما را بشناسید، نمیتوانید. گفته شده است که رسول خدا را غیر از خدا و امیر مؤمنان کسی نشناخته است، و امیر مؤمنان را غیر از خدای متعال و رسول خدا نشاخته و نمیتواند بشناسد.
فاطمۀ زهرا هم در همین ردیف است. همین جمله را دربارۀ فاطمۀ زهرا هم میشود گفت که رسول خدا را نشناخت، مگر امیر مؤمنان و فاطمۀ زهرا، و امیرمؤمنان را نشناخت، مگر رسول خدا و فاطمۀ زهرا، و فاطمۀ زهرا را هم نشناخت، مگر رسول خدا و امیر مؤمنان؛ چون فاطمۀ زهرا همتای امیر مؤمنان است، هر چه ما از مقامات، فضایل و مکارم امیر مؤمنان بگوییم، در مورد فاطمۀ زهرا هم پیاده میشود.
پس ما وظیفه داریم که فاطمۀ زهرا، امیر مؤمنان و رسول خدا را در حد وسع خودمان بشناسیم، و الاّ آنطوری که هستند، ما نمیتوانیم بشناسیم؛ به خصوص در مورد فاطمۀ زهرا در بعضی از روایات آمده که: «سُمَّیَتْ فاطِمَةَ لِأنَّ النّاسَ قَدْ فُطِمُوا عَنْ کُنْهِ مَعرِفَتِها»؛۲ فاطمۀ زهرا را فاطمه نامیدند، برای این که مردم بریده شدهاند از شناخت واقعیت و کُنهِ او. پس شناخت حقیقت پیغمبر، امیر مؤمنان و فاطمۀ زهرا کار ما نیست، بلکه ما باید در حد خودمان این بزرگواران را بشناسیم.
حتماً یادتان است که امام در بحثهای حکومت اسلامی و ولایت فقیهشان وقتی صحبت از ولایت میکردند، در آغاز میفرمودند: ولایت دو معنا دارد، یکی این است که مورد بحث ماست؛ یعنی کسی حاکم باشد، مانند حاکم اسلامی، که پیغمبر و امیر مؤمنان هم در دورهای حاکم بودند. یکی هم ولایت به معنای مقام خاص رسول خدا است که ما اصلاً در آن وادی نباید وارد بشویم؛ یعنی آن نه مورد بحث ماست، نه میتوانیم درست بفهمیم و درست بشناسیم؛ آن مقام ولایت رسول خدا، امیر مؤمنان و فاطمۀ زهرا ست و چیزی نیست که برای ما شناخته شود. در عین حال، از ما خواستهاند که معرفت داشته باشیم و خیلی هم برای این معرفت ارزش قائل شدهاند.
گفتیم که به ما یاد دادهاند که این گونه دعا کنیم: خدایا! خودت را به ما بشناسان، خدایا! پیغمبرت را به ما بشناسان، خدایا! امام زمان را به ما بشناسان، یا مثلاً وقتی زیارت جامعه را میخوانیم، زیارتی با این مفصّلی، آنچه که در پایان زیارت میآید، یک خواستۀ مهم زائر است، میگوید خدایا! «اَسئَلُکَ اَنْ تَجْعَلَنِی»، از خدای متعال درخواست میکند، که مرا از کسانی قرار بده که عارف به حق اینها هستند؛ یعنی وقتی زیارت جامعه را با آن متن بسیار بسیار بالا و مهم از اول تا آخر خواندیم، از فضایل و کمالات ائمه گفتیم، ولی در پایان باز میگویند از خدا بخواه که ما را در جملۀ عارفین به حق آنها قرار بدهد؛ یعنی شما همین معنی صوری و ظاهریاش را دانستی، این کافی نیست، باید یک قدری بیشتر و بالاتر از این را از خدا بخواهی.
راههای کسب معرف حضرت زهرا
برای شناخت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها در عین این که نمیتوانیم مقام ایشان را آنطوری که هست، بشناسیم، ولی برای آن مقدار که از ما خواستند و در توان ماست، راههایی را قرار دادهاند. یکی از آن راهها آیاتی است که دربارۀ ایشان در قرآن مجید آمده است. همچنین روایاتی از رسول خدا، و نیز سیرۀ خود فاطمۀ زهرا، و روایاتی که از ائمۀ اطهار دربارۀ فاطمۀ زهرا وارد شده و مطالبی که علمای بزرگ ما دربارۀ فاطمۀ زهرا گفتهاند، اینها مسیر شناخت ما از ایشان است.
اگر بخواهیم فاطمۀ زهرا را بشناسیم، باید سراغ آیاتی برویم که گفته میشود، مربوط به فاطمۀ زهراست، اگر خواستیم فاطمۀ زهرا را بشناسیم، باید سراغ روایاتی برویم که رسول خدا و ائمه هدی دربارۀ فاطمۀ زهرا فرمودهاند. در یک مطالعۀ اجمالی میبینیم که از آیات قرآن و از روایات رسول خدا و ائمۀ هدی استفاده میشود که کل خصلتها، فضیلتها و بزرگواریهایی که انبیای خدا داشتند، همه را فاطمۀ زهرا داشته است. از همین آیات و روایاتی که گفته میشود مربوط به فاطمۀ زهراست، با این که برخوردمان هم با این آیات و روایات یک برخورد ابتدایی و صوری است، میتوانیم بفهمیم که فاطمۀ زهرا سلام الله علیها تمام آن صفات برجستهای را که انبیای خدا داشتند را داشته است.
عصمت حضرت زهرا
یکی از مهمترین صفات انبیا مسألۀ عصمت است. معصوم بودن انبیا و ائمه بسیار مهم است. ما ادلهای داریم که فاطمۀ زهرا مثل انبیای خدا و مثل ائمۀ هدی معصوم است. این که میگوییم عصمت از برجستهترین صفات انبیاست، واقعاً این طور است؛ پیامبران خدا در آنچه از خدای متعال تلقّی میکنند، معصوماند، و این لازمۀ نبوت و رسالتشان است. بنده ممکن است الآن صحبتی بکنم، شما از حرف من یک چیز اشتباهی برداشت کنی، خیلی اتفاق میافتد، یک انسان از کسی چیزی میشنود، ولی منظور او را درک نمیکند و چیز دیگری برداشت میکند، اما دربارۀ انبیا چنین چیزی ممکن نیست.
انبیای خدا معصوم هستند، رسول خدا معصوم است؛ یعنی هر چه از طرف خدای متعال به آنها القا میشود، هر چه از طرف خدای متعال تلقّی میکنند، در این تلقّی معصوم هستند، در این تلقّی اصلاً اشتباهی رخ نمیدهد. شما اگر ابن سیناها یا نوابغ بزرگ دنیا را مثال بزنید، همانها هم احتمال قوی دارد که گاهگاهی مطلبی را از کسی تلقّی کنند، درست نفهمند مراد گوینده چه بود، درست تشخیص ندهند که گوینده منظورش چه بوده است، ولی انبیای خدا و رسول خدا، در هر چه از ناحیۀ خدای متعال تلقّی میکنند، باواسطه، به واسطۀ جبرئیل یا بیواسطه، مثلاً در خواب، هر چه را به عنوان پیغمبری از عالم غیب تلقّی میکنند، در این تلقّی معصوماند، اصلاً اشتباه راه ندارد؛ چون اگر اشتباه راه داشته باشد دین زیر سؤال میرود! مکتب زیر سؤال میرود!
مردم عادی هرمقدار هم که نابغه باشند و از عقل بالایی برخوردار باشند، چیزهایی که تلقّی میکنند، گاهی در حفظش اشتباه میکنند؛ یعنی چیزی را تلقّی کرده و درست تلقّی کرده، ولی بعد از یک ماه، اشتباه برایش پیش میآید، میخواهد آن چیزی که تلقّی کرده، به عنوان چیزی که حفظ کرده، در اختیار بگذارد، اشتباه میکند، اما انبیای خدا این اشتباه را ندارند؛ هم در تلقّی معصوم هستند، هم در حفظ. تلقّی میکنند، اشتباه راه ندارد، در حفظ هم اشتباه راه ندارد. اگر پنجاه سال فاصله بشود، بین زمانی که رسول خدا از عالم غیب تلقّی کرده و آن زمانی که میخواهد آن را در اختیار بگذارد، در طول این پنجاه سال اشتباه معنا ندارد.
عصمت معنایش این است. پیغمبر معصوم است؛ یعنی هر چه تلقّی میکند، اشتباهی در آن راه ندارد، و هر چه تلقّی کرده، در حفظش اشتباه راه ندارد.
و در بیان آن نیز اشتباه نمیکند. وقتی میگوییم پیغمبر معصوم است؛ یعنی هم در تلقّی هم در حفظ معصوم و هم در بیان معصوم است.
یکی از مهمترین فضایل فاطمۀ زهرا ارتباطش با عالم غیب است و در هر چه از عالم غیب تلقّی میکند، معصوم است و هر چه حفظ میکند، معصوم است و هر چه بیان میکند، معصوم است. و چون سیرۀ زندگی، روش و رفتار فاطمۀ زهرا هم جزء بیان ایشان است؛ هر رفتاری که انجام میدهد، از اشتباه مصون و محفوظ است؛ یعنی در تمام این مراحل معصوم است. چرا؟
دلیل قرآنی عصمت حضرت زهرا
اولین دلیل عصمت فاطمۀ زهرا آیۀ تطهیر است. آیۀ تطهیر به اتفاق شیعه و سنی دربارۀ فاطمۀ زهرا و امیر مؤمنان و امام حسن و امام حسین است، آیۀ تطهیر متعلق به خمسۀ طیّبه است. آیه تصریح میکند که خدای متعال خواسته فاطمۀ زهرا طاهر باشد، فاطمۀ زهرا پاک باشد. من در برخی جلسات توضیح دادهام که روایات متعددی از ائمۀ ما وارد شده که رجس در آیۀ تطهیر «لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْت»،۳ مصادیق متعدد دارد، و فرمودهاند یکی از مصادیق آن شک است: «اَلرِّجسُ الشَّکُّ»،۴ یعنی هر کسی غیر از معصومین شکّ در زندگیاش راه دارد! هر چه هم ایمان بالا باشد، احتمال گرفتار تردید شدن دارد!
بودند کسانی که از کُمَّلین اهل ایمان به حساب میآمدند، ولی خودشان تصریح میکردند که بر ما لحظاتی میگذرد، دقایقی میگذرد که گویا اصلاً به خدا ایمان نداریم! با این که مؤمن و اهل ایمان است و ایمان کامل هم دارد گاهی دچار تردید میشود. مدام به ما میگویند دعا کنید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ إِیمَاناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِی»،۵ «اللَّهُمَّ بَلِّغ إیمَانِی بِأَکمَلِ الأیمَان»،۶ این همه که سفارش میکنند؛ چون ایمان هم مراتب دارد، مؤمن گاهی گرفتار تردید و شکّ هم میشود، و رجس به هیچ معنایش در قاموس زندگی رسول خدا و ائمۀ هدی و فاطمۀ زهرا راه ندارد. پس یکی از دلایل عصمت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها آیۀ تطهیر است.
دلیل روایی عصمت حضرت زهرا سلام الله علیها
یکی دیگر از دلایل عصمت فاطمۀ زهرا مضمون حدیث نبوی است که رسول خدا فرمودهاند: رضای خدا در رضای فاطمه و غضب خدا در غضب فاطمه است!
اگر کسی با انصاف با این عبارت برخورد کند، جز عصمت در تمام مراحل زندگی، چیز دیگری نمیتواند استفاده بکند، آن عبارت در روایات متعدد با عبارات مختلف که در کتابهای اهل تسنن و در کتابهای ما ـ مثل احقاق الحق و ملحقات آن ـ نقل شده است.
اگر کوچکترین گناهی، اگر کوچکترین اشتباهی در سراسر زندگی فاطمۀ زهرا فرض بشود، این عبارت را نباید درباره او بگویند، این عبارت وقتی صحیح است که در سراسر زندگی فاطمۀ زهرا گناه و اشتباه و تردید نباشد؛ چون تصریح میکند، میفرماید رضای خدای متعال در رضای فاطمۀ زهراست؛ یعنی به هرکاری او راضی بشود، هرچیزی را او بیان کند، هرچیزی را او مطلب دینی بداند، هرچیزی را او حکم شرعی بداند، هرچیزی را او محبوب خدا بداند، خدا به آن راضی است!
برخلافش هم همینطور، هرچیزی را او نپسندد، خدا نمیپسندد، هرچیزی را فاطمۀ زهرا گفت حرام است، خدا میگوید حرام است، هرچیزی را فاطمۀ زهرا گفت قبیح است، خدای متعال هم میگوید قبیح است، هرآدمی را فاطمۀ زهرا نپسندد، خدا او را نمیپسندد. این معنی جملۀ رضای خدا در رضای فاطمۀ زهراست و غضب خدا در غضب فاطمۀ زهراست.
یا فرمودهاند هر کسی که فاطمۀ زهرا را اذیت کند، پیغمبر را اذیت کرده و هر کسی که پیغمبر را اذیت کند، خدا را اذیت کرده است. اگر یک کار خلاف در زندگی فاطمۀ زهرا فرض داشته باشد، ما راجع به آن کار خلاف او را نهی کنیم، اذیتش کردهایم؟! پس آن عبارت درست نمیشود! باید اصلاً نقطۀ تاریک، نقطۀ اشتباه، نقطۀ تحریف و نقطۀ گناه در سراسر زندگی این بانو نباشد، تا این عبارت درست باشد که هیچ کسی نباید به هیچ عنوانی او را اذیت کند؛ چون هراذیتی نسبت به او اذیت پیغمبر است، هراذیتی نسبت به او اذیت خدای متعال است؛ چون اذیت پیغمبر اذیت خدای متعال است.
خلاصه آنچه گفتیم اینکه: به ما فرمودهاند اهل بیت را بشناسید، رسول خدا را بشناسید، فاطمۀ زهرا را بشناسید، و از طرفی هم فرمودهاند آنطوری که آنها هستند، شما نمیتوانید بشناسید، ولی معرفت مراتب دارد، و باید مرتبهای از معرفت را کسب کنیم. راههایی که در اختیار ماست، آیات و روایات رسول خدا و ائمۀ هدی و کلمات بزرگان علما و سیره و روش و گفتهها و زندگی خود فاطمۀ زهرا است که از این راهها تا حدی میتوانیم فاطمۀ زهرا را بشناسیم. از ابعاد این شناخت مسألۀ معصوم بودن فاطمۀ زهراست، عصمت فاطمۀ زهرا که هم از آیات قرآن مجید استفاده میشود و هم از روایات.
کمال ایمان حضرت زهرا
از خصلتهای انبیاء، کمال ایمانشان است؛ یعنی فرقشان با دیگران همان ایمان کاملتر است؛ یعنی ایمان من و شما، ایمان کسانی که از من و شما بالاتر هستند، باز قدری بالاتر، وقتی به اوج خود برسد، باز با ایمان آنها خیلی فرق دارد مثلاً میفرمایند: اگر ایمان جن و انس را در یک طرف بگذارند و ایمان علی علیه السلام را در طرف دیگر، بر همۀ آنها برتری دارد، این معنایش چیست؟ یعنی هر چه دیگران کوشش کنند و هرمقدار به اوج ایمان هم برسند، باز ایمانشان قابل قیاس با ایمان امیرمؤمنان علیه السلام نیست، باز ایمانشان قابل قیاس با ایمان ائمۀ هدی و ایمان فاطمۀ زهرا نیست.
آن چیزی که برای ما کاملاً محرز است، ایمان رسول خدا است، بالاترین ایمان را ایشان دارد؛ چون شخص اول عالم امکان است، هر چه ممکن باشد که او داشته باشد، دارد، هر چه را رسول خدا ندارد، ممکن نبوده است. این که رسول خدا خطاب به خدای متعال عرض میکند: «ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِک»،۷ یعنی بیش از این که من دارم، ممکن نبوده، اگر امکان داشت، پیغمبر داشت. بعضی از بزرگان علمای ما این عبارت را دربارۀ رسول خدا و ائمۀ هدی به کار بردند که هرمقدار از فضایل و هرمقدار از معرفت امکان داشته باشد، امکانش دلیل این است که رسول خدا و ائمۀ هدی دارند، هرمقدار که میگویند نداریم که خودش هم میگوید ندارم، میگوید: «ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِک»، پیداست که امکان نداشته است.
مباهله شاهدی بر ایمان حضرت زهرا
ایمان رسول خدا بالاترین ایمانهاست، از طرفی در آیۀ مباهله علمای شیعه و علمای منصف اهل تسنن معتقدند که این آیه نشان دهندۀ ایمان است، مباهله ایمان را نشان میدهد، اگر شما هم حاضر بشوید مباهله کنید، شاهد ایمانتان است، اگر من حاضر شوم مباهله کنم، شاهد ایمان است، رسول خدا که حاضر میشود مباهله کند، این مباهله با آن شرایط خاص ایمان رسول خدا را نشان میدهد.
هم مفسرین عامّه، هم مفسرین خاصّه گفتند از این آیه معلوم میشود درجه ایمان امیر مؤمنان و ایمان فاطمۀ زهرا؛ یعنی همان کاری که پیغمبر انجام داد، همان را امیر مؤمنان انجام داد، همان کاری که پیغمبر انجام داد، همان را فاطمۀ زهرا انجام داد. یعنی از آیۀ مباهله و سایر ادله و قسمتی از روایات به خوبی استفاده میشود که همان طور که فاطمۀ زهرا عصمتی همسنگ عصمت رسول خدا و امیر مؤمنان دارد، ایمانی هم مساوی با ایمان رسول خدا و امیرمؤمنان دارد.
در دعای ندبه مگر نمیخوانیم که رسول خدا به امیر مؤمنان خطاب کرده که: «إنَّ الاِیمَانَ مُخَالِطٌ لَحْمَکَ وَ دَمَکَ کَمَا خَالَطَ لَحْمِی وَ دَمِی»، یعنی پیغمبر میگوید ایمان تو مثل ایمان من است، ایمان در سراسر وجود تو نفوذ کرده «إنَّ الاِیمَانَ مُخَالِطٌ لَحْمَکَ وَ دَمَکَ....»؛ ایمان در گوشت و خون تو نفوذ کرده، همان طور که در گوشت و خون من، و فاطمۀ زهرا همتای امیرمؤمنان است.
در روایات فراوانی آمده است که اگر امیرمؤمنان نبود، فاطمۀ زهرا همتایی نداشت «مِن آدَم و مَنْ دُونَهُ»، پس هم عصمت فاطمۀ زهرا و هم ایمان ایشان دلیل قرآنی و روایی دارد، و ما از همین راهها باید نسبت به آن حضرت معرفت و شناخت پیدا کنیم.
تمام مشکل ما با اهل تسنن همین جا ست که آنها خیال میکنند بعد از رسول خدا آدمهای معمولی میتوانند جای رسول خدا بنشینند و ما میگوییم بعد از رسول خدا کسی مثل رسول خدا، باید جای رسول خدا باشد.
آنها برای خلیفۀ اول و دوم مقامی قائل نیستند، خودشان میگویند اشتباه میکردند و نسبت به بسیاری از مسائل جاهل بودند و بلد نبودند! ولی میگویند بلد نبودن، مهم نیست همانطور که ما هم استاندار داریم، فرماندار داریم، شهردار داریم، ممکن است خیلی چیزها را ندانند، آنها خیال میکردند بعد از رسول خدا کسی میخواهد شهردار، فرماندار یا مثلاً استاندار بشود، توجه ندارند که بعد از رسول خدا کسی باید باشد که دین رسول خدا را بیان کند، کسی که پاسدار دین رسول خدا باشد. این شخص باید مثل رسول خدا باشد و عصمتی مثل عصمت رسول خدا داشته باشد، ایمانی مثل ایمان رسول خدا داشته باشد، علمی مانند علم رسول خدا داشته باشد، تا بتواند دین رسول خدا را بیان کند و از آن پاسداری کند.
مشکل ما با اهل سنّت اینجا ست؛ یعنی همین شناخت، همین عرفان، همین که ما میگوییم باید دنبال شناخت فاطمۀ زهرا باشیم. آنها مثل این که میخواهند بگویند فاطمۀ زهرا مثل یک خانم، فضایلی دارد، اما یک خانم معمولی است! ما میگوییم این طور نیست، حساب فاطمۀ زهرا و امیر مؤمنان از دیگران جداست؛ هم در عصمت، هم در ایمان، هم در علم و به طور کلی تمام خصلتهایی که انبیای بزرگ داشتند که همان خصلتها باعث شده بود پیامبر باشند، همان خصلتها را فاطمۀ زهرا دارد.
رسول خدا به امیر مؤمنان فرمود: «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسَى إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِیَّ بَعْدِی».۸
در آیه مباهله: «أَنْفُسَنا» میگوید امیرمؤمنان نفس پیغمبر است؛ یعنی مساوات با پیغمبر دارد. البته خود امیرمؤمنان میفرمود: «أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِیدِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله».۹
نتیجه بحث این که شناخت و معرفت نسبت به رسول خدا، فاطمۀ زهرا و ائمۀ هدی وظیفۀ ما است، راه شناخت مراجعه به آیات قرآن مجید و روایات رسول خدا و ائمۀ هدی و سیرۀ فاطمۀ زهراست و این مسیر راه بسیار واضحی است که اگر کسی با مطالعه وارد آن بشود، در حدی که توان دارد میتواند فاطمۀ زهرا و امیر مؤمنان را بشناسد و اگر شناخت، گرفتار انحراف و اشتباهی که دیگران شدند، نمیشود. میفهمد که حساب امیر مؤمنان با دیگران فرق دارد. فاطمۀ زهرا را زدند، به حضرت بیاحترامی کردند، برای این مصایب یک عمری همه باید عزادار باشیم، ولی فاطمۀ زهرا مصایب بزرگتر از اینها داشته است! همین که او را نمیشناسند، این که تشخیص نمیدهند فاطمه کیست، همین که تشخیص نمیدهند علی کیست، اینها از هر دردی بالاتر است. میگوید: «أَلدَّهرُ أَنزَلَنِىِ ثُمَّ أَنزَلَنىِ حَتَّى یُقالَ مُعاوِیةُ وَ عَلِّىٌ»،۱۰ یعنی مردم تشخیص نمیدهند، میگویند معاویه یک آدم است، علی هم یک آدم! این است که امیر مؤمنان را بیش از هرچیزی ناراحت میکند، این است که فاطمۀ زهرا را بیش از هرچیزی رنج میدهد، ولی از ما میخواهند که بشناسیم و معرفت کسب کنیم تا گرفتار آن اشتباهات نشویم.
پی نوشت:
۱. بحار الأنوار، ج۵۱، ص۱۶۰.
۲. به تفسیر فرات کوفی رجوع کنید.
۳. سورۀ حزاب، آیۀ ۳۳.
۴. شواهد التنزیل، ج۲، ص۵۱.
۵. الکافی، ج۲، ص۵۲۴.
۶. صحیفه سجادیه، نک: نیایش در طلب اخلاق ستوده و افعال پسندیده.
۷. حق الیقین، ص۱۳.
۸. بحار الأنوار، ج۲۶، ص۳.
۹. الکافی، ج۱، ص۹۰.
۱۰. حدیقة الشیعة، ج۲، ص ۱۰۶۸.
منبع:
کتاب گفتارهای فاطمی
(مجموعه سخنرانی های آیت الله رضا استادی در ایام فاطمیه در مؤسسه آموزش عالی طلوع مهر)
تدوین: محمد ربانی
ریاحین : این امر در روایت های متعددی ذکر شده است؛ در کتاب شریف کافی جناب کلینی باب مستقلی در اخبار «انا انزلناه فی لیله القدر» دارد. آنجا تصریح دارد که لیله القدر، فاطمه زهرا(س) است.
شب قدر شبی است که رسول اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) به احیای این شب بسیار تاکید کرده اند. در روایات فراوانی وارد است که حضرت زهرا(س) به هر قیمتی که بود اجازه نمی دادند که فرزندانشان بخوابند، یعنی سعی داشتند تا فرزندان شب های قدر را بیدار بمانند چراکه این لیالی برای بیداری و عبادت و دعا وضع شده است. برای بررسی بیشتر ماهیت این شب عظیم که برتر از هزار ماه عنوان شده است به سراغ حجت الاسلام و المسلمین شیخ عباس اخوان رفتیم تا نظر ایشان را در این خصوص جویا شویم. متن زیر مشروح گفتگوی مهر با این مدرس حوزه علمیه است.
لیله القدر، فاطمه زهرا(س) است
حجت الاسلام عباس اخوان در مورد حقیقت شب های قدر که همان وجود مبارک حضرت صدیقه طاهره(س) است، گفت: این امر در روایت های متعددی ذکر شده است. در کتاب شریف کافی جناب کلینی باب مستقلی در اخبار «انا انزلناه فی لیله القدر» دارد. آنجا تصریح دارد که لیله القدر، فاطمه زهرا(س) است. مرحوم شیخ محمدحسین اصفهانی کمپانی بر اساس همین روایات است که می فرماید: لیله قدر اولیا، نور نهاد اصفیا/ صبح جمال او طلوع از افق علا کند/ بضعه سید بشر ام ائمه غرر/ کیست جز او که همسرى با شه لافتى کند؟
وی افزود: قرآن می فرماید «انا کُلَّ شَىْء خَلَقْناهُ بِقَدَر»، و یا امیرالمومنین می فرماید «رَحِمَ اللهُ امْرءً عَرَفَ قَدْرَهُ» یعنی رحمت خدا بر کسی است که اندازه خودش را بداند. لیله قدر شبی است که خداوند اندازه گیری می کند. «وَکُلُّ شَیْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَار، عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْکَبِیرُ الْمُتَعَالِ» این اندازه گیری نه در عالم ملک صورت می گیرد و نه در عالم ملکوت. برزخی است بین این دو عالم که اسم آن عالم قدر یا لیله قدر است که قرآن در آن شب نازل می شود و ائمه در آن شب قرار می گیرند و ملائکه در آن شب واقع می شوند. به این جهت «شب» گفته می شود که شان آن مجهول است.
وی ادامه داد: در این شب قرآن به محضر ولی خدا عرضه می شود و ولی خدا این قرآن را به آن اندازه که وظایف ملائکه است به آنها عرضه می کند که «تنزل الملئکه و الروح فیها باذن ربهم من کل امر» ملائکه فرود می آیند و همه در تحت اراده ذات ذوالجلال اند. به اراده خداوند عوالم وجود در تحت اراده ولی الله اعظم قرار می گیرد. «سلام هی حتی مطلع الفجر» همه در مقام تسلیم هستند.
این مدرس حوزه های علمیه گفت: ائمه معصومین (ع) از قرآنی که «و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین» است و «کل شی ء فعلوه فی الزبر و کل صغیر و کبیر مستطر» است، فیوضات را استخراج می کنند و آن را به ملائکه تحویل می دهند و ملائکه می روند که تا یک سال، فیض را جاری کنند. همه اینها در ظرف فاطمه صدیقه(س) واقع می شود. از این جهت که در حدیثی از امام عسکری داریم که می فرمایند مادر ما فاطمه(س) بر ما حجت است و وجودش احاطه دارد.
صدیقه طاهره(س) مظهر وجود ربطی هستند
حجت الاسلام اخوان گفت: خلقت از اساس یک شان فاعلیت و یک شان قابلیت و یک شان وجود ربطی دارد. فاعلیت از ذات ذوالجلال است و قابلیت از عالم امکان است. در روایت دارد که خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ فَمَکَثُوا أَلْفَ دَهْرٍ» یکی ناظر به جنبه فاعلی و یکی ناظر به جنبه قابلی است و یکی هم ناظر به جنبه وجود ربطی است. خداوند در همه عوالم وجود؛ وجود ربطی را حاکم کرده است. صدیقه طاهره(س) مظهر وجود ربطی هستند. «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ، بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ، فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ» صدیقه طاهره(س) در همه عوالم ظهور برزخی فرموده اند و لذا «هی حوراءُ انسیه» هم حورا است و هم انسیه، یعنی شان برزخی دارد. شب قدر شب اتصال عالم امر به عالم خلق است. لذا به وجود برزخی احتیاج است.
اخبار «انا انزلناه» دریای عمیق و عجیبی است. آیت الله جوادی آملی فرمودند بحث معرفت حضرت زهرا(س) آنجاست.
گاهی برکت به ساختن است و گاهی به سوختن
وی افزود: مقام حضرت زهرا مقامی است که «أَن بُورِکَ مَن فِی النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَهَا». برکت در قرآن دو جور است. یکی برکت به ساختن است و یک برکت به سوختن است. یک جا می فرماید «وَنَزَّلْنَا مِنْ السَّمَاء مَاء مُبَارَکًا» آب برکت دارد که همه آن را می فهمیم. ما برکت به سوختن ندیده ایم اما در قرآن می فرماید آن جلوه ای که به جناب موسی شد برکت به سوختن بود «أَن بُورِکَ مَن فِی النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَهَا»، که آن جلوه مقام فاطمه زهرا(س) است. فلذا ظهور ایشان هم در این عالم به سوختن بین در و دیوار است. بزرگان به سمت مقام صدیقه کبری(س) نمی روند. در سلامی که جناب خواجه نصیر دارند می گوید «اللهم صل علی صاحب الدعوه النبویه و العصمه الفاطمیه» لذا در مقام عصمت باید بگوییم غُضُّوا اَبْصارَکُمْ.
هر چه راجع به امیرالمومنین گفته شده دون شان آن حضرت است
این کارشناس دینی در پاسخ به سوالی در خصوص مقام امیرالمومنین (ع) و رابطه بین ولایت آن حضرت (ع) و شب های قدر گفت: مرحوم امام در همان اوج جریانات انقلاب یک سخنرانی فرمودند آنچه که عرفا و شعرا و حکما و فلاسفه و علما راجع به امیرالمومنین گفته اند همه دون مقام امیرالمومنین است. همین حرف کافی است.
امیرالمومنین ندای عدالت آدمیان است
وی ادامه داد: جرق جرداق مسیحی در مورد امیرالمومنین می گوید «صوت العداله الانسانیه» یعنی ندای عدالت آدمیان است. این کتاب را نگاه کردم و گفتم کسی که در فضای عالم شیعه نیست چطور در مورد امیرالمومنین صحبت کرده است. این در کلام جرج جرداق است که در مورد شهادت امیرالمومنین می گوید «قتل فی المحراب لشدة عدله» از بس که عادل بود در محراب او را به شهادت رساندند.
تا انسان تحت ولایت خدا قرار نگیرد به هیچ کمالی از کمالات نمی رسد
این مدرس حوزه های علمیه افزود: باب ورود به ماه رمضان امیرالمومنین است اما مقام امیرالمومنین مقام ولایت است. تا انسان تحت ولایت خدا قرار نگیرد به هیچ کمالی از کمالات نمی رسد. ظهور ولایت خداوند متعال در ذات مقدس امیرالمومنین است. کسی که در این ظل قرار نگیرد به هیچ کمالی از کمالات نمی رسد. به کمالات اعتباری این عالم ممکن است دست یابد اما به آن کمالی که شایسته انسانیت است نمی رسد. مگر آن کسی که خداوند متعال برای او اراده سعادت کرده باشد که حسن عاقبت پیدا کند که امیدواریم جرق جرداق هم همینطور شده باشد.
ولایت امیرالمومنین همان ولایت خداوند است
حجت الاسلام اخوان گفت: ولایت امیرالمومنین، ولایت خداوند است و مقام تلویت است. خداوند می فرماید «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ»، این معیت را خداوند متعال در همه عوالم وجود در وجود منبسط مائیه قرار داده است. «و جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کلَّ شَیءٍ حی» این ظهور ولایت امیرالمومنین است که حضرت آن جلوه را در ظرف وجودی خود دارد و به همه عوالم وجود ایهاب می کند. لذا فرموده اند که آب ظهور ولایت حضرت امیر(ع) است. این آب در هر یک از عوالم یک جلوه ای دارد.
چرا سنگ عقیق استحباب دارد؟
وی ادامه داد: مثلا در مورد فضیلت سنگ عقیق روایات متعددی آمده است که از علامت های مومن است. یا اینکه اگر در قنوت نماز شما عقیق را به سمت آسمان برگردانید، عمود نوری از آن ساطع می شود که تا عرش می رود و نماز شما را بالا می برد. چرا عقیق اینطور شد؟ چون در عالم جماد این اولین سنگی است که ولایت امیرالمومنین را پذیرفته است. سنگی اگر ولایت را بپذیرد اینطور می شود حال از آن طرف انسانی هم که این ولایت را نپذیرد «قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً».
وی در پایان اظهار داشت: همه چیز ما امیرالمومنین (ع) است. فرموده اند که ذکر امیرالمومنین عبادت است. در قرآن آمده «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا» لذا ذکر امیرالمومنین ذکر خداست. معنای ولایت همین است. یعنی ذاتی که از یک طرف با عالم حق اتصال دارد و از یک طرف با عالم خلق اتصال دارد. تا کسی در تحت این ظل قرار نگیرد به جایی نمی رسد.
ریاحین : مطلبی که در ادامه می آید سخنرانی آیت الله استادی در ایام فاطمیه در مؤسسه آموزش عالی طلوع مهر قم می باشد که به تشریح چگونگی مخالفت حضرت زهرا سلام الله علیها با خلافت ابوبکر می پردازد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
از این سخن پیامبر که فرمود: هر چیزی برای سعادت شما لازم بود را من گفتم، پیداست که پیغمبر، علی علیه السلام را تعیین کرده تا او بخش مهمی از چیزهایی را که سعادت انسان را تأمین می کند، بیان کند. اگر مسئلۀ امامت فراموش شود، اگر مسئلۀ امامت مغفولٌ عنه قرار بگیرد، و منحرف شود به اسلام لطمه می خورد. دلیلی برای سکوت و تقیۀ فاطمۀ زهرا نبود، بلکه فاطمۀ زهرا وظیفه اش این بود که به درستی مسئله را بیان کند؛ که اگر در کوتاه مدت هم مؤثر نمی شود، در دراز مدت مطلب برای همگان روشن باشد.
فاطمۀ زهرا با کارهای متعددی که انجام داد، به همه اعلام کرد که من به حوادثی که بعد از رسول خدا پیش آمد، راضی نیستم، من به خلافت ابوبکر راضی نیستم. همین مقدار که فاطمۀ زهرا توانست بیان کند، کافی است. در تاریخ ماند، در کتابها ماند، بعدها میخوانند، تحلیل می کنند. این وظیفه و این مسئولیت را فاطمۀ زهرا خیلی خوب انجام داد؛ با همین کارهایی که مکرّراً در محافل و مجالس گفته شده و گفته می شود و شنیدید و بنده هم باز تکرار می کنم و توضیحاتی می دهم.
عدم بیعت با خلیفۀ اول
اولین اقدام فاطمۀ زهرا این بود که هرگز با خلیفۀ اول بیعت نکرد؛ یعنی در هیچ تاریخی نوشته نشده است که فاطمۀ زهرا مثلاً یک هفته، دو هفته یا چهار هفته بعد بیعت کرد. در بعضی از کتابهای اهل تسنن هست که فاطمۀ زهرا پس از پیامبر شش ماه زنده بوده، شش ماه به قول آنها یا سه ماه یا هفتاد و پنج روز به قول ما، در هیچ تاریخی نوشته نشده است فاطمۀ زهرا بیعت کرده باشد. اینکه فاطمه بیعت نکند و خلافت خلیفۀ اول را به رسمیت نشناسد، خودش کافی است.
به علاوه، امیرمؤمنان هم تا فاطمۀ زهرا زنده بود، بیعت نکرد. حالا بعد از شهادت فاطمۀ زهرا علی علیه السلام چه کرد، آن یک بحث دیگر است، ولی پیداست که تا فاطمه بود، فاطمه برای امیرمؤمنان یک پشتوانه خوبی بود برای خودداری از بیعت کردن؛ یعنی اگر بناست امیرمؤمنان روی مصالحی بعداً با آنها همکاری کند، ولی تا فاطمۀ زهرا هست، شرایط طوری است که امیرمؤمنان هم می تواند از بیعت کردن ابا کند، می تواند از همکاری کردن ابا کند. در کتاب های ما و در کتاب های اهل تسنن، به صراحت نوشته شده است که تا فاطمۀ زهراسلام الله علیها زنده بود، امیرمؤمنان بیعت نکرد. این کار دوم.
صحبت با مهاجرین و انصار
کار سوم هم این که امیرمؤمنان با فاطمۀ زهرا به در خانۀ مهاجر و انصار می رفتند. این جای سؤال است که آیا امیرمؤمنان فاطمه را همراه خود می برد، یا فاطمۀ زهرا علی علیه السلام را همراه خود می برد؟ شاید دومی است؛ یعنی فاطمه می خواسته آن مسئولیتی را که دارد، ایفا کند، می خواسته اتمام حجت کند، می خواسته کارهایی انجام دهد که در تاریخ بماند و مسئله روشن شود. فاطمۀ زهرا، امیرمؤمنان را همراه خود به در خانۀ مهاجر و انصار می برده که یادآوری کند که آیا غدیر یادتان هست؟ داستان امامت علی علیه السلام در دو سه ماه پیش یادتان هست؟
آنها یک محیط ارعاب و خفقانی درست کرده بودند ـ حالا با هر شیطنتی که داشتند ـ که کسی جرأت حرف زدن نداشت. همین جا جای سؤال است که اگر فاطمۀ زهرا بخواهد به در خانۀ مهاجر و انصار برود، چرا شب برود؟ چرا روز نرود؟ طبیعتاً باید امیرمؤمنان و فاطمۀ زهرا روز به در خانۀ آنها می رفتند. معلوم می شود که محیط، محیط ارعاب، خفقان، ترس و لرز بوده و فاطمۀ زهرا یقیناً مراعات آنهایی را می کرده که سراغ آنها می رفته است.
در هر صورت، این کار سومی است که فاطمۀ زهرا انجام داده؛ یعنی با امیرمؤمنان به در خانۀ افراد متعدد رفته و مسئلۀ امامت را تذکر داده است و یادآوری کرده که ابوبکر نمی تواند خلیفۀ پیغمبر باشد و از آنها استمداد و یاری خواسته است؛ ولی آنها هم در جواب می گویند که نمی توانیم. شاید فاطمۀ زهرا و امیرمؤمنان می دانستند که جواب آنها منفی است، ولی برای اینکه در تاریخ بماند و امشب من بگویم، شما بشنوید و در کتاب ها نوشته شود که فاطمۀ زهرا به حوادث بعد از پیغمبر راضی نبوده می رفتند. اگر راضی بود، شبانه برای چه در خانۀ این و آن می رفت؟
داستان عیادت خلیفه از فاطمۀ زهرا
کار چهارمی که فاطمۀ زهرا انجام داد، همان داستان مفصلی است که در بیماری ایشان اتفاق افتاد. فاطمۀ زهرا به هر جهتی بیمار شد و در بستر بیماری افتاد. آنها حتماً برای سیاسی کاری گفتند خوب است ملاقات و عیادتی با فاطمۀ زهرا انجام شود. اینکه آنها تقاضای عیادت داشتند، میرساند که نارضایتی فاطمۀ زهرا از خلیفۀ اول و دوم، از حوادثی که آنها پیش آوردند، یک قدری بین مردم منتشر شده بود، به تعبیر ما مردم با هم پچ پچ می کردند که چه شده؟ اینها می خواستند با یک ملاقات یا عیادت چنین منعکس کنند که قصه تمام شد. اگر فاطمۀ زهرا ناراضی و ناراحت بود، از دل او در آوردیم، مسئله تمام شد.
به همین منظور پیشنهاد کردند که می خواهیم عیادت فاطمۀ زهرا بیاییم. امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود من باید با خود فاطمۀ زهرا مشورت کنم و اجازه بگیریم. من حدس می زنم که امیرمؤمنان و فاطمۀ زهرا، این عیادت را قبول کردند تا در همین عیادت باز حق بیان شود. با این که امیرمؤمنان می توانست جواب نه بدهد، آمد سراغ فاطمۀ زهرا و از فاطمۀ زهرا سؤال کرد و فاطمۀ زهرا هم می توانست جواب منفی بدهد، ولی بالاخره طوری شد که آن دو نفر آمدند. طبق روایت مفصلی که در صحیح بخاری و دیگر کتابهای معتبر اهل تسنن است، این دو نفر برای عیادت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها آمدند. حتماً رسالۀ عملیّه خواندهاید که سلام مستحب است، جواب سلام واجب است، اما یک جاهای خاصی است که انسان می تواند جواب سلام را ندهد که من زیاد باز نمیکنم. وقتی مسلمان به انسان سلام کند، واجب است که جواب سلام دهد، مگر در مواقع خاصی باشد.
تاریخ می گوید اینها وقتی وارد شدند به فاطمۀ زهرا سلام کردند، اما فاطمۀ زهرا جواب سلام آنها را نداد. اگر به این جواب سلام ندادن دقت و تأمّل کنیم، خیلی معنی دارد. کسی که خود را جانشین پیغمبر می داند، کسی که خود را شخص دوم عالم اسلام می داند، آمده به فاطمۀ زهرا سلام می کند، فاطمه جواب نمی دهد. این جواب ندادن خیلی معنی دارد که من نمی خواهم باز کنم. اینها نشستند در خدمت فاطمۀ زهرا. تاریخ می گوید: فاطمۀ زهرا از آنها روی گرداند؛ یعنی با قیافۀ خود هم نشان داد که از آنها راضی نیست، با قیافۀ خود نشان داد که از آنها خشمگین و غضبناک است. بعد اینها شاید جای خود را عوض کردند.
ظاهر نقشۀ آنها این بود که این ملاقات یا عیادت تمام شود، بیرون بیایند و چنین منعکس کنند که قصه تمام شد، ولی فاطمۀ زهرا از این فرصت استفاده کرد و از آن دو نفر پرسید که این جمله را شما از پدرم رسول خدا شنیده اید یا نه؟ آن جمله این بود که رسول خدا در حضور این دو نفر در مورد فاطمۀ زهرا فرمود: «هر کسی فاطمه از او غضبناک باشد، من غضبناک هستم و هر کسی من از او خشمگین باشم، خدای متعال از او راضی نیست.» سپس فاطمۀ زهرا خیلی صریح فرمود: من از شما راضی نیستم. یعنی اگر پیغمبر و حرف پیغمبر را قبول دارید که هر کسی من از او راضی نباشم، پیغمبر راضی نیست، هر کسی پیغمبر از او راضی نباشد، خدا از او راضی نیست، من از شما راضی نیستم.
فاطمۀ زهرا با آن صحنه ها و شرایطی که پیش آمده بود، حتماً می دانست که کارهایی که می کند، در کوتاه مدت اثری ندارد، ولی مسئلۀ امامت مسئله ای نبود که فاطمه سلام الله علیها بتواند از آن ساده بگذرد. امامت ادامۀ نبوت است، اگر امامت از مسیر خود منحرف شود، اسلام ناقص است، نبوت ناقص است. این است که فاطمۀ زهرا باید هر طوری می تواند، برای اتمام حجّت، برای روشنگری، هر کاری که می تواند انجام دهد. فاطمۀ زهرا با جواب سلام ندادن، با قیافۀ خوش نشان ندادن و با خواندن و یادآوری آن حدیث باعث شد که در کتاب های معتبر اهل تسنن داستان این ملاقات و همین هایی را که من عرض کردم، ثبت و ضبط شود.
خطبه خواندن در مسجد
علاوه بر اینها فاطمۀ زهرا مسئلۀ فدک را مطرح کرد، مسئلۀ ارث خود را مطرح کرد، به خاطر مسئلۀ فدک به مسجد رفت، خطبه خواند، با خطبه خواندن خود بسیاری از حقایق را بیان کرد. فکر نمی کنم امروز کسی خطبۀ فاطمۀ زهرا را بخواند و بگوید فاطمۀ زهرا به خلافت خلیفۀ اول راضی بوده، خطبۀ فاطمۀ زهرا را بخواند و بگوید فاطمۀ زهرا به خلیفۀ اول اعتراض نداشته، خطبۀ فاطمۀ زهرا را بخواند و نتیجه نگیرد که فاطمۀ زهرا هدفش از این خطبه این بوده که به من و شما، به همه، به تاریخ، به ده سال بعد، صد سال بعد، هزار سال بعد، امروز و فردا، به روشنی بیان کند که اینها مسیر اصلی که رسول خدا ترسیم کرده بود را عوض کردند، آن مسیر به انحراف کشانده شده، مردم مواظب باشند، مردم توجه داشته باشند.
البته دربارۀ خطبۀ حضرت فاطمۀ زهرا بحث فراوان است، ولی من یک جمله را عرض کنم. اهل علم به خصوص عزیزانی که در محفل هستند، میدانند که با قراین متعدد ثابت و روشن است که حدیث «نَحنُ مَعاشِرَ الأنبیاء لا نُوَرَّث»،۱ دروغ و جعل است که به پیغمبر بسته شده است. این که فاطمۀ زهرا بیاید در مسجد مسئلۀ ارث خود را مطرح کند، ولی در جواب بشنود که پیغمبر فرموده: «نَحنُ مَعاشِرَ الأنبیاء لا نُوَرَّث»، این جمله که به عنوان حدیث از رسول خدا در آن جلسه نقل شد، قراین متعدد گواه است که این جمله دروغ است.
من به خصوص می خواهم عزیزان اهل علم به این توجه کنند که چرا فاطمۀ زهرا صریحاً نگفت دروغ می گویید؟ در خطبه ندارد، وقتی ابوبکر این حدیث را مطرح کرد، فاطمۀ زهرا بگوید دروغ می گوید، این جمله را پدرم نگفته، به دروغ دارید به پدرم نسبت میدهید. فاطمۀ زهرا نمی توانست این قدر صریح بگوید، شرایط خیلی سخت بود، فاطمۀ زهرا در عین این که باید احقاق حق کند، در عین این که باید مطلب را بیان کند، باید طوری بیان کند که اوضاع به هم نریزد. شرایط را طوری کرده بودند که ممکن بود مردم علیه فاطمۀ زهرا بشورند.
فاطمۀ زهرا به ابوبکر خطاب کرد: «أَفِی کِتَابِ اللَّهِ...»؛ آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری، من از پدرم ارث نبرم؟ او در جواب گفت: رسول خدا فرموده:
«نَحنُ نُعاشِرُ الأنبیاء» یا «نَحنُ مَعاشِرَ الأنبیاء لا نُوَرَّث».
فاطمۀ زهرا به اشاره و کنایه گفت که پدرم هیچ وقت مخالف قرآن چیزی نمی گوید؛ یعنی تو دروغ می گویی، یعنی تو داری خلاف می گویی، تو به پیغمبر دروغ نسبت می دهی، امّا حالا من صریحاً نمی گویم دروغ می گویی، این طور بیان می کنم که پدر من چیزی خلاف قرآن نمی گوید.
در هر صورت، با خطبه ای که فاطمۀ زهرا خواند، با توضیحاتی که داد، باز این علامت سؤال را در تاریخ گذاشت که همه بدانند و بفهمند که همان فاطمۀ زهرایی که معیار حق و باطل است، همان فاطمۀ زهرایی که رضای خدا در رضای اوست، سخط خدا در سخط اوست، از کارهایی که بعد از پیغمبر پیش آمده؛ از جمله این که کسی خود را به عنوان خلیفۀ پیغمبر معرفی کرده ـ ولو مردم پذیرفته باشند ـ فاطمه نپذیرفته، فاطمه قبول نداشته، فاطمه ناراضی بوده است.
پی نوشت:
۱. بحار الأنوار، ج۲۸، ص۱۰۴.
منبع:
کتاب گفتارهای فاطمی
(مجموعه سخنرانی های آیت الله رضا استادی در ایام فاطمیه سالهای ۱۳۸۴-۱۳۹۴)
تدوین: محمد ربانی
ریاحین : ۱ ـ در ضمن حدیثی طولانی از خداوند متعال نقل شده است که فرمود: ای فاطمه به عزت و جلال و برتری جایگاه و مقامم سوگند که دو هزار سال پیش از آنکه آسمانها و زمین را بیافرینم با خود قسم خوردم که دوستان تو و فرزندان تو را به آتش عذاب نکنم. [۱]
۲ ـ در ضمن حدیثی طولانی از رسول صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که فرمود: ای فاطمه، سوگند به آن کس که مرا به راستی مبعوث کرد دخول بهشت بر همه مخلوقات حرام است تا اینکه من داخل آن شوم، و تو نخستین کسی هستی که بعد از من وارد بهشت میشوی، در حالیکه زیوری پوشیده و برخوردار از نعمت، و خوشحال هستی، ای فاطمه گوارایت باد، سوگند به آن کسی که مرا به حق مبعوث کرد تو بانوی زنانی هستی که وارد بهشت میشوند. سوگند به آن کسی که مرا به راستی مبعوث فرمود: همانا جهنم چنان فریادی برآورد که هیچ فرشته مقرب و پیامبر مرسلی باقی نمیماند مگر آنکه از هوش میرود، به او خطاب میشود ای جهنم! خداوند جبار به تو میگوید: به عزت من، آرام باش و در جای خود آرام بگیر، تا اینکه فاطمه دختر رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم به سوی بهشت عبور کند و هیچ گرد و غبار و مسکنت وذلتی او را فرانگیرد.
سوگند به آن کسی که مرا بر حق مبعوث کرد هر آینه حسن و حسین نیز داخل میشوند، حسن در طرف راستت و حسین در طرف چپ تو و تو از بالاترین نقطه بهشت در پیشگاه پروردگار در جایگاهی رفیع بر دیگران اشراف داری لواء حمد در دست علی بن ابیطالب است هر گاه که خلعتی بر من پوشانده شود بر او نیز پوشانده شود و هر امتیازی که به من داده شود به او نیز داده خواهد شد.
سوگند به آن کسی که مرا به راستی مبعوث فرمود: به دشمنی و خصومت با دشمنان تو به پا میخیزم و آنان که حق تو را گرفتند و رشته دوستی با تو را بریده و بر من دروغ بستند، پشیمان خواهند شد، و در مقابل من به زمین کشانیده میشوند و من میگویم، امت من، امت من، و گفته میشود، آنان بعد از تو تبدیل و تحریف نمودند و به سوی آتش دوزخ برده میشوند. [۲]
۳ ـ و از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده: که نزدیک وفاتش بعد از آنکه دست فاطمه زهرا علیهاالسلام را در دست حضرت علی علیهالسلام گذاشت به آن حضرت فرمود: ای ابوالحسن، این امانت خداوند و ودیعه رسول او محمد در نزد توست، پس خداوند و مرا در مورد او محافظت نما و تو این کار را خواهی کرد، ای علی به خدا سوگند که او بانوی زنان اهل بهشت از گذشتگان و آیندگان است.
به خدا سوگند که او مریم کبری است، آگاه باش، به خدا سوگند عمرم به پایان نیامد مگر اینکه برای او شما از خداوند درخواست کردم و آن چه را که خواستم خداوند به من بخشید، ای علی هر آن چه را که فاطمه به تو دستور داد انجام بده، من به او دستوراتی دادهام که جبرئیل آن دستورات را داده است... به خدا سوگند ای فاطمه راضی نخواهم شد تا اینکه تو راضی شوی، نه به خدا سوگند، راضی نخواهد شد تا اینکه تو راضی شوی، نه، به خدا سوگند راضی نخواهم شد تا اینکه تو خشنودی گردی. [۳]
۴ ـ حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به هنگام وفاتش به حضرت فاطمه علیها السلام خطاب کرده فرمود: سوگند به کسی که مرا به حق مبعوث فرمود به خاطر گریه تو عرش خداوند و ملائکهای که اطراف آن میباشند و آسمانها و زمینها و آن چه که در آنها زندگی میکنند گریه خواهند کرد. [۴]
۵ ـ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: [۵] سوگند به آن کس که جانم در دست او است، زهراء علیها السلام همان بانوئی است که در صحنه قیامت بر ناقهای سوار شده و عبور میکند در حالیکه سر آن شتر از ترس خدا، دو چشمش از نور خدا، افسارش از شکوه خدا، گردنش از روشنائی خدا، کوهانش از رضوان خدا، دمش از قدس خدا، پاهایش از بزرگواری خدا است، اگر راه رود تسبیح گوید، و اگر بیارامد تقدیس و تنزیه کند، بر او است هودجی از نور که در آن بانوئی نشسته که انسان است ولی در حقیقت حوریه بهشتی است، عزیز و گرامی است، گردآوری شده و آفریده گشته و ساخته شده و از سه بخش تشکیل یافته، آغازش از مشک خوشبوی و میانهاش از عنبر سپید و قسمت آخرش از زعفران سرخ است که با آب حیات به هم آمیخته که اگر آب دهانش را در هفت دریای شور بیفکند شیرین و خوشگوار شود و اگر ناخن کوچکش به دنیا برسد خورشید و ماه را در هم میگیرد جبرئیل در سمت راست، میکائیل در سمت چپ، علی علیه السلام در پیش روی و حسن و حسین از پشت سرش در حرکتند و خداوند متعال از او مواظبت کرده و نگه داری میفرماید و با این حالت وارد صحرای محشر میشوند، در این هنگام از سوی پروردگار ندا میرسد، ای آفریدگان، دیدههایتان را فروبندید و سرها را به زیر افکنید، این فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر شما است. همسر علی امام شما و مادر حسن و حسین است.
با این حالت، فاطمه بر صراط میگذرد در حالی که دو چادر سفید بر سر انداخته است، هنگامی که وارد بهشت شده و به نعمتهائی که خداوند برایش مهیا ساخته مینگرد اینآیه را قرائت میکند:
«بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله الذی اذهب عنا الحزن ان ربنا لغفور شکور، الذی احلنا دار المقامه من فضله لایمسنا فیها نصب و لایمسنا فیها لغوب». [۶]
در این هنگام خداوند متعال به آن حضرت وحی کرده و میفرماید: ای فاطمه! از من در خواست کن به تو میبخشیم، از من بخواه خشنودت خواهم ساخت، حضرت میگوید:خداوندا تو خود آرزوی منی و بالاتر از آرزوئی، از تو میخواهم که دوستانم و دوستان عترتم را به آتش، عذاب نکنی، تا آخر حدیث. [۷]
۶ ـ در ضمن حدیثی طولانی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است که فرمود: سوگند به آن کسی که مرا به بزرگواری مبعوث فرمود و رسالت و پیامبری را ویژه من گردانید، من او را به همسری علی ندادم، بلکه خداوند تبارک و تعالی از فراز عرش خود او را با علی همسر ساخت و تا علی راضی نشده بود من راضی نشدم و علی هم راضی نشد تا اینکه من راضی شدم، و من راضی نشدم تا اینکه فاطمه راضی شد و فاطمه راضی نشد، تا اینکه خداوند پروردگار جهانیان راضی شد. [۸]
۷ ـ در ضمن حدیثی طولانی از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم روایت شدهاست که فرمود: ملائکه تسبیح و تقدیس پروردگار را انجام میدادند، خداوند متعال فرمود: سوگند به عزت و جلالم که ثواب و پاداش تسبیح و تقدیس شما را تا روز قیامت برای دوستان این زن و پدر و شوهر و پسرانش قرار خواهم داد. [۹]
۸ ـ از جعفر بن محمد از پدرش از جدش: نقل شده است که فرمود: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بود و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام در نزد آن حضرت بودند، حضرت فرمود: سوگند به آن کسی که مرا به راستی به پیامبری برگزید بر روی زمین مخلوقی محبوبتر و گرامیتر از ما در پیشگاه خداوند وجود ندارد. [۱۰]
۹ ـ از قول عایشه نقل شده است که گوید: روزی فاطمه بسوی ما میآمد. نه، سوگند به خداوندی که جز او خدائی نیست راه رفتنش از راه رفتن رسول خدا کم نمیآمد، همینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چشمش به او افتاد فرمود خوش آمدی دخترم، خوش آمدی دخترم، فاطمه خود گوید که حضرت به من فرمود: آیا دلت نمیخواهد که روز قیامت به عنوان بانوی زنان جهانیان وارد محشر بشوی؟! [۱۱]
۱۰ ـ در ضمن حدیثی طولانی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمود: دخترم، سوگند به آن کسی که مرا به راستی به پیامبری برگزید او خود تو را به همسری آقای دنیا و آخرت ـ علی علیه السلام درآورد. [۱۲]
پاورقی :
[۱] قمی، حاج شیخ عباس، سفینه البحار ۲/ ۳۷۵.
[۲] مجلسی، ملا محمد باقر، بحارالانوار ۲۲/ ۴۹۱.
[۳] مجلسی، ملا محمد: باقر بحارالانوار ۲۲/ ۴۹۱ ـ ۴۸۴.
[۴] مجلسی،ملا محمد: باقر بحارالانوار ۲۲/ ۴۹۱ ـ ۴۸۴.
[۵] تاویل الایات ۲/ ۴۸۴، این حدیث را حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم درپاسخ درخواست سلمان که درخواست کرد از فضائل حضرت زهرا علیهاالسلام در روزقیامت بگویند: فرمود.
[۶] فاطر، ۳۴، ۳۵، سپاس پروردگاری را که اندوه را از ما برد، همانا پروردگار ما آمرزنده و سپاسگزار است، خداوندی که ما را در خانه جاوید از فضل خود جای داد که در آن جا زحمت و رنجی به ما نرسد.
[۷] اگر قرار باشد از جهانی دیگر که معیارهایش با این جهان تنگ مادی کاملا متفاوت است و اصولا ماده در آنجا نه با این تعریفی است که در محدوده حواس محدود ما تعریف میشود،سخن به میان آید، با چه الفاظ و مفاهیم و ادبیاتی میتوان سخن گفت که برای گرفتاران در چهارچوبه مادی محدود این جهان شگفتانگیز نباشد و یا اگر بیخردانی بخواهند به تمسخر گیرند جاهلانه به مسخره نگیرند؟ آیا چنین ادبیات و زبان و مفاهیمی وجود دارد؟! برای اکثریتی از مردم که با ناقه ندیده و اگر دیدهاند فقط شیرش را خورده، پشمش را چیده و لباسی ساخته و گاهی هم بر آن سوار شدهاند و دیگر حتی زحمت تفکر و اندیشه در کیفیت خلقت آن که یکی از سادهترین مخلوقات عالم مادی است به خود ندادهاند چگونه میتوان مرکوب بهترین انسان را که عصاره خلقت و رمز آفرینش است در صحنه قیامت ترسیم کرد؟ با چه معیاری از این معیارهای محدود میتوان ناقهای تصور کرد که سرش از خشیت خدا و دمش از قدس خدا و کوهانش از رضوان خدا باشد؟! اصولا آیا مراحل لطافت و ضخامت ماده که همه از ماء بسیط آفریده شده و در هر نشئه عوارضی به خود میگیرند. دنیا و آخرت، روح و جسم، خورشید و ماه و فرشتگان و جن و انس همه از اویند بدانسان که در روایات وارده از اهل البیت علیهمالسلام رسیده است به طور جدی مورد مطالعه دانشمندان علوم طبیعی و زیست شناسان قرار گرفته است؟نه از آنان توقع نیست، آیا حدیث شناسان و مدعیان شناخت اسلام و اسلامشناسان حوزههای علمیه صرف نظر از پیش شناختههای فلسفه طبیعی یونان آیا با دیدی جدی و تحقیقاتی این گونه روایات را که در حقیقت خلقت از ائمه معصومین رسیده است نگریستهاند؟! یا اینکه: «الانسان عدو لما جهله» به هر حال اگر نتوانستیم تصویری از چنان ناقهای و چنان حالتی در ذهن خود بیاوریم چندان هم تعجب نکرده که جاهلانه آن را رد کنیم. بلکه این گونه احادیث را در کنار بقیه آیات قرآنی و احادیث و روایاتی بگذاریم که سخن از برزخ و سکرات موت و قیامت و بهشت و جهنم و حساب و میزان و حور و قصور، آنها از آب و عسل... به میان آورده است و همه اینها را به عنوان یک سیستم جامع و منسجم و یک دید واقع بینانه از حقیقت ماده و حیات و به عنوان یک جهانشناسی در یک فرهنگ خاص با مفاهیم و ادبیاتی ویژه خود بنگریم که در آن صورت برای کسانی که امکان وجود عوالمی غیر از عالم محدودمادی را قائلند اعتقاد به چنین ناقهای و باور داشتن عظمت خیرهکنندهای برای بانوئی «ممتحنه» که تمام مراحل آزمایش عالی خود را به بهترین وجه گذرانیده و اسلام و پیشوایانش را مدیون جهاد و عبادت و مظلومیت و صبر و تقوای خود ساخته است، مطلب مشکلی نیست. (مترجم).
[۸] مرعشی نجفی، سید شهابالدین، ملحقات احقاق الحق، ۱۸/ ۱۷۴.
[۹] بحرانی، عبدالله، عوالم العلوم ۱۱/ ۶.
[۱۰] بحرالمعارف / ۶۸۷.
[۱۱] المجالس السینه ج ۲/ جزء پنجم / ۶۳.
[۱۲] ابنمغازلی، المناقب / ۳۹۹.
۱۱ ـ و نیز از آن حضرت نقل شده است که فرمود: سوگند به آن کسی که مرا به راستی به نبوت برگزید تو بانوی زنان جهانی. [۱۳]
۱۲ ـ ابوایوب انصاری گوید: که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیمار شد، فاطمه علیها السلام به عیادت آن حضرت آمد و گریه کرد حضرت فرمود: ای فاطمه، به خاطر ارزش و احترامی که خداوند به تو گذاشت تو را به کسی که در اسلام از دیگران سابقهاش جلوتر و علمش بیشتر بود به همسری درآورد، همانا خداوند متعال توجه و عنایتی مخصوص به اهل زمین فرمود از بین آنان مرا اختیار کرد و مرا پیامبری مرسل قرار داد، آنگاه بار دیگر به زمین توجه فرمود، از بین آنان شوهرت را برگزید، و به من وحی کرد تا تو را به ازدواج با او درآورم و او را وصی خود قرار دهم، ای فاطمه، بهترین پیامبران از ما است و او پدرت میباشد و بهترین اوصیاء از ما است و او شوهرت میباشد، و بهترین شهیدان از ما است که حمزه عموی پدرت باشد، و از ما است کسی که دارای دو بال است و در بهشت به وسیله آن دو بال پرواز میکند و به هر جا بخواهد میرود و او جعفر پسر عموی پدرت میباشد، و از ما است دو نواده این امت و دو آقای جوانان اهل بهشت، حسن و حسین که آن دو پسران تویند و سوگند به آن کسی که جانم در دست او است از ما است مهدی این امت و او از فرزندان تو است. [۱۴]
۱۳ ـ از امام باقر و امام صادق علیها السلام نقل شده که فرمودند: به هنگامی که رویدادهای تلخ اتفاق افتاد فاطمه علیها السلام گریبان عمر را گرفته و جلو کشیده و فرمود: به خدا سوگند ای پسر خطاب، اگر نبود که از رسیدن بلاء به بیگناهان خوشم نمیآمد میدیدی که خدا را سوگند داده و به سرعت دعایم مستجاب میشد. [۱۵]
۱۴ ـ عیاشی بدین گونه روایت کرده است: فاطمه علیها السلام از منزل بیرون آمده وفرمود: ای ابوبکر آیا میخواهی مرا بیوه کنی؟ به خدا سوگند اگر از او دست برنداری موهایم را پریشان کرده، گریبان چاک زده، کنار قبر پدرم رفته و پروردگارم را فریاد میزنم... سلمان رضیاللهعنه خود را به حضرت رسانیده و گفت: ای دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم خداوند پدرت را به عنوان رحمت مبعوث کرد، برگرد به خانه خودت، فرمود: ای سلمان، میخواهند علی را بکشند، و من نمیتوانم در مرگ علی صبر کنم، مرا رها کن تا نزد قبر پدرم رفته گیسوان پریشان کرده. گریبان را چاک زده و پروردگارم را فریاد زنم، سلمان گفت: من میترسم که مدینه به زمین فرورود، علی مرا نزد تو فرستاده و دستور داده که به خانهات برگردی و از این کار صرف نظر کنی، حضرت فرمود: اگر چنین است پس برمیگردم و صبر میکنم و گوش به دستور او داده و اطاعتمیکنم. [۱۶]
۱۵ ـ در ضمن حدیثی طولانی از امام باقر علیه السلام نقل شده است که فرمود: به خدا سوگند ای جابر، در روز قیامت حضرت فاطمه بسان پرندهای که دانه خوب را از بد جدا میسازد، شیعیانش با آن حضرت نزدیک در بهشت میرسند خداوند در دلهای آنان میافکند که برگردید و بنگرید، همینکه برگشته و توجه میکنند خداوند متعال میفرماید: ای دوستان من، چرا برگشتهاید با اینکه من در بین شما فاطمه دختر حبیبم را به شفاعت پذیرفتهام؟ میگویند، پروردگارا دوست داریم که قدر و منزلت ما در چنین روزی شناخته شود، خداوند متعال میفرماید: برگردید و به بینید چه کسی شما را به خاطر دوستی فاطمه دوست داشته است، ببینید چه کسی شما را بخاطر محبت فاطمه اطعام کرده است، بنگرید و به بینید چه کسی شما را به خاطر دوستی فاطمه لباس پوشانیده است، بنگرید چه کسی شما را بخاطر دوستی فاطمه یک بار سیراب کرده است، بنگرید چه کسی غیبتی را از شما بخاطر دوستی فاطمه برگردانده است، دستش را گرفته او را داخل بهشت کنید، حضرت باقر فرمود: به خدا سوگند در بین مردم کسی جز شککننده یا کافر و یا منافق باقی نخواهد ماند. [۱۷]
۱۶ ـ ابنعباس گوید: به خدا سوگند برای فاطمه کفو و همتائی جز علی علیهالسلام نبود. [۱۸]
۱۷ ـ امام محمد باقر علیه السلام فرمود: هنگامی که فاطمه زهراء متولد شد، خداوند به فرشتهای وحی فرستاد تا زبان حضرت محمد را گویا کند، حضرت او را فاطمه نامیده و سپس فرمود: من تو را به وسیله علم جدا ساختم، من تو را از ناپاکی جدا ساختم سپس حضرت باقر علیهالسلام فرمود: به خدا سوگند که خداوند آن حضرت را در عالم ذر و میثاق به علم جدا ساخته و از ناپاکی پاک و مبری نموده بود. [۱۹]
علامه مجلسی در شرح این حدیث گوید: «تو را به علم بریدم» یعنی از جهل و نادانی به سبب علم بریدم و یا جدائی از دوران شیر خوارگی تو را مقرون و همراه با علم نمودم، کنایه از آنکه در آغاز آفرینش نسبت به علوم الهی عالم و دانشمند بوده است. [۲۰]
۱۸ ـ اصبغ بن نباته گوید: از امیرالمومنین علی علیهالسلام شنیدم که میفرمود: به خدا سوگند به سخنی لب میگشایم که جز من کسی غیر از انسان کذاب آن سخنان را نگوید: از پیامبر رحمت ارث بردم و همسرم بهترین زنان امت است و من بهترین جانشینان و اوصیاء میباشم. [۲۱]
۱۹ ـ علی علیه السلام فرمود: به خدا سوگند او را به خشم در نیاوردم، تا هنگامی که زنده بود او را وادار به کاری که خوشش نیاید نکردم، او هم مرا به خشم نیاورد و نافرمانی نکرد، هر گاه که به او نگاه میکردم غم و اندوه از دلم زدوده میشد. [۲۲]
۲۰ ـ و نیز از آن حضرت نقل شده است که: به خدا سوگند شروع به تجهیز او کرده و او را در پیراهن خودش غسل دادم و پیراهن را به یکسو نزدم، بخدا سوگند میمنت و برکت داشت و پاک و پاکیزه بود، بعد با زیادتی حنوط رسول خدا او را حنوط داده [۲۳] و او را در کفنهای خودش پوشانیدم، وقتی که خواستم بندهای کفن را ببندم صدا زدم: ای امکلثوم، ای زینب، ای سکینه، ای فضله، ای حسن، ای حسین بیائید و از مادرتان بهره بگیرید،فراق و جدائی فرارسیده و دیدار به بهشت و قیامت موکول شده است.
حسن و حسین علیهما السلام جلو آمده و صدا میزدند، آه و افسوس، غم و اندوهی همیشگی از فقدان جدمان محمد صلی الله علیه و آله و سلم و مادرمان فاطمه زهراء، ای مادر حسن، ای مادر حسین، آنگاه که جدمان محمد مصطفی را دیدار کردی سلام ما را به او برسان و به آن حضرت بگو: بعد از تو در دنیا یتیم ماندیم.
امیرالمومنین علی علیهالسلام فرمود: خدا را گواه میگیرم که فاطمه نالهای کرد و فریادی کشید و دستهایش را کشیده و آن دو را به آرامی در آغوش گرفت و در این لحظه هاتفی صدا زد، ای ابوالحسن آن دو را از روی سینه مادرشان بلند کن که به خدا سوگند فرشتگان آسمانها را به گریه درآوردند، دوست مشتاق دیدار دوست است. [۲۴]
حضرت میفرماید که آن دو را از روی سینه فاطمه بلند کرده و شروع به بستن بندهای کفن او نموده و در آن لحظه این اشعار را میسرودم.
فراقک اعظم الاشیاء عندی
و فقدک فاطم ادهی الثکول
فراق و جدائی تو در نزد من بزرگترین چیزها است و فقدان تو ای فاطمه سنگینترین مصیبتها است.
سابکی حسره و انوح شجوا
علی خل مضی اسنی سبیل
از سر حسرت میگریم و از سر اندوه نوحهسرائی مینمایم بر دوستی که گام بر روشنترین راه نهاده است.
الا یا عین جودی و اسعد بنی
فحزنی دائم ابکی خلیلی
ای دیده اشک بریز و با من همراهی کن اندوه من همیشگی است و بر دوستم میگریم.
پی نوشت :
[۱۳] ابنمغازلی، المناقب /۳۹۹.
[۱۴] قندوزی، ینابیع الموده / ۴۳۶ و مثل همین حدیث در منتخب الاثر تالیف صافی گلپایگانی / ۱۹۲.
[۱۵] کلینی، محمد بن یعقوب: کافی ج ۱/ ۲۶۰ باب میلاد حضرت زهراء علیهاالسلام.
[۱۶] محدث قمی، حاج شیخ عباس: بیت الاحزان ۸۶ ـ ۸۷.
[۱۷] علامه مجالسی، ملا محمد باقر: بحارالانوار ۴۳/ ۶۵.
[۱۸] علامه مجلسی، ملا محمد باقر، بحارالانوار ۴۳/ ۱۰۱.
[۱۹] کلینی، محمد بن یعقوب: کافی ۱/ ۴۶۰.
[۲۰] علامه مجلسی، ملا محمد باقر، مراه العقول ۵/ ۳۴۴.
[۲۱] علامه مجلسی، ملا محمد باقر، بحارالانوار ۴۳/ ۱۴۳.
[۲۲] علامه مجلسی، ملا محمد باقر، بحارالانوار ۴۳/ ۱۳۴.
[۲۳] قبلا گفتیم که جبرئیل حنوطی آورد حضرت رسول بخشی از آن را به فاطمه علیهاالسلام اختصاص داد.
[۲۴] علامه مجلسی، ملا محمد باقر، بحارالانوار ۴۳/ ۱۷۹ ـ ۱۸۰.
منبع :
فاطمه زهرا السلام الله علیها شادمانی دل پیامبر صلیالله علیه و آله و سلم
تألیف: مرحوم آیت الله احمد رحمانی همدانی
ترجمه: حسن افتخارزاده سبزواری
ریاحین : فقط و فقط یک خانم میتواند از خانه طوری بیرون بیاید و طوری برگردد که نه خودش گناه کند و نه زمینۀ گناه را فراهم کند...
یکی از تعبیراتی که دربارۀ دنیا در روایات آمده است، این تعبیر از رسول خدا صلی الله علیه و آله است که فرمود: «اِعْلَمُوا أَنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ قَدْ غَرِقَ فِیهَا خَلْقٌ کَثِیرٌ»؛۱ مردم بدانید، دنیا دریای بسیار عمیقی است ـ به تعبیر ما اقیانوسی است ـ که خیلیها در این دریا غرق شدند. در این دریا، سفینه لازم است. در این دریا یک وسیلۀ نجات لازم است. هر کسی خودش را در این دریا بیندازد و به جایی متکی نباشد و از وسیلهای استفاده نکند، غرق شدن، هلاک شدن و بدبخت شدن او حتمی است. طبق این نقل، رسول خدا فرموده: کشتیای که در این دریا میتواند همه را نجات بدهد، آل محمد هستند. فرموده:
«اِعْلَمُوا أَنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ قَدْ غَرِقَ فِیهَا خَلْقٌ کَثِیرٌ وَ أَنَّ سَفِینَةَ نَجَاتِهَا آلُ مُحَمَّدٍ».
در آن روایت معروف هم هست که رسول خدا فرموده: «مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی فِیکُم کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَ وَ مَنْ تَرَکَهَا غَرِقَ»؛۲ مثل اهل بیت من، مثل کشتی نوح است که هر کسی از این کشتی استفاده کند، نجات پیدا میکند و هر کسی به این کشتی بیاعتنا باشد، غرق میشود. این تعبیر که اهل بیت کشتی نجات هستند، بسیار وارد شده است، در صلوات ماه شعبان هم هست، جاهای دیگر هم هست، مطلب قابل تردیدی نیست.
یک جملهای هم در همین باره از امام کاظم علیه السلام برایتان نقل میکنم که شبیه این روایت است که از رسول خدا برایتان نقل کردم. امام کاظم فرمود: «إِنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ»،۳ پیغمبر هم همین را فرمود: «إِنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ»، آن جا پیغمبر فرمود: «قَدْ غَرِقَ فِیهَا خَلْقٌ کَثِیرٌ»، این جا طبق نقل، امام کاظم فرموده: «قَدْ غَرِقَ فِیهَا عَالَمٌ کَثِیرٌ»؛ جمعیت زیادی در آن غرق شدند، هلاک شدند، بدبخت شدند. آن جا رسول خدا فرمود: کشتی نجات شما اهل بیت است، این جا امام کاظم فرموده: «فَلْتَکُنْ سَفِینَتُکَ فِیهَا تَقْوَى اللّهِ»؛ کشتی نجات از این دریا تقواست.
آیا نباید بگوییم بین این دو ربط است؛ بین تمسّک به اهل بیت و تقوا ارتباط است. اگر امام کاظم میگوید: کشتی نجات شما تقواست و رسول خدا میگوید: کشتی شما اهل بیت من است؛ یعنی تمسّک به اهل بیت با تقوا لازم و ملزوماند.
این اشتباه است که کسی خودش را فریب بدهد، بگوید: من متمسّک به اهل بیت هستم، ولی گناه میکنم، کار خلاف انجام میدهم. درست است کشتی نجات ما اهل بیت هستند، ولی باید بدانیم که کشتی نجات تمسّک به فاطمۀ زهرا و تقواست، نمیشود اینها را از هم جدا کرد. امام کاظم فرموده:
«فَلْتَکُنْ سَفِینَتُکَ فِیهَا تَقْوَى اللَّهِ»،
آن خواهری که میخواهد به عنوان تمسّک به اهل بیت و تمسّک به فاطمۀ زهرا اهل نجات باشد که انشاءاللّٰه هست، باید راه فاطمۀ زهرا را پیش بگیرد، باید اهل تقوا باشد، باید گناه را کنار بگذارد، باید عفت خودش را حفظ کند، حجاب خودش را حفظ کند، به فکر تربیت فرزندانش باشد، در خانه برنامهاش برنامهای باشد که به دین بچههایش کمک بشود، به دین شوهرش کمک بشود، و همین طور آقایان.
این اشتباه است که این دو تا را از هم جدا بکنیم؛ تقوا را از محبت اهل بیت و تمسّک به اهل بیت جدا کنیم، این یک اشتباهی است که گاهی شیطان هم به آن دامن میزند. با این که کشتی نجات اهل بیت هستند، کشتی نجات تقواست؛ یعنی ما باید هم تمسّک به اهل بیت داشته باشیم، هم به تقوا. نمیشود یک خواهری در ایام شهادت فاطمۀ زهرا به فاطمۀ زهرا اظهار علاقه کند، اظهار ادب کند، ولی مسیرش با مسیر فاطمۀ زهرا تفاوت داشته باشد، فاطمۀ زهرا از آن طرف میرود، این از این طرف میرود، او هر چه میتواند، کوشش میکند که عفت و حجاب حفظ شود، ولی این....
چه کسی است که نداند یا نفهمد که بسیاری از این خانمها یا دختر خانمها که از خانه بیرون میآیند و در خیابان قدم میزنند، هیچ کاری ندارند، جز این که برای دیگران زمینۀ گناه فراهم کنند. وقتی میگوییم اینها نباید از خانه بیرون بیایند، میگویند فاطمۀ زهرا سلام الله علیها میآمد بیرون! این چه حرفی است که شما میزنید، فاطمۀ زهرا آمد در مسجد، دین خدا را یاری کند، اما تو از خانه میروی بیرون، به دین خدا لطمه میزنی، این چه مقایسهای است؟
فاطمۀ زهرا از خانه آمد بیرون، برای حمایت از امامت، برای حمایت از دین خدا، برای حمایت از این که دین خدا گرفتار انحراف نشود، تو میآیی خیابان، هم خودت گناه میکنی، هم دیگران را به گناه میاندازی. وقتی هم اعتراض میکنیم، یک ناآگاهی، یک نادانی در بعضی از رسانهها، در بعضی از تریبونها میگوید: آقا این چه حرفی است، مدام میگویید نیایید بیرون، نیایید بیرون، پس چرا فاطمۀ زهرا میآمد؟
میگوییم خواهر عزیز! دختر خانم! شما که در مغازه میروید، با این جوان صحبت میکنید، با آن جوان صحبت میکنید، چه بخواهی چیزی بخری، چه نخواهی چیزی بخری، چه کاری داشته باشی، چه کاری نداشته باشی، هم خودت داری گناه میکنی، هم دیگران را به گناه میاندازی. میگوید پس چرا زینب کبری آمد حرف زد؟ چه را با چه قیاس میکنی؟ زینب کبری سلام الله علیها برای چه حرف زد؟ او چه کار میخواست بکند، شما چه کار داری میکنی؟ این مقایسه، فریب شیطان خوردن است، فریب نفس امّاره خوردن است.
متأسفانه بعضیها هم که این جا و آن جا صحبت میکنند، مصالح را در نظر نمیگیرند که چه دارند میگویند، کلیاتی بیان میکنند و وقتی در خارج پیاده میشود، میبینند جز فساد هیچ چیز ندارد. میآید در یک رسانهای صحبت میکند بله اسلام با بیرون آمدن زن از خانه مخالف نیست، اسلام با این که زن کار بکند، مخالف نیست، اسلام با این که زن در جامعه وظایف خودش را انجام بدهد، مخالف نیست. یک چیزهایی میگوید، ولی وقتی پیاده میشود، چه میشود؟ در خیابان چه خبر است؟ در خیابانهای بعضی شهرها چه خبر است؟ در خیابانهای تهران چه خبر است؟ این نتیجۀ همان حرفهاست.
تقوا لازم است. هم برای گوینده تقوا لازم است، هم برای نویسنده. همه باید کمک کنند که در جامعه تقوا و خداترسی زیاد بشود، نه اینکه دست به دست هم بدهند، دانسته و ندانسته، روز به روز به گناه دامن بزنند. من مکرر در مکرر به عنوان اتمام حجّت عرض کردم که اسلام فقط و فقط به بیرون آمدن زن از خانه اجازه میدهد که کارش را انجام بدهد و برگردد، طوری که نه خودش به گناه آلوده بشود، نه زمینۀ گناه برای کسی فراهم بکند. غیر از این را اسلام جایز نمیداند.
این فقه ماست، این کتابهای فقهی ماست، این گفتار علمای ماست، فقط و فقط یک خانم میتواند از خانه طوری بیرون بیاید و طوری برگردد که نه خودش گناه کند و نه زمینۀ گناه را فراهم کند؛ نه این که وقتی سوار ماشین میشود، همان داخل ماشین سه، چهار نفر را به گناه میاندازد، بعد هم میگوید کار داشتم، رفتم و برگشتم. خوب هم خودت گناه کردی، هم دیگران را به گناه انداختی.
ما از مادرها، از خانوادهها و از کسانی که این حرفها را متوجه هستند، انتظار داریم که قدری توجه داشته باشند، قدری نصیحت کنند. خود دختر خانمهایی که قدری توجه دارند، خودشان به دوستانشان نصیحت کنند، سفارش کنند که این راهی که تو پیش گرفتهای، جز فساد چیز دیگری ندارد، جز این که خودت را به بدبختی بیندازی، چیزی ندارد.
میخواستم همین جمله را عرض کنم که این دو تا روایت کنار هم است، ما همهمان بزرگ، کوچک، زن، مرد، عالم، غیر عالم باید توجه داشته باشیم که «الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ...»؛ دنیا دریای عمیقی است که هر کسی سراغ کشتی نجات نرود، غرق میشود. کشتی نجات، هم اهل بیت هستند و هم تقوا. اینها از هم جدا نمیشوند، نمیشود کسی بگوید من این یکی را دارم، آن را ندارم، بگوید من تقوا دارم، به اهل بیت چکار دارم، من اهل بیت دارم، به تقوا چه کاری دارم. این با منطق خود اهل بیت نمیسازد. منطق خودشان این است که هر کس ما را دوست دارد، نشانهاش اطاعت از ماست.
تَعْصِی إلالَهَ وَ أَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ هَذَا لَعَمْرُکَ فِی الْفعَالِ بَدِیعٌ۴
از امام صادق نقل میشود ـ اگر هم از امام نقل نشده باشد، مضمون درستی است ـ میگوید: تو خدا را معصیت میکنی، تو امام را معصیت میکنی، بگوییم «تَعْصِـی الإمامَ»، تو با امیرمؤمنان مخالفت میکنی، تو با فاطمۀ زهرا مخالفت میکنی «وَ أَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ»؛ میگویی دوستش دارم؟ این خیلی عجیب است. «لَوْ کَانَ حُبُّکَ صَادِقاً لاَطَعْتَهُ»؛ اگر این محبت واقعیت داشت، از او اطاعت میکردی. إِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ یُحِبُّ مُطِیعٌ؛ دوست از آن که را دوست دارد اطاعت میکند.
سینهای کز معرفت گنجینۀ اسرار بود |
|
کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود |
پی نوشت:
۱. همان، ج ۱۷، ص ۲۴۲.
۲. إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ۵، ص ۸۶؛ غایة المرام؛ ج ۳، ص ۲۴.
۳. بحار الأنوار، ج ۱، ص ۱۳۶.
۴. بحار الأنوار؛ ج ۴۷، ص ۲۴.
منبع:
کتاب گفتارهای فاطمی – سخنرانی هشتم
ریاحین : آیت الله استادی در سخنانی نسبت به ترک امر به معروف و نهی از منکر در جامعه اسلامی هشدار داده و از وضعیت فعلی جامعه و بی توجهی به این فریضه مهم انتقاد کرد. در ادامه متن کامل سخنرانی ایشان را می خوانید.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
بخشی از خطبۀ فاطمۀ زهرا سلام الله علیها دربارۀ فلسفۀ احکام است، جملهای از آن را همراه با مقدمهای توضیح میدهم.
احکام خدای متعال؛ واجب، حرام، مکروه، مستحب، تابع مصالح و مفاسد است. یعنی چیزهایی را خداوند متعال حرام میکند، که برای انسانها، برای خانوادهها ضرر دارد. کاری را که خداوند متعال واجب میکند برای شخص انسان، برای معنویات انسان، برای خانواده و برای جامعه سود و مصلحت دارد چیزی که مصلحت دارد ولی نه به آن حدی که واجب بشود، مستحب میشود. یا مشکلاتی دارد ولی نه به آن حدّی که حرام بشود، مکروه میشود.
البته گاهی هم این طور نیست، یعنی کاری نه سود آنچنانی دارد، نه ضرر آنچنانی دارد که به دلیل آن سود واجب شده باشد یا به خاطر آن ضرر حرام شده باشد، در اینطور موارد میگویند مصلحت در خود امر است. مثلاً خداوند متعال میخواهد من و شما را امتحان کند، کاری که نه خوبی زیادی دارد و نه بدی زیادی؛ نه میتواند واجب باشد، نه میتواند حرام باشد واجب میکند یا حرام میکند تا ببیند ما تسلیم هستیم یا نیستیم، قبول میکنیم یا فقط هر چیزی را فهمیدیم مصلحت دارد قبول میکنیم، هر چه را فهمیدیم مفسده دارد قبول میکنیم.
خدای متعال احکامی برای خانۀ کعبه قرار داده است؛ مثلاً باید دور این سنگها چرخید و طواف کرد، یکی میگوید چرا؟ میگوییم خداوند میخواهد بندگان خود را امتحان کند ببیند چون خدای متعال فرموده قبول میکنند یا نه؟ ما خدا را حکیم میدانیم؛ حکمت خدا ایجاب میکند که احکام، تابع مصالح و مفاسد باشد ولی در عین حال هر جا هم نفهمیم، میپذیریم، قبول میکنیم و تسلیم هستیم. اصلاً حقیقت ایمان به همین است که انسان تسلیم خدای متعال باشد.
در بعضی از کتابهای رجالی ما نقل شده که یکی از روات ـ ظاهراً به امام صادق ـ عرض کرد: آقا اگر شما اناری را از وسط دو نیم کنید اناری که از یک درخت است، از یک باغ و باغچه است، از یک آب و خاک استفاده کرده، اگر شما آن را نصف کنید بگویید این نصفش حلال است آن نصفش حرام است من میپذیرم. همه باید این طور باشیم و در مقابل حکم خدای متعال تسلیم باشیم، اهل چون و چرا نباشیم که چون و چرا با ایمان نمیسازد.
بحث دربارۀ فلسفۀ احکام؛ آری یا نه!
دربارۀ فلسفۀ احکام چند نظریه هست؛ بعضی شاید بگویند که اصلاً در این وادی وارد نشوید مثلا به منبری بفرمایند که در هیچ منبری از فلسفۀ احکام صحبت نکن! این حرف درستی نیست، چون گاهی در خود قرآن و روایات به فلسفۀ برخی از احکام اشاره شده است.
بعضیها در مقابل میگویند هر حکمی از احکام خدای متعال ـ چه در قرآن، چه در روایات ـ اگر برای آن فلسفهای ذکر شده که همان است، اگرنه هر چه به ذهن شما میآید بگویید خدای متعال این را واجب کرده و فلسفهاش این است، و اگر خلاف هم درآمد فردا پس میگیریم.
مثلاً در روایت میخوانیم که این غذا، خوردنش مستحب است. برای چه؟ نمیدانیم ولی علم روز میگوید این غذا برای بدن و اعصاب شما مفید است، بعضیها میگویند شما هم بگویید این غذا برای همین فواید مستحب شده است. فردا اگر گفتند اینطور نیست، ما هم حرف را پس میگیریم. این هم حرف درستی نیست، که ما مطالب سست و بیمدرک بگوییم، بعداً بخواهیم پس بگیریم. این کار باعث میشود که اعتقادات مردم قدری متزلزل بشود.
بعضیها میگویند کلیّات را بگویید، به جزئیات کاری نداشته باشید؛ شما دربارۀ وضو صحبت میکنید، دربارۀ غسل صحبت میکنید، بگویید فلسفۀ غسل تمیز بودن و طهارت است؛ دیگر کاری به جزئیاتش نداشته باشید که چرا وضو اینطور است، چرا صورت را گفتهاند از بالا بشویید، چرا دست را گفتهاند از بالا بشویید، چرا سر را گفتهاند مسح کنید، به اینها کاری نداشته باشید. نظرات دیگری هم هست.
به هر حال در خطبۀ فاطمۀ زهرا تعدادی از احکام الهی ذکر شده و برای هرکدام آنها فلسفهای بیان شده است. یعنی حداقل در این محدوده حتماً ما مجازیم صحبت کنیم. وقتی فاطمۀ زهرا از فلسفۀ حکمی صحبت میکند، پیداست که ما هم مجازیم بیان کنیم.
حضرت فاطمه از فلسفۀ امر به معروف میگوید
فاطمۀ زهرا سلام الله علیها میفرماید: «فَجَعَلَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیرا ًلَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلَاةَ تَنْزِیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، وَ الزَّکَاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، وَ نَمَاءٍ فِی الرِّزْقِ وَ الْجِهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلَام»۱ و نیز میفرماید: «وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَامَّةِ» من این جمله را میخواهم توضیح بدهم که فاطمۀ زهرا سلام الله علیها میفرماید: خدای متعال امر به معروف و نهی از منکر را واجب کرده برای صلاح امت، اگر کسی بپرسد: چرا خدای متعال امر به معروف و نهی از منکر را واجب کرده است؟ جواب این است که فلسفۀ این حکم این بوده که اجتماع صالح بشود. یعنی صلاح اجتماع بستگی به امر به معروف و نهی از منکر دارد. ممکن است بنده شخصاً کاری انجام بدهم که برای خودم خوب باشد و زندگی سالمی داشته باشم و تک تک شما هم همینطور؛ امّا اگر جامعه میخواهد جامعۀ سالمی باشد و اگر امت باید امت صالحی باشد؛ امر به معروف و نهی از منکر لازم دارد. اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک بشود آن جامعه و آن امت روی صلاح نخواهند دید، هر چند بعضی از افرادشان به خاطر کارهای شخصی خودشان نجات پیدا بکنند و به صلاح برسند. پس اگر بنا ست امّتی، جماعتی صالح باشد حتماً باید امر به معروف و نهی از منکر باشد.
نشانههای حکومت صالحان
خدای متعال در قرآن مجید فرموده «وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ»۲ خدای متعال هر کسی که او را یاری کند، یاری میکند؛ خدایی یاری میکند که قوی هم هست، عزیز هم هست، لا یُغلَب است ولی در ادامه دارد «الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ»۳
اینکه خدای متعال وعدۀ نصرت داده و گفته هر کس دین خدا را یاری کند ما هم او را یاری میکنیم، اینها کسانی هستند که اگر امکانات برایشان فراهم شود، اگر خدای متعال به آنها تمکّن بدهد، اگر مثل زمان ما خدای متعال شرایطی را پیش بیاورد که حکومت اسلامی تشکیل بشود، یعنی حاکمان مسلمان جامعه را اداره کنند؛ قرآن میگوید اینهایی که اگر به آنها تمکّن دادیم نماز را اقامه میکنند، زکات میپردازند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند. یعنی شما حاکمانی که این جامعه را اداره میکنید، اگر میخواهید درست اداره بشود؛ باید نماز باشد، زکات باشد و همچنین باید امر به معروف و نهی از منکر باشد. خدای متعال شرایطی پیش آورده که ما در موقعیتی قرار گرفتیم که حکومتی اسلامی تشکیل دهیم و در رأس حکومت فقیه جامع الشرایط باشد؛ از این حکومت و از این دولت و از این مردم خواسته شده که نماز و زکات و امر به معروف و نهی از منکر را احیا کنند، امّا متأسّفانه نماز هست، زکات هست، ولی امر به معروف و نهی از منکری نیست.
مرحوم آیت اللّٰه شهید مطهری میگوید امر به معروف هم برنامه میخواهد، اگر بنا ست در جامعه امر به معروف و نهی از منکر باشد این هم مثل امور دیگر برنامه میخواهد، باید دور هم بنشینند، فکر کنند، برنامهریزی کنند که از چه راهی وارد شوند مؤثّرتر است، از چه راهی وارد شوند که مردم هم کمک کنند، ولی ظاهراً کسی به این فکرها نیست. گفته میشود اما کسی به فکر نیست و تا جامعۀ ما جامعۀ امر به معروفی و نهی از منکری نشود همین مشکلات هست که الآن هست و خدای نکرده ممکن است زیادتر هم بشود.
در روایات ما دربارۀ امر به معروف و نهی از منکر جملاتی هست که به زمان ما منطبق میشود. امام صادق علیه السلام در مذمّت آخر الزمان فرموده «رَأَیْتَ الرَّجُلَ یَتَکَلَّمُ بِشَیْءٍ مِنَ الْحَقِّ وَ یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَى عَنِ الْمُنْکَر»۴ در آخرالزمان میبینی انسانی احساس وظیفه و احساس مسئولیت میکند و امر به معروف میکند نهی از منکر میکند «فَیَقُومُ إِلَیْهِ مَنْ یَنْصَحُه» یکی کنارش پیدا میشود میگوید آقا من تو را نصیحت میکنم به این کارها کاری نداشته باش. «فَیَقُومُ إِلَیْهِ مَنْ یَنْصَحُه فِی نَفْسِهِ فَیَقُولُ هَذَا عَنْکَ مَوْضُوع» تو وظیفهای نداری، بگذار هر طور میخواهد باشد. آیا الآن اینطوری نیست؟ الآن در خیابانی که مغازههای فراوانی هست و مکرّر در مکرّر گناه انجام میشود، کسی صحبتی نمیکند؛ یکی هم صحبت کند آن یکی میگوید آقا به شما چه؟ اگر این طوری باشد که روز به روز بدتر میشود؛ شهر از این وضعی که دارد بدتر میشود! شخصی احساس مسئولیت میکند، امر به معروف و نهی از منکر میکند «فَیَقُومُ إِلَیْهِ مَنْ یَنْصَحُه فِی نَفْسِهِ فَیَقُولُ هَذَا عَنْکَ مَوْضُوع» دیگری میگوید: تو وظیفهای نداری، چه کار داری؟ همین که الآن میبینید بیتفاوت، همه نشستهاند تماشا میکنند، همه نشستهاند میبینند گناه میشود و چیزی نمیگویند.
«یَکُون فِی آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ لَا یُوجِبُونَ أَمْراً بِمَعْرُوفٍ وَ لَا نَهْیاً عَنْ مُنْکَرٍ إِلَّا إِذَا أَمِنُوا الضَّرَر»۵ البته گاهی ضرری هست که اگر آن ضرر باشد، امر به معروف لازم نیست. ولی ظاهراً در این روایت منظور این ضرر نیست. بلکه همینکه برخوردی برایش دارد، همینکه میبیند مشکلات در پی دارد میگوید اگر چیزی بگوییم، من را هم برکنار میکنند... برای خودشان رخصت و عذر میتراشند که آقا معذوریم، چه کار کنیم میخواهیم زندگی کنیم! همه دارند میبینند این مغازه فروشندۀ خانم دارد و افرادی که خانم نیستند هم میروند خرید میکنند. این خانم فروشنده از حیث حجاب وضع خوبی ندارد؛ این همسایه هم میداند، آن همسایه هم میداند، سومی و چهارمی هم میدانند، این میگوید به من چه، آن هم میگوید به من چه و همینطور همین میشود که شده و روز به روز هم بدتر میشود.
از رسول خدا نقل شده «إِذَا أُمَّتِی تَوَاکَلَتِ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَر» تواکل یعنی من به شما واگذار کنم شما به من؛ من میگویم او انجام بدهد، شما میگویید تو انجام بده. مردم میگویند آخوندها انجام بدهند، آخوندها میگویند مردم انجام بدهند؛ مردم میگویند دولت انجام بدهد، دولت هم میگوید مردم انجام بدهند، لذا «إِذَا تَوَاکَلَتِ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَلْیَأْذَنُوا بِالهَلاَکَ مِنَ اللَّهِ»۶ این کار دنبالهاش هلاک است.
اینها مسائلی است که اثر وضعی هم دارد؛ این طور نیست که کسی بگوید ما امر به معروف و نهی از منکر نمیکنیم و کاری به گناه دیگران نداریم! مکرّر عرض کردم در کتابهای اخلاقی ما هست، یا به عنوان روایت یا به عنوان توضیح که گناه مثل آتش میماند؛ یک پاساژی را در نظر بگیرید این پاساژ سی تا سیصد تا حجره و مغازه دارد، یک مغازه آتش گرفته کمال نادانی است که همه بایستند تماشا بکنند بگویند که آتش همان حجره را خراب میکند و تمام میشود، نه آقا به حجرۀ بعد سرایت میکند، به حجرۀ بعد سرایت میکند چرا زود باید بروند خاموش کنند؟ برای اینکه یک قدری غفلت بکنند همۀ پاساژ را میگیرد. گناه اینطور است، گناه آتش است.
هر روز سر خیابان میبیند ۲۰ تا ۳۰ تا مجلّه با عکسهای ناجور گذاشتهاند، حالا قانون مطبوعات چطور است که نمیتوانند جلوی این عکسهای ناجور را بگیرند نمیدانم! مجلّات مختلفی که از عکسهای آنها پیداست داخل آن لااقل مطالب دینی نیست، اگر چیزهای دیگر نباشد، ولی هیچ کس حرفی نمیزند که آقا! این خوراک فکری مردم هست یا نه؟ این غذای روح مردم هست یا نه؟ چطور وقتی یک کبابی بخواهد گوشت مانده مصرف کند از این اداره و از آن اداره، این آقا و آن آقا پیگیری میکنند که تابلو بزنید و بگویید این تخلّف کرده، این برای چیست؟ برای اینکه ممکن است چهار نفر را مسموم کند؛ این مجله هم غذای مردم است، این مطبوعات غذای فکری مردم است، این که در رسانهها نشان میدهند، این رادیو، تلویزیون غذای روح مردم اند، اگر در آن چیزهای ناجوری است که همه هم میگویند هست چه کسی باید اقدام کند؟ البته رادیو و تلویزیون برنامههای خوب و آموزندۀ فراوان هم دارند، ولی همه قبول دارند که در کنار آن چیزهایی هست که درست نیست. این بچّۀ من، بچّۀ شما پنج سالش است، ده یا پانزده سالش است، گاهی چند ساعت از تلویزیون استفاده میکنند، بالاخره این غذای روحی او هست یا نه؟ آیا کسی نباید صحبت بکند؟ اگر صحبت نکنیم همین است که میبینید؛ اگر هم فقط صحبت باشد، باز همین است، فقط صحبت کردن هم فایده ندارد.
... ما اگر در جهات دیگر پیشرفت کردهایم ـ و هیچ کسی نمیتواند منکر بشود که ما پیشرفت داشتیم ـ در این جهت در جا زدیم یا عقبگرد کردیم؛ آمار رسمی میدهند که نزدیک ۵۰درصد خانهها ماهواره دارند! ماهواره با آن برنامههایی که دارد و ما هم نشستهایم تماشا میکنیم! ۵۰ درصد میشود ۶۰ درصد، میشود ۷۰ درصد، میشود ۸۰ درصد، دشمن هم که کارش دشمنی است، شب و روز فساد، شب و روز خلاف، عاقبت چه میشود؟ همین میشود که شده است.
البته موضوع عاشورای امام حسین، فاطمیۀ حضرت فاطمه این که کل کشور میگویند یا زهرا، میگویند یا حسین، این سرجای خودش؛ ولی کنار این باید برنامههای دیگر هم باشد، نمیشود فقط به این دل خوش کرد بگوییم همه چیز خوب است نه، «إِذَا أُمَّتِی تَوَاکَلَتِ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَلْیَأْذَنُوا بِالهَلاَک مِنَ اللَّهِ تَعَالَى» پیغمبر دارد از طرف خدا اعلام میکند، «بِئْسَ الْقَوْمُ قَوْمٌ یَعِیبُونَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ»۷ بد مردمی هستند که اگر کسی امر به معروف کند او را سرزنش کنند.
امر به منکر و نهی از معروف!
این روایت را وقتی انسان میشنود و میخواند میبیند کم کم دارد مصداق آن در جامعه پیدا میشود. «کَیْفَ بِکُمْ إِذَا لَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ»۸ رسول خدا به اطرافیان فرمود ـ به تعبیر من ـ اگر روزی امر به معروف و نهی از منکر نکنید چه میشود؟ گفتند مگر میشود امر به معروف نکنیم؟ مگر میشود نهی از منکر نکنیم، که شما میفرمایید اگر یک روزی اینطوری شد چه میشود؟ فرمود «کَیْفَ بِکُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْکَرِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمَعْرُوفِ» بالاتر از این میشود، امکان دارد که اصلاً به جای امر به معروف، امر به منکر کنند و به جای نهی از منکر، نهی از معروف کنند؛ کسی میخواهد درست زندگی کند، او را ملامت میکنند! یکی میخواهد از چیزهایی که میفهمد حرام است اجتناب کند، او را مذمّت و ملامت میکنند! «کَیْفَ بِکُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْکَرِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمَعْرُوفِ» عرض کردند مگر چنین چیزی میشود؟ سومی بدتر است فرمود: «ذَلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا رَأَیْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْکَراً وَ الْمُنْکَرَ مَعْرُوفاً» من احتمال میدهم اولی علت دومی باشد، دومی علّت سومی.
وقتی امر به معروف ترک شد، نوبت به امر به منکر میرسد؛ وقتی امر به منکر شد، تقریباً قدری جلو برویم معروف، منکر میشود و منکر معروف میشود. ان شاء اللّٰه جامعه ما روز به روز به سمت اسلامی شدن و رعایت موازین الهی گام بردارد و شاهد تحقق ارزشهای معنوی در جامعه باشیم.
پی نوشت:
۱. بحار الأنوار، ج ۲۹، ص۲۲۳.
۲. سورۀحج، آیه ۴۰.
۳. همان، آیه ۴۱.
۴. کافی، ج ۸، ص۴۰.
۵. کافی، ج ۵، ص۵۵.
۶. ؟؟؟
۷. کافی، ج ۵، ص ۵۷.
۸. همان، ص ۵۹.
منبع:
کتاب گفتارهای فاطمی – سخنرانی هفدهم
(مجموعه سخنرانی های آیت الله رضا استادی در ایام فاطمیه سالهای ۱۳۸۴-۱۳۹۴)
ریاحین : به مناسبت یکم ذی الحجه
سالروز ازدواج حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام و حضرت فاطمه سلام الله
علیها مجموعه تصاویر زیبایی را به این مناسب تقدیم کاربران میکنیم.
ریاحین : تمام اهلبیت (ع) نسبت به ستمی که بر مادرشان حضرت زهرا (س) صورت گرفت، بسیار حساس بودند، طوری که در سیرۀ رفتاری آنان به وضوح قابل درک است و به مناسبتها و صورتهای مختلف خشم و بیزاریشان را نشان میدادند.
حضرت زهرا (س) نه تنها مادر و پناهگاه مؤمنان، محبان و شیعیاناند، بلکه نسبت به خود فرزندانشان یعنی دوازده معصوم (ع) و حتی پدرشان از جایگاه و مقامی والا برخوردار بودند، آنان قاتلان مادرشان را لعنت میکردند، هماچنانکه دربارۀ شهادت امام حسین (ع) نیز این مسئله از سوی تمام اهلبیت (ع) و حتی انبیا (ع) به وضوح روشن است.
لعنی که امام عالم میکند، با لعن ما مومنان و محبان بسیار متفاوت است، وقتی امام عالم لعن میکند، اثر آن روی فرد مورد نظر مینشیند و دمار از روزگار او در میآورد. به عنوان مثال، زکری ابن آدم میگوید: خدمت حضرت رضا(ع) نشسته بودم که امام جواد(ع) را پیش او آوردند، این در حالی بود که سن آن حضرت از کمتر از چهار سال بود، امام جواد(ع) دستهایش را بر زمین گذاشت، سرش را به طرف آسمان بلند کرد و در فکرى عمیق فرو رفت، امام رضا(ع) فرمودند: ای فرزندم! به چه چیزی فکر میکنی؟
امام جواد (ع) فرمودند: به آن کسانی که به مادرم فاطمۀ زهرا (س) ظلم کردند، فکر میکنم و به خدا قسم اگر خدا به من اجازه دهد آنان را از قبرستان بیرون آورده، زنده کرده و زنده زنده در آتش میسوزاندم تا وقتی که بمیرند و سپس آنها را به آتش جهنم میفرستم. امام رضا (ع) نزدیک فرزندشان شدند و پیشانی او را بوسیدند و فرمودند: پدر و مادرم به فدایت، به راستی که تو صاحب آن هستی، یعنی صاحب امانت و به عبارت دیگر، صاحب امامت و ولایت هستی.
کمی در این فعل امام جواد (ع) دقیق شویم، رفتار یک امام در مقابل یک امام دیگر با موضوع انتقام از قاتلان مادر، به راستی در صحنه به صحنۀ زندگی تمام ائمه (ع) برای بشریت دریا دریا درس نهفته است، امام جواد (ع) رفتاری در قبال دشمنان و ظالمان به مادرشان نشان میدهند که برای ما درس بزرگی است، این فعل امام جواد (ع) به نظر قرارست در آینده انجام شود، نگاه امام به افقهای دور دست و به آینده است؛ به آیندهای که در آن فضا قرارست انتقام ظلمها و ستمهای دشمنان گرفته شود، امام (ع) تبرّی از دشمنانشان را با نگاه به آینده مطرح میکنند، با هر یادی که از ستمهای آنان میکنند، روحیۀ تبرّی را در خود تقویت و شدیدتر میکنند تا در فضایی مناسب آن را اجرا کنند.
حال ما جوانان بیاییم به پیروی از رفتار امام عالم، تولّی و تبرّی خویش را جهت بدهیم تا در فضای آینده که به تعبیر مقام معظم رهبری «آینده روشن است و به شما جوانان تعلق دارد»، خودمان را برای حضور در آن صحنهها و انجام بهترین رفتارها آماده کنیم.
متن حدیث:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ بْنِ
مُوسَى عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ
الْوَلِیدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ
زَکَرِیَّا بْنِ آدَمَ قَالَ: «إِنِّی لَعِنْدَ الرِّضَا إِذْ جِیءَ
بِأَبِی جَعْفَرٍ ع وَ سِنُّهُ أَقَلُّ مِنْ أَرْبَعِ سِنِینَ فَضَرَبَ
بِیَدِهِ إِلَى الْأَرْضِ وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَأَطَالَ
الْفِکْرَ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع بِنَفْسِی فَلِمَ طَالَ فِکْرُکَ
فَقَالَ فِیمَا صُنِعَ بِأُمِّی فَاطِمَةَ أَمَا وَ اللَّهِ
لَأُخْرِجَنَّهُمَا ثُمَّ لَأُحْرِقَنَّهُمَا ثُمَّ لَأُذْرِیَنَّهُمَا
ثُمَّ لَأَنْسِفَنَّهُمَا فِی الْیَمِّ نَسْفاً فَاسْتَدْنَاهُ وَ قَبَّلَ
بَیْنَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ قَالَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَنْتَ لَهَا
یَعْنِی الْإِمَامَةَ».
إثبات الوصیة: ۱۸۴، بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج۵۰، ۵۹
ریاحین : مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت می فرمود: با این که روایان حضرت زهرا (سلام الله علیها) کمتر از بقیه ی معصومین (علیهم السلام) است، ولی فاطمه ی زهرا (علیهاالسلام) صاحب مصحف است و همان روایات کم که از ایشان رسیده بسیار پر اهمیت است.
مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت می
فرمود: با این که روایان حضرت زهرا (سلام الله علیها) کمتر از بقیه ی
معصومین (علیهم السلام) است، ولی فاطمه ی زهرا (علیهاالسلام) صاحب مصحف است
و همان روایات کم که از ایشان رسیده بسیار پر اهمیت است.
از جمله در روایت است که زنی به خدمت آن حضرت آمد و مساله پرسید و از مزاحمتی که به ایشان داده بود عذر خواست. حضرت فرمود:
اجر و پاداش معلم مانند کسی است که با زحمت به قله ی کوهی بالا رود و در آنجا یک گونی طلا به دست آورد.
کارهایی که ایشان نموده و یا دستور داده انجام شود نیز عجیب است، از جمله
وصیت آن حضرت به این که علی (علیه السلام) او را از روی پیراهن غسل بدهد، و
شبانه دفن کند، و افراد مشخص در تشییع جنازه ی او حاضر نشوند، و نیز دستور
ساختن تابوت تا به هیچ وجه بدنش معلوم نشود، و نیز درست کردن تسبیح سی و
چهار، یا صد دانه ای، تا در حال اشتغال به کارهای خانه، به راحتی ذکر
بگوید. هم چنین مثل شیر، جواب ابوبکر را داد که:
أتراث أباک و لا أرث ابی؟ این انت من قوله تعالی: و ورث سلیمن داوود.
آیا تو از پدرت ارث می بری و من نمی برم؟ پس معنای این آیه ی شریفه که سلیمان از داوود (علیهم السلام) ارث برد چه می شود؟!
کتاب در محضر حضرت آیت ا.... العظمی بهجت – ص ۱۲۵
محمد حسین رخشاد
بسم الله الرحمن الرحیم
تولی
«وَاعْلَمُوا أَنَّکمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی تَرَکهُ وَ لَمْ تَأْخُذُوا بِمِیثَاقِ الْکتَابِ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی نَقَضَهُ وَ لَنْ تَمَسَّکوا بِهِ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی نَبَذَهُ وَ لَنْ تَتْلُوا الْکتَابَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی حَرَّفَهُ وَ لَنْ تَعْرِفُوا الضَّلَالَةَ حَتَّی تَعْرِفُوا الْهُدَی وَ لَنْ تَعْرِفُوا التَّقْوَی حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی تَعَدَّی»؛[1] در مذهب حقه جعفری، علاوه بر اصول پنجگانه توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت، اعتقاد و التزام به فروعات دهگانه نیز لازم است . از میان آنها میتوان به تولی و تبری اشاره کرد که دو رکن احساسی و عاطفی به شمار میروند. تشیّع علیرغم آنکه بر استدلالهای علمی و منطقی اتکا دارد، توجه خاصی نیز به احساسات و عواطف در هدایت و سعادت انسانها میکند. شخصی خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) آمد و عرض کرد : یا رسول اللَّه من اهل انجامدادن تکالیف شرعی هستم، اما آنچه بیشتر برایم اهمیت دارد این است که شما را خیلی دوست دارم، تا آنجا که اگر یک روز شما را نبینم آن روز حال خوشی ندارم. حضرت فرمودند: هل الدین الاّ الحب؟[2] آیا دین غیر از مهرورزی است؟ محبت به رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله) صرفاً محبت به شخص ایشان نیست، بلکه علاقه و مهر به شخصیت الهی ایشان است. اگر کسی پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دوست دارد، در واقع خداوندِ مبعوثکننده محمد (صلی الله علیه و آله) را دوست دارد. در فرهنگ شیعه، تولّی از فروع مهم و راهی برای ارتباط با خداوند از طریق محبّت معصومان (علیهم السلام) است. محبت اهل بیت، خصوصاً پنج تن مقدسه (علیهم السلام)، موضوعی است که به معنای عام آن، اهل سنت هم به آن معتقدند؛ چراکه سنت نبوی و روایات رسیده از آن بزرگوار در این زمینه آنقدر فراوان است که گریزی از آن نیست. مرحوم آقای فیروزآبادی (قدس سره) در کتاب فضائل الخمسة من الصحاح الستة، که از تألیفات ارزنده ایشان است، نمونههای بسیاری از محبت به اهل بیت (علیهم السلام) و تأکید بر آن را در منابع اهل سنت جمعآوری کرده است.
تبرّی
مسئله مهم دیگر تبری است. تبری لازمه تولّی است؛ یعنی دوریکردن و دشمنی با کسانی که از اهل بیت (علیهمالسلام) دور شدند و با آنها دشمنی کردند. این وظیفه محبّان و دوستداران خاندان مطهر رسول (علیهمالسلام) است و بدون آن تولّی صحیح نیست. امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: «وَاعْلَمُوا أَنَّکمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی تَرَکهُ»؛ «بدانید هرگز راه درست را نخواهید شناخت مگر اینکه ترککنندگان آن و کجراهان را بشناسید». اگر میخواهید بدانید راه صحیح و حق کدام است باید اهل باطل را بشناسید. این تعبیر خیلی عجیب است که تنها راه شناخت و رشد، شناخت کجروان است. «وَ لَمْ تَأْخُذُوا بمِیثَاقِ الْکتَابِ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی نَقَضَهُ»؛ «هرگز شما به پیمانی که با قرآن دارید وفا نمیکنید مگر کسانی را که پیمانشان را با قرآن شکستند، بشناسید. اگر شناختید که چه کسانی در خصوص قرآن پیمانشکنی کردند آنگاه میتوانید پیمان خود را با قرآن حفظ کنید و به آن وفادار باشید. اینکه امام میفرمایند: «لَمْ تَأْخُذُوا بمِیثَاقِ الْکتَابِ» علت این است که أخذ میثاق، بالاتر از معرفت به آن است . یعنی معرفت به این میثاق بهتنهایی کافی نیست.
ضرورت توأم بودن تولّی و تبری
تولی و تبری لازم و ملزوم یکدیگرند . نمیتوان فقط جهت اثباتی را در نظر داشت. جهت نفی هم لازم است . لازمه اثبات خدا، نفی الهههای دیگر است. مفسّران میگویند «لا اله» مقدم بر «الا اللَّه» است؛ یعنی اول نفی است و بعد اثبات . حضرت در اینجا میفرمایند این نفی در اینجا لازمه اثبات است . باید کسانی را که عهد و میثاق الهی را شکستند شناخت: «وَ لَنْ تَمَسَّکوا بِهِ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی نَبَذَهُ»؛ تمسک به میثاق الهی هم ممکن نیست، مگر با شناخت کسانی که این میثاق را دور انداختهاند: «وَ لَنْ تَعْرِفُوا الضَّلَالَةَ حَتَّی تَعْرِفُوا الْهُدَی»؛ ضلالت هم قابل شناسایی نیست، مگر آنکه هدایت را بشناسید.
رسالت شیعه
با وجود تأکید فراوانی که بر تولی و تبری در مذهب شیعه شده، وظیفه دیگری به نام تقیه نیز بر عهده شیعه گذاشته شده است. تقیه اهمیت در خور توجهی دارد. معنای تقیه این است که شیعه باید در حفظ اسرار بکوشد و آنچه را میداند و میفهمد در هر جایی علناً فریاد نکند. ائمه طاهرین (علیهمالسلام) هم بر این وظیفه مهم تأکید کردهاند، مگر در جایی که تقیه نتیجهاش پذیرفتن ذلت باشد. داستان زندگی و شهادت صحابی بزرگوار امیرالمؤمنین جناب حجر بن عدی، که از وفادارترین دوستان و از خالصترین اصحاب است، میتواند چراغ فروزانی باشد برای همه کسانی که حرکت در مسیر ولایت و تشیع را برگزیدهاند.
روزی ایشان در خدمت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند. حضرت فرمودند: ای حجر! بعد از من تو را وادار میکنند مرا سبّ کنی و به من فحش دهی. برای حفظ جانت با زبان از من تبری بجوی، اما با قلبت هرگز. دلت هیچگاه از من جدا نشود. بعد حضرت چیزی میفرمایند که واقعاً متأثرکننده است. ایشان میفرمایند: من اول کسی هستم که مسلمان شدهام و نخستین کسی هستم که در میدانهای جنگ داوطلبانه در قلب کفّار و مشرکان شمشیر میزدم . با قلبت از من تبری نکن. چون تبری از علی (علیه السلام) با قلب، تبری از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و تبری از دین و اسلام است. حجر بن عدی به گریه افتاد. روزگاری گذشت و معاویه آمد و حرکات شرمآوری داشت که به تفصیل در تاریخ ثبت شده است . بعد از قضیه صلح امام حسن مجتبی (علیه السلام) با اینکه قرار شده بود اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) در امان باشند، معاویه با شدّت شروع به دستگیری آنها کرد . حجر بن عدی را هم دستگیر و به شام تبعید کرد. قبل از اینکه به شام برسد، به عمال خود دستور داد او را وادار کنند از علی (علیه السلام) تبری بجوید؛ و اگر تبری کرد و فحش داد آزادش کنند و إلّا او را بکشند.
در این آزمون الهی حجر تنها نبود. پسر جوانش نیز همراهش بود. وقتی پیغام معاویه را به او رساندند، گفت : هرگز از علی (علیه السلام) تبری نمیکنم حتی به زبان. پسر هم همین را گفت . خواستند حجر را بکشند، گفت: از شما خواهش میکنم قبل از مرگ، دو حاجت مرا برآورده کنید . پذیرفتند . حجر گفت: اوّل اینکه دو رکعت نماز بخوانم. نماز قدری طولانی شد. دشمنان با طعنه گفتند: حتماً بوی مرگ را استشمام کردهای که اینگونه نمازت را طولانی کردهای؟! گفت : نه، برای اینکه شما چنین فکری نکنید، نمازم را کوتاه خواندم. اما حاجت دوم من این است که پسرم را قبل از من بکشید . دشمنان که خلاف این را انتظار داشتند با تعجب پرسیدند: چرا؟ حجر با نهایت ایمان و اعتقاد گفت: اولاً پسر من میوه دل من است . عزیز من است . دلم میخواهد داغی هم که در زندگی میخواهم ببینم در راه علی (علیه السلام) باشد و من این صدمه را در راه علی (علیه السلام) بخورم. ثانیاً فرزند من جوان است. ممکن است طرز کشتن من جوری باشد که او را تحت تأثیر قرار دهد و بدون اینکه خودش بخواهد، ولو با زبان هم شده، از علی (علیه السلام) بیزاری بجوید. دلم نمیخواهد از نسل من کسی باشد که از علی (علیه السلام) تبری کند!
اینها پرورشیافتگان دامن شیعه بودهاند.
تلاش برای بقای تشیع
اسلام شیعی، اصیل است. برخی بزرگان میگویند شیعه مولود طبیعی اسلام است. از آن بالاتر باید گفت شیعه اصل اسلام است. برای بقای اسلام اصیل، رنجها کشیدهاند و خونها بر خاک ریخته شده است. اگر صلح امام حسن مجتبی (علیه السلام) و قیام امام حسین (علیه السلام) نبود، شیعه کاملاً نابود شده بود. در واقع، اسلام نابود شده بود . تشیع، همان اسلامی است که حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) آوردند و غیرشیعه اصلاً اتصافی به اسلام ندارد . جاهلیتی است که لباس اسلام پوشیده است. معیارهایش، معیارهای بنیامیه و ابوسفیان است . امام مجتبی (علیه السلام) با صلح خود و سیدالشهدا (علیه السلام) با قیام خونین خویش و بعد شیعه با قیامهایی که کرد، این حرکت را زنده نگه داشتند. البته نمیگویم هر جا که رسیدیم به سبّ و لعنکنندگان امیرالمؤمنین (علیه السلام) بپردازیم. ما معتقد به تقریب هستیم و میخواهیم در بین مسلمانان زندگی کنیم. ما باید در مقابل افراد بیگانه و خارج از اسلام با هم متحد باشیم تا دنیای اسلام قدرت داشته باشد و بتواند ممالک خود را حفظ کند، اما نکتهای که هست، این است که حفظ وحدت میان مسلمانان به هیچ وجه به معنای دورشدن از اندیشههای متعالی ائمه طاهرین و کنارگذاشتن ویژگیهای مکتب اهل بیت نیست، بلکه تبیین ارزشهای حق محور و ظلم ستیز علوی و فاطمی و زدودن غبارهای تزویر و جعل و دروغ از آینه اسلام، ویژگی مهم و لا یتغیر شیعه است. واضح است که محل بحث و گفتوگو در این موضوعات، محیطهای علمی و به دور از جنجال است که موجب تحریک احساسات عموم مردم نشود. ذات مکتب شیعه، در خصوص ظلم، حقکشی، انحراف و بیرونرفتن دین از مسیری که پیامبر (صلی الله علیه و آله) ترسیم فرمودهاند، حساسیت نشان میدهد و با ظالمان و منحرفان و دشمنان اسلام و با آنان که برخلاف مسیر معصومان (علیهمالسلام) گام برمیدارند، هرگز سازش نمیکند. بعضیها میگویند هزار و چهار صد سال گذشته، قضیه غدیر، هر چه بوده گذشته و تمام شده است؛ نه امیرالمؤمنین (علیه السلام) هست و نه عمر؛ تکرار این مباحث بیفایده است . باید گفت مسئله گذشت زمان مطرح نیست . دنیای اسلام باید حرکتی اسلامی داشته باشد. حرکت اسلامی فقط تیر و تفنگ نیست . حرکت اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و علمی است. اگر میخواهیم حرکتی اسلامی داشته باشیم، پرسش مهم این است که: این حرکت اسلامی بر اساس چه معیار و ضابطهای باید باشد؟ یعنی چه چیز را اسلام بدانیم؟ ممکن است بگویند قرآن، درست است؛ قرآن معیار و ضابطه حرکت ما است، اما بسیاری از مطالب در قرآن به صورت کلی آمده و باید به صورت جزئی و کاربردی برای ما تبیین شود. ما با تمام وجود همنوا با خود قرآن میگوییم: «و لاَ رَطْبٍ وَلاَ یابِسٍ إِلَّا فِی کتَابٍ مُبِینٍ»؛[3] اما آیا کسی میتواند بگوید تمام این رطب و یابسهای در کتاب خدا برای ما قابل فهم است؟ همه میگویند خیر . درک عمده مطالب قرآن را سنت و بیان پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای ما آشکار میکند. حال باید پرسید : این بیان پیامبر (صلی الله علیه و آله) را از کجا أخذ کنیم؟ باید کسانی باشند که آنچه را در قرآن برای ما ناگفته مانده است، تبیین کنند . حرکت اسلامی بدون اطلاع از اساس اسلام ممکن نیست . أخذ مطالب قرآن و بیان پیغمبر (صلی الله علیه و آله) از کسانی که به مجرد اینکه به قدرت رسیدند (و حتی قبل از آنکه به قدرت برسند) سخنان و حرکاتی کاملاً مغایر با قرآن نشان دادند، ممکن نیست.
روز رحلت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) چه کسانی شمشیر کشیدند و داد زدند و گفتند: هر کس بگوید پیغمبر (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفته است او را خواهیم کشت؟! آیا باید از این افراد حقایق دینی را أخذ کنیم؟ حرکت اسلامی معیارهایی میطلبد که باید درست شناسایی شود تا حرکتها صحیح باشد. در تمام دنیا هم وقتی میخواهند ایدئولوژی خاصی را حاکم کنند، اول اساس آن را تعیین میکنند و بعد درباره آن اساس بحث میکنند . ما در فقه افرادی مثل شیخ طوسی (قدس سره)، شیخ انصاری (قدس سره)، و سید مرتضی (قدس سره) را داریم که قولشان معتبر است. در اسلام چه کسانی هستند که قولشان دارای اعتبار است؟ اگر ما از گذشته بیرون بیاییم و کار به گذشته نداشته باشیم، پس این اساس را از کجا أخذ کنیم؟ از کجا بدانیم آنچه پیش روی ما است صحیح است یا نیست؟ اینجا مسئله حق و باطل است که نمیتوان از آن گذشت. شخصیتهای مذهبی- سیاسی، کلامشان ضبط میشود . به همین دلیل، این همه مطلب درباره شخصیت و سنتهای پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل شده است و صحابه پیغمبر هر چه از ایشان دیده بودند، نقل کردهاند . عایشه مدّت کوتاهی در خانه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بوده ولی روایات بسیاری از ایشان نقل کرده است؛ حتی مسائل خصوصی را. چرا؟ زیرا شخصیت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) به گونهای است که تمام ابعاد آن در خور توجه و تأمل است .
واقعه غدیر
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بعد از هجرت، چند بار به مکه مشرف شدند. یکی از آنها در فتح مکه، و دیگری در حجةالوداع است . بنابراین، سفر به مکه سفری است بسیار مهم و باارزش . موقع بازگشت از سفر آخر، که حج پیامبر (صلی الله علیه و آله) در خلال آن انجام شد، واقعه غدیر خم هم اتفاق افتاد. بعد از اتمام مراسم و بازگشت حاجیان از مکه در غدیر خم که مسیر حاجیان از هم منشعب میشد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دستور توقف دادند . اکثر قریب به اتفاق توقف کردند . جمعیت غدیر را از سی هزار نفر تا یکصد و بیست هزار نفر هم نوشتهاند. فرمان توقف پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در وسط روز و در گرمای شدید است. کاروانها باید به موقع به منازل برسند. در سفرهای آن زمان یک ساعت هم بسیار مهم بود. اگر این خیل عظیم جمعیت، مشکهایشان از آب تهی میشد، قطعاً بیآبی بسیاری از آنها را هلاک میکرد . با این خصوصیت، پیغمبر (صلی الله علیه و آله) دستور توقف میدهند تا برای مردم صحبت کنند.
چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مکه برای این مسئله اقدام نکرد؟ به دلیل اهمیت موضوع و اینکه مردم بدانند هدفی اساسی را دنبال میکنند. صرف دوستی و دوستداشتن علی (علیه السلام)، آنگونه که اهل سنّت ادعا کردهاند نیست. آیا واقعاً در آن وضعیت خاص پیامبر (صلی الله علیه و آله) مردم را جمع کرد تا فقط بگوید: من علی را دوست دارم و شما هم او را دوست بدارید؟ آیا معنای ولی، فقط همین دوستداشتن است؟ آیا آیه شریفه «إِنَّمَا وَلِیکمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ رَاکعُونَ»[4] هم بر این (دوستداشتن) دلالت دارد؟! خلاف عقل و انصاف است اگر گفته شود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تمام این جمعیت را معطل کرد که فقط بگوید: من علی را دوست دارم! آیا پیامبر چون علی را دوست دارد اینگونه برای او دعا میکند؟ «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؛[5] «خدایا دوست بدار دوستانش را و دشمن بدار دشمنان او را». در واقع، این دعا برای جایی است که هدفی مهم و اساسی در پی باشد نه صرف دوست داشتن.
حسان بن ثابت، شاعر پیامبر (صلی الله علیه و آله) فیالبداهه اشعاری سرود و در حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) خواند. پیغمبر هم برایش دعا کرد . دعای پیامبر و اشعار حسان بن ثابت در شأن علی (علیه السلام) و اهمیت روز غدیر خم[6] موجود است.
تنهایی علی (علیه السلام) و بیوفایی مردم
از هجدهم ذیالحجه تا بیست و هشتم صفر چه اتفاقی افتاد؟ روز غدیر خم هجدهم ذیالحجه و رحلت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بیست و هشتم صفر به وقوع پیوست . فقط هفتاد روز از واقعه غدیر گذشته بود. این واقعه با همه اهمیتی که در ذهنها و دلها باقی گذاشته بود بهسادگی انکار شد و به شدّت به علی (علیه السلام) بیاعتنایی کردند و ایشان تنها شد. بسیاری از دوستان علی (علیه السلام) صورت خود را از علی (علیه السلام) برمیگرداندند. حتی نوشتهاند یکی از دوستان نزدیک حضرت که بسیار اظهار ارادت میکرد، وقتی میدید علی به سوی او میآید، راهش را کج میکرد تا با او مواجه نشود. روایت شده است، روزی در آن ایام حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) از امیرالمؤمنین پرسیدند: شنیدهام که مردم دیگر به شما سلام نمیکنند؟ امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: ای کاش سلام نمیکردند! حتی جواب سلام مرا هم نمیدهند!
اتمام حجت علی (علیهالسلام)
علی (علیه السلام) نفس پیامبر است. زیرا در روز مباهله، پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله) حسنین (علیهماالسّلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) و علی (علیه السلام) را به همراه خود برد و چون کلمه «ابنائنا» شامل حسنین علیهما السّلام و «نسائنا» شامل حضرت زهرا (سلام الله علیها) میشود، پس باید علی (علیه السلام) مشمول کلمه «انفسنا» شود. در این صورت بین شخص علی (علیه السلام) و نفس پیامبر (صلی الله علیه و آله) جدایی معنا ندارد. حضرت امیر (علیه السلام) در این روزها با همان حالتی که خداوند در روز مباهله فرموده بود: «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکم»[7] صدیقه طاهره (سلام الله علیها) و حسنین (علیهماالسلام) را سوار بر مرکبی کردند و چهل شب به خانههای مهاجرین و انصار رفتند و تظلم کردند که بیایید و شهادت دهید، ولی نیامدند و شهادت ندادند. حدیث غدیر در کتب اهل سنت بیشتر از حدّ تواتر است . مرحوم علامه امینی و مرحوم علامه میرحامد حسین هندی (قدس سره) از کتب اهل سنت طریق حدیث شریف غدیر را نقل کردهاند که در حدّ تواتر و حتی بیشتر است . اما ببینید همین تواتر که در همه جای عالم ایجاد علم میکند و «العلم حجة بذاته لا بجعل جاعل»، در نظر آقایان چگونه است. محمدحسین هیکل کتاب حیات محمد (صلی الله علیه و آله) را هفده بار تجدید چاپ کرده است . در چاپ اوّل، یک فصل به نام غدیر دارد که تمام خصوصیات غدیر در آن ذکر شده است، اما در چاپ هفدهم اصلاً چیزی به نام غدیر در آن وجود ندارد . گویا اصلاً واقع نشده است . کسانی از اهل تحقیق، این هفده چاپ را جمع کردند و با یکدیگر مقابله کردند. در هر چاپ، یک تکه از فضایل علی (علیه السلام) و حدیث غدیر حذف شده است. مثلاً حدیث یوم الدار در چاپ سیزدهم یا چهاردهم حذف شده است. چرا این کار را کردند؟ چون جواب قانعکنندهای برای نسل جوان و مردم دنیا ندارند.
انتخاب علی (علیه السلام) یعنی انتخاب اصلح
آنها که این مطالب را از تاریخ حذف میکنند، ناخواسته میخواهند بگویند نعوذ بالله پیغمبر (صلی الله علیه و آله) متوجه تفاوت افراد نبودهاند! ابنابیالحدید معتزلی در شرح نهجالبلاغه میگوید: «الحمد للَّه الذی ... قدم المفضول علی الافضل لمصلحة اقتضاها التکلیف».[8] آیا این مفضول را پیغمبر (صلی الله علیه و آله) مقدم داشت؟ یعنی اسلام آیینی است که مفضول را بر فاضل مقدم میدارد ! ؟ آیا اسلام برای علم ارزشی قائل نیست؟! برای تقدم فاضل ارزشی قائل نیست؟! آیا «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ»[9] موضوعیت ندارد؟ آیا معاویه و یزید مظهر اسلاماند؟! کسانی که قلم از نوشتن، زبان از گفتن و گوش از شنیدن اعمالشان شرم دارد؟ تبهکارانی که اسلام را وسیلهای برای نفوذ و تسلط بر جان و مال و اعراض مسلمین کردند . آنانی که زشتترین و منفورترین گناهان (که زنای با محارم شاید کوچکترین آنها است) مرتکب شدند معرف اسلام میشوند؟ کسانی که سعی در محو فضایل علی (علیه السلام) دارند دنبال چه چیزی هستند؟ متفکران و دانشمندان آنها به نسلهای آینده و تاریخ چه خواهند گفت؟ محو فضایل اهل بیت (علیهم السلام) به چه دلیلی بوده است؟ امام صادق (علیه السلام) را رها کردند و دیگران را برگزیدند؟! بر اساس چه مرجحی؟ آن هم امامی را که هزار سال بعد از وفاتش از سوی معتبرترین مراکز علمی جهان، لقب مغز متفکر میگیرد! اگر فضایل اهل بیت (علیهم السلام) را انکار میکنند آیا میخواهند ولید بن یزید را معرف اسلام بدانند و به مراکز علمی جهان معرفی کنند؟ کسی که به علت مستی صبح نمیتواند به مسجد برود و کنیز مست خود را میفرستد تا در محرابی که باید خلیفه رسولاللَّه (صلی الله علیه و آله) نماز بخواند، برای مردم امام جماعت شود! میخواهند اینها را به عنوان اسلام معرفی کنند؟
دلیل منکوبکردن شیعه
آیا شیعه غیر از این حرفی دارد که اسلام دینی است که برای علم ارزش قائل است؟ اسلام دینی است که اصلح را مقدم میدارد . شیعه به آنچه قرآن درباره حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) میگوید قائل است. تمام حرکات و سکنات پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بر اساس وحی الهی است: «وَ مَا ینطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَی»؛[10] پس اگر دست علی (علیه السلام) را بلند کرد و فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» فقط به دلیل آن است که خدا فرموده بود و حضرت امتثال امر الاهی فرمود. آقایان در تفسیر آیه شریفه: «وَ إِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»[11] میگویند این راجع به احکام حج بوده است! مگر احکام حج را پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در مکه تمام نکرده بود؟ این چه مطلب مهمی است که خداوند تهدید میکند؟ فخر رازی از مفسران اهل سنت، در تفسیر خود میکوشد به گونهای که مطابق نظر اهل سنت باشد، این معضل را حل کند، اما علیرغم همه تلاشها راه به جایی نمیبرد و مطلب در خوری عرضه نمیکند. البته فخر رازی چون فرد دانشمندی است، این را نقل میکند. بسیاری از آنها اساساً حاضر به نقل هم نیستند. این مظلومیت شیعه است؛ بلکه مظلومیت حق و حقیقت است . مظلومیت تفکر صحیح، تفکر علمی و مظلومیت علم است. اگر شیعه کنار گذاشته شود، اسلامی برای عرضه وجود ندارد. وقتی از شیعه با عناوینی مثل «مشرک»، «کافر» و «الروافض (خذلهم الله تعالی)» یاد میشود، چه کسی باید مسلمان و موحّد نامیده شود؟ آیا ابوسفیان مظهر اسلام است که وقتی بلال حبشی (قدس سره) مؤذن رسولاللَّه (صلی الله علیه و آله) را بر بالای کعبه در حال اذانگفتن میدید، با ناراحتی میگفت: ای کاش مرده بودم و نمیدیدم این کلاغ سیاه در جایگاه هبل بایستد و نام محمد را ببرد؟ یا خلیفه دوم که رسماً به فرماندارانش بخشنامه کرده بود که به موالی، یعنی ایرانیان، هیچ شغل و سمتی ندهند[12] و رسماً نژادپرستی را ترویج کرد، در حالی که اسلام بهشدّت با نژادپرستی مخالف است؟ تشیع، مکتبی بسیار مترقی است . تشیع یعنی حرکت در مسیر علی بن ابیطالب (علیه السلام).
وظیفه شیعه
ما شیعیان اولاً باید خداوند تبارک و تعالی را شاکر باشیم که ما را در سرزمینی قرار داد که با علی و فرزندانش (علیهم السلام) آشنا شویم . هم علیشناس، و هم محب علی (علیه السلام) هستیم. باید قدردان این نعمت باشیم و توجه کافی داشته باشیم که حرکتی نکنیم که موجب لکهدارشدن این نامهای مقدس و آموزههای اصیل دینی شود. شیعه باید به یاد داشته باشد که روزگاری بر او گذشته است که کسی جرئت اینکه بگوید شیعه هستم نداشت . به قدری کتمان عقاید شدید بود، که حتی برخی در خانواده خود هم ابراز عقیده نمیکردند . این مسئله نباید فراموش شود که چه زحماتی کشیده شده و چه خونهایی ریخته شده که امروز شیعه میتواند در تمام دنیا با عزّت و افتخار ندای پرارج «اشهد ان علیاً ولی اللَّه» را با عالیترین صدا فریاد بزند. باید بکوشیم در حال شناخت باشیم و هم خودمان معرفت پیدا کنیم و هم این معارف را عرضه کنیم. امام صادق (علیه السلام) سخنی را فرمودند که از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) هم وارد شده است. ایشان فرمودند: «دوست ندارم شما را ببینم مگر آنکه یا معلم باشید یا متعلم». دیگران تلاش کردهاند و این امانت گرانبها را به ما رساندهاند، ما هم باید بکوشیم و آن را به نسلهای بعدی عرضه کنیم.
والسلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته
[1] . نهجالبلاغه، شیخ محمد عبده، ص450.
[2] . مجلسی، بحار الانوار، ج66، ص237.
[3] . انعام: 59.
[4] . مائده: 55؛ ابواسحاق ثعلبی در تفسیرش با اسناد خودش از ابوذر غفاری روایت میکند : ما در مسجد پشت سر رسول خدا (ص) نماز میخواندیم. گدایی وارد مسجد شد. کسی چیزی به او نداد . سائل دستانش را به آسمان بالا برد و گفت: خدایا، شاهد باش که در مسجد پیامبرت محمد (ص) طلب کمک کردم، کسی به من چیزی نداد . حضرت علی (ع) در نماز، در حال رکوع بود. به او با انگشت خنصر راست، که در آن انگشتری بود، اشاره کرد . سائل جلو آمد و انگشتر را از دست علی (ع) خارج کرد. این اتفاق پیش چشم پیامبر (ص) افتاد. پیامبر یک سمت صورت را به آسمان بلند کرد و فرمود: «اللهم ان اخی موسی سئلک رب اشرح لی صدری ... واجعل لی وزیراً من اهلی هارون اخی اشدد به ازری و اشرکه فی امری ... اللهم انی محمد نبیک و صفیک اللهم اشرح لی ... واجعل لی وزیراً من اهلی اشدد به ظهری . ابوذر (قدس سره) میفرماید زمانی که دعای پیغمبر (ص) تمام شد جبرئیل (ع) نازل شد و این آیه را بر پیامبر عرضه داشت: «إِنَّمَا وَلِیکمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ رَاکعُونَ»؛ تفسیر طبری، ج6، ص165؛ تفسیر رازی، ج4، ص431.
[5] . مجلسی، بحار الانوار، ج2، ص226.
[6] . علامه شیخ عبد الحسین احمد الامینی، الغدیر، دار الکتب الاسلامیة، طهران، 1366، چاپ دوم، ج2، ص34.
[7] . ای پیامبر! به نصارای نجران بگو برای اثبات حقبودن خود بیایید همدیگر را نفرین کنیم و برای این کار به آنها بگو ما فرزندان خود را میآوریم، شما هم فرزندانتان را بیاورید، ما زنانمان را میآوریم شما هم زنانتان را بیاورید، ما خودمان میآییم شما هم خودتان بیایید (آل عمران: 61).
[8] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص3.
[9] . واقعه: 10-11؛ خود اهل سنت گفتهاند این آیه در حق علی نازل شده است . ابنمردویه از ابنعباس نقل میکند که این آیه در حق حزقیل مؤمن آل فرعون و حبیب نجاری (که در سوره یس ذکر شده) و علی بن ابی طالب نازل شده و هر یک از اینها باسابقهترین امت خود هستند و علی (ع) افضل آنها است. این روایت را محبالدین طبری در ریاض، ج1، ص157، نقل میکند و گنجی در کفایة، ص46 میگوید: باسابقهترین افراد در امتها سه نفرند که یک چشم به هم زدن شرک به خدا نورزیدند : علی بن ابیطالب (ع)، صاحب یاسین و مؤمنآل فرعون؛ اینها صدیقون هستند و علی برترین آنها است؛ به نقل از: الغدیر، ج2، ص306.
[10] . نجم: 3-4.
[11] . مائده: 67.
[12] . مسعودی، مروج الذهب، ج 2 ، ص 320.